چهارشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۶۷
بهناز يازده ساله ، زير دست و پا ماند
پذيرايي تلخ از ميهمان ناخوانده آزادي
031809.jpg
عكس: وحيد سالمي
اين بانوي ژاپني با پرتاب ترقه مهيب تماشاچيان ايراني مجروح شد. از بهناز اسكندري با جراحتي بيش از او عكسي وجود ندارد.
اكبر هاشمي
پنجم فروردين ماه براي بهناز 11 ساله روز بزرگي بود. باورش نمي شد كه روي نيمكت هاي استاديوم آزادي كنار پدرش نشسته و بازي ايران و ژاپن را مستقيم مي بيند.
هربار كه وحيد هاشميان توپ را وارد دروازه ژاپن مي كرد، بهناز با فرياد خودش را در آغوش پدر مي انداخت، اما حالا  ديگر بهناز گل هاي رويايي وحيد را به ياد نمي آورد. چشم هايش پر از خون است جمشيد اسكندري مشعوف 38ساله پدر بهناز مي گويد: بخشي از حافظه اش را از دست داده است.
بهناز اصلا  بازي را به ياد نميآورد صورتم درد مي كنه (ميخندد) از بس مردها پايشان را روي صورتم گذاشتند. ميپر سم بازي را امشب از برنامه نود نگاه مي كني؟ نمي تونم مي ترسم. چشم هايم هم خيلي درد مي كنه
قرار بود صبح بيايند و عصر برگردند. جمشيد آن روز همه مشتري هاي آرايشگاهش را جواب كرده بود. با پيكان قرمزرنگ تهران الف مدل 46 راه افتادند به سمت تهران؛ جمشيد و بهناز به همراه پسرعموي 15 ساله اش فرامرز. توي راه از كركري خواندن خبري نبود. همه مسافران پيكان جگري، طرفداران دوآتيشه قرمزهاي پايتخت بودند.
رنگ برايمان مهم نبود، تلويزيون چند هفته بود تبليغات مي كرد، احساس كردم يك وظيفه ملي است كه استاديوم را پر كنيم؛ مثل رفتن به جنگ. جمشيد اسكندري مي گويد: بهناز دوست داشت بيايد، اما به خاطر عشق به من آمد. وقتي از بهناز حرف مي زند بغض گلويش را مي گيرد. آخر همين يك بچه را دارم.
ساعت 12 ظهر پنجم فروردين وارد استاديوم آزادي مي شوند. سكوهاي طبقه بالا  پر بود، جاي سوزن انداختن نبود. آنها در قسمتي نشستند كه رايگان بود.
پدر بهناز مي گويد: ما وضعيت مالي مناسبي نداريم، گفتم هم يك حركت ملي است و هم براي بهناز جالب است. چه مي دانستم اينطور مي شود. مي پرسم آيا بهناز باز هم حاضر است به ورزشگاه برود؟ يك ميليارد هم بدهند، نمي گذارم. مي گويد حال بهناز خيلي بد است. 80 درصد توان جسمي اش را از دست داده. هر وقت ياد آن روز مي افتد مي ترسد، مي گويد: بابا دارم كابوس مي بينم. بازي كه تمام شد با خوشحالي به سمت درهاي خروجي مي روند. نمي دانم چرا يكي از درها نيمه باز بود. جمعيت كم كم از پشت فشار آوردند و يكدفعه همه چيز گره خورد. با تمام قدرت با يك دستم بهناز و با دست ديگرم فرامرز را گرفته بودم. يكدفعه بهناز داد زد بابا و از دستم رها شد. تا آمدم به سمتش بروم فرامرز هم از دستم در رفت. جمشيد هرچه در ميان انبوه جمعيت گشت، بهناز را نديد. وقتي فرامرز را ديدم كمر به بالا يش بيرون از جمعيت بود، اما بهناز افتاده بود زير دست و پا.
براي چندمين بار بغض مي كند. اگر آتش بود، اگر آب بود، خودم را پرت مي كردم، ولي قدرت جابه جايي آدم ها را نداشتم. جمشيد مات و متحير به انبوهي از آدم ها نگاه مي كرد كه دخترش زير پاي آنها له مي شد. هيچ كاري نمي توانستم بكنم، يك لحظه توسل كردم به ائمه(ع .) مي گويد: وقتي از بهناز هم پرسيدم چه اتفاقي افتاد، گفت كه زير دست و پا مانده بودم. يك نوري آمد و نجاتم داد.
فرامرز، بهناز و پدر در بيمارستان فياض بخش بستري مي شوند. خودم به صورت سرپايي معالجه شدم. چند روزي كه بيمارستان فياض بخش بوديم، خيلي سختي كشيديم. دستگاه اكسيژن خراب بود، خودم درستش مي كردم، حتي ترشحات بدن بهناز را خودم تخليه مي كردم، وضعيت بدي بود. بعد از چند روز گفتند پول بياوريد فرامرز مرخص است، پايش شكسته بود. مقداري پول داشتم، دادم و فرامرز را مرخص كردم. بهناز را هم از تهران منتقل كردند به اسلا مشهر. از اسكندري مي پرسم چرا اسلا مشهر؟ مي گويد: در آن لحظه برايم مهم نبود كدام بيمارستان مي برند، تنها چيزي كه برايم اهميت داشت، جان بهناز بود.
بهناز در بخش ICU در بيمارستان اسلا مشهر بستري شد. فرامرز را اقوام به همدان منتقل كردند. جلوي بيمارستان چادر زدم و همه روزهايي را كه بهناز بي هوش بود زير همان چادر ماندم تا به هوش بيايد. حتي از همدان برايم پتو آوردند.
مي گويد در اين مدت هيچ كسي از فدراسيون فوتبال يا سازمان تربيت بدني با وي تماس نگرفته اند.
تمام هزينه هاي بيمارستان را هم خودم دادم. مي گويد فقط از نيروي انتظامي آمدند مرا بردند كلا نتري يافت آباد و از آنجا كلا نتري .141 گفتند تعيين خسارت مي شود. تا امروز هيچ خبري نشده است.
جمشيد اسكندري 38ساله كه دل پري دارد، مي گويد: از همه مسوولا ن شاكي هستم. چرا نبايد امنيت باشد؟ باور كنيد اگر در باز بود، اين مشكل به وجود نمي آمد. جمشيد اسكندري مي گويد بايد از بهناز MRI گرفته شود. پول ندارم. بهناز تا 24 فروردين استراحت پزشكي دارد. فكر نمي كنم تا آن موقع بتواند مدرسه برود. پدر مي گويد: بهناز در كلا س پنجم درس مي خواند. الا ن چند روزي است كه از مدرسه و كلا س زبانش بازمانده. جزو تيزهوشان شهر است. آنها قرار بود صبح بروند و عصر برگردند همدان، اما پنجم آمدند و پس از 6 روز؛ يازدهم فروردين به خانه بازگشتند. از جمشيد اسكندري در مورد نتيجه بازي بعدي ايران در مقابل كره شمالي در تهران مي پرسم. سكوت مي كند: از تيم ملي متنفرم. مي گويد منظورش بچه هاي تيم ملي نيستند. مسوولا ن را مي گويم. در اين مدت كه توي چادر بودم، كسي نيامد بگويد جايي براي ماندن داري، پولي داري، بچه ات زنده است؟ يعني پوشش دادن 40 نفر آدم اينقدر سخت است؟! چند هفته تبليغ كردند و ما را كشاندند ورزشگاه آزادي. خير مقدم گفتند، اما وقتي تيم ملي برد و به هدفشان رسيدند، همه چيز تمام شد همه چيز.

بانواني كه سالم ماندند
نتيجه تلاش اغلب بانوان علا قه مند به حضور در ورزشگاه آزادي در روزي كه ايران 2 بر يك ژاپن را شكست داد،متفاوت از گذشته بود. حالا  چند سالي مي شود كه حضور بانوان در مسابقه هاي بسكتبال و واليبال عادي شده، اما فوتبال؟ حضور تعدادي از بانوان ايراني در مسابقه ايران - ژاپن كم سابقه بود.
اين شايد آغاز يك تحول در ورزشگاه هاي فوتبال باشد. خديجه سپنجي ، نايب رئيس فدراسيون فوتبال و مسوول فوتبال بانوان، اين اميدواري را پر رنگ مي كند. اين براي اولين بار نبود كه بانوان در آزادي حاضر مي شدند. تعدادي از بانوان مسابقه ايران- آلمان را هم از نزديك تماشا كرده بودند. اين عده، از كارشناسان، داوران و بازيكنان تيم فوتبال بانوان ايران هستند كه در واقع حضور آنها در ورزشگاه به حضور در يك كلا س آموزشي شباهت دارد. به هر حال تماشاي فوتبال از تلويزيون با ديدن آن در ورزشگاه تفاوت دارد. هنوز حضور بانوان در ورزشگاه براي عموم آزاد نشده و اين كار به شكل آزمايشي در بازي هاي مهم انجام مي شود.
مشكل اصلي همان دغدغه هاي هميشگي است. تا روزي كه تضميني براي به وجود نيامدنجوي غيراخلا قي و ناامن براي بانوان در ورزشگاه وجود نداشته باشد، امكان حضوراحت بانوان در ورزشگاه وجود ندارد، مساله اين است كه چه از لحاظ تعداد تماشاگر و چه از لحاظ نوع رفتار، بين تماشاگران فوتبال و ساير رشته هاي ورزشي تفاوتي فاحش وجود دارد. بنابراين تنها عده اي معدود مي توانند با كسب مجوز از سازمان تربيت بدني، تماشاي فوتبال از نزديك را تجربه كنند.
مساله ورود بانوان به ورزشگاه در حال بررسي است و سازمان تربيت بدني بايد تصميم گيري كند. ما با مكاتباتي كه با سازمان انجام داديم، تنها توانستيم اجازه ورود گروهي از بانوان را دريافت كنيم. مشكل اصلي مسايل اخلا قي است.
در ورزشگاه هاي بزرگ آدم هاي مختلفي حضور پيدا مي كنند و بعضي وقت ها احساساتي و عصباني مي شوند. رفتار و حرف هاي زشت آنها شايد براي بانوان قابل قبول نباشد.

ستون ما و شما
تاوان ماجراجويي
تصاوير مبهم مقابل چشمان دخترك رژه مي روند. فوتبال تمام شده و هياهو فرو نشسته، اما قلب پدر، بدتر از لحظه اي كه مهاجم ژاپني توپ را از ميرزاپور گذراند، مي زند. او كه ماجراجويانه دختركش را با تيپ پسرانه به ورزشگاه برده بود، حالا  تاوان پاسخ به علا قه بي حد و حصر بهناز را مي دهد.
بهناز، يكي از مصدومان حادثه تلخ آزادي است كه در همدان بستري است. گزارش اول ما پيگيري سفر بلندي بود كه به بدترين نحو تمام شد...
در شهر
هتل در بيابان

درست در وسط دشت كوير جايي هست به نام خور و بيابانك. دور و بر اين منطقه تعدادي واحه خيلي زيبا هست؛ واحه هايي كه انگار منبع الهام اصلي پائولو كوئيلو براي نوشتن كتاب كيمياگر بوده اند. توي يكي از اين واحه ها يك نفر خانه اي قديمي را به محلي براي اسكان و پذيرايي از بيابانگردان تبديل كرده است. شما تا حالا  تجربه بيابانگردي داشته ايد؟ يكي از همكاران ما كه خود يك بيابانگرد حرفه اي است، مي گويد كه اگر يك بار حس شب بيابان را تجربه كني، آن را با بهترين خاطرات از سفر به كندلوس و كلا ردشت و ديلمان و درفك هم ديگر عوض نمي كني.
زيباشهر
مصائب كرج

كرج هم همان راهي را رفته است كه تهران ناچار به پيمودن آن بوده. رشد برق آسا و بدون برنامه ريزي، بروز مشكلا ت لا ينحل ساختاري و حالا  كاسه چكنم چكنم در دست همه. نكته اين است كه اوضاع در كرج اسفبارتر از تهران بوده و پيش بيني شده است كه طي چند سال آينده، سيماي اين شهر حتي خيلي مغشوش تر از حالا  باشد.
خبرسازان
ساعتي با نيرو

خبرساز امروز شاعري است كه نسل او ده ها سال است كه خبرسازي را كنار گذاشته اند. سيروس نيرو، شاعر سرشناس دهه هاي 30 و 40 به تازگي دو كتاب با عناوين گنج مراد و دنياي شجاع نو منتشر كرده است. او در حال حاضر با همه خاطراتش از تهران قديم در حوالي پارك ساعي به تنهايي زندگي مي كند.
دخل و خرج
پيرايه فرش دستباف

گزارشگر ما به اين نتيجه رسيده است كه آنقدر بازار پر از فرش هاي دستباف نامرغوب شده است كه شايد بهتر باشد سراغ اينجور فرش ها نرويم، به خصوص آنكه قيمت بسياري از آنها عملا  معادل خون پدر فروشندگان است!
البته در اين گزارش نكته مثبتي هم به نفع فرش هاي دستباف ذكر شده است: اينكه احتمال دارد به خاطر استفاده از مواد شيميايي بتوان فرش هاي ماشيني را هم در فهرست پديده هاي سرطانزا وارد كرد. بر اساس اين گزارش، فرش هاي ماشيني به مرور زمان پرزهايي توليد مي كنند كه به خاطر داشتن الكتريسيته ساكن و حالت كهربايي در هوا معلق مي شوند و شب هنگام كه با دهان باز خوابيده ايد، ممكن است با ورود به سيستم تنفسي شما مشكلا تي از جمله حساسيت تنفسي ايجاد كنند.

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |