حادثه در شهر
آيا كسي به او كمك مي كند؟
آزاده مختاري
عكس ها: مسعود خامسي پور
|
|
|
|
ديدن اينهمه تفاوت خيلي سخت است. باور اين صحنه در شمال تهران شايد خيلي دشوار باشد. اينهمه بي تفاوتي نسبت به هم ميهن از ايرانيان بعيد به نظر مي رسد. اما اين بار گويي چشمهايمان بر روي اين هموطن بي پناه بسته مانده است!
زن با دختران جوانش در گوشه اي از پايتخت، در يك خيابان پرتردد بالاي شهر يكماه است كه آواره و بي يار باقي مانده است. او قانون نمي داند، نمي داند به كجا بايد صدايش را برساند. نمي داند چه كسي مسئول آوارگي اوست. نمي داند چه كسي قادر به كمك رساني به او و دخترانش در گوشه خيابان است. نمي داند چه كسي مي تواند او و دخترانش را از كابوس هاي شبانه آوارگي و بي پناهي رهايي بخشد.
تمام وسايل زندگي اش بر روي آسفالت خيابان، در حجم كمي از خاك وطنش جمع شده است ولي سقفي نيست تا اثاثيه يك عمر زحمت و سرايداري او و همسرش را از گرما و تا چندي ديگر از سرما نجات بخشد تا هر روز سارقان قسمتي از آن را نبرند . ديگر حتي اشك هم در چشمان او باقي نمانده است.
نمي دانم در تمام اين ۳۰ روز گذر از اين خيابان چرا او را نديدم. شايد ديگران و مسئولين نيز مانند ما مملو از افكار و دغدغه هاي روزانه بي توجه از كنارشان گذشته اند.
واقعا چه كسي بايد پناهي باشد براي وحشت بي پناهي اين زن تنها و دو دختر نوجوانش. او نمي داند چگونه بايد پاسخگوي فرزندانش باشد. او را بعد از ۳۲ سال سرايداري از محل زندگي اش با هزار وعده و وعيد بيرون كرده اند، تا در زمين هزارمتري كه او و همسر مريض حالش سالها نگهباني اش را برعهده داشتند برجي ساخته شود محكم و زيبا تا من و شما در آن به راحتي و آرامش زندگي كنيم و او همچنان آواره در كنار برج هاي سر به فلك كشيده در خيابان باقي بماند درمانده از تمام بي پاسخي ها.
او با خيلي از آنهايي كه براي كمك گرفتن به هر دري مي زنند و خودشان را به هر خفتي مي اندازند فرق دارد، او آنقدر غرور و عزت دارد تا دست كمك به سوي كسي دراز نكند، فقط مي خواهد سرپناهي داشته باشد و تا هنگام روشن شدن سرنوشتش در آنجا سر كند، اما از آن مهم تر، خواسته او از مسئولان قضايي است كه او را در پرونده حقوقي اي كه براي گرفتن حقش از مسئولان محلي كه در آنجا سرايداري مي كرده به او كمك كنند. مي گويد خودم با همه سختي ها مي سازم، اما دو دختر جوانم را چه كنم شب ها اينجا در كنار پارك آنها امنيت ندارند.
|