باران زلالي به زلال
ادبيات زانوي بر گريستن
شعر ملي روز يا ملي شعر روز
زبان اجتماعي پويايي
باران زلالي به زلال
ما ادبي جامعه و محمود احمد
يا اوست از اثر اين بگوييم ميتوانيم راحتي به بخوانيم بياسم را او از نوشتهاي اگر
نميشود هنرمندي هر نصيب توفيق اين و نه
سهرابدريابندري:عكس
فراست قاسمعلي
اسلام عليه او رودرروي كه را ابوسفيان مثل بزرگاني كرد فتح را مكه وقتي (ص)اكرم پيامبر
و گذشتن در و كردن رها آن بر كه تحليلي در.بياورند گرامياش محضر به و كنند پيدا را
:است ذكر قابل نكته سه ميرسد نظر به دستگيري اين
و هستند او عيان و مشخص رويارو ، دشمنان اولا ابوسفيان امثال كه ميداند پيامبر _1
.ميدانند آنان با را خود تكليف مسلمانان
باشند ، داشته را او مكتب با مبارزه به تصميم شاعر دو آن اگر كه ميداند همچنين _2
ابوسفيان امثال مبارزه با مقايسه قابل هنر به بودن مسلح دليل به آنان مبارزه تاثير
.بود نخواهد
شوند آشنا نزديك از او رحمتآميز و مهربان روحيه و پاك روح با هنرمند دو آن اگر _3
.شود تبيين و تبليغ نيز هنر زبان با محمدي دين و بگروند توحيد آيين به است ممكن
كه آنجا از اما است تامل قابل نكته سه هر كه است گونهاي به ما جامعه بر حاكم شرايط
ميشود ، نوشته محمود احمد زندهياد ايران معاصر داستان بيبديل استاد سوگ در دردنامه اين
با گفت بايد درد و دريغ صد با و متاسفانه.ميگيرند قرار اصلي هدف سوم و دوم نكات
تا بود فرهنگ مدافع و اهل نيز آن بنيانگذار و بود فرهنگ اسلامي ، انقلاب زيربناي اينكه
لازم اعتبار و ارزش از قلم اهل و قلمشوند تبديل قلم به مسلسلها كاش اي فرمود كه آنجا
بود بزرگ خسراني و خسران بود تاكنون فقط اگر كمتوجهي و كماعتباري اين.نشد برخوردار
.باشد مناسبتتر آن براي فاجعه واژه شايد و گذشته خسران از دارد ادامه نيز هنوز چون اما
:ميرسد نظر به نكته چند كمعنايتي اين تحليل در
آنها عدهاي شد باعث گرفتند مردم و انقلاب با پيشكسوت قلم اهل از برخي كه فاصلهاي _1
.كنند تقسيم غيرمردمي و مردمي دسته دو به را
شكاف اين شد باعث آنها انقلاب و مردم با آنان از برخي فاصلهگيري يا جبههگيري _2
.شود پررنگتر (...و خودي) قضاوت و باور اين نتيجه در و شود بيشتر
در و نگرفت صورت ميكرد نزديكتر ملت به را آنان از بسياري كه كريمانهاي برخورد _3
.داد نتيجه نسبتا يا داد نتيجه پذيرفت صورت كه مواردي از برخي
توجه موارد برخي در و (ناحق به يا حق به) حكومت از انديشه اهل از عدهاي شدن دور _4
شكافهاي به غيرمستقيم كه شد زمينههايي پيدايش مايه نوپا قلم اهل به جامعه حد از بيش
.زد دامن پيشگفته
ديگري دليل دو هر گاه متاسفانه و كمتجربه يا كمدانش فرهنگي مديران گماردن كار به _5
.شد نظر مورد زمينه رشد و پيدايش براي
ميكرد ترور بمب يا كلت با را انقلاب بچههاي انقلاب زمان كه جواني شد باعث مسائل اين
و توهين هر چاپ مجوز و قدرت و نداند خودي را بچهها همان حتي تواب بهعنوان امروز
است مجتهد و قدرتمند خود خاص زمينه در كه استادي اما باشد داشته آنها عليه را ناسزايي
.بماند كمبهره يا و بيبهره او اصلي تخصص از حتي جامعه نرسد نظر به خودي چنانچه
جامعه اخلاق معلم يا پيشنماز او امثال يا و محمود احمد كه نيست و نبود بنا بيترديد
و قاطع ضرس با.بود فرد به منحصر و بيمانند معاصر نويسندگان ميان در او اما گيرند قرار
در حداقل او قدرت به نويسندهاي هيچ ميگوييم داستاننويسي كلاس ته شاگرد عنوان به
نگاه جامعه در محمود جايگاه به منصفانه بياييم اما نداشتيم رئاليستي داستانهاي زمينه
داديم؟ بها انديشه و قلم اهل بهعنوان او به چقدر !دانستيم را او قدر چقدر ببينيم و كنيم
كردم عرض بود پا بر سيدحسيني استاد جناب فرزانه استاد بزرگداشت براي كه مراسمي در
و سيدحسيني امثال به جامعه اگر واقع به.است انديشه و قلم بزرگداشت سيدحسيني بزرگداشت
به نيازي مملكت بچههاي صورت اين در و گذاشته احترام قلم به گذارد احترام محمود احمد
بزرگان مملكت هر بچههاي بيترديد.ندارند خواندن كتاب براي آنچناني التماسهاي و سفارش
نابسامان وضعيت در را دانشگاهشان استاد وقتي.ميدانند خود آينده آينه را جامعه آن
!داريم؟ علمنوازي و علماندوزي امر در آنها بودن جدي براي تضميني چه ميبينند اجتماعي
مهمترين از يكي.ماست عملكرد جوانان و نوجوانان نخواندن كتاب دلايل از يكي كه نكنيم شك
زماني ما جامعهاست قلم اهل به ما غيرمقدسانه نگاه قلم و علم قداست از شدن كاسته دلايل
بخشنامههاي جاي به كه شد خواهد برخوردار خوبي به قلم اهل و كتاب اهل پژوهشگران ، از
عظيمي منزلت چه از كتاب اهل كه دهيم نشان آنها به جوانان ، كردن كتابخوان براي متعدد
.آنهاست به دادن اعتبار كه نيست آنها كردن مرفه لزوما منزلت اين.برخوردارند
عليرغم و مينشست ميزش پشت خود كوچك اتاق دربود خانهنشين و مريض سالها محمود احمد
خانهاش زنگ بار چند..و وكيل و وزير كدام.مينوشت و مينوشت و مينوشت جسماني مشكل
هنرمند يك اعتبار و شان كه كارهايي از بسياري !؟"بپرسم را شما احوال آمدهام" كه زد را
هزينه يا و نيست هزينهبر يا ميدارد ، گسيل قلم و كتاب به را جامعه و ميبرد بالا را
مشكل لذا است ، ناچيز و كم شود سرمايهگذاري مهم اين براي ميزان هر گرچه ;نميبرد چنداني
است ، فرهنگي دريافتهاي كمي است ، توجه كمي نيست ، بودجه كمي ميپندارند برخي چنانكه ما
هم و شود شناخته بايد انساني حيث از هم كه شخصيتي.است محمود همچون شخصيتهايي نشناختن
.ادبي حيث از
انساني بعد
في احرارا فكونوا دين لكم يكن لم ان":ميفرمايد انسانها آزادگي خصوص در (ع)حسين امام
".كنيد زندگي آزاده نداريد هم دين دنيا در اگر:دنياكم
خواسته مختلف طرق به و بارها.ميشد ديده وفور به محمود استاد شخصيت در متعالي صفت اين
جبهه و گروه به وابسته را او بگيرد ، حكومت و انقلاب عليه موضعي تا وادارند را او بودند
شاهد نزديك از را غيرانساني نيات اينگونه از نمونه چند.نشدند موفق اما كنند معرفي خود
سينه به رد دست همچنان او و شده او به هم بيمهريهايي اينكه با ميديدم وقتي و بودم
او.بود او ادب و تواضع محمود دوم ويژگي.ميشد عميقتر او به علاقهام ميزند مغرضان
بايد يا و نبودند يا ديگران و ميديدند را خود تنها كه همدورههايش از تني چند برخلاف
آموزشهاي دادن و افراد پذيرفتن از.بود فروتن و متواضع شخصي ميبودند آنان مطيع
حضورش به را علاقهمندي كه بار هر و نميورزيد دريغ هرگز آنها به تجربي و علمي گوناگون
.باران زلالي به بود ، زلال محمودميكرد صحبت او با كار چون و چند درباره مفصل ميبردم
داشت را صفت همين تنها او اگر ميرسد نظر به.مردم نوشتههايش ، مخاطب با هم خود ، با هم
بيشتر را او جديد نسل نتيجه در تا كند توجه او به اينها از بيش كه بود لازم جامعه بر
داستاننويسي ساله بيست نويسندگان از تقدير مراسم از پس.شود نزديكتر او به و بشناسد
او از دعوت كه فرمود فرهنگ وقت وزير بود ، شده ديده تدارك آنان براي كه افطاري ضيافت در
چون و است روزهداران براي افطار نيت به شام اين فرمود دعوت جواب در.باشد بنده عهده به
ديگراني حتما كردم عرض.نميكنم شركت روزهدار عنوان به نيستم روزهدار و دارم مشكل من
:فرمود.نيست فراهم برايشان روزهداري امكان و دارند مشكل جنابعالي همچون كه هستند هم
در را دوستانم دارم دوست خيلي اينكه بانميكند همراهي دلم است افطاري اسمش چون نه ، "
".نيايم بدهيد اجازه ببينم ، جمع آن
.بياييم دارد دوست خيلي بابك پسرم كه زد زنگ بعد دقيقه چندنبود كردن قبول جز چارهاي
ميبينم را دوستان ميآيم فرمود شرطي؟ چه پرسيدمميآيم شرط يك به" فرمود.شدم خوشحال
