گفت من بنده خدايم مرا كتاب داده و پيغمبر كرده و هرجا كه باشم قرين بركتم و به نمازوزكات مادام كه زنده باشم سفارشم فرموده نسبت به مادرم نيكوكارم كرده وگردن كش و نافرمانم نكرده است
علي عابديني
كاف، هاء، يا، عين، صاد.
يادآوري رحمت پروردگارت به بنده خود زكرياست. آن دم كه پروردگارش را ندا داد، ندايي پنهاني. گفت پروردگارا من از پيري، استخوانم سست و موي سرم سپيد شده است مرا از نزد خود فرزندي عطا كن، تا از من و خاندان يعقوب ارث ببرد و پروردگارا او را پسنديده گردان. پس بدو گفتيم، اي زكريا ما به تو مژده پسري مي دهيم كه نامش يحيي است و از پيش هم نامي براي وي قرار نداده ايم.
و در اين كتاب مريم را ياد كن آن دم كه در مكاني در طرف شرقي مسجد از كسان خود كناره گرفت. در مقابل آنان پرده اي آويخت، پس ما روح خود را نزد او فرستاديم كه به صورت انساني تمام عيار بر او مجسم گشت. مريم، او را بديد و ترس بر او مستولي شد، گفت: اگر مرد پرهيزكاري هستي من از سوءقصد تو به خداي رحمان پناه مي برم.
گفت: من فرستاده پروردگار توام، تا پسري پاكيزه به تو عطا كنم.
گفت: چگونه مرا پسري تواند شد، با اين كه انساني به من دست نزده و من خطاكار نبوده ام.
گفت: پروردگار تو چنين است. فرموده، اين بر من آسان است، تا آن را براي مردم از جانب خويش آيتي و رحمتي كنم و كاري است مقرر شده.
پس به او حامله شد و با وي در مكاني دورگوشه گرفت.
درد زاييدن او را به سوي تنه نخل برد، گفت: اي كاش قبل از اين مرده بودم يا چيزي حقير بودم و فراموشم كرده بودند.
پس وي را از طرف پايين ندا داد: غم مخور كه پروردگارت جلوي تو نهري جاري خواهد ساخت. تنه درخت را سوي خود تكان بده كه خرماي تازه بر تو بيفكند. بخور و بنوش و چشمت روشن دار، اگر از آدميان كسي را ديدي بگو من براي خدا روزه كلام، نذر كرده ام، پس امروز با بشري سخن نمي گويم.
مولود را كه در بغل گرفته بود، نزد كسان خود آورد، گفتند اي مريم حقاً كه چيزي شگفت انگيز آورده اي.
و مسيح متولد شد، تا نشانه اي باشد براي عالميان، از آنچه به اراده حضرتش برپا مي شود.
گفت: من بنده خدايم، مرا كتاب داده و پيغمبر كرده و هر جا كه باشم قرين بركتم و به نماز و زكات مادام كه زنده باشم، سفارشم فرموده، نسبت به مادرم نيكوكارم كرده و گردن كش و نافرمانم نكرده است.
سلام بر من روزي كه تولد يافته و روزي كه بميرم و روزي كه زنده برانگيخته شوم.
والسلام علي يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا
و مسيح متولد شد تا مسايا پرده از رخ برافكند. آن كه در حجاب چهره پنهان كرده بود، سر از پرده برون آورد تا سر حق بر آدميان، آشكار شود. به گفتار راست، عيسي پسر مريم كه درباره او شك مي كنند اين است. نشايد كه خدا فرزندي بگيرد، او منزه است. چون كاري را اراده فرمايد فقط به او گويد: باش، پس وجود مي يابد.
و عيسي گفت ـ آن دم كه همه او را نظاره مي كنند ـ درحالي كه در گهواره بود:
خداي يكتا پروردگار من و پروردگار شماست،
او را بپرستيد، راه راست اين است.
پس اين دسته ها ميان خودشان اختلاف يافتند، واي بر كساني كه كافر بوده اند، از حضور يافتن در روزي بزرگ.
روزي كه سوي ما آيند، چه خوب شنوند و چه خوب ببينند، ولي آن روز ستمگران در ضلالتي آشكارند.
آنان را از روز ندامت بترسان. آن دم كه كار بگذرد و آنها بي خبر مانند و باور ندارند. ما زمين و تمام كساني را كه بر آن هستند به ارث مي بريم و همگي به سوي ما بازمي گردند.
مسيح متولد مي شود تا رحمت حق سايه گستر گردد. پيام آور ايمان و عشق و آزادي قدم بر عالم مي نهد، دست هايش را باز مي كند تا همه حواريون را در بغل گيرد. او آغوشي باز براي همه بندگان خدا دارد و از رنج بندگان خدا رنج مي برد و بر شادي آنان شاد است. او آيين مهرورزي مي آموزد و با دستان پر بركتش ميان حواريون شادي و بركت تقسيم مي كند.
دوره ۱۸ ساله شباب عيسي را سال هاي ساكت و خاموش گفته اند. كسي نمي داند در اين چند سال بر عيسي چه گذشته، اما مي دانيم كه او حرفه نجاري را برگزيده است. وقتي كه عيسي سي ساله مي شود، يكي از حوادث عميق زندگي اش، رخ مي دهد. عيسي به دست يحيي تعميد داده مي شود. (تاريخ جامع اديان، جان ناس، ص ۵۸۴)
اين تعميد، موجب مكاشفه عرفاني عيسي مي شود. همان شهودي كه براي انبياي سلف، عاموس و اشعيا و ارميا، روي داده بود. يحياي معمدان در آن اوقات ناگهاني در سواحل رود اردن ظهور كرده بود و پيامي به مردم اعلام مي كرد و مي گفت: «توبه كنيد زيرا كه ملكوت آسمان نزديك است». او از صحراهاي اطراف اردن بيرون آمده و در آن بيابان زماني چند و در امري كه در آن زمان به منتهاي اهميت بوده، تفكر مي كرده است. در انجيل متي آمده است: «يحيي لباس از پشم شتر مي داشت و كمربند بر كمر و خوراك او از ملخ و عسل بري مي بود» از اين قرار وي زندگاني را به زهد و انقطاع مي گذرانيد.
البته ادوار عزلت و تجرد عواطف و انديشه ها يحيي را برانگيخت و يقين كرد كه آخرالزمان در رسيده و ظهور مسيحا كه بايد در عالم داوري كند و روز جزا ـ كه روز توبه كاران و انابت پيشگان است ـ نزديك است. چندان در ضمير او وقوع آن روز نزديك مي آمد كه گويند، مي گفت: «الحال تيشه به ريشه درختان نهاده شده است» (انجيل متي) و نيز تمثيلي ديگر از خرمن گندم آورده، گفت: او (مسيحا) غربال خود را در دست دارد و خرمن خود را پاك كرده است. گندم خويش را در انبار ذخيره خواهد كرد ولي كاه را در آتشي كه خاموشي نمي پذيرد، خواهد سوزانيد» (انجيل متي).
و عيسي متولد شد تا كلمه حق بي واسطه بر خلق عيان شود. كلمه اي كه در مسيح تجلي يافت و در مسايا به كمال رسيد و اين چنين نداي خفي الهي، بر سر هر كوي و بام فرياد زده شد. اين همان رازي است كه در دل ها نهفته بود. قول مسيح كه فرمود رازي كه در دل ها نهان كرده ايد، روزي بر سر بازار فرياد خواهند كرد و عيسي بشارتي شد بر دل هاي فسرده اي كه هنوز منتظر مسايا هستند.
درود بر وي روزي كه تولد يافت و روزي كه مي ميرد و روزي كه برانگيخته مي شود.