جمعه ۱۷ مهر ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره۳۵۱۹
index
پيش از بازي ايران و آلمان
نه مثل هميشه
006990.jpg
006984.jpg
تمرينات تيم ملي فوتبال ايران
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
006987.jpg
تمرينات تيم ملي فوتبال آلمان
شيرين  نجوان
آن كه روي نيمكت استاديوم آزادي نشسته نه  غلام پيرواني است ونه امير قلعه  نويي، حتي ناصر ابراهيمي و علي پروين و همايون شاهرخي. او حتي سوبل هم نيست، هرچند آنها شباهت هاي ظاهري بسياري دارند، او يورگن كلينزمن است، سرمربي جوان تيم ملي آلمان كه اگر درست يادمان مانده باشد سال ۱۳۶۹ پس از زلزله شمال كشورمان با عكس العمل جوانمردانه اش هميشه در ياد ما ماند تا امروز كه آمده توي استاديومي با ۱۰۰هزار جفت چشم تا تيم ملي  آلمان را مقابل ايران هدايت كند. اين سفر براي او تنها سپري كردن بازي دوستانه اي نيست بلكه فرصتي نيز هست تا براي حداقل چند روز از همه حاشيه هاي جنجال ساز زندگي اش رها شود. از تيترهاي داغ منتقدانه اي كه هر روز رو به سوي او روانه مي شود، از شكايت هاي متوالي درباره نحوه تمريناتش، نحوه تصميماتش و هر آنچه در تيم ملي آلمان اتفاق مي افتد. حالا اين جا استاديوم آزادي، شايد فرصت كوتاهي شود براي آرامشي موقت.
يورگن كلينزمن با چنين شرايط خاص و بحراني خو گرفته است حتي او مي داند كه بعد از بازگشت به مونيخ همه چيز دوباره آغاز مي شود و... تئوري هاي اين مرد جوان ۳۹ ساله جديد و به نوعي بحث برانگيز است. وقتي زمام تيم ملي آلمان بعد از به حاشيه رفتن اين تيم در مسابقات يورو ۲۰۰۴ به كلينزمن سپرده شد انتقادهاي پي در پي نيز از همان زمان شروع به رشدي صعودي كرد. شايد علت اين امر خنثي بودن نام او در كنار ساير مربياني بود كه اعتباري شناخته شده تر داشتند.
اما گزينه هاي برتر كلينزمن چه بودند كه او را به سوي پست مربيگري ژرمن هاي فوتبال پرست هدايت كردند؟! دوران توپ زدن هاي يورگن در تيم ملي آلمان، زمان درخشاني براي به نمايش گذاشتن استعدادهاي او بود. كلينزمن توانست در اين مدت بارها تور دروازه حريف را بلرزاند. او پس از گذراندن دوره هاي متفاوت مربيگري و سپس به پايان بردن دوره هاي تكميلي توانست اولين مقدمه چيني براي ورود به عالم مربيان را فراهم كند. اين زمان از نظر كلينزمن دوران متفاوت و طلايي زندگي اش نام گرفته است. تا قبل از فراهم شدن شرايط مربيگري او مسئوليت مدير فني باشگاه لس آنجلس گالاكسي را به عهده گرفت. چنين پستي يعني غوطه ورشدن در فضاي واقعي فوتبال. چشيدن طعم هاي بازيكن، مربي و حتي پست مدير فني بودن كلينزمن را در بستري آماده قرار داد تا با روشن شدن جرقه اي آن هم به صورت پيشنهاد مربيگري تيم ملي آلمان و به صورت شگفت انگيزتر جايگزين مرد بنام فوتبال آلمان رودي فولرشدن، به سوي آنچه مي خواست هدايت شود.
از نظر بسياري فولر مرد تكرار اشتباهات متوالي بود و نمايش ضعيف تيم ملي آلمان در يورو ۲۰۰۴ سند معتبر و در عين حال پذيرفته شده بود. اما در عين حال كلينزمن نيز مرد معتمدي به شمار نمي رفت تا لااقل اطمينان لازم براي ارتقاي تيم ملي آلمان را به هواداران متعصب آلماني ارايه دهد. همه مخالفان او نداشتن كارنامه اي درخشان را اعتراض نخست مي دانستند و در مقابل اعتماد فدراسيون فوتبال آلمان ايستادند اما سودي در پي اين اعتراضات نبود. چرا كه اهداف روساي تيم آلمان به جوانگرايي مي چرخد؛ تئوري  روز دنيا. اين روند با شعارهاي كلينزمن منطبق بود. شعار او حرفي ساده و در عين حال پيچيده است چرا كه پايه هاي اصلي ضعف تيم آلمان نيز بر همين امر استوار است.
فصل خريد و نقل و انتقالات باشگاه آلمان اولين نقطه براي اثبات گفته هايش بود. كنارگذاشتن پيرمردهاي آلماني كار سخت و در عين حال هنرمندانه اي بود كه او تاكنون از پس آن برآمده است.
مسابقه فردا، يعني زماني كه تيم ملي آلمان مقابل تيم كشورمان مي ايستد نيز زمان ديگري به شمار مي رود براي به نمايش گذاشتن اهداف اصلي مربيگري اش. روياي كلينزمن براي تيم آلمان تركيب جوان و آينده داري است كه بايد به هر ترتيب ممكن ساخته شود. از نظر او فوتبال آلمان بايد براي همه نسل ها باشد و براي هر نسل منطبق با آن.
دعوت از پيتر متساكر، از هانوفر كه ۲۰ سال سن دارد و توماس هيتزلسبرگر كه آستون ويلا با ۲۲ سال سن به تيم آلمان دعوت شده اند، گواهي بر ادعاي مربي ژرمن هاست.
حالا متساكر و هيتز لسبرگر در بازي مقابل ايران نيز حضور دارند و اينك آيا كلينزمن انتخاب صحيحي داشته است يا خير قطعاً در مسابقه فردا مشخص خواهد شد.
كلينزمن مسابقه روز شنبه را ميداني مناسب براي اين دو بازيكن جوان دانسته است.
مسابقه ايران و آلمان طرحي مناسب و بسيار تاثيرگذار براي هر دو تيم خواهد بود. تحت اين شرايط تيم ملي كشورمان با سنجشي مناسب از همه گزينه ها كه مي تواند شامل بررسي فني، ساختاري و حتي روحي بازيكنان باشد به مصاف تيم قطر مي رود. تحت همين شرايط نيز ژرمن ها مي توانند بازيكنان جوانشان را به چالش بكشند و تركيب تيمشان را در مصاف با تيم قدرتمند آسيا مورد سنجش قرار دهند.
با همه اين وجود و با درنظر گرفتن همه شرايط متفاوت، نقطه مشترك بين دو تيم از همه زواياي ديگر پررنگ تر است و آن انتظار دستاوردي در رقابت هاي جام جهاني ۲۰۰۶ است. ايراني كه مي خواهد با پشت سرگذاشتن بازي هاي مقدماتي، هرطور شده به كاروان تيم هاي جام جهاني بيپوندد. تيم مان مي خواهد با هر آنچه از كسري بودجه، ناهماهنگي ها، اختلافات و پايه هاي نابسامان وجود دارد مبارزه كند و جمله «شادشدن قلب ميليون ها ايراني» تحقق پيدا كند.
ميليون ها قلب، ميليون ها عشق و ميليون ها چشم كه بي تاب و منتظر براي پيروزي تيمشان لحظه شماري مي كنند. انگيزه كمي نيست؛ قابل احترام و محرك. تا اين جاي كار همه چيز رو به راه است. اميدها هنوز قطع نشده است. بازي مقابل اردن سكوي پرتاب اميدواركننده اي بود. بازي مقابل آلمان سنجش معتبر و تصميمي بجا و بازي مقابل قطر لحظات نفس گير روزهاي آينده!
