جمعه ۱۱ دي ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۹۸
ايران
Friday.htm

فيلم هاي چيني در آمريكا
تسخيرغرب با تصوير شرق
009231.jpg
با نمايش موفقيت آميز خانه خنجرهاي پرنده ساخته ژانك ييمو سينماي شرق بارديگر غرب را خيره در ويژگي هاي امروزي خود كرده است.
سينماي متفاوت شرق كه هم اكنون در قالب فيلم هاي رزمي ـ تاريخي چين غربي ها را محسور خود مي كند ادامه روندي است كه سعي مي كند با تكيه بر ويژگي هاي قومي و فرهنگي تعداد تماشاگران بيشتري براي خود دست و پا كند.
سينماي خاور دور در حال حاضر پوياترين سينماي جهان است و به جرات مي توان برخي از فيلمسازان چيني، تايواني و هنگ كنگي را در شمار جدي ترين مدعيان سينماي هنري جهان گذاشت. ادوارد يانگ، هوشيائوشين، وانگ كارواي، تسائي مينگ ليانگ و ژانگ ييمو با وجود ژرفاي تفاوتي كه آنها را از هم متمايز مي كند، در راس   اين سينما قرار دارند. با   اين وجود، سبك و مشغله هاي فكري ژانگ ييمو، او را كاملاً از چهار فيلمساز ديگر جدا مي كند. در حالي كه رويكرد سينمايي يانگ، هوشيائوشين، مينگ ليانگ و وانگ كارواي و فرم روايت هايي كه آنها بازگو مي كنند به گونه اي است كه   اين سينماگران را وارد حيطه مدرنيسم و حتي پست مدرنيسم مي كند. ژانگ ييمو همواره فيلم هاي خود را در قالب روايي سنتي پرداخت كرده است. شايد  «قهرمان» به خاطر ساختار «راشومون وار» خود و بازگويي همان داستان از زواياي مختلف تا حدي از   اين قاعده مستثنا باشد،  اما   اين فيلم نيز نهايتاً به نوعي پايان بندي قراردادي روي مي آورد كه تحميل كننده هژموني يك   ايدئولوژي خاص است ـ در  اين مورد، ناسيوناليسم چيني ـ فيلم هاي چهار كارگردان ديگر به هيچ وجه پاي بند به فرمول هاي روايت سنتي نيستند.
اگر يانگ روايت را تحت الشعاع شخصيت هنرپيشگان خود قرار مي دهد، هوشيائوشين، كه شايد بايد آشتي ناپذيرترين فيلمساز جهان در حال حاضر محسوب شود، در دو فيلم آخر خود، به ويژه «مامبوي هزاره» همه ساز و كارهاي روايت را به دور مي ريزد و تنها به كليت آن اشاره  اي تلويحي و گذرا مي كند. در «گل هاي شانگ هاي» نيز،  سير روايت در قالب تابلوهايي اپيزوديك تماماً در صحنه هاي داخلي در مكان هاي مختلف يك روسپي خانه پرداخت مي شود. گاهي ما تعداد زيادي از كاراكترها را بر سر ميز شام يا در حال مي خوارگي و شرط بندي در يك نماي سكانسي مي بينيم كه به كنش و واكنش مشغولند.
تسائي مينگ ليانگ نيز كم و بيش   اين رويكرد را دنبال مي كند؛ او حتي قدري ميني ماليست تر است. آخرين فيلم مينگ ليانگ «خداحافظ مهمانخانه اژدها» نام دارد.   اين فيلم در حقيقت نوعي نوستالژي براي «ووكسيا» محسوب مي شود، يك ژانر سينمايي هنرهاي رزمي كه ژانگ ييمو در «خانه خنجرهاي پرنده» از آن به عنوان نقطه مرجع استفاده مي كند. همچون ديگر فيلم هاي مينگ ليانگ، از جمله «زنده باد عشق» و «سوراخ»، در كل خداحافظ مهمانخانه اژدها فقط سه يا چهار جمله رد و بدل مي شود. در حقيقت، چنين تحول شخصيت ها، تجلي آگاهي آنها و درهم كوبيده شدن توهمشان همگي در سكوت شكل مي گيرد و رشد  مي كند. با   اين وجود، مينگ ليانگ كاملاً وارد  قلمروي
پست مدرنيسم نمي شود؛ زيرا فيلم هاي او كم و بيش يك سير روايي و طرح و توطئه  اي شفاف و تعريف شده دارند.
فيلم هاي دوره دوم يا دوره نئورئاليستي ييمو، همچون «نه يكي كمتر» و «جاده  اي به سوي خانه»، نگاه عميقاً همدلانه و طنزآلود و بعضاً احساساتي به جامعه چين داشتند. سادگي ساختار روايي   اين فيلم ها و شفقت كم نظير ييمو براي كاراكترهاي مصمم و دوست داشتني خود، در عين حال، آن بارقه ملودراماتيك رمانتيك را از دوره اول به ارث برده بود. ما در   اين فيلم ها، شخصيت هايي را مي بينيم كه عشق، شهامت، فداكاري و رنجش شان نمايانگر روحي پالوده اما تسليم ناپذير است. تلاش هاي خستگي ناپذير معلم جوان براي يافتن شاگرد گمشده خود در «نه يكي كمتر» و حال و هواي جانگداز اما سرشار از اميد ژائو (ژانگ زي يي) در انتظاري نفس گير براي بازگشت مردي كه دوست دارد در جاده  اي به سوي خانه در عمق احساسي خود همچون عروج يك قديس در قلمروي بي مانند پاك و انساني است.   اين عناصر آشكارا درونمايه ملودرام هستند، عناصري كه به شكلي بي پرواتر از هميشه با خانه خنجرهاي پرنده در دوره سوم نمايان مي شوند.

يادداشت اول
جمعه روز خوبي است
روزمرگي آفت بزرگ زندگي مدرن است. سرعت و تكرار هر روزه كارهاي روزانه و رفت و آمد به محل كار و محل زندگي، انجام كارهاي مشابه، كم تحركي و بي توجهي به طبيعت باعث مي شود كه هر روز كه زندگي مان بگذرد احساس خستگي و بي حوصلگي ما را محاصره كند؛ به طوري كه نسبت به ايجاد تغيير در زندگي و انجام برخي كارهاي غير تكراري بي علاقه شويم.
اين حالت را در خود و اطرافيان شهرنشين خود مي بينيم. در حالي كه افرادي كه نسبت مشخص و معيني با تحرك و طبيعت در زندگي خود دارند كمتر دچار چنين وضعيتي مي شوند. آنها كه هر هفته در هر وضعيتي يك بار به كوه و صحرا مي روند و در طبيعت غرق مي شوند وبه مناظر بيكران طبيعت نگاه مي كنند، طلوع خورشيد در كوه ها را مي بينند، صداي آب در رودخانه را مي شنوند، لابه لاي درخت هاي جنگل صداي پرندگان و خش خش برگ هاي خشك را مي فهمند و سعي مي كنند در دامان طبيعت باشند و از زندگي روزمره و بي حادثه فاصله بگيرند راحت تر با زندگي كنار مي آيند و كمتر دغدغه و نگراني هاي رايج آدم ها در طبيعت را تجربه مي كنند.
از آن طرف آدم هاي اهل ورزش، آنهايي كه هر هفته چند روز دور هم جمع مي شوند، واليبال، فوتبال، پياده روي، شنا و هر ورزش ديگري را به تناوب انجام مي دهند، كمتر دچار بن بست روحي و رواني خاص آدم هاي شهرنشين مي شوند.
طبيعت و تحرك از ويژگي هاي انسان است و اگر افرادي از اين دو خصلت فاصله بگيرند ناخودآگاه دچار رخوت و سستي و در نتيجه بي حوصلگي مي شوند. روزهاي جمعه را يك بار ديگر در ذهنتان مرور كنيد. چه بسياري كه اين روز را به خوابيدن و غلت زدن در رختخواب بسنده مي كنند و از همه كارهاي خوبي كه مي توان در يك روز تعطيل انجام داد غافل مي شوند. مثل اين كه با خوابيدن در رختخواب مي توان خستگي روح را خارج كرد. در حالي كه روح نيازمند پيوند با طبيعت و تجربه مداوم تحرك است.
روز جمعه را به دلايل غيرقابل توجهي چون خستگي، فشار كار و... به روز كسل كننده و دلگير تبديل نكنيد. كوه، ورزش و حتي يك راه با صفا براي قدم زدن در روز جمعه يك ضرورت است.

|  ايران  |   هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |
|  پرونده  |   سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |