راز الفباي شبيه مردي
ميخوانيم را يكديگر نگاه
منتقد نگاه
ادبيات حاشيه
بزرگان نام بردن زشتي به
بنده و خدايگان
راز الفباي شبيه مردي
|
گذشته سالهاي طول در
نسلان هم بارها
براهني شناسنامهاي
شفاهي و كتبي آنجا و اينجا
شعر جلسههاي و مطبوعات در
براهني كردهاند اظهار
است منتقد نيست شاعر ذاتا |
آزرم محمد
.مشكل هم است ، جالب هم ديگران ، براي ميشوند مسئله كه نامهايي درباره نوشتن هميشه ،
هر با و نوشتهاش هر در بخواهد و باشد نوشتن اصلياش مسئله نام اين اگر بهخصوص
از و بار اولين براي نوشتن ، عمل و نوشته خود به نيز و چيزهايي يا چيزي به نوشتهاش ،
از نوشتن دليل همين به.مشكلتر مسئله هم و ميشود جالبتر مشكل هم بدهد ، نامي ابتدا ،
نوشته اين براي ولي نباشد ، مسئله مشكلترين اگر شعرش ، نگرههاي و شعرها و "براهني رضا"
چرا؟ اما ;باشد مسئلهساز ميتواند شعر كنوني فضاي در نويسندهاش البته و
قصه كارگاه پنجم ، گلستان خيابان در خانهاش زيرزمين در "براهني" پيش ، سال چند همين تا
را هنر فلسفه و قصه و شعر درباره نظرهايش و دانستهها و خواندهها آنجا و داشته شعري و
نظر و ميكردهاند بحث كارگاهاش اعضاي مدتها عنواني هر درباره ميكرده ، عنوان
براي البته و همه براي را قصههايشان و شعر ميرسيدهاند ، نتايجي به و ميدادهاند
و ميكردهاند خطاب "دكتر" يعني دانشگاهياش عنوان با را او ميخواندهاند ، "براهني"
شنيده هم كارگاه اين اعضاي صداي نبوده ، كارگاه اين گوينده تنها "دكتر" و هم ، هنوز
شكل براهني دكتر خانه زيرزمين توي پايين ، آن آنجا ، صدايي ، چند كوچك جامعه يك.ميشده
ارزش و اهميت لحاظ از بزرگ حال عين در و افراد كميت و مكاني نظر از كوچك.گرفته
ميتوانيم را ادامهاش و شده آغاز نگذشته ، يا و گذشته زيرزمين آن در كه لحظههايي
خود در و خود با خود ، از را خود حضور و ميآيد خود به "زبان" كه جايي شعر ، در.ببينيم
.ميكند پيدا خاصيتميشود خودش خاص ميكند ، اعلام
اعضاي از شما.ببينيم كه نبودهايم آنجا شنيدهايم ، شد ، گفته كارگاه درباره آنچه
آخر سطر مثل.بسپاريد ياد به ميگويند خودشان كه آنطور.هست هم براهني.بپرسيد كارگاه
بهترين شعر و براهني شعر در اما را ، لحظهها آن ادامهبپرسيد نترسيد ، "حضور" شعر
.حبيبي عباس و تفتي رويا انصاريفر ، هوشيار آقاجاني ، شمس ببينيد ، كارگاه آن شاعران
اين وضعيت حالا.كنيد معرفي شما قصه ، در را كارگاه ادامه ;ببريد نام شما را ديگران
از شده ، گسترده تورنتو تا تهران از آمده ، زمين روي به زيرزمين از كرده ، تغيير كارگاه
از شده ، هم سطحيتر نسبت همين به و ;جهان ديگر نيمه تا اصفهان از مقصد ، همان تا مشهد
طرفدارند ، بيهوا كه رسيده هواداراني به شدند نامبرده و ميكردند شعر كار كه شاعراني
زيرزمين در كارگاه اين كه وقتي تا طرفي از.موافقاند فقط "نميدانند" دليل به لابد
بحثهاي در شعر ، به كارگاهي نگاه و او ديدگاههاي مخالفان ميشد ، تشكيل براهني خانه
جدي را شعر زيرزمين اما ميدادند ، نظري و ميخواندند كاري گاهي و ميكردند شركت عمومي
چاپ ميخواستند ، از كه نشريهاي هر در را شعرهايشان كه چرا نبود ، لازم.نميگرفتند
شعري براهني كارگاه اعضاي از كه داشتند را اختيار اين و بود خودشان اختيار در ;ميكردند
كه حرفهايي اين.هم هنوز و بودند "ننويسيد" و "بنويسيد" اهل.نميكردند و نكنند چاپ
شعر مخالفان وضعيت حال ، اين با.بپرسيد نترسيد ، هم شما اما است ، مضمون به نقل شد ، گفته
در.شده گسترده مالمو ، و لندن پاريس ، تا بوشهر شيراز ، تهران ، از كرده ، تغيير هم كارگاهي
:كردهاند داير شعر كلاسهاي براهني ، كارگاه شعر مخالف شاعران از نفر سه دستكم تهران
!ننويسيد !بنويسيد
كه ،"حجم شعر" صداي تنها ،"رويايي يدالله" مشخص صداي.هست هم استنثا يك بين دراين
از و دارد شعر از ديگري تعريف كه صدايي.ميرسد گوش به نورماندي يا پاريس از امروز
به نسبت انتقاد با همراه مخالفتي و ميكند نگاه شعر درباره و شعر به ديگر چشماندازي
براي مخالفت يا نفهميدن دليل به مخالفت با ميكند فرق اين و دارد شعر از براهني تعريف
.ايران روزنامههاي از يكي در مصاحبه و عكس با همراه مخالفت
و مخالف / واحد تن يك دست دو مثل / نيست ممكن من تربت روي بر دشمن از دوست تفكيك
!كن غوغا سكوت در و / تماشاكن / بيا بيرون حلقه آن از / بايست دورتر تو / متناظر
"بايا" مجله از برگرفته براهني ، رضا نوشته "تا توييدن و ب و الف" شعر از كه سطرهايي در
با !بياييد بيرون حلقه آن از و "شعر روبهروي" بنويسيد "تربت روي بر" جاي به ميخوانيد ،
براهني شعر نظريه و شعرها با.است كافي صرف مخالفت و موافقت !بياييد بيرون نوشته همين
.شود شروع بايد مختلف چشماندازهاي از انتقادي گفتوگويي مينامد ، "زبانيت" را آن خود كه
.است فارسي شعر آينده و امروز نفع به امر اين
از فورا عده يك نميدهند ، گوش اصلا عده يك بگويد ، چه هر كه است براهني به ظلم اين
.ميروند هوش
و كتبي آنجا ، و اينجا براهني ، شناسنامهاي نسلان هم بارها گذشته ، سالهاي طول در
.است منتقد نيست ، شاعر ذاتا براهني كردهاند ، اظهار شعر جلسههاي و مطبوعات در شفاهي ،
شاعران حسادت را سخنان اين و كردهاند سكوت براهني شعر هواداران موارد بيشتر در
پرسش اين به هرگز اما.كردهاند محسوب خود نسل تاثيرگذار و فعال شاعر تنها به بازنشسته
و "پروانهها به خطاب" از پيش تا چرا كه كردهاند ، انكار را آن اساسا و ندادهاند پاسخ
كتاب در شعر دو يكي جز - براهني شعرهاي "نيستم؟ نيمايي شاعر ديگر من چرا" تئوريك مقاله
معاصر شعر به كه كاملي وقوف عليرغم _ "اسماعيل" بلند شعر از بخشهايي و "ظلالله"
هنري ارزش از معاصرش شاعران شعر به نسبت دارد ، جهان روز شعر از كه بسياري آگاهي و ايران
براي ناقد ، خواننده جايگاه در براهني خود كه معيارهايي با هم آن است؟ برخوردار كمتري
.ندارد عياري "ط"متفاو شعرهاي گفتمان در ديگر هم معيارها آن گرچه.است شمرده بر شعر سنجش
در آنجا و اينجا كه شعرهايي ،"پروانهها به خطاب" از بعد شعرهاي براهني ، شعرهاي
و رسيدهاند "سبك" يك به.شدهاند شبيه هم به خيلي خواندهايم ، او از مختلف مجلههاي
اين و ميكنند تكرار را خاصي زباني بازيهاي شعرهايش تاليفي عناصر.ماندهاند همانجا
كه درست ، اينميبرد بين از شعر در هم و زباني بازي در هم را بودن خاص تكرار
اجراها اين اما كرد ، اجرا شعر در نوشتن خود با و كرد كشف بايد را زبان مخفيگاههاي
اگر حتي كرد صرف ميتوان را زبان اجزاي همه.كنند پيروي خاص زباني بازي يك از نبايد
اما داشتهاند ، كمتر يا نداشتهاند قبلا را كار اين جرات فارسي شعر سابقه و زبان دستور
يك از سيلابي و ربط حروف تا گرفته اضافه حرف و ضمير و اسم از صرفكردنها ، اين همه اگر
عادت اين وقت ، آن دهند ، نشان را زباني بازي يك از يكساني اجراي الفبا ، حروف همه و كلمه
و رفته لو مخفيگاهاست كرده خودش صرف را آنها و شده مسلط شعرها به كه است كردن صرف
كرد ، فراموش نبايد را مسئله يك اما.است شعر معناهاي نميافتد ، تاخير به كه چيزي تنها
آنها از جعلي مصدر ساختن يا زبان اجزاي كردن صرف اثر در كه فضاهايي از عمدهاي بخش
كه است نكتهاي همان اين و ندارند زبان از بيرون و خود از بيرون دلالتي ميآيند ، پديد
.ميكند بيسابقه فارسي ، شعر سابقه در را براهني كار
بايا] "..شود مخفي معني ، ميخواهم من !نه بار هزار و نه هستم؟ معني دنبال من آيا"
.آيد وجود به شعر تا ميخورد هم به قواعد گاهي و".ميگويد براهني را اينها [ش 31378
حرف صرف يا و "نمنيده مرا دنيا باشم تو كنار در كه وقتي":كردهام فعلي صرف را "من"
كه:"نزيرانش گاه هيچ خاك اي":نميخورد هم به دنيا "زيراندن" بشود اگر "زير":اضافه
باشم از غير معنايش كه "باشم" يا و !نپوشان را او نبر ، خودت زير به را او خاك اي":يعني
[1378 ش 7 ، 6 بايا] ".بگير مرا بودن جاي" ،"باش مرا تو" يعني "باشم":است قراردادي
براهني چرا:ميپرسيم پس بترسيم ، نيستيم بلد ميگوييم ما.ميگويد براهني هم را اينها
يكه معناي از و ميرود فراتر زبان دستور از شعرش زبان وقتي نيست ، معني دنبال به كه
معني به شروع نيست ، خاص معني يك انتقال ديگر گفتن از هدف و ميگيرد ، فاصله قراردادي
كار اين با و نيستند شعر مخاطب اصلا كه ميدهد جواب كساني چههاي يعني به ميكند ، كردن
معني دنبال به اگر ميكند؟ تهي بودن شعر از را شعر و ميگيرد زبان از را معناها تكثر
مطابقت زبان دستور با را فراروي اين خود ميرود ، فراتر زبان دستور از وقتي چرا نيست
معناساز كه ميزند دست كاري به چرا و ميسازد مصدر چرا ميكند ، فعلي صرف چرا ميدهد ،
مطابقتي هر چرا معناها؟ اين انداختن تاخير به و خود معناهاي از كلمهها اشباع براي است؟
و ندارد امكان شايد شود؟ فعال غيردستوري كلا شرايطي در زبان تا نميشود گذاشته كنار
نه و فارسياند زبان دستور از خارج براهني شعرهاي نه كه است اينجا مسئله اما نميشود
هدف با معنايي تك از زبان حركت ميشود ، ناميده بيمعنايي آنچه.بيمعنايند اصلا
براهني وقتي.بسيار ارتباطهاي امكان با است معناهايي تكثر سمت به خاص معناي همين انتقال
عبور درختان كنار از ساده و / نداند كه ميرود جلگه ما خاطر به اما":مينويسد شعرش در
گرفته ، شكل زبان دستور براساس هم بيمعنايي اين خود مينامد ، بيمعنا را آن و "ميخواهد
نگرفته صورت خاص معناي يك انتقال هدف با كلمهها همنشيني _ است مهم هم بسيار كه _ فقط
از مشهور سطر اين در حتي آن ، از پيش نه و ميآيند زبان با همراه معناها شعر ، در.است
حضور معناها هم "سرازيرساز سكوت سرسرا آن به ستاره يك از كه سبز شبيه اسبي":"شرا" شعر
همراهي شكلگرفته فعل يك و فعل بدون جمله يك تركيب از كه را كلامي امپرسيون اين و دارند
و كرده معلق را جمله دو اين تعيين كه گرفته صورت تركيب اين بهگونهاي چند هر.ميكنند
.است برده بين از را آن قطعيت
مدام آن ، شكل زيباشناسي آينده ، سوي به خود حركت در كه باشد آينده معاصر ميتواند شعري
نيابد تقلي معمولي كاركرد با پيامي به آن متن در تنها نه متكثر معناهاي بيفتد ، تاخير به
موقعيتهاي ديگر با آن برخورد و هست هم زبان در حركت كه زمان در حركت دليل به بلكه
ديگر متنهايي و ديگر خوانندههايي را آينده اگر.برود فراتر هم بوده آنچه از زباني ،
آغاز قبل از كه حركتي مييابد ، ادامه ما نظر مورد شعر سمت به حركتي آنها از كه بدانيم
نيافتن پايان و "بينامتني" متقاطع و پيچيده هم به خطوط از شعر نشدن خارج وقت آن شده ،
.ميكند آينده معاصر را شعر آن ، شكل زيباشناسي ماندن دريافت حال در و آن معناهاي
.است آمدن حال در همواره خود كه آيندهاي
شما ميز دور به / تاريكي ميان از مرا كنيد طلب / شما باز / سال هزار صد اگر باشد گذشته
/ گلويم انفجار از / نترسيد / ابر يك تبسم يا پرده يا پنجره شكل به / يافت خواهم حضور من
پروانهها به خطاب - حضور] داشت خواهم ياد به / را زمان سرنوشت و / را جهان سرگذشت كه
.[صفحه 48
خوانش نميكند ، معني اما ميدهد توضيح وقتي ميكند ، نظريهپردازي شعر براي وقتي براهني
پيدا شعر به ورود از پس را معنايش كلمه":ميدهد ارائه خودش مثالي شعرهاي از دقيقتري
نه آن در كه "مشترك بافت" نام به ميآيد وجود به چيزي شعر در دليل همين به ميكند ،
صداي بلكه كلمات ، تكتك صداي نه يكديگر ، به آنها ارجاعي معناي بلكه كلمات ، تكتك معناي
و خود آينهدار نه يكديگرند ، آينهدار كلمات.ميكند پيدا اهميت يكديگر به آنها ارجاعي
;كنند منعكس خود در را آنها ديگر كلمات كه ميشوند منعكس صورتي به دليل همين به
"ميشود مطرح خارج به آنها ارجاعناپذيري و درون به ارجاعپذيري موضوع كه اينجاست
دوم و اول قطعه و بزنيد ورق را "پروانهها به خطاب" حالا [صفحه 175 پروانهها به خطاب]
شعر دو اين در.بخوانيد را "مرگ و عروسي و رويا براي نو قطعه چهارده در شكستن" شعر از
چنان "دال به دال" حركت اين بلكه ميشود ، منعكس يكديگر در مدام كلمهها معناي تنها نه
كلمه.هستند خودشعرها شعر ، دو اين از يك هر معنايي واحد كه ميگذارد ، نمايش به را خود
تاويلي آنها از بخواهيد كه بار هر شعر دو اين معناهاي.نيست شعرها اين واحد سطر يا
اين در مدام را شما و برميگردانند شعر متن جهان به را شما تاويل كنيد ، ارائه بيروني
.ميگردانند جهان
در بر تو زيبايي / شد بمنم؟ من كه شد شد؟ / يكسر بتويي مرا تو تا دادم نشدن هري بر تن
/ ابروهايم پيوسته سرم فرق خون / شكستهام را سرم شكسته آجري با / ماه زنندگي زانو خانه
[آدينه 103 _ زبان ضميرهاي] / ميدارد را توييدن حالا دارد را پرندگيش پر كه اوييدني
.دارد او نوشتههاي حجم همان به صفحاتي به نياز شعر در براهني نظري ديدگاههاي از نوشتن
و ديگر فرصتهايي در را شعر در مفاهيم اجراي و صدايي چند شعر ، موسيقي شعر ، در معنا بحث
در اژدها با پيمايي باده" كتاب انتظار به نيست نيازي ;داد خواهيم ادامه ديگر مكانهايي
براي براهني كه بود خواهد سبكي نشاندهنده احتمالا كه كتابي.بنشينيم "تموز آفتاب
محدود و مشخص وضعيت يك در ايستادن.برود فراتر آن از بايد حالا همين از آينده ، معاصرت
هم براهني خود كه همانطور اما شده ، او شعر نوشتن براي دستوري خاص ، زباني بازيهاي به
/ زدم كنار را پرده منباشد شعر همان نوشتن براي جديدي دستور بايد شعر هر ميداند ،
با / هم را پروانه بالهاي من / كن گردش باغ در / پروانهوار / راحت خيال با تو حالا
.[صفحه34 پروانهها به خطاب] / نوشتهام اينجا در تو براي / تازه رنگهاي
ميخوانيم را يكديگر نگاه
امكاناتي خاطر به نداشتم دوست
ميگذاشتند اختيارم در سوئديها كه
بگيرم قرار ملالآوري شرايط در |
|
ارسطويي شيوا با گفتوگو
عابدي احسان:گفتوگو
از نويسندگان ديگر بازگشت مثل سفر اين پايانبازگشت سوئد كشور از ارسطويي شيوا
به ارسطويي سفر آغاز چنانكه ;نشد اما شود تلقي عادي امري ميتوانست اروپايي كشورهاي
سال يك.كنيم مرور ابتدا از را ماجرا است بهتر.بود فراواني صداي و سر با توام نيز سوئد
خبر ارسطويي شيوا به سوئد نويسندگان كانون توسط بورسيهاي اهداي از ايران مطبوعات قبل
و كند سپري را سالي سوئد كشور در راحت خيال با ميتوانست ارسطويي آن موجب به كه دادند
نويسندهاي اختيار در را امكانات اين سوئد نويسندگان كانون حقيقت ، در.بنويسد كتاب
آزادانه نوشتن امكان آن نشر صنعت بر سانسور احاطه دليل به خود كشور در كه ميگذاشت
.نداشت را خود داستاني سوژههاي
ما.بازگشت ايران به كه بود نگذشته اقامتش از ماه شش مدت و رفت سوئد به ارسطويي
با نتوانسته كه ميدانيم بود ، چه هر اما است گذشته چه او بر مدت اين در كه نميدانيم
و ميدانند قضايا به نسبت او سطحي بينش از نشان را اين عدهاي.بيايد كنار سوئدي فرهنگ
كه معتقدند اتفاق از و ميكنند تحسين را ارسطويي وطنپرستي حس آنها مقابل در هم عدهاي
كتابي هيچ سوئد در ارسطويي اينكه ، حال هر به.صريح و صادق روشنبين ، است نويسندهاي او
ناتمام همچنان بود ، خام طرح يك حد در سوئد به سفر از پيش كه او "افيون" رمان و ننوشته
ماجراي اينكه تا ميپرداختم رمان اين به جديتر خيلي سفرم از قبل":ميگويد او.مانده
از فارغ را سالي يك ميتوانم كه شدم خوشحال و آمد پيش من از سوئد نويسندگان كانون دعوت
من دعوتكنندگان نگاه.بنويسم و بنشينم آرامي گوشه در دارم ، كه مالي وحشتناك دغدغههاي
من مشكلات همه مالي مشكل اما است انساني نگاه هم بسيار كه بود شكل همين به قضيه به نيز
من از كه گفتم آنها به رفتم سوئد به كه وقتي.بنويسم بتوانم آن شدن رفع با كه نبود
به كه بود اين جالببنويسم شب مشق و بنشينم خانه در مرغ يك مثل باشيد نداشته انتظار
آن از استفاده شيوه ميتواني خودت و توست اختيار در بورس اين كه گفتند و پذيرفتند سادگي
".كني انتخاب را
است ، بازنگشته ايران به خالي دست هم آنچنان ارسطويي كه ميرسد نظر به حرفها اين همه با
يعني.است افيون رمان نگارش دارم ، اجرا دست در حاضر حال در كه طرحي":ميگويد كه چرا
- ايران كشور - خودم ، فضاي به بازگشتن و كردم كسب سوئد به سفر از كه تجربهاي كنار در
كار آن روي قبل از بيشتر خيلي برگشتهام كه وقتي از اينجاست جالب و.هست هم افيون رمان
و رفتم تعطيلات به كه است اين مثل درست.فهميدهام را خودم فضاي قدر كه انگار ميكنم ،
سوئد در الكليسم بحران اين ، از گذشته.است كرده تغيير جهان به نگاهم برگشتهام كه حالا
مواد به اعتياد براي افيون كتاب در كه شد باعث همين و بود مطالعهاي قابل مسئله من براي
با بسياري شباهت ما جامعه در مخدر مواد بحران ;كنم جانشينسازي ايراني جوانان مخدر
نسبت جامعه دو مردم كه است رفتاري در آن تفاوت تنها و دارد سوئد جامعه در الكليسم بحران
يك مانند الكل معتادان با سوئد در.ميدهند بروز خود از مخدر مواد و الكل معتادان به
قرار آنها اختيار در معالجه براي بسياري سرويسهاي نظر اين از و ميكنند رفتار بيمار
.ميدهند
كه بكنم ادعا نميتوانستم نميشدم روبهرو آن با نزديك از اگر كه است واقعياتي اينها
".است كرده تغيير جهان به نسبت من نگرش
ناسزايي منزله به را ايران به ارسطويي مقرر موعد از پيش بازگشت كه بسياري نظر برخلاف
:دارد ماجرا از سادهتري خيلي تلقي نويسنده اين ميكنند ، فرض اروپا در مهاجر ايرانيان به
مهمان من.برميگردد خواست دلش كه وقتي هر و ميرود مهماني يك به كسي كه است اين مثل"
كردم حس كه زماني اماماندم ميگذشت خوش من به كه لحظهاي تا و بودم استكهلم شهر
در سوئديها كه پولي خاطر به نداشتم دوست.بازگشتم شد ، خواهد ملالآور سوئد در اقامتم
اصلا كه ميكردم حس آخر روزهاي دربگيرم قرار ملالآوري شرايط در ميگذاشتند اختيارم
مسئله كه بگويم را اين البته.كنم تحمل نميتوانم هم هفته يك حتي و شده پر اينجا من جاي
يك براي ايرانيها كه ميگفتند.بود توجه جالب بسيار سوئديها براي ايران به من برگشتن
امكانات همه اين تو حالا ايستاند مي وروز شب سفارتخانه جلوي ميآيند سوئد در اقامت سال
ايران به بياوري دست به را خودت فضاي كه خاطر اين به تنها و ميگذاري كنار را
به ستايشآميز خيلي آنها و داشت مثبتي بسيار بازتاب من وطندوستي حس اين.بازميگردي
تنگنا در مالي نظر از ايران در ميدانستم كه بود حالي در اينها همه.كردند نگاه من حركت
بود برانگيز تحسين آنها براي همين اصلا.برگشتم مالي نيازمندي اوج در.گرفت خواهم قرار
".بدهد نشان بينيازي خود از حد اين تا سومي جهان كشوري از زن يك كه
اين":ميگويد و ميداند ايرانبيتاثير به بازگشت ماجراي در را مليگرايي ارسطويي
سوئد در ميكنم زندگي آن با كه زباني چون بازگشتم ايران به من.نيست مطرح اينجا مباحث
فضا اين در گرفتن قرار ميكنم فكر و علاقهمندم بسيار خودم فضاي به من.ندارد وجود
.داشتم زبان صداي به نياز.داشتم شدن بيان به نياز من.است من زبان محيط در بودن مستلزم
به را من كه بود عواملي اينها.بشنوم ميكنم فكر آن با كه را زباني صداي ميخواستم
.داد سوق خودم سرزمين
اروپا ، به نگاهشان كه ميكنم توصيه كنند ، سفر اروپا به ميخواهند كه آدمهايي همه به
به ميتوانند كه است صورت اين در تنها كه چرا.فاصله با يعني باشد ، توريستي نگاه يك
و ميكنند گلايه ايران به من بازگشت از كه كسانيبرسند اروپايي جامعه از عميقي شناخت
متوجه و نكردهاند حفظ را خود فاصله كه است خاطر اين به مينويسند را عصبي متنهاي اين
به فاصله با و بود اروپا به سفرم اولين سفر اين كه من ولي.نيستند آنجا ملالانگيز جو
هم گاهي و ميكرد جلوه طنزآميز نظرم در موقعيتها از خيلي ميكردم نگاه آنجا جامعه
از صحيحي شناخت ميتواند كه است شرايط و موقعيتها با ما فاصله اين حال هر به.تراژيك
".بدهد ما به پديدهها و قضايا
منتقد نگاه
ديگر داستانهاي و فاصله كتاب به نگاهي
ميناميم زندگي آنچه
ميرزينالعابدين شبنم
زندگي از بخشي به شبيه بيشتر يا زندگي به شبيه شدت به كارور ريموند كوتاه داستانهاي
همه با كسالتبار و روزمره و عادي زندگي مثل است ، جريان در كه مفهومي به زندگي.است
با ;فرودش و فراز تمام با ;بيربطش و ربط با اتفاقات تمام با بدش ، و خوب دقايق و لحظات
آشنا كاملا نگوييم اگر او داستانهاي فضاي.كههست طور همان و زشتيش و زيبايي همه
اندكي با را آنها همه ;ملموسند بيش و كم نيز داستانها شخصيتهاي.نيست غريبه دستكم
و اسطورهسازي قصد وجه هيچ به كارور.كنيم پيدا اطرافمان در ميتوانيم گشادهدستي
فحش مقصرند ، گناهكارند ، :واقعياند بسيار او شخصيتهاي تمام.ندارد قهرمانپروري
اشتباه ميشوند ، عاشق ميخندند ، ميگريند ، ميكنند ، خيانت ميكنند ، دعوا ميدهند ،
اتفاقا و..و حساسند مهربانند ، حسودند ، بيقيدند ، لاابالياند ، فراموشكارند ، ميكنند ،
.ميدهد نشان هستند ، كه گونه همان را انسانها او.شدهاند او كار تمايز سبب وجوه همين
آنها معنوي و مادي مرتبت و مقام و ندارند قرار يكساني و واحد جايگاه در همه بالطبع
به البته كه عادياند و معمولي بسيار بعضي:دوروبرمان آدمهاي مثل عينا.است متفاوت
خود خودي به هم اين كه فردند به منحصر و خاص بسيار بعضي و ندارد هم اشكالي هيچ خود خودي
او داستانهاي در ويژگيها همين با آدمها همين كه اينجاست جالب.نميشود محسوب امتيازي
و معمول حادثهاي كه ميشود خانوادهاي زندگي از بخشي راوي فقط او جايي دردارند حضور
بعد و قبل به اينجا در ;كند بازگو را تاثيرگذار و عميق حال عين در ولي افتاده پا پيش
ندارد ، كاري جمع يا خانواده آن افراد روي بر آن تاثير به كارور ندارد ، كاري واقعه اين
لازم كه بخشي آن جريان در را مخاطب او.نميچيند مقدمهاي افتاده كه اتفاقي براي حتي او
درست.ميسپارد او خود به را نهايي قضاوت هم بعد و ميدهد قرار شود ، آگاه آن از است
و تعيين اخلاقي ، نتيجهگيري از كارور داستانهاي در كلاسيك داستاننويسي شيوه برخلاف
.نيست خبري...و گرهگشايي فرود ، و اوج داوري ، و قضاوت شخصيتها ، سرنوشت زدن رقم
ترس ، با توام زندگي ;است مدرن دنياي در معاصر انسانهاي زندگي درباره كارور داستانهاي
همه.است مانوس بسيار ما براي كه است خلايي او شخصيتهاي زندگي در.نگراني و دلهره
شاخه اين از.معجزهاند وقوع منتظر همه هستند ، خود زندگي در اساسي تغييري و تحول منتظر
ميكنند سعي ميبرند ، پناه كار بهسرگردانند آرامش يافتن پي در و ميپرند شاخه آن به
خيال به را شده فراموش و گذشته دوستهاي كنند ، تكرار را گذشته ميكنند سعي شوند ، عاشق
تمام از سرخورده نهايت در..و گيرند سر از را دوستيها و بيابند بودند ، بهترين آنكه
.ميكنند فرار چيز همه و خود از پرسهزدنها ، اين
و دوستانشان سوي از نه مقابلشان ، طرف سوي از نه نميشوند ، درك ميكنند حس آدمها اين
كه است دروني بسيار حسهاي اين كردن بازگو كارور هنر.هستند تنها شدت به ميكنند احساس
خودمان را بقيه ميگذارد و ميدهد نشانمان را كل از تكهاي او.كرده متفاوت را او كار
مهم است ، آن كردن تصوير از بعد مهم فرعي ، يا باشد اصلي تكه ، اين كه نيست مهمكنيم تصور
را آنچه دقايقي و لحظات براي دستكم و ميكند همذاتپنداري ميشود ، درگير مخاطب كه نيست
او كه تصويري.ميپردازد خود ذهن در شرايط و فضا آن بازسازي به و ميكند مرور خوانده ،
معرفي كامل بهطور شخصيتها معمولا.نيست شفاف هم قدرها آن ميكند مجسم خود ذهن در
مربوط داستان كلي فضاي يا شخصيت به كه بيايد پيش موردي اگر داستان خلال در.نميشوند
نكردن تصوير و حذف اينميشود پرهيز شدت به روي حاشيه از ولي ميشود بازگو عينا شود ،
موارد تا برميآيد درصدد او.ميشود كنجكاو بيشتر مخاطب يعني ;دارد عكس كاملا نتيجهاي
كارور موفقيت عمده.كند مجسم خود براي نو از را فضا و كند تصوير خود براي را نشده توصيف
درگير و كردن كنجكاو بر را اصل او ;ميگردد باز روايت بازگويي شكل از وجه اين به هم
اسمش آنچه بازتاب در كارور هوشمندي بگذريم ، كه شگرد اين از.ميدهد قرار مخاطب ذهن كردن
.است غافلگيركننده بسيار نبودنش جدي تمام با ميگذاريم ، زندگي را
مرد ، طرف از خيانتي با بودند هم عاشق زماني و دارند دوست را همديگر كه مردي و زن زندگي
او سابق مثل ميتواند ديگر نه و كند رها را مرد ميتواند نه زن.ميشود تغييراتي دستخوش
نبوده مهم او براي هيچكس زن از غير به كه ميداند كس هر از بهتر هم مرد.بدارد دوست را
است دو آن سردرگمي و بلاتكليفي همين اتفاقا و.نيست معلوم شده ، چنين چرا حالا نيست ، و
ما.ميكند تمام را قصه كارور اوج در درست و ميبرد خود با را ما داستان آخر تا كه
كرده ، را كار اين چه براي مرد نميدانيم نه ، يا ميشوند جدا هم از دو آن نميدانيم
براي ميتوانيم حال عين در و ميكند تحقير را مرد هم و خود هم و مانده چرا زن نميدانيم
كه پسري و دختر ديگر قصهاي در.كنيم بررسي را دلايل تمام و بياوريم مختلفي دلايل يك هر
.ميشوند بچهدار و ميكنند ازدواج نوجواني سنين همان در دارند ، دوست را همديگر عاشقانه
اكنون كه پسر حتي.ميكند تغيير چيز همه دفعه يك چرا نيست معلوم نشيب و فراز كلي از بعد
خاطرات از بخشي و شده بزرگ حالا كه است بچهاي همان كه دختر پاسخ در شده مردي خود براي
كه چيزي تنها اما چهطوري ، نميدونم.كرد تغيير اوضاع بعد":ميگويد است ، مرد زنده
در و سادگي همين به ".كرد تغيير اوضاع بخواهي يا بفهمي كه اين بدون كه اينه ميدونم
تكتك انتهاي در.چرا نيست معلوم و ميرسد پايان به علاقه و عشق آن همه تلخي حال عين
تعليق رسيده ، چاپ به "فاصله" نام به مجموعهاي در كه ديگري داستانهاي و داستانها اين
تعليق همين مگر و ميكند مشغول را مخاطب ذهن ديگري چيز هر از بيش قصه پاياني و انتهايي
به و ببريم نميتوانيم لحظهاي هر در ما مگر.ندارد وجود ما زندگي لحظههاي تمام در
ميدانيم تعليق اين در و ميمانيم معلق نميرسيم ، اگر يا و ميرسيم گاه كه برسيم بنبست
.آمد خواهد پيش هم ما براي موقعيت اين زود يا دير كه
ادبيات حاشيه
فلسفه ادبيات ماه يك*
ادبي آثار بررسي و نقد به جاري ماه در فلسفه و ادبيات ماه كتاب نشستهاي جديد دوره
.است يافته اختصاص جهان و ايران
در كوثري عبدالله حضور با "آزاد تخيل آوازهگر يوسا ، " عنوان با دوره اين نشست اولين
و ادبيات ماه كتاب جاري ماه نشستهاي ديگر.شد برگزار جاري آذرماه نوزدهم سهشنبه
سيار ، پيروز حضور با "جهان نور تا اعلي رفيق از بوبن كريستن":از عبارتند فلسفه
"دگرديسي داستان" كتاب بررسي و نقد تميمداري ، احمد حضور با "ادبيات در نشانهشناسي"
و نقد كتاب ، مولف و لنگرودي شمس امامي ، صابر كاخي ، مرتضي حضور با حميديان سعيد نوشته
كاميار سميعي ، عنايت حضور با نجدي بيژن شعر مجموعه "تابستان اين خواهران" كتاب بررسي
با جويس جيمز نوشته "جواني در هنرمند مرد چهره" كتاب بررسي و نقد مسيح ، هيوا و عابدي
حضور با "كجاست؟ ادبيات و زبان ميان مرز" پاينده ، حسين و حسيني صالح بديعي ، منوچهر حضور
.حقشناس عليمحمد
.ميشود برگزار كتاب خانه محل در ظهر بعداز ساعت 5 در هفته هر سهشنبه جلسات اين
ايكاروس بالهاي و تبعيد*
اخذ به موفق جاري سال در كه "چوبها اركستر شبانه همنوايي" رمان نويسنده قاسمي رضا
ايرانيان جمع در آلمان در ادبي برنامهاي در دسامبر ششم جمعه شد ، ايران در متعددي جوايز
خود كه نكته اين اعلام ضمن "ايكاروس بالهاي و تبعيد" عنوان تحت سخنراني در آلمان مقيم
اين توضيح در او "پيشامدرن دنياي به متعلق است امري تبعيد":گفت نميداند ، تبعيدي را
حاصل و.خويش خويشتن و آن به فاصله با است نگاهي وطن از شدن دور حاصل":است گفته مطلب
صورت در اما يافتهاند ، بازتاب او آثار در كه است مضاميني به يافتن دست نگاهي چنين
سرنوشت به شدن دچار ;دارد همراه به نيز خطري گرفتن فاصله اين تبعيد ، زمان يافتن ادامه
".دريا در سقوط و بالها سوختن يعني ;ايكاروس
كرده سخنراني "جغرافيا و ادبيات" مورد در نيز ايران از مندنيپور شهريار جلسه اين در
چاپ به "تنهايي خانه در خنده" كوتاه قصه مجموعه او از اخيرا كه نيز مرادي بهرام.است
.است كرده داستانخواني جلسه اين در رسيده ،
دريابندري درباره كتابي*
و زندگي درباره كتابي تدوين حال در باسابقه نويسنده و روزنامهنگار علينژاد سيروس
شكل بلند گفتوگويي پايه بر كه كتاب اين.است كشور نام صاحب مترجم دريابندري آثار
دريابندري نجف قرن نيم به نزديك حضور كنار در اجتماعي ، و سياسي زندگي بررسي به ميگيرد
.ميپردازد ادب و فرهنگ عرصه در
زندگي براساس كتابهايي تدوين فكر در كه است سالها علينژاد سيروس كه ميشود گفته
اين با تاكنون را بسياري گفتوگوهاي و است ايران سياسي و اجتماعي فرهنگي ، شخصيتهاي
.است رسانده انجام به افراد
لسآنجلسيها قصههاي*
.شود منتشر ايران در زودي به است قرار لسآنجلس مقيم ايراني قصهنويس از 9 مجموعهاي
نام با او قصههاي از مجموعهاي زودي به كه لسآنجلس مقيم ايراني قصهنويس دوامي خسرو
گفته خبر اين اعلام ضمن اينترنتي مصاحبهاي در ميشود ، منتشر ايران در "تمبي رودخانه"
كه دهيم نشان داستاني ادبيات جدي خوانندگان به حداقل مجموعه اين انتشار با شايد:است
هم جدي نويسنده تعدادي و نيست خوانندگان و تلويزيون راديو و كابارهها شهر فقط لسآنجلس
.ميكشند نفس و ميزنند قلم آن در
گفته آمريكا مقيم ايراني نويسندگان وضعيت به اشاره در گفتوگو اين از بخشي در دوامي
آثارشان كه دارند حضور جدي محقق و منتقد و شاعر و نويسنده نفر چندين لسآنجلس در:است
چهار.ميشود منعكس خارج آكادميك - تخصصي فصلنامههاي و فرهنگي - ادبي نشريات اغلب در
منتشر شهر همين در "نارنجستان" و "سيمرغ" ،"كاكتوس" ،"كتاب بررسي" ادبي نامه فصل
جمعيت عليرغم جا اين ايرانيهاي.غريب سخت و هستيم محض اقليت در اينجا ما.ميشوند
.نميدهند نشان خود از ادبي جدي كارهاي مطالعه به تمايلي گستردهشان ،
ايراني نويسنده يك براي يونسكو بورسيه*
در ويشد يونسكو بورسيه دريافت به موفق تئاتر پژوهشگر و نمايشنامهنويس ثميني ، نغمه
جوان هنرمندان ميان از دنيا تمام در سال هر:گفت باره اين در "ايران زنان" با گفتوگو
از هم من امسال كه ميشوند انتخاب "اشبرگ" بورسيه از استفاده براي نفر سال ، 50 زير 35
است قرار است هند عازم كه ويشدهام انتخاب ماهه سه بورسيه اين از استفاده براي ايران
از كتابي در او تحقيق نتيجه.كند تحقيق ايران تئاتر با آن ارتباط و هند تئاتر مورد در
اشبرگ بورسيه از ايراني تصويرگر زن يك نيز گذشته سالرسيد خواهد چاپ به يونسكو طرف
.كرد استفاده
نيويوركتايمز افكار سالنامه *
.است عادي كاري آينده سال به ورود بدو در نشريات گزارشهاي و مقالات از سالنامهها تهيه
كه است كرده سالنامهاي تهيه به اقدام متوالي سال دومين براي نيويوركتايمز نشريه اما
عنواني فهرست 100 اينكه ذكر با البته)سال 2002 مقالههاي از عنوان حاوي 97 بار اين
"The year in Ideas" افكار سالنامه اين كه چيزي اما (!است قديمي ايدهاي ديگر
مقالاتي آن در كه است اين ميكند متمايز آن تهيهكنندگان ادعاي به را نيويوركتايمز
روايت يا و كردهاند طرح را موضوعي بار نخستين براي هركدام آنها عنوانهاي كه آمدهاند
.كردهاند ارائه پيشينه داراي موضوعي از جديدي تفسير و
مسائل بر عمدتا دارند اجتماعي آن از پس و سياسي صبغهاي آنها اكثر كه مقالات اين
اين ميتواند مجموعه اين درباره توجه قابل نكته.شدهاند متمركز آمريكا خارجي و داخلي
تكنولوژي ، جامعه ، زيست ، محيط نظير مختلف حوزههاي در آن مقالههاي تنوع وجود با كه باشد
واقعه از پس (آمريكا عمومي افكار در) تعيينكنندهاي اظهارنظرهاي حاوي سياست ، و علم
.است سپتامبر يازدهم
بلاكول آينده سال كتابهاي
اعلام را خود جديد سال نشر برنامه معتبر ناشران از برخي جديد ، ميلادي سال آستانه در
خصوصا انساني علوم مختلف زمينههاي در كه بلاكول انتشارات است جمله آن از.كردهاند
از برخي خوانندگان آشنايي براي.ميرود شمار به پيشرو ناشران از اجتماعي علوم و فلسفه
:ميكنيم معرفي را ناشر اين آينده برنامه كتابهاي
توزيعي دموكراسي زمينه در مقاله يازده مجموعه كتاب اين:توزيعي دموكراسي بحث
يان آكرمان ، بروس دموكراسي نظريه اول تراز مولفان توسط كه است (Deliberative Democracy)
پتر و آوستين در تگزاس دانشگاه استاد فيشكين جيمز.شدهاند نوشته گودين روبرت و شاپيرو
دو اين خود و كردهاند تنظيم و جمعآوري را مقالات مجموعه اين كمبريج دانشگاه از لاسلت
مقاله كتاب اين مقالههاي از يكي مثال براي.داشتهاند سهم مقالهها نوشتن در نيز
عمده نظريهپرداز پتي فيليپ از "جمهوري نظريه و گفتماني دوگانگي توزيعي ، دموكراسي"
نام با پتي مهم كتابهاي از يكي كه است گفتنياست آكسفورد دانشگاه از جمهوري نظريه
قصد ناشران از يكي و است شده ترجمه فارسي به "سلطه عدم بهمثابه آزادي ;جمهوريخواهي"
فوريه 2003 در است قرار توزيعي دموكراسي بحث كتاب.كند منتشر را آن نزديك آينده در دارد
.شود منتشر آمريكا در
معاصر نظريههاي درباره منبعي جستارها گزينه اين ;مليت و جنسيت ، طبقه ، نژاد ، :هويتها
مجموعه ايندارد تكيه است آمده آن عنوان در كه توسيعهايي بر كه است هويت پيرامون
.ميگذارد تاثير سياست روزمره مسائل بر چگونه هويت پرسش دهد نشان تا است آن بر مقالات
دانشگاه در زنان مطالعات و سياسي علوم فلسفه ، استاد آلكوف مارتين ليندا كتاب اين مولفان
در كتاب اين.هستند نيويورك ايالتي دانشگاه در فلسفه استاد ادواردومنديتا و سيراكوز
.شد خواهد منتشر آمريكا در ژانويه 2003
دوم ويراست سال 2003 در دارد قصد بلاكول انتشارات همچنين:مدرنيسم پست تا مدرنيسم از
.كند منتشر را است شده ترجمه نيز فارسي به كه كهون لارنس مدرنيسم پست تا مدرنيسم از كتاب
آن بر آشوري داريوش از نقدي پيشتر كه است كرده منتشر ني نشر را اثر اين فارسي ترجمه
.ايد خوانده صفحه همين در را
مقالههايي مجموعه آنها منتقدان و فيلسوفان مجموعه از كتاب اين:منتقدانش و چامسكي
دانشگاه از هورنشتاين نوربرت و اوهايو ايالتي دانشگاه از آنتوني لوئيس توسط كه است
و فلسفه گوناگون وجوه نقد و شرح حاوي مقاله دوازده اين.است شده تدوين و گردآوري مريلند
دانشگاه استاد و چامسكي زبان فلسفه متخصصان از كه پينكر استيون.چامسكياند زبانشناسي
شود ، نوشته بيستم قرن فكري سرگذشتهاي كه هنگامي":گفته كتاب اين درباره است امآيتي
چامسكي ، تاثير داشتن نظر در با.بود خواهد چهرهها عمدهترين از يكي مطمئنا چامسكي
فكر و نشدهاند كنكاش چامسكي ايدههاي كتاب ، اين از بهتر كتابي هيچ در كه گفت بايد
اختلاف كه باشند يافته فرصت خوبي اين به او منتقدان و چامسكي كتابي هيچ در كه نميكنم
.كنند مطرح بحثشان مورد مباحث سر بر را خود نظرهاي
بزرگان نام بردن زشتي به
ابك حميدرضا
به اسلامي مختلف فرقههاي بررسي و معرفي در كتابي شهرستاني احمد عبدالكريم ابوالقاسم
بسياري بهزعم شده ، نوشته هجري ششم قرن در كه كتاب اين.است نگاشته "النحل و الملل" نام
در رساله معتبرترين و مشهورترين اسلامي ، تمدن دورانهاي تمامي انديشمندان و متفكران از
در كلامي نحلههاي از يكي بنيانگذار كدامشان هر كه است متكلماني آراي نقد و شرح حوزه
عهده از خوبي به هم شهرستاني كه داد بايد انصافبودهاند شهرستاني دوره تا اسلام تاريخ
روا او كتاب به نسبت اساسي انتقاد يك نحل و ملل امروزين خوانندگاناست برآمده كار اين
بيطرفي دغدغه امروزي ، تاريخنگاران و سيرهنويسان برخلاف بررسيهايش ، در اوداشتهاند
عقايد تا ندارد ابايي كه روست اين از.است نداشته را پيشزمينهها از بودن فارغ و
شرمآور اوقات گاهي و گزنده نيشهاي مرز تا را كنايههايش و بگيرد تمسخر به را ديگران
بدان تا اعتمادشنيز و است ميكرده زندگي هجري ششم قرن در او نكنيد ، فراموش.ببرد پيش
را ديگران پشت حقانيتش ، اثبات براي اينكه ولو نكشد ، حقيقت طريق از دست كه است بوده پايه
قانع استدلالي چنين را شهرستاني امروزين منتقدان حال هر به.بمالد خاك به زبان و عمل با
توهين و است شده نحل و ملل نگارش دوران فضاي از متفاوت آنان جهان و زبان فضاي.نميكند
نيز ديگرش كتابهاي در شهرستاني اينكه جالب.برنميتابد را ديگران افكار و اعتقادات به
خودش بهزعم تا مينگاشت را "الفلاسفه مصارع" كتاب مقدمه وقتي او.نكشيد كار اين از دست
به را بوعليسينا پادشاهشان و رئيس عليالخصوص و فيلسوفان پشت كتابش ، عنوان شهادت به و
در چندان شهرتش ، همه با او كه كرد ادعا و تاخت ابنسينا عقايد به بارها نيز بمالد خاك
ادعاهاي همچون نيز ادعا ايناست نبوده موفق فيلسوفانه استدلالهاي و براهين ارائه كار
به بنا كه شهرستانيبود بيشمار و متعدد زخمزبانهاي و كنايهها با همراه نحل ، و ملل
جاي در بود ، برنيامده سينوي براهين فهم عهده از حتي بعد ، اعصار فيلسوفان از بسياري نظر
مشايي فيلسوفان سرآمد بر كنايت ، شمشير به مسلح و اهانت مركب بر سوار مصارع ، كتاب جاي
.مياندازد او سوي به شماتت و تمسخر و سرزنش تيرهاي و ميتازد دورانها ، تمام
سرزمين در پايدار فرهنگي به تبديل بود ، مانده جا به او از كه سنتي اما درگذشت شهرستاني
ابوجعفر نصيرالدين خواجه بعد سالها وقتي حتي.شد اسلاميان و ايرانيان تفكر و انديشه
از جانانهاي دفاع در و رفت شهرستاني جنگ به "المصارع مصارع" كتاب نگارش با طوسي محمد
را شهرستاني نگارش فرهنگ گماشت ، همت سينوي فلسفه شده فرسوده كاخ مرمت به شيخالرئيس ،
جملگي بعد ، قرون انديشمندانزد تمسخر و تحقير زبان دامان به دست او همچو و نگذاشت كنار
حدي به آرايش ارائه در او نظر دقت و خواجهنصير استدلالهاي عمق كه عقيدهاند اين بر
جالب.نميگذارد جاي به ديرينش رقيب بر او پيروزي براي شبههاي و شك هيچ جاي كه است
توهين و استهزا پاي چرا كه ميكند انتقاد شهرستاني از كتابش ، مقدمه در خود خواجه ، اينكه
ميگويد بعدي سطور در چرا نيست معلوم اما.است كشانده تاليف و انديشه پرفيض عالم به را
اين به استناد با و ".كنم سيراب خودش پيمانه با را او موارد ، پارهاي در ديدم لازم" كه
.ميشود متوسل اشارت و كنايت به او خود همچون شهرستاني ، آراي نقد در قول ،
***
فتوحات و فرهي ديدار" عنوان با كتابي اخيرا نظر ، نشر و چاپ پژوهشي فرهنگي موسسه
سيد سخنرانيهاي از تعدادي شده پياده متن حاوي كتاب ايناست كرده منتشر "آخرالزمان
دانشگاه در فلسفه استاد فرديد ، .ماست كشور پيشين سالهاي متفكر و فيلسوف فرديد ، احمد
شايد كه بود بخشيده او به جايگاهي تدريسش ، خاص سياق و سبك و معلومات وسعت و بود تهران
در فلسفه اساتيد از كسي كمتر هم هنوز دانشجويان ، كثرت و شهرت تاثيرگذاري ، لحاظ به حداقل
سرزمين در او تفكر و فرديد درباره بحث هم دليل همين به.باشد يافته دست بدان ما سرزمين
به ايراني روشنفكران و متفكران از بسياري كه است شده برخوردار اهميتي چنان از ما ،
جا بهنوشتهاند و گفتهاند او درباره متفاوت ، جايگاههاي در و مختلف مناسبتهاي
بازار و است افكنده هيزم موضوع اين آتش به نيز فرديد از مكتوبي مستقل اثر هيچ نماندن
حتي و مخالفان مريدان ، شاگردان ، فرديد رو اين ازاست كرده داغتر را انتقاد و بحث
.است داشته مختلفي دشمنان
كه او.است فرديد احمد سيد شاگردان و مريدان از يكي خودش ، گفته به مددپور ، محمد
نيز خود است ، بوده "آخرالزمان فتوحات و فرهي ديدار" كتاب مقالات مهياكننده و گردآورنده
;تاريخي علمالاسماء و انسي حكمت" عنوان با مقالهاي ;است افزوده كتاب بر موخرهاي
ناشر بهگفته و دارد فرديد سخنرانيهاي از مستقل موضوعي مقاله اين ".اجمال از بعد تفصيل
بوده اين ناشر گمان گويا اما.شود منتشر مجزا اثري عنوان به ميتوانست كتاب ، مقدمه در
كه رساند خواهد مدد فرديد آراي بهتر و بيشتر چه هر فهم به مقاله ، اين انتشار كه است
.است نرفته بيراهه به مورد اين در هم چندان بنگريم ، مسامحه ديده به اگر البته
فرديد تفكر در مولفه اساسيترين كه علمالاسماء مفهوم به اتكا با مقاله اين در مددپور
و دگرگونيها سير و است پرداخته ما سرزمين در اخير سده تفكر تاريخ بازخواني به است ،
فكري مباني در تحقيق از پس او.است كرده بررسي را عرصه اين در آمده پديد تحولات
نتيجه انقلاب ، از پيش سالهاي متفكران افكار در پژوهش از بعد و مشروطه روشنفكران
گونه ديگر را ما سرزمين تفكر بنيادهاي متعالي ، رنسانسي همچون اسلامي ، انقلاب كه ميگيرد
فرديد او كه است اينجا در.است داشته پاي به معنوي حكمت مصالح از تازه بنايي و است كرده
كه ميكند ادعا و است دريافته را خميني امام قيام اهميت سر كه ميداند متفكري يگانه را
به معنوي انقلابي سايه در را الاسماء علم اجمال ميتوان كه اوست تفكر ظل ذيل در تنها
نخستين سالهاي از گرفتن فاصله كه ميدهد نشان بعدي صفحات در گرچه.كرد بدل تفصيل
ميخورد تاسف و است شده باعث را معنوي حكمت طلايي دوران از بيشتر و بيشتر دوري انقلاب ،
آن ارزشمند و عميق مباني از دوري اخير ، سالهاي در انديشمندان ، تفكر تاريخي تقدير كه
چاك سينه عاشقان و پوپري انتقادي عقلانيت ليبرال طرفداران او ، بهزعم.است بوده حكمت
او تعبير به و سنتي ، متفكران برخي و دانسته ، نوزدهمي ، قرن علمپرست پوزيتيويسم
فراق و دوري بدين ندانسته ، شدهاند ، جديد فلسفههاي دامان به دست كه نواسكولاستيك ،
گرانقدر ساحت به را غربي پوچگرايي و خودانگاري مداري ، انسان پاي و زدهاند دامن معنوي
پس در كه رسالتي دليل به مددپور ، كه است خاطر همين به.كشاندهاند ديني انديشه
در دست ، اين از مقالاتي ماهيت دليل به البته و است ميكرده احساس مقاله اين پردهنگارش
در و ميكند ياد اخير سده انديشمندان و فيلسوفان و متفكران بسياري از نوشتهاش سطرسطر
به استناد با و ميكند انتقاد آنان از ضرورت ، به بنا افكارشان ، و آثار بررسي كنار
اينجاي تا مددپور مقاله.ميكوشد التقاطشان و گمراهي اثبات در تاريخي ، و فكري ارجاعات
.ندارد اهميتي چندان باشيم مخالف يا موافق او نظرات با اينكه.است خواندني اثري كار ،
سنتگرايان برخي نزد رايج تعصب از نه فرازها ، برخي در او روشنگريهاي كه است اين مهم
و مدرنپسند فلاسفه بعضي سادهانگارانه تفكر خم و پيچ در نه و برده بهره فلسفي
.است آمده اسير ما روزگار پستمدرنپژوه
مرحوم "تنزيهالامه" به مددپور نگاه دريچه از تا بخوانيد را كتاب تا 454 صفحه 451)
در تامل به مجبور ديگر بار يك و بنگريد مشروطه ، سرشناس عالم نائيني ، حسين محمد علامه
(.شويد مشروطه صدر عالمان و روشنفكران فكري مباني
حواشي و پاورقيها پارهاي مددپور تلخ و گزنده زبان نوشتار ، اين در نگارش اصلي سبب اما
اينكه طرفه.است بوده مقاله سطور برخي در او نامهربانانه و بيمحابا انتقادهاي و كتاب
و تند بيان و گزنده زبان" اين از و كرده اشاره موضوع اين به كتاب مقدمه در نيز ناشر
مجموع در مقاله كه است كرده اميدواري اظهار البته و است كرده ياد موارد برخي در "ناروا
به را شايگان داريوش صفحه 480 در مددپور.كند كمك فرديد انديشههاي فهم به بتواند
و مفهومي اشتغال به را كوربن هانري صفحه 485 در ميكند ، متهم فرديد باب در پريشانگويي
از را هومن دكتر هم صفحه 487 در و ميداند مشغول زده فراماسون مشرقي كلمات به معنوي نه
در او نظرات به آلاحمد جلال توجه و ميآورد شمار به ايران فراماسونري مجامع اصحاب
و ميداند جلال بودن غربزده بر دليلي را يونگر ارنست "خط از عبور" ترجمه به اقدام
نراقي ، احسان طبري ، احسان نوشين ، عبدالحسين" چون روشنفكراني از كنار بر و منزه را فرديد
دانشگاه فلسفه گروه استادان همه و راست و چپ جريانهاي همه و هدايت صادق نصر ، حسين
.ميآورد شمار به "تهران
كه فردي تا ميشود باعث انگيزهاي چه
باب در خواندني و تامل قابل حداقل مقالهاي
گونه اين ديگران آراي تحليل در مينگارد موضوعي
القاب و نامناسب كنايههاي دامان به دست
شود ناشايست |
|
:مينويسد كتاب صفحه 500 درپاورقي مددپور كه است رويكردي چنين ادامه در
نحوي به را ادوار به تاريخ تقسيم كتابي در كه نواسكولاستيك جماعت اين از يكي"
نظريه انكار و سروش با مقابله براي استاد ، حيات زمان در بود ، كرده انكار سادهانديشانه
كه حالي در.كرد دعوت فلسفه و حكمت انجمن در گرفتن مدد براي ايشان از او ، سوي از كليات
توضيح در فرد اين اخيرا و بود نديده را نواسكولاستيك اين ادواري ضد نظر آن استاد
كه را كساني توزانه كين "اسلامي فلسفه ماجراهاي" نام به كتابي در خود مباحث تلويزيوني
زيرا خواند ، غربزده ميدانند ، بالذات يوناني را فلسفه و دارند ارتباط هيدگر تفكر با
و حكما كه است كرده فراموش فلسفه استاد اين !!است غربي دارد را نظر اين كه هيدگر
فلسفه و ميانديشيدند چنين همگي ابنعربي و مولانا تا عطار از اسلام عالم انسي متفكران
.ميانديشيدند چنين نيز تفكيك مكتب اصحاب كه چنانميدانستند زندقه و يوناني بالذات را
خوانندگان اما نشناسند را مددپور پيچ در پيچ ضميرهاي مرجع كتاب عمومي خوانندگان شايد
دكتر اسلامي نواسكولاستيك اين از مددپور منظور كه ميفهمند راحتي به متخصص ، كمي
به مددپور اگر حتي).است تهران دانشگاه اسلامي فلسفه استاد ديناني ، ابراهيمي غلامحسين
(باشد كرده ذكر "اسلامي فلسفه ماجراهاي" غلط به را ديناني كتاب نام عمد ، به يا سهو
قضا بر دست و است شده شناخته چهرهاي ما كشور در فلسفه علاقهمندان ميان در ديناني
فرديد شاگرد گاه هيچ كه ميگويد البته او.است بوده ارتباط در فرديد مرحوم با سالها
ديناني تلفني ارتباط گويا امااست نرفته او منزل به بيشتر هم بار دو يكي" و است نبوده
حساب به روزگار اين گذري روابط مصاديق از را آن نميتوان كه است بوده حدي به فرديد و
طول در [فرديد].ميكشيد طول ساعت دو گاهي ما تلفني صحبتهاي":ميگويد ديناني.آورد
ناراحت گاه حتي و ميشد تبديل مشاجره به و تند ما بحثهاي گاهي و ميكشيد سيگار صحبتها
تلفن مجددا هفته يك از پس و نميكرد قهر هميشه براي البته.ميكرد قطع را تلفن و ميشد
انتشارات فيلسوف ، آينههاي) ".كرديم صحبت تلفني هم با ساعت هزار حدود شايد...ميزد
به اشارهاي سخنرانيهايش در داشته ، كه تندي زبان همه با هم ، فرديد گويا (ص 66 سروش ،
نداده زبانيهايش گزنده از نصيبي را او گاهش ، به گاه پرخاشهاي در و است نكرده ديناني
از بهرهاي نه گويا كه كرده ياد ديناني از چنان مددپور كه شده چه نيست معلوم حالا.است
نظريه مورد در و است خوانده بر فرديدي علمالاسماء از سري نه و است برده معرفت و دانش
مددپور اينكه جالب.است كرده سادهانديشي ميكرده ، دفاع آن از فرديد كه هم ، تاريخ ادوار
بعد:است آمده جملهاي چنين ذيل مذكور پاورقياست آورده عجيبي جمله ذيل را پاورقي اين
اما يافتند ، دست عالي مقامات به [فرديد] استاد شاگردان بعضي آنكه عليرغم" انقلاب از
را خطرناك تفكري و جذامند يا طاعون دچار جماعت اين گويي كه بود چنان بودن فرديدي همواره
وجود همواره استاد شاگردان به نسبت كينتوزي.كرد دوري آنها از بايد كه ميكنند تجربه
مشخص موضوعي چنين با ديناني مصداقي ارتباط گرچه ".نيافت پايان استاد مرگ با اين و داشت
مصاحبه همان به مربوط قضيه ميرود گمان كه است ارجاع همين دليل به اما نيست
.است كرده ياد آن از مددپور كه باشد تلويزيونياي
چه اگر است معتقد اواست گفته سخني بسيار فلسفه نبودن يا بودن يوناني مورد در ديناني
تعليم آن از و كردهاند ترجمه را يونانيان كتب اسلامي فلاسفه و است آمده يونان از فلسفه
فلسفه بر بلكه و نماندهاند باقي مقلد معرفت اين كسب در روي هيچ به آنان اما گرفتهاند ،
از كه را آنچه اسلامي فلاسفه.افزودهاند كيفي ، لحاظ از هم و كمي حيث از هم يونانيان ،
كه است دليل همين به.دادهاند تغيير خودشان فرهنگ با متناسب گرفتهاند ارسطو و افلاطون
داشتهاند ، يوناني فلسفه به اعصار تمام فيلسوفان كه ديني همه با است معتقد ديناني
را فلسفه كه آنان ديناني نظر به.داد فلسفه بودن يوناني "ذاتا" به حكم نميتوان
فاحش اشتباهات دچار فلسفه نشيب و پرفراز تاريخ خواندن در يا ميدانند ، يوناني "بالذات"
معنايي فلسفي فرهنگ در بالذات كلمهنميدانند را "بالذات" واژه معناي يا و شدهاند
فلسفه غيريوناني كه است معنا بدين است يوناني بالذات فلسفه اينكه.دارد معين و مشخص
ديناني اينكه جالب.است نژادي تبعيض گونهاي تفكر ، نوع اين ديناني ، تعبير به و نميداند
.است داده خاتمه افسانه اين به كه بوده سهروردي بار اول كه ميكند اشاره نكته اين شرح در
پراهميت خاستگاههاي از يكي خود نوبه به نيز باستان ايران كه ميدهد نشان سهروردي
شعاع مقدمه).است ايراني بالذات فلسفه كه نميكند ادعا گاه هيچ البته و است بوده فلسفه
معتقد ديناني كه روست اين از (حكمت انتشارات ديناني ، سهروردي ، فلسفه در شهود و انديشه
كه روست اين از و است فلسفي غربزدگي گونهاي واقع در فلسفه ، دانستن يوناني بالذات است
اين مدام تكرار به كه جهت آن از هم او ، به علاقهمندان همه نه البته و هيدگر ، مقلدان
متفاوت بسيار نباشد ، يا باشد درست ديناني ، راي اين.غربزدگانند زمره در مشغولند جمله
كينتوزانه نظر به بنا:ميگويد مددپور.ميكند نقل او از مددپور كه است چيزي آن از
ميدانند ، بالذات يوناني را فلسفه و دارند ارتباط هيدگر تفكر با كه آنان ديناني ،
انتهاي در هم تعجب علامت دو سخنش اين اثبات براي او.است غربي هيدگر زيرا غربزدهاند
.كند آگاه عميقا ديناني افكار بودن غريب و عجيب به نسبت را خواننده تا گذاشته جملهاش
به سادهلوحانه راي يك دادن نسبت و "كينتوزانه" قيد ذكر نيست معلوم اينكه از بگذريم
نگذارد باقي شبههاي و شك هيچ جاي اينكه براي مددپور.گذاشت حسابي چه به بايد را ديناني
ابنعربي و مولانا تا عطار از اسلام عالم انسي متفكران و حكما كه ميدهد تذكر ديناني به
اصحاب و ميدانستهاند زندقه و يوناني بالذات را فلسفه و ميانديشيدهاند چنين همگي
صاحب باب اين در ديناني اتفاقا اينكه از غافل.ميانديشيدهاند چنين نيز تفكيك مكتب
اصحاب دعاوي برابر در هم مستدلي ، پاسخهاي "فلسفي فكر ماجراي" كتاب در و است مستقلي راي
كه متفكري براي.است كرده اقامه فلسفه به عارفان انتقادهاي مقابل در هم و تفكيك مكتب
نظر نميتوان داده ، اختصاص تفكيك مكتب ادعاهاي منطقي - فلسفي نقد به را كتابش از فصلي
.كرد ارائه حجت عنوان به را مكتب اين اصحاب
پاورقي اين خير از او كاش اي.نميرسد پايان به جا همين در مددپور كثير اشتباهات اما
همه اين به را است بررسي و تامل قابل خود جاي به البته كه سخني ماهيت و بود گذشته مغلوط
در ديناني سخنراني جلسه به او كه حال.نميآلود تاريخي نادرست ارجاع و فكري فاحش اشتباه
را جلسه آن از ديناني روايت كه نباشد لطف از خالي شايد كرده اشاره فلسفه و حكمت انجمن
:بشنويم نيز
انجمن در فلسفي موضوع يك مورد در كرد ، دعوت من از اعواني دكتر آقاي پيشتر سال چند"
چون و بود مفصل من بحث.كردم بحث فلسفه در كليات جايگاه درباره سال آن.بگويم سخن فلسفه
تمام من سخنراني.بپردازم بحث ادامه به نيز آينده هفته در كه شد بنا شد ، طولاني مباحث
كه شنيدهام گفت و زد تلفن من به فرديد دكتر منزل به رسيدن محض بهآمدم منزل به و شد
:گفت عصبانيت و تغير با.كرديد بحث كليات ، درباره و داشتهايد سخنراني فلسفه انجمن در
آنها بود ، فلسفه انجمن دعوتكننده و بودم سخنران فقط من:گفتم نكردي؟ دعوت من از چرا
گفتم من.ميكرديد دعوت من از بايد شما نه ، :گفت ايشان.ميكردند دعوت شما از بايد
را شما لذا دارد ، ادامه هم آينده هفته من سخنراني چون اما نيست ، كردن دعوت من وظيفه
ساعت گفتم ميشود؟ شروع شما سخنراني ساعتي چه:گفت ايشان.ميكنم دعوت آينده جلسه براي
.ميآيم آينده هفته:گفت.پنج
پس.بود آمده سخنراني شروع از قبل كه ديدم را ايشان رفتم سخنراني براي من كه بعد هفته
من چون كند ، مطرح را خود سوالات دارد ، سوال كس هر گفت و جمعيت به كرد رو سخنراني از
احترام به مستمعين.كنم مطرح را آنها شما سوالات از بعد ميخواهم و دارم بسياري سوالات
تا خواستند ايشان از و نكردند مطرح را سوالي هيچ داشتند ، بسياري سوالات اينكه با ايشان
بايد من:گفت.فرماييد مطرح را خود سوالات شما پس گفتم من.كنند مطرح را سوالاتشان
صندلي من و آمدند.بفرماييد گفتم.كنم مطرح را خود سوالات آنجا در و تريبون پشت بيايم
ديگري صندلي.بنشين اينجا هم خودت كه دادند دستور.بنشينند تا ايشان به دادم را خودم
- باشند نفر دو تريبون پشت كه نيست معمول كار اين اينكه با - ايشان كنار من و آوردند
شروع ايشان سپس.گفتم پاسخ آنها به من و داشت صوري جنبه كه كردند مطرح سوال چند.نشستم
سوالات.كند مطرح را خودش حرفهاي كه بود اين هدفش واقع در و كرد خودش مسائل طرح به
وضع و معرفت بحران و غرب تمدن نقد و تاريخ پسفرداي و فردا هميشگي صحبتهاي.بود بهانه
طبق.يافت پايان جلسه وسيله اين به.كرد صحبت سخنراني يك اندازه به.كرد مطرح را موجود
هم سروش دكتر آقاي جلسه دو هر در.شويم پذيرايي تا رفتيم انجمن پايين طبقه به معمول
فرديد دكتر از سروش دكتر مورد در را سوالاتي پذيرايي هنگام به دانشجويان از برخي.بودند
و بود كرده تيزي و تند انتقادهاي هم ايشان.بودند كرده هم ضبط ضمن در و بودند پرسيده
و شدند عصباني ايشان و بودند برده سروش دكتر نزد را ايشان مطالب.بود گفته هم ناسزا حتي
موضوع از من.كردند شكايت فرديد دكتر ناسزاگوييهاي عليه و بردند دادگستري به را نوار
خواستم سروش دكتر آقاي از.است افتاده اتفاق ماجرايي چنين چرا كه شدم متاثر و شدم باخبر
پس را خود شكايت هم ايشان خوشبختانه.بگيرد پس ايشان به اهانت عليرغم را خود شكايت كه
(65- ص 66 فيلسوف ، آينههاي) ".يافت خاتمه غائله و گرفتند
نياورده عمل به دعوت جلسه اين در شركت براي فرديد از ديناني مددپور ، تصور برخلاف گويا
بوده سروش با مقابله موضوع از كليتر و مستقل جلسه ، موضوع كه انگار هم طرفي از و بود
است ، تاريخي و فكري و تايپي و انشايي اغلاط از سرشار كه توضيحي ذكر كه است تاسف جاي.است
بر تنها و نميكند مقاله متن در شده ذكر ادعاي اثبات به هم كمكي چندان پاورقي ، درقالب
.ميافزايد مخاطب ذهن اغتشاش و متن ابهام
* * *
اظهار نه ، يا است ديده را مددپور كتاب آيا كه پرسيدم ديناني دكتر از پيش هفته چند وقتي
برايم.ديد را كتاب و رفتيم مولي كتابفروشي به ادبيات دانشكده از هم با.كرد بياطلاعي
مورد در را نظرش خواستم او از.داد توضيح مفصل پاورقي آن فرازهاي از كدام هر مورد در
.كنم درج روزنامه در را آن تا كند بيان گفتوگو يا يادداشت يك قالب در مذكور ، پاورقي
نادرست درج به منجر جلسه ، آن مورد در حداقل شما ، ندادن پاسخ كه كردم استدلالرفت طفره
.باشد ما سرزمين فرهنگ صواب و صلاح به كار اين كه نميكنم گمان و ميشود تاريخي واقعه يك
.كند فكر موضوع اين درباره شد قرار
اين" گفت و خنديد كردم ، تكرار را درخواستم و رفتم ديدنش به دوباره بعد روز چند وقتي
خواندهاند ، را كتابهايم و ميشناسند را من كه آنهايياست گذشته من از ديگر كارها
حالا هم نباشند آشنا من آثار با كه كساني.ميدانند هم موضوعات اين درباره را نظرم لابد
جدي را قضيه خيلي هم تو.بودهام من پاورقي آن از مددپور آقاي منظور كه ميفهمند كجا از
مقاله بار چند بعد به روز آن از.رفتيم و كرديم خداحافظي.نكردم اصرار ديگر ".نگير
كه فردي تا ميشود باعث انگيزهاي چه ميپرسيدم خودم از بار هر.خواندم را مددپور
اين ديگران ، آراي تحليل در مينگارد ، موضوعي باب در خواندني و تامل قابل حداقل مقالهاي
عجيب اشتباهات ورطه به حتي و شود ناشايست القاب و نامناسب كنايههاي دامان به دست گونه
و مينگرد ما دوران به تاريخ فراز از شهرستاني ، عبدالكريم هم هنوز گويادرافتد تاريخي
ولي.ميكند مشاهده تمام حيرت با را هجري پانزدهم قرن در ادبياتش بودن پاينده و پايدار
به شهرستانيوار ، مددپور ، گرچه.كرد خوش دل ميتوان نكته يك به كه بود نبايد غمناك
سيراب خودش پيمانه از را او خواجهنصير همچون و كرد عادت خرق ديناني اما تاخت ديناني
از خبر و كند استناد ديناني كار اين به روزنامهنگاري روزي شايد.ديديد چه را خدانكرد
.الامور بعواقب اعلم والله.بدهد ما سرزمين فرهنگ در حسنه و ثابت سنتي به آن شدن تبديل
بنده و خدايگان
دبير نگاه
به و كرده پيدا كجا از را سردبيرآن نيست معلوم.دويست عدد اين ندارد خاصيتي هيچ
در نيست لازم كه بوده ما يار بخت.است كرده تبديلش ويژهنامه يك انتشار براي بهانهاي
از دو سانسكريت ، ديرين لهجههاي در دويست كه بگوييم و بنويسيم دويست عدد فضايل و منقبت
اين و است هفت و يازده ايراني مقدس عدد دو از تركيبي خود كه هجده معناي به است ، بيست
اسطرلاب و رمل نيست قرار كه آوردهايم شانس.تمدن دو گفتوگو و فرهنگ پيوند يعني
دويست امافتح نشان و پيروزي رمز و است سعادت نشان دويست كه برآوريم فرياد و بيندازيم
.است اينگونه از يادداشتهايي نگارش بهانه تنها باشد ، نداشته هم خاصيتي هيچ
* * *
روياروي چه آن يعني است ميشده منعكس ميان در روز يك شماره دويست اين در انديشه ، صفحه
اولويت.شده عرضه فرهنگ جهان صفحه قالب در كه است انديشه صفحات از شماره صدمين شماست
از يكي در لزوما كه مخاطباني است بوده مخاطبان توجه جلب صفحه ، گردانندگان اصلي
چنين موضوعاتي به علاقه اندكي تا بوده كافي بلكه نبودهاند ، متخصص انساني علوم رشتههاي
صفحه اين از بخشي حداقل خواننده بتوانند تا باشند داشته آنها درك براي پشتكار اندكي و
حتي و روان شدت به زباني صفحه اين در مندرج مطالب از بسياري دليل همين بهباشند
شد تبديل فلسفي دلايل به بعدها كه) "نبود احمق ميتوان چگونه" ستون.داشتهاند عاميانه
كه بودند مطالبي "فلسفي پرسش يك و صد" ;"بودايي حكمت" ;(نبود نادان ميتوان چگونه به
از هم "ماركس نامههاي صندوقچه" مطالب حتي.نداشت خاصي پيشزمينه هيچ به نياز دركشان
اختصاص او دغدغههاي از بخشهايي به و بودند شده برگزيده ماركس بسيار نامههاي ميان
برخي در.نشد حفظ هميشه رويكرد اين البته.بود درك قابل عام مخاطب براي كه داشتند
در را خاص مخاطب يا و تخصصي مطالبي و كرديم تخطي عام مخاطب به توجه اصل از نيز موارد
شده درج مقاله اهميت موارد برخي در كه اين اول.داشت دليل سه اتفاق اين.كرديم درج صفحه
اگر حتي و باشيم ، داشته را متخصص مخاطب دغدغه هم اندكي واميداشت را ما كه بود حدي به
.برميگشت ما بعدي اولويت به دوم دليل.بياوريم دست به را او دل ستون ، يك نگارش با شد
عوالم تمامي همچون انديشه ، عالم.بود آنان خبري ماهيت مطالب ، انتخاب در ما ديگر اولويت
به تاكنون چرا كه اين.است خبر از سرشار و لبريز اجتماع و ورزش اقتصاد ، سياست ، مثل ديگر
كه است اين مسلم اما.است ديگري موضع شده پرداخته كمتر ما مطبوعات در نكته اين
رخ اتفاقات به نسبت ديگر ، حوزههاي به علاقهمندان همچون نيز فرهنگ عرصه به علاقهمندان
شامل ميتواند اخبار اين.ميدهند نشان عكسالعمل آن قبال در و حساسند عرصه آن در داده
چيز هر و فلسفي نظريه يك وضع فيلسوف ، يك سفر كنفرانس ، يك برگزاري كتاب ، يك انتشار خبر
صفحه اصلي اولويتهاي از اخبار اين به پرداختنباشد انديشمند يك مرگ چون ديگري ،
به توجه اصل از موارد برخي در كه بوده اولويت همين به توجه دليل به.است بوده انديشه
ايران در آمريكايي فيلسوف پلنتينگا الوين حضور مثال براي.است شده عدول عام مخاطب
اختصاص او حضور به روزها از يكي در روزنامه يك تيتر خاطر همين به بود پراهميت اتفاقي
مرگ" مناسبت به نوشتههايي درج منشا و نبودند هم اندك اتفاقات گونه اين البته و يافت
فلسفه ترجمه بهترين جايزه يافتن اختصاص" ،"ايران در شيمل ماري آن حضور" ،"راولز جان
همين در البتهشدند "سروش عبدالكريم بزرگداشت سمينار برگزاري" و "بشيريه حسين به سياسي
بر و پيشزمينهها از فارغ ممكن حد تا شده نگاشته مطالب كه بوده آن بر سعي هم موارد
حد تا آنان نگارش زبان كه است شده هم دقت و باشند پيش فلسفي و عميق اندوختههاي از كنار
تخصصي محتواي با نوشتهها برخي درج براي ما دليل سومين اما.باشد عام و فهم همه ممكن
زباني و سبك از ارزشمند محتوايي به شمول بر علاوه كه است بوده مطالبي به دسترسي عدم
روزنامه دفتر به كه مطالبي از بسياري.باشند بهرهمند عام مخاطب بهرهگيري براي ساده
از استفاده توجهشان ، قابل محتواي عليرغم و داشتند فخيم بسيار سياق و سبك ميشدند ارسال
مطالب هم روزنامه در اگر حتي ما ، زعم به كه كساني ;بود حرفهايها و متخصصان مختص آنها
را مشكلشان و ميروند تخصصي نشريههاي و مجلهها سراغ به نكنند ، پيدا را توجهشان خور در
.ميكنند حل
بر حاكم سوم اصل با كه بود زياد حدي به موارد برخي در دريافتي مطالب حجم ديگر طرفي از
و شماره دو در را مطلبي هيچ امكان حد تا بكوشيد":ميگويد سوم اصل.نداشت تطابق صفحه
اين متاسفانه و برسد اتمام به صفحه پايان در بايد روز هر مطلب ".نكنيد منتشر بيشتر
كرد توجه بايد.كرديم عدول آن از مختلف بهانههاي به موارد برخي در ما كه است اصلي همان
با معمولا انديشه صفحات كه است يادداشت ژانر ژورناليستي ، ژانرهاي جذابترين از يكي كه
آن "مقاله" ژانر در دريافتي نوشتههاي بيشتر كه است دليل همين بهندارند ميانهاي آن
سفارش بدون فرهنگياي ، يادداشت هيچ تاكنون تقريبا شايد و بودهاند مفصلش نوع از هم
قالب در آن درج و فرهنگي نكته يك به توجه كه صورتي در.است نرسيده انديشه صفحه به قبلي ،
تاثيري آنان بر هم و ميكند كمك مخاطبان جذب به هم موارد بسياري در ستونه ، يك يادداشتي
دليل يك صفحات ، در موجود ضعفهاي اما.ميگذارد صفحهاي چندين رساله يك از بيشتر بسيار
روزنامهنگاران با جامعه يك متفكران و انديشمندان ميان ارتباط وقتي.داشت نيز ديگر عمده
يا و است روزنامه متوليان شخصي تاملات حاصل يا ميآيد ، روزنامهها در چه آن شود ، قطع
نگاشتهاند دربارهاش چه آن به چنداني احاطه نيز خود كه كساني از چندم دسته مطالبي
و روزنامهنگاران ميان ارتباط هم هنوز متفاوت ، علتهاي و مختلف دلايل به.ندارند
به نبودنمان پايبند و ما بدقوليهاي.است نرسيده دلخواه و مطلوب سطوح به متفكران
داشته هراس ما با همكاري از متفكران و نويسندگان تا است شده باعث ميدهيم كه وعدههايي
كنيم ، انتخاب مطلبشان براي نامناسبي تيتر ببريم ، دست نوشتههايشان در كه اين از ;باشند
كنيم ويرايشي و انشايي و املايي و چاپي غلط اقسام و انواع به آراسته را گفتهاند چه آن
چه و متفكران قبال در چه ارتباط ، عدم اين مسئوليت احوال اين تمام با ديگر ، نكته هزار و
ارزش ، كم مطالب درج آن ، حاصل كه ميكنيم اذعان و ميگيريم عهده به را مردم ، مورد در
خلطها بسياري و بومي مخاطبان سلايق به توجه عدم شده ، ترجمه متون در فاحش اشتباهات ظهور
همكاري به دعوت هم متفكران و انديشمندان نويسندگان ، مردم ، از.است ديگر خبطهاي و
بزرگوارانه و كنند گوشزد ما به را اشتباهاتمان كريمانه داريم تقاضا آنها از و ميكنيم
سفيدموي مدير حسينخاني ، به روزي وقتي.همين و هميندهند نشانمان را پيشرف راه
به كمتر و شده گفته زياد ناشران با نويسندگان مشكلات از تاكنون كه گفتم آگه انتشارات
من براي تا خواستم او از و شده اشاره ميكنند ايجاد ناشر براي نويسندگان كه دردسرهايي
از گله و شكايت.نويسندگانيم بردگان ناشران ، ما":گفت و زد لبخندي بگويد ، مشكلات اين از
".ميكنيم اطاعت هم ما ميكنند ، حكم آنها.است نشده تعريف ما قاموس در اربابان
.مردمند بردگان روزنامهنگاران ،
|