نويسندگان و ناشراني كه به معرفي كتاب خود در ستون خواندني ها تمايل دارند مي توانند يك نسخه از اثر خود را به نشاني خيابان آفريقا، بلوار گلشهر، مركز خريد آي تك، طبقه چهارم،بخش داستان ارسال كنند.
باز هم هولدن كالفيلد
ناطور دشت
نوشته: جي.دي. سالينجر
ترجمه : احمد كريمي
ناشر: ققنوس
جي.دي.سالينجر از جمله نويسندگاني است كه روز به روز بر شهرت و اعتبار جهاني اش افزوده مي شود و اين در حالي است كه خود چندان علاقه اي به اين شهرت و اعتبار ندارد. نسل جوان كتابخوان در ايران هم از قرار معلوم علاقه زيادي به خواندن داستان هاي سالينجر دارند و در اين ميان به نظر مي رسد رمان «ناطوردشت» و شخصيت اصلي آن «هولدن كالفيلد» از طرفداران بيشتري برخوردار است. چاپ جديد رمان ناطوردشت با ترجمه احمد كريمي مدتي است كه به بازار آمده و از همين حالا مي شود پيش بيني كرد كه موجبات علاقه مندي تعداد بيشتري از جوانان كتابخوان به آثار سالينجر را فراهم آورد.
در بخشي از اين رمان مي خوانيم:
«راهبه ها قبول كردند كه به عنوان اعانه ده دلار از من بگيرند. پي در پي از من سؤال مي كردند كه آيا مطمئنم كه تحميلي، چيزي به من نيست. بهشان گفتم به حد كافي پول با خودم دارم، اما ظاهراً حرف مرا باور نكردند. گو اين كه بالاخره گرفتند. هر دوي شان آنقدر از من تشكر كردند كه واقعاً ناراحت كننده بود. من گفت وگو را كشاندم به موضوع هاي عادي و ازشان پرسيدم كه كجا مي خواهند بروند. گفتند آموزگار هستند و تازه از شيكاگو رسيده اند.»
ضد طبيعت
خداحافظ گاري كوپر
نويسنده: رومن گاري
ترجمه: سروش حبيبي
ناشر: نيلوفر
به تازگي انتشارات نيلوفر، چاپ جديدي از رمان «خداحافظ گاري كوپر» ارايه داده كه از قرار معلوم اين بار ويرايش جديدي در متن ترجمه آن صورت گرفته است. خداحافظ گاري كوپر به اعتقاد بسياري، بهترين كتاب «رومن گاري» نويسنده شهير فرانسوي به شمار مي رود كه در ايران هم از دهه ۵۰ تاكنون از استقبال زيادي در ميان نسل هاي جوان كشورمان برخوردار بوده است.
در بخشي از اين رمان مي خوانيم:
«پدر و مادرش اين خانه كوهستاني را در ارتفاع دوهزار و سيصد متري برايش ساخته بودند. زيرا در اين ارتفاع از تنگي نفس اثري نبود. اما باگ در اين ارتفاع هم نفس راحت نمي كشيد. روان پزشكش در زوريخ مي گفت: اين از ايده آليسم اوست. او حاضر نبود خود را بپذيرد ضد طبيعت بود. اما يك ضدطبيعت نخبه. خلاصه بدشانسي از اين بدتر چه مي خواهيد؟ اين خانه خيلي گران تمام شده بود. سنگ هايش را يكي يكي با سورتمه تا نوك كوه بالا كشيده بودند. به يك قطعه جنگي مي مانست كه روي يك صخره برپا شده باشد دهكده ولن ۷۰۰متر پايين تر از آن بود. ايپگ از آن جا پيدا بود. آن جا ابرها را زير پاي خود مي ديدي دور و بر آن از هرجاي ديگري، شايد به جز هيماليا برف بيشتر بود...»
باغچه لوزي
پري سا
نوشته: فرشته ساري
ناشر: ققنوس
«پري سا» رماني از فرشته ساري است كه چاپ اول آن در ۳۳۰۰ نسخه با قيمت ۱۰۰۰ تومان منتشر شده است. در بخشي از اين رمان مي خوانيم:
«نمي دانم بچه ها چه گفتند كه پري خانم خنديد. سرم سوت كشيد. يك رشته مرواريد سفيد بي لك در دهان داشت. حتي سارا هم چند دندان پركرده دارد، آن ته ها و خنده اش با دندان هاي درشت و سفيد جلويي شكوفا مي شود. خودش هم مي داند خنده اش قشنگش مي كند. چندبار براي پري خانم غذا برده بودم. كلم و هويج پخته كنار غذاي اصلي خودمان را. نگرفته بود. كاري از او نمي خواهيم. خودش در باغچه لوزي به رديف هاي نامنظم گل مي كارد و به آنها مي رسد. با تغيير فصل گل ها هم تغيير مي كنند. تاج خروس هاي وحشي اش بهاره و تابستانه بود. خيلي آنها را دوست داشتم. در حاشيه اي باغچه لوزي انگار حرفي داشتند با من.»