ندارد وجود كه چيزهايي نامگذاري
توهم نام به عنكبوتي
ادبيات حاشيه
داستان 81
ندارد وجود كه چيزهايي نامگذاري
آمريكايي داستاننويس پلآستر ، با گفتوگو
آريان امير:ترجمه
كند برخورد آنها با است ممكن رماننويس يك كه را مشكلاتي تمام دنكيشوت ميرسد نظر به
ميكند بيان
تعجب واقعا من و بوديد دريانوردي تاجر زماني.كنم شروع شما گذشته از ميخواهم*
.است ممكن چيزي چنين چطور ميكنم
كردن تمام از بعد را كار اينكردم كار ESSO نفتكش كشتيهاي در ماه شش من است ، درست
فقط نميخواستم وجه هيچ به.كنم چكار ميخواهم نميدانستم موقع آن.كردم شروع دانشگاه
در نميخواستم حال هر در.بود من مناسب خيلي ظاهرا كه پستي باشم ، صرف دانشگاهي يك
چيز هيچ درباره نداشتم ، كار سابقه نبودم ، بلد هم كاري هيچ.بمانم آموزشي محيطهاي
فرقي نثر و نظم بود ، نوشتن بدهم انجام ميخواستم كه كاري تنها.بودم نكرده درستي مطالعه
زندگي بتوانم كه اندازهاي به بود ، آوردن در پول نوشتن از من اول هدف.نميكرد
اين در.بودم نكرده ازدواج هنوز موقع آن نميخواستم ، زيادي پول.باشم داشته معمولياي
علاقهمند او به شدت به كه است مردي _"شيف نورمن"_.شدم آشنا مادرم دوم همسر با شرايط
زندگياش كه بود بزرگي مرد او.كردم تقديم او به را "پالاس مون" رمان كه مردي همان شدم ،
آنها با كه جاهايي از يكي.كرد مختلف شركتهاي حقوقي مشاور و وكيل عنوان به كارش صرف را
همين براي ميدانستم ، چيزهايي كشتيها درباره.بود ESSO دريانوردي شركت داشت ، قرارداد
كشتي يك در كاري من براي بتواني ميكني فكر نورمن ، ":گفتم او به شدم فارغالتحصيل وقتي
دورههاي كه كسي براي كاري چنين كردن پيدا."ميدهم را خبرش بهت":گفت "كني؟ پيدا
زيادي موانع از طولاني راه يك طي بايد است ، سخت واقعا باشد نگذرانده را دريانوردي
آن در.شدم دريانورد كه بود طور اين.ميكرد راهنمايي مرا كه بود كسي او و ميگذشتم
آن از و كردم ارائه را مقالاتم گذراندم ، را امتحانهايم شدم ، كار اين درگير شدت به دوره
جاي ميآيد نيويورك به كه كشتيهايي از يكي تا ميماندم منتظر و مينشستم بايد بعد به
سالهاي يعني دوران ، همان درميكشيد طول چقدر نبود معلوم كه انتظاري باشد ، داشته خالي
قسمت سومين كه "شده قفل اتاق" رمان در.كردم پيدا متحده ايالات آمار مركز در كاري 1970 ،
اين.ميدهد توضيح آمار اداره در كار درباره راوي كه هست فصلي است ، نيويوركي تريلوژي از
گريز كردم كتاب اين در كه تازهاي كار اصولانوشتم زندگيام با مطابق دقيقا را قسمت
از يكي دوران همان در حال ، هر به.هستند واقعي حرفها و آدمها همه بود ، سازي شخصيت از
دندانپزشك مطب در.ميكشيدم را آن و ميرفتم دندانپزشك پيش بايد و شد خراب دندانهايم
دندانم شد آماده و گذاشت دهانم در مخصوص نبرك دوا دندانپزشك.بودم كشيده دراز تخت روي
و بيايي بايد.است آمده كشتي":گفت.بود خط آنور شيف نورمن.زد زنگ تلفنام كه بكشد را
تخت از چطور ميآيد يادم ".باشي كشتي توي ديگر ساعت دو تا بايد.كني معرفي را خودت
دور كه پيشبندي همان با "بروم بايد من ببخشيد ، ":گفتم و پريدم پايين دندانپزشك
.كردم نام ثبت ميآمد نيوجرسي از كه "اليزابت" كشتي در و دويدم بيرون بود گردنام
برايام چيز همه.زد دور را مكزيكو خليج كشتيكشيدم تگزاس در بعد هفته يك را دندانام
آن در.بودم نديده را تگزاس بودم ، نرفته ،[آمريكا] جنوب به موقع آن تا.داشت تازگي
پسانداز دلار هزار چند توانستم و گرفتم هم خوبي خيلي پول.گرفتم ياد چيزها خيلي ماهها
.كردم زندگي آن در را بعد سال چهار سه كه شهري بروم ، پاريس به توانستم پول اين با.كنم
نظر به كرديد؟ كسب تجربياتي چه پاريس در.بود شما زندگي در مهمي دوره پاريس به مسافرت*
.فهميديد پاريس در را بودن نويسنده معني ميرسد
