عبدالرضا مجلسي
وقت فوتبال و جام جهاني كه مي رسد پيش از بازي زيبايي «نماد» بازي ها همه را به خود جلب مي كند. شخصيتي متاثر از موقعيت فرهنگي ـ اجتماعي و بومي كشور ميزبان كه با وجود توانمندي هايش سعي به انجام بازي فوتبال دارد.
طراحي اين نماد كه گاهي يك حيوان يا يك بومي كشور ميزبان است آنقدر با دقت انجام مي گيرد كه ديگر حرفي براي گفتن در انتقال پيام آن نماد باقي نمي ماند.
اما به جز دوره بازي هاي جام جهاني فوتبال كمتر زماني مي توانيم چنين نمادهايي تاثيرگذار را در ميان برنامه هاي تلويزيوني تا تبليغات مكتوب ببينيم. هجوم تبليغات موزيكال و متاثر از يك شعر آهنگين چنان متداول شده است كه گاه از ياد مي بريم براي تبليغات نياز به طراحي و پردازش هم هست. اين وضع وقتي با يك خلاء روبه رو مي شود كه به تبليغات آموزشي نگاهي بيندازيم. تبليغاتي كه بايد در فرصتي كوتاه پيامي را انتقال دهند و آن پيام برخلاف زمان كوتاهش توان ماندگاري در اذهان را داشته باشد.
در واقع نمادي كه بتواند بخشي از ذهن هر بيننده اي را به خود اختصاص داده و هدف خود را بر سلول هاي خاكستري حك كند!
اين كار به ويژه با به ميان آمدن نهادهاي دولتي در بسط و تئوريزه كردن هدف هاي توسعه با فراز و نشيب بسيار مواجه شده است. شعارهايي براي كاهش مصرف سوخت، كاهش مصرف برق در ساعات اوج مصرف، تلاش در جهت كاهش آلودگي هوا و...
اما اگر بخواهيم ميزان موفقيت اين شعارها و نمادهايشان را بسنجيم به كدام نماد و كدام شعار امتياز بيشتري مي دهيم.
اصلاً همين حالا با هم اين روش را براي سنجش پيام ها و نمادها به كار ببنديم. كدام شعار تبليغاتي را به ياد داريد كه توانسته بخشي از ذهن شما را به خود اختصاص داده هنگام عمل يك دستور العمل براي شما بسازد! اگر توانستيد آن شعارها يا نمادهايشان را به خاطر آوريد بدانيد كه طراحان و پردازشگران تبليغ موردنظر موفق عمل كرده اند.
گرچه هنر تبليغات اين روزها به شكلي بازاري و عامه پسند به موسيقي و شعرهاي پيش پاافتاده روي آورده ولي با داشتن سن و سابقه كم در ايران كارهاي قابل توجهي را هم ارايه كرده است. اگر به تاريخچه اين شخصيت پردازي ها و شعارسازي هاي آموزشي نگاهي بيندازيم خواهيم ديد اينك در زمينه تبليغات آموزشي با خلاء روبه روييم!
از اوـ آرـ اس تا ايدز
وقتي سال هاي كودكي و نوجواني را به ياد بياوريم در اواخر دهه ۶۰ برنامه اي بهداشتي ـ آموزشي از شبكه اول سيما براي بچه ها و خانواده ها پخش مي شد كه هدف آن توسعه بهداشت عمومي به ويژه براي كودكان بود.
اگر موضوع اسهال كودكان مطرح شود كمتر كسي هست كه پودر «اوـ آرـ اس» را به ياد نياورد زيرا در آن دوره با استفاده از شخصيت هاي عروسكي پيام هاي حساب شده اي به بيننده انتقال يافت. دكتر عروسكي كه نبض همه را مي گرفت و يا دو نوزادي كه روي شانه مادرانشان از آمپول و واكسن و... حرف مي زدند توانست علاوه بر بچه ها خانواده ها را نيز جذب كند.
موضوع درد آمپول و سوزن آن به هرحال معضل هركسي بود كه براي يك بار در سال ممكن بود سروكارش به پزشك بيفتد و خلاصه آن كه دستاويز قراردادن همين تصور عمومي و بازي با آن توانست مخاطبان بسياري جذب كند.
فارغ از آن بحث كه در پايان دهه ۶۰ نه از برنامه هاي پاورچين و نقطه چين و... خبري بود و نه سريال هاي متعدد از شبكه هاي مختلف ولي سوژه انتقال پيام به خوبي انتخاب شده بود و بيننده را به خوبي هدف قرار مي داد. اينك با گذشت دست كم ۱۰ سال از آن برنامه ها ديگر نمي توان برنامه اي بهداشتي ـ آموزشي در توليدات سيما و يا صدا سراغ گرفت كه با چنين پيام هايي به جذب مخاطب و نهايتاً توسعه سلامت بپردازد.
در دوره اي كه بيماري ايدز در هر روز دست كم شش هزار جوان را به كام خطر مي كشاند و در شرايطي كه رفتار پرخطر با ناآگاهي در ميان جوانان به وقوع مي پيوندد جاي يك ابتكار عمل در كاهش خطرات ناشي از آن به وسيله يك تبليغ يا تيزر تلويزيوني و يا حتي برنامه آموزشي خالي است.
وقتي جوانان و نوجوانان دهه ۶۰ و آن سال هاي تلخ دوره جنگ تحميلي از برنامه اي به نام «محله سلامتي» و موجودي به نام «هپلي» ياد مي كنند اينك و در دوران بهبهه «ايدز» يا شيوع «موادمخدر» جاي آن نوع برنامه هاي تبليغاتي ـ آموزشي خالي است.
اينك گاهي در ميان برنامه ها يك انيميشن نه چندان جذاب با موزيكي آميخته از صداهاي مختلف! مردي را نشان مي دهد كه با تزريق موادمخدر به ناگاه تحليل رفته و خرد خرد روي زمين پخش مي شود. به جز اين پيام كه از سوي ستاد مبارزه با مواد مخدر پخش مي شود هيچ تيزر يا برنامه آموزشي كه با استفاده از شخصيت پردازي هاي مشابه محله سلامتي پيامي را انتقال دهد، نداريم. حال آن كه ستاد مبارزه با موادمخدر علاوه بر در اختيارداشتن بودجه دولتي، كمك هاي دفتر UNODC يا همان دفتر مبارزه با جرم و موادمخدر سازمان ملل را هم داراست و هزينه كردن براي ساخت چنين پيام هايي از هزينه كردن براي سازمان هاي مرتبط بسيار باصرفه تر است. شايد عرف رايج بر جامعه و يكسري ارزش ها اجازه ندهد به طور مستقيم از وسيله جلوگيري از بارداري سخن به ميان آيد ولي نه رسانه ملي ما و نه متوليان مسايل سلامتي و بهداشتي ديگر توانايي ابتكار عمل در ساخت برنامه هاي غيرمستقيم ولي موثر براي جلوگيري از ايدز و يا توسعه استفاده از اين وسايل براي به حداقل رساندن رفتار پرخطر را نداشته اند.
باز هم در اين باره بايد گفت شايد تنها هنر آنها ساختن شعار «دو بچه كافي است» باشد!
نمادهاي شكننده
نگاهي به تبليغات آموزشي نهادهاي دولتي نشان مي دهد صرفاً يك بودجه اي با چند دست جابه جايي تبديل به يك برنامه تلويزيوني از نوع انيميشن، عروسكي، يا... شده بدون آن كه در شخصيت پردازي آن تامل شده باشد. به عبارت ديگر تبليغات آموزشي ما نظير تبليغات تجاري به سوي ساخت كم هزينه براي كاستن از هزينه پخش آگهي روي آورده و ديگر حاضر به تقبل هزينه هايي از جمله طراحي و شخصيت پردازي نيست براي همين وقتي ما نماد تبليغ «پاك يادت نره» را مي بينيم و بعد همان شخصيت را در تبليغ موتورسيكلتي مشاهده مي كنيم كه با استفاده از همان لحن و كلام تبليغ قبلي به روي صفحه تلويزيون آمده در مي يابيم كه همه به سوي كپي كاري و كم كردن هزينه ها از اين طريق روي آورده اند و حاضر به پرداخت دستمزد يا حق الزحمه ابتكار و خلاقيت در اين كار نيستند.
شخصيت هايي چون «بابا برقي» يا «قطره» در تبليغات كاهش مصرف آب همگي با نوعي سطحي نگري پردازش شده اند.
اين سطحي نگري را مي توان با استفاده از دو فرض به اثبات رساند. نخست آن كه انتخاب شعار تا چه حد در ميان مردم ماندگاري داشته و دوم آن كه آن شخصيت چقدر براي مخاطب باورپذير بوده است.
گرچه انتخاب شعاري چون «لامپ اضافي خاموش» توانست مدتي در ميان بچه ها با گوينده آن «بابابرقي» باقي بماند اما اثرگذاري آن در درازمدت موفق نبود و طراحان شعار و شخصيت نتوانستند اين وضع را با به روزكردن گفتار و سوژه ها استمرار ببخشند.
قطره اي كه نماد تبليغات آموزشي حباب آب بود نيز همين اندك اقبال بابابرقي را به دست نياورد. از ديگر انيميشن هاي تبليغاتي مي توان به تبليغات بهينه سازي مصرف سوخت و آلودگي هوا اشاره كرد.
اما در اين ميان تيزرها و انيميشن هايي هم به تازگي پا به خانه هاي ما گذاشتند كه هم شعارهاي ماندگاري به همراه داشتند و هم شخصيت هاي قابل باوري!
سيا ساكتي و الگويي براي تبليغات آموزشي
وقتي سردار محسن انصاري از اقبال ۹۶ درصدي تيزرهاي راهنمايي و رانندگي نزد مخاطبان خبر داد هنوز هم سخت بود باور اين نكته كه بالاخره يك كارگردان يا طراح شخصيت هاي نمايشي ابتكار عمل به خرج داده باشد و از طريق يك ارگان دولتي چنين نمايش هاي قابل باور و جذابي را بسازد. ديري نپاييد كه دفتر مديترانه شرقي سازمان جهاني بهداشت از تيزرهاي راهنمايي و رانندگي پليس ايران تقدير كرد.
اين اقدام پليس دقيقاً در دوره اي عملي شد كه تحليلگران مسايل ايمني مي گفتند كشته هاي حوادث جاده اي از شهداي جنگ تحميلي هم پيشي گرفته است.
از طرفي وضع رانندگي در شرايطي كه فقط تعداد خودروها افزايش مي يافت و نه امكانات و سخت افزارهاي رانندگي با به ميان آمدن شخصيت هايي قابل باور و ملموسي چون «سيا ساكتي» تخلفات رانندگي به نقد و بررسي گرفته شد. بستن كمربند ايمني، ويراژدادن در هنگام رانندگي، استفاده از تلفن همراه و... همگي با ادبياتي متفاوت و البته زباني كه همه ما آن را مي شناسيم و برايمان هم جذاب و هم پذيرفتني است به نمايش درآمد و مورد اقبال عمومي قرار گرفت.
شايد اگر اين شخصيت پردازي مدت ها پيش انجام گرفته بود جلوي بسياري از تخلفات حادثه ساز نيز گرفته مي شد. خلاصه آن كه اينك پس از مدت ها داستان هاي «سيا» و دوستانش براي مردم جذاب شده و سعي مي كنند همواره در ميان برنامه ها و تيزرهاي تبليغاتي آن را ببينند. اين جست و جو و علاقه مندي همان ابتكاري است كه اينك جاي خالي آن در جامعه ما حس مي شود. به عبارت ديگر از تجربه اين شخصيت پردازي و ساخت داستان در انتقال پيام هايي آموزشي در مقولاتي حياتي نظير بيمه، ساختمان سازي، ايمني، بهداشت جنسي و... استفاده شود و البته حرمت مبتكران برنامه هم در نبود قانون كپي رايت حفظ شود مي توان اميدوار بود جاي خالي چندين ساله تبليغات آموزشي مناسب دوباره پر شده و احيا شود.
اما آنچه تيزرهاي راهنمايي و رانندگي را قابل قبول تر كرده همان واقع گرايي و ملموس بودن پيام هاي آن است.
شعارسازي هاي درست
نكته ديگري كه در تبليغات آموشي مهم است بحث چگونگي يك شعار كوبنده است. وقتي شعاري نظير پاك يادت نره با استفاده از نمادي كه همه ما براي جلوگيري از فراموشكاري از آن بهره مي بريم ساخته شد ميزان اثرگذاري اين پيام عميق تر شد.
حال در يك مبحث آموزشي بايد دقتي متفاوت و دوچندان ابراز كرد. مثلاً در همان بحث استفاده از شير وقتي شعار «هرچي مي خواد باشه فقط پاستوريزه باشه» به زبان مبلغ محصول مي آمد اين شيوه تبليغ و شعارسازي به ماندگاري پيام كمك كرده چرا كه با برجسته كردن يك خصوصيت عمومي تلاش داشت تا خود را مطرح كند ولي شعار محوري يك خصوصيت عمومي و مهم محصول بود كه در واقع همان اثر مطلوب را بر مخاطب مي گذاشت. اين شعارسازي در قبال تبليغات بهداشتي حتي مي تواند با استفاده از ضد تبليغ ها هم ساخته و پرداخته شود مثل شعاري كه مي گفت «دنا نخرين». در اين موقعيت و باز هم با يادآوري بحراني بودن جامعه در قبال بيماري هايي چون ايدز و هپاتيت و يا حتي موادمخدر مي توان گفت ما با خلاء جدي در تبليغات آموزشي مواجه هستيم و به عبارتي جاي خالي «هپلي» يا «دكتر عروسكي» كاملاً محسوس است.
كم كاري نهادهاي متولي
البته بايد به همه آنچه گفته شد يك مسئله را هم افزود، مسئله از اين قرار است در معادله چند مجهولي ما جاي نهادهاي متولي آموزش در تهيه و تدوين يك اثر تبليغاتي ـ آموزشي خالي است. به عنوان نمونه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، وزارت آموزش و پرورش، پليس در حوزه انتظامي ـ جنايي، وزارتخانه نيرو، نفت و نظاير آن به اين پروسه يعني ساخت يك تبليغ آموزشي نظير يك نامه اداري و چرخه كاري خود مي نگرند نه خلق اثري هنري و به همين دليل يا اين نوع كارها شكل و بوي كارهاي تجاري گرفته و يا به نوعي از سرواكني شده است. مي گوييد نه، از امشب تلويزيون را با دقت تماشا كنيد!