آمريكا در مدني سرپيچي
ادبيات حاشيه
فلسفي پرسش يك و صد
مدرن1 سياست و آرنت هانا

آمريكا در مدني سرپيچي
كه داشت اعتقاد او.بود آمريكايي اوليه فيلسوفان از يكي (1817_ 62) تورو ديويد هنري
او اصلي كتاب.ميآيند دست به وجه بهترين به دولت كمك بدون سعادت و آزادي آرمانهاي
ترك را جامعه روز دو و دوماه و سال دو براي او.نوشت در 1854 را آن كه دارد نام "والدن"
ستود را طبيعت زيباييهاي او والدن كتاب دركند زندگي روستايي كلبهاي در تا بود كرده
شد خارج منزلش از شهر به رفتن قصد به سال 1846 در تورو.ميكرد توصيه را سادهزيستي و
به ماليات جمعآوري مامور نظامي نيروهاي راه در بود جريان در مكزيك عليه جنگ زمان آن در
از حمايت براي مالياتها بود معتقد كه توروخواستند ماليات او از و برخوردند تورو
به حبس در شب يك دليل همين به و كرد امتناع آن دادن از ميشوند استفاده جنگ و بردهداري
ادامه امروز تا او اطاعت عدم سنت.نوشت ماجرا همين اثر در را "مدني سرپيچي" او.برد سر
اكنون.گذاشت تاثير آمريكا آنارشيستي گروههاي و چامسكي چون افرادي بر و است يافته
.ميخوانيد نوزدهم قرن در آمريكا حكومت از را او مدني سرپيچي رساله
تورو ديويد هنري
شريعت مهرداد
را قانون به احترام كه درستنيست
و هستيم چيزانسان هر از پيش ما ميكنمكه منفكر
باشم قائل خود براي ميبايد من كه كنيمتنهامسئوليتي "حق" به احترام جايگزين
كنم عمل ميدانم"حق" آنچه كههميشهبراساس است آن
كردن اعلام نحيف صدايي با بلكه نيست دادن انجام "حق" براي كاري "حق" دادنبه راي
شانس دست به را "حق" خردمند انسان كند غلبه بايد "حق" فكرميكنيدكه كه است
نميسپرد
و موافقم "ميكند حكومت كمتر كه است بهترين حكومتي" كه شعار اين با قلب صميم از من
اين شدن عملي.بپوشد عمل جامه سيستماتيك طور به و زودتر چه هر شعار اين كه ميخواهم
اين به من و "نميكند حكومت كه است بهترين حكومتي" كه ميرسد آنجا به نهايت در شعار
.بود خواهد گونه اين حكومتشان باشند ، آماده برايش انسانها وقتي.دارم باور هم نتيجه
بعضي و حكومتها بيشتر معمولا اما.نيست سودمند وسيله يك جز چيزي حالت بهترين در حكومت
- ميشود آورده دائمي ارتش يك عليه كه دلايلي.ميشوند مضر حكومتها ، تمام وقتها
نيز "دائمي حكومت" ايده عليه ميتوان نهايت در را - تعمق قابل و هستند بسيار كه دلايلي
شيوهاي تنها كه حكومت خوداست "دائمي حكومت" بازوي خود دائمي ارتش تازه و برد كار به
هدف از و گيرد قرار سوءاستفاده مورد ميتواند ارتش مانند به است ، مردم خواست ابراز براي
شاه سازند ، عملي را خود خواستهاي آن طريق از بتوانند مردم آنكه از پيش شود ، دور اصليش
را "دائمي حكومت" كه است اندك گروهي تلاش حاصل جنگ اين.است مكزيك عليه كنوني جنگ مدعي
جز چيست حكومت اين.نميبودند جنگي چنين به حاضر مردم كه چرا ساختهاند ، خود هدف وسيله
آن هر و برساند آينده به دستنخورده را خود ميكند تلاش كه جديد سنتي هم آن سنت ، يك
يك كه چرا ندارد را زنده انسان يك نيروي و شادابي.ميدهند دست از را خود صداقت از بخشي
.است چوبين سلاحي مانند چيزي مردم براي.سازد خود مقاصد دستاويز را آن ميتواند فرد
ساختاري بايد مردم كه چرا نميدهد ، دست از را خود موضوعيت سخنان اين با حكومت اما
كه باشند خشنود تا بشنوند دائما را آن سروصداي و باشند داشته خود برابر در پيچيده
چگونه انسان كه ميدهد نشان حكومت گونه اين.هستند دارا باشند ، داشته بايد كه را حكومتي
.كند اقتضا "مصلحتش" اگر رود ، يوغ زير به است حاضر خود حتي و ميگيرد قرار يوغ زير
كاري اگر نبوده ، برنامهاي هيچ پيشرفت باني حكومت اين اما ، !كنيم چنين همه عالي ، بسيار
.است كشيده كنار زود را خود و نكرده سد را راهش حكومت كه بوده خاطر اين به رفته پيش از
.نيست كشور غرب مسائل حل به قادر نميكند ، كاري كشور بودن آزاد و آزادي براي حكومت اين
مردم ذاتي و نهفته تواناييهاي در ريشه گرفته انجام تاكنون آنچه.نميكند توجه آموزش به
حكومت.نميشد راهشان سد حكومت اگر دهند انجام هم بيشتر ميتوانستند مردم و دارد
زماني وسيله اين و برميدارند يكديگر سر از دست مردم آن طريق از كه است سودمند وسيلهاي
ملاك اگر.بردارد حكومتشوندگان سر از دست خود ، نوبه به كه بود خواهد سودمند بسيار
رديف در را حكومتگران كه ميبايستي وقت آن باشد ، فرد نيت نه و عملكرد نتيجه قضاوت
- واقعبين يك و شهروند يك عنوان به اما.رساند مجازات به آنان چون و داد قرار خرابكاران
را حكومت بلافاصله رفتن ميان از من - هستند حكومت نبود خواهان كه كساني چون نه و
اعلام فرد هر بگذاريد.ميخواهم اكنون هم را آن و ميخواهم خوب حكومتي من.نميخواهم
آوردنش دست به سوي به گامي گونه اين و برميانگيزد را او احترام حكومتي چگونه كه كند
هم آن - كند قدرت اعمال مديد مدتي براي كه ميكند پيدا اجازه گروهي كه اين.برداريم
حق به گروه اين كه نيست اين خاطر به - باشد مردم دست در بايد قاعدتا قدرت كه زماني
قدرتمند واقعي دليل بلكه ميكنند ، ايجاد جامعه براي عادلانه شرايطي كه اين با هستند
است لازم آيا.گفت سخن نميتوان عدالت از است ، قدرت ملاك اگر اما.است حاكم گروه بودن
به فقط نبايد حكومت آيا كند؟ تعيين جامعه براي را وجدان حتي و "ناحق" و "حق" حكومت كه
براي حتي شهروند ، كه است لازم آيا است؟ لازم و مفيد جامعه براي كه بپردازد مسائلي آن
هر از پيش ما كه ميكنم فكر من كند؟ قانونگذار تسليم را خود وجدان كه شود مجبور لحظهاي
تنها كنيم "حق" به احترام جايگزين را قانون به احترام كه نيست درست و هستيم انسان چيز
ميدانم "حق" آنچه براساس هميشه كه است آن باشم قائل خود براي ميبايد من كه مسئوليتي
باوجدان ، افراد از متشكل جامعهاي اما.ندارد وجدان جمع كه ميگويند درستي به كنم عمل
است قانون به احترام خاطر به.نميكند محق را انسان قانون صرف.است باوجدان جامعهاي
به نابجا احترام معمول و طبيعي نتيجه.ميشوند بيعدالتي عامل شريف انسانهاي روز هر كه
ماهور و تپه از و ميروند رژه نظم با افسر و سرباز گروهي.ميبينيم كه است آن قانون
برخلاف سربازان اين چون ميشود ، هم دشوارتر كه دشوار رژهاي.روند جنگ به تا ميگذرند
ميدانند و دارند دوست را صلح سربازان اين همهشدهاند جنگ روانه وجدانشان و درك و ميل
و قلعهها يا انسان هستند؟ چه سربازان اين.است دهشتناك دارند پيش در كه آنچه كه
است؟ قدرت مصدر در كه فردي خدمت در متحرك سلاحهاي
ماشين ، چون بلكه انسان يك مانند نه.ميكنند خدمت حكومت به گونه اين تودهها
سوي از غالباميدهند تشكيل را غيره و پليس زندانيان ، ميليشا ارتش ، كه ماشينهايي
انسانهايي.ندارد وجود اخلاقي مسئوليتي حس يا مستقل قضاوت جهت در تلاشي گونه هيچ اينان
به قادر كه ساخت چوبي آدمهايي بشود شايد.ميدهند تقليل سنگ و خاك و چوب سطح به را خود
از بيش ارزشي انسانها اين براي كه است خاطر اين به.باشند ماشينوار وظايف همين انجام
معرفي هم باارزش و خوب شهروندان چون موجوداتي چنين كه شگفتا.شد قائل نميتوان مترسك يك
با را حكومت پشتميزنشين ، و وزير وكيل ، سياستمدار ، قانونگذار ، چون ديگراني.ميشوند
ميبينند ، كارشان در اخلاقي تمايز به نيازي كمتر چون اينان و ميدهند ياري خود انديشه
ميهنپرستان ، قهرمانان ، چون هم كوچكي عده.باشند خدمتگزار خدا چون را اهريمن ميتوانند
برابر در است ، ملاكشان وجدان چون و ميكنند خدمت حكومت به وجدانشان با واقعي ، معناي به
عنوان به خردمند ، انسانميكند رفتار دشمن چون اينان با نيز حكومت.ميايستند حكومت
ديوار در سوراخي كردن پر درد به فقط كه باشد گلي تكه چون نيست حاضر و است مفيد "انسان"
يا باشم ، كسي مال كه آنم از بالاتر من:كه چرا ميكند رها را مقامش او بس و ميخورد
.جهان اين در حكومت يك ابزار ، يا خدمتكار ، يا دستيار ،
او اما ميشود شناخته خودخواه و بيفايده ميگذارد مردمي خدمت در را وجودش تمام كه كسي
دوست انسان و بخشنده ميگيرد ، كار به مردم براي را توانايياش و خود از بخشي تنها كه
.ميشود خوانده
كنار در امروز:است اين من پاسخ است؟ چه حكومت اين برابر در انسان يك رفتار امروز
خود حكومت را سياسي ساختار اين نميتوانم هم آن يك براي من.است آبروريزي بودن حكومت
.هست نيز بودهها حكومت كه حكومتي بدانم ،
در مقاومت و حكومت از وفاداري و فرمانبرداري از خودداري حق.دارند قبول را انقلاب همه
اما.است شده تحمل غيرقابل و فراوان حكومت ناكارآمدي و استبداد كه زماني آن ، برابر
.بوده مناسب شرايط گويا سال 75 در اما.نيست كار اين مناسب امروز شرايط ميگويند اكثرا
اعتراضي من است ، بسته ماليات وارداتي كالاهاي برخي بر حكومت كه بگويد من به كسي اگر
چرا.نبودنش از به بودنش و باشد بيشتر شرش از خيرش شايد هم اينها بدون چون نميكنم
سازمان دزدي و ستم و ميكند پيدا را خودش ماشين اصطكاك وقتي اما.بياندازيم راه سروصدا
را خود كه ملتي جمعيت درصد وقتي 6/1باشيم نداشته را ماشين چنين بياييد ميشود ، يافته
و شده اشغال خارجي ارتشي توسط ناعادلانه كشور يك تمام و است برده ميداند آزادي پناهگاه
به سر راستين و صادق مردان كه باشد زود هنوز كه نكنم فكر ميگيرد ، قرار نظامي حكومت تحت
كشور كه است آن ميكند اضطراريتر را ما مسئوليت كه آنچه.شوند انقلابي و گذارند طغيان
!ماست مال اشغالگر ارتش نيست ، ما مال شده اشغال
واجب فايدهشان خاطر به را مدتي وظايف انجام اخلاقي ، مسائل مورد در بسياري مرجع "پيلي"
نميتوان كه زماني تا و ميكند اقتضا جامعه تمام منافع كه آنجا):ميگويد او.ميداند
خواست كرد ، دگرگون را آن يا ايستاد كار سر بر حكومت مقابل در عموم انداختن دردسر بدون
به تصميم مقبوليت شود ، قبول اصل اين اگر بيشتر نه و شود ، اطاعت حكومت از كه خداست
و خطرات مجموعه آن سوي يك كه ترازي و محاسبه به ميتوان را مشخص مورد هر در مقاومت
.كرد خلاصه است نارضايتيها آن ساختن برطرف احتمال و هزينه ديگرش سوي و نارضايتيهاست
پيلي امااست جامعه افراد تك تك عهده بر باره اين در تصميمگيري كه ميكند اضافه پيلي
را كارآيياش و سودمندي قانون آنان در كه را شرايطي.است انداخته قلم از را شرايط برخي
بها گيرند ، پيش در را عدالت راه بايد جامعه فردفرد و مردم كه شرايطي.است داده دست از
مرگ از را غريقي ميتواند كه را چوبي تكه ناعادلانه من اگر.باشد ميخواهد كه چه هر
حتي كنم ، فراهم را نجاتش شرايط و بازگردانم او به را چوب كه بايد بگيرم ، او از دهد نجات
چنين در ناجي ولي است دردسر "پيلي" ديد از كار اين.باشد خودم شدن غرق معنايش اگر
مكزيك جنگ به و بگذارند كنار را بردهداري كه بايد مردم اين.شود فنا كه بايد شرايطي
.باشد ملت يك عنوان به آنان يافتن پايان معنايش اگر حتي دهند ، پايان
به كنوني شرايط در كشور اين كند فكر كه هست كسي اما.موافقند "پيلي" با ملتها عمل در
و دادوستد به كه دارند زمين و تاجر هزار يكصد اصلاحات مخالفين ميكند؟ رفتار "حق"
به نسبت عدالت چشم با كه نيستند حاضر اينان ميدهندو بها انسانيت از بيش خويش كشاورزي
بگوييم كه كردهايم عادت ما.باشد ميخواهد كه چه هر بها مكزيكبنگرند ، جنگ و بردهداري
نباشد ، يا باشد شما خوبي به اكثريت كه نيست مهم اينچندان.نيست بهتر آن از مردم توده
اكثريت خردمندي اندك گروهي كه چرا است آهسته پيشرفت كه نيستند ، آماده كه ايناست مهم
را خمير مايه چون اين و باشد داشته وجود