است دشمنتراشي ويراستار كار
منتقد نگاه
1_ نويسنده غياب در
است دشمنتراشي ويراستار كار
پاياني بخش _ ويرايش مدرس ، صلحجو علي با گفتوگو
سال طول 35 در است ، كرده آغاز فرانكلين ويراستاران گروه اولين با را كارش كه صلحجو ، علي
تدريس ويرايش و ترجمه و زبانشناسي سالها.است داشته اشتغال ويرايش به عمدتا گذشته ،
سال از او ايده دانشگاهي نشر مركز در حرفهاي ، شكل به ويراستار ، پرورش ايده و است كرده
.ميخوانيد ويرايش درباره را او گفتوگوي دوم بخش.است 1371
كه خوشحالند طرف يك از دارند ويراستار به متناقض و دوگانه نگاه نوع اثريك صاحبان
لطمه خواننده نزد آنها آبروي به كه ميشود آن از مانع و ميگيرد را غلطهايشان ويراستار
نميتوانند دارد خبر متن قبلي وضعيت از كسي بالاخره ميدانند ديگرچون طرف از اما بخورد
باشند خوشحال خيلي
شايد ندارند آنها مانند مدون حقوق ويراستارها ولي است مشخص مترجم و نويسنده حقوق الان
است مشخص صنف يك همنداشتن آن دليل
نصيريها فاطمه
براي زمان همان از آيا.شد ما كشور وارد دهه 40 از ويراستاري گفتيد ، آنچهشما براساس *ش
حالا.بدهند اشاعه را فن اين و بپرورانند شاگرداني نيز آنها تا شد تلاش ويراستار پرورش
.خاص معناي داريمبه مطرح ويراستار كشور در ما الان
جايي يك در كه نميگرفتند شاگرد رسمي بهطور بود ، شدن تشكيل حال در ويرايش كه زماني
_ استاد روش واقع در يعني.نبود صورت اين به انتشارات انفجار كردم ، عرض.بدهند تعليم
.بود ويراستار ايشان كه بودم "سلطاني اديب" دكتر دستيار فرانكلين در من مثلا.بود شاگردي
كار من با دستيار چند و شدم ويراستار بودم ، كتاب چند ويرايش دستيار كه مرور به بعدها
تلاش با كلاسهايي كنار گوشه مسئله ، اين به نياز علت به انقلاب ، از بعد اما.ميكردند
نشر مركز" بود ، برقرار دايم كه جايي اولين مشخص بهطور اما.شد تشكيل امامي سميعي ، آقايان
.شد داير كلاسها اين من خود پيشنهاد به كه بود "دانشگاهي
كه كرد پيدا گسترش ويرايش و ترجمه صورت به بعد و كرديم شروع ترجمه كلاسهاي صورت به اول
هم سال چهار حدود.است برقرار هم هنوز كه دادم را طرح اين سال 71 از.دارد ادامه هم الان
ثبتنام شاگرد تا 25 دوره 20 هر در هم آنجا كه است برقرار دانشگاهي جهاد در كلاسي چنين يك
ميشوند ويراستار نفر پنج چهار آنها ، بين ازنميشوند ويراستار آنها ، همه البته.ميكنند
دوم دسته ناشران براي كه ميشوند ويراستاري هم بقيه و ميپيوندند ويراستاران زنجيره به و
.است متفاوت درجاتشان خوب ولي ميشوند محسوب ويرايش سپاه جزء يعني مفيدند..و سوم و
دانشگاهي رشته يك ويراستاري كه نيست بهتر دارد ، وجود ويراستاري ضرورت اينقدر كه حالا *
شوند؟ تربيت آكادميك و حرفهاي ويراستاران واقعا و بشود
مطرح آن بحث حالا ، تا گذشته از طرف ، آن و طرف اين شود ، دانشگاهي رشته اينكه ببينيد خوب
رشته كه نباشد لازم هم خيلي شايداست نگرفته شكل مسئله اين دليلي هر به حالا.شده
تعليم را اينها و كنيم ويرايش جذب را باسوادي ليسانسههاي بتوانيم ما اگر.شود دانشگاهي
مطالعه اهل و داشته را رشتهاي دانش و مايه يعني.شوند ويراستار ميتوانند بدهيم ويرايشي
رشته هم اگر.كرد وارد ويرايش حوزه به را آنها ميشود ماهه ، مثلا 9 دوره يك در و باشند
به مربوط ادبيات شود ، عرضه رشته اين در بايد كه موادي درصد بگذاريم ، 70 دانشگاه در ويرايش
اين مكتبهاي بايد كنيم تربيت اقتصاد رشته در ويراستار ميخواهيم اگر يعني.است رشته آن
است ، ويرايش علم و فن كه درصد آن 30 بعد و بخواند و بشناسد را آن زبان و كتابها رشته ،
نشر مركز كلاسهاي در ساله چندين مدت اين در بنده كه تجربه همين بنابراين.بياموزد
را ويرايش مستعد فارغالتحصيلان يعني.است مناسب بسيار كردم كسب دانشگاهي جهاد و دانشگاهي
.است ويراستار تربيت مناسب راههاي از يكي اين و بدهيم آنها به ويراستاري فن و بگيريم
مطرح آن در شدن سليقهاي بحث ميگيرد انجام كه كاري هر امروزه بگذريم ، كه آموزش بحث از *
محكمي و قاطع جواب چه است سليقهاي بحث يك ويرايش ميگويد كه كسي جواب در اما.ميشود
.داد ميتوان
يك تا سليقهندارد هم اشكالي هيچ و است سليقهاي حدودي تا ديگر كار هر مثل ويرايش البته
بحث در كه چيزي آن اما.است خطرناكي چيز شدن ، دست يك اصلا.است لازم و پذيرفته حدي
نبوده ، روشن پديده اصل چون واقع در است نادرست و منفي و ميشود مطرح شدن سليقهاي ويرايش ،
ويراستار كه ميگفت طنز به ويراستاران از يكي مثلا.كرده را خودش تعبير ويرايش از كسي هر
!باشد كرده "است" را "ميباشد" هزارتا حداقل كه است كسي من نظر از
مخل ويراستاران كه معتقدند خيليها ما جامعه در.داريم هم ضدويرايشي ديدگاههاي الان
كار سر به گلي هيچ ما ، ويراستارهاي از بعضي چون.دارند هم حق من نظر به البته.هستند
ويرايش مقابل در كه عدهاي آن بنابراين.بكنند هم خراب را كتاب است ممكن حتي و نميزنند
معناي به ويرايش ضرورت در نهايت در.است ويراستارنماها اين به نگاهشان ميگيرند ، موضع
كار وارد جايي هر در كه هستند ويراستارنماهايي فقط.نيست شبههاي و شك اصلا اصلياش ،
تا باشيم داشته نهادي و جايي يك كه است اين هم راهش و كردند ايجاد تشتت مقدار يك و شدند
ميشود ، انجام كه مصاحبههايي و مقالهها همين و بزنند را حرفهايشان آنجا در ويراستارها
.است مفيد خيلي من نظر به
كتاب اداره يا فرهنگي معاونت ارشاد ، وزارت.باشد بايد كسي چه امر اين متولي شما نظر به*
هستند؟ تشكل يك قالب در پيشكسوت كه ويراستارهايي خود يا و
من كه آنجايي تا منتها.شود تاسيس دستاندركارانش دست به بايد نهادي و انجمن هر معمولا
چنين تاسيس براي انگيزهاي باسابقه ويراستارهاي از هيچكدام ميبينم ، ويرايش محفل در
را باسابقه ويراستاران جامعه چون هستند ، اينطور باسابقه ويراستاران بيشتر.ندارند نهادي
بنابراين ، .ندارد آنها به راجع شبههاي و شك هيچكس و شدهاند تثبيت آنها و ميشناسند
.است جوان ويراستاران جانب از بيشتر فشار نهاد تاسيس براي.نميكنند حس خود در چنداني نياز
.نميرسد جايي به حرفشان و ضعيفند اجتماعي اعتبار نظر از كه است اين هم آنها مشكل
.باشد همين نهاد اين نشدن تاسيس دلايل از يكي شايدندارند را حالش كه هم باسابقهها
اين پشت كساني انبوه الانگفتم را اين كرد باريكتر را قضيه شما سوالات كه حالا البته
كه باسابقهها آن.بدهيد را ويراستاران انجمن جواز و مدرك ما به كه ميگويند و جمعند نهاد
آن با شدن روبهرو حوصله و حال ميشناسم كه آنجايي تا هم طرفي از ندارند ، نياز خود براي
هم آنطرفيها ندارند ، را آنوريها غم فعلا و شدهاند تثبيت آنها.ندارند هم را تقاضاها
و نهاد حرف بشوند مشهور اينها كه هم بعدها من نظر به البته.ندارند را اينوريها غم
.كرد كار نميشود مدرك و جواز با فقط روزها اين حقيقت در ولي.زد نخواهند را انجمن
بوروكراتيك و اداري خيلي ماهيتا ويرايش.نميشوند استخدام جايي و دارند مدرك خيليها
.شد گود وارد بعد و گرفت ياد بايد.باشد نميتواند
واقعا.آمد نخواهد ميدان وسط وقت هيچ.ماند خواهد باقي حاشيه در ويراستاري همچنان پس*
.ميدهد نجات را كتاب يك اوقات گاهي خوب ويرايش يك
.هست گود وسط ميدهد نجات را كتاب ميگوييد كه همين خوب
كتاب كه نميبينند ميكنند مطالعه كه را كتابي افراد از خيلي اوقات گاهي ببينيد ، خوب *
و كلي من صحبت اما دارد ، توجه مسئله اين به بايد كه كسي آن البته.نه يا دارد ويراستار
مثلا كه بدهد نشان و باشد محرز بايد ويراستار نقش كه است اين من منظور.است عام بهطور
شما كه چيزهايي اين با خوب ولي.شده خواندني و كرده پيدا نجات ويراستاري با كتاب فلان
هم آنهايي و نشستند كنار و ندارند را حالش شوند امر اين باني بايد كه آنهايي ميفرماييد
.نميشنود را صدايشان كسي جوانند كه
الان.بكنند حركتي خواستند ويراستارها صنفي ، و حقوقي لحاظ از نيست ، مطرح ميگوييد اينكه
چكي صورت به.ندارند آنها مانند مدون حقوق ويراستارها ولياست مشخص مترجم و نويسنده حقوق
خودش از بتواند كه است مشخص صنف يك نداشتن هم آن دليل شايدميبندند قرارداد ناشر با
نهاد يك تشكيل به اقدام براي كاركشته ويراستاران كه كرد كاري ميتوان چطور حالا.كند دفاع
شواهد از كه اينطور و دهد انجام را كار اين بتواند ميانه نسل هم شايد شوند ، انگيزهدار
.بگيرد صورت ميخواهد امر اين كار ، فشار دليل به انگار پيداست ، امر
با شده ترجمه متن كه است اين آن قاعده شده ، ترجمه اثر ويرايش در خصوص به ويرايش كار در *
ميگيرد؟ صورت ما ويرايش كار در كار اين.شود داده مطابقت اثر اصل
اصل با را متن كه است آن او وظيفه ميدهند ، ويراستار به را شده ترجمه كار يك وقتي.بله
ناشري وقتي يك.دارد هم تخفيفاتي وضعيتهايي ، در اين البته.دهد مطابقت جمله به جمله اثر ،
مقداري يك فارسياش زبان به ولي دارم اعتقاد مترجم اين امانتداري به من:ميگويد و هست
جمله.ميخواند را شده ترجمه نوشته اعتماد ، حس نوع يك توافق با ويراستار اينجا.دارم شك
مطابقت بايد اصل جمله با حتما ميبيند ابهام كه را جاهايي فقط و نميدهد مطابقت جمله به
.دهد
ما ، ناشران آيا ميطلبد را خود خاص ويراستار مختلف موضوعهاي با كتابي هر و رشتهاي هر *
را موضوع هر تخصصي ويراستار ميكنند چاپ كتاب گوناگون حوزههاي در كه ناشرهايي خصوص به
داريم؟ تخصصي ويراستار ما آيا و دارند
از ميكنند ، ثبتنام متفاوت رشتههاي با دانشجويان دارد ، وجود كه كلاسهايي همين در الان
را ويراستاران كه است اين ما حركت اين معني.غيره و الهيات تا گرفته شيمي و فيزيك و پزشكي
ناشران.كنند كار خودشان رشتههاي در بايد اينها.كنيم تربيت بايد گوناگون رشتههاي براي
انساني ، علوم رشتههاي براي ويراستاري.دارند خاص ويراستار مختلف رشتههاي براي هم بزرگ
آن اتفاقا.ميشود اعمال تخصصي ويرايش كه است سالي چند.دارند...و دقيقه و پايه علوم
به كه است رشتهاي ويراستاري ميكنند فكر بعضيها كه است اين خاطر به گفتم كه تشتتي
ميتواني شعر تا گرفته پزشكي كتاب از شدي ويراستار كه شما يعني.ندارد ربطي ديگر رشتههاي
را كتابي هر من ميگويد كه كسي.است زده صدمه ويرايش مسئله به خيلي اين و كني ويرايش
است ، تخصصي كاملا دنيا ، ديگر جاهاي در ويرايش.نيست ويراستار او كنم ، ويرايش ميتوانم
اگر ناشران.است درست كاملا شما نظر بله ، .ميرود پيش شدن تخصصي سمت به هم اينجا
شما كه است آن درست شكل و است اقتصادي صرفهجوييهاي دلايل به ندارند ، تخصصي ويراستار
.باشد داشته را آن ويراستار بايد رشته هر در كتاب چاپ براي ناشر هرگفتيد
و خاص دستورالعمل آيا ميگذرد ايران در ويراستاري عمر از كه سال چند اين طي *
خود كتابهاي خود سليقه برحسب ناشري هر يا شده تدوين ويرايش امر براي واحد شيوهنامهاي
ميكند؟ ويرايش را
مطرح روزها اين شيوهنامهها عنوان تحت كه است چيزي همان ميگوييد ، كه خاصي دستورالعمل
كردند تدوين خود كه شيوهنامههايي براساس...و سروش سمت ، نشر ، مركز مثل ناشرانياست
كه نيست معنا اين به هيچوجه به شيوهنامهها ، اين منتهاميكنند منتشر را كتابهايشان
.است رسمالخط شامل بيشتر شيوهنامهها اين.باشد آمده آن در ويراستاري كامل دستورالعمل
گيلاني سميعي احمد آقاي كتاب آنها ، مهمترين كه شده منتشر حوزه اين در هم كتابي چند البته
ويرايش كليات درباره كتابها ، اين در.است بوده سلطاني اديب دكتر كتاب گذشته ، در و است
ويرايشي ، دستورالعمل خواندن با اصولا ولينشدهاند رشتهاي حوزههاي وارد و شده گفته سخن
تا.ميماند شنا مثل.است كارگاهي _ تجربي عملي ، كار يك ويرايش.شد ويراستار نميتوان
.شد ويراستار تئوري با نميتوان نشود انجام كار
.ميشود چه نرسد ، ويراستار دست به كتاب اگر *
اتفاقي.است مصرف به توليد از يعنينميرسد ويراستار دست به كتابها از خيلي الان
ما كالاهاي مشتريان كه است اين آن علت شايداست اينگونه ما كشور در هم شايد نميافتد ،
بيشتر كه گفت ميشود جرات به.است يكي دوشاب و دوغ هم بعضيها براي.هستند متنوع
يعني.نداريم آن براي كافي انساني نيروي بخواهيم هم اگر.نميشود ويرايش كتابهايمان
اندكند.كنند ويرايش را ما انتشارات تمام بتوانند كه نداريم كافي اندازه به ويراستار
تعداد با ميشود انجام كه كاري حجم.باشند نداشته اعتقاد ويرايش به آگاهانه كه كساني
كتابهايمان بعضي است ، لازم ويرايش ميدانيم اينكه با.نميخواند داريم ، كه ويراستارهايي
مسلما.شود پرداخت هزينهاش و تقويت لازم نيروي اينكه تا ميكنيم منتشر ويرايش بدون را
.كرد خواهد پيدا افزايش هم كتاب قيمت
است؟ چيزهايي چه است ، مواجه آن با كارش در ويراستار يك كه مشكلاتي *
از ديگر يكي.است اقتصادي مشكل فرهنگي ، كارهاي بقيه مثل ويراستارها ، مشكلات از يكي
متناقض و دوگانه نگاه نوع يك (مترجمان و مولفان) اثر صاحبان كه است اين آن ، عمده مشكلات
آن از مانع و ميگيرد را غلطهايشان ويراستار كه خوشحالند طرف ، يك از.دارند ويراستار به
بالاخره ميدانند چون ديگر ، طرف از اما بخورد ، لطمه خواننده نزد آنها آبروي به كه ميشود
مورد در امر اين البته.باشند خوشحال خيلي نميتوانند دارد خبر متن قبلي وضعيت از كسي
برخي.است مربوط اثر صاحب با ويراستار برخورد به بيشتر و نيست صادق پديدآورندگان تمام
او كه است طبيعي و بكشند مترجم يا نويسنده رخ به را غلط دارند دوست متاسفانه ويراستارها
مشكلات از يكي.هست هم دشمنتراشي نوعي ويراستار كار بنابراين ، .دهد نشان واكنش هم
اختلاف كه كنند برخورد چگونه كه نميدانند اثر صاحبان از بعضي با كه است اين ويراستارها
.نيايد پيش
شديد؟ مواجه مسئله اين با تاكنون شما *
بيشتر.ميدهم حق اثر صاحب به خيلي زيرا.برسم اختلاف به كه نيامده پيش موردي اصلا.خير
بنده نپذيرفت ، اگر و ميكنم مطرح او با آيد پيش موردي اگر اوست ، مال نوشته ميكنم فكر
پيش موردي احيانا اگر.بخورد لطمه خودم و ناشر نام به كه حدي در نه البته ، .ميآيم كوتاه
ويراستار بهعنوان را خودم نام ميكنم سعي نپذيرد ، كلا را نظرم مترجم يا مولف كه بيايد
بيشتر اثر صاحب بگيري پيشنهادي موضع وقتي كه است اينطور بيشتر اتفاقا.نگذارم اثر روي
و مولف دعواي شاهد.ميكند مقاومت بكني ، را كار اين بايد بگويي اينكه محض به.ميپذيرد
.شود توجه نيز حرفهاي اخلاق به بايد ويراستار تعليم در من ، نظر به.بودم زياد ويراستار
را آن آنجا و اينجا بود ، غلط چند نفر يك كتاب در اينكه فرض به باشد رازدار بايد ويراستار
.بيمار و روانپزشك رابطه مثل درست نگويد ،
شديد؟ ويراستار چرا شما *
در حادثه دوتا يكي اثر در.شوم ويراستار نگرفتم تصميم من يعنيبود تصادفي ميكنم فكر
.شدم ويراستار و پيوستم ويرايشي تشكيلات حوزه اولين به آنجا و گرفتم قرار فرانكلين موسسه
.نبود كار در آگاهانهاي انتخاب.هستم هم هنوز و ماندم داشتم علاقه مطالعه به چون
جهان روز علم با ما ويراستاران آيا.دارد مطابقت جهان ويراستاري با ما ويراستاري چقدر *
ميكنند؟ حركت
معناي به ويرايش با است جاري ما جامعه كل در كه ويرايشي الان است اين حقيقت خير ،
.است تفاوت اين سبب به ميآيد پيش كه هم مشكلاتي آن و دارد تفاوت خيلي فرنگياش
هم ايران در و بوده غربي معروف ويراستاران با مصاحبههايي كه شده چاپ كتاب تا دو يكي
ميشود برجسته ويراستاران با كه را مصاحبههايي بايد ما ، جوان ويراستاران.است شده ترجمه
.بخوانند
به اينكه براي.است زده زيادي لطمههاي ما به تفاوت اين و است خيلي آنها با ما تفاوت
از تعدادي و كنند همت ناشرها از برخي اگر.كنيم تلاش بيشتر بايد شويم نزديك طبيعياش بستر
و آكسفورد مثل دانشگاههايي نشر و ويرايش بخش براي موردي صورت به را ويراستاران اين
.بود خواهد مفيد بسيار بفرستند كمبريج
ويرايش از جديد بسيار تلقي نوع يك مينويسند مختلف نشريات در آذرنگ آقاي كه مقالاتي الان
.شوند آشنا تلقي اين با بايد ما ويراستاران كه ميكند مطرح را
.بگوييد خودتان از كمي *
به وابسته بخشهاي از يكي.كردم شروع را كارم فرانكلين ويراستاران گروه اولين با
من كه مصاحب غلامحسين دكتر شادروان سرپرستي به بود "فارسي دايرالمعارف دفتر" فرانكلين
عمدتا آن ويرايش بخش.شد قسمت دو فرانكلين سال 1354 در بعدها.شدم بخش آن ويراستار بعدا
آن ديگر بخش و پيوست بود شده تشكيل احمدي عبدالرحيم سرپرستي به كه ايران آزاد دانشگاه به
كه گرفت نام "اسلامي انقلاب آموزش انتشارات" بهعنوان انقلاب از بعد كه داد تشكيل را جايي
بود ايران در دانشگاهي اولين ايران آزاد دانشگاه.شد آن جزء نيز فرهنگي _ علمي انتشارات
.داشت تاكيد كتابهايش روي خيلي طبيعا نداشت حضوري دانشجوي چون و نداشت حضوري دانشجوي كه
بقيه با همراه سال 60 يعني سال دو يكي از بعد شد انقلاب وقتي.بودم آنجا تا 57 سال 54 از
ويرايش بخش به بعد و بودم آنجا در سال 75 تا آمدم دانشگاهي نشر مركز به ويراستارها
و دارم ارتباط هم هنوز نشر مركز با البته هستم آنجا هم الان و رفتم نور پيام دانشگاهي
مجله ويراستار سال پنج.هستم (دانشگاهي نشر مركز انتشارات از) زبانشناسي مجله اجرايي دبير
در نيز هماكنون.كردهام تدريس ويرايش و ترجمه و زبانشناسي سالها.بودم يونسكو پيام
كتابها.ميكنم تدريس تهران دانشگاه دانشگاهي جهاد و دانشگاهي نشر مركز ويرايش كلاسهاي
اسمم آنها از برخي روي كه كردم ويرايش بسياري كتابهاي.كردهام تاليف و ترجمه مقالاتي و
.است نيامده هم
كرديد؟ ويرايش تاكنون كتاب چند مجموعا *
.داشتهام اشتغال ويرايش به عمدتا گذشته سال طول 35 در ولي.نكردم جمع
كند؟ ويرايش را خودش كتاب ميتواند ويراستار آيا شما نظر به *
نتيجه در و ميكند پيدا تثبيتشدگي حالت خودش نوشته به ذهنش و چشم هركس چون نه ،
نويسنده با چشمياش و ذهني تاكيدات كه ديگر ، شخص اما ببيند ، را آن نقص و عيب نميتواند
بخواند دوباره را كارش هركس است طبيعي البته ، .ميبيند را نقص اين خوب خيلي است ، متفاوت
ويراستار البته و _ ديگر شخصي كه وقتي با دارد فرق اين اما گرفت ، خواهد را سهوها از برخي
.بگذراند نظر از را اثر _
.مفيدترند ويرايش زمينه در موجود كتابهاي از يك كدام شما نظر به *
.بهتريناند گيلاني سميعي احمد نوشتههاي حاضر ، حال در
منتقد نگاه
سادهانگاري يا سادهنويسي
آزرم محمد
;ميكنيم صحبت پيراموني اما جالب پرسشي درباره بار اين شعر ، مخاطبان با گفتوگو ادامه در
چگونگي و شعر فعلي وضعيت به نسبت ترديد و شك آمدن پديد بيانگر چيز هر از بيش كه پرسشي
جالب _ شعر خواننده چه باشد شاعر چه _ مخاطبي هر براي را پرسش اين آنچه.است آن ادامه
و مجامع از برخي در اينكه به توجه با":پرسيدهانداست "ماندگاري" مفهوم طرح ميكند ،
اين آيا كرده ، پيدا سوق "سادهنويسي" سمت به امروز شعر زبان ميشود ، عنوان گردهماييها ،
تكاملي روند اصولا و باشد؟ آينده دهههاي در شعر اين "ماندگاري" ضامن ميتواند سادهنويسي
شعرهاي با بايد عمده طور به تمايزي وجه چه رو پيش سالهاي در شعر و است؟ چگونه شعر اين
"رفت؟ خواهد پيش به چگونه تمايز اين و باشد ، داشته گذشته ،
نظر به پيچيده كه نوشتههايي با تقابل در است اصطلاحي "سادهنويسي" ميرسد نظر به
به سليقهاي نگاهي بيانگر بيشتر بودن ، پيچيده يا بودن ساده صورت ، دو هر در اما ميرسند ،
زاويهاي از است ممكن ميرسد ، نظر به پيچيده خوانندهاي نگاه از كه شعرياست نوشتن شعر
محسوب ساده شعري او براي اصلا و نشود تلقي پيچيده وجه هيچ به ديگر ، خواننده توسط و ديگر
كردهاند معرفي فهم قابل غير و پيچيده را شعري كه شدهايم روبهرو افرادي با بارها.گردد
به ورود براي راهي يافتن حقيقت در و شعر ، ديگر مخاطب يك توضيحات شنيدن از پس كه حالي در
خود حتي و دادهاند عقيده تغيير آن ، شكل دريافت و درك و فهم امكان و شعر معناهاي حوزه
.دادهاند پيشنهاد شعر "آني شكل" به رسيدن براي ديگري راههاي
صورت در ميتوان باشد ، گفتار نحو به رويكردي شعر ، سادهنويسي از منظور اگر ديگر ، سوي از
متفاوت متني شكل يك از مجموع در اما هستند دارا را خصيصه اين كه آورد نمونه شعرهايي لزوم
نميتوان سادهانگاري با و كرده جلوه پيچيده شعر ، خوانندگان از بسياري براي كه برخوردارند
شعر مفهوم به اگر شعر سادهنويسي.گذاشت كنار را آنها جديد تجربههاي و گذشت كنارشان از
وسيله يك به زبان و شعر تقليل نتيجه در و شده رمزگشايي و مشخص معناي يك انتقال براي نوشتن
را شعر آنچهاست شعر درباره سادهباوري چيز ، هر از پيش شما ، پيشروي متن نظر از باشد ،
كه چند هر.است شده رمزگشايي قبلا نوشته يك از آن تمايز و تفاوت همين ميدهد ، نام شعر
مورد نوشته نپذيريم ، را آن اگر كه است قراردادي رمزگشايي ، عمل خود كه كنيم فراموش نبايد
شدن خوانده هنگام بايد شعري هر متن ، اين باور بهگرفت خواهد قرار متمايزي موقعيت در نظر
به بايد شعر زباني قراردادهاي ديگر بيان به گردد ، رمزگشايي متكثر و احتمالي خواننده توسط
و رمزگشايي امكان ديگر ، خواننده از متمايز احتمالي خواننده هر براي كه باشند گونهاي
.باشند داشته شدن خوانده
در شود ، تلقي امروز شعر براي مولفهاي عنوان به نميتواند وجه هيچ به سادهنويسي ، پس
.گرفت نظر در ميشود ، بيان خاص ديدگاه يك از كه سليقهاي نامي را آن ميتوان نهايت
.بودهايم مواجه آن نسبي معناهاي با همواره كه باوريم اين بر نيز "ماندگاري" مفهوم درباره
پرسشي با ميتوانند ديگر خوانندگان ميرود ، كار به ماندگار صفت اثري درباره كه بار هر
شود ، خوانده كه هنگامي تا شعري هر كه باوريم اين بر.شوند روبهرو آن با "چقدر" مثل
خصوص ، به زماني محدوده يك در خاص شعر يك خوانندگان بسيار تعداد اما.است ماندگار
شبيه شعرهاي بودند فارسي ، معاصر شعر در.باشد آن ماندگاري نشانگر حتي يا ضامن نميتواند
خواننده دانستههاي و آگاهي در تغيير با اما داشت ، بسياري مخاطبان كه شاعري ، هم به
ميشد تصور كه شعرهايي بودند همچنين.شدند رها فرسوده متن يك مثل ناگهان متكثر ، و احتمالي
معيارهاي و آگاهي در تغيير همان خاطر به اما داشت نخواهند شاعرشان جز خوانندهاي هيچ هرگز
وجود ديدگاهي حتي گذشته اين از.شدند تبديل زنده متني به سالها از پس شعر ، زيباشناختي
شعر تاريخ در شدن ثبت بيشتر و نميبيند آن ماندگاري و شعر شدن خوانده بين ارتباطي كه دارد
نگرشي چنين فارسي كلاسيك شعرهاي از بسياري درباره و ميكند قلمداد ماندگاري ارز هم را
با اگر حتي و نيست پيشگويي قابل چندان شعر ، يك ماندگاري ترتيب اين به.است محسوس كاملا
جز چيزي حداقل اين خود باشيم ، حداقل يك دنبال به قبلي رخدادهاي و فعلي شواهد به توجه
و است تغيير حال در همواره كه نيست احتمالي خواننده رويكردهاي و دانستگيها و آگاهيها
هر بودن تجربي به متفاوت ، شعرهاي گفتمان كه آنجا از.باشد هم تكرارشونده كه نيست معلوم
در و ميدهد دست از را خود اهميت تكامل نام به مفهومي نتيجه در دارد ، باور متفاوت شعر
و متفاوت شعر هر كه نيست معنا بدين مسئله اين.ميشود مهم تكثر نام به مفهومي مقابل
ميشود ناميده تكامل شعر در آنچه كه است امر اين بيانگر بلكه است ، نقص داراي متمايزي ،
براي شده تعيين و مشخص جهت يك شعر براي نميتوان كه چرا نيست ، كمال سمت به حركتي حقيقتا
داراي كه دارد وجود شعر رويكردهاي براي متنوعي بسيار جهتهاي.گرفت نظر در شدن كامل
همچنان تمايز و تفاوت.دارند تفاوت هم با صرفا بلكه نيستند يكديگر به نسبت ارزشي پايگان
.بود خواهد تعيينكننده
1_ نويسنده غياب در
شاعرانه حقيقتي
صفريان رضا سروده سايهها بصيرت درباره
آتشي منوچهر
دو به ميبينم لازم بپردازم _ سايهها بصيرت اصلي شعر واقع در يا _ شعرها به اينكه از پيش
مقاله ، موضوع و شعرها ايضاح زمينه در البته كه كنم ، اشاره هم موافق چندان نه نكته
:نيستند بيتاثير
كه ميهماني يك در _ پيش سال ده از بيش شايد _ سال چندين را صفريان آقاي بار اولين من _ 1
ترتيب تهران به بوشهر از من گاهگاهي سفرهاي از يكي مناسبت به _ علاقهاش طبق _ من ناشر
آن اماشدم آشنا (سايهها بصيرت شعر همين) او درخشان شعر و او با و كردم ديدار ميداد ،
ساختاري يا ديگر صورتي شنيدم ، نخستينبار من كه ورسيوني فرنگيها ، قول به يا قرائت
تقريبي ملاك با را شعر آن ارزش من كه است يادشان حتما صفريان آقاي و داشت ، ديگرگونه
پس ، نداشت ، همراه را كنوني مقاله روز ، آن در شعر.سنجيدم اليوت توماس "هرز سرزمين"
تفكر و نقادي مراقبت زير شعر ، ساختار اينكه ديگر.نميداد شنونده به القايي زمينهاي
كه ;ميشد درگير _ خواننده يا _ شنونده با مستقيم و بود نگرفته قرار امروزي نيمهعرفاني
نمايش به خواننده يا شنونده برابر در ناگهانيتر و زيباتر را شعر ويژگي ، اين من گمان به
به ارزشگذاري ، در را شعر امروزي ساختار و شكل كه ندارم آن قصد يادآوري اين در.درميآورد
موخره مقاله تفسير مويد گونهاي به شعر ، بگويم ميخواهم بلكهدهم تقليل نازلتر صورتي
فيه كتاب و مولانا مثنوي شبيه چيزي...شعر مفسر گونهاي به نيز مقاله و ;گرفته قرار خود
متعالي و پرتحرك ذهنيات تودرتوي دواير به را خواننده و همند مكمل تعبير ، يك به كه مافيه ،
.ميكنند هدايت صفريان آقاي اينجا و حضرت آن
من كه نشريهاي دفتر به خوانندهاي از علمي نقدگونهاي واقع در يا مقالهاي ، اخيرا _ 2
زبان" درباره سالها اين جنجالهاي به نظر كه رسيد ، ميكنم ، كار هفته در روز دو آن در
.داشت "شعر محض زبانيت" _ مجهول مصدر با _ ديگر تعبير به يا "شعر بودن
كافي شواهد با و مستدلا فيزيولوژي ، و زيستشناسي ، علم تازه يافتههاي بر تكيه با مقاله
بروز زمينهساز كه رويا و خيال خفيهگاه و كنام من ، زبان به يا خاستگاه:كه ميكرد ثابت
چپ ، نيمكره در تكلم ، و زبان خاستگاه و:دارد جاي مغز راست نيمكره در هستند ، شعري حالات
زباني بازي و زبان كه است كساني گزارهپردازي نافي صريح خيلي علمي ، سرراست نظريه اين خوب ،
مغز نيمكره دو كه نيست مفهوم اين به ما ، پذيرش اين البته ، .ميدهند قرار شعر اوليه اصل را
را انسان وجود كل و مغز آفريننده ، .ميدهند انجام متمايز وظيفه دو قاطع بهطور و پيوسته
نيمكره كاركرد از _ خيال جغرافيايي بخش در _ ذهن تنها نه كه پرداخته ، يكپارچه و منظم چنان
بلكه ميدهد ، قرار نوشتن يعني خود ، مادي بروز محمل را زبان شعر ، مثلا و ميگيرد مدد چپ
و ;هستند ابدي و ازلي تعاطي در پيوسته ما پي و رگ و خون و اعصاب تارهاي و سلولها تمامي
در و اول در كه _ "كلمه" به شدن تبديل و خود هستي به دادن معنا براي نيز زبان فيالمثل ،
اين و دارد ناخودآگاه و رويا و خيال به توسل و تعامل به نياز _ بود خدا كلمه و بود آخر
كرد همراهي احتياط با _ "محض زبانيت" طرفداران با كمي ميتوان حتي.ميسازد عملي را تمنا
تكمله.بخشد معنا را خود وجود تا ميرود شعر سراغ به خود ، موجوديت تصديق خاطر به زبان:كه
:اينكه فوقالذكر نكته دو ختم و
بياني با علمي ، اخير احكام از پيش زبان ، و شعر "هماني اين" يا نايكجايي موضوع اولا
افلاطون ، با جدلش در او.شده بيان است ، نيمهشاعر فيلسوفي كه نيچه ، طرف از ويژه به فلسفي ،
استيلاي و چيزها و انسان براي كامل مثالي واقعي صورتهاي ايجاد با كه اعلا ، مثل واضع
باني را او نوعي به بود ، آنها شعر و تراژدي موجد كه ديونيزوسي ، ديدگاه بر آپولوني ديدگاه
مدينه در شاعران كه ميدانيم زيرا.ميدانست شعر ما ، امروزي تعبير به و _ تراژدي مرگ
فكري نحله در _ شعر "محض زبانيت" مدعيان به نيز امروز _ نداشتند راهي افلاطون فاضله
تهاجم مورد كه ندارد مدرنيته خردگرايي منشا _ شعر:كه بگوييم ميتوانيم _ پستمدرنيسم
برخورد و تخيل هميشه ، شعر ، خاستگاه دريافتهايم كه چرا.گيرد قرار پستمدرن انديشههاي
درخشان و جديد ژانرهاي خلق براي را عرصه مدرنيته ، اگر و است بوده چيزها با انسان عاطفي
شعر در نهايت ، در آيند ، وجود به بودلر و اليوت ريلكه ، گوته ، چون شاعراني تا كرد باز شعري
رويكردهاي براي را زمينه و كرد پيدا تجلي مدرنيته توفيق از نوميدي شاعران ، اين خود
.نمود فراهم دوبارهتر و تازهتر
آقاي را مناسبي و خوب عرصه كه ميكنيم ، پيدا سروكار شعر چيستي و چگونگي به حالا ثانيا
.است كرده باز ما براي شعر ، در تاملاتش در و شعرش در صفريان ،
از كوشيده ، و شده وارد مختلف ديدگاههاي از هستي كل و علم فلسفه ، عرصه به اولا صفريان ،
از پس و جويد سود داشته بيان آنها مورد در انسان كه نظراتي و كيفيات و كميات بسياري جمع
;برسد است ، شاعرانه حقيقت كه خود نهايي مطلوب به تحليل ، و تجزيه و تعميم و استقرا و تفكيك
و جامع صفريان شعر كتاب موخره چون.است رسيده آن به _ علمي نقد قابل البته _ ديدگاهي از و
حوالتتان و نميدهيم شما و خود به را او تفصيلات و جدي مباحث تكرار زحمت ما است ، رساننده
حدودي تا و اصولي نكته دو يكي به تنها.آن فلسفي موخره و شعر مطالعه به حتما ، ميدهيم ،
شعر _ انديشمند اين ميكند ، استفاده اول "استيس" نظرات از صفريان:ميكنيم اشاره راهگشا
مصداق كلام آرايه با فقط كه ميداند حسي را آن و ندارد قبول جداگانه حقيقتي بهعنوان را
آن از (...و استعاره تمثيل ، تشبيه ، بديع ، ) را فاخر جامه اين چون كه ميكند ، پيدا
مردودش و كرده بيان زبان محضيت رد در را نظريه اين ما.نميماند باقي آن از چيزي بگيريم ،
نظريات از صفريان.است كرده را كار همين ديگر مسير از نيز ، صفريان آقاي داشتيم ، اعلام
جهان اكنوني موجوديت و موجود واقعيات و دارد اعلا مثل به اعتقاد كه جسته ، سود هم افلاطون
را شاعران اصلا او كه گفتيم و ;ميانگارد بياعتبار واقع در و اعتباري و سايهوار را
.ندارد قبول
تا ميدهد ، خرج به بيشتري كوشش اينجاها در و ميگيرد بهره هم "لاك جان" و "بركلي" نظر از
خويش ، دلخواه منظر به _ خودش ديدگاههاي با تلفيق در _ آنان مثالهاي و نظرات خاستگاه از
حدي در كه كند پيدا دست "است فلسفي يا علمي حقيقت مثلا كنار در شاعرانه ، حقيقت حضور" كه
:ميگويد و ميآورد نمونه را برگ سبزي از "بركلي" استفاده مثلا.مييابد توفيق نسبي
كرده ، مخلوط آن با را اشيا كيفيات ساير داده ، قرار ماهرانه بحثي موضوع را برگ سبزي بركلي ، "
نظر در و نيست يكسان بينندهاي ، دو هيچ براي برگ اين سبزي اينكه به نظر:ميكند اعلام
سبزي ، اين كه ميگيريم نتيجه نميشود ، جلوهگر حالت يك به لحظهاي دو هيچ در هم ، واحد ناظر
جهان به حكم اين تعميم با آنگاه و كند رو آن به انساني اينكه مگر نيست موجود خود خودي به
آن به اقرار از پيش شود ، اقرار آن وجود به كه امري هر كه توضيح اين ذكر و مافيها و
حقيقت و ;است آن به انديشنده ذهن به منوط جهان ، وجود كه ميگيريم نتيجه است ، شده انديشيده
."است ذهني سراسر امري نيز آن
را جهان واقعيت لاك جان ميرسند ، متفاوت نتيجه دو به راه يك از نيز دكارت و لاك جان
دارد افزودهاي وي ترتيب ، همين به نيز دكارت و انديشنده انسان حضور شرط به اما ميپذيرد ،
گوهر علاوه به است واقعي اموري است حركت و جسميت و امتداد نظير واقعي وجود داراي آنچه:كه
آن شناخت (هنر گوهر يا شعر ، يا پروردگار ، مثل) باشد چيزي هم اگر آن از غير و انسان انديشه
.نيست ممكن
كل دادن قرار ترديد مورد و فلسفي احكام نارسايي و سردرگمي اين كه ميگيرد نتيجه صفريان
برگ همان به خود ، فكر ايضاح براي او.ميگيرد سرچشمه ناگفته ناتمامي و نارسايي يك از جهان
كه است اين علم تعبير به آن ، سبزي و دارد واقعيت برگ اينكه نخست.برميگردد آن سبزي و
عكسالعمل نور تابش برابر در كه شده تشكيل معلوم مولكولهايي از فشردهاي انبوه از برگ"
.ميدهد پس را بعضي و ميكند جذب معين موج طول با را نورها از بعضي يعني.ميدهد نشان
رد تفسير اين با هم را تعبير اين صفريان ، ".ببينيم سبز را آن ما كه ميشود اين نتيجه
اثر ما اعصاب بر غيره ، و بو رنگ ، برگ ، چند هر كه است اين حكم اين معناي:كه ميكند
حقيقت يعني.ميشوند تبديل ديگر كميتي به باز كه است اين تاثير اين حاصل ولي ميگذارند
.است وهمي و ذهني سراسر درمييابد انفعالات و فعل اين از انسان آنچه و است علمي هست هرچه
مرحله اين به ميكوشد اونميكند رها را فلسفي _ علمي چون و چند اين دامنه صفريان اما
به بحث كشاندن با نميرسند ، دلخواه نتيجه به كه محض علمي گزارههاي آن از غير كه برسد
برگ كه حالاتي يا گرما عطرو و رنگ از ديگري ادراك و (برگ مثلا) شيئي برابر در آدمي حضور
استنتاج به ميكوشد نميآورد ، در سر آن از علمي تبيين و ميشود دارا آن از انسان حضور در
علمي ادراك كمك به حقيقت اين ولي.دارد وجود "شاعرانه حقيقت":كه بگويد و برسد دلخواه
كه ميرسد نتيجه به پس.نيست آن جنس از يا و است دور آن عملكرد حيطه از كه چرا.نميافتد
:است گونه دو به حقيقت
درباره تصورات تحليل از عقل كه نتيجهاي از كه است حقيقتي آن و _ عقلي و علمي حقيقت _ 1
.ميشود حاصل ميآورد ، دست به "فينفسه جهان"
جلوه انسان برابر در كه آنطور امور واقعيت درك از است عبارت آن و _ شاعرانه حقيقت _ 2
:ميكشد پيش را ديگر مسئله سه گزاره ، دو اين از پس صفريان ، .ميكند
.ميگيرد قرار انسان برابر در شيئي وقتي (الف
.ميگيرد قرار شيئي برابر در انسان وقتي (ب
.ميگيرند قرار انسان برابر در شيئي و انسان وقتي (ج
:كه گفت تصوير سه اين نقد در هم و تاييد در هم ميتوان واقع در
همين شناخت و تبيين در فقط كه چرا.نزديكتر مطلوب به و است اول وجه دو جمع حاصل "ج" وجه
شدن جمع بدون ما كه چراميشويم نزديك "شاعرانه حقيقت اصلي راز" به ما كه است آخر وجه
موجد كه نهايي تاثر و تاثير به "انسان و شيء انسان ، " يعني عنصر سه اين بيواسطه و يكجا
نيز صفريان.نميرسيم ميپردازد آن به نه و دارد دسترسي آن به نه علم و است شاعرانه حقيقت
برگ ، مثل چيزي با وقتي انسان كه":ميگويد ديگر بخشي در و ;دارد تاكيد نكته اين بر خود
متفاوت ، فصلهاي در مثلا) دارد برگ خود كه كيفياتي و خصوصياتي از گذشته ميشود ، روبهرو
مختلف حالات داراي نيز او كه انسان خود و (غيره و جواني و پيري در روز ، مختلف اوقات در
اندوه در نهايتا يا دارد ، جان يا نام غم است ، سوگوار يا بيخيال است ، غمگين يا شاد:است
نزديك موعود حقيقت به اجبارا است ، هستي حقيقت ميلياردها از حقيقتي درك عدم شادي يا
و اكتشافات و انكشافات موجد و ميدهد قرار هستي كل متن در را انسان وضعيت ، اين.ميشود
است ممكن نيز ديگر انسانهاي بلكه ندارد ، كار آنها به علم تنها نه كه ميشود ديگري حالات
هستي كليت از حجمي به رودرروئيشان و شيء و انسان حالت اين در بگذرند ، آن از بيتفاوت
و حقيقت كه را خود رمز و حقيقت كلام يك در و همجنسي شناخت يگانگي ، رمز كه ميشوند تبديل
ممكن انفعال و فعل اين.ميآيد وجود به شعر و ميكنند سوار كلام محمل بر هست شاعرانه رمز
اين مهمتر ، نكته.آيد وجود به طولاني شعر يك در است ممكن يا سطر ، چهار سه ، دو ، در است
جا همين شايد و نيست رازآميز تجمع آن از مستقل و جدا چيزي نيز ، زبان كشمكش ، اين در كه است
را آن كساني كه شده سبب _ نيست سوژه ديگر كه _ كلام سازنده و فعال حضور كه است
.كنند فرض شعر عروالوثقاي
* * *
_ ديگر بسياران بحث در كه همچنان _ صفريان جناب طولاني بحث در ميكنم فكر كه _ ديگر نكته
شوم ، يادآور ميخواهماست شعر در خاص موسيقي نوع هر يا وزن ، مسئله _ افتاده مغفول اندكي
(غيره و غم شادي ، ) ما حالات:كه پذيرفتيم را شاعرانه حقيقت آن آمدن پديد چگونگي وقتي كه
ميآيد وجود به شي در و ما در كيفياتي و ميگيرد قرار آن ، حالات و آن انتظام شيء برابر در
لنگانلنگان كند ، آرام آورد ، رقص به خود همراه به را زبان ميتواند و ندارد علمي تفسير كه
:بگويد مثلا.كند رهبري نيمهموزون حركتي به يا ببرد ،
باران باز
ترانه با
فراوان گوهرهاي با
خانه بام بر ميخورد
:بگويد يا
دارد ادامه
|