فيلم هاي چيني در آمريكا
تسخيرغرب با تصوير شرق
|
|
با نمايش موفقيت آميز خانه خنجرهاي پرنده ساخته ژانك ييمو سينماي شرق بارديگر غرب را خيره در ويژگي هاي امروزي خود كرده است.
سينماي متفاوت شرق كه هم اكنون در قالب فيلم هاي رزمي ـ تاريخي چين غربي ها را محسور خود مي كند ادامه روندي است كه سعي مي كند با تكيه بر ويژگي هاي قومي و فرهنگي تعداد تماشاگران بيشتري براي خود دست و پا كند.
سينماي خاور دور در حال حاضر پوياترين سينماي جهان است و به جرات مي توان برخي از فيلمسازان چيني، تايواني و هنگ كنگي را در شمار جدي ترين مدعيان سينماي هنري جهان گذاشت. ادوارد يانگ، هوشيائوشين، وانگ كارواي، تسائي مينگ ليانگ و ژانگ ييمو با وجود ژرفاي تفاوتي كه آنها را از هم متمايز مي كند، در راس اين سينما قرار دارند. با اين وجود، سبك و مشغله هاي فكري ژانگ ييمو، او را كاملاً از چهار فيلمساز ديگر جدا مي كند. در حالي كه رويكرد سينمايي يانگ، هوشيائوشين، مينگ ليانگ و وانگ كارواي و فرم روايت هايي كه آنها بازگو مي كنند به گونه اي است كه اين سينماگران را وارد حيطه مدرنيسم و حتي پست مدرنيسم مي كند. ژانگ ييمو همواره فيلم هاي خود را در قالب روايي سنتي پرداخت كرده است. شايد «قهرمان» به خاطر ساختار «راشومون وار» خود و بازگويي همان داستان از زواياي مختلف تا حدي از اين قاعده مستثنا باشد، اما اين فيلم نيز نهايتاً به نوعي پايان بندي قراردادي روي مي آورد كه تحميل كننده هژموني يك ايدئولوژي خاص است ـ در اين مورد، ناسيوناليسم چيني ـ فيلم هاي چهار كارگردان ديگر به هيچ وجه پاي بند به فرمول هاي روايت سنتي نيستند.
اگر يانگ روايت را تحت الشعاع شخصيت هنرپيشگان خود قرار مي دهد، هوشيائوشين، كه شايد بايد آشتي ناپذيرترين فيلمساز جهان در حال حاضر محسوب شود، در دو فيلم آخر خود، به ويژه «مامبوي هزاره» همه ساز و كارهاي روايت را به دور مي ريزد و تنها به كليت آن اشاره اي تلويحي و گذرا مي كند. در «گل هاي شانگ هاي» نيز، سير روايت در قالب تابلوهايي اپيزوديك تماماً در صحنه هاي داخلي در مكان هاي مختلف يك روسپي خانه پرداخت مي شود. گاهي ما تعداد زيادي از كاراكترها را بر سر ميز شام يا در حال مي خوارگي و شرط بندي در يك نماي سكانسي مي بينيم كه به كنش و واكنش مشغولند.
تسائي مينگ ليانگ نيز كم و بيش اين رويكرد را دنبال مي كند؛ او حتي قدري ميني ماليست تر است. آخرين فيلم مينگ ليانگ «خداحافظ مهمانخانه اژدها» نام دارد. اين فيلم در حقيقت نوعي نوستالژي براي «ووكسيا» محسوب مي شود، يك ژانر سينمايي هنرهاي رزمي كه ژانگ ييمو در «خانه خنجرهاي پرنده» از آن به عنوان نقطه مرجع استفاده مي كند. همچون ديگر فيلم هاي مينگ ليانگ، از جمله «زنده باد عشق» و «سوراخ»، در كل خداحافظ مهمانخانه اژدها فقط سه يا چهار جمله رد و بدل مي شود. در حقيقت، چنين تحول شخصيت ها، تجلي آگاهي آنها و درهم كوبيده شدن توهمشان همگي در سكوت شكل مي گيرد و رشد مي كند. با اين وجود، مينگ ليانگ كاملاً وارد قلمروي
پست مدرنيسم نمي شود؛ زيرا فيلم هاي او كم و بيش يك سير روايي و طرح و توطئه اي شفاف و تعريف شده دارند.
فيلم هاي دوره دوم يا دوره نئورئاليستي ييمو، همچون «نه يكي كمتر» و «جاده اي به سوي خانه»، نگاه عميقاً همدلانه و طنزآلود و بعضاً احساساتي به جامعه چين داشتند. سادگي ساختار روايي اين فيلم ها و شفقت كم نظير ييمو براي كاراكترهاي مصمم و دوست داشتني خود، در عين حال، آن بارقه ملودراماتيك رمانتيك را از دوره اول به ارث برده بود. ما در اين فيلم ها، شخصيت هايي را مي بينيم كه عشق، شهامت، فداكاري و رنجش شان نمايانگر روحي پالوده اما تسليم ناپذير است. تلاش هاي خستگي ناپذير معلم جوان براي يافتن شاگرد گمشده خود در «نه يكي كمتر» و حال و هواي جانگداز اما سرشار از اميد ژائو (ژانگ زي يي) در انتظاري نفس گير براي بازگشت مردي كه دوست دارد در جاده اي به سوي خانه در عمق احساسي خود همچون عروج يك قديس در قلمروي بي مانند پاك و انساني است. اين عناصر آشكارا درونمايه ملودرام هستند، عناصري كه به شكلي بي پرواتر از هميشه با خانه خنجرهاي پرنده در دوره سوم نمايان مي شوند.
|