جمعه ۱۷ مهر ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره۳۵۱۹
چهره ها
Friday.htm

مردي با كروات سرخ
خسرو نقيبي
007056.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
تنها يك اشتباه كافي است تا ثابت شود پرسپوليس يك تيم بحران زده است و بهروز رهبري فرد دقيقاً كاري را مي كند كه نبايد؛ يك توپ بي خطر وقتي روي دروازه فرستاده مي شود او به زيبايي به هوا برمي خيزد و توپ را به قعر دروازه قرمزها مي فرستد. اشتباه داستان فقط يك چيز است. او به جاي پيراهن سفيد ملوان يعني تيمي كه گل سرنوشت سازرا به ثمر رسانده، لباس قرمز پرسپوليس را به تن دارد. اين يعني ادامه بحران، اتفاقي كه در ادامه اش گل دوم ملوان هم رقم خورد و شكست پرسپوليس حتمي شد. رهبري فرد البته كوتاه نيامد. او يك پنالتي خراب كرد تا نتيجه مساوي نشود و بعد تا پايان بازي دست به كمر در ميانه زمين ايستاد و گريه كرد؛ وقتي سوت پايان بازي زده شد رهبري فرد سرنوشت يك نفر ديگر را تحت تاثير قرار داد. راينر سوبل؛ مربي آلماني تيم پرطرفدار پايتخت كه در اواخر بازي آنقدر بي رمق بود كه حتي عامل اصلي ناكامي اش را از زمين بيرون هم نكشيد. او ايستاده بود و باور نمي كرد يك تيم بتواند تا اين حد كند و بي رمق بازي كند. مرد ژرمن حالا در شرايطي قرار گرفته كه حتي دل و دماغ ديدن بازي اين هفته هموطنانش را در زمين آزادي ـ جايي كه او تلخ ترين روزهاي عمرش را در آن سپري كرده ندارد. او تازه ترين قرباني سيستمي است كه به آن پروينيسم مي گويند.

راينر سوبل وقتي به ايران آمد كسي او را نمي شناخت. براي خيلي ها اين سؤال مطرح بود كه او از كجا آمده اما مديرفني سرخ پوشان كه مرد اول تك جمله هاي تاريخي است درباره او جمله اي گفت كه همه چيز را تمام كرد: «درباره او تحقيق كرده ايم و سوبل مورد تاييد من است.» از آن روز كه خيلي هم دور نيست و مي شود حتي تعداد روزهايش ـ و نه ماههايش ـ را شماره كرد، سوبل كارش را در تيمي شروع كرد كه هيچ احاطه اي بر جزيياتش نداشت. پس از درگيري هاي فصل گذشته و كنار رفتن قدرتمندترين حاميان باشگاه، پروين كه قرار بود از آذربايجان يك پرسپوليس دوم بسازد، بار ديگر آن تيم را روانه جايگاه اصلي كرد. تيمي كه اعضايش متشكل از ياغي ها و اعضاي گروه هفت و چند دارودسته ديگر بودند ـ ياد اسكورسيزي و فيلم دارودسته هاي نيويوركي نمي افتيد ـ و قرار بود با ميانگين سني حدود ۳۰ سال در ليگي بازي كند كه به جوانگرايي ـ حتي در سطح مربيان ـ معروف شده است. تيم را پروين بست اما اعلام كرد سوبل همه كارها را پيش خواهد برد. در بازي اول وقتي او وارد زمين شد تشويق هاي هواداران وجود داشت؛ آنهايي كه عشق  پرسپوليس در خونشان بود تا آنها كه از تشويق آذربايجان به عشق پروين، دوباره سراغ پرسپوليس آمده بودند، جوي را به نفع او درست مي كنند تا آغاز پيروزي ها رقم بخورد اما چنين نشد. تيم بي بازيكن محكوم به شكست است و منطق بازي با سلطان بودن رابطه چنداني ندارد. پرسپوليس نخستين بازي اش را در اهواز باخت و هفته بعد در تهران مقابل برق شيراز متوقف شد تا تيمي كه در ابتداي فصل قول قهرماني اش داده شده بود، در پايان هفته چهارم بحث اخراج سرمربي اش نقل محافل ورزشي و غير ورزشي باشد گرچه همه چيز به آشتي ختم شد .

