كيست متعهد نويسنده
ادبيات شدن جهاني
منتقد نگاه
دنكيشوت
كيست متعهد نويسنده
نوشتن
هاندكه پيتر
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
اجتماعي اوضاع قبال در فعال و اختياري آزادو رفتاري معناي به"تعهد" واژه زبان ، در
شرايط كه است مقصود اين بردارنده در مفهوم اين حالت ، اين در.ميشود گرفته كار به
دهد تغيير را اجتماعي
در گروه 47 نشست پي در غيراختياري؟ وضعيتي يا است اختياري رفتار يك تعهد آيا
موضوع به را خود سخنرانان از نفر چند آن در كه شد برگزار ديگر نشستي آمريكا ،
سخنراني به "وايس پيتر" ميان اين دربودند كرده مشغول "مرفه جامعه در نويسنده"
پرداخته خود به تنها بود ، زيسته "در پشت" اصطلاح به را مديدي مدتهاي او.پرداخت
مهر كسي به هم وقتها بعضي خودش قول به و بود كرده قناعت خودش با بودن به و بود
از غير كه بود شده متوجه بود ، گذاشته بيرون در از را پايش كه بعد اما.بود ورزيده
او كه هنگامي.نيست زمين كره روي بشر تنها او و دارند وجود ديگري انسانهاي هم او
از ارعاب ، و خفقان در جنگ ، در نفر هزاران بيرون آن بود ، مهرورزي مشغول "در پشت"
او كه بود اينجا.بودند شده كشيده مرگ كام به اجتماعي ارتباطات در و فقر و گرسنگي
هم نويسنده يك بهعنوان و كرد متعهد را خود پس.بزند كاري به دست بايد دريافت
بحث وارد كه آمريكايي ، جوان شركتكننده يك ،"وايس پيتر" سخنراني پس در.شد متعهد
چه پس" كه كرد مطرح را سوال اين بود ، كردن شادي و تحسين دلواپس و بود شده
پيتر" هم آنها ، دوي هرزد اقدام به دست بايد كه اينجاست "نيست؟ متعهد نويسندهاي
رويكرد.داشتند "تعهد" مفهوم به نسبت متفاوت رويكردي جوان ، شركتكننده هم و "وايس
ايجاد براي ارادهاي ;اراده يك تصميم بود ، فعال رويدادي "تعهد" مفهوم به "وايس"
جامعه شكل در تحول و تغيير به منجر كه ارادهاي روشن بهطور و.تحول و تغيير
جامعه يك شكل به كاپيتاليست و ليبرال فردگرا ، جامعهاي آن با كه ارادهاي:ميشود
"كردن متعهد را خود" فعل از "وايس".ميآيد در توتاليتر و سوسياليستي جهاني ،
:است اختياري و آزاد رويدادي نشاندهنده "خود" انعكاسي ضمير.بود كرده استفاده
پل ژان" نظر مورد كه مفهومي شكل به كلمه اين از و بود آزاد رويداد يك وايس منظور
.بود كرده استفاده است "سارتر
است ، غيرارادي و غيراختياري و انفعالي حالت يك "تعهد" كلمه به شركتكننده رويكرد
.داد انجام قبالش در كاري نميتوان كه "بودن موظف" بلكه "كردن موظف را خود" نه
بلكه "نميكند؟ متعهد را خود نويسنده كدام پس" كه نبود مفهوم اين به نيز او سوال
در را كلمه اين او حالت ، اين در نيست؟ متعهد نويسنده كدام پس:بود اين مفهومش
شكل ، اين به.است كلامي مفهومي او مقصود بلكه.است نبرده كار به آن اجتماعي مفهوم
اينكه بدون است ، كرده تعبير دروني علاقه و وابستگي به سادگي به را "تعهد" مفهوم او
،"وايس پيتر" مانند را آن بيآنكه ، باشد ، كرده "چيزي چه به وابستگي" درگير را خود
معناي به فردي ، چنين ذهنيت در تعهد ، باشد كرده لحاظ "تعهد" مفهوم در تنهايي به
مفاهيم گستردگي نوعي صورت ، بدين.ميآيد كار به نيز فردي احوال و اوضاع به وابستگي
نوع هر بهعنوان "تعهد" وقتي چون ندارد ، جايي به راه البته كه ميآيد وجود به نيز
كه ميشود مفهومي به منجر گيرد ، قرار استنباط مورد دروني دلبستگي و وابستگي
ديگر شود ، گسترده مفهوم اين وقتي.است بوده مشخص مرزي و حد داراي هميشه تقريبا
تلقي مفهوم يك بهعنوان را آن نميتوان ديگر رو آن از و نميشناسد خود براي مرزي
به و بكشيم دست آن كلي و معمول معناي در مفهوم يك بردن كار به از وقتي.كرد
كلامي مفهوم اين از وقت آن بياوريم ، روي كلامي گنگ مفهوم به ناپخته و خام گونهاي
مفهوم فاقد كلمات با نميتوان كه چرا ;است شده بيمعنا كه ميماند باقي كلامي تنها
و ميدهد دست از را ادراك قابليت نوع هر "كلامي مفهوم به تعهد".برد پيش از كاري
از استفاده هنگام پس.ندارد گفتن براي چيزي كه ميشود بيمعني واژهاي به تبديل
;داد قرار استفاده مورد مشخص مرز با و محدود مفهومي در را آن ميتوان ،"تعهد" واژه
.برد كار به را واژه اين "وايس پتير" كه همانگونه
مفهومگذاري سيستم مايلند كه فلاسفهاي تنها ".نيست كلمه آن مفهوم كلمه يك معني"
"ويتگنشتاين" كه همچنانميزنند گريز جا اين به باشند داشته را خود به مخصوص
زبان ، در و ".ميسازد مشخص زبان در كلمه آن كاربرد را كلمه يك معني":ميگويد
كار به اجتماعي اوضاع قبال در فعال و اختياري و آزاد رفتاري معناي به "تعهد" واژه
اجتماعي شرايط كه است مقصود اين دربردارنده مفهوم اين حالت ، اين در.ميشود گرفته
كه همانگونه) ديگر شخصي تعريف هر.است زبان در "تعهد" معناي اين.دهد تغيير را
اجتماعي ، روابط طريق از نخواهد چه و بخواهد چه نويسندهاي هر ميگويد ، بل هاينريش
كمك مفهوم ريختگي درهم به تنها (است شده "متعهد" اجبار به ميكند ، زندگي آن در كه
وضعيت يك تعهد.ميكند عمل نامفهوم طيفي در و است خالي ميشود ، بحث مانع ميكند ،
.است احترام يك "تعهد".است رفتار يك بلكه نيست ، انفعالي
چيست تعهد شرط
در.باشد نيافته تحقق هنوز كه است مشخص جهانبيني يك پذيرفتن تعهد براي اصلي شرط
از _ حاضر حال در چيزها ، اين.ميرسد نظر به ترتيب و نظم با چيز همه جهانبيني اين
لفظي با يا ميبرند سر به بينظمي در _ است شده ساخته جهان از تصوير اين كه آنجا
.دارند قرار خود جاي در غلط
و ديگر تصوير آن واقعيت است ، نيافته تحقق هنوز جهان از ما تصوير و جهانبيني اين
متعهد آن به نويسنده كه جهانبينياي يا جهان تصوير.است جهان از ما غلط تصوير
از پرده سارتر از پس متعهد نويسنده.است آينده جهان از آرمانشهري تصوير ميشود
.ميدهد ارائه را تغيير و تحول براي طرحي طريق اين از و برميدارد جهان خطاي تصوير
از بلكه حوادث و اشيا از نه بنابراين است ، هنجارگذار جهانبيني هر كه آنجا از
جهان خطاي تصوير از پردهبردارياست شده تشكيل ارزشها ميان ارتباط و ارزشها
ميكنيم ، مشخص خطا بهعنوان را چيزي وقتي كه چرا)باشد هنجارگذار و باارزش بايد
(.ميكنيم ارزشگذاري را آن حقيقت در
رو هيچ به است كرده متعهد آن به را خود نويسنده كه جهانبينياي و تصوير بنابراين
بايد آنچه از است تصويري بلكه نيست دارد وجود آنچه از تصوير اين.نيست هستيشناسيك
نمينگرد ، رويدادها و اشيا به رو هيچ به نيز است كرده متعهد را خود كه كس آن و باشد
آنها است مايل كه ميكند نظر رويدادها و اشيا اين درباره بايدها قوانين به بلكه
است كرده متعهد را خود كه كس آن.نمايد جايگزين ديگري بايدهاي قوانين طريق از را
مايل و مينامد خطا را آنها او كه ميپردازد ايدئولوژيهايي و ارزشگذاري سيستم به
است ، جدي كار اين.مينامد درست را آنها و كند آنها جايگزين را خود ايدئولوژي است
ادبي تعهدات رو اين از.نهايي عمل كلام ، يك در و است هدفمند و سياسي و واضح
بايد ادبي تعهد.باشند فراخوانها و برنامهها تئوريها ، ناب ، تجليهاي ميتوانند
ادبي ، شكل بدون و مثلوارگي بدون آرايه ، بدون داستان ، بدون خيالپردازي ، بدون
و كامل گونهاي به بايد.نيست ادبي فرم هيچ داشتن به مجاز ادبي تعهد.باشد خودكفا
."درآمده نوشتار به زبان":ميگويد سارتر كه همانگونه باشد ، غيرادبي تمامعيار
كه ميشود محسوب ادبيات آنجا تا بلكه ;نيست ادبيات ديگر "متعهد ادبيات" بنابراين
.گيرد قرار استفاده مورد مدارك و مستندات منشايابي براي ادبيات واژه
ادبيات شدن جهاني
ادبيات
بيرجندي فاضلي:ترجمه
از نويسندگان ميگيرد ، دنياشكل در مشترك ذائقههاي ادبيات شدن جهاني گذار در
مييابند تعلق بشري جامعه به كرده عبور سياسي و جغرافيايي مرزهاي
مختلف كشورهاي در ادبي منتقدان كه دارد قرار فهرستهايي درصدر ترجمهاي كتابهاي
.ميسازند منتشر كتابها پرفروشترين درباره
موردپسندترين و پرفروشترين از خيلي كه ميدهد نشان فهرستها اين به گذرا نگاهي
ماههاي در پاريس مردم مثلا.است شده ترجمه ديگري زبان از كه است آنهايي كتابها ،
و دادهاند ، نشان را اقبال بيشترين آمريكايي نويسنده ايروينگ جان از رماني به اخير
آمريكا درهستند روسي نويسنده تولكين ، از رماني مفتون سوئد در كتابخوانها
اين اثر آخرين انگليسي ترجمه انتشار انتظار در بيصبرانه اكو اومبرتو دوستداران
هنوز گويا اما شده منتشر "دولينو با" عنوان با كه ميبرند بهسر ايتاليايي نويسنده
.است لازم وقت آن انگليسي ترجمه انتشار تا ديگر سالي
آثار پرطرفدارترين كشورها همه در شده ترجمه كتابهاي كه حالي در و اوصاف اين با
در كتاب تعداد چه سال هر در دانست بتوان كه نيست فراهم آن امكان هنوز هستند ادبي
اعتقاد حال عين در دنيا بزرگ انتشاراتيهاي مسئولان.ميشود منتشر و ترجمه دنيا
صدها كه است زيادي مدت امروزه.است شدن جهاني حال در نيز ادبيات كه كردهاند پيدا
و شده ترجمه زبان دهها به است مختلف كشورهاي نويسندگان نوشته كه برجسته ادبي اثر
نويسندگان ميگيرد ، شكل دنيا در مشترك ذائقههاي ادبيات شدن جهاني گذار در.ميشود
كارشان در و مييابند تعلق بشري جامعه به كرده عبور سياسي و جغرافيايي مرزهاي از
بزرگ جريانهاي طرفي از و ميكنند ، توجه جهاني جامعه خواسته و جهاني مسائل به
مقايسه در خوانندگان سليقه و نگاه گستره.ميافتد راه به عمده ناشران براي درآمد
به نسبت جامعي و تيزبين صورت به جهاني آثار خواننده و يافته وسعت بسيار قبل با
انتشارات ويراستاران از يكي عقيده به.ميدهد نشان حساسيت ميگذرد دنيا در آنچه
".است جهاني جامعهاي تشكيل حال در ادبي آثار نشر" نوف
جهاني كار و كسب
كتاب جمعي ، ارتباط جديد وسايل ساير و اينترنت ، تلويزيون ، شود تصور كه است اشتباه
بطلان آمريكا متحده ايالات در لااقل آمارها.است رانده انزوا به را كتابخواني و
.ميكند ثابت را تصوري چنين
عنوان به 135هزار سال 2001 در آمريكا در ادبيات زمينه در چاپ زير كتابهاي آمار
نشان افزايش درصد ده از بيش سال 2000 يعني آن از قبل سال آمار به نسبت كه شد بالغ
در آن ميزان از سال 2001 در آمريكا در ادبي كتابهاي فروش سرجمع طرفي از.ميداد
فروش فوريه يكماهه در حتي.رسيد دلار ميليارد رقم 25 به و رفته بالاتر سال 2000
از منتشره آمارهاي در كه كرد پيدا خارقالعادهاي افزايش زمينهها برخي در كتاب
آمارهايي ميان در ترجمهاي آثار.ميداد نشان را خود خوبي به ناشران اتحاديه سوي
.درياست در قطرهاي چون راستي به ابعاد ، اين با
كه است آن بر اعتقاد سنتي بهطور ميگويد ، نوف انتشارات ارشد دستياران از يكي
ادبي آثار ترجمهميشود سست دارد اعتقاد اين بهگمانم اما.ندارد سودي ترجمه ،
از لاينفك جزيي و دنيا اخير تحولات تبعات از اين و دارد بالايي بسيار فروش غالبا
جهاني بشر ، علمي و فكري زمينههاي بقيه از زودتر شايد ادبيات.است شدن جهاني پديده
.است جهاني كاري و كسب ادبي آثار نشرميشود
تركيه در آمريكايي يك
استر ، پل آثار":ميگويد است استر پل نماينده كه ادبي كارگزاران از يكي مان كرول
.است شده ترجمه تركي و كرواتي جمله از و زبان به 19 آمريكايي ، نويسنده
نيز را بارگر سوني اثر "دوزخ ملائكه" ميباشد هم پخش عامل كه ادبي كارگزار همين
نفر يك طرفي از و رسانده فروش به زياد بسيار شمارگان با و داشته آثارش زمره در
و بهترين او طريق از و است گرفته خدمت به را اسپانيايي ادبيات در متخصص مشاور
.ميآورد فراهم آمريكايي كتابخوانان براي را زبان اسپانيايي ادبي آثار موفقترين
او.دارد كار دستور در را لهستاني نويسنده توسينسكا آگاتا آثار پخش همچنين مان
از گوشههايي و مينويسد دهه 1940 در لهستانيها روزگار و زندگي از رمانهايي
.ميدهد بازتاب را كشورش در نازيها جنايات
جهاني پيش از بيش ذائقهها:است معتقد كانتيكات در آمريكايي ناشران از يكي
.است شده باز بسيار قبل سال بيست مثلا به نسبت ناشر هم و خواننده فكر فضاي.ميشود
:است يكي معيارها زبانها همه از ترجمهاي آثار نشر براي":ميگويد ناشر همين
نميكنم گمان شخصا مندارد اهميت همواره اثر ، عنوان و جذابيت كار ، قوت نويسنده ،
زبان به خوبي كتابهاي.ميشود توليد و نوشته خاصي زبان در صرفا خوب آثار كه
.ميشود نوشته زبان دو همين به هم مزخرفي كتابهايميشود نوشته انگليسي يا هلندي
ديگر كه كند جذب را خوانندهاي بتواند كه است كار كيف و كم مهمنيست مهم زبان ،
زبان به برزيل در كه هلندي رمان چهبسا.نيست آن اصلي زبان در اثر خواننده حتما
آسياي كشورهاي از يكي در شود ، عرضه عربها به عربي كشور چند در درآيد ، پرتغالي
ترتيب اين به.كند پيدا دست بالايي فروش به شده ترجمه استراليا در يا ميانه
ناگزير ميباشد نوشتن مشغول و نشسته هلند در ميزش پشت در وقتي نويسنده كه ميبينيم
جهاني ذائقهاي و علاقه با هم ناشر همچنين ، بكند را دنيا مردم همه ملاحظه است
اثرش يا نويسنده براي محدوديت عامل ديگر و نيست فهم زبان كه اينجاست.دارد سروكار
.نميآيد حساب به
چرا و اثر كدام
قابل و روشن چندان دست اين از مسائلي و آن بيشتر فروش محل اثر ، يك فروش دليل
.نيست توضيح
مسائل اين:ميگويد دارد هم لندن در شعبهاي است سالي چند كه آمريكايي ناشر يك
مثل.آوردهايم دست به مرور به را نكاتي اما.نشده مشخص چندان هم ناشران ما براي
باشد داشته را آمريكا جغرافياي كه هستند رمانهايي طالب بيشتر آمريكاييها كه اين
.مييابد جريان آمريكا جز جايي در آن داستان كه ميدهند نشان علاقه آثاري به كمتر و
دست به سختي به اثر يك يافتن محبوبيت و فروش عوامل و علل شد گفته كه همانطور اما
داد بدان نسقي و نظم و كرد طبقهبندي نميتوان را مسائل قبيل اين طرفي از و ميآيد
مجارستاني نويسنده آثار اخيرا انتشاراتنوف مثلا.بكند صدق كتاب هر مورد در تا
اين از است قرار برنامه طبق و داده قرار نشر و ترجمه براي كارهايش صدر در را
تا نوف كه ديگري اثر.كند منتشر رمان جلد دوازده دارد نام ماراي ساندور كه نويسنده
"خواننده" بود بنگاه اين كتابهاي پرفروشترين زمره در و كرد منتشر اواخر همين
فهرست صدر در هفته چندين كتاب اين.بود آلماني نويسنده شلينك برنهارد نوشته
كار ابتدا هفته چند فاصله در ناشر يك.داشت قرار تايمز نيويورك روزنامه پرفروشهاي
تابع اينها.ميآورد رو مجارستاني آثار به سپس و رسانده بالايي فروش به را آلماني
.كرد عرضه و استخراج را آن بتوان كه نيست خاصي منطق و روش
نشر هنر ترجمه ، هنر
.نميآيد حساب به اصلي اثر صحيح گزارش ترجمهاي هر
گزارش چند درواقع ميگيرد صورت مختلف زبان چند به مشخص اثر يك از كه ترجمههايي
از مايهاي ديگر ، زبان به نويسنده كلام لحن و نگاه انتقال.است اصلي اثر از مختلف
.ميخواهد هنر
مترجمان.باشند خوبي نويسندههاي خود ، بايد مترجمان":ميگويد آمريكايي ناشر يك
هم ميكنند ترجمه آن به كه زباني بر بهعلاوه و داشته زبان بر كامل اشراف بايد
از يكي به كه مترجمي هر و ميكنيم استخدام مترجم هميشه ماباشند داشته احاطه
".ميآيد ما كار به باشد وارد آسمان اين زير زبانهاي
بيشمار خوانندگان و بزرگ ناشران همه ديگر امروزاست هنر ترجمه كه شده گفته
اگر.است هنر هم نشر بلكه ترجمه ، فقط نه كه شدهاند واقف نكته اين به آنها كارهاي
در.نميماند متوقف خاصي زبان در كه است ناشري هم خوب ناشر است ، هنرمند خوب مترجم
و بداند كه است كسي خوب ناشر و.بخوانند چيز همه ميخواهند همه شدن ، جهاني عصر
.است هنرمند هم ناشر شدن ، جهاني عصر دربدهد پاسخ خواسته اين به بتواند
منتقد نگاه
متافيزيكي و معمايي سفري
استر پل اثر "شيشهاي شهر" رمان بر نقدي
اولسون توبي
محمديسرشت مريم:ترجمه
از گرفته نشات كه برميخوري ظاهري معمايي به استر پل "شيشهاي شهر" برجسته رمان در
رمانهاي ژانر از طنزآميز اغلب و غريب و عجيب نحوي به كه است كتاب اين سياق و سبك
;است شخصيتها از يكي سردرگم هويت حقيقت ، در واقعي ، معماي.ميكند تقليد پليسي
از واقعيت تفكيك كه است هزارتو اين در و ميكند سقوط هزارتويي در كه نويسندهاي
;است نيويورك ديگر نام شهرشيشهاي.ميشود سختتر و سختتر لحظه ، به لحظه خيال ،
شهر اين سرنوشت كه شخصيتهايي.است كتاب حقيقي و ثابت مشخصه تنها واقع به كه شهري
.است سابق مجرم و فيلسوف استيلمن و نويسنده كويين ميكنند ، تفسير و ميدهند نشان را
.شود پدر دست به پسر قتل از مانع استيلمن تعقيب با تا شده اجير اينرو از كويين
در است قادر كويين كه هوا و نور سراسر مكاني است ، ابهامي هر از خالي شهر آغاز ، در
بيطرفانه جزييات معطوف را حواسش ششدانگ و بگذارد كنار را زجرآورش دغدغههاي آن
;ميشود "ناتانيلوست" اثر "بيپناه دوشيزه" بيغوله شهر يادآور شهر اين بعدها و كند
كه است استيلمن و كويين تلاش آن هميشگي حديث و است نظم و تفسير نيازمند كه مكاني
.هستند رواني آرامش و اسرارآميز حقايق پي در
كه زماني و درميآورد تحرير رشته به مستعار ، نام با معمايي ، رمانهايي كويين
را ديگري كس سراغ خط پشت صداي":اشتباه تلفن يك ميكند ، آغاز را شهرشيشهاي نوشتن
اين در و ميدهد سوق رازها حقيقي دنياي به را كويين ".نميخواست را او ميگرفت ،
رخنه شخصيتاش در رفته رفته او ، خيالي كارآگاه ،"ورك ماكس" خصوصيات كه است دنيا
رمانهاي مشخصه كدامين اينكه.ميشود خيالي شخصيت اين شبيه او رفتار و ميكند
كجا از علاقه همه اين و ميكند ترغيب آثار اين نوشتن و خواندن به را كويين معمايي
معمايي رمان يك در":ميبريم آن به پي رمان آغاز در كه است نكتهاي ميشود ، ناشي
آنچه هر كه آنجا از..بياهميتي واژه نه جملهاي ، نه نميرود ، هدر به چيزي خوب
نحوي به ميتوان را - چيزها بياهميتترين و جزييترين حتي - ميشود گفته يا ديده
كه رويدادي هر درواقع..گرفت ناديده را چيزي نبايد داد ، ربط داستان نتيجه به
مسايل و كويين داستان بسط با "ميدهد تغيير را كتاب كانون ميبرد ، پيش را داستان
مقدس ، كتاب تاريخ تا گرفته زبان يادگيري از ميشود ، مطرح متنوعي مسايل او ، به مربوط
و شانس كه آوردهاند سردر دنيايي از ميبينند خواننده هم و كويين هم كه جايي تا
:يعني ;است ترتيب همان به هم اينجاندارند جاري رويدادهاي در نقشي هيچ احتمالگويي
تلقي مهم بايد را افشاگريها خرده و جزييات تمام ".گرفت ناديده نبايد را چيزي"
آيا.ميآورد بار به پارانويا و آشفتگي ابهام ، باريكبينياي چنين البته و.كرد
بودن قافيه هم يا است؟ مهمي نكته است ، استيلمن نام هم كويين مرده پسر كه نكته اين
دارد؟ معنايي چه (Sin) "گناه" و (Twin) "دوقلو" واژه دو با (Quinn) "كويين" واژه
زده ، تلفن كويين به كه ناشناسي ، طرف كه ميكند كشف را مسئله اين خواننده كه زماني
جابهجا كتاب كانون" گرفته را او شماره و بوده استر پل كارآگاه ، پي در حقيقت در
كويين كه است هويتي همان استر پلاست جابهجايي چنين موارد از يكي اين و "ميشود
.ميكند سردرگم را او كه ميشود ماجرايي درگير كه زماني ميرود ، فرو آن قالب در
نسبت حتي ما.ميگذارند رمان به پا و ميفرمايند رنجه قدم استر جناب خود كه هنگامي
كه همانگونه شيشهاي ، شهر در.ميشويم ترديد دچار معمايي رمان اين نويسنده هويت به
به هم استر آقاي نثر ميكند ، جابهجا را خواننده توجه كانون مهم رويدادهاي انبوه
شكل به گاهي و است بيابهام و واضح نثر گاهي.ميكند تغيير اساس از ترتيب همين
بهره پارودي از اندكي راه اين در و ميكند تقليد معمايي رمانهاي ژانر از طنزآميزي
.ميبرد
به آن پي از نيز خواننده و ميكند حركت اطمينان و زيبايي با حال ، همه در نثر ،
ميرسي ، كتاب بحثهاي پيچيدهترين و سختترين به كه زماني حتي.ميشود روان سرعت
كنش و تعليق سراسر رماني با كه رو آن از ميبري ، لذت كتاب اين خواندن از هم باز
.هستي روبهرو
مقالات مديون استر آقاي شهرت گرچه.است "نيويورك سهگانه" از اول بخش شهرشيشهاي
است ، هاوس رندوم كتابهاي سري از "فرانسه بيستم قرن شعر" ويرايش و "تنهايي اختراع"
او هنري آثار ميان در كه هستيم گانه سه اين بخش دومين چشمانتظار همچنان ما اما
.عجيب و قدرتمند تازه ، پرمخاطره ، است كاري
1985- تايمز نيويورك:منبع
دنكيشوت
است آرميده مرگ بستر در زني
نصيريها سميه
.دارد دلهره.دارد اضطراب هراسيده ، .است نگران است آرميده مرگ بستر در كه زني
در.ندارد آرامش اما آرميده مرگ بستر در.است داده او به همسرش كه است قولي نگران
خوش بوياست انداخته سايه گورش روي گيلاسي درخت و آرميده خودش خانه بزرگ باغ
كه قولي و ميافتد همسرش ياد به وقتي اما ميدهد ، نوازش را مشامش گيلاس شكوفههاي
اگر شايد ميكند فكر خودش با.ميرسد آزاردهنده نظرش به شكوفهها بوي داده ، او به
داشت دوست.نيست دلخوش خودش مرگ از.نداشت نگراني قدر اين نبود ، اينجا زمان اين در
برخلاف اوضاع اما.باشد داشته خوشي و خوب زندگي او با و باشد همسرش پيش باشد ، زنده
خطر مواقع در تا دارد همراه است بودايي زائران مخصوص كه كوچك زنگوله يكاست ميلش
دفاع براي خوبي سلاح نتواند كوچك زنگوله مبادا كه دارد دلهره.كند استفاده آن از
دستانش در را زنگوله و مينشيند لبانش بر كمرنگ لبخندي هم باز اما.باشد خود از
شده پودر استخوانهايش.است رفته زوال به خاكياش جسم.ميگذرد روزها.ميدهد فشار
است شده ذخيره دستانش مشت در نيرويش تمام.است گرفته محكم دستانش در را زنگوله اما
تمام در.ميلرزد چشمخانهاش در چشمانش.بگيرد قرار استفاده مورد لازم لحظه در تا
از را لحظهاي كه مبادا نبسته هرگز را چشمانش است آرميده بستر اين در كه روزها اين
.نميماند باقي بيسروصدا و آرام طور اين هميشه اوضاع اما.بدهد دست
او جاي ديگري زن هرگز كه بود داده قول زنش به آرزو آخرين اداي حين در مرگ لحظه در
بار هر مرد و بود كرده تكرار بار چند را سوالش زن.گرفت نخواهد خانه اين در را
.بود گفته وداع را زندگي تمام آرامش در زن و بود داده قول او به قبل از محكمتر
كه ميخواست اطرافيان و خانواده اصرار به مرد و بود گذشته زن مرگ از يكسال حالا
پيش از بيشتر خانه باغ در زن روح كار اين با كه نميدانست.كند فراموش را زن قول
مرد.كرد خواهد قيام حتما و نشست نخواهد آرام زن كه نميدانستشد خواهد آشفته
در و بود شادي از سرشار زندگي ابتدايي روزهاي.برگزيد همسري به را ساله هفده دختري
تا بود فرصتي مترصد زن اما.نميديدند را زن آشفته روح هايشان شادي كمرنگ زمينه پس
بهترين اين و شد دعوت دژ از نگهباني به سامورايي مرد.كند يادآوري مردش به را قولش
از.كند يادآوري او به را همسرش قول و كند ملاقات جوان زن با مرده زن تا بود فرصت
دختر و انداخت طنين صدا.درآورد صدا به را بودايي زائران زنگوله.جهيد بيرون گور
را اطراف آمده بيرون حدقه از چشمان با ميشد نزديكتر و نزديك صدا.شد هراسناك جوان
شكل به شد ، ديده زني فقط.درآمد صدا به دري نه و خورد تكان پردهاي نه.ميپاييد
تكهتكه وگرنه كند ترك را مرد داد هشدار جوان دختر به كه درآمده گور از ارواح
.شد سپرده فضا به زن و رسيد گوش به دوباره بودايي زائران زنگوله صداي.شد خواهد
فراموش را گذشته شب گزنده و تلخ خاطره جوان دختر فردا و گذشت شب.شد كمرنگ و محو
جديدي فصلبود شده تمام مرده زن براي روزمرگي اما.پرداخت روزمره زندگي به و كرد
بندبند در انتقام خوش حس.ميداد انتقام بوي كه بود شده پيدا مردهاش زندگي در
نقش لبانش روي بيمايه لبخندي.ميداد قلقلك را او و بود كرده خانه وجودش اعضاي
.بود بسته
زن فكر به هم لحظهاي مرد و بودند خوش هم با مرد و جوان دختر و گذشت ديگري روزهاي
مرده همسر بگذراند ، دژ در را شب شد مجبور شب يك وقتي.بود شاد فقط.نبود مردهاش
بار اين و بود كرده تهي قالب ترس از دختر.ميرود جوان دختر سراغ به ديگر بار مرد
جدايي قصد كه گفت شوهرش به وقتي.كرد حس وجودش اعضاي با و پذيرفت را مرده زن حضور
مرد.كرد بازگو بود ديده كه را كابوسي جوان دختر و شد منطقي علت خواهان مرد دارد
او از تا گمارد جوان دختر براي نگهبان دو شده خيالاتي جوان دختر اينكه خيال به
.كرد ترك را خانه ديگر بار و كنند مواظبت
و بگيرد را انتقامش كند ، خلاص را خودش ميتوانست مرده زن بود ، انتقام شب شب ، آن
.آمد بيرون گور از نيمهشب.بود گرفته را خود تصميم.بگذراند آسوده را عمر بقيه
بدن از را سرش.شد ظاهر جوان دختر بالين بر و درآورد صدا به را بودايياش زنگوله
.نشست خاك بر گورش تا جوان دختر خون از ردي.فشرد دستش مشت در و كرد جدا
را خون رد.شد روبهرو جوان دختر بيسر پيكر با و بازگشت خانه به مرد صبح فردا
كفن رخت به پوشيده زني شد ، روبهرو زني با گاه آن و رسيد مردهاش زن گور به و گرفت
گيسوان.ميگذشت مرگش از ديرگاهي و نبود چشمخانهاش در چشمي.دست در زنگي با
به نداشت كه چشماني با آنها ميان از و بود ريخته فرو پوسيدهاش چهره بر آشفتهاش
ذهنش از بود داده زنش به كه را قولهايي تمام لحظه يك در مرد.بود شده خيره مرد
قرمزرنگ خوني كه جوان دختر شده كنده سر.نشست چشمانش در اشكي و لرزيد پشتش.گذشت
از شمشير برداشته اختيار از دست نگهبان.بود مرده زن لرزان دستان در ميچكيد آن از
.ريخت زمين بر و شد متلاشي مرده جسد.كوبيد مرده زن هيكل بر و كشيده نيام
كه تفاوت اين با است ، آرميده مرگ بستر در همچنان زن و گذشته اتفاق آن از سالها
خوش حس.است آرام آرامندارد اضطراب ديگر.است آرميده كنارش در هم جوان دختر
گذشته خوش انتقام ياد.است دستش در بودايي زنگوله.است لذتبخش برايش انتقام
وفادار داده او به كه قولي به همسرش كه ميداند.است خوش دل مرگش ازاست همراهش
زوال به كاملا خاكياش جسم.گرفت نخواهد مرد براي را او جاي ديگري زن هيچ و مانده
داشت دوست و بود عاشقش چون ;نگرفت انتقام مرد از.سرخوش و است آرام روحش اما رفته
آرام قلبش.شود خوشبخت مرد تا برداشت راه سر از را جوان دختر.كند زندگي قولش با
به لب بر لبخندي با هميشه براي و ميبندد چشمخانهاش در را چشمانش.است گرفته
زني.است خوابيده آرامش با كه زني.است آرميده مرگ بستر در زني اينجا.ميرود خواب
كه زنيبرگزيد را مرگ عشق خاطر به كه زني.ميدارد دوست زندگي از بيشتر را مرگ كه
است10 خفته آرام مرگ بستر در
اول ، چاپ مركز ، نشر خسروي ، اميرعباس ترجمه هرن ، لافكاديو شد ، شكسته كه پيماني _1
1379
|