جمعه ۱۳ شهريور ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۸۵
index
تاچر كودتاچي
005922.jpg
ترجمه: رضا ثابتي
منابع:بي بي سي و گاردين
مقامات دادستاني آفريقاي جنوبي، مارك تاچر، پسر مارگارت تاچر نخست وزير پيشين بريتانيا را به اتهام همدستي در توطئه براي كودتا در گينه استوايي، كه كشوري نفت خيز واقع در مركز قاره آفريقاست، دستگير كرده اند. «سر مارك» متهم شده قانون كمك نظامي خارجي را كه عمليات بدون مجوز نظامي  در كشورهاي خارجي را منع مي كند، نقض كرده است. رئيس گروه ويژه ضد تبهكاري پليس آفريقاي جنوبي، موسوم به «عقرب ها»، مي گويد اين نيرو شواهد معتبري دارد كه مارك تاچر در كمك مالي به تلاش براي كودتا در گينه استوايي مشاركت داشته است. تاچر كه در منزل خود در «كونستانتيا» تحت بازجويي پليس قرار گرفته اين اتهامات را رد كرده است.
مارك تاچر كيست
مهم ترين و به يادماندني ترين اتفاقي كه پيش از  اين نام مارك تاچر را بر سر زبان ها انداخته بود گم شدن يك هفته اي او در صحراي آفريقا بود.  اين اتفاق در سال ۱۹۸۲ و در دوران نخست وزيري مارگارت تاچر در انگليس افتاد. مارك ۲۹ ساله كه در مسابقات رالي (اتومبيلراني) پاريس داكار شركت كرده بود روز ۱۰ ژانويه با پژو ۵۰۴ سفيد رنگش در مرز مالي ـ الجزاير گم شد. او، به گفته خودش، با آمادگي بسيار اندكي در  اين مسابقات شركت كرده بود. نخست وزير تاچر در آن زمان بيانيه اي صادر كرد و «تاسف و تاثر عميق» خود را از  اين واقعه اعلام كرد، اما تغييري در برنامه معمولش نداد و به وظايف نخست وزيري  اش پرداخت.
پس از شش روز هواپيما ها توانستند اتومبيل او را پيدا كنند در حالي كه او، راننده همكار و مكانيكشان به دليل تمام شدن آب و غذا حال و روز خوشي نداشتند. پدرش، دنيس، در نهايت او را با هواپيماي شخصي رئيس جمهور الجزاير به انگليس بازگرداند. او بعدها نوشت: «مهم ترين ماجراي سال ۱۹۸۲ جنگ فالكلند [ميان انگليس و آرژانتين] بود. در دومين اتفاق مهم هم مادرم نقش داشت و البته خود من.»
مارك تاچر كه در سال ۱۹۵۳ به دنيا آمد، مقام، ثروت و منزلت باروني پدر مرحومش را در سال ۲۰۰۳ به ارث برد. او و خواهرش «كارول»، كه روزنامه نگار شد، دوقلو بودند. او دانش آموخته مدرسه مشهور هارو است و هيچگاه به دانشگاه نرفته است. او تا مدتي چندين شغل موقتي را آزمود كه تقريباً هيچ كدام بيش از يك سال دوام نداشت. او وارد دنياي تجارت هنگ كنگ شد و شبكه اي از شركا را در زمينه تجارت ماشين هاي مسابقه اي از خاورميانه و دور به راه انداخت. در سال ۱۹۷۷ شركت «ريسينگ مارك تاچر» يك كمپاني مربوط به ماشين هاي مسابقه اي و به صورت دقيق تر مسايل مربوط به حوادث و تصادفات  اين ماشين ها را تاسيس كرد. اما قراردادهاي تجاري جنجالي او استعداد خانواده تاچر را در خبرساز بودن بيش از پيش آشكار كرد. اوايل دهه ۸۰ ميلادي او شركت بازاريابي مونتيگل را كه يك موسسه مشاوره بين المللي بود، ثبت كرد. درسال ۱۹۸۶ نخست وزير درباره روابط پسرش و سلطان برونئي مورد سؤال قرار گرفت. مارگارت تاچر همچنين در سال ۱۹۸۴ و هنگامي كه هفته نامه آبزرور از مشاركت مارك در ساخت دانشگاهي در عمان خبر داد مورد پرسش اعضاي مجلس عوام انگليس قرار گرفت. او در  اين قضيه نماينده يك شركت ساخت و ساز انگليسي بود كه پس از آن كه مارگارت تاچر طي يك ديدار رسمي  از عماني خواسته بود پروژه ساخت دانشگاه را به انگليس واگذار كنند، در يك مناقصه موفق شده بود كار را بر عهده بگيرد. نخست وزير تاچر وجود منافع شخصي را در  اين پروژه انكار كرد و گفت كه تنها براي خدمت به انگلستان  اين كار را كرده است. اما سر مارك بر رابطه  اش با شركت مذكور پافشاري كرد و خانه اش در خيابان داونينگ استريت لندن ـ محل اقامت و دفتر نخست وزيري انگليس ـ را ترك كرد.
بار ديگر در سال ۱۹۸۵ مجلس سؤالاتي را در باب شايعات دخالت مارك در فروش اسلحه به عربستان و گرفتن ميليون ها پوند حق دلالي مطرح كرد. او دخالت در  اين مسئله را منكر شد. مارك در اواسط دهه ۸۰ به آمريكا رفت تا علايقش به صنعت اتومبيل را پي بگيرد. از جمله كارهاي او به عهده گرفتن وكالت ديويد ويكينز از شركت ماشين سازي لوتوس با حقوق ساليانه ۵۴ هزار پوند بود. در همين زمان بود كه مارك تاچر با «دايان برگدوف» زني اهل تگزاس كه ثروت زيادي به ارث برده بود ازدواج كرد. آنها يك دختر و يك پسر دارند.
در سال ۱۹۹۸ باز هم نام سر مارك بر سر زبان ها افتاد.  اين بار در آفريقاي جنوبي، محل سكونت جديدش مقامات مسئول تحقيق درباره يك برنامه وام دهي از جانب او را آغاز كردند. مسئله  اين بود كه يك شركت متعلق به مارك تاچر وام هاي غير رسمي  كوچكي را در اختيار صد ها تن از ماموران پليس، افراد ارتش و كارمندان دولت مي گذاشته است. روزنامه ژوهانسبورگ استار در آن زمان نوشت هنگامي كه وام گيرندگان در پرداخت قسط ها دچار مشكل مي شدند كساني به صحنه مي آمدند و وامشان را با بهره ۲۰ درصد مي خريدند. تحقيقات براي  اين بود كه معلوم شود آيا  اين برنامه با قوانين تطبيق مي كند يا در تضاد است. روزنامه مذكور از قول سر مارك نوشت كه او قصدش تنها كمك به افسراني بوده كه نياز به پول داشته اند. در نهايت هم او محكوم نشد.
اين اواخر نيز (سال ۲۰۰۳) مارك تاچر بار ديگر نامش در عناوين خبري به چشم خورد. هنگامي  كه شايع شد او از مادرش خواسته به آفريقاي جنوبي برود و با او زندگي كند.

خبر
گذرنامه رئيس سابق پارلمان عراق در بازار سياه
خبرگزاري فرانسه: يك مرد كويتي گذرنامه رئيس سابق پارلمان عراق را از بازار سياه به قيمت ۱۲۰۰ دلار خريداري كرد. اين گذرنامه همانند شي مقدسي توسط او نگهداري خواهد شد. اين مرد كويتي كه كشورش در اوت ۱۹۹۰ مورد هجوم نيروهاي صدام حسين قرار گرفت نخواست هويتش فاش شود، اما روزنامه الوطن عكس هاي گذرنامه را چاپ كرد.
خريدار در گفت وگو با الوطن اعلام كرد كه گذرنامه را در يكي از كشورهاي حاشيه خليج فارس خريداري كرده است. او در ادامه گفت كه مدارك و گذرنامه هاي ساير مقامات بلندپايه دولت سابق عراق از جمله طارق عزيز هم در اين بازار سياه به فروش گذاشته شده است. البته بهاي گذرنامه طارق عزيز دو هزار دلار بوده است.
سعودن حمادي ۷۴ ساله، رئيس سابق پارلمان عراق در دوره صدام روز ۱۶ فوريه پس از گذراندن ۹ ماه حبس، توسط آمريكايي ها آزاد شد. ۱۰ روز پس از آزادي او راهي اردن شد و سپس از آن جا به آلمان رفت تا از درمان هاي پزشكي لازم برخوردار شود.

دوشنبه هاي سياه گرهارد شرودر
فيگارو: وضعيت اقتصادي و اجتماعي آلمان براي گرهارد شرودر صدراعظم اين كشور دردسرهاي زيادي به همراه داشته است. از روز ۹ اوت در اكثر شهرهاي بزرگ آلمان شرقي سابق تظاهرات و گردهمايي هايي عليه او ترتيب داده مي شود. هر دوشنبه مردم كه خاطره حركت شرقي ها عليه دولت و ويراني ديوار برلين را يادآوري مي كنند فرياد مي زنند كه شرودر بايد كناره گيري كند. اين اعتصابات در حاشيه آخرين اصلاحات اجتماعي دولت كه با حمايت اپوزيسيون سوسيال دموكرات همراه بوده صورت مي گيرد. طبق طرح جديد پرداخت كمك هزينه بيكاري بلندمدت به كوتاه مدت تغيير و مبلغ آن نيز كاهش مي يابد. شرايط گرفتن آن هم بسيار دشوارتر شده است.
در مورد آلمان شرقي سابق اين چنين تدابيري چندان به مزاج مردم خوش نمي آيد چون بيكاري به ۲۰ درصد مي رسد كه اين رقم در مورد آلمان غربي ۱۰ درصد است.شش سال پس از آن كه شرودر تصميم به اصلاح كشور گرفت به نظر مي رسد دولت آلمان با هرج و مرج مواجه شده است و شرودر ديگر نمي داند پس از اصلاح و ايجاد محدوديت در قوانين بازنشستگي، درمان، بيمه، كار، آموزش و مدت كار ديگر چه راه حلي براي متوقف كردن تورم پيدا كند.

رفتار تركيه با گروگانگيري هاي عراق
وضعيت شركت هاي تركي كه پيش از اين با كاميون هاي خود كالا به عراق حمل مي كردند به لحاظ اقتصادي خراب شده است، چون بر اثر گروگانگيري ها و تهديدهاي بسيار در عراق ديگر بسياري از اين شركت ها مي ترسند كاميون رانان خود را به اين كشور بفرستند.
در آغاز ماه ژوييه تعداد كاميون هايي كه از تركيه روانه عراق بودند بسيار زياد بود. هر روز دو تا سه هزار كاميون سنگين از مرز تركيه مي گذشتند و وارد عراق مي شدند.
هشت هفته پس از آن اما اوضاع دگرگون شده است ديگر در مرز راه بنداني به چشم نمي خورد. ترك ها ديگر سعي اي در رفتن به جنوب ندارند، علت اين است كه در اين ميان ۱۰ يا شايد ۲۰ راننده كاميون سرنوشتي چون سعيد اونورلو را پيدا كرده اند: اين رانندگان را ربوده اند و سپس از كارفرماي آنها خواسته اند كه براي آزادي آنها درخواست ربايندگان را برآورده سازد كه عبارت بوده از خارج شدن از عراق.
سعيد اونورلو در اين باره مي گويد: «از ترس داشتيم مي مرديم. نمي دانستيم چه بر سرمان مي آيد. اگر شركت كمك نمي كرد، احتمالاً همه مرده بوديم. به همه همكاران كاميون رانم توصيه مي كنم كه به هيچ وجه به عراق نرويد.»
يكي از اتحاديه هاي بزرگ حمل و نقل تركيه نيز به شركت هايي كه عضوش هستند همين توصيه را كرده است. در همه موردهاي ربودن شهروندان ترك شركت هاي تركي قول داده اند از عراق خارج شوند.  با اين همه مراد يوجه كشته شد.
ربايندگان وي ويديويي را كه در آن نشان داده مي شد وي را با شليك گلوله به سرش مي كشند، در اينترنت گذاشته بودند. فرستنده هاي تلويزيوني تركيه در پايان ماه ژوييه بخش هايي از اين ويديو را پخش كردند. اين باعث شد كه آرامش افكارعمومي تركيه كه پيش از آن علاقه اي به اين موضوع نشان نمي دادند، به هم بخورد.
براي نخستين بار دولت تركيه زير فشار قرار گرفته است تا دست به عمل بزند. به گفته توزمن، وزير بازرگاني تركيه قرار است دولت تركيه در شمال عراق مراكزي را ايجاد كند كه در آن جا كالاها به كاميون هاي عراقي انتقال پيدا كنند. بدين ترتيب لازم نخواهد بود كه رانندگان ترك به نواحي مركزي عراق بروند.
توزمن در اين مورد مي گويد: مي خواهيم بدين ترتيب جلوي خطر را بگيريم. اما طبيعتاً تنها جلوي بخشي از خطرها را مي شود گرفت. تا جايي كه مي دانيم دولت تركيه در همه موارد آدم ربايي فعال عمل كرده و تقريباً هميشه نيز موفق بوده است به ويژه با ديپلماسي اي آرام و احتمالاً با پول و مطمئناً هم با روابط خوبي كه با برخي رئيسان قبيله هاي عراقي دارد. به جز دو نفر كه اعدام شدند، باقي گروگان هاي ترك آزاد شده اند. از جمله دو روز پيش دو مهندس الكترونيك كه گروگان بودند، آزاد شدند. يكي از اين دو مهندس در پاسخ به اين پرسش كه آيا ممكن است بار ديگر به عراق برود، گفت: «فكر مي كنم بروم.» براي بسياري كه در منطقه فقيرنشين جنوب شرقي تركيه به سر مي برند، تنها امكان كاري كه وجود دارد قبول ماموريت هايي است كه در رابطه با عراق است.

يادداشت
آخرين بخارهاي كوبا
كلودباران خبرنگار آزادي است كه به جزيره كوبا سفر كرده تا از
005931.jpg
لوكوموتيوهاي بخاري قديمي كه نيشكرهاي مزارع را تا پالايشگاه حمل مي كنند ديدار كند. به اعتقاد او اين ماشين هاي فولادي قديمي كه قلبشان هنوز مي تپد آخرين غرور ملي مردم كوبا محسوب مي شوند و تنها گواه عظمت اين كشور هستند كه بقاي مردمش همچنان به توليدات كشور وابسته است. چكيده گزارش او را در زير مي خوانيم:

خوزه پير وقتي از لوكوموتيوش حرف مي زند چشم هايش مي درخشد. اين لوكوموتيو برگ برنده زندگي او است و او همانند فرزندش از آن نگهداري مي كند. آنها ۵۰ سال را در كنار هم سپري كرده و هزاران كيلومتر را روي ريل هاي كوبا طي كرده اند.
تعداد مكانيك هايي كه در جزيره مشغول به كارند خيلي زياد است، چرا كه قديمي ترين ماشين هاي بخار دنيا بيش از سه قرن است كه در اين منطقه همچنان كار مي كنند. اقتصاد كشور هنوز هم به شدت وابسته به توليدات شكر است و كارگران با آن دست هاي سياه وصورت هاي آفتاب سوخته چشم انتظار واگن ها هستند تا محصولاتشان را براي تصفيه به كارخانه ها ببرند. هيچ وسيله ديگري نمي تواند چنين كمكي كند تا مواد اوليه به مواد مصرفي تبديل شوند.
