نگاهي به سه مجموعه تلويزيوني كه به تازگي روي آنتن رفته اند
كليشه هاي تكراري ، ضعف هاي هميشگي
به دنيا بگوييد بايستد
|
|
|
|
|
|
محدثه واعظي پور - به دنيا بگوييد بايستد ساخته محمدرضا آهنج، بچه هاي هور كار عبدالله باكيده و سايه سكوت به كارگرداني جواد افشار، سه مجموعه اي اند كه به تازگي روي آنتن رفته اند؛ مجموعه هايي كه حال و هواي متفاوتي با يكديگر دارند ولي فصل مشتركشان ضعف ساختاري شان است.
در ميان اين كارها به دنيا بگوييد بايستد كار حرفه اي تري است كه به نظر مي رسد بيش از ديگر مجموعه ها مورد توجه مخاطبان نيز قرار گرفته؛ هر چند اين كار هم نهايت يك موقعيت به صورت بالقوه جذاب را هدر داده است. بچه هاي هور و به خصوص سايه سكوت هم از ضعيف ترين سريال هاي سيما در سال جاري به شمار مي آيند.
* به دنيا بگوييد بايستد
زير سايه كيميايي
حاصل كار محمدرضا آهنج در به دنيا بگوييد بايستد نسبت به سايه آفتاب قابل قبول تر است. آهنج در اين مجموعه به سراغ قصه و فضاي متفاوتي رفته و تلاش كرده تصوير تازه اي از دوره خدمت سربازي و رابطه دو دوست از دو طبقه و خاستگاه اجتماعي متفاوت ارائه دهد. قسمت هاي ابتدايي مجموعه، غافلگيركننده است و فضاي تاريك و سرد جلسات بازجويي يا محيط پادگان كه تقريباً براي اولين بار در تلويزيون به اين شكل نشان داده شده اند، جذابيت خاصي به به دنيا بگوييد بايستد داده اما هر چه مجموعه پيش مي رود، نويسنده و كارگردان، تمايل بيشتري براي استفاده از كليشه ها نشان مي دهند؛ كليشه هاي آشنايي مثل خوشبخت بودن خانواده هاي فقير و بدبخت بودن پولدارها، عشق در يك نگاه و... .
طبيعي است كه قسمت هاي مياني، جذابيت و تازگي بخش هاي ابتدايي را نداشته باشند، چون آهنج از دايره بسته كليشه ها پا را فراتر نگذاشته است. با اين همه، كاملاً مشخص است كه كارگردان به دنيا بگوييد بايستد به دنبال اين بوده كه بعد از سايه آفتاب تجربه اي تازه را در كارنامه اش ثبت كند.
به دنيا... فضاي تلخ و سردي دارد و برخلاف اغلب مجموعه هاي تلويزيون، تصويري متفاوت از خودويران گري نسل جوان ارائه مي دهد؛ نسلي كه قرباني مناسبات نادرست خانوادگي و اجتماعي شده است.
به نظر مي رسد آهنج در خلق قهرمان هاي قصه (علا و شهريار) و نمايش رفاقت مردانه و حتي نشان دادن پلشتي هاي اجتماع، تحت تأثير مسعود كيميايي و فيلم هايش بوده. با اين همه، هيچ كدام از شخصيت هاي به دنيا بگوييد بايستد جذابيت قهرمان هاي فيلم هاي كيميايي را ندارند. هر چند نويسنده، كارگردان و بازيگران تلاش زيادي كرده اند كه كاراكتر هايش مثل علا(حامد كميلي)، شهريار (امير محمدزند) و لعيا(مريم كاوياني) جذاب و سمپاتيك باشند، اما اين اتفاق نيفتاده است. نوع نگاه نويسنده و كارگردان نسبت به شخصيت ها، گاهي به شدت آزاردهنده است؛ به عنوان نمونه سكانس حضور علا در ميهماني دخترعموي شهريار و لحن صحبت كردنش، بيشتر از آن كه فضاي مجموعه را طنزآميز كند، مضحك كرد. ديالوگ ها هم گاهي طولاني هستند. تكيه كلام شهريار جوان كه عموي شهريار بارها تكرار مي كند، ظرافتي ندارد و آزاردهنده و تكراري است.
اين طور كه به نظر مي رسد، متأسفانه به دنيا بگوييد بايستد سرنوشتي مانند سايه آفتاب دارد. مجموعه قبلي محمدرضا آهنج، شروع خوبي داشت اما از ميانه راه، ضعف هاي متعدد در زمينه داستان و كارگرداني به آن لطمه زد و پايان سايه آفتاب چيزي نبود كه انتظارش را داشتيم. با ديدن بخش هاي مياني به دنيا .... هم غافلگيري بخش اول مجموعه آهسته آهسته رنگ مي بازد.
* بچه هاي هور
جذابيت هدررفته
بچه هاي هور از معدود مجموعه هاي تلويزيون است كه موضوعي مرتبط با دفاع مقدس دارد. عبدالله باكيده تلاش كرده قصه اي آشنا و تكراري را در دل ماجراهايي روايت كند كه با جنگ ارتباط دارند. جنگ، بستري ايجاد مي كند تا نوجوان هاي هور، زندگي كردن را ياد بگيرند و با فاصله گرفتن از دوران نوجواني و كم تجربگي، بالغ شوند. با اين كه جنگ مي تواند بستر جذابي براي خلق موقعيت هاي تازه و حادثه اي در دل يك داستان پرتعليق را فراهم كند، اما بچه هاي هور از اين امتياز به درستي استفاده نكرده است.
شروع جنگ در دهكده اي كوچك و برهم خوردن نظم زندگي اهالي دهكده كه درگير موضوع بازگشت خالد(عليرضا اسيوند) بوده اند، به راحتي مي توانست تعليق و هيجان در داستان ايجاد كند اما بيننده با ديدن صحنه هاي مختلف، هيچ احساس خاصي ندارد. قهرمان ها سمپاتيك نيستند، فضاسازي جعلي و بي هويت است، هيچ چيز قابل باور نيست و همه اينها باعث شده بچه هاي هور نتواند مخاطب جذب كند.
بازيگرها درست انتخاب و هدايت نشده اند. هر كدام بر اساس برداشت شخصي شان از نقش و قابليت و توانايي شان مقابل دوربين رفته اند. كارگردان حتي نتوانسته روي لهجه ها كار كند و بازيگرانش را وادار كند از يك شيوه و روش براي صحبت كردن با لهجه جنوبي صحبت كنند. در دهكده اي كوچك و كم جمعيت، هر كدام از شخصيت ها با لهجه اي خاص و منحصربه فرد صحبت مي كنند!
كارگرداني بچه هاي هور براي عبدالله باكيده امتيازي به شمار نمي رود. باكيده پس از چند تجربه سريال سازي، همچنان در شناخت رسانه تلويزيون و مختصاتش با مشكل روبه رو است.
* سايه سكوت
انبوه كليشه ها
سايه سكوت چند سال دير ساخته شده؛ ساختار تصويري مجموعه، كهنه و ازمد افتاده است. فيلمنامه، داستاني تكراري و كليشه اي را روايت مي كند، اما فيلمنامه نويس حتي در بيان اين قصه كه بارها گفته شده، موفق نيست و اصول و چارچوب هاي ساده قصه گويي را هم رعايت نكرده. سايه سكوت به همان اندازه كه در قصه گويي مشكل دارد، از نظر كارگرداني هم با ضعف هاي زيادي روبه رو است.
آدم هاي بد قصه كه در خباثت و حيله گري دست كمي از شيطان ندارند، مدام در حال قهقهه زدن هستند! (ساده ترين تصويري كه از بدمن ها در ذهن نقش مي بندد). آنها ويژگي شخصيتي خاصي ندارند و همان قدر بي هويت هستند كه شخصيت هاي مثبت. شخصيت پردازي ضعيف باعث شده جدال و رودررويي دو قطب شر و خير، در قصه نمودي پيدا نكند و تأثيري روي مخاطب نگذارد. همان طور كه اشاره شد سايه سكوت يادآور مجموعه هاي ضعيف دهه۶۰ و اوايل دهه۷۰ تلويزيون است؛ مجموعه اي شعاري با پيام هاي اخلاقي گل درشت درباره فرجام زياده خواهي و حرص و آز و... ؛ از همان مجموعه هايي كه قرار است مخاطبان شان را به انجام كارهاي خوب ترغيب كنند، اما مشكل اصلي اين است كه بينندگان تلويزيون معمولاً رغبتي براي تماشاي چنين مجموعه هايي ندارند و اصلاً متوجه نمي شوند كه سازندگان مجموعه هايي از اين دست، چه زحمتي مي كشند تا انواع و اقسام پيام هاي اخلاقي را در دل داستاني كهنه و تكراري جاي دهند!
|