نگاهي گذرا به زندگي و آثار رومن رولان (۱۹۴۴- ۱۸۶۶)
زماني براي ديدن زماني براي بازنگري
|
|
شبنم رضايي
رومن رولان را در ايران بيشتر با «جان شيفته» و «ژان كريستف» مي شناسند. او در ۲۶ ژانويه سال ۱۸۶۶ در كلامسي فرانسه به دنيا آمد. بي شك وي يكي از بزرگترين رمان نويسان و نمايشنامه نويسان فرانسه است. مقالات وي در طرفداري از صلح و مبارزه عليه فاشيسم او را به شخصيتي سياسي و خاص بدل كرد. تجزيه و تحليل هاي او درباره خلاقيت هاي هنري، در بر دارنده ذهنيتي متفاوت و منحصر به فرد است. در عين حال رولان در نوشتن بيوگرافي نيز مهارت عجيبي داشت.
رومن رولان در چهارده سالگي براي ادامه تحصيل راهي پاريس شد و در آن جا به تحصيل پرداخت؛ در همان دوران با افكار اسپينوزا آشنا شد و تولستوي را كشف كرد و در ضمن موسيقي را نيز همزمان به طور جدي دنبال كرد. در سال ۱۸۸۹ در رشته تاريخ ادامه تحصيل داد و در ۱۸۹۵ با مدرك دكتري در رشته هنر فارغ التحصيل شد.(۱) پس از اين سير، به رم رفت. در ابتدا به نوشتن نمايشنامه هايي دست زد كه چندان موفق نبودند و حتي مي توان گفت در جذب مخاطب عملاً شكست خوردند. در۱۹۱۲ پس از دوره اي كوتاه در تدريس هنر و نيز موسيقي به نوشتن روي آورد. ماحصل اين دوره و قبل تر از آن يعني از ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۲ رمان ۱۰ جلدي ژان كريستف است. در اين ميان او مقالاتي را نيز در نشريات به چاپ مي رساند. مقالاتي درباره هنر، موسيقي، ادبيات، فلسفه و .... مقالات وي در زمينه نقد و بررسي موسيقي، شهرتي جهاني برايش به ارمغان آورد. اين ياداشت ها در كتابي تحت عنوان «موسيقيدانان روزگار قديم و موسيقيدانان معاصر» به چاپ رسيد كه هنوز هم جزو بهترين تحليل ها در عرصه موسيقي به شمار مي رود. علاقه رولان به موسيقي سبب نگارش «زندگينامه بتهوون» (۱۹۰۳) شد. براي رولان، بتهوون در راس هرم هنري به نام موسيقي مي ايستاد. همين علاقه شخصي بعدها زمينه اي شد براي نوشتن «زندگينامه ميكل آنژ» (۱۹۰۵) و «تولستوي» (۱۹۱۱).
در اين كتابها علاوه بر معرفي هنرمندها، بررسي هاي روان شناسانه اي از شخصيت آنها و افكارشان، كشف ذهنيت و خلاقيت هنرمندان و نقد و بررسي آثار هم به چشم مي خورد. اصولاً نوع نگاه رومن رولان به زندگي، انسان، عقايد و باورهاي مذهبي، ايمان، جنگ، هنر، سياست، جهان، عشق، خيانت و ... را از لابه لاي سطورش نيز مي توان بازشناخت.
رولان با همين نوع تلقي و برداشت در آثارش جايزه نوبل در سال ۱۹۱۵ را از آن خود كرد. اين جايزه براي اثر جاودانه و ماندگارش «ژان كريستف» و نيز مقالاتي درباره جنگ به نام «فراتر از جنگ» (۱۹۱۵) به وي اعطا شد.
ژان كريستف كه به نظر بسياري از منتقدان ادبي شاهكار رومن رولان به حساب مي آيد، درباره موسيقيداني آلماني است. شخصيت اصلي داستان ژان به گونه اي شرح و بسط داده شده كه مخاطب و خواننده رمان مي تواند وجوهي از خود را در آن ببيند. او در واقع خود ماييم، رولان در افكار و نحوه بينش شخصيت اصلي در واقع بخشي از جهان بيني خود را ارايه مي دهد. سلامت اخلاق، تاثير طبيعت، هنر ناب، اشتياق به بازگويي واقعيت، ترسيم پيروزي و رهايي، شكست، نوع دوستي و طي طريق و سلوك فردي افراد و ... همه و همه چيزي جداي از آنچه در عالم مي گذرد، نيست. بي ترديد تلاش رولان نيز كشف حقيقت مطلق بوده. او در دوره اي از زندگي خود نسبت به باورهاي مذهبي ترديد پيدا مي كند. مقاله معروفش «تراژدي ايمان» (۱۹۱۳) در همين دوران به رشته تحرير درآمد. در ژان كريستف نيز يكي از وجوه شخصيت اصلي تناقض و تضادهاي دروني او با خودش است. ژان نه تنها با طبيعت و جهان اطرافش در كشمكش واقع مي شود كه در تعريف و معناي خود واقعي اش نيز درگيري هايي پيدا مي كند. اتفاقاً همين كشمكش هاي دروني و بيروني شخصيت مركزي داستان حس همذات پنداري مخاطب را بيشتر برمي انگيزد. ژان در جست وجوي تعريفي از خود، هستي، زندگي، هنر، عشق، زيبايي و ... است. دغدغه هاي او در جايگاه يك هنرمند به خوبي قابل باور و لمس پذير است. در واقع داستان ژان نه تنها متعلق به او كه به همه آدم هاست. رومن رولان در رمان مشهورش در كنار بازگويي پيچيدگي هاي شخصيتي انسان ها به طرح پرسش هاي فلسفي نيز دست مي زند؛ او در ديالوگ ها و گفت وگوهاي شخصيت هايش جامعه اش را ترسيم مي كند، جامعه آن دوران، جايگاه آدم ها و افراد، فضاي سياسي، بحث هاي هنري و فرهنگي و در اين ميان در واقع دلمشغولي هاي خود را بيان مي كند: عطش به دانستن و درك حقيقت، تعريف اخلاق و نيز حس نوع دوستي و همياري.
رولان در اثر ديگرش جان شيفته (۲۳-۱۹۲۲) كه به رغم بسياري گيرايي و موفقيت ژان كريستف را ندارد، اين بار جامعه و پيرامونش را از ديدگاه زني توصيف مي كند. شناخت او از زن و شخصيت پردازي درست و دقيق او از «آنت» در اين رمان هفت جلدي غيرقابل انكار است. تلاش آنت شخصيت اصلي قصه نيز چون ژان در ژان كريستف است. اين بار زني ترسيم مي شود كه به دنبال يافتن همان مفاهيم است؛ او از خانواده اي سرشناس است و براي آنچه حقيقت ناميده مي شود، خرق عادت مي كند و تمام مناسبات اجتماعي را زير پا مي گذارد. فرزندي نامشروع به دنيا مي آورد و عملاً از طرف اطرافيان و جامعه اش طرد مي شود. اما مضمون اخلاق و اخلاق گرايي در اين اثر هم جزو مضامين اصلي داستان است و اتفاقاً تعالي روحي آنت به واسطه هنجارگريزي است كه در رابطه با مناسبات مرسوم و تعاريف رايج و متداول آنها دارد. او اخلاق گرايي، زندگي، عشق و ايمان را به شيوه خود معنا مي كند و در پي رهايي و وارستگي از تمام حد و مرزهاي شناخته شده مي گذرد. در اين داستان نيز معناي كلي اثر، مناسباتش بين افراد، گفت وگوهايشان، تناقضات و درگيري ها در اصل ترسيم جامعه اي است كه ما به ازاي بيروني و خارجي دارد و چيزي جز دنياي واقعي ما نيست.
فضاها و موقعيت ها، شخصيت ها و نوع و نحوه زندگي در آثار كوتاه و بلند رولان ويژگي بارزي دارند و آن ملموس و عيني بودنشان است. در داستان هاي او زندگي به معناي آنچه در جريان است، ارايه مي شود و اشخاص قصه در حقيقت افرادي از جامعه را به تصوير مي كشند. جريان هاي سياسي، تفكرات و مبارزات عيناً هماني است كه در جامعه جريان دارد و از اين نظر سير و روند روايت هاي او بسيار واقع گرايانه است.
منتقدان آثار رولان با توجه به نحوه نگارش او به جامعه تفكرات او را سوسياليستي خواندند و حتي رمان جان شيفته را در اتحاد جماهير شوروي آن روزگار دانستند؛ به گونه اي كه بسياري از آنها بر اين باور بودند كه رولان با نگارش اين داستان در صدد تطهير سوسياليسم برآمده است. البته همان طور كه در ابتداي اين نوشته نيز اشاره شد، يكي از مشخصات آثار رولان، موضع گيري هاي سياسي او بود. او در سال ۱۹۱۵ يعني درست همان سال هاي اوليه جنگ جهاني اول با نوشتن مقاله اي كه به آن اشاره شد يعني «فراتر از جنگ» ديدگاه خود را نسبت به جنگ و متقابلاً صلح جهاني اعلام كرد. مقاله به روابط انسان دوستانه آلمان ها و فرانسوي ها طي جنگ جهاني اول مي پرازد؛ ژان رنوار فقيد اتفاقاً همين مضمون نوع دوستي را در توهم بزرگ (۱۹۳۷) دستمايه اثر خود قرار داد و فيلم هنوز هم يك از بهترين آثار سينمايي در ارتباط با جنگ است. حس احترام متقابل در انسان هايي كه درگير جنگند در كنار باورها و اعتقاداتشان در مقاله رولان نيز كاملاً مشهود است؛گو اين كه نگاه و افكار رولان به جنگ بعدها يعني درست در سال ۱۹۵۲ در مجله اي تحت عنوان «ژورنال سال هاي جنگ ۱۹۱۹ـ۱۹۱۴» تازه مورد ارزيابي واقع شد و آن هنگام بود كه ديدگاه خاص رولان معنا پيدا كرد. رولان انسان ها را همان گونه كه بودند، تصوير كرد برتري اي حس نمي شد؛ آلمان ها و فرانسوي هاي درگير جنگ بيش از آن كه وسيله و ابزاري براي كشتار باشند انسان هايي بودند كه تحت عنوان كلي «انسان» تعريفي مشترك داشتند. با اين وجود وي را به لحاظ افكار چپگرايانه و به دليل مبارزاتش عليه فاشيسم و نازيسم كمونيستي پرشر و شور مي دانند. رولان هيچگاه به حزب و گروهي وارد نشد. قصد او صلح جهاني بود و جنگ از هر نوعش با ديدگاه فلسفي او در تضاد بود.
كمي قبل از جايزه نوبل يعني يك سال قبل از آن در ،۱۹۱۴ رولان به سوئيس رفت و كماكان مي نوشت. نوشته هاي ضد جنگ او در كتابي گردآوري شد و در همان سوئيس به چاپ رسيد؛ بازتاب آن در فرانسه با اعتراض هاي شديدي مواجه شد و او را وطن فروش و خائن ناميدند. رولان در رماني به نام لي لولي (۱۹۱۹) اين بار جنگ را در قالب طنز ترسيم كرد. اين اثر هم از بهترين آثارش محسوب مي شود. جالب است ارنست لوبيچ نيز در فيلم بودن يا نبودن (۱۹۴۲) وقايع جنگ جهاني دوم را با طنز خاص خودش به تصوير مي كشد و از اين نظر تاثير فيلم بر مخاطب بدون اغراق بيشتر است.
در سال ۱۹۲۰ رولان به فلسفه بودايي و مشرق زمين و در راس آن كشور هند گرايش زيادي پيدا كرد و كتابي به سبك زندگينامه درباره مهاتماگاندي (۱۹۲۴) نوشت.
رولان گاندي را در سوئيس ملاقات كرده بود. با گاندي در واقع رولان با مشرق زمين و تفكر شرقي آشنا شد. او تحت تاثير تعاليم بودايي قرار گرفت و تاثير گاندي بر او به قدري زياد بود كه در سال ۳۰ـ۱۹۲۹ كتابي تحت عنوان «پيغمبران هند جديد» را منتشر كرد. رولان به دنبال جهاني يكپارچه بود و بي شك آيين بودايي كه در راس آن همياري و خدمت به همه است را براي نيل به اين مقصود راهگشا مي دانست.
رولان تا سال ۱۹۳۷ در سوئيس اقامت داشت و در سال ۱۹۳۸ به فرانسه بازگشت. همچنان به كار نگارش مشغول بود و با شروع جنگ جهاني دوم بار ديگر مقالات ضد جنگش جنجال هاي زيادي به پا كرد. او در اين مقالات فاشيسم را مورد حمله قرار داد و در راس مقالاتش از تاثير مخرب افكار نازي ها بر اروپا و بلافاصله جهان سخن راند. با توجه به رد افكار استالين در سال هاي ۳۶-۱۹۳۵ فرانسوي ها ديگر او را به حزب كمونيست منسوب نكردند و از ديدگاه هاي ضد جنگ او استقبال هم شد. رولان در سال ۱۹۳۵ ملاقاتي با استالين در مسكو داشت و همان زمان در مقالاتي انتقادي حزب كمونيست را زير سؤال برد و سياست هاي جنگ طلبانه و خشونت گرايانه آنها را به شدت تقبيح كرد.
رومن رولان سي ام دسامبر سال ۱۹۴۴ بر اثر بيماري سل كه به نظر از زمان كودكي با آن درگير بود، در فرانسه درگذشت. رولان يكبار در سال ۱۸۹۲ و بار ديگر درسال ۱۹۳۴ ازدواج كرد. همسر اولش كلوتيلد برئال چون او به موسيقي عشق مي ورزيد و همسر دومش ماريا كوداچف كه نيمه فرانسوي بود تا آخرين لحظات كنار رولان باقي ماند. آثار رولان پس از مرگ او مورد نقد و بررسي قرار گرفتند و ديدگاه هاي منحصر به فرد او سال ها پس از مرگش ارزش واقعي خود را پيدا كردند.
رولان درباره خود مي گويد: «من شهروندي جهاني ام. غالباً در حال جنگ با تبعيض هاي اجتماعي ام. در هنر و در راس آن به بتهوون، شكسپير و گوته عشق مي ورزم ... رامبراند نقاش محبوبم است. اما كشور مورد علاقه ام بي شك ايتالياست.»
پي نوشت
۱- مطالعات آكادميك رولان در زمينه هايي چون فلسفه، هنر، موسيقي، تاريخ و ادبيات بوده است.
|