به زيادي علاقه و مينوشتم هم پاريس به سفر از قبل من.بود كنندهاي تعيين دوره واقعا
درباره.بود ديوانگي دوران آمريكا در بودم ، دانشجو من كه دورهاي اما.داشتم كار اين
آن مركز كه جايي.خواندم درس آن در من كه جايي ;ميزنيم حرف كلمبيا دانشگاه و شصت دهه
در بشود كه نبود جرياني.شدم آنها از بسياري در شركت به مجبور من و بود ديوانگيها
.بنويسم ميخواستم كه اندازهاي به نتوانستم مسايل اين خاطر به.كرد مقاومت برابرش
ديگر و كنم مهاجرت آمريكا از نميخواستمباشم آمريكا از دور مدتي براي ميخواستم
پيش.كردم فرانسوي شعرهاي ترجمه به شروعميخواستم كشيدن نفس براي جايي فقط برنگردم ،
همين براي.بود آمده خوشم خيلي شهر اين از و بودم رفته پاريس به بار يك هم دوران آن از
را زندگيام مسير بودم مطمئن برگردم پاريس از ميخواستم كه روزي.كردم انتخاب را آنجا
.ندارم برگشتي راه و كردهام پيدا
:است فرانسه شعر با رابطه در كار مشكلترين و پيچيدهترين شايد كه شديد كاري وارد شما*
در بعد.بود برايتان كنندهاي تعيين دوره دهه 70 بنابراين سوررئاليستها كارهاي ترجمه
طي سرعت به را پيشرفت مراحل آنجا از.كرديد معرفي رماننويس عنوان به را خودتان دهه 80
.رسيديد [دهه 90] دهه اين به تا كرديد
كه را رماني دو.نبودم راضي كار نتيجه از وقت هيچ اما نوشتم ، زيادي چيزهاي جواني در من
بودم ، كرده شروع زودتر خيلي "رفتهها باد بر سرزمين در" و "پالاس مون" كردم ، منتشر بعدها
مشخص طور به وقت هيچ اما كردم ، كار زيادي مدت كتاب دو اين نوشتن برايسالگي بيست حدود
به و ننويسم نثر ديگر كه گرفتم قطعي تصميم دورهاي حتي.نداشتم تمركز كدام هيچ روي
جهت كارم به شعر اين هميشه بودهام ، فرانسه شعر مجذوب هميشه من.آوردم روي شعر نوشتن
بود ، آوردن در پول براي راهي من براي فرانسه ، شعر از ترجمه زياد حجم اين امااست داده
آزاردهنده و سخت واقعا كار اين.باشد ميزم روي ناني تكه تا نمانم ، گرسنه كه اين براي
كتاب زيادي تعداد بودم مجبور.نداشتم راه اين از آوردن در پول به علاقهاي من و بود
جذابيتي هيچ و بودند شده بدنوشته بسيار كه كتابهايي كنم ، ترجمه متوسط و عامهپسند
.ميپرداختم فاجعه كردن دور براي بايد كه بود بهايي اين اما.نداشتند برايم
بحران دچار كه بود نشده تمام دهه اين هنوز.نوشتم نمايشنامه چند دهه 70 نيمه در
پولي بودم ، شده خرد واقعا.. هنري ، شخصي ، :شدم زندگيام بخشهاي تمام در وحشتناكي
بود پليسي رمان يك نوشتن كردم مدت اين در كه كاري تنها.ننوشتم چيزي مدتي تا و نداشتم
بدي بسيار وضع.نوشتم پول براي فقط هفته شش در را رمان اين.شد منتشر مستعار اسم با كه
طول نيم و سال يك دوره ايننوشتم شرايطي چنين در را رمانام اولين حال ، هر به.بود
آن از و كردم آغاز را نثر نوشتن سال 78 اواخر در.نكردم كاري هيچ مدت اين در و كشيد
بخش دو.كردم شروع صفر از دوباره و كردم توقف كاملا.ننوشتهام هم شعر يك الان تا موقع
كسي وقتي است معتقد ونهگات كورتمتفاوتاند هم با بسيار نويسنده عنوان به من زندگي
.ميشود خارج دستاش از كار كنترل ميكند ، تمام را كتابي
به نويسنده كمك بدون و است جهان به متعلق اوست ، دنياي از خارج كتاب بعد به آن از*
موافقايد؟ نظر اين با شما.ميدهد ادامه حياتاش
آن جزئيات تمام مسئول شمااست شما كتاب مينويسيد ، كه كتابي.موافقم كاملا بله ،
شما بعد.دهيد توضيح هجا هر و ويرگول هر براي آن ، مسايل سادهترين براي بايدهستيد
.است پيشبيني غيرقابل ميكند شما كتاب با دنيا كه كاري و ميكنيد عرضه جهان به را كتاب
و بردارد را آن احمقي آدم هر بگذاريد نبايد كنيد ، محافظت كتاب از بايد مرحله اين در شما
من ، رمانهاي از يكي.شويد موفق كار اين در نميكنم فكر اما.بكند خواست دلش هركاري
.بود ،"اسپيلمان آرت" دوستام سر زير چيز همه.شد كمدي رمان يك به تبديل ،"شيشهاي شهر"
هر دادم اجازه همين براي ميگيرد ، خوبي نتيجه كند شروع را كاري آرت وقت هر ميدانستم
.داد قرار تحتتاثير شدت به مرا و بود شگفتآور او كار نتايج.بكند ميخواهد دلش كاري
،"شانس موسيقي" رمانهايم ، از ديگر يكي.بود "شيشهاي شهر" شدن تصويري آنها كار نتيجه
!ساختند هم باله يك آن براساس پيش سال چند شد ، بلكه فيلم به تبديل تنها نه
براي كه است چيزهايي بهترين اينهابود سرگرمكننده و جالب من براي اتفاقات اين تمام
كه طور همان ،"بربادرفتهها سرزمين در" رمانهايم ، از ديگر يكيميافتد اتفاق نويسنده
كه بود رماني تنها.كشيد طول تا 1985 آن كار و كردم شروع را نوشتناش سال 1970 گفتم
روزنامهنگار يك وسيله به آن از نسخهاي پيش سال سه حدود.گرفت مرا وقت سال پانزده
.رسيد سارايوو در تئاتري كارگردان دست به آمريكايي
اين وحشتناكي شرايط در او و بخواند را كتاب اين بايد حتما كه گفت او به روزنامهنگار
خواندن شب يك او بالكان ، جنگ اوج در و زمستان در گرما ، و نور بدون.داد انجام را كار
شمع نور با را كتاب تمامنكرد متوقف را كار صبح تا و كرد شروع شرايط اين در را كتاب
.ميكرد زندگي آن در كه بود وضعيتي از دقيقي توصيف رمان آن كه گفت من به بعدها.خواند
بود ، گرفته قرار كتاب تاثير تحت شدت به.است عجيب اتفاقات اين براي ديگر مثال يك اين
.كرد نمايشنامه به تبديل را آن از بخشهايي و كاركرد آن روي گروهش همراه به كه آنقدر
پشتيباني پاريس در بروك پيتر شركت.رفت صحنه روي سارايوو در نمايشنامه اين بعد ، مدتي
مثال ماجرا اين.پرداخت را آنها اروپاي تور هزينه و گرفت عهده بر را گروه اين مالي
به تبديل كتاب اين و آمد پيش خاصي موقعيت شد ، نوشته قبل سالها كه كتابي براي است خوبي
.دهد ارائه زندگي از ميخواست مرد آن كه توصيفي به شد تبديل شد ، زندگياش از مردي تصوير
معتقدم من.گرفت قرار تازهاي موقعيت در كتاب انتشار ، از پس سالها ترتيب ، اين به
كتابي ناگهان و ميشوند عوض مردم ميكند ، تغيير دنياميكنند تغيير مرتبا كتابها
بايد چرا من خب ، .است جديد وضعيت اين در سوالي ميلي ، نيازي ، پاسخگوي كه ميشود ظاهر
سرنوشت ميكنيد فكر اگر باشيد احمق بايد ميكنم فكر شود؟ متوقف روندي چنين بخواهم
.ميدانيد را كتابتان
ميرسد نظر به...و دود شانس ، موسيقي شيشهاي ، شهر رفتهها ، برباد سرزمين در*
آنها همه نميشود كه هستند تفكر از متفاوتي شكل نتيجه كدام هر شما ، كتابهاي اسمهاي
چيست؟ خودتان نظر.داد تقليل كلي عنوان يك به را
را آن عنوان كه اين بدون را كاري است غيرممكن من براي.كرديد اشاره جالبي نكته به
آن وسيله به بتوانم تا ميكنم فكر اسم يك به سالها وقتها بعضي.كنم شروع بدانم
حالت و است كتاب شناسنامه حكم در كتاب عنوان حال ، هر به.كنم سازماندهي را فكرهايم
به بگويم ميتوانم بنابراين.باشد آن عنوان مختلف شاخههاي شامل كتاب كه است اين بهتر
نام انتخاب صرف را وقتام قدمزدن هنگام وقتها ، بعضي.ميكنم فكر زياد بسيار عنوانها
.آمد نخواهند وجود به هرگز و نيامدهاند وجود به هنوز كه ميكنم چيزهايي براي
.ميشود خارج نويسنده اختيارات حوزه از شده نوشته كتاب كه مسئله اين به برگرديم*
اما بود ، خوبي بسيار فيلم من نظر به كه ساخت فيلمي "موسيقيشانس" براساس "هاس فيليپ"
فكر زماني حتي و بودم سينما مجذوب شدت به جواني در من.داشت تفاوت كتاب خود با كاملا
مسير به زندگيام كه بعدها.است فيلمسازي حتما كرد خواهم آينده در كه كاري ميكردم
فراموش را ديگرم فكرهاي از خيلي كه همانطور كردم ، فراموش تقريبا را سينما افتاد ديگري
براساس است بهتر كه اين درباره مردم نظرات شنيدن و رمانهايم انتشار از بعد.كردم
شد منتشر "شانس موسيقي" وقتي.افتادم سينما فكر به دوباره شود ، ساخته فيلم رمانهايم
در.كردند علاقه ابراز آن براساس فيلمي ساختن براي و آمد خوششان رمان اين از خيليها
اما.بود نساخته مهمي فيلم هم زمان آن تا و نداشت پولي كه بود كسي هاس فيليپ آنها ، بين
نميدانم ، .دهد تحويل خوبي كار آن براساس ميتواند و فهميده خوب خيلي را كتاب كردم احساس
درباره نميتوانم هم هنوز نيستم ، مطمئننميدادم را فيلم ساختن اجازه بود بهتر شايد
گزينه بهترين "شانس موسيقي" رمانهايم بين از ميكنم فكر حال ، هر به.كنم قضاوت درست آن
.است فيلم ساختن براي
به رمانها ميرسد نظر به":ميگويد ديلارد آني رمان ، و فيلم ذاتي تفاوتهاي درباره*
به او ".باشيم نابوديشان منتظر بايد لحظه هر كه ميشوند ضعيف فيلمهاآنقدر وسيله
فيلم ساختن به وقت هيچ بنويسيد ، جدي رمان يك ميخواهيد اگر كه ميدهد هشدار نويسندگان
.نكنيد فكر آن براساس
.است متضاد و پيچيده بسيار ما زندگي.بپيچيد نسخه چيزي براي بتوانيد شما نميكنم فكر من
در باشد ، نكرده را فيلم به كتاباش شدن تبديل فكر وقت هيچ رمان يك نويسنده است ممكن
رمان يك براساس كه فيلمي است ممكن.ساخت خوب فيلم يك كتاباش براساس ميشود كه حالي
كه ميآورم ياد به را محدود فيلم چند فقط من.باشد ضعيف بسيار ميشود ساخته خوب بسيار
ميكنم فكر من حال ، هر در.باشد نزديك شده ساخته آن براساس كه رماني به فيلم آنها ، در
نميدانم.نوشتهاند را قصهها بهترين هميشه رماننويسها و قصهايم شنيدن تشنه ما همه
آثار براساس مثلا كه فيلمهايي درباره نظرش است مسئله اين نگران اينقدر كه خانم اين
رسانده همينگوي كتابهاي به آسيبي فيلمها اين نميرسد ، نظر به چيست؟ شده ساخته همينگوي
قراردادهاي براساس كه ميكند صدق كتابهايي درباره خانم اين حرف من ، نظر به.باشند
.برسد پولي آنهابه طريق از نويسنده كه اين براي ميشوند ، نوشته تجاري
آن در كه را فرهنگي ميشود بسته بزرگ فيلمسازي شركتهاي و ناشران بين كه قراردادهايي
من اماموافقام ايشان با مورد اين در.ميكند بمباران نابودي قصد به ميكنيم زندگي
براساس كه هستند مزخرفي كتابها اينها ندارم ، رمانها اين خواندن به علاقهاي هيچ
.ميشود ساخته مزخرفي فيلمهاي آنها
كه هستند چيزي آن از كتابهابخشي كه ميدهد ادامه طور اين را حرفهايش ديلارد*
متعلق اما ظريف ، و بيچاره است چيزي" كه ادبيات:دارند زيادي فاصله آن با هميشه فيلمها
.ميشوند فراموش شدن ديده از پس ساعت دو فيلمها كه گفتيد جايي هم شما ".ماست خود به
اين به ميمانند ، شما با فيلمها بهترين از بيشتر هميشه خوب كتابهاي ميكنم فكر من
كتاب يك خواندن براي طرفي از.دارد وجود كلمه و ذهن بين نزديكي بسيار ارتباط كه دليل
خودتان را متن جزئيات و كنيد استفاده تخيلتان قدرت از بايد كنيد ، كار سختي به بايد شما
ميخوانيد چه آن از بخشي به تبديل را خاطراتتان و خودتان شخصي زندگي شما.بسازيد
آن با فردي و عميق طور اين نميكنيد فرصت شما كه ميشود تمام سريع آنقدر فيلم.ميكنيد
و حيرتانگيز فوقالعاده ميتوانند فيلمها ندارم ، فيلم با مخالفتي هيچ من.كنيد برخورد
دارد خواننده براي كتاب كه را چيزي نميتوانند وقت هيچ آنها اما باشند ، تكاندهنده
.باشند شما پرورشدهنده كتاب ، مثل ميتوانند كمي بسيار فيلمهاي.باشند داشته
را آن دههابار و است توماسمان ي"جادو كوه" رمانش محبوبترين ميگويد ايروينگ جان*
باشيد؟ داشته رابطهاي چنين آن با شما كه هست كتابي.است خوانده
آن هميشه كه كتابي ببرم ، نام آنهارا از يكي كنيد مجبورم اگر اما هست ، زيادي كتابهاي
تمام كتاب اين ميرسد نظر به.است "كيشوت دن" ميكنم فكر دربارهاش و ميخوانم را
پيدا در سعي و ميكند بيان كند برخورد آنها با است ممكن رماننويس يك كه را مشكلاتي
.دارد آنها حل براي انساني راهي كردن
توهم نام به عنكبوتي
نصيريها سميه
زندگي مردگان عالم در بتواند زندهاي كه است شنيده نه و ديده نه زندگياش در هيچكس
و هستند محروم بودن زنده و كشيدن نفس نعمت از كه است كساني به متعلق مردگان عالم.كند
جدا بدنش از روح ميميرد كسي وقتي.جنبش و هيجان و نفس سراسر است دنيايي زندگان دنياي
به پرواز با روح و ميپوسد گور خاك در بدن جسد.ميگذارند قبر در را خاكياش جسد و شده
واقفاند زندگان دنياي به مردگانميكند آغاز مردگان عالم در را جديدي زندگي آخرت جهان
راه زندگان مثل يعني باشد داشته خبر مردگان دنياي از كه نداشته وجود زندهاي هرگز اما
.باشد ارتباط در مردگان با اما بخوابد بخواند ، بخورد ، برود ،
و ميشود آغاز چشمها بستن با كه دنيايي.خواب دنياي:دارد وجود هم استثنايي البته
و عجيب قدرت اين گاوخوني قصه ساله چهار و بيست پسر.ميگردد بدن از روح جدايي باعث
را چيز همه و برود راه و بكشد نفس زندهها مثل مردگان دنياي در كه داشت را باورنكردني
.كند نظاره
از را او كه بود چيزهايي از يكي اين و نداشت اسمي هرگز ساله چهار و بيست جوان پسر اين
و غريب و عجيب كارهاي چون خواب ، پسر ميگوييم او به.ميكرد متمايز طبيعي انسانهاي
.ميزند سر او از باورنكردني
نزديك ارتباط مردگان دنياي با ميتواند فهميد جوان پسر كه بود علتي همان زايندهرود
و ميزد غنج را دلش زايندهرود كودكي ، شيرين دوران و پدر خاطرات مرور در.باشد داشته
باشد سالگي چهار در هم خاص مكان و زمان يك در ميتوانست بود شده نصيبش الهي موهبت چون
چه غريب و عجيب قدرتهاي كه واقعا.بچشد را سالگي هجده مزه هم و سالگي دوازده در هم
.دارند وصفناشدني لذت
خواب وقتي.بود كرده فراموش را عادي زندگي كه بود كرده غلبه او بر آنقدر رويا و وهم
شده گشاد مردمك و باز چشمان به بود بيدار وقتي حتيبيدار يا است خواب نميدانست بود
كه بود خورهاي خودش ، مهمتر همه از محيط و اطرافيان به بياعتمادي نداشت اعتقاد چشمانش
.ميجويد را گوشتهايش و افتاده جانش به
اما.ميآورد ياد به خوب اصفهان در هفتم و سوم مراسم در را پدر نبود غم.بود مرده پدرش
قدم تهران ، همزمان و اصفهان خيابانهاي در زندگي ، از سرشار و گرم بدني با پدرش با وقتي
بزند گوشش در تا ميكرد خواهش پدرش از.است خواب يا است واقعي پدرش كه نميدانست ميزد
ميديد؟ را پدر كابوس و بود بيدار يا ميديد را پدرش خواب بود ، خواب.نميشد بيدار اما
را چشمش ديد ميدان كه بودند سوالي علامتهاي اطراف مغازههاي و خانهها و عمارتها تمام
.ميكرد محدودتر و محدود
پلك نزديكي تا و ميافتادند راه مغازهها و خانهها همان شايد يا سوال علامتهاي گاهي
هم به را زمان و زمين و ميكشيد نعرهاي كه بود وقت آن.ميشدند نزديك او به چشمهايش
كامل قرص بيدار ، يا است خواب بداند تا ميزد هم به بار صدها را چشمانش وقتي و ميدوخت
خوابش اتاق پنجره گوشه از ميزد ، قدم ستارگانش زير در پدرش با كه آسماني در را ماه
ترديد در را عمرش همه انسان كه است سخت خيليميپوشاند را بدنش تمام سرد عرق و ميديد
خود يا شدهاند زنده اطرافش مردگان كه نداند.شود ختم توهم به كه ترديدي.بگذراند
دوره را انسان يك عنكبوت تار مثل ميتواند كه است وهمي بدترين ايناست مرده زندهاش
پسر براي را ماجرا كه چيزي بيشتريناست عذابآور بودن توهم نام به عنكبوتي طعمه.كند
دوردست از كه بود ناآشنايي و غريب آواز صداي ميكرد سختتر ساله چهار و بيست جوان
.ميشنيد را غريب آواز صداي اين بود بيدار كه زماني حتي و بود خواب كه مادامي.ميآمد
زياد تخيل قدرت شايد.باشد خودش اصلي مقصر شايد.بود شده ترديد دچار نبودن و بودن بين
پدر خواب كه شد آغاز جايي آن از ماجرا همه.پيچيد برايش را مداوا غيرقابل نسخه اين او
را كابوسش گرفت تصميم پريد خواب از ترسان شب نصفههاي وقتي و ديد را كودكيهايش و مرحوم
برايم او تصور غيرقابل جسارت.بيدار يا است خواب ندانست بعد به لحظه آن از كه بنويسد
.نترسيد اما.است واقعي خيلي كابوسهايش كه فهميد اول شب همان شايد.است ستايشانگيز
شغل كرد ، ازدواج كابوسها همين در.شد غرق كه كرد شنا كابوسها اين در آنقدر.نهراسيد
حالا.ديگر كار هزاران و كرد بدل خرازي به خياطي از را پدرش مغازه آورد ، دست به جديد
او.ميكند روزمرگي و ميشود بيدار مينويسد ، ميخورد ، ميخوابد ، كابوسهايش در او ديگر
.است كرده عوض هم با را چيز همه.ميخوابد واقعي زندگي در و ميكند زندگي خواب در
دنياي در و ميبيند را واقعيت تخيلاتش در.ميكند بازي را اراده نقش زندگياش در توهم
با و مادرش با پدرش با.ندارد مفهوم مرگ او براي اما مرده ، پدرش.ميبافد تخيل واقعي
.ميرود تفريح و گردش به حتي و ميخورد چيز ميزند ، حرف ميرود ، راه مردگان تمام
واقعا او شايدنميداد انجام هم ماهعسل در خود عقدي زن مقابل در حتي كه كارهايي
او سال چهار و بيست مادرش و پدر نداشته ، وجود اصلا او شايد.است ديگري دنياي به متعلق
پسري ميخواسته دلشان هميشه شايدكردهاند زندگي آن با و ديدهاند خودشان توهم در را
.مردند كه لحظهاي تا نداشتند هرگز اما باشند داشته چنين اين
پسرك.است جريان در و ميخروشد زايندهرود رودخانهميآيد دوردست از غريبي آواز صداي
كابوسش در و ميبيند كابوس شبهاميخوابد شبها و ميكند كار روزها ساله چهار و بيست
شنا هرگز او كه هرچند.ميكند شنا زايندهرود در و ميزند قدم اصفهان در.ميكند زندگي
دنياي در ترس.بود شدن غرق تصور در هميشه.ميترسيد آب از هميشه كه هرچند.نبود بلد
همين به.ميرود راه زايندهرود در و ميزند بالا را شلوارش حالا.ندارد مفهوم مردگان
آب از كه نميدانداست خيس رختخوابش ميشود بلند خواب از كه صبح روز هر خاطر
و ميآيد دوردست از غريبي آواز صداي.خواب در توهم عرق و ترس از يا است خيس زايندهرود
را واقعيت و است بسته چشمانش كه حالي در خواب ، در را او دورتادور تا آمده عنكبوتي
.توهم1 نام به عنكبوتي.بتند توهم نام به تاري نميبيند ،
:پينوشت
چاپسوم ، 1376 مركز ، نشر صادقي ، مدرس جعفر نوشته خوني ، گاو1
ادبيات حاشيه
گونترگراس از معروفتر آلماني يك*
كمتر اما گونترگراس ، از بزرگتر حتي است ، آلمان رماننويس بزرگترين سبالد.جي.دبليو
كه "طبيعت از بعد" اما درگذشت ، گذشته سال سبالد.ميشناسند را او جهان در گونترگراس از
/ نظم سهگانه يك (رسيد چاپ به آلمان در سال 1988 در بار اولين) است او ادبي اثر اولين
بخش در.دارد مشتركي موضوع آنها هرسه و دارد اختصاص زندگياش به آن از بخشي كه است نثري
هنر به را بشري رنجهاي چطور كه ميپردازد هنرمند والد گرونه آثار مجموعه به سبالد اول
در و ميپردازد آلاسكا به برينگ اكتشافي سفر ماجراي به دوم بخش در است ، كرده تبديل ابدي
در خودش شصت دهه خاطرات و دوم جهاني جنگ از خانوادهاش خاطرات به سوم بخش در نهايت
.ميخوانند شگفتانگيز اما دشوارخوان را اثر اين منتقدان.ميپردازد منچستر
آشوب مانيفست*
كوبه زلزله حول كه را خود داستان مجموعه آخرين ژاپن ، امروزي نويسنده موراكامي ، هاروكي
را توكيو مسموم گازهاي مسئله موراكامي موضوع ، اين موازات به.است كرده چاپ ميزند دور
ژاپنيها زندگي گوش زير درست آشوب مانيفست را دو اين و ميكند مطرح داستانهايش در
اين در موراكامي.(شد تبديل خرابهاي به زلزله همين در موراماكي والدين خانه).مينامد
مدتهاي آدمهايش كه ميداند گذشتهاي از پژواكي بهعنوان را لرزه زمين داستان مجموعه
.خفتهاند گور در است مديدي
همينگوي خشونت و ماركز جادوي*
كرد ، خود آن از داستان بخش در را اورنج جايزه گذشته ژوئن كه "كانتو بل" رمان در پچت ، آن
است كرده خلق رماني و آميخته هم در همينگوي كثيف رئاليسم با را ماركز جادويي رئاليسم
ميگذرد جنوبي آمريكاي بينام كشور يك در رمان اين داستانميلرزاند را آدمها روح كه
.است تروريسم و خشونت آن موضوع و
آرام و آمريكايي نوع از جاسوسي*
آمريكا دولت كه شد معلوم كين مايكل ساخته "آرام آمريكايي" نسخه آخرين نمايش با همراه
گرين ملاقاتهاي آمريكا اطلاعاتي سرويسهاي.است ميكرده را گرين جاسوسي سال چهل حدود
كنترل تحت و نظر زير نميرفته جاسوسيشان انتظار اصلا وقتها گاهي كه آدمهايي با را
كريس اونو ، يوكو ماركز ، گارسيا گابريل با را او ملاقاتهاي جمله از.است داشته
.كاسترو فيدل و كريستوفرسن
نويسندگان روايت به آمريكا*
برنامه يك در تا است كرده دعوت آمريكا سرشناس نويسندگان از تعدادي از بوش دولت
خود آثار و كنند شركت ديپلماتيك اهداف شدن برآورده منظور به و جهان سراسر در تبليغاتي
و گردآوري مجموعهاي در نويسندگان اين آثار علاوه به.بخوانند دنيا مختلف نقاط در را
در كه پوليتزر ، جايزه برنده و "استقلال روز" رمان نويسنده فورد ، ريچارد.شد خواهد منتشر
به آمريكاييها كه دارد وجود جهان در تفكر اين":ميگويد است ، كرده شركت برنامه اين
تفكراتي چنين.ديگران به بياعتنا عقلاني نظر از و ميدانند برتر را خود فرهنگي لحاظ
انساني به تا كند اسلامي كشورهاي به سفري است مايل كه گفت فورد ".شود برده بين از بايد
نشان بوش دولت آنچه به نسبت - آمريكا جامعه از متفاوتي وتصوير كند كمك آمريكا چهره كردن
آمريكاييها حتي 50درصد كه حالي در داريم ، ما آنچه شبيه دولتي با".دهد ارائه - ميدهد
انتشار مسئولان از يكي ".نميشود داده نشان آرا تنوع ندادهاند ، راي جمهور رئيس اين به
بگذاريم نمايش به را كشورمان فرهنگ از جنبههايي آن ميخواهيم ما":ميگويد مجموعه اين
نشان واضحتر را تصوير اين طور چه كه است اين سوال.كند روايت را آمريكا داستان كه
".هستيم كي ما كه بدهيم
كشورهاي به را مختلف اركسترهاي و رقص گروههاي هنرمندان ، آمريكا سرد ، جنگ پايان از پيش
نويسندگاني.دهد قرار تاثير تحت را كشورها اين فرهنگي لحاظ به تا ميفرستاد كمونيستي
در خود زمان دولت حمايت تحت دكتروف.الاي آلبي ، ادوارد ونهگات ، كورت آپدايك ، جان مثل
آمريكا منافع خدمت در ادبيات كار اين با.ميكردند روخواني را خود آثار شرقي اروپاي
.ميگرفت قرار
داستان 81
حلزون خانه
غلامي احمد
كتاب بار اين.ميپردازد سال اين ترجمه و تاليفي كارهاي به داستانهاي 81 مرور ستون
.است كرده منتشر مركز نشر را كتاب اين.ميشود مرور وفي فريبا نوشته "من پرنده"
در و ميكنند اغراق احساساتشان در جوري يك بگويند ، خودشان از ميخواهند وقتي زنها
با و كلي قدر آن هم زنها بعضيچندشآور و بد يعني سوسك.ميكنند سوسك را مردها مقابل
معمولي قدر آن كه ميگويند چيزهايي از يا.نميآيد در آن توي از چيزي كه مينويسند ترس
را مو تا نشستهاند كه مردهايي به برسد چه ميبينند را آنها هم مردها خنگترين كه است
.بكشند ماست از
وسعت اعترافشان دامنه به و ميگويند خودشان دل از بيپرده و صريح قدر آن هم زنها بعضي
.ميشوند خاص زن يك هم زنان ميان در حتي كه ميدهند
.برانم ادبيات حاشيه به را آن كه فمينيستي بگويم نميخواهم.است زنان داستان من پرنده
هر كه احساس اين.ميبندد نطفه دمدستي هم خيلي شايد كه واقعي ناب احساس يك از داستان
نباشد مجبور آدم هي كه امن جاي يك."خانه" نام به باشد داشته داردسرپناهي دوست آدمي
.برود طرف آن و طرف اين و كند جمع را بارش كوله
همين است ، براي شهر بالاي در متوسط خانواده يك باغچه اندازه.دارد مساحت متر ما 50 خانه
."نگو خانهام خانهام ، اينقدر":ميگويد امير
از كدام هيچ در كه داريم احساسي و كردهايم مكان نقل آن به كه است خانهاي نهمين اينجا
به برسد چه باشد داشته را احساسات اين ميآيد عارش امير.نداشتهايم قبلي اسبابكشيهاي
كه خانهاي بزنم ، حرف خانهمان از ميخواهد دلم من ولي بگويد چيزي آن از بخواهد اينكه
ميتواند اندازه همان ولي نيست شيطان صاحبخانه.نيستم صاحبخانهاي هيچ مستاجر آن در
."كند تسخير را آدم روح
چينيها محله شبيه محلهاي در خانه اين اگر حتي دارد ، خانه يك حالا داستان زن راوي
را خانه ميخواهد -شوهر _ امير.نيست اعتباري خانه اين به اما بچه ، دو و شوهري با باشد
و ندارد كاري گذشته با.دارد كانادا روياي.است رفتن حال در دائم امير.برود و بفروشد
حيطه و ميكند خشك و تر را بچهها.است گذشت و گذشته از پر زن اما.است آينده پاي يك
و ريز نكات زندگيش از زن اين قصهگويي در.دلش به و خودش به است ، محدود او زندگي
.ميآيد بيرون روايتها همين دل از امير شخصيت.است دلنشين كه ميشود روشن درخشاني
دوست را شوهرش مادر ، .سفر در دائم و است زنباره پدر.آنها شخصيت و مادر و پدر زندگي
:دارد هم خواهر دو راويميكند تلافي ميشود مردپير وقتي را ، كينهاش همه عاقبت و ندارد
.دارد غريبي وسواس او.ميماند و ميشود دقيق زندگي ريز جزئيات در شهلا ، .مهين و شهلا
ساق ميرود توالت كسي اگر كه اين نگران و دارد قرار هال كجاي توالت است مهم برايش
زن چون و ندارد را شهلا وسواسهايميگردد ايدهآل شوهري دنبال مهين.نباشد خيس پاهايش
راحتي احساس زندگياش در و رفته آمريكا به او.است نشده سركوب احساساتش داستان قصهگوي
به او نگاه.ميبرد جلو را داستان كه است زني ما داستان قصهگوي زن.ميكند خوشي و
باكو به امير.است ظريف و دلنشين نگاهي است ، پرندهاش دنبال كه امير شوهرش به زندگي
زماني و نميكند موضعگيري اما.ميورزد حسادت ميكند ، خيال را او خيانت زن و رفته
شوهرش اماميشود سير امير از هم ما قصهگوي زن كه ميشود دردناك و ميگيرد اوج داستان
را او هنوز ميكند وانمود اميرو شانه روي ميگذارد را سرش ناچار او و نميداند را اين
اما.هستند ملالآور يكديگر براي آن در آدمها كه است يخ و سرد زندگي يك ايندارد دوست
و زن براي دلش باز ميرود باكو به كه امير حتي.پابرجاست هنوز زندگي اين ساختار
.ميگردد باز و ميشود تنگ بچههايش
كردن پنهان براي او پرحرفيهاي حتي.كند سكوت گرفته ياد كودكي از ما داستان قصهگوي زن
حلزوني او از همه و همه شوهرش ، به رويا در او خيانت و پنهانكاري و سكوتاست حقايق
زندگيش در تحول.دارد حلزوني زندگي ما قصهگوي زن.ميكند زندگي خود صدف در كه ساخته
زندگي سخت روحيه اين دل در كه كسي آن اما.دارد سخت روحيهاي او.ميافتد اتفاق آرام
درون به كودكي از ما قصهگوي زن.نميكند درك را آن كس هيچ و است شكننده و نرم ميكند ،
صدف اين پنهان زواياي در زندگي با او.است رسيده تازهاي كشف به اينك و خزيده خود صدف
.ميرسد خود موقعيت از تازهاي درك به
جايي تنها اوقات گاهي.برگردم آنجا به دارم دوست وقتها بعضيدارم دوست را زيرزمين"
با را زيرزميني هميشه فهميدهام كه مدتهاست.رفت آنجا به زمين سطح از ميشود كه است
اين.ميزنم سر آنجا به زياد است من اول مكان آنجا كه كردم كشف وقتي از ميكنم حمل خود
به حتي كنم ، نگاه ديوارههايش به دقت با و بروم راه آن در كه كردم پيدا را شهامتش دفعه
به ميخواهم نميترساند مرا ديگر زيرزمينبزنم كوتاهش سقف به چراغي افتادهام صرافتش
."ترس بدون و باز چشمان با دفعه اين بروم آنجا
از اوميكند بيان را خود قصهگوي زن درون شاعرانه و زيبا نگاهي با وفي فريبا
.باشند شده خاص كه برهنه قدر آن نه و شدهاند اغراق نه كه ميگويد ما براي احساسهايي
كه وقتي امير مثل.ماست روي جلو اما است ناشناخته برايمان كه ميبرد دنيايي به را ما او
فريبا.پيميبرد زندگي اين عشقهاي به تازه ميگيرد ، فاصله زندگيش از و ميرود باكو به
اسطوره را زن و نميانجامد مردستيزي به كه نگاهي.دارد مرد به منصفانه نگاهي وفي
و ميكند بيان را خودش هنرمندانه كه است زني زندگي قصهگوي او.نميدهد نشان مظلوميت
.ميگردد او دنبال كه دارد پرندهاي مرد چه و زن چه كس هر ميكند اعتراف
|