نگاهي به فيلم ميم مثل مادر
يك نگاه شريف و انساني
سعيد مستغاثي
سكانس نفس گير
|
|
ملاقلي پور در فيلم ميم مثل مادر با كمترين حاشيه و خيلي سريع تماشاگرش را وارد ماجراي اصلي كرده، به طوري كه در همان 15 دقيقه اول مخاطب درمي يابد كه اصل قضيه چيست. سپس با پرداخت صحيح كاراكترها و روابط بين آنها، بخصوص در مورد ارتباط سپيده و پسرش و همچنين با ساير معلولين آسايشگاه رواني به خوبي احساسات اين مخاطب را گرفتار مي كند تا بتواند صحنه هاي پرتعليق خود را خصوصاً در مورد به خطر افتادن مكرر سعيد ارائه دهد و به راستي صحنه اي كه سعيد در وان حمام گير افتاده، يكي از نفس گيرترين سكانس هاي آثار ملودرام سينماي ايران به شمار مي آيد.
بالاخره رسول ملاقلي پور از آن فضاهاي سوررئال فيلم هاي سفر به چذابه و هيوا و قارچ سمي و مزرعه پدري فاصله گرفت و به قصه اي رئال پرداخت كه تلنگري انساني و شريف به يكي از معضلات بشري دارد؛ معلوليت ونقص عضو گروهي از آدم ها و پذيرفته شدن آنها در جامعه آدم هاي به اصطلاح عادي. موضوعي كه از ديرباز مورد توجه هنر، ادبيات و سينما بوده است. از گوژپشت نتردام ويكتورهوگو گرفته تا معجزه گر آرتور پن تا بهترين سالهاي زندگي ما ويليام وايلر (كه اتفاقاً به معلوليت هاي ناشي از جنگ مي پردازد) تا مرد فيل نما ديويد لينچ تا رين من براي لوينسن و تا من سام هستم جسي نلسن.
خود رسول ملاقلي پور نيز در يكي از اپيزودهاي فيلم نسل سوخته نگاهي حاشيه اي به مسئله معلوليت داشت. اما در فيلم ميم مثل مادر موضوع مذكور در ميان يك پيش زمينه و يك پس زمينه قوي قرار گرفته و مفهوم تازه اي مي يابد. پيش زمينه كاربرد سلاح شيميايي در جنگ تحميلي و پس زمينه عشق مادري.
ثمره ازدواج دو رزمنده سابق (يكي جنگجو به نام سهيل كاويانپور و ديگري پرستار به نام سپيده) نوزادي معلول است با اسم سعيد كه پدر آن را برنمي تابد و سعي در نابودي اش دارد ولي مادر به هر صورت حفظش مي كند ولو به قيمت جدا شدن از همسر. پدر كه اينك ديپلمات است، به سفرهاي خارجي اش مي پردازد و مادر كودك معلول را با همه سختي و دشواري بزرگ مي كند. كودكي كه هم در تنفس مشكل دارد و هم يك پايش ناقص است. اما توسط مادري كه نوازنده ويلن است و در اين مسير استعدادي هم دارد، تربيت مي شود و در عين نقص عضو به نوازنده اي ماهر در همان سنين كودكي بدل مي شود و در آسايشگاه معلولين به همراه مادرش ضمن دستگيري از انسان هايي كه از اجتماع جدا افتاده اند، خواندن و نواختن به آنها مي آموزد و همراهشان است...
رسول ملاقلي پور قصه فوق را با صحنه هايي پر حس و حال پرداخت مي نمايد به طوري كه در طول اثر بارها و بارها مي تواند، مخاطبش را به شدت تحت تأثير قرار دهد اگرچه در برخي لحظات به سانتيمانتاليسم هم تنه مي زند. و برخلاف معمول سينماي ملاقلي پور، اين بار اين واقع گرايي اوست كه به حس و حال اثرش كمك مي كند. واقع گرايي كه مثل هميشه ريشه در خاطرات و تجربيات او از سالهاي جنگ تحميلي و ايام دفاع مقدس دارد و نشان مي دهد كه ملاقلي پور همچنان دغدغه آن دفاع مقدس، آدم ها و بازماندگانش را در سينه حفظ كرده؛ دغدغه رزمندگان شيميايي شده اش كه هنوز در اين گوشه و آن گوشه، چون شمع مي سوزند و آب مي شوند و متأسفانه جامعه نه تنها قدردانشان نيست كه حتي چندان هم در يادش نگه شان نداشته است، دغدغه فجايع جنگ كه توسط رژيم صدام و حاميان غربي اش به اين كشور تحميل شد، حامياني كه امروز سنگ حقوق بشر و مقابله با سلاح هاي كشتار جمعي به سينه مي زنند ولي آن روز موتور محرك جنايات جنگي صدام بودند و آتش بيار معركه اش، تا هزاران انسان بيگناه از زن و مرد و كودك و پير و جوان در حلبچه و سردشت و شلمچه و... با گاز خردل و امثال آن خفه شوند (به قول آنچه كه در فيلم هم گفته مي شود از 12 هزار نفر اهالي سردشت، 8 هزار نفرشان شيميايي شدند). دغدغه همان آدم هاي جنگ كه برخي شان در فراموشي به گوشه هاي عزلت پناه بردند (مثل روبيك فيلم ميم مثل مادر كه از قضا يك هموطن مسيحي هم هست ولي گويا همچنان در سنگر خاموش خود زندگي اش را سپري مي نمايد) و بعضي ها گره گير ميز و منصب و پست شدند و آرمان هايشان را به فراموشي سپردند. (مثل سهيل كاويانپور فيلم ميم مثل مادر ) و همچنين دغدغه رزمندگاني كه در كسوت پرستار و امدادگر در جبهه ها خدمت مي كردند و همچون مادري از مجروحين و زخمي ها مراقبت مي نمودند و حالا هم پس از آن سالهاي خون و آتش در كسوت مادر به تربيت فرزند خود و در مقام معلم به پرورش فرزندان ديگر همت گماردند.
اما رسول ملاقلي پور از آن پسر بچه معلولي كه به نظر نقص عضوش ناشي از فجايع جنگ تحميلي است، به محروميتي در جامعه مي رسد كه دركش براي خيلي ها ثقيل مي نماياند. تصويري كه ملاقلي پور از اين انسانها نشان مي دهد اگرچه در ابتدا كمي هراسناك است (در وحشت هاي سپيده از بچه ناقص الخلقه اي كه هنوز متولد نشده و او را كابوس وار در گهواره اي كه تهيه ديده تصور مي كند) و يا در نماهاي درشت اوليه از آسايشگاه معلولين، نابهنجار به تصوير مي كشد ولي به تدريج آن را تلطيف كرده و به صحنه هايي شريف و دل انگيز بدل مي سازد، خصوصاً در دوصحنه آواز خواني آنها كه خصوصاً در صحنه دوم آن (كه فصل نهايي فيلم هم هست) شايد كمتر چشمي را به اشك ننشاند. در همين لطافت و شرافت است كه احساسات مادري را نمايان مي سازد. سپيده (با بازي همچنان چشمگير گلشيفته فراهاني) به عنوان مادري كه پرستار شيميايي شده سالهاي دفاع مقدس هم هست، ثمره ازدواجش با يك رزمنده سابق را با چنگ و دندان پرورش مي دهد و همه موجوديت انساني اش را به عنوان يك مادر صرف او مي نمايد. در طول اين ايثار، بارها و بارها شاهد نمايش پاك ترين احساسات انساني هستيم كه به خوبي در كادر دوربين ملاقلي پور مي نشيند، از جمله در صحنه اي كه براي تهيه داروي تزريقي پسرش (سعيد) خطر حضور در دخمه قاچاقچيان دارو را به جان خريده و بعد در حالي كه عوارض شيميايي شدنش مجدداً پس از سالها بروز نموده، شاهد از بين رفتن سرنگ هاي حياتي بيماري فرزندش در زير دست و پا است، گويي شيشه هاي عمرش يكي يكي مي شكنند و سپس براي تزريق آخرين سرنگ به پسرش، در مقابل اصرار وي ناچاراً تن به نصف كردن داروي همان يك سرنگ مي دهد.
و يا در صحنه ديگري سعيد را نيمه جان از وان حمام بيرون مي كشد و در حال تنفس مصنوعي وي وقتي يك لحظه مي ماند، با تمام وجود فرياد مي زند و خدا را صدا مي زند.
ميم مثل مادر مي تواند نقطه عطفي در سينماي رسول ملاقلي پور باشد، چراكه در آن تقريباً از فضاهاي عصبي و پرتنش آثار قبلي اش خبري نيست (مثل آن قيامت جنگي داخل سنگر فيلم هيوا يا شلوغ كاري ها و رفتار عصبي سليمان در فيلم قارچ سمي و يا خودويرانگري جوخه گير افتاده در دام دشمن در فيلم مزرعه پدري و حتي آسايشگاه معلولين آن مانند آسايشگاه فيلم قارچ سمي آزار دهنده نيست.)، پيچش هاي آنچناني در فيلمنامه و ساختار سينمايي اثر وجود ندارد (مانند فلاش بك ها و فلاش فورواردهاي متعدد و زمان هاي تو در تو در فيلم هاي سفر به چذابه و هيوا كه در بسياري اوقات تماشاگر عادي سينما را سردرگم مي ساخت) و حتي احساسات تماشاگر رقيق القلب را بي پاسخ نمي گذارد (خم به ابروي سعيد كه حسابي تماشاگر را درگير خودش ساخته نمي آيد و به قول معروف پتانسيل احساسي تماشاگر تخليه مي شود و سپيده هم پس از مقدمه چيني بسيار به نقطه پايان مي رسد).درواقع گذر ملاقلي پور از آن فضاهاي قبلي او را به نگاهي شريف و حتي در مواردي تكان دهنده كشانده است، چه در مورد رزمندگان سابق، چه درباره معلولين، چه در رابطه با اقليت هاي مذهبي حاضر در دفاع مقدس و چه در خصوص مادر كه هسته اساسي داستان و فيلم به نظر مي آيد. و شايد اين نوعي نگاه مادرانه باشد كه در جاي جاي قصه و فيلم جاي گرفته است.
كارگرداني فيلم نشان از پختگي روزافزون ملاقلي پور در فيلمسازي كلاسيك امروزي دارد: حركات دوربين، كاربرد اسلوموشن در مواقع ضروري، استفاده از نماهاي درشت تأثير گذار، بهره گيري از ميزانس هاي مفهومي و... همگي به درستي در خدمت فضاسازي فيلم قرار مي گيرند و كمتر نكته اضافه اي در كل اثر به چشم مي خورد.
و بالاخره اينكه شايد معلوليت سعيد و سعيدهاي ديگري كه در آسايشگاه معلولين فيلم ميم مثل مادر زندگي مي كنند ناشي از جنگ نباشد ولي آنچنان كه در صحنه اي از فيلم مشاهده مي كنيم و تصوير آلبوم عكسي از تأثيرات گازهاي سمي بر فرزندان افراد شيميايي شده در مقابل دوربين قرار مي گيرد، برخي جنايات جنگي سالهاي متمادي پس از پايان جنگ هم اثرات خود را نشان مي دهد، همان طور كه بعد از گذشت بيش از 60 سال از بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي توسط آمريكا، هنوز آثار آن جنايات فجيع در مردم اين دو شهر هويداست.
|