سوبل بلافاصله پس از بازي برابر ملوان فقط يك جمله مي گويد: «مگر حيطه اختيارات يك مدير فني چقدر است كه بخواهد مرا اخراج كند؟» اما حرف هاي رختكن همه چيز را روشن مي كند. وقتي در رختكن به هم كوبيده مي شود و او مورد شديدترين انتقادات همين مدير فني قرار مي گيرد، آن وقت مشخص است كه اتفاقاتي افتاده. اين نكته اي است كه تفاوت حكم مديرفني در دوران غمخوار و حكم مديرفني در دوران خطيب را هم نشان مي دهد. پستي كه روزگاري به عقيده سلطان معنايش «كشك» بود، حالا اين اختيار را دارد كه ميليون ها دلار پول را راهي سطل زباله كند بي آن كه كسي هم از او بازخواست كند. راينر سوبل در چنين شرايطي سرنوشتش نامعلوم است.

در روزهايي كه پرسپوليس نتيجه نگرفت، برنامه «نود» هم سهم عمده اي در نمايش اتفاقات واقعي داشت. تقريباً اصلي ترين ارجاعات به حرف هاي حمل مشاجره هم از گفت وگوهاي همين برنامه و حتي تدوين موازين صورت گرفته شده در آن مي آيد. حدوداً دو هفته قبل بود كه سوبل تاكيد كرد تركيب تيمش را علي پروين چيده و او تنها يك تمرين دهنده صرف بوده در حالي كه حرف هاي همزمان پروين از استقلال سوبل حكايت مي كرد، اين حرف هاي زماني بود كه تيم تنها يك امتياز داشت. هفته بعد وقتي پرسپوليس اولين برد را داشت معكوس اين اتفاق رخ داد و جالب بود كه سوبل هم در برگشتن از حرف هايش كم از سلطان نداشت. او با حركات دستش كه پرواز يك هواپيما را نشان مي داد با تاكيد مي گفت اگر كسي در كارش دخالت كند به آلمان باز خواهد گشت و پروين هم اصرار داشت كه تيم با نظارت او به اولين پيروزي دست يافته است. هرچه باشد پروين گفته است او از دوساعت طول تمرين، يك ساعت ونيم را به حرف زدن مي گذراند و نيم ساعت باقي مانده را هم استيلي با بازيكنان سپري مي كند.

يك نقل قول ديگر هم از پروين شنيدني است؛ «اين كه سوبل به آنها قالب شده است و حضور او در كادر فني حاصل فعاليت دلالان و كساني بوده كه مي خواسته اند پرسپوليس را نابود كنند. اين البته با معرفي و بيان سوابق راينر سوبل كاملاً در تضاد است. او در مصر كار مي كرده و سه بار قهرمان ليگ مصر شده است. سوبل همانند هموطنانش و ديگر ژرمن ها، از بهترين مربيان سراسر دنيا محسوب
مي شود.»
حالا او يك خارجي است كه حرفي براي گفتن ندارد. كسب يك سوم امتيازات ممكن و از دست دادن دوسوم ديگر با ميانگين يك امتياز در هر بازي و البته حضور در پله يازدهم جدول رده بندي ليگ نشان از كارنامه اي دارد كه نمي تواند موفق ارزيابي شود هرچند چهار بازي معيار و ملاك مناسبي براي ارزيابي كار يك مربي نيست اما اين سيستم كه به طور مستقيم از سيستم باشگاهداري كشورهاي حاشيه  خليج فارس مي آيد، حالا ديگر در ايران هم عرف شده است و در بعضي موارد براي شوك دادن مقطعي به يك تيم روش مناسبي هم محسوب مي شود. تفاوت اما فقط در يك چيز است. اگر باشگاه هاي ثروتمند عربي با دلارهاي نفتي شان مي توانند غرامت اخراجي يك سرمربي همچون كارلوس آلبرتوپريرا را هم بپردازند، ما با بودجه هاي اندك باشگاهداريمان بايد هزينه هاي دلاري را با ريال غرامت دهيم و اين براي تيمي كه در پرداخت پول بازيكنانش با مشكل مواجه است، غرامتي مضاعف است.

همه اين داستان را مي شود به شكل ديگري هم ديد. شكلي كه ابعادش به اندازه تفاوت هاي تعاريف مديرفني است. راينر سوبل مي تواند به نوعي گوشت قرباني اين ماجرا هم تلقي شود. مردي كه قرار بود مربي دوران گذار باشد: گذار پرسپوليس مدرن به پرسپوليس سنتي. اگر در آن دوره زماني خاص يعني زماني كه وينكو بگوويچ پرسپوليس را ترك مي كرد، پروين به يكباره و دوباره سر جاي اول برمي گشت افكار عمومي اين اتفاقات را تاب نمي آورد اما حالا او مي تواند در نقش يك منجي به تيم بازگردد و همه چيز را سروساماني مقطعي دهد. تجربه نشان داده كه اين شوك حداقل تا چند بازي جواب خواهد داد و تا آن زمان مي شود همه چيزهايي را كه براي نتيجه نگرفتن سوبل فراهم شده بود، از نو جمع كرد. جوي مناسب با بازيكناني تازه نفس و يك شرايط رواني و مالي بهتر حالا يك پرسپوليس نو را خواهد ساخت كه بايد انتظار موفقيتي مقطعي را برايش متصور بود. در اين ميان ديگر كسي فكر نخواهد كرد كه مرد آلماني تيمي را تحويل گرفته كه دروازه بانش كوچ كرده، در خط دفاعش دو بازيكن بالاي سي سال حضور داشتند و در خط حمله علي دايي را با يك مهاجم ناشناخته خارجي تاخت زده است. سوبل قرباني يك بازي جذاب ايراني شده است. خراب كردن ديگران به بهاي بالا رفتن خود؛ چيزي كه امتحانش را كاملاً پس داده است. در همه اين سال ها نه كسي به اين قضيه اعتراض كرده و نه كسي به مقابله با اين جريان برخاسته؛ فوتبال به سبك ايراني، حتي قربانيانش را از ميان فوتباليست هاي با اعتبار اين ديار هم برگزيده و براي همين، سوبل كه يك خارجي محسوب مي شود در اين ميان حتي خيلي جدي هم گرفته نخواهد شد. او مي رود چون مربياني بزرگتر از او مجبور به ترك ايران شده اند؛ هرچه باشد راينر سوبل نه توميسلاو ايويچ است و نه ميروسلاو بلاژويچ.
فوتبال ايران همان فوتبالي است كه حتي آري هان هم يك هفته در آن دوام نياورد. سوبل اولين نفر اين بازي نيست، همان طور كه آخرين نفر هم نخواهد بود. پرسپوليس امروز ميان غريو شادي هوادارانش در بازگشت سلطان، يك تيم سنتي خواهد بود؛ حتي اگر سوبل روي نيمكت اين تيم نشسته باشد.

لانگ شات
بانوي ملودرام
پوران درخشنده
007059.jpg
براي نسل ما پوران درخشنده يادآور دو فيلم خاطره انگيز است. «رابطه» و «پرنده كوچك خوشبختي» اولي از ساده ترين و در عين حال به يادماندني فيلم هايي كه درباره معلوليت نوجوانان ساخته شده و دومي فيلمي با همين مضمون با تكيه بر عناصر سينمايي عامه پسندتر كه سبب شد پرنده كوچك خوشبختي تبديل به يكي از پرفروش ترين فيلم هاي دهه شصت شود. پس از اين فيلم ها تا امروز پوران درخشنده فيلمساز فعالي بوده، فيلمسازي كه اين روزها به دو دليل نامش در صدر اخبار است. يكي به دليل فروش بالاي تازه ترين فيلمش «شمعي در باد» و ديگري به خاطر داوري در بخش مسابقه سينمايي ايران جشنواره بين المللي كودك و نوجوان اصفهان.
بي ترديد تا ابتداي دهه هفتاد يعني زماني كه رخشان بني اعتماد «نرگس» را ساخت، پوران درخشنده مهم ترين فيلمساز زن تاريخ سينماي ايران بود. كارگرداني كه كارنامه اش فيلم پرفروشي چون پرنده كوچك خوشبختي را داشت و پس از آن با ساخت يكي دو ملودرام ديگر كارش را ادامه داده بود. مهم ترين ويژگي سينماي او هم يك چيز است، اغراق در داستان هاي ملودرام كه او را تبديل به بانوي ملودرام هاي اشك انگيز سينماي ايران مي كند. اين خصيصه در همين آخرين فيلم او كه روي پرده است نيز مشهود است. ديالوگ هاي پرطمطراق ميان بازيگران كه دراوجش كاراكتر عسل بديعي قرار دارد، روابط پر از اغراق كه بازي حسام نواب صفوي اصلي ترين بخش هاي آن را رقم مي زند و البته نوع برخوردها كه تماشاگر حرفه اي سينما را آزار مي دهد. اما به هر حال تماشاگر اين فيلم وقتي از سالن سينما بيرون مي آيد راضي و خشنود است و همين موضوع سبب شده كه تا اين جاي كار فيلم  از پرفروش ترين آثار امسال سينماي ايران باشد. شمعي در باد البته در نسخه فعلي، شكل  گزيده گوتري به نسبت جشنواره فجر دارد، نسخه اي كه نمي شد پرگويي اش را در برخي موارد تاب آورد.
پس از دو فيلم ابتدايي، درخشنده فيلم «زمان از دست رفته» را ساخت. فيلمي كه به لحاظ جديت و پرداخت به روابط نسل بعد كه نسل خود درخشنده بود اهميت دارد. فيلمي فمنيستي كه دقيقاً همزمان با آغاز به كار تهمينه ميلاني در سينما ساخته شد و اگر چند سال بعد تماشاگران شعارهاي ميلاني را در «دو زن» دوست داشتند، در آن زمان با اين حرف ها بيگانه بودند و همين سبب شد فيلم شكست تلخي را در گيشه تجربه كند. پس از اين فيلم درخشنده «عبور از غبار» را ساخت؛ فيلمي كه در شرايط مكاني و زماني بدي ساخته شد اما حاصلش بازگشت موفق درخشنده به همان حال و هواي دو فيلم اول بود. فيلمي كه در ميان محبوبيت بيش از حد خسرو شكيبايي در آن سال ها فروش مناسبي داشت.
007053.jpg

تقريباً هيچ كس نفهميد چرا درخشنده بيش از ده سال از سينما كناره گرفت. او در اين مدت به تلويزيون سركشيد. يك مجموعه مستند با نام شوكران را در آن جا ساخت و بعد هم مدتي را پيگر فيلم «سرزمين من» بود كه قرار بود به نوعي پاسخي به فيلم «بدون دخترم هرگز» باشد. ساخت سرزمين من مدت زيادي طول كشيد و سرانجام در اواخر دهه هفتاد درخشنده فيلم را در آمريكا كليد زد. اثري كه در نيمه هاي راه اكران نام «عشق بدون مرز» را بر خود گرفت و اكران تقريباً موفقي هم داشت هرچند نتوانست نظر تماشاگران خاص تر را جلب كند و درخشنده را ميان فيلمسازان زن به جايگاه سوم راند. در اين مدت تهمينه ميلاني دو زن را ساخته و جايگاهش را در سينما تثبيت كرده بود.

چند سال پس از عشق بدون مرز را درخشنده صرف ساخت شمعي در باد كرد. پروژه اي درباره زندگي يك پزشك زن كه مي خواست مستقل زندگي كند اما اين پروژه هرگز امكان ساخت پيدا نكرد. در آن حال و هوا درخشنده براساس زندگي واقعي يك بيمار مشكوك به ايدز طرح ساخت «سوداي پرواز» را نوشت و بلافاصله هم فيلم را به مرحله توليد رساند. دراين مدت البته تلاش هايي هم براي سروسامان يافتن طرح قبلي انجام شد كه فرجامي نداشت و درخشنده نام آن طرح ناكام را به يادگار روي اين كار ديگر گذاشت و سوداي پرواز نام شمعي درباد را به برخود گرفت. فيلمي كه حالا فروش خوبي دارد و تماشاگران زيادي را هم جذب خودش كرده است.