انگيزه هاي تيم آلمان نيز با تيم ملي كشورمان مشابهت دارد و يا حداقل مي توان گفت كه شدتي مشابه دارند. اگر خواسته همه هواداران آلمان را براي كسب مقام در رقابت هاي جام جهاني ۲۰۰۶ كنار بگذاريم، انگيزه  يورگن كلينزمن با همه آنها برابري مي كند. چرا كه او مي خواهد خود را اثبات كند و همه جمله هايي كه با «من مي توانم» آغاز شده است را محقق كند. چندي پيش كه مربي تيم آلمان از تيغه تيز انتقادها به خشم آمده بود در مقابل همه مطبوعات آلمان فرياد زد: «بگذاريد به حال خودم باشم.» وقتي اين جمله كلينزمن تيتر يك سايت هاي خبري و مطبوعات شد، دقيقاً از همان لحظه فرصت خواسته شده به وي داده شد. از همان زمان شمارش معكوس آغاز شده است. قطعاً پايان اين زمان، هنگام مشخص شدن نتايج قطعي جام جهاني ۲۰۰۶ است. بعد از آن كلينزمن يا مي ماند يا مي رود. رفتن او يعني شكستن اعتماد به قدرت فدراسيون فوتبال آلمان و ماندنش معناي اثبات خلوت خود خواسته  اش را دارد.

ميزباني كامل
از امروز خبرهاي داغ مربوط به تداركات بازي ايران و آلمان شكل ديگري به خود مي گيرد. از امروز مي شود براي آغاز مسابقه لحظه شماري كرد و بعد از آن منتظر خبرها و تصاوير مختلف بود.
لحظه به لحظه سفر تيم ملي آلمان در هفته  اي كه گذشت دنبال شد. حالا همه فوتبال دوست هاي  ايراني با خيال راحت منتظرند. حالا همه آنها مي دانند كه تيم ملي چندبار براي تمرين رفته است، اين كه انگيزه بازيكنان تا چه اندازه است، اين كه برانكو چه تدابيري انديشيده است و...
با اين وجود همه آنچه براي اين مهماني موردنياز است، مهيا شده است حتي ورزشگاه آزادي. تعميرات استاديوم صدهزار نفري آزادي نيز از آخرين اقدامات تكميلي بود كه خيال همه را راحت كرد. با اين وجود مي توانيم با حفظ آبرو در مقابل ژرمن ها بايستيم چرا كه استاديوم مان نيز رو به جهاني شدن است. در حال حاضر اسكوربورد LED نصب شده در استاديوم چهره تازه اي به جو ورزشگاه بخشيده است و سبزي چمن تازه اي كه در آرامش قبل از بازي به سر مي برد بيشتر از هر زمان ديگري به چشم مي آيد. از همه اينها گذشته جلوه و جذابيت استاديوم مان وقتي مشخص مي شود كه چراغ ها و پرژكتورهاي عادي از غبار و شكستگي درخشش بازي را دهها برابر كند و...
تداركات مسابقه فردا، تا اين لحظات بدون جنجال و بحث آماده شده است اما اين شرايط آرام به معناي كم بودن حساسيت بازي نيست. آنچه به آتش و حرارت حساسيت هاي اين بازي دامن زده انتخاب بازيكنان و سخنان منتقل شده مربيان است.
اين كه  فرانك بومن و كوين كوراني به دليل مصدوميت نمي توانند در بازي شركت كنند اين كه كلينزمن گفته است كه پيروزي سختي خواهند داشت. اين كه او گفته است مسابقه فردا محل آزمايش هاي او براي انتخاب بازيكنانش است و دهها حرف و حديث ديگر.
حالا ليست كامل مسافران آلماني در دست است: ميشائيل بالاك، فرانس بكن باوئر، اوليور بيرهوف، وولف گانگ بونز، سباستين دايسلر، مانفرد دركسلر، كلاوس ادر، تورسن فرينگز، آندرياس گئوليتر، تيمو هايلد براندو، آندرياس هورست اشميت و باستين شويتزگر.
با اين جود با نگاه انداختن به اين ليست راحت تر مي توان از نام هاي ترسناكي چون بالاك، باوئر ويا... ترسيد و يا اين كه آنها را باور داشت و براي مبارزه با آنها راهي جديد انديشيد.
فردا هجدهم مهرماه وقتي سعدكميل، داور كويتي بازي به سوت خود بدمد، تصاوير منقطع بازيكنان آلمان كه هر از چندي ما بين خبرهاي ورزشي پخش مي شود كامل و يكپارچه نزديك مي آيند، تا استاديوم آزادي خودمان جايي كه از نزديك مي توانيم در كنارشان باشيم و از تيم ملي كشورمان حمايت كنيم. آن هم حمايتي گسترده و متفاوت با يادآوري خاطرات هموطنان بم.

يادداشت
... و او كه مي رود
شايد از دست دادن بازي با آلمان بدترين اتفاقي بود كه مي توانست در طول عمر ورزشي علي دايي رخ دهد. مهاجم ايراني كه حالا درصدر گلزنان تاريخ فوتبال دنياست، آنقدر افتخار، لقب و نشانه يدك مي كشد كه قاعدتاً از دست دادن يك بازي برايش مهم نباشد، اما در مورد اين بازي، اين مصدوميت، بايد ديد دايي چه فكر مي كند. آلماني ها جز چند نفر ديگر بازيكنان ما را نمي شناسند. مشهورترين شان هم شايد دايي باشد. وقتي شبكه ZDF اعلام مي كند او غمگين ترين ايراني روز ۱۸ مهر خواهد بود، شايد بشود به آنها حق داد.
جداي از اين كه علي  دايي كاپيتان تيم ملي، با تجربه اي گرانبها، ستون تيم ملي و هزار عنوان ديگر در بازي دوستانه ايران ـ آلمان غايب است و قاعدتاً آنچه به ذهن مي رسد تاسف از اين نكته و تحت تاثير قرارگرفتن در اين شرايط است، بايد نكات مثبت اين غيبت را هم در نظر گرفت. اصل ماجرا اين است كه وقتي دايي در اين بازي نباشد بايد از همين حالا افسوس خورد، اما هميشه اينگونه نيست. اين بهترين فرصت براي امتحان و آزمايش جانشينان احتمالي دايي پس از خداحافظي است. در اين كه علي دايي روزي فوتبال را كنار خواهد گذاشت و بازنشسته خواهد شد هيچ كسي شك ندارد اما گويا مسئولان فدراسيون و مربيان تيم ملي هميشه با نوعي ترس به اين مسئله مي نگرند. گويا هميشه دلهره اي وجود دارد كه اگر جانشينان دايي نتوانند مثل او باشند چكار بايد كرد؟
اين ترس تاكنون جرات و شهامت لازم براي پذيرفتن ريسك  را گرفته است. افرادي كه بايد پي چاره اي براي معضل خط حمله باشند خود مرعوب شرايط هستند. ادعاي آنها كه دايي وزنه اي بالاتر از يك بازيكن يا يك مهاجم است به خوبي قابل درك است اما هيچگاه منطقي براي عدم خروج وزنه ها وجود ندارد.
همان طوري كه روزي پروين وزنه قابل اتكاي فوتبال ملي و پرسپوليس بود امروز هم دايي براي تيم ملي اينگونه است اما مگر علي پروين نرفت. آدم هاي زيادي جاي او آمدند و آنها هم رفتند اما هيچگاه كسي داد وامصيبتا سر نداد كه اگر پروين برود ديگر هيچگاه، هيچ كسي نخواهد توانست تيم ملي را هدايت كند. علي پروين رفت، مجيد نامجوي مطلق هم رفت، فرشاد پيوس، كريم باوي، كريم باقري، احمدرضا عابدزاده و دهها نفر ديگر هم رفتند كه هركدام در دوره خودشان وزنه قابل اتكايي بودند. مگر غير از اين است كه اگر كسي غير از عابدزاده در بازي ايران ـ استراليا درون دروازه مي ايستاد ما هرگز به جام جهاني فرانسه صعود نمي كرديم؟
همه آنها رفتند و ديگراني جايگزينشان شدند، اما هيچ  مشخص نيست كه چرا مسئولان فوتبال اينقدر از كناررفتن يا شمارش معكوس براي خداحافظي كاپيتان تيم ملي هراس دارند.
با تمام ترسي كه از غيبت علي دايي وجود دارد به نظر مي رسد مصدوميت دايي ـ نه به  لحاظ نبودن كاپيتان تيم ملي يا مصدوميت يكي از بزرگترين بازيكنان تاريخ فوتبال ايران ـ يكي از بهترين اتفاقاتي است كه در فوتبال ملي ما مي توانست رخ دهد. موضوع بحث نه علي دايي كه مسئله مهم تري است و آن تيم ملي است.
با اين مصدوميت به موقع مسئولان فوتبال چه بخواهند و چه نخواهند، چه جرات ريسك داشته باشند و چه نداشته باشند، بايد به فكر جايگزيني يك نفر به جاي دايي باشند.  آنها در يك عمل انجام شده قرار گرفته اند و چاره اي جز جلورفتن وجود ندارد.
علي دايي روز بازي با آلمان جزو ۱۱ بازيكن اصلي نخواهد بود و اين نكته اگر چه ناراحت كننده است اما مي تواند سرآغاز خوبي براي افرادي باشد كه بايد جاي او را در تركيب تيم ملي طي سال هاي آتي بگيرند. اين قاعده بازي است هرچقدر ما از آن ترسيده باشيم.
نكته ديگري كه از درجه اهميت بالايي برخوردار است، در مورد تفكر جانشيني افراد است. بازي با آلمان يك نفر جاي دايي خواهد نشست ـ كه احتمالاً وحيد هاشميان است ـ اما اين تفكر آماتوري است كه ما از جانشين كاپيتان، بخواهيم به سرعت جاي خودش را پيدا كند، زيرا تنها او نيست كه قرار است شرايط را تغيير بدهد. طي سال هاي متمادي بازيكنان تيم ملي آموخته اند كسي كه آن جلو است علي دايي است و بايد نوع بازي، نوع جايگيري، نوع پاس، سانتر و راه انداختن او را شناخت. سالهاست بازيكنان با علي دايي در نوك پيكان حمله خو گرفته اند و خارج كردن آنها از اين شرايط كار ساده اي به نظر نمي رسد يا لااقل مهلت زمان مورد نياز قطعاً يك يا دو بازي نيست مدت ها زمان لازم است تا نفر بعدي خودش را در زمين ميان ۱۰ بازيكن ايراني بشناسد و مهلت بيشتري نياز است تا بازيكنان او را در بعد فني جانشين كاپيتان بدانند.
بعد ديگر ماجراي غيبت علي دايي رقابتي است كه بر سر جانشين او به وجود مي آيد. دايي به زودي از فوتبال كناره  خواهد گرفت. اما آنهايي كه خواهان جانشيني اش هستند بايد به همان اندازه ـ به اندازه شخص علي دايي ـ پرحوصله و با پشتكار فراوان باشند. اگر كسي مي خواهد جايگزين كاپيتان شود بايد تا مدت ها سعي كند يك پله جلوتر از او بايستد. بايد قدرت و اقتدارش را يك درجه بيشتر از دايي در نظر بگيرد تا بتواند موفق شود و گرنه همين مطبوعات و تماشاگراني كه امروز حكم به خروج اجباري يا خداحافظي مسالمت آميز دايي مي دهند، كاپيتان و بازي اش را چماقي مي كنند براي انتقاد و بر سركوبيدن و هزار ماجراي ديگر كه خودمان بارها تجربه كرده ايم.
اگر امروز تيغ منتقدان دايي از هر لحظه تيزتر شده به قصد دوركردن او از تيم ملي و خداحافظي اش، تنها دليلش اين است كه دايي توقعات را در ميان ما بالا برده، بايد قبول كنيم دايي امسال با دايي سه يا چهار سال پيش قابل قياس نيست. او رو به تحليل رفته و ديگر قادر نيست توقعات سطح بالاي ما را برآورده كند و اين شايد نقطه اي است كه موضع ضعف دايي و موضع قدرت منتقدانش قلمداد مي شود.

بياييد فرهنگ آموزش بدهيم
اميرحسين ناصري
شعارها، هر روز از معاني فاصله مي گيرند. پز فرهنگي دادن و چيزي جز آن به نمايش گذاشتن ديگر جزيي از زندگي روزمره ما شده است. به هر كجا كه مي رويم براي بالا بردن اعتبارش كلمه فرهنگي مقابل هر نامي اضافه مي كنيم، هر كسي هم كه حرف از بي فرهنگي زد، معاونت و نام و هزار پروژه جلوي چشمش مي گيريم كه... 
اما داستان باشگاه هاي فرهنگي ـ ورزشي خود نقل جداگانه اي دارند. اگر بخش فرهنگي فلان سازمان فعاليتش در نصب پلاكاردهاي مختلف و جمله هاي واضح و روشني باشد كه هر كسي آنها را مي داند، بخش و معاونت فرهنگي در باشگاه هاي ورزشي مقوله اي است كه خود نياز به تشريح و كالبدشكافي اساسي دارد.
اصولاً معاونت هاي فرهنگي در باشگاه ها چيزي است مثل يك قالب يخ كوچك وسط كوير. حتي اگر مدير باشگاهي به اين مسئله اعتقاد داشته باشد كه معاونت فرهنگي يك اصل موثر در باشگاه است، باز هم هيچ اتفاقي نخواهد افتاد ولي اصولاً باشگاه ها از اين حيث به دو مجموعه تفكيك مي شوند. اول باشگاه هايي كه مديرشان براساس چارت سازماني مجبور است معاونت فرهنگي داشته باشد. در اين گروه شما يك آدم را مي بينيد كه عهده دار اين مسئوليت است اما اين وصله آنقدر ناجور است كه در بهترين حالت هم نمي توان پيش بيني كرد كه قرار است در اين بخش كار فرهنگي انجام شود. تعريف خودماني اش اين است كه يك جايي هست براي اين كه باشد.
اما طيف دوم باشگاه هايي هستند كه شايد به خاطر فشارهاي خارجي اعم از مطبوعات، افكار عمومي و... مجبور به اهميت دادن به فرهنگ و كلمه فرهنگي هستند، البته كمي بيشتر از مورد اول. بعيد مي دانم فردي كه مي شود معاون فرهنگي باشگاه ايكس، از شرح وظايف خود آگاه باشد. به دليل اين كه سال هاست قسمت فرهنگي تنها يك نام بوده براي وجهه دادن به يك مجموعه، كسي نمي داند معاونت فرهنگي چيست و اصلاً قرار است چكار بكند.
اثراتش هم به وضوح قابل رويت است. اگر كمي به بازي هاي ليگ برتر يا دسته اول با ديده دقت بنگريم، متوجه خواهيم شد كه چقدر داشتن معاونت فرهنگي در ارتقاي سطح فرهنگ جامعه فوتبال ما نقش داشته است.
نمونه عيني اش درگيري نيكبخت واحدي و سعيد لطفي در پايان بازي پگاه گيلان ـ استقلال است. الفاظ ركيك، درگيري و اغتشاش فرهنگي تمام تلاشي است كه معاونت فرهنگي يك باشگاه از خود بروز داده است. اين كه دو بازيكن جوان در اثر هيجانات ناشي از يك بازي پر استرس كنترل خود را از دست داده باشند و در اثر همين مسئله به جان هم بيفتند يك امر كاملاً طبيعي است. اما استفاده از الفاظ نامناسب و حتي درگيري در مقابل ديدگان ديگران مسئله اي نيست كه بتوان آن را ناديده گرفت. بازيكناني كه اينگونه همديگر را مورد لطف (!) قرار مي دهند بابت فعاليت شخصي شان ميليون ها تومان در سال دريافت مي كنند كه در بهترين مشاغل هم اينگونه دستمزدها امري ناشدني و محال است. آنها مبلغ هنگفتي دريافت مي كنند بابت الگو بودنشان اما هيچ معاون فرهنگي اي حاضر نيست بخشي از مبلغ قرارداد آنها را به خاطر فعاليت فرهنگي از مدير باشگاه درخواست كند.
آيا تنها به دليل هيجانات ناشي از يك بازي مي تواند دليل مناسبي براي حركات به دور از فرهنگ باشد؟ آيا من مي توانم به دليل احساساتي شدن مطلبي بنويسم و همه را از دم تيغ بگذرانم؟ به راحتي با شكايت بايد بروم دادگاه توضيح بدهم. نهايتش معذرت خواهي با آبروريزي است و يا زندان و حكم تعليق و محروميت و صدها حكم ديگر.
اما گويا وظيفه جديدي براي معاونت فرهنگي باشگاه ها تعريف شده است. معاونت فرهنگي يعني بخشي كه موظف است خرابكاري فوتباليست  و مربي و ايكس را با مهارت تمام به گونه اي رنگ بزند كه كسي متوجه نشود اتفاقي افتاده است. معاون فرهنگي باشگاه استقلال مدعي است وظيفه اش تحقيق در مورد صحت وقوع درگيري بوده كه آن را انجام داده ولي كسي آن را تاييد نكرده، همان روز يكي از طرفين درگيري مصاحبه كرده، مي گويد: «اصلاً نمي خواهم در اين مورد صحبت كنم، اما براي آن بازيكني كه اين اخبار را به روزنامه ها مي دهد متاسفم، حتماً مي خواهد خودش را مطرح كند.»
شرح مسئوليت معاونت فرهنگي يعني اگر اتفاقي افتاد كاملاً منكرش شويم، حتي اگر هزار دليل براي اثباتش وجود داشته باشد نه اين كه تحقيق كنيم، بررسي كنيم، معضل را با ديدي فرهنگي حلش كنيم، راه حلي ارايه كنيم و آن را براي مشخص شدن اين كه معاونت فرهنگي يك جايگاه نمايشي نيست به عموم توضيح بدهيم. مدعي فرهنگي بودن يا غناي فرهنگي هيچگاه چاره ساز نبوده. سال گذشته باشگاه آرسنال در پي بروز مشكلاتي در بازي منچستر يونايتد - آرسنال كه توسط برخي از بازيكنان اين تيم به وجود آمد علاوه بر محروميت هاي در نظر گرفته شده از طرف اتحاديه، خود در جهت اصلاح كوشيد و تنبيهاتي براي بازيكنان خاطي اش در نظر گرفت. در ايران هم توجيه و دلايل واهي جاي كار فرهنگي را مي گيرند، دلايلي چون استرس بازي، جوان بودن بازيكنان، تحريك حريف و...
همه متمركز شده اند روي تماشاچي كه كار فرهنگي يعني اين كه كاري كنيم كسي در استاديوم ها فحش ندهد، نارنجك پرت نكند، جو را متشنج نكند و هزار كار ديگر كه البته اينها هم بخشي از فعاليت هاي حوزه فرهنگي هر باشگاه است اما هيچ كسي خود را مسئول ايجاد رفرم فرهنگي در بطن باشگاه ها نمي داند.
به طور مثال كميته فرهنگي فدراسيون فوتبال كه فرد محترمي مسئولش است، تنها كارش در حيطه تماشاگران بوده. ايستگاه صلواتي، پيام، پلاكارد، شعار،پرچم و... كسي براي بازيكنان توجيهي نمي آورد كه رفرم فرهنگي بدون در نظر گرفتن جامعه ورزشكاري و مربيان، بي فايده و اصلاً ناشدني است. اما ما همچنان به فعاليت هاي به اصطلاح فرهنگي ادامه خواهيم داد و اثراتش تمام حواشي اي است كه درون و بيرون زمين هاي فوتبال اتفاق مي افتد. ما حتي يادمان مي رود كه مربي هم در اين حوزه بايد شاگرد باشد و بياموزد. بياموزد چگونه صحبت كند، چگونه انتقاد كند و چگونه اعتراضش را مطرح كند.

ورزش
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
چهره ها
پرونده
سينما
ديدار
حوادث
ماشين
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |