شنبه ۱۰ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۸
يادداشت
عادت نكنيم
خسرو نقيبي
در شرايط عادي بايد بگوييم عادت كرده ايم، ولي خب، به نظر مي رسد نبايد به هر چيزي هم عادت كرد. خصوصا وقتي بفهمي كه از اين عادت كردن ها، كساني ديگر دارند نفع مي برند و همه چيز را به نفع خود تعبير مي كنند. سال قبل سينما صحرا ميزبان نمايندگان رسانه هاي گروهي براي نمايش فيلم هاي جشنواره فيلم فجر بود؛ اتفاقي كه پس از 3 سال حضور در سينما استقلال و رضايت نمايندگان رسانه ها، تعجب برانگيز مي نمود. با اين همه، صحرا كه به لحاظ موقعيت جغرافيايي هم در مسير راحتي قرار ندارد ميزبان رسانه ها شد؛ سينمايي كه مي گفتند به دليل تعداد صندلي  هايش انتخاب شده، هر چند داوران بخش هاي جنبي بخوانيد ميهمانان جشنواره خود به خود اين تعداد صندلي  اضافه را به نسبت استقلال جبران كردند.
مسئولان سينما صحرا يكي دو هفته قبل در گفت وگو با يكي از خبرگزاري ها گفته بودند كه نمي خواهند سينما يشان ميزبان مطبوعاتي ها باشد و به دليل خاصي هم اشاره نكرده بودند، اما كاملا واضح است كه دليل اين موضع گيري چه چيزهايي مي تواند باشد. سال قبل ميان مطبوعات ها و كاركنان سينما صحرا چندين مشاجره سخت پيش آمد كه حاصل برخورد نادرست اين كاركنان  با اهالي مطبوعات بود؛ كاركناني كه توجيه نشده بودند كه ميان يك نويسنده و منتقد، با تماشاگر عادي سينما كه بليت مي خرد و وارد سالن مي شود، تفاوت هايي وجود دارد. در واقع كاركنان و مسئولان اين سينما براي اولين بار با مخاطبي رو به رو بودند كه در مقابل رفتار توهين آميز و برخوردهاي زننده، واكنش نشان مي داد و از حق طبيعي اش نمي گذشت. اين تنش ها تا آنجا پيش رفت كه در دو سه روز آخر به موضع گيري هاي سخت منجر شد و برخي منتقدان اصلا عطاي
فيلم ديدن را به لقاش بخشيدند تا در روزهاي آخر، سينما صحرا روزهاي خلوتي را تجربه كند. اظهارنظر مسئولان سينما صحرا پيش از اعلام دوباره نام آنها به عنوان ميزبان رسانه ها، مثل قديم دست پيش گرفتن را تداعي مي كند. اينكه حالا كه مطبوعاتي  ها نسبت به اتفاق هاي سال  گذشته موضع خاصي نگرفتند، پس حتما حق با مسئولان و كاركنان سينما بوده؛ غافل از اينكه عادت قديمي وفق دادن با هر شرايط در ميان روزنامه نگاران بوده كه اين بار هم آنها را به واكنش وانداشته است. به نظر نمي رسد يادداشت هايي از اين دست، شرايط را عوض كند يا مسئولان جشنواره را مجاب كند تا سالن رسانه ها را تغيير دهند، ولي حداقل مي تواند اين كاركرد را داشته باشد كه دانسته شود، سكوت هميشه هم علامت رضايت نيست و ممكن است تكرار برخوردهاي سال قبل، اين بار نتايج بدتري از قهر گروهي نمايندگان رسانه ها داشته باشد. گاهي وقت ها بد نيست حواسمان به چيزهاي بي اهميتي از اين دست هم باشد.

رسانه ها در ضيافت سينما
سعيد مروتي
008019.jpg
عكس: سروش ميلاني زاده
چيزي به لحظه سال تحويل اهالي سينما باقي نمانده است. كمتر از بيست وسه روز تا آخرين روز دي ماه. امسال براي اولين بار، ماه نخست زمستان در آخرين روزش ميزبان جشنواره فيلم فجر مي شود و بعد، بهمن ماه است و روزهاي سردي كه فقط عادت فيلم ديدن آن، تحت هرشرايطي پابرجاست؛ عادتي كه سال ها اهالي سينماي ايران را دور هم جمع كرده و به نظر هم نمي رسد آن را پاياني باشد.
جشنواره در پيش است و گزارش هاي جشنواره اي هم مثل هرسال از همين روزهاست كه آغاز مي شود. در اولين گزارش ها اما، بد نديديم به سراغ خودمان برويم. به سراغ سينماي مطبوعات و رسانه هاي گروهي كه در اين سال ها همواره محل كنجكاوي علاقه مندان به سينما نيز بوده است؛ سينمايي كه البته كم هم خالي از بحث و حاشيه نبوده و گاهي وقت ها تكليف خيلي فيلم ها و موضع گيري نسبت به آنها، اصلا از همين سالن روشن شده. اين داستان سينماي رسانه ها در ضيافت سينماست...
***
دردهه 60 ، تعداد منتقدان و نويسندگان سينما آنقدر زياد نبود كه نيازي به اختصاص يك سالن سينما برايشان باشد. در روزگاري تنها يك نشريه سينمايي منتشر مي شد كه تعداد روزنامه ها كمتر از انگشتان يك دست بود، يك رديف صندلي هم براي
سينمايي نويس ها كفايت مي كرد.
كم كم هم تعداد نشريات و روزنامه ها زياد شد و هم تعداد منتقدان و خبرنگاران سينمايي؛ به طوري كه در جشنواره يازدهم، سينما شهر قصه به مطبوعات اختصاص داده شد.
ما كه آن موقع هنوز وارد مطبوعات نشده بوديم و در صف هاي طولاني جشنواره مي ايستاديم، ولي مي گويند آن سال مي شد همه منتقدان معروف و شناخته شده را در سينما شهر قصه ديد. از آن جشنواره و آن سينما خاطره ها نقل مي  كنند. سال رد پاي گرگ و سارا و از كرخه تا راين ؛ سالي كه خسرو دهقان سعي مي كرد همه را متقاعد كند كه ردپاي گرگ فيلم خوبي است و مسعود فراستي مدافع فيلم حاتمي كيا بود. سينما شهر قصه سال بعد هم ميزبان اهالي مطبوعات بود. سال 73، سينما قدس به منتقدان اختصاص داده شد. از سال 74 به بعد را بهتر مي توانم توضيح بدهم، چون از اين سال من هم به جماعت خوشبختي كه كارت سينماي مطبوعات داشتند و مجبور نبودند در صف بايستند، پيوستم.
خب، اولين چيزي كه براي من تازه وارد جالب بود، احترامي بود كه كاركنان سينما به مراجعان  مي گذاشتند.
آقاي قدبلند و محترمي را به ياد دارم كه دم در سينما مي ايستاد و كارت ها را چك مي كرد. از روز دوم، سوم هم كه با چهره ها آشنا شده بود، ديگر خيلي با دقت كارت ها را نگاه نمي كرد و با لبخندي كه
هيچ وقت از صورتش پاك نمي شد، دعوتت مي كرد تا وارد سالن شوي.
نكته ديگر، فضاي بزرگ سينما فلسطين بود. سالن انتظار طبقه همكف و لابي طبقه هاي بالا آنقدر بزرگ بود كه جمعيت بعضا هزار نفري سالن را در خودش به راحتي جا مي داد. يادش به خير ژتون هاي صبحانه و ناهار و شام و دسر و... كه باعث مي شد هيچ وقت براي
غذا خوردن از سينما خارج نشوي و بتواني همه فيلم ها را ببيني. در واقع امكاناتي براي سينمايي نويسان فراهم شده بود كه بتوانند يك روز كامل را در سينما بگذرانند.
در سال هاي 75 و۷۶ هم باز، سينما فلسطين ميزبان مطبوعات بود. سال 75 كه تعداد كارت هاي صادر شده تقريبا دو برابر ظرفيت سالن بود، هنگام نمايش چند فيلم مهم، قدري ازدحام شد و عده اي مجبور شدند يك سانس انتظار بكشند تا بتوانند فيلم ببينند. ولي آن هم خاطره اي بود. شبي كه ليلا را حلقه، حلقه از استوديو به سينما فلسطين مي آوردند و رسيدن هرپرده گاهي اوقات نيم ساعت طول مي كشيد. نتيجه اينكه فيلم وقتي تمام شد كه زمان زيادي به اذان صبح نمانده بود (آن سال جشنواره مصادف با ماه مبارك رمضان بود). چهره
زنده ياد مسعود بهاري را به خاطر مي آورم كه داشت دوباره وارد سالن مي شد تا يك بار ديگر ليلا را ببيند. شب بعد و پس از نمايش سلطان همين ماجرا توسط يوسفعلي ميرشكاك تكرار شد. سال 76 كارگردان معروفي كه آن موقع مسئوليتي هم در خانه سينما داشت، با اعلام اينكه در شأن منتقدان و خبرنگاران نيست كه ساندويچ بخورند(!) ماجراي ژتون هاي غذا را خاتمه داد. همچنان در فلسطين
دوست داشتني فيلم مي ديديم و در كنار چهره هاي آشنا هر سال با چهره هايي تازه مواجه مي شديم. همان سالي كه يكي از همكاران جوانمان با لحني نه چندان مودبانه، جواد طوسي را به خاطر فيلم مرسدس شماتت مي كرد.
آن زمان مسئوليت صدور كارت و حتي اداره سينماي مطبوعات برعهده خود نشريات بود و هر سال يك نشريه سينمايي متولي امر مي شد. بماند كه همين مسئله هم مشكلاتي را به وجود مي آورد. درجشنواره شانزدهم، سالن انتظار فلسطين گاهي اوقات محل نمايش فيلم هاي اكشن مي شد!
وقتي سه سال پي در پي سينما فلسطين به عنوان سينماي رسانه ها در نظر گرفته شد، به نظر مي رسيد كه برگزار كنندگان جشنواره هم آنجا را محل مناسبي براي ميزباني اهالي مطبوعات مي دانند.
سينما فلسطين در سال 77براي انجام تعميرات و تغييرات تعطيل شد و در جشنواره هفدهم، سينما قدس ميزبان منتقدان شد. فضاي كوچك لابي قدس(نسبت به سينما فلسطين) كمي توي ذوق مي زد ولي مشكل اساسي تر پرده بد سينما بود.كيفيت بد صدا و تصوير سينما قدس، صداي همه را درآورد، جوري كه سال بعد قدس جاي خودش را به استقلال داد.
در سال هايي كه ديگر كمتر مي توانستي منتقدان قديمي و شاخص را در سينماي مطبوعات مشاهده كني، حالا ديگر فيلم نديدن در سينماي مطبوعات، خودش مبدل به نوعي پرستيژ شده بود.
سينما استقلال هم صدا و تصوير خوبي داشت و هم كاركنانش برخورد محترمانه اي با اهالي مطبوعات داشتند. اينها يك رضايت خاطر جمعي را به همراه داشت كه باعث شد سينما استقلال چهارسال سينماي مطبوعات باشد؛ از سال 78 تا سال۸۲ . اين وسط فقط در سال 80 ، مطبوعاتي ها را به سالن همايش هاي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بردند كه آنقدر با اعتراض مواجه شد كه سال بعد باز هم به استقلال برگشتيم. آن سال لابي سالن گاهي اوقات پر از بچه هايي مي شد كه با والدينشان به آنجا آمده بودند و مرتبا از دوستان منتقد خواسته مي شد كه براي رعايت حال بچه ها سيگار نكشند!در حالي كه بعد از 4سال، سينما استقلال به عنوان سينماي رسانه ها كاملا جا افتاده بود، نمي دانم چرا دوستان فكر كردند سينما صحرا مي تواند ميزبان مناسب تري براي اهالي مطبوعات باشد. اولين مشكل، دور شدن از مركز شهر بود. اگر از دشواري هاي
رفت و آمد به سينمايي كه در خيابان شريعتي واقع شده، مي شد گذر كرد، از بي احترامي ها و حرمت شكني ها نمي شد. فكر مي كنم در جشنواره پارسال، آنقدر اتفاق ناخوشايند در سينما صحرا رخ داد كه ديگر اين سالن ميزبان مطبوعات نباشد. البته گويا برگزاركنندگان جشنواره اين تصور را نداشتند كه اعلام كردند امسال هم صحرا سينماي رسانه هاست. كساني كه متوجه نمي شدند تا وقتي سالن طبقه پايين پر نشده، اجازه ندارند وارد بالكن شوند و حق ندارند در برابر نور چراغ قوه اي كه وسط نمايش فيلم بر صورتشان تابيده مي شود، واكنش نشان دهند. ظاهرا چيزي كه در اين ميان براي كسي اهميت ندارد، فراهم آوردن فضايي امن و مناسب براي كساني است كه فيلم ديدن و درباره سينما نوشتن، شغلشان است. در چنين شرايطي توقع احترام به
سينمايي  نويس ها انتظار كاملا نابجايي است.
شما راست مي گوييد و درست رفتار مي كنيد دوستان عزيز! ما هيچ حقي نداريم و همين كه برايمان كارت صادر مي كنيد و اجازه مي دهيد كه فيلم هاي جشنواره را بدون ايستادن در صف و بليت خريدن تماشا كنيم، از بزرگواري تان است!

ايرانشهر
آرمانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
طهرانشهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |