بيست و چهار سال فيلم هاي دفاع مقدس به روايت عزيزا... حميد نژاد
خسرو نقيبي
اشك سرما، فيلمي كه اين روزها بر پرده سينماهاي پايتخت است، بيشتر به يك يادآوري مي ماند. يادآوري اين نكته كه فيلمسازي به نام عزيزا... حميدنژاد حدود هفت سال فيلم نساخته بود و يادآوري اين كه چرا سازنده «هور در آتش» را در اين سال ها فراموش كرده بوديم. او در اين فيلم تازه، همان كارگردان خوش فكري است كه در كار اول غافلگيركننده ظاهر شد و نشان داد سينماي جنگ صاحب يك فيلمساز باقريحه ديگر شده است.
عزيزا... حميدنژاد هفته گذشته مهمان ما بود و موضوع صحبت مان هم بررسي سينماي دفاع مقدس. هرچند او از ابتدا چندان موافق اين بحث نبود و اعتقاد داشت اين حرف ها مثل هميشه به تكرار كشيده مي شود، اما پايان حرف هايمان رضايت او را هم به همراه داشت. حميدنژاد معتقد بود نگاه ما به مقوله جنگ و دفاع مقدس نگاهي مناسبتي است. براي همين در اين گفت و گو ابتدا سعي كردم اين موضع گيري را از بين ببرم و بعد از ميان يك گپ دوستانه به حرف هايي برسم كه شايد خواندنش جذاب باشد؛ حرف هايي كه به آن بحث هاي تكراري هميشگي هم منتهي نشود. آنچه مي خوانيد بخش مياني يك بحث بلندتر است. گپمان را حميدنژاد با بيان يك بيوگرافي كوتاه از خودش آغاز كرد...
از سال ۱۳۵۶ كار فيلمسازي آماتور را در سينماي آزاد شروع كردم. حدود دو سال هم مستند ساختم. پس از انقلاب، جنگ را با عكاسي شروع كردم و بعد هم دستياري در سينما را با فيلم زير باران ساخته سيف ا... داد. سال ۱۳۶۵ هم اولين فيلم مستقلم با نام زندگي در ارتفاعات آماده نمايش شد.
... كه در جشنواره فجر هم جايزه گرفت؟
بله، در پنجمين جشنواره فجر جايزه بهترين فيلم مستند را گرفت. بعد از آن مرثيه حلبچه را كليد زديم كه در رابطه با بمباران شيميايي منطقه حلبچه بود. بعد از آن فيلم سينمايي هور در آتش را نوشتم و فيلمنامه اش طي مراحلي به توليد رسيد و سال ۷۱ نمايش داده شد. سه سال بعد از هور در آتش، ستارگان خاك را كار كردم. يك سال بعد قله دنيا را و بعد، شش تا هفت سال هم اشك سرما را كار كردم.
يعني اين طرح قديمي تر از چيزي است كه به نظر مي رسد...
اشك سرما، اشك همه را درآورد. اين طرحي بود كه در واقع از همان زمان جنگ درگيرش بودم و تا پس از جنگ طول كشيد تا شكل بگيرد و پخته شود.
پس ايده براي همان دهه ۶۰ است...
ايده به همان زمان تعلق دارد. منتها نوع ايده به شكلي بود كه كمتر مي شد در آن سال ها به سراغش رفت. گذاشتم تا زمانش برسد و در واقع شرايط فراهم شود تا اين فيلم به مرحله ساخت برسد. البته در اين شش هفت سال كارهايي را به شكل مستقل انجام دادم و فيلمنامه هايي را هم نوشتم اما اشك سرما، فيلمي بود كه بعد از شش سال مي شد رويش كار كرد.
... و همزمان شكوفه هاي سنگي هم پيش آمد؟
شكوفه هاي سنگي در واقع قبل از اين كه اشك سرما را كليد بزنم، آماده توليد شد. فيلمنامه اش در طول تحقيق كه حدوداً چهار ماه شد نوشته و بعد آماده توليد شد. همزمان اشك سرما هم به نتيجه رسيد و چون هر دو از نظر فصلي در يك برهه از زمان بودند، ما شكوفه هاي سنگي را شروع كرديم و جلو رفتيم تا جايي كه چند سكانسش بيشتر باقي نماند و آن هم سكانس هايي بود كه بايد در بهار گرفته مي شد. در اين مقطع اشك سرما را به مرحله فيلمبرداري رسانديم و بعد از پايان اشك سرما، مجدداً سكانس هاي باقيمانده از شكوفه هاي سنگي جلوي دوربين رفت. اين روزها هم فيلم آخرين مراحل آماده سازي را براي نمايش در جشنواره اصفهان مي گذراند.
در دهه،۶۰ دهه اي كه از همان آغاز با جنگ تحميلي شروع شد، خودتان در جبهه بوديد؟
من به دو جهت تجربه جبهه داشتم؛ يكي به عنوان سرباز كه در مناطق جنوب و غرب بودم...
... يعني همين كردستان كه محل وقوع اتفاقات اين دو فيلم اخير است؟
بخش غرب همان كردستان بود و تجربه ديگر هم به عنوان كارگردان. تجربيات زيادي از آن دوران برايم به جا ماند. يادداشت ها و خاطرات زيادي هم نوشتم. در واقع از نزديك آن لحظه ها را لمس كردم.
سينماي جنگ ما چند رويكرد متفاوت دارد. زيرشاخه هايي كه حتي در اين سال ها هم هركدام راه خودشان را رفته اند. در اين سينما جايگاه فيلم هاي شخصيت پرداز كمتر به چشم مي خورد. مخصوصاً اين موضوع در خود دوران جنگ كاملاً واضح است. فيلم ها يا متعلق به اكشن سازهايي است كه حرف زيادي براي گفتن ندارند و يا در راستاي ترغيب نيروهاي مردمي براي حضور در خطوط مقدم ساخته شده؛ خود شما هم هور در آتش را چند سال پس از پايان جنگ مي سازيد...
حدوداً در سال ۷۰ و ۷۱ كه سه چهارسالي است جنگ تمام شده...
اما در كوران جنگ هور در آتش ساخته نشده، فيلمي كه مي خواهد به شخصيت هاي جنگ و آدم ها بپردازد...
البته در همان زمان جنگ تحميلي هم من زندگي در ارتفاعات را دارم كه درباره آدم هاي جنگ است. فيلمي درباره جنگ كه حتي يك تير هم در آن شليك نمي شود.
ولي فيلم سينمايي نيست، فيلم هاي سينمايي آن دوره مان منحصر مي شوند به همين هايي كه نام بردم. چرا فيلمسازان ما در آن مقطع سراغ آدم ها نمي روند و چرا همان زمان ما تصوير دقيقي از آدم هاي جنگ مان نداريم. حالا وقتي من جوان، مي خواهم آدم هاي جنگ را در دل شرايط ببينم و بشناسم نمي توانم. به هرحال حالا من مي توانم با آدم اشك سرما ارتباط برقرار كنم. ولي وقتي آن فيلم ها در دل واقعيت ساخته مي شدند، چرا فاصله مي گيرند از آنچه واقعاً در دل جنگ و ميان آن آدم ها مي گذشته؛ آدم هايي كه حالا ديگر رسيدن به حال و هوايشان دست نيافتني است؟
اين بيشتر برمي گردد به ديدگاه شخصي فيلمساز. يك مورد ديگر هم برمي گردد به فضايي كه براي كار فراهم مي شد. در واقع جو تبليغاتي و فرهنگي حاكم بر آن زمان، اين بود كه در آن شرايط مديران فرهنگي خواستار فيلم هايي از نوع تبليغاتي بودند، فيلم هايي كه سريع نتيجه دهد. فيلم جنگي مرسوم با آن كارهاي معلوم. برخي كه گرايش به همان سمت و سو داشتند كار مي كردند ولي من شخصاً گرايشي به آنگونه كارها نداشتم. يعني همان زمان هم فيلمنامه هايي بود كه پيشنهاد مي شد تا من كار كنم ولي احساس مي كردم كه بايد به يك شكل ديگر به مقوله جنگ در آن سال ها نگاه كرد. اين بود كه اولين فيلمم در زمان جنگ و در سال ۱۳۶۵ يك فيلم آرام است. يعني آدم ها، نوع زندگي، روابط و آن دغدغه هايي را كه در آن شرايط سخت محيطي داشتند بررسي مي كند. همان زمان فكر كردم كه از يك دريچه ديگري هم مي شود در مورد جنگ و آدم هايش فيلم ساخت. اوضاع و احوال به گونه اي بود كه فيلم هاي تبليغاتي فضا را اشباع كرده بود و براي همين تصميم گرفتم جامعه را از يك زاويه ديگر نگاه كنم و فيلمي بسازم كه حتي يك تير در آن شليك نشود. يعني فضاي جنگ را داشته باشد اما حاصل كار هم متفاوت باشد.
اما در فيلم هاي بلند به اين خصايص كمتر مي رسيم. گويا نوعي جسارت را طلب مي كرد اينگونه فيلم ساختن. فيلم هايي كه حالا مي گوييم ماندگارترند از آن نوعي كه به قول شما فضا را اشباع كرده بود. فيلم هاي قدر اين جريان اكثراً پس از پايان جنگ ساخته مي شوند. مهاجر، ديده بان يا چند فيلم ديگر...
نگاه خود فيلمساز مهم بود. شرايط عمومي سينما هم بود...
خود شما به عنوان يك فيلمساز در هور در آتش نشان مي دهيد كه تمايل داشته ايد اينگونه فيلم بسازيد. با اين تمايل مي توانستيد آنگونه كه مي خواستيد فيلمتان را بسازيد يعني شرايط فراهم بود كه در آن هشت سال عزيزا... حميدنژاد يك هور در آتش بسازد؟ يا بايد صبر مي كرد تا آتش جنگ فروكش كند...
قطعاً فراهم نبود، در آن زمان امكان ساخت فيلمي مانند هور در آتش فراهم نبود. فيلم بعدي ام يعني مرثيه حلبچه باز يك چنين نگاهي دارد. به نهايت جنگ نگاه مي كند و به مسايلي كه بمباران شيميايي حلبچه در پي داشت. هور در آتش در واقع جزو اولين فيلم هايي است كه بعد از جنگ ساخته و با يك مقدار تعمق بيشتر هم كار شد. مضاف بر اين كه خب، شايد همان زمان به خاطر غير متعارف بودن اين فيلم، مقداري با شك و ترديد و سوءتعبير به اين فيلم نگاه مي شد تا اين كه ساخته شد. حتي نوع فيلم از آن نوعي بود كه در واقع در داخل جبهه جاذبه ايجاد مي كرد؛ هر طيفي را در نوع خودش توانست جذب كند. فكر مي كنم به خاطر محور قراردادن انسان و نگاه انساني حاكم بر فضا، هور در آتش چنان وضعيتي پيدا كرد.
اين نگاه انساني هم كه حاصل تجربه واقعي حضور در خود فضا بود...
زماني كه در دل جنگ بودم، مدام يادداشت برداري مي كردم چون اصولاً معتقدم كه آدم در هر جايي كه هست بدون اين كه بخواهد تظاهر كند مي تواند مطالعه كند. مطالعه اجتماعي، روان شناسي يا هر نوع كار ديگري. به هر حال حضور من باعث شد تا آدم ها را از نزديك بشناسم. نوع برخورد و ارتباطي كه با هم برقرار مي كنند، دغدغه هايي كه دركنار هم دارند و آرمان هايي كه دارند و نقطه ضعف و قوت هايي كه در چنين موقعيتي مي توانند داشته باشند. اينها همه جدا از نگاه كلي به ارتباط ها در زمان جنگ بود كه خب، همه قهرمان بودند اما من مي ديدم كه فقط تا اندازه اي اينطور است. جبهه را آدم هايي تشكيل مي دادند كه از اجتماع بلند شدند، آدم هايي با نقاط ضعف و قدرت فراوان و براي من شخصاً آن لايه هاي زيرين و روابط دروني آدم هايي كه در آن محيط قرار داشتند مهم تر از مسايل فيزيكي و درگيري هاي اينگونه بود. هور در آتش براساس اين نگاه شكل گرفت.
حالا در گذر زمان اگر بخواهيم برگرديم و نگاه كنيم، فيلمي بود كه اين آدم هاي خاكستري را در خود داشته باشد. فيلمي كه در همان دهه ۶۰ و در كوران جنگ روانه پرده شده باشد. نمي دانم واقعاً كاري بوده كه مهجور مانده باشد...
فكر مي كنم به طور مثال ديار عاشقان يكي از آن فيلم ها بود. از آن فيلم هايي كه درست در اوايل جنگ ساخته شد اما نوع نگاهش متفاوت بود. يعني آدم ها مثل آدم هاي اجتماع بودند، آدم هاي آرماني ساخته و پرداخته ذهن فيلمساز نبودند. آدم هايي واقعي بودند كه مي شد باورشان كرد. خب، ديده بان و مهاجر هم باز از آن طيف بودند كه آدم باور مي كرد.
... كه البته پس از جنگ اكران شدند. فيلم هاي رسول ملاقلي پور چطور؟
در آن زمان كارهاي رسول ملاقلي پور هنوز در تب و تاب خود جنگ بود. بعدتر بود كه فاصله گرفت؛ زماني كه سفر به چزابه و نجات يافتگان را ساخت.
اين البته كاملاً درست است. در دهه ۷۰ ديگر اكثراً سعي مي كنند خاكستري نگاه كنند به همه چيز...
در واقع سعي مي كنند درست تر نگاه كنند...
... و فيلم هاي بيشتري هم ساخته مي شود. هرچند باز يك دوره ركود مدت دار هم داريم كه تا همين يكي دو سال قبل هم ادامه پيدا مي كند. دليل اين ركود چه چيزي است. خودتان هم در اين مدت كار نكرديد.
سينماي جنگ ما سينماي مناسبتي نيست. بايد فيلمساز هرگاه دغدغه اش را داشت به سراغ اين سينما برود ولي حالا اين نوع سينما تبديل به سينماي مناسبتي شده است. سينمايي كه سالي يك بار به آن نگاه مي شود. سالي يك بار به آن پرداخته مي شود و بعد فراموش مي شود. شخصاً معتقد نيستم كه فيلم مي سازم تا در هفته اي خاص نمايش داده شود. چه اين هفته باشد و چه نباشد، من فيلمم را مي سازم اصلاً هم به اين معتقد نيستم كه در يك چارچوب خاص و در يك مناسبت خاص به يك موضوع خاص پرداخته شود. فكر مي كنم هنر و مخصوصاً سينما، فراتر از مسايل مناسبتي است و يك فيلمساز دغدغه اش و نوع نگاهش در هر زمينه اي مي تواند باشد، در هر زماني مورد بررسي قرار گيرد و هيچ فرقي هم نكند كه اين حرف ها در چه مقطعي گفته شده است.
اما فكر مي كنم حداقل يكسري مسايل را كه بايد به آن پرداخته شود، مطرح مي كند. همين سالي يك بار توجه هم مي تواند مهم باشد. خصوصاً اين كه در اين هفته چند فيلم تازه مثل فيلم خودتان هم روي پرده مي رود.
به هرحال معتقدم سينما اصلاً نيازي به اين بزرگداشت هاي مقطعي ندارد و اين جوي است كه مطبوعات و تلويزيون به آن دامن مي زنند. در هر زمان و هر مكاني راجع به همه اين چيزها مي توان حرف زد...