درخشنده اين روزها فعال تر از هميشه است. او پس از داوري جشنواره اصفهان به سراغ چند طرح باقيمانده اش خواهد رفت كه شامل يكي دو طرح سينمايي و چند كار تلويزيوني است و هنوز هم مشخص نيست او كداميك را جلوي دوربين خواهد برد. او درماههاي اخير يك پايگاه اطلاعاتي هم براي خود در فيلم هايش روي شبكه جهاني اينترنت تاسيس كرده است كه مي توان تازه ترين اطلاعات، اخبار و عكس هاي مربوط به او را در آن مشاهده كرد. بانوي ملودرام روزهاي خوبي را پيش رو دارد.

چهره روز
شاخص ترين فيلمساز جنوب هند
ماني راتنام
حضور فيلمي از ماني راتنام در جشنواره فيلم كودك و نوجوان اصفهان يك غافلگيري تمام عيار بود. فيلمساز برجسته هندي كه برخلاف ديگر كارگردانان مطرح هموطنش در دل صنعت فيلمسازي تجاري هند فيلم مي سازد اما كارهاي مطرح كارنامه اش آنقدر هست كه نامش در معتبرترين نشريات فيلمسازي آن سوي اقيانوس آرام هم به چشم بخورد.
از شاخص ترين كارهاي كارنامه راتنام مي توان به دو فيلم «بمبئي» و «از دل» اشاره كرد فيلم هاي مهمي كه اولي جنجالي جهاني را در پي داشت و دومي از سوي فيلم ريويو با درجه عالي چهار ستاره گرفت. نوع كارهاي راتنام بر چند محور اساسي استوار است. او از رنگ و موسيقي همانند همه فيلمسازان هندي بهره مي گيرد اما اين خصيصه ها را در تقابل با دنياي واقعي حاكم بر هند به كار مي برد. براي همين آثارش همواره از تضادي بهره مي برد كه ديدني  مي نمايد. آهنگساز غالب فيلم هاي راتنام، موزيسين برجسته سينماي هند رحمان است؛ آهنگسازي كه براي مطرح ترين فيلم هاي اين سال هاي سينماي هند موسيقي ساخته و سبكش تلفيق موسيقي سنتي هند با موسيقي كلاسيك و روز است. از جمله شاخصه هاي اين موسيقي به طور مثال استفاده از گيتار در بطن سازهاي هندي است. به هرحال اين موسيقي در تلفيق با رنگ ها و فرم كار، موزيكال هايي متفاوت با سبك رايج هند را رقم مي زند. بمبئي كه در نيمه اول دهه ۹۰ ساخته شد به اختلافات ميان دو قوم مسلمان و هند مي پرداخت و روايت عشقي در دل هياهوهاي سنتي بود. بمبئي يكي از نخستين تصاوير مهم از زن مسلمان هندي است و هدايت كويراي توسط راتنام از جمله ويژگي هاي فيلم تلقي مي شد به ازمل هم به موضوع ارتباط يك خبرنگار تلويزيوني با دختري مبارز از ايالت كشمير مي پرداخت كه پايان تراژيكش شاخصه عمده و تفاوت آن با ساير آثار موسوم اين سينما بود. فيلمي مبتني بر روابط مرسوم و روز هند كه در صحنه هاي پرتحرك به نوعي اداي ديني به سينماي كلاسيك وسترن آمريكايي هم محسوب مي شد.
راتنام با فيلم «خال روي گونه» در بخش مسابقه بين الملل جشنواره امسال حضور داشت؛ جشنواره اي كه امروز به پايان خط مي رسد و همچنان به نظر مي رسد كه از اصلي ترين شانس هاي دريافت جايزه هم باشد فيلمي به روال رسوم سينماي هند اشك انگيز اما پر حس و حال كه تفاوت هايش را مي توان در اولين نگاه با آثار مشابه مشاهده كرد. خال روي گونه داستان خانواده اي است كه زندگي راحتي دارند. اين خوشبختي اما تنها تا زماني ادامه مي يابد كه آمودا دختر كوچك خانواده مي فهمد فرزندخوانده آنهاست. فرار از خانه و جست و جو براي يافتن مادر واقعي تم اصلي داستان فيلم راتنام است.
راتنام متولد ۱۹۵۶ و تحصيلكرده دانشگاه مدرس است. او در رشته مديريت از موسسه بجاج در بمبئي فارغ التحصيل شده و در يك توافق جمعي شاخص ترين فيلمساز جنوبي هند به شمار مي رود.

|  ايران  |   هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |
|  پرونده  |   سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |