جمعه ۴ دي ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۹۱
index
خفاش پشت در
009105.jpg
سينا قنبرپور
گفتند خواهرت مسموم شده. بيمارستان بستري شده است. همكار من با سرعت خودش را به شهرستاني رساند كه خواهرش دانشجو بود. خواسته بودند خبر را به يكباره ندهند. واقعيت اين بود؛ دختر جوان حتي فرصت رسيدن به بيمارستان را نيافته بود. جسد او را در حمام كشف كردند. پزشكي قانوني گزارش كرده بود او بر اثر خفگي جان سپرده است. اين حكايت همه ساله قرباني شدن در فصل زمستان است اما تا به حال هيچ قاضي و هيچ مقامي عليه اين جنايات و قربانيانش اعلام جرم نكرده و هيچكس در پيشگيري از وقوع اين جرايم ضرب الاجلي نكرده است.
هنوز كسي نه به سراغ دستگيري عامل وقوع اين همه مرگ رفته است و نه هيچ يك از مقامات دستوري براي جلوگيري از زمان مرگ داده اند. كارشناسان مي گويند ۷۵ درصد قربانيان اين مرگ ها در خانه طعمه اين جاني مي شوند!
شايد باور نكنيد. اگر خفاش شب هاي تهران در سال ۷۶ فقط ۹ زن را طعمه خويش ساخت همه ساله در شب هاي سرد زمستاني خفاش شبي ديگر هست كه آرام و بي صدا، آنقدر كه نمي توانيم حتي تصورش را بكنيم مي آيد و قربانيانش را مي گيرد و مي رود.
كارشناسان آتش نشاني تهران همه ساله از خفاش شب هاي تهران مي گويند. هشدار مي دهند ولي باز هم وقايع تلخ تكرار مي شود. خفاش شب هاي سرد زمستاني را هيچ كس تا به حال تحت تعقيب قرار نداده است. زيرا اين عامل مرگ نه يك انسان است و نه يك موجود زنده، يك گاز است. منوكسيد كربن CO.
همكار ما در روزنامه اينك يك هفته است كه براي تشييع جنازه خواهرش سركار نمي آيد. خواهر او دانشجوي ۲۰ ساله اي بود كه جمعه گذشته وقتي داشت حمام مي كرد به دليل استشمام گاز CO در حمام جان سپرد.
خيلي اوقات در حمام و اكثر مواقع در هنگام خواب اين عامل مرگ هجوم مي آورد ولي هيچ كس باور نمي كند كه به چه راحتي اين جاني قرباني مي گيرد.
اگر خفاش شب هاي تهران در سال ۷۶ فقط ۹ زن را طعمه خويش ساخت همه ساله درشب هاي سرد زمستاني خفاش شبي ديگر هست كه آرام و بي صدا، آنقدركه نمي توانيم حتي تصورش را بكنيم مي آيد و قربانيانش را مي گيرد و مي رود
هشداري دوباره
شايد بگوييد كه شما سال گذشته هم راجع به خفاش شب هاي سرد زمستاني مطلب نوشته ايد. اما وقتي كارشناسان سازمان پزشكي قانوني خبر از افزايش مرگ ها ناشي از مسموميت با گاز CO مي دهند ديگر نمي توان سكوت اختيار كرد؛ حتي اگر سوژه تكراري باشد.
تحقيقات كارشناسان پزشكي قانوني درباره مرگ هاي ناشي از مسموميت منوكسيد كربن در سال ۸۲ نتايج تلخي را حكايت كرده است. خبرگزاري فارس از حاصل اين تحقيقات گزارش داد: «بيشترين وسيله منجر به مسموميت به ترتيب بخاري گازي، پيك نيك و آبگرمكن با ،۳۴ ۲۱ و ۱۲ درصد ميزان مرگ ها شناخته شده اند.»
با اين حال همه ساله يا به دليل كم توجهي و سهل انگاري و يا به دليل ناآگاهي تعداد زيادي از هموطنانمان به ويژه در حمام جان مي سپارند.
اما همين نكته هم سبب آن نشده تا دست كم آبگرمكن ها داخل حمام نصب نشود و يا لوله دودكش بخاري هاي گازي به دقت كنترل شود. مهندس حميد عرب زاده حق داشت كه نام «خفاش شب» را بر گاز منوكسيد كربن گذاشت. او كه كارشناس ايمني و آتش نشاني تهران است به دليل مرگ آرام و بي سر و صداي شهروندان به وسيله گاز منوكسيد كربن اين عنوان را به مرگ هاي اين چنيني داد.
هشدارها را جدي بگيريم
نتايج تحقيقي كه سازمان پزشكي قانوني به دست آورده است حكايت از  آن دارد كه حدود ۷۵ درصد از مسموميت هاي ناشي از استنشاق گاز منوكسيد كربن در خانه، ۸/۱۲ درصد از محل كار، ۴/۶ درصد داخل وسايل نقليه و ۶/۲ درصد در مكان هاي مختلف روي داده است.
همچنين اين آمارها نشان مي دهد كه ۶/۶۸ درصد از قربانيان مرد و ۴/۳۱ نيز زن بوده اند. جالب ترين نكته اين كه ۳/۶۸ درصد از مردان و ۹/۹۷ درصد از زنان در خانه طعمه و قرباني اين عامل مرگ شده اند.
بنابراين كاملاً واضح است كه خانه محل ناامني براي زنان بوده است!
علايم و نشانه هاي خفگي
پزشكي قانوني در اين باره هشدار داده است: «در بيشتر اين موارد گاز منوكسيد كربن به شكل يك قاتل آرام و بي صدا پديدار شده و برخلاف آن كه شخص سايه مرگ را حس مي كند ولي به دليل تقليل قدرت عضلاني قادر به انجام هيچ كاري نبوده و همين مرگ او را تسريع مي كند.»
كارشناسان پزشكي قانوني همچنين هشدار داده اند: «سردرد خفيف همراه با احساس سنگيني در سر، تهوع، استفراغ، گلگون شدن پوست به ويژه پوست صورت و تپش قلب از جمله علايم حضور اين قاتل براي قرباني گرفتن است.»
زمستان دو سه روزي هست كه شروع شده ولي به دليل سرما خفاش شب هاي تهران مدتي است دست به كار شده است. شايد من و شما هم در اثر سهل انگاري خودمان طعمه بعدي او باشيم.

قتل هاي تهران
شهر امن است، خانواده ها ناامن
009108.jpg
ناخواسته وضعيت شهرمان را چشم زديم. همين هفته قبل گفتيم شهر در امن و امان است و فقط ما نگرانيم؛ آن هم چون شرايط و بسترها نگران كننده بود. حالا بايد پوشه اي پر از ماجراهاي تلخ را ورق بزنيم.
دو هفته پاياني آذرماه با وقوع ماجراهايي گره خورد كه باز هم رنگ و بوي جنايات خانوادگي به خود گرفت.
چند قتلي كه در نيمه دوم آذرماه واقع شد همه درون خانواده روي داده است. سال گذشته نيز در چنين روزهايي باز هم خبرهاي قتل از نوع خانوادگي داغ بود.
حالا ما باز هم خبرهاي داغ داريم. اما خوشحال نيستيم، ناراحتيم. چون ما هم پوشه قتل هاي تهران را هر هفته يا هر ماه براي اين بررسي مي كنيم كه بتوانيم سرنخي يا سرنخ هايي براي كاهش وقوع اينگونه جنايت ها به دست آوريم.
ماجراي پژو خون آلود
۱۷ آذرماه يعني يك روز پيش از تعطيلات سه روزه دو هفته قبل، رهگذران خيابان گاندي ناگهان متوجه توقف يك دستگاه پژوه GLX و فرار دو سرنشين آن شدند.
آنها كه كنجكاوانه تر پيگير اين ماجرا شدند، جلو رفته و در كمال ناباوري متوجه لكه هاي خون در خودرو و يك چاقوي آغشته به خون شدند. بلافاصله از طريق پليس ۱۱۰ ماموران كلانتري ۱۰۳ گاندي در محل حاضر شدند. بررسي هاي اوليه به استعلام از پليس تبريز منجر شد زيرا خودرو پلاك تبريز داشت.
به هرحال با گذشت دو هفته از اين ماجرا هنوز پاسخ استعلام به پليس تهران داده نشده است. بنابراين معلوم نيست آن پژو و سرنشينان فراري اش سرقت كرده بودند يا قتل؟ اما جسدي هم هنوز كشف نشده تا بتوان ماجرايش را به اين پژو ربط داد!
شايد موضوع با يك درگيري خونين خاتمه يافته و حالا هم پرونده در پوشه نزاع ها در حال بايگاني شدن است!
به هرحال پرونده قتل هاي تهران اين بار با اين پرونده كليد خورد!
كشف جسد نوزاد
اما ماجراي بعدي كشف جسد يك نوزاد در دستشويي بيمارستان اكبرآبادي تهران بود. موضوع اين جسد را ماموران كلانتري ۱۱۶ مولوي به بازپرس كشيك قتل تهران خبر دادند. به هرحال تنها فرضيه اي كه مي توان بر چنين ماجرايي باز كرد اين كه احتمالاً يك فرزند ناخواسته، يا يك فرزند حرامزاده به سرنوشتي شوم دچار شده! البته هنوز پزشكي قانوني علت مرگ نوزاد را تعيين نكرده است. پس در اين مورد باز هم بايد منتظر بمانيم.
آغاز قتل هاي خانوادگي
مدتي بود كه كمتر شاهد درگيري ميان اعضاي خانواده بوديم. اما نخستين قتل از نوع خانوادگي در آذرماه روز ۲۴ آذر در شرق تهران روي داد. سروصداي بسيار در آپارتماني همسايه ها را به واكنش و دخالت وا داشت. وقتي در آپارتمان شكسته شد همسايه ها با سه مجروح مواجه شدند. پدر خانواده، مادر خانواده و پسر خانواده. همسايه ها دير رسيده بودند زيرا جراحت وارد شده درناحيه چانه تا گوش چپ عزيزا... پدر خانواده به او مهلت نداد تا به بيمارستان برسد. كاركنان بيمارستان بعثت نيز تنها كاري كه از دستشان برمي آمد تماس با پليس بود.
اينك پرونده اين قتل خانوادگي و زدوخوردهاي درگرفته در چنين محفلي از سوي كارآگاهان و بازپرس جنايي تهران ويژه رسيدگي به قتل ادامه دارد.
مادركشي
آنچه در قتل هاي خانوادگي كمتر شاهد وقوع آن بوديم مادركشي بود. حتي يك فقره قتلي كه سال گذشته در ستارخان منجر به قتل يك مادر شد ناشي از يك درگيري اتفاقي بود كه مادر سعي در ميانجي گري بين پسر و شوهرش داشت و قرباني شد.
اما امسال اين اتفاق در تهرانپارس افتاد تا يك مورد به قتل هاي استثنايي تهران اضافه شود. در اين واقعه مصطفي ۲۳ ساله مادر ۴۴ ساله اش زهرا را با ضربات چاقو به قتل رساند. بازپرس اصغرزاده در حال بررسي اين ماجرا در شعبه دوم دادسراي امور جنايي است.
دو ۶۰ ساله قرباني
ماجراهاي قتل نيمه دوم آذرماه همه با چاقو رقم خورده بود. بنابراين باز هم جاي اميد است كه با وجود اين همه سلاح گرم قربانيان به اين وسيله مرگبار رو نياورده اند. به عبارت ديگر قتل هاي اين مدت به جز ماجراي دو مرد ۶۰ ساله قتل هاي اتفاقي يا ۲۰ اثر عصبيت بوده است.
ماجراي دو مرد ۶۰ ساله اواخر آذرماه روي داد. يكي از اين دو مرد علي نام داشت و جسدش در حمام خانه اش كشف شد. اين مرد با ۲۲ ضربه چاقو به قتل رسيده بود. ماموران در پي نگراني دوستان مقتول به خانه اش آمدند و جسدش را پيچيده در ملحفه يافتند. ماموران كلانتري ۱۵۰ تهرانسر همچنين گزارش داده اند كه از خانه اين مرد مقاديري پول و اشياي قيمتي به سرقت رفته است. هنوز پليس آگاهي فرضيه خاصي براي اين قتل را پيگيري نكرده است.
اما ديگر قرباني ۶۰ ساله پرونده ما به قتل نرسيده است. اصلاً جان نسپرده است. او به دليل مظنون بودن به همسر و دخترش و شك به داشتن رابطه با باجناقش از سوي اين دو دست به خودزني زده است. ۱۵ اثر جراحت كه همگي موازي روي سينه و شكم وارد شده بود دستاويز مرد بود براي شكايتي به دادسرا و طرح دعوا عليه همسر و دخترش. او گفته بود دختر و همسرش قصد دارند او را اذيت كنند و به همين دليل به جان او افتاده اند.
اما راز خودزني او در پزشكي قانوني برملا شد و اينك پليس درباره اختلاف خانوادگي اين خانواده در حال بررسي  است.
بدين ترتيب پوشه قتل هاي تهران به نوعي با پوشه اختلافات خانوادگي گره خورده است. اين حكايت، ديگر حكايتي تكراري است براي قتل هاي تهران اما هنوز هيچ نهادي تحت هيچ شرايطي حاضر به مداخله در اين بحران را نيست. خانواده هاي نابسامان و اختلافات ساده شمار قتل هاي ما را افزايش داده اند. همين!

يادداشت
حركت آهسته نهاد حمايتي
مهشيد مجلسي
دلم مي خواست از اونا يه خبري بگيرم. همون دو تا دختري كه مدتي قبل رفتم سراغشون تو بيمارستان «لقمان الدوله» يكي ۲۰ ساله و يكي ديگه ۲۳ ساله بود. اونا خودكشي كرده بودن با قرص. دخترا مي ترسيدن برگردن خونشون. باباشون تهديد كرده بود اگه برگردن با بنزين مي سوزونتشون! چندبار دستم رفت شماره بگيرم ولي نمي دونستم چه واكنشي از اونا مي بينم. بالاخره دلم رو به دريا زدم. زنگ زدم.
بله، درست حدس زده بودم. يه ماهي مي گذشت و اونا دلخور بودن. مي گفتن شما خبرنگار بودي چطور نتونستي از اين وضع ما رو نجات بدي. باور نمي كردن كه واقعاً من وظيفه اي جز انعكاس ماجرا ندارم. خوشحال بودم كه حداقل با گذشت يه ماه هنوز هم زنده هستن و وضعشون سر و سامان گرفته.
اما فكر مي كنين چطوري چطوري سامون گرفته؟ اون دوتا دختر و مادرشون بعد از حدود ۲۰ روز سرگردوني و آوارگي بالاخره مجبور شدن برگردن خونشون. يعني همون جايي كه پدرشون منتظر اونا بود!
البته حالا اتفاقي نيفتاد ولي يه تجربه تلخ ديگه كنار تجربه هاشون از جمله خودكشي داشتن! اون تجربه مربوط به همون ۲۰ روزي بود كه اتفاقاً من هم قرار بود به اونا كمك كنم. يادم هست كه از يه روز پنج شنبه شروع شد. وقتي از مركزي كه من بهشون معرفي كردم بيرونشون كردن.
اونا به خيابون كريم خان رفتن و اداره سرپرستي. چندبار هم تماس گرفتن ولي من او ن جا آشنايي نداشتم. گويا مجبورشون كرده بودن براي اثبات حرفشون يعني همين كه خودكشي كرده بودن و حالا از ترس پدر جايي براي رفتن نداشتن به پزشكي قانوني مراجعه كنن.
همين قضيه حدود سه روز طول كشيده بود و دو تا دختر و مادرشون بدون داشتن پول و لباس كافي خيابوناي تهران رو زير پا مي گذاشتن و شبا تنها اميدشون به يكي دو فاميلي بود كه در گوشه و كنار شهر داشتن. اونم فقط براي خواب.
پزشكي قانوني روز چهارم كه شد براي انجام آزمايش و تاييد گفته هاي اونا يعني همون اقدام به خودكشي خواستار واريز مبلغ ۳۰ هزارتومان پول شده بود. اون سه نفر نداشتن... بازم يه روز ديگه گذشت تا از طريق يكي از آشناها پول رو جوركردن. حالا با تاييد يه پزشكي قانوني دوباره به اداره سرپرستي برگشتن. بازم دوندگي و كاغذبازي و بالاخره يه مركز معرفي شد. جايي كه مادر و دخترا بتونن او ن جا بمونن.
آخر مادر دلش آروم نمي گرفت كه دختراشو رها كنه و خودش برگرده خونه تا تكليف اون دوتا كه حالا ديگه به سن قانوني هم رسيده بودن روشن بشه.
وقتي پا به مركز گذاشتن حالشون دگرگون شد. اونقدر كه حتي دلشون نمي خواد به ياد بيارن و يه بار ديگه وقايع اون جارو مرور كنن.
فقط مي گن همون يه شب هم كه اون جا بوديم زياد بود. آره اونا بعد از چند روز دوندگي و هزينه كردن در پزشكي قانوني بالاخره به اين نتيجه رسيده بودن كه اگه منت فاميل به گردنشون سنگيني كنه بهتر از تجربه موندن تو اين مركزه!
خيلي گنگ و نامفهوم مي گفت: اون جا آدمارو دسته بندي مي كردن و بعد...
اون مادر و دو دخترش مابقي روزا رو هم تو خونه فاميلاشون سپري كردن و بعد از مدتي با پادرميوني يكي از همون فاميلا قرار مي شه برگردن به همون خونه اصلي. جايي كه دخترا خودكشي كرده بودن و پدر روزي فقط ۱۰۰۰ تومان براي خرجي هفت نفر آدم به خونه مي داد و معلوم نبود با درآمدش چه مي كنه! اونا برگشتن به همون خونه اي كه پدر كتكشون مي زد. همون خونه اي كه بيشتر شبيه زندان بود تا خونه چون پدر بددل بود و حتي اجازه نمي داد كسي بدون اون تا نونوايي بره!
همون خونه اي كه حالا همه جاي اون بوي قرص و خودكشي و نااميدي مي داد. ولي او ن جا بهتر از هرجاي ديگه اي بود چون فقط كتك بود و بددلي، نه بوق بود و نه دسته بندي آدما! پشت تلفن وقتي اين شرح حال رو شنيدم نمي دونستم بايد چه واكنشي نشون بدم. بغض كرده بودم آخه من قرار بود از طريق بعضي از آدمايي كه مي شناختم و حتي وكلايي كه سراغ داشتم كمكشون كنم.
با سرخوردگي از اون خونواده خداحافظي كردم. گوشي رو كه گذاشتم دلم مي خواست گريه كنم ولي از شدت بهت و استرس چنين تجربه اي، فقط داشتم به كاغذاي روي ميزم نگاه مي كردم. خيلي جالب بود كه تو كشور ما سيستم هاي حمايتي در حداقل ممكن به آدماي آسيب پذير سرويس مي دن. اونم با هزار و يه كاغذبازي و بدبختي. بايد به حال نزار و بدبختي ثابت كني كه بابا من مستحق كمك هستم!
جالبه، سال ها در سرماي تهران كارتن خوابا از ضعف جسماني و شدت سوز سرما مي مردن حالا امسال يه بودجه ۲/۶ ميليارد تومني براشون در نظر گرفته شده. اين مبلغ براي اينه كه هم يه جايي به اونا بدن و هم غذا و امكانات. با خودم گفتم ببين تو رو به خدا ما بايد حتماً به حال مرگ بيفتيم تا كسي به فكر بيفته.
با خودم فكر كردم حالا مي شه فهميد كه چرا به تعداد دختران فراري اضافه مي شه. چرا اين همه زن و دختر خيابوني هست و اتفاقاتي بد و بدتر براشون مي افته. چون نه كسي هست كه حمايتشون كنه و نه كسي كه بهشون به راحتي سرپناه بده.
همه به اونا به عنوان يه كالا نگاه مي كنن و نهاداي حمايتي هم تا بيان و كاري انجام بدن حكم نوشداروي بعد از مرگ سهراب رو دارن.
تجربه تلخ اون دخترا نااميد شدن از استفاده از سن قانوني خودشون بود. من به اونا اميد داده بودم كه مي تونن با به اثبات رسوندن به سن قانوني «حكم رشد» بگيرن و مستقل زندگي كنن. اما كدوم زندگي مستقل؟ اونا حالا ترجيح مي دن با يه پدر بددل و خشن زندگي كنن تا دل به استقلالي بسپارن كه هيچ حمايتي درش نيس.

از ميان بايگاني پرونده ها
امنيت اماكن خاص و بسترهاي جرمزا
009111.jpg
بايگاني خالي بود! هر چه دنبال موضوعي براي اين ستون گشتيم چيزي نبود. البته ماجراهاي بسياري بود كه مي شد راجع به آن نوشت. اما قرار ما براي ستون «از ميان بايگاني پرونده هاي جنايي» مرور پرونده ها و ماجراهايي بود كه از زمان آن مدتي (دست كم يك سال) گذشته باشد و اين كه ماجرا در بازه زماني يك هفته قبل يا يك هفته بعد از روز انتشار همشهري جمعه اتفاق افتاده باشد. بالاخره آنقدر به پرونده ها نگاه كرديم تا به اين سوژه رسيديم؛ پرونده نحوه پيشگيري از جرم!
البته شايد آنقدر جذاب نباشد كه شما در بعدازظهري زمستاني كه حالا يا برف مي بارد يا از سرما به كنار بخاري يا شومينه پناه آورده ايد بخواهيد راجع به ماجرايي بخوانيد كه معمولاً در مباحث تئوري جا دارد تا در ميان واقعيات اجتماعي زندگي ما!
تلنگر بازخواني پرونده اين هفته ما در واقع با اظهارات سردار مرتضي طلايي فرمانده پليس تهران زده شد. اين فرمانده پليس در كنفرانس مطبوعاتي خود به امنيت بانك ها اشاره كرد و گفت: «تا زماني كه يك طرف پيشخوان بانك ها بيمه است و يك سوي ديگر آن بيمه نيست و مردم فقط متحمل سرقت هاي مسلحانه از بانك ها هستند، مردم هزينه مي دهند و اين درست نيست.»
سردار طلايي روز ۲۱ آذرماه ۸۳ در گفت و گو با خبرنگاران تاكيد كرد ما فقط ۱۰ فقره سرقت مسلحانه از ابتداي سال تا آذرماه داشته ايم كه پنج فقره آن كشف شده است: «اما بي مبالاتي و بي توجهي بعضي از سيستم هاي بانكي از يك سو و از سوي ديگر عدم به كارگيري نيروهاي حفاظتي سبب وقوع برخي ماجراها شده است.» همين حرف ها درباره سرقت مسلحانه به ويژه سرقت از بانك ها و طلافروشي ها تلنگري براي بررسي و مرور وضعيت اين جرم شد.
البته حرف هاي سردار طلايي وقتي قابل فهم مي شود كه پرونده يك سرقت مسلحانه را هم مرور كنيم. دو هفته قبل ماموران كلانتري ۱۵۲ خاني آباد توانستند زوج سارقي را به دام اندازند كه با يك قبضه كلت كمري و يك افشانه اشك آور به يك طلافروشي دستبرد زده بودند.
سايت اطلاع رساني پليس درباره زني كه به اتفاق شوهرش چنين كرده بود گزارش داده كه اين زن از دنج بودن و دورافتاده بودن طلافروشي براي سرقت سخن گفته است.
زن سارق گفته است: «يك بار با شوهرم از كنار طلافروشي مي گذشتيم. او به ناگاه توقف كرد و پس از وارسي محل و توجه به اطراف طلافروشي گفت عجب موقعيتي دارد مي شود به آن دستبرد زد.»
اگر به دقت اين حرف را كنار حرف هاي سردار طلايي بگذاريم خواهيم ديد كه معضل بسياري از سرقت هاي مسلحانه و كلاً جرايم، ناشي از وجود بسترهايي است كه ما خود آنها را فراهم كرده ايم.
مشكل عمده پليس در برقراري امنيت بانك ها و اماكن خاص نظير جواهرفروشي ها همين مسئله دورافتادگي و عدم مكان يابي درست از نظر ايمني و امنيتي است. به عبارتي بانك ها در هر ده كوره و شهرستان  دورافتاده اي، در هر منطقه و محله اي به فراخور داشتن زمين، ساختماني بنا كرده و شعبه زده اند بدون آن كه درباره ساخت بانك با پليس مشورت كنند.
بديهي است در مورد جواهرفروشي ها هم همين اتفاق افتاده و مي افتد. البته هركسي مختار است هركجا كه مي خواهد و در هر منطقه اي به كسب مشروع خود بپردازد ولي اين بدان معني نيست كه به همين تناسب هم تقاضا براي برقراري امنيت باشد. به هرحال وضع راه اندازي يك فروشگاه تره بار با يك فروشگاه جواهرفروشي و يك بانك كاملاً از نظر كاركرد متفاوتند.
متاسفانه تاثير پول بر زندگي و داشتن طلا و استفاده آن همواره مخاطره آميز بوده است و برق اين دو كالا چه جان ها را كه به قربانگاه نكشانده است.
بنابراين وضع كاملاً روشن است. بانك ها به بيمه دسترسي دارند و پول خود را بيمه مي كنند. يعني همان يك طرف از پيشخوان را و براي طرف مقابل هر اتفاقي افتاد، افتاد. جواهرفروش ها هرجا كه مي خواهند مغازه داير مي كنند و بعد...
اگر در ابتدا با پليس مشورت مي شد و شهرداري هم كمك مي كرد تا اماكني مناسب در اختيار چنين افرادي قرار مي گرفت آيا باز هم شرايط به همين شيوه بود.
سردار طلايي حرف خوبي زد، گفت: «پليس نبايد هزينه بي مبالاتي ها را بپردازد.» بنابراين بايد كميته اي در شهر و شهرداري باشد كه هركس مي خواهد شغل پرمخاطره اي را در مكاني داير كند يا بانكي مي خواهد شعبه اي بزند از نظر ساختماني و امنيتي مشاوره بگيرد و با نظر پليس چنين كند. اگر اين اتفاق بيفتد، آنگاه ما بستر بسياري از جرايم را هم از بين برده ايم. بستر وقوع سرقت از بانك يا جواهرفروشي ها اينگونه به حداقل مي رسد حتي كمتر از ۱۰ فقره براي ۹ ماه.

حوادث
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
چهره ها
پرونده
سينما
ديدار
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |