|
سالار مرد فرهنگ و زبان
بخش واپسين - فارسي و انگليسي زبانهاي در جنس مقوله زبانشناختي مقايسه با
.است واژه ساخت در زبان انگليسي مردم گرايانه جنس تفكر مينمايد جالب آنچهبسيار
عمل ، بر علاوه مينگرند ، ميدهند انجام را مذكور مشاغل كه افرادي به وقتي آنها
يك صورت به man كلمه كه است دليل همين به ;دارد خاص تجلي آنها براي نيز عامل جنسيت
كه است كاري است مهم آنچه زبان فارسي يك براي اما ;است شده ظاهر آنها در پسوند
عامل جنسيت به نسبت فارسي زبان ;ميدهد انجام را آن كه كسي نه ميشود انجام
در باشد عامل جنس نمودن مشخص از حاكي كه علامتي نيز دليل همين به است ، بيتفاوت
در شد ذكر فارسي و انگليسي زبانهاي باره در كه مطلبي.است نشده رمزگاني واژه ساخت
: Snowman و غارنشين: Caveman در مثال بهطور.ميكند صدق بيش و كم نيز ديگر موارد
است فارسي زبان سخنگويان عنوان به ما برداشت اين كه شود تصور چنين نبايد.برفي آدم
لازم بود ، اينطور اگر چون است ، بوده نظر مورد آن عام مفهوم در man بالا موارد در و
جالبتر مساله گردد پيشنهاد خنثي معادل اصطلاحات زبان در آنها حذف براي كه نبود
احقاق و حفظ داعيه ديگر جوامع از بيشتر زبان انگليسي جوامع كه وجودي با كه است اين
اين آنهاست شده نهادينه تفكرات افشاگر كه زبانشان ميكنند ، مطرح را زنان حقوق
!است زده جنس بشدت و نميكند تاييد را موضوع
جفتهاي در كه است قطبيشدگي نوعي (1978) لاينز تعبير به اصطلاحات و كلمات نوع اين
كاربرد و شود تلقي مثبت قطب عنوان به جفت دو از يك كدام كه اين.ميشود ديده متضاد
براي موضوع آن اهميت به بستگي شود ، گرفته نظر در منفي قطب يك كدام و كند پيدا عام
را نيازشان بيشتر زندگي در كه ميكند پيدا اهميت چيزي آن هم مردم براي و دارد مردم
به دارد ، نيز را جوجه پرورش قدرت و ميگذارد تخم مرغ چون مثال بطور سازد ، برآورده
معني بدان اين مييابد ، عام كاربرد "مرغداري" در و ميشود انتخاب مثبت قطب عنوان
سواري و باربري قدرت چون اسب در برعكس ، يا و نميشود نگهداري خروس آنجا در كه نيست
.ماديان نه است شده گرفته نظر در مثبت قطب است مذكر كه اسب داشته ، ارجحيت آن دادن
كدام خاص موارد در زبان يك در كه اين به توجه با ميتوانيم بپذيريم را اصل اين اگر
زبانمندان براي موضوع آن اهميت به است شده داده ترجيح مثبت قطب عنوان به متضاد عضو
.ببريم پي زبان آن
فارسي زبان در جنسيتگرايي
نگرشي نوع هيچ فارسي زبان در كنيم تصور كه است خوشبيني نهايت تفاصيل اين تمام با
زبان كه است درست.ندارد وجود باشد مذكر جنس به نسبت مثبت ارزشگذاري گوياي كه
كرديم ياد آنها از انگليسي زبان در كه مسائلي مورد در جنس مقوله به توجه با فارسي
يكساني ارزشهاي از زبان فارسي جامعه در مرد و زن عملا ولي است نبوده حساس
خود تحول تاريخ طي در فارسي زبان كرديم ذكر قبلا كه گونه همان.نيستند برخوردار
موجوداتبيجان به دهي جنس مورد يك فقط ;كرد حذف دستور سطح از كلي به را جنس مقوله
اصطلاح.است "خورشيد" به جنس اختصاص آن و است شده مشاهده فارسي زبان در طبيعت
مشاهده زير كودكانه شعر در ميرود كار به كودكانه زبان در بيشتر كه "خانم خورشيد"
:ميشود
كن آفتاب خانم خورشيد
كن آب تو برنج من يه
هم برابر در تكميلي نقش و ميكنند كار هم با ارتباط در كه وسايلي هم گاهي البته
ارزشگذاري ميرسد نظر به كه ميشود گرفته نظر در "ماده و نر" فارسي زبان در دارند
.است نشده ديده فارسي زبان در جنس اختصاص مورد دو اين جزء به ;نميدهد نشان را خاصي
جنس اختصاص مورد در.نميدهد نشان زبان در را تقارني عدم هيچگونه دوم مورد البته
پيريزي است زندگي و روشنايي نور ، سرچشمه همانا كه مثبت معناي نوعي خورشيد به مونث
(عربي زبان مانند) دارند دستوري جنس كه درزبانهايي كه است حالي در اين و است شده
.ميشود گرفته نظر در مونث خورشيد
نشانه است يافته دست آنها به نگارنده كه مورد سه دو جز به فارسي زبان ساختواژه در
و نامردي جوانمردي ، :از عبارتند كلمات آن.است نرفته كار به واژگان ساخت در مذكر
;وجوددارد فارسي زبان در نامتقارن صورت به اصطلاحات اين.آنها مشتقات و بودن مرد
زمينه اين در (1956)ورف.است نشده ساخته آنها مقابل در مونثي معادل كه معني بدين
جنس تفكر هرگونه ندارند جنس مقوله كه وهوپي چيني مانند زبانهايي در":ميگويد
شكل ديگري چيز يا نماد احساس ، كلمه ، يك داردحول متفاوتي طبيعت البته كه گرايانه
مفهوم و هستند احساس نوعي بيانگر نيز فارسي زبان در شده ذكر واژههاي."ميگيرد
.ميكنند منتقل مذكر عنصر از استفاده رابا مثبتي
.ميشود بيان نيز ضربالمثل و اصطلاح يكسري قالب در فارسي زبان در گرايانه جنس تفكر
:مانند
،"حلاجي مرده چند ببينم" ،"نه؟ يا هستي مردش" ،"عمل مرد" ،"مردميدون"،"مردونه قول"
نوعي شده ذكر اصطلاحات در "كهن مرد و ميخواهد نر گاو كوفتن خرمن نيست بز هر كار"
در اصطلاحات اين از بعضي.است شده ريزي پي مذكر جنس به اشاره قالب در مثبت ارزش
:مانند دارند ، وجود نيز انگليسي زبان
A man of word, A man of action
حرفاي" و "زنونه حموم"،"بيوه" ،"عجوزه ،"ضعيفه"كلمات قالب در ديگر سوي از
در.كردهايم عبارتپردازي و واژهدهي را زنانه منفي ويژگيهاي يكسري "خالهزنكي
:ميرسانند را مثبتي مفاهيم كه وجوددارد نيز ديگري اصطلاحات كلمات اين مقابل
...و شيرزن مرغداري ، مادري ، زبان طبيعت ، مادر مادر ، صنايع گيتي ، وطن ، مادر مام
فارسي زبان در را مادر اهميت شدهاندكه ساخته محورمادر حول بالا اصطلاحات اكثر
تكيه زن دهندگي پرورش و توليدكنندگي قدرت بر شد ذكر كه نمونههايي درميدهد نشان
.شدند گرفته نظر در مثبت قطب دليل همين به و است شده
نقل گودارد ميشود ، ياد "وطن مام" عبارت با كشور از فارسي زبان در كه حالي در
از كشور نظامي توان و قدرت به عنايت با فاشيستها حكومت زمان در آلمان در كه ميكند
نيز پدري ، سرزمين فارسي ، زبان در البته.ميشد استفاده "پدري سرزمين" معادل عبارتي
وطن مام از اگرميكند فرق هم با آنها كاربرد و عاطفي معناي ولي ميرود كار به
كردهايم آمدهورشد دنيا به آنجا در كه جايي عنوان به كشور به كنيم استفاده
.است رسيده ارث ما به و ماست مال كه است سرزميني "پدري سرزمين" ولي ;يادميكنيم
در جنسي ارجاع قالب وويژگيهادر صفات از مجموعهاي ميبينيم كه است ترتيب بدين
.شود مي بيان زبانها
شاهد هم هنوز فارسي زبان از جنس دستوري مقوله حذف و قرنها گذشت از پس امروزه اما
والدين وسيله به معمولا كه زير گفتمان به.ديگري شكل به هستيممنتهي جنسيتگرايي
:كنيد توجه ميشود گفته ذكور فرزندان به خطاب
"!كن مقاومت كوه مثل و مردباش پسر رابپذيري ، مساله اين مرد يك بايدمثل تو"
.هستيم گفتمان سطح به نحو سطح از گرايانه جنسيت تفكر انتقال شاهد بالا درمثال
نتيجهگيري
قضاوت بيطرفانه جهان امور گزارش و بيان در زبان بودكه ادعا اين بر شاهدي گذشت آنچه
.ميكند تحميل جهان پديدههاي بر را خود ديدگاههاي متعصبانه بلكه ;نميكند
مشاهده جنس دو به نسبت فرهنگي ارزشگذاريهاي در تقارن عدم نوعي ديديم كه همانگونه
اين.مييابد برجستگي مرد جنس بر نهادن بيشتر ارزش سوي به تقارن عدم اين.ميشود
عربي يا انگليسي فارسي ، زبانهاي زبان ، خاص در آن انعكاس و هستي جهان به نگرش طرز
را مساله اين اگر.ميشود مشاهده دنيا زبانهاي در وسيعي بسيار سطح در بلكه ;نيست
فرهنگي ريشه آن ابعاد تمام با نگرش نوع اين كه بگوييم نتوانيم ديگر شايد بپذيريم ،
مبناي شكلگيري ابتداي در حداقل تفكر نوع اين ميرسد نظر به بيشتر بلكهدارد
زن بلكه نيامدهاند بدنيا زن زنها"گلاور قول به كه است درست.است داشته زيستي
برآورده كه ميكنيم تربيت گونهاي به را خود فرزندان ما همه و "شدهاند تربيت
اگرمنصفانه ولي ;ميكنيم زندگي آن در كه باشند جامعهاي فرهنگ خاص انتظارات كننده
.شويم مرد و زن جنس دو در طبيعي تفاوتهاي برخي منكر نميتوانيم كنيم نگاه قضيه به
منفي ويژگيهاي بعضي شدن قطبي براي عاملي زمان مرور به كه است زيستي تفاوتهاي همين
لاينز نظر به توجه با.است شده مرد محور حول مثبت صفات بعضي و مونث جنس به نسبت
بيشتري قدرت مردها زبان شكلگيري دمان سپيده همان در كه آنجايي از.است روشن موضوع
احساس آنان پناه در همواره زنها و داشتند دشمنان ساير و وحشي باحيوانات درمبارزه
خانواده نيازهاي كننده برآورده و حامي را خود همواره مردها ميكردند ، امنيت
است بوده مرد محور حول شدگي قطبي زيربناي آنچه ميرسد نظر به بنابراين ميدانستند
پس تفكر طرز اين.داشتند كمتري نسبت به زنها كه است بوده جسمي توان و قدرت اهميت
به نيازي چندان وديگر دارند حضور اجتماع صحنه در مردها پاي به پا زنها كه ازقرنها
.است شده منتقل نسل به نسل زبان طريق از نهادينه بسيار صورتي به نيست مرد زوربازوي
زيادي حد تا نيز زنان خود بر امر بگوييم كه بس همينقدر تفكري طرز چنين عمق از
.ميدانند رامردانه مهم كارهاي آنها از بسياري كه طوري به شده مشتبه
بود كرده دستوري را جنس مقوله باستان فارسي زبان كه ديديمبرگرديم فارسي زبان به
اين ما توقع شايد.ميشد ساخته خنثي و مذكر ازاسامي مختلفي روشهاي به مونث واسامي
نداشته حقوقي و حق هيچ ميشود تلقي سوم دست جنس زن اينگونه كه درجامعهاي كه باشد
در سازگارنژاد.نيست چنين بواقع كه صورتي در.شود تلقي عيار تمام برده يك و
بازخواني را تختجمشيد كتيبه سيهزار كه آلماني متفكر كخ پرفسور قول از مقالهاي
ايران ، باستاني حكومت اركان تمامي در زن":مينويسد ايراني زن هويت زمينه در نموده ،
قدرت است ، بوده مسئوليت داراي امور درمصادر است ، داشته كيفي و موثر حضوري
.است بوده برخوردار مردان با برابر موقعيتي واز داشته اجتماعي -سياسي تصميمگيري
حقوق حكومت از ازآن ، پس ماه چهار تا حمل وضع از قبل ماه چهار از ايراني ، زن
زبان مثل دستوريشده جنس مقوله كه جوامعي از بسياري در يا و "...و ميگرفته
حضور بنابراين برخوردارند ، بيشتري حقوق از زنها ميشود گفته..و انگليسي فرانسوي ،
ولي.نيست جامعه فرهنگآن در جنسي تبعيض معناي به الزاما زبان در جنس مقوله
در كه مطلبي البته.باشد آن زبانمندان گذشته شده نهادينه تفكرات بيانگر ميتواند
در فمينيستي رشدنهضتهاي.دارد تامل جاي شد گفته زبان انگليسي و فرانسوي موردجوامع
(زنها مخصوصا)زبانهاست آن زبانمندان رشد روبه آگاهي دهنده نشان گرچه كشورها اين
همين ولي باشند ، محروم خود مسلم حقوق از نبايد بودنشان زن دليل به زنها كه واين
.است جوامع اين در جنسگرايانه تفكر حاكميت دهنده نشان خود امر
وجود عدم بر دليل هم زبان در شده دستوري جنس مقوله حضور عدم ميبينيم ديگر طرف از
.ماست كنوني فارسي زبان زبانها نوع اين نمونه نيست ، جامعه درآن جنسگرايانه تفكر
نحوه اساس بر امامينمايد دسترس از دور موارد اين در تعميمي گونه هر ترتيب بدين
زباني مقولات از بعضي حال هر در كه است درست بگوييم ميتوانيم فارسي زبان تحول
ذهني يا واقعي حقايق بيان به جنسي ارجاع از استفاده با مردم وياگفتمانهاي
جنس مقوله كه اول درحالت زبان.نيست يكي باهم آنها جايگاه ولي ;ميپردازند
.ميدهد قرار زبانمندانش اختيار در را وآمادهاي حاضر امكانات است كرده رادستوري
زبان.ميشود انجام ناآگاهانه و انتزاعي بسيار شكلي به حالت اين در معني انتقال
آن بردن كار به از ناگزير زبان سخنگوي و نميدهد قرار دراختيارش ديگري انتخاب
شناسي گفتمان زبان به بخواهيم اگر.حكمفرماست آن بر كه است قواعدي و اصول باتمام
اين در زبان بگوييم بايد دهيم ، توضيح حالت دراين را زبان نقش (1989)يول و براون
.شود مصرف بايد ديگر محصولات همه مانند و است شده ساخته است ، محصول نوعي حالت
براي اجدادش و آبا كه است محصولي مصرف حال در واقع در كلام توليد با زبان سخنگوي
تفكر مسير زبان كه اين از ورف و ساپير منظور ميرسد نظر به.كردهاند مهيا او
مقولات (7069) ورف.باشد نهفته زبان محصولي نقش همين در ميكند راتعيين انسان
داراي راكه لاتين در جنس مقوله.ميكند تقسيم آشكار و پنهان دسته دو به را زباني
ودر است داده جايphenotype طبقه در و گرفته نظر در آشكار مقوله است آشكار علائم
پنهان مقوله نيست ، باشد ، خاص طبقه كننده محقق كه علامتي هيچ داراي كه انگليسي زبان
كه جهت اين از پنهان مقولات او نظر از.ميدهد جايcryptotypeطبقه ودر دانسته
.هستند اهميت حائز بسيار باشند ، انسان ذهن زيربنايي تفكرات بيانگر ميتوانند
هستيم ، زبانمندان گفتمان سطح در مردسالارانه تفكر حضور شاهد ما كه دوم درحالت اما
بلكه ;نيست مطرح اجباري محصول يك عنوان به ديگر زبان فارسي ، زبان كنوني حالت مانند
تحت كه زنده و پويا تعاملي ، است پديدهاي.نگريست آن به بايد فراشد يك عنوان به
اين در زبان.ميگيرد شكل گويندهوشنونده بين روابط مانند عواملبافتي ، تاثير
لطمه زبان ارتباطي نقش به آن رعايت عدم كه نيست لازمالاجرايي و ثابت چيز ديدگاه
كه ديگري شكل هر به ميتواند ;تحول حال در و جاري و ساري است چيزي بلكه بزند ،
بلكه ;نميدهد شكل بشر انديشه به ديگر حالت اين در زبان.درآيد كند اقتضاء شرايط
ابزاريتر تعبيري به حالت اين در زبان.ميشود گرفته خدمت به او انديشه بيان براي
با اول حالت در.هويداست زبان ابزاري نقش حالت هردو در چون ;مينمايد اول حالت از
.ميرساند انجام به را خود وظيفه محتوايش دوم حالت در و ساختارش
به زبانمندان ذهني زيرساختهاي سطح از را جنس مقوله تحولش تاريخ طول در فارسي زبان
قرار زبان روساخت در تفكر طرز نوع اين و مقوله اين چون.آورد آنها گفتمان روساخت
عنوان به.شود مطرح ديگر گونهاي به يا و نباشد و كند تغيير ميتواند براحتي دارد
نه؟ يا هستي مردش جاي به " يا و "صددرصد قول"از "مردونه قول"جاي به ميتوانيم نمونه
اين ساخت براي اجباري هيچ دستوري نظر از كه آنجايي از "نه؟ يا هستي آدمش"بگوييم"
مردم خواست اساس بر ميتواند راحتي به رو اين از ندارد ، وجود زباني تواليهاي گونه
از دوري و وفعاليت كار با كه زنهاست عهده به ديگر اين.كند تغيير آنها تفكر طرز و
كشيده تصوير به زباني اصطلاحات بعضي وسيله به كه نامطلوب برخيرفتارهاي
.برانگيزند را مردها احترام حس ("زنونه حموم" و خالهزنكي حرفهاي:مانند)شدهاند
گفتمان از براحتي باشند نداشته اعراب از محلي گفتارها نوع اين وقتي صورت آن در
وقتي موضوع اين ارزش.خورد خواهد رقم آنها سود به تعامل جريان و ميشود حذف مردم
نوع اين خنثيسازي به اقدام و مقوله اين تغيير بدانيم كه ميشود روشن بيشتر
سياسي زياد بسيار تلاشهاي كردهاند رادستوري مقوله اين كه زبانهايي در اصطلاحات
.طلبيد وخواهد طلبيده را فرهنگي و اجتماعي
نژاد علي بتول
|
|