بعضي خلاف به نگرفت جايزهاي اينكه از بعد مراسم همان در ".نميمانم افطاري براي اما
آويزان لبهاي جايزه نگرفتن از معالوصف و نداشتند او همطراز رتبهاي كه نويسندگاني از
.گرفتم ملت اين از را جايزهام من":فرمود گشادهرويي با داشتند هم در چهرهاي و
كه داشت را اين امكان او ".مينوازندم نگاهشان با و كردهاند دورهام كه اينهايي
ميرفتند بودند ، مهم اين پي هم فراوان.داشت هم را رسمش و اسم كند ، آنچناني مصاحبههاي
را ديگراني و نداد تن او اماخارج از چه و داخل از چه ميتراشيدند ، واسطه ميآمدند ، و
كرديم؟ دست اين از برخوردي او به نسبت هم ما آيا منتها ميكرد سرزنش بودند داده تن كه هم
ادبي بعد
قلم قدرت كه آخري روزهاي تا و بود قلم و كتاب عاشقميكرد كار بيامان و پيوسته محمود
يكي كه ميگويم او جوانتر دوستداران از دسته آن براي.ميكرد بازي عشق قلم با داشت زدن
اول صبح از ميگفت.بود كتاب و قلم با عشقورزي و پشتكار همين محمود موفقيت دلايل از
.ميشوم بلند ناهار براي فقط و ميكنم كار يكسره بعدازظهر تا مينشينم ميز پشت كه وقت
از درجه آن به درجه صفر مدار كه لذاست.كار دوباره و ميكرد استراحت قدري ناهار از بعد
بود كافي مينوشت را درجه صفر مدار فقط محمود اگر ميرسد نظر به.ميرسد پختگي و قدرت
ذكر قابل نكته چند جلدي سه اثر اين درباشد سرزمين اين برتر نويسنده ادبي نظر از تا
:است
به.است داستاني شخصيتپردازي كامل نمونه كه (نوذر) شده خلق و ساخته آن در شخصيتي اولا
و نديدهام نوذر بودن ملموس و قدرت دقت ، به داستانها در شخصيتي هيچ ميكردم عرض استاد
.ميبينم داستاني خيلي را نوذر هم خودم گفت و خنديد استاد.است مثالزدني جهت اين از
اينكه نكته سومين.نكرد حس بنده اين دستكم يا.ندارد اضافه حجم آن به كتابي ثانيا
از جاهايي.است ديده چنين را دوره آن محمود.اوست منظر از انقلاب روزگار روايت رمان
به محمود كه نيست معني آن به اين اما نيست همخوان بنده امثال و بنده عقيده با داستان
اينباره در كه نيست كتابي تنها اين اينكه ضمن.كند تحريف را انقلاب است خواسته عمد
قضاوت مرجع تنها اين و نشود نوشته خصوص اين در ديگري كتاب هيچ نيست قرار و شده نوشته
نوشته ديگر كتابهاي هم.اندازد اشتباه به نديدهاند را انقلاب كه را ديگراني و باشد
ادبي اشتباههاي و ميكنند بررسي و نقد نظر اهل را كتابي هر هم و ميشود نوشته هم شده ،
.ميشود روشن آن اجتماعي يا
ميرسد نظر به.است استاد بودن سبك صاحب گفت بايد محمود آثار كل درباره كه ديگري نكته
نه يا اوست از اثر اين بگوييم ميتوانيم راحتي به بخوانيم بياسم را او از نوشتهاي اگر
.نميشود هنرمندي هر نصيب توفيق اين و
برخي چنانكه.است نگرفته كار به هنرمندانه و صيقلخورده را جنوبي زبان او همچون كس هيچ
بود ممكن آنكه حال مينوشتند جنوبي او تاثير تحت و ناخودآگاه محلينويس نويسندگان از
عمل قدرتمندانه چنان نوذر شخصيت خصوص در ميگفتم استاد به.نباشد جنوب داستان جغرافيايي
اينكه بدون خواننده من كنيم اضافه نوذر حرفهاي به جديدي حرف باشد قرار اگر كه كردهايد
مورد حرف و ميزند حرف چگونه نوذر بگويم ميتوانم حتي باشم خوانده را حرفها يا حرف آن
.ميكند ادا طور اين را نظر
جديد واژگان كاربرد و خلق زبان ، كردن زنده و پويايي گسترش ، فارسي ، زبان به استاد خدمت
ايران جنوبي شعراي و نويسندگان خوشبختانه.اوست ديگر ويژگيهاي و خدمات از غيرمرسوم يا
.دارند و داشتهاند نقش كدام هر جنوب سبك اساسا و جنوب زندگي تصوير در اينان نيستند ، كم
...و شريف عبداللهي ، صفدري ، روانيپور ، آتشي ، چوبك ، سهماست محمود احمد آنان سرآمد اما
و صد گفت روزي.خود خاص صداقت و پشتكار قدرت ، دقت ، با.است محمود محمود ، اما محفوظ
در تا ريختم دور و كردم پاره را گرفتهام دست تازه كتاب نوشتههاي از صفحه بيست
خصلت اين اگر.كنم خلق نو از و باشم نداشته آنها به مراجعه به اميدي بازنگري و بازنويسي
و ديگران و او فرق بگذاريم ديگري نويسنده از جملهاي كنار او پيوسته و روز هر كار با را
نشان براي نويسندهاي روزي كه است اين جمله آن.ميشود معلوم محمود موفقيت رمز همچنين
!!!رمان شده و شده چاپ تا كردم كار رمان اين روي آزگار ماه سه من گفت زحمتش ميزان دادن
ذكر رمان يك تاليف براي او فراوان مشقت دادن نشان براي كار ماه سه وقتي است بديهي
اهل تازه و گذاشته وقت ماه سه از كمتر ديگر نوشتههاي براي كه است اين آن معناي ميشود
استاد كه است همين براي شايد و !چه يعني رمان يك براي هم ماه سه همين كه ميفهمند اشارت
را اين.نيست آن به رسيدن براي هم ميانبري راه هيچ و است كندن جان نويسندگي است معتقد
هر بهفرمود چيست موفقيت رمز پرسيد و بود آمده او خدمت به كه جواني نويسنده جواب در
بيتوجه اگر و كرد عزيز و محبوب را خود داشت نظر و توجه او به جامعه اگر.رفت محمود حال
و پر كارنامهاي با و كرد وظيفه انجام خوبي به او كه چرا داد نشان را خود كممقداري بود
ما چه مينمايند رخ و زندهاند او آثار دارد وجود بشريت تا.رفت ماندگار اثري و ياد
.كرد خواهد قضاوت ما درباره تاريخ.نيايد چه و بيايد خوشمان چه نخواهيم ، چه و بخواهيم
براي چيزي ما عملكرد راهند در كه ديگري نسلهاي پيشگاه در و تاريخ قضاوت در است اميد
.باشد داشته دفاع
كردهايم عمل درست اگر.كنيم مرور را فرهنگيمان منظر.كنيم خلوت خدا و خود با بياييم
است بوده غيرفرهنگي عملمان يا نگاه اگر اما اوست از هميشه توفيق كه گوييم شكر را خدا
خطا ، به اعتراف.كردهايم اشتباه كنيم اعتراف مردانه كه باشيم داشته را شهامت اين
مسير رفتهايم بيراهه به واقع به اگر اينكه ضمن.ميكند بزرگ كه نميكند كوچك را خطاكار
و شدهايم دور مقصد از واقع در برويم قدر هر نباشيم "راه" در اگر كه دهيم تغيير را
.بود خواهد زيانبارتر و مشكلتر برگشت
(باشند مخالف اگر تازه) مخالف هنرمندان پي (ص)مصطفي محمد همچون آيا بپرسيم خود از
اهل پذيرفتن آيا !چرا؟ نفرستادهايم اگر و چگونه و چقدر فرستادهايم اگر فرستادهايم؟
افراد به حكومت پدرانه نگاه و بالا ظرفيت معناي به (باشد مخالف اگر حتي) مخالف قلم
او شرمندگي حتي و جذب باعث مخالف به مهرآميز نگاه داريم يقين آيا نيست؟ خود خانواده
رو آن از نداده جواب چون و كردهايم تجربه را محمدي سيره اين آيا شد؟ نخواهد
نكردهايم؟ تجربه اساسا يا گرداندهايم
ادبيات زانوي بر گريستن
1_ تابوكي آنتونيو داستاني جهان به نگاهي
يزدانيخرم مهدي
دهه ، چند طي...و سيلونه ويتوريني ، كالوينو ، بوتزاتي ، است غريب معجوني ايتاليا ادبيات
جهاني دوم جنگ از بعد كه طوري به.كردند بنا را كشور اين مدرن ادبيات پايههاي
مبدا و كالوينو اگر.نمود دگرگون را ايتاليا ادبيات تازه و بديع سبكهايي و گرايشها
با آميخته ايتاليا ادبيات فكري سوي و سمت بگذاريم ، كناري به را پيراندللو يعني او فكري
سال صد در سرزمين اين سياسي نابسامانيهاي پيامد دقيقا كه است اجتماعي رئاليسم
نوعي
ميدهد سوق ابتكارآميز و جديد فرمي سوي به را كالوينو دغدغه اين حال.است اخير
تابوكي آنتونيو.مينمايد خشن اجتماعي و فضا بيانگر را تابوكي آنتونيو ونويسندهايمانند
سمت به دانشگاهي تحصيلات اتمام از پس او.آمد دنيا به ايتاليا شمال در سال 1943م به
تا 1988 سال 1986 از تابوكي.شد برگزيده جنوا دانشگاه در پرتغالي ادبيات و زبان استادي
نشر و ترجمه مسئوليت اين پيامد.شد عهدهدار را پرتغال در ايتاليا فرهنگي بنياد رياست م
اثر نخستين.است ايتاليا دهه 70 نويسندگان از يكي او.بود پسوا پرتغالي معاصر شاعر آثار
اين از او.است شده منتشر م سال 1975 در كه است "ايتاليا ميدان" كوتاه رمان تابوكي مهم
تفاهمي سوء به ميتوان مثال عنوان به كه نموده منتشر را بسياري آثار امروز تا تاريخ
تابوكي.كرد اشاره هندي شبانه و ميگويد چنين پريرا پورتوييم ، بانوي افق ، خط بيمقدار ،
به ايتاليا ميدان در بالاخص كه ذهني و شخصي تاريخي.است ايتاليا تاريخ نويسنده
.است يافته شباهت تنهايي صدسال دروني بنمايههاي
ايران در.ميآيد شمار به آينده سال چند در نوبل ادبي جايزه كسب اميدهاي از يكي تابوكي
بازار به گذشته سال چند در او كوتاه و موفق رمان دو.است شده ترجمه تازگي به او آثار
منتشر گفتار نشر توسط سال 1379 در شرفي شقايق ترجمه با "ميگويد چنين پريرا"است آمده
به حبيبي سروش يعني كمنقص و قديمي مترجم ترجمه با چشمه نشر را "ايتاليا ميدان" و گرديد
يعني مبدا زبان از رمان دو هر گويا.است مهم نكته يك ترجمه دو هر حسن.فرستاد بازار
را هندي شبانه نام به تابوكي از ديگري رمان ترجمه حبيبي سروش.شدهاند ترجمه ايتاليايي
.دارد دست در نيز
(1975) ايتاليا ميدان
دهه چند در را ايتاليا تاريخ خود روال طي و ميشود آغاز ضربهزننده مرگ يك با رمان
خانواده يك از كه "گاريبالدو" نام با شخصيتيميكند تصوير گذشته قرن مياني و آغازين
ادامه اثر پايان تا كنش اين و داده وام خاندان بعدي پسران به را خود نام است روستايي
زمان سه در رمان:زمان تكنيك.ميكنم تحليل زمان محور با را ايتاليا ميدان.ميكند پيدا
مستقل هارموني يك ايجاد براي تابوكيميشود روايت تاريخي هوايي و حال با و متفاوت
مرگ با رمان شروع.است ساخته داستاني فضاي و درونمايه نوع سه زمان ، نوع سه با همراه
آن تاريخي گرايش كه اسطورهاي منش نوعي نخست زمان پايان تا و ميشود آغاز گاريبالدو
يك هر كه همنام و عجيب شخصيتهايي.ميدهد تشكيل را اثر كوتاه فصول پيكره است محسوستر
ماركز تنهايي سال صد سوي به را مخاطب ذهن اثر شروعميكنند روايت را خود تاريخي سرنوشت
پيش با اما ماركز ، جادويي ذهن سيلان و روايت آن و آركاديو خوزه اعدام صحنه ميدهد سوق
دوره يك روايت به ماركز برعكس تابوكي.ميكند پيدا تقليل حس اين رمان بيشتر چه هر رفتن
شدت به زمان دل در را ذهني آدمهايي تاريخ او بلكه ندارد علاقهاي پيوسته تاريخي
استفادهاي رمان اسطورهاي بعد از او كه جاست اين در تفاوت.ميكند روايت خود فرساينده
به آنها راندن با و كرده دستنيافتني ذهنيت اين با را آدمهايش او.است داشته معكوس
دوره و اجتماعي سياسي ، دغدغههاكاملا.ميشكند را رمان اسطورهاي بار تمام اثر صحنه
ميتواند تا تابوكي هوا و حال اين در.است فرانكو فاشيستي حكومت ظهور از قبل تاريخي
و تاثيرگذار را "شكست" فاجعه بتواند تا ميسازد قهرمانگونه و اغراقآميز شخصيتهايي
تا ريتم اين.هستند هم از جدا گونهاي به يك هر و كوتاه بسيار فصولكند بازسازي منطقي
قديمي رمان و چيو بوك ژان به را تابوكي قصهنويسي نوع و ميكند پيدا ادامه رمان آخر
اول زمان پايان در دوم گاريبالدوي مرگ با.ميكند شبيه "دكامرون" يعني ايتاليا تاريخ
است زيركانه و ساده هجو نوعي !گندم خاطر به مرگ.ميريزد درهم رمان اسطورهاي منطق تمام
از ملغمهاي است ، رمان زمان طولانيترين كه دوم زمان.نميكند آن بر مكثي نويسنده كه
ناقوسهاي چريكها ، مبارزه و موسوليني ظهور.است تابوكي ايتاليايي طنز و جادويي رئاليسم
شهر كشيش.ميروند آسمان به كرده قهر شهر از پنجرهها و ميشوند ذوب خود به خود كليسا
آن از بعد.ميشوند روايت تلخ فضاي اين در آدمها و ميبرد پناه كوه به ديوانه نيمه
دوره تاريخ يعني بيرونيش منطقي بر را اثر دروني منطق ميكوشد تابوكي اسطورهاي فضاي
.بخشد برتري فاشيسم
شعر ملي روز يا ملي شعر روز
نصيري آرش
انتخاب به آتشي منوچهر نوشتند ، صبح آن نشريات وقتي شد ، شروع صبح يك از تقريبا - قضيه
همان لابد را خبرها.است كرده اعتراض "شعر ملي روز" عنوان به شهريار استاد وفات روز
محترم نماينده _ شعردوست علياصغر آقاي كه بودند نوشته كنار و گوشه در قبلا نشريات
از خيليهايمان لابد و است كرده ارائه فرهنگي انقلاب عالي شوراي به را طرح اين _ تبريز
.نيست جدي چندان كه خيال اين با بوديم گذشته راحتي به آن كنار
سرزمين اينجا حال هر به.نبود بيراه پر البته صد كه شد شروع اظهارنظرها آن ، از بعد
اصل ديگر بار اين و ميشود تيز خيليها گوش شود شعر از صحبت هرگاه و است شاعران همه
حرفش كس هيچ حال به تا چرا كه اين) شود بسيج عمومي نظرات كه است طبيعي و بود شعر مطلب
سخن داد باره اين در كه ديگري آنهاي همه مثل آتشي منوچهر.(دارد سوال جاي بود ، نزده را
ميشود ملي شعر از صحبت وقتي بود ، گفته آن ضمن و داشته پاس را شهريار استاد مقام دادند ،
اما است صاحبنظران از ديگر بسياري ديدگاه اين البته.داد راي فردوسي به بايد بيگمان
؟"شعر ملي روز" يا است "ملي شعر روز" آيا چيست؟ ميمون روز اين دقيق عنوان پرسيد بايد
نام اين با را روز اين نميتوانيم قاعدتا اما است ارجح فردوسي طبيعتا باشد اولي اگر
را روز يك هم مقوله اين به مربوط موارد بقيه مورد در بايد صورت آن در كه چرا بناميم
اين به..و "سياسي شعر روز" ،"مذهبي شعر روز" ،"عرفاني شعر روز":مثلا.كنيم انتخاب
يك شعر بودن ملي ديگر صورت آن در و باشد شعر "ملي روز" اين عنوان بايد قاعدتا ترتيب
همگان.گيرد قرار روز اين انتخاب مبناي عنوان به او انتخاب نهايي ملاك نميتواند شاعر
ديوان قرآن ، ما آسماني كتاب از بعد ايرانيان ، طاقچه روي كه ميدارند اذعان و ميدانند
ما خون با شعرش و حافظ.ميگيرند فال آن با جهان سراسر فارسيزبانان و دارد قرار حافظ
غزل استاد سعدي طرفي از.ماست تاريخي حافظه حافظ صاحبنظران ، از يكي قول به و شده عجين
و مولانا شعرهاي.است راهگشا و خواندني هميشه و هنوز گلستانش و بوستان و است حكمت و
و ميرود فروش به دنيا در بالا تيراژ با اشعارش ترجمه و شده مطرح جهان در تفكرش
كتاب از بعد خيام عمر رباعيات ترجمه ميگويند.خواندهاند را اشعارش مطرحي خوانندگان
عبدالرحمن گنجوي ، نظامي از..و است بوده اروپا در كتابها پرفروشترين از يكي مقدس
معاصران از.ميگذريم هم...و تبريزي صائب دهلوي ، اميرخسرو قبادياني ، خسرو ناصر جامي ،
شده مواجه غرب در گستردهاي اقبال با شاملو و سپهري سهراب فرخزاد ، فروغ اشعار ترجمه هم ،
نو شعر پدر كه نيمايوشيج البته صد و رفته پيش هم نوبل جايزه دريافت مرز تا شاملو و
اگر بنابراين.دارد حق ادبيات و شعر برگردن جريانساز شاعر يك عنوان به و است پارسي
.هستيم مواجه فراواني نامهاي با باشد شعر ملي روز انتخاب بنابر
به نگريستن ملي.است مختلف قوميتهاي از متحد جمعي ما كشور داريد اذعان طرف آن از
كه اينگيرد قرار نظر مد بايد هم ايراني مختلف اقوام اتحاد اما است خوب شعر پديده
ميكنند ، انتخاب شعر ملي روز عنوان به را شهريار مرحوم وفات روز تبريز محترم نماينده
و زيبا منظومه خاطر به بيشتر بلكه شهريار استاد فارسي اشعار خاطر به فقط نه حتما
.است "سلام بابايه حيدر" تاثيرگذار
شهرت عمده است تركي جاودانه اثر يك و مينشيند زبانان ترك جان و روح در عميقا شعر اين
كه گفتهاند ، هم استاد خود غزل در وگرنه است شعر اين خاطر به هم جهان در شهريار استاد
پارسي غزل تاريخ در وزنهاي استاد آنكه وجود با يعنيدارد حافظ دولت از همه دارد چه هر
ترتيب اين به.است قومي مسئله يك بيشتر ايشان شدن مطرح و نيفزوده آن به زيادي چيز است ،
مقوله اين به منظر اين از اگر.ملي شاعر يك تا است قومي شاعر يك بيشتر شهريار استاد
مازندرانيها و نباشد باباطاهر چرا بگويند ، همدانيها مثلا كه نيست بعيد شود ، نگريسته
و باشد ثالث اخوان بايد بگويند خراسانيها و نه اميرپازاواري مثلا يا نيما چرا بگويند
فايز چرا بگويند آتشي آقاي خود آخر دست و بزنند سينه به را سعدي يا حافظ سنگ شيرازيها
.است شاعران همه سرزمين شد ، اينجا گفته كه طور همان.نباشد ما ملي شاعر دشتستاني
نفر سه ايراني ، نفر دو هر از":است گفته _ فرانسوي ظاهرا - مستشرقان از يكي ميگويند
".شاعرند
ناملايمات شديدترين و آميخته در شعر با كه است ملتي توصيف در شيرين اغراق يك اين
روز يك انتخاب از صحبت وقتياست گذرانده سر از شعر سلاح با را فرهنگي سياسي و اجتماعي
فردوسي كه اين حتي و آيد وجود به بحثها اين كه است طبيعي ميشود "شعر روز" عنوان به
عنوان به رودكي نباشد؟ رودكي چرا راستي اما است طبيعي حدودي تا هم باشد اول نامزد
شكوه اشعارش خواندن با وقتي باشد حركت اين مبدا نبايد چرا پيروز كاروان اين طلايهدار
خاك اين از گوشه هر به كه ميبينيدرا بلخ و بخارا و ميآورد خاطر به را بزرگ ايران
ما و ميزند طعنه آفتاب به بزرگي ، بلند سايه مينگريم _ خيز شعر اقلا يا _ هنرخيز
.ميشويم بيشتر تدبر و تامل به ناگزير
يك ميتوانيم.كنيم بحث انتخاب اين خاص روز به راجع اينقدر دارد لزومي چه بنابراين
يونسكو ، سازمان كه حالا و كنيم انتخاب دارد شعر با هم مناسبتي كه را خاص روز
روز" عنوان به را ايران در بهار شروع روز فروردين ، اول يعني شمسي ، سال روز شاعرانهترين
نباشد؟ ما "شعر ملي روز" بزرگ ، افتخار اين چرا است ، كرده انتخاب "شعر جهاني
زبان اجتماعي پويايي
1_ شعر چيستي باب در جستارهايي
فتوحيهپور پيام
كيفي تعريف بحث سعي ، اين به ورود براي.است شعر پديدارشناسي در سعي شعر چيستي به پرداخت
به شعر تعيين مرزهاي سپس و ميدهيم قرار نظر مد را زبان يعني آن ماهيتي بستر براساس شعر
.ميكنيم نامگذاري را پديدار يك عنوان
زبان مفهوم بايد شعر كيفي تعريف منظور به لذا ميشود ساخته و ميگيرد شكل زبان از شعر
بشر استفاده مورد كانتينوم زبان.كرد نشانهگذاري شعر براي ماهيتي بستر يك عنوان به را
اين تعريف مدرن زبانشناسياست ديگر بشري با ارتباط ايجاد براي (معين مكان و زمان در)
در.نمايد سادهسازي را آن اجزاي بتواند تا است كرده تشريح شبكه يك قالب در را كانتينوم
پيچيدهتر زمان مرور به كه است پرداخته شبكه اين از شبيههايي ساختن به زبانشناسي واقع
بررسي جديد ديدهاي زاويه آغازگر زبان شبكه شبيهسازي.شدهاند نزديكتر زبان اصل به و
تكنولوژي و بومشناسي ادبي ، نقد جديد ، هرمنوتيك ترتيب اين به.است شده زباني فرآورده هر
يك شبيهسازي.گرفتند كار به را جديد ديدهاي زاويه اين اجتنابي غيرقابل شكل به اطلاعات
به هرگز حال عين در ولي ميگردد آن درك براي قابليتهايي ايجاد باعث فرآيند يا پديده
در شعر تعاريف از يك هر جايگاه پساست بديهي امري كه نميرسد ، واقعيت با دقيق تطابق
به صرفا لذا و شود نزديك دقيقي تطابق به نميتواند زبان شبيهسازي شكلهاي از هريك
.ميگردد محدود شبيهسازي (پيشنهاد بگوييم است بهتر يا) مكتب آن شعرشناسي بيان
علمي تعريف در سعي گونهاي به ارتباطي ، شبكه يك مصداق به زبان با شدن مواجه اينجا در
واحدي به انسان با ارگانيك ارتباط در را آن و ميپردازد زبان زيستشناسي به كه است
اينجا شايد كرد؟ تعريف را انسان از مستقل موجود اين نميتوان چرا.ميكند تبديل مستقل
و 19 قرون 18 دوران در گرفته شكل غربي متافيزيك از برخاسته كه ايدئولوژيك ناخودآگاهي يك
بر محاط را خود فرهيخته فردگراي انسان كه است رمانتيسيستي اخلاق اين سازنده است ميلادي
(!بشمرد محترم حال عين در را او استقلال و).بداند موجود اين
دو ارتباطي اوليه الگوهاي شرح و ساخت در مهم گامي هرچند زبان به كردن نگاه شكل اين
زباني فرآيندهاي شكلگيري و زبان پديده مكانمندي و زمانمندي قبال در اما است انسان
آن متعالي حد كه ارتباط خطي و يكبعدي شبيهسازي:ميگردد انتزاعي پيشنهادهاي به ملزم
روي ساده دياگرامهاي شكل به خواندن ، فرآيند در متن به مخاطب از است تاويلي پسخورهاي
فردگرايانه تعاريف به محدود نميتواند زباني ارتباط بر حاكم نظام.ميگيرد شكل كاغذ
نه ميگيرد نظر در را جغرافيايي و تاريخ زباني ارتباط براي نه نهايت در كه چرا.باشد
طبيعت انگاشتن ناديده منزله به پديده هر جغرافياي و تاريخ حذف و مخاطب و گوينده براي
.بود خواهد آن فطري
و بسط در بگيريم ، ناديده آن دادن جلوه خالص براي را پديده يك فطري طبيعت كه زماني
دچار كاربردي جنبههاي به پديدارشناسي ايدهآليستي حيطه از فراروي و بيشتر تشريح
مختلف شكلهاي به كه سالهاست يكسونگر لغزشهاي اين تجربه.شد خواهيم يكسونگر لغزشهايي
ظهور ادبي ، و هنري مكاتب برخي تندرويهاي چون حوادثي.شدهاند ثبت تاريخ در
عنوان به جنسي و رواني ناهنجاريهاي شكوفايي سوسياليست ، يا ناسيوناليست ديكتاتوريهاي
عين در كه گرفتهاند ، ريشه ايدهآليستي نظريهپردازيهايي از همگي اجتماعي جهشهاي
جديد زبان قدرت با ولي كردهاند حذف را آرمان آن فطري طبيعت انساني ، آرمانهاي اعلام
و بدترين باعث كه دادند گروههايي و افراد به را اجتماعي بحران يك ايجاد توانايي خود
.بودند نتايج فجيعترين
حال در جامعه اجزاء كليه بين ارتباطي وسيع ميدان يا ماتريس يك عنوان به زبان كانتينوم
يادگيري پس.است مداوم تغيير دليل همين به و اجزا اين از تاثيرپذيري و بر تاثيرگذاري
تغيير و ميشود ، پردازش پرورش و آموزش سيستماتيك شكل به نو جوامع در كه زبان قراردادهاي
كاربردي نشانهشناسيك قالبهاي حتي و لحن يا كلمه و جمله از سطحي هر در زبان نوزايي و
انحصاري زباني قراردادهاي با اجتماعي جديد بنيادهاي و طبقات ساخت و طبقاتي نمو و زبان ،
تاثيرگذار قدرتهاي برآيند كه واقعيت اين.هستند فرآوري حال در زبان ميدان خود در همه
عجيب موجود اين سياليت رسانهها و پرورش ، و آموزش فرهنگ ، دولت ، اجتماع ، حوزه در زبان بر
در آنارشيك عكسالعملهاي وقوع پذيرش موجب ميكنند ، هدايت كلان ابعاد در را غريب و
جامعه كوچكتر زيرمجموعههاي توسط كه عكسالعملها اين.ميشود زبان كلان موقعيت برابر
يا فرد يا زيرمجموعه آن اخلاقي اعلامهاي و خواستهها اساس بر ميشوند ، واقع فرد حتي و
.ميگردند تعريف عارض ، نشانهاي عنوان به
فراگير عملكردي جامعه يك در "توافق و تعريف" اصلي مرجع عنوان به زبان كه است بديهي
آن وجود سر بر جمعي توافق و ميگيرد شكل زبان حيطه در اخلاق مهمتر آن از و قانون.دارد
هر دغدغههاي عمدهترين حال عين درميشود انجام حيطه همين در (آن رعايت الزاما نه)
موقعيتهاي ايجادكننده خود كه است اخلاق خصوص در "توافق" سپس و "تعريف" پويايي جامعه
اگر بود نخواهد نامربوط پس.بود خواهد بحران تاريخي نقاط و جامعه در تبديل و گذار
.ببينيم نيز زبان خود نوزايي و تبديل در را پويايي اين عمده تاثيرات بازتاب
فقط نه) مسلط اخلاق رعايت به ايستا موقعيت در كه جامعهاي به نواخلاق يك ارائه زمان در
(ميآيد حساب به آنها از يكي دولت كه موثر جوانب تمام از برآيندي بلكه دولتي اخلاق
و تازه انباشت بايد گذار و سياليت ايجاد و موجود صليب زدن هم بر براي ميدهد ، ادامه
دستور جملات ، كلمات ، از بهرهگيري به انباشت اين.بگيرد شكل زبان ميدان در قدرتمندي
ايستا وضعيت بر را تاثيرگذاري توانايي جديد آرماني پيامهاي و زيباييشناسي زبان ،
از تاثيرگذاري.ميدهد تغيير خود نظر مورد مقياسهاي به را اجتماع پايش سطوح و مييابد
بازتابهاي تا شده نوزايي زبان كاربردي كثرت افزايش و زباني پيامهاي انتقال مرحله
انباشت اين با تمامي به جامعه يا نهايت در و ميشود كامل قدرت انباشت اين به جامعه
كه است جامعه در تبديل بروز عدم سوم شكل.ميآيد پيش شكاف جامعه در يا ميشود هماهنگ
.بود خواهد تاثيرگذاري مسير نشدن كامل از منبعث
|