وقتي سوار اين قطارها مي شويم حس مي كنيم در تونل زمان هستيم، اما در عين حال زيبايي و جذابيت مزارع كه قلب تپنده كارائيب هستند مسحورمان مي كند. وقتي زمان اسطوره اي Zafra، يعني فصل دروي ساليانه نيشكر فرا مي رسد هزاران كوبايي روي زمين ها و ريل هاي آهن به تكاپو مي پردازند. حدود ۲۴ كارخانه تصفيه شكر هم پابه پاي مردم پنج ماه تمام يعني از دسامبر تا آوريل ۲۴ ساعته كار مي كنند و قطارها ۷۷۴۰ كيلومتر خط آهن كشور را طي مي كنند.
كوبا پس از انقلاب سال ۱۹۵۹ خود هيچ تغييري در اين شيوه كار به وجود نياورده است. سال ۱۹۹۳ كه ممنوع بودن استفاده از دلار در اين كشور لغو شد، فساد ذهن بسياري از افراد را در بر گرفت. بعضي از مردم از شدت فقر فقط به خاطر يك مشت اسكناس سبز كه ساده به دست مي آمد بازار سياه و فساد و فحشا به راه انداختند.اين بازار به شكل بي سابقه اي در كوبا ريشه دواند و رشد كرد. گويي براي جوانان امروز، تلاش مادران ديروز و سختي هايي كه در راه كمونيسم كشيده بودند به فراموشي سپرده شده است. سوار بر قطار كه هستيم رشد فحشا در اين كشور را با سرعت ۳۰ كيلومتر در ساعت مي بينيم.
هر قدر كه شهرها بيشتر در اين فساد غوطه مي خورند، مناطق اطراف شاهد زناني هستند كه پا به پاي شوهرانشان و درست برابر آنها كار مي كنند. البته خوزه اين برابري را قبول ندارد و مي گويد: «زنان از لوكوموتيوهاي قديمي هيچ چيز نمي دانند. آنها نمي توانند وارد اين جريانات شوند.»
005934.jpg

براي پر كردن شكم ماشين هاي كهنه آنها سختي فراواني را تحمل مي كنند. هر بار كه ماشين مي ايستد آهي به نشانه آرامش مي كشد و هر بار كه راه مي افتد به سختي و نفس زنان خود را تكان مي دهد و راننده با دلهره به سطح فشار و آب نگاه مي كند تا هر طور هست قلب آهني اسبش را زنده نگه دارد و كم كم مثل هميشه دستان تواناي مردان كوبايي نفس هاي تند لوكوموتيو را آرام مي كنند تا ريل هاي نقره اي باز هم جان بگيرند. خوزه آواز مي خواند و مكانيكش با او همصدا مي شود.
زيباترين مزارع نيشكر در هوگوئين واقع است. راه آهن حلقه اي شكل مي شود و همانند ماري در ميان تپه هاي سرسبز به تن خود پيچ و تاب مي دهد. وقتي به مزارع مي رسيم قبل از هر چيز لبخند مردم است كه مسحورمان مي كند. به رغم گرماي تحمل ناپذير ظهر و دشواري كار لبخند ملايمي از زير كلاه هاي كاهي به چشم مي خورد. اين چهره هاي صميمي و دوست داشتني ناخودآگاه انسان را جذب مي كند تا با آنها طرح دوستي بريزد. اكسير نيشكرها مردم اين منطقه را عاشق ادبيات كرده است. وقت بيكاري يا براي رفع خستگي خيلي از آنها كتاب به دست مي گيرند و مشغول خواندن مي شوند. بينوايان ويكتورهوگو، مسافر كوچولوي سنت اگزوپري و... و در اين جاست كه پارادوكس كوبا به عينه رخ مي نمايد.
كمونيسم ليدر ماكسيمو خيلي از مردم فقير را جذب نيمكت هاي دانشگاه ها كرده است و از طرف ديگر فقري كه رژيم كمونيست به همراه آورده خيلي هاي ديگر را متقاعد كرده كه به كارهاي پوچ و فاسد تن دهند تا پول ناچيزي براي ادامه زندگي به دست آورند.
در امتداد راه آهن زندگي همچنان جريان دارد و لوكوموتيو همچون پيرمردي تنها به گذر آرام زمان مي انديشد. وقتي باران مي گيرد به ناگهان شهر خاموش مي شود. باران براي مردم مثل پرانتزي است كه در ميان آن بريدن نيشكرها غيرممكن مي شود. اما مسلماً فردا هوا آفتابي خواهد بود و مردم سوار بر دوچرخه هايي كه رويش Made in China به چشم مي خورد راهي كشتزارها مي شوند و گوش به صداي دلكش ماشين هاي فرسوده مي سپارند و آرزو مي كنند آخرين بخار لوكوموتيوها همچنان ادامه يابد تا فساد همه گير نشود.

مردي كه بوش را رئيس  جمهور مي كند
سهيلا قاسمي
005925.jpg

برگرفته از لوموند
در سايه جورج بوش پدر و پس از او در سايه پسرش، استراتژيستي به نام كارل راو قرار دارد كه طراح اصلي چندين پيروزي انتخاباتي بوده است. او از سال ۲۰۰۱ در كاخ سفيد مستقر شده و به شكل خستگي ناپذيري براي انتخابات روز دوم نوامبر تلاش مي  كند.

هيچ كس باور نمي كند كه جورج  بوش با توجه به صلاحيت هاي خودش وارد كاخ سفيد شده باشد چنين چيزي كاملاً غيرممكن به نظر مي رسد، مسلماً كسي كمكش كرده، به جلو هلش داده و او را براي اين رياست جمهوري غيرمنتظره شكل داده است.
نام اين مردي كه نخ هاي عروسك هاي خيمه شب بازي اش را در دست گرفته در واشنگتن براي همه آشنا است. او كارل راو است و ظاهراً فقط مشاور رسمي بوش به شمار مي رود.
سه روز پيش از گردهمايي كنوانسيون حزب جمهوريخواه كه متعاقب آن بوش رسماً به عنوان نامزد جمهوريخواهان در انتخابات معرفي شد، در سه سالن شهر نيويورك فيلمي  به نام «مغز متفكر بوش» به نمايش گذاشته شد. اين فيلم برگرفته از كتابي است كه سال گذشته منتشر شد. نويسندگان اين كتاب جيمز مور و وين اسليتر به خوبي اين مرد را مي شناسند. اسليتر مدير دفتر دالاس مورنينگ نيوز در مركز ايالت تگزاس است. كار كارل راو و دست پروده هايش هم در اواخر سال هاي دهه ۱۹۷۰ در همين منطقه آغاز شد.
تز مغز متفكر بوش بسيار ساده است كارل راو شريك رئيس جمهور آمريكا است. استراتژي انتخاباتي آمريكا با همراهي او تبديل به يكي از بزرگترين استراتژي هاي جهان شده است. سياست هاي تجاري، مالي، اجتماعي، محيط زيست، آموزش و به ويژه سياست خارجي و جنگ همگي ديكته مي شوند تا در انتخابات آتي، بوش پيروز ميدان باشد. در واقع از سال ۲۰۰۱ تاكنون راو در حال پركردن صندوق هاي راي بوش است. مدام در پي جلب نظر كشاورزان آيوا دست اندركاران صنعت فولاد جنوب و مهاجران كوبايي فلوريداست. مور واسليتر مي نويسند: «كارل راو در سياست و فعاليت هاي عمومي به حدي تاثير دارد كه آمريكايي ها پيش از آن چيزي نديده بودند و به همين دليل پذيرش آن برايشان دشوار است.»
راو هرگز تاثير خود را انكار نمي كند و در عين حال براي رئيسش نيز احترام خاصي قايل است. او گاهي بوش را حقيقتاً تحسين مي كند. در نظر او جورج واكربوش تنها سياستمدار جمهوريخواهي است كه قادر است حضور پايدار جمهوريخواهان در كاخ سفيد را تضمين كند.
روزي از او پرسيدند كه چه موقع به فكر نبرد انتخاباتي افتاد و او پاسخ داد: «۲۵ دسامبر ۱۹۵۰» اين تاريخ، زمان دقيق تولد اوست. او در محله اي فقيرنشين واقع در غرب ايالات متحده آمريكا متولد شد. پدرش مامور بازرسي از معادن بود و مادرش تمام روز را به مراقبت از پنج فرزندش مي گذراند. وقتي ۱۹ ساله شد پدرش خانه را ترك كرد، ناراحت كننده تر اين  بود كه پس از مدت كوتاهي او و برادرش فهميدند كه او پدر واقعي شان نبوده است و بعد نسبت به او كه آنها را همانند پسران خود بزرگ كرده بود احساس احترام و حق شناسي خاصي كردند در اوايل دهه ۱۹۸۰ مادرشان خودكشي كرد.
علاقه مندي راو به سياست و پيوستن به محافظه كاران خيلي زود هنگام بود. در سن ۹ سالگي زماني كه جان كندي جوانان آمريكا را مجذوب خود كرد او موافق ريچارد نيكسون بود. پدر و مادرش مدام با هم درگير بودند و به همين دليل آموزش اعمال مذهبي در زندگي اش هيچ جايي نداشت. برخلاف بوش كه ادعا مي كند عيسي مسيح قلبش را تغيير داده است راو بي ايمان بودنش را از هيچ كس مخفي نمي كند. او در گفت و گو با نيويورك تايمز گفته بود: «به خاطر ندارم كه هرگز ايماني پيدا كرده باشم.» در مدرسه نمرات خوبي نداشت اما يك بار توانست منتخب بچه ها شود و اين تنها انتخابات در زندگي اش بود كه خودش برنده آن شد. سال هاي سال نيز در دانشگاه هاي مختلف بود، اما هرگز نتوانست مدرك بگيرد ولي موفق شد در سازمان دانشجويي حزب جمهوريخواه مشغول شود و در نهايت در سال ۱۹۷۱ عنوان مدير اجرايي آن را به دست آورد.
سال ۱۹۷۰ راهي ايلينويز شد تا در تبليغات انتخاباتي نامزد دموكرات ها مشاركت كند او خود را يكي از هواداران اين نامزد معرفي كرده و كاغذهايي آماده كرد و روي آنها نوشت «آبجوي رايگان»، «لذت هاي مجاني» و  آنها را در محله ها منتشر كرد تا او را مسخره كنند.
005928.jpg

سال ۱۹۷۳، نامزد رياست حزب دانشجويي جمهوريخواهان شد اما لي آتواتر مشاور رونالد ريگان، راه جنوب را در پيش گرفته سوار بر يك فورد قديمي دانشگاه به دانشگاه به دنبال راي بود رقابت راو و رابرت اجورث آغاز شد. جلسه آنها در هتلي واقع در ميسوري برگزار شد و در نهايت هر دو از طرف هواداران انتخاب شدند. مشكل بعدي، رئيس كميته ملي جمهوريخواهان يعني جورج هربرت واكر بوش بود. او از متحدين اجورث به شمار مي رفت و تصميم گرفت نوار صحبت هاي دو سال پيش راو در ميان نظاميان كنتاكي و شوخي هاي مستهجن او را در اختيار واشنگتن پست بگذارد و همچنين حركت زننده او در پخش اعلاميه هاي انتخاباتي را فاش كند. همه منتظر كناررفتن راو بودند، اما بوش پدر خواست كه او انتخاب شود خيلي ها راو را در مسئله واترگيت دخيل مي دانستند حتي مي گفتند در دوران نيكسون او از آراي دموكرات ها دزدي كرده و جاسوسي حزب رقيب را كرده بود.
رابطه اي كه به اين شكل ميان خانواده بوش و راو ايجاد شد هرگز گسسته نشد. او راهي هوستون شده و رياست PAC (كميته فعاليت هاي سياسي) كه بوش پدر باني آن بود را به دست گرفت و مسئول تامين هزينه هاي انتخاباتي سال ۱۹۸۰ شد. اين همكار جديد بوش ها و جيمز بيكر كم كم تبديل به متخصص انتخاباتي در تگزاس شد و توانست نظر موافق همه اين ايالت را جلب كند. او مي دانست كه زمينه پايان دادن به هژموني دموكرات در اين ايالت وجود دارد.
وظيفه اصلي راو پخش آگهي و جمع آوري سرمايه به شيوه مكاتبه اي است. او در زمينه عمق يابي شرايط، استراتژي رسانه اي و برنامه ريزي انتخاباتي رقيب ندارد. براي كارش بايد اول نامزد موردنظر را از نظر اجتماعي خوب بررسي كند و نحوه سخنراني او و تاثيرگذاري اش بر مردم را نيز مي سنجد. مي گويند در مغز او دايرة المعارف سياسي و انتخاباتي بزرگي جاي گرفته و اطرافش پر است از شهرت، افراد متقلب و قاتل. سال ۱۹۸۶ در دفتر كارش ميكروفن كوچكي كشف شد كه بعدها گفتند خودش آن را كار گذاشته بوده، اما كشف آن توفاني رسانه اي برپا و به نامزد آن دوره جمهوريخواهان كمك زيادي كرد.
چند هفته پيش وقتي خبر دروغ گويي جان كري و غلط بودن اطلاعاتي كه او از شركت در جنگ ويتنام داده بود همه جا منتشر شد دموكرات ها بلافاصله متوجه شدند كه كارل راو دوباره دست به كار شده است. او در انتخابات مقدماتي جمهوريخواهان در سال ۲۰۰۰ جان مك كين را هدف قرار داد و شايعه بيماري او از لحاظ رواني و جنسي را همه جا منتشر كرد تا بوش ها را خوشحال كند.
اما نكته اصلي اين است كه آيا او فقط براي پيروزي انتخاباتي تلاش مي كند يا اين كه هدفش تغيير آمريكا است؟ مدل راو شبيه مدل ويليام مك كينلي است كه در سال ۱۸۹۶ با كمك مارك هانا به قدرت رسيد. هانا به مك كينلي فهمانده بود كه دوره پس از جنگ داخلي به سر رسيده و بايد به طبقات اجتماعي جديد كه زاييده توسعه صنايع هستند انديشيد. حالا راو فكر مي كند اختلاف دموكرات ها و جمهوريخواهان كه از زمان بحران اقتصادي سال ۱۹۳۰ شكل گرفته متحول شده و حالا به دوره اي رسيده ايم كه بايد به حاكميت افراط گرايان، محصور كردن افراد در دايره  الزامات كه مخالف اصول آزادي است پايان دهيم. بوش پسر هميشه فكر مي كند بزرگترين خطر براي آمريكا «سوسياليسم اروپايي» است.
راو هم با او هم عقيده است و آنها مي خواهند مفسر انقلاب محافظه كاري كه ۵۰ سال پيش توسط روشنفكران خرده پا شكل گرفت، باشند. كاري كه ريگان در دهه ۱۹۸۰ و اقليت جمهوريخواه كنگره در سال ۱۹۹۴ قصد انجام آن را داشتند و تنها پيروزي بوش مي تواند تاييدي بر تداوم آن باشد.

جهان
هفته
پنجره
داستان
چهره ها
پرونده
سينما
ديدار
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |  ديدار  |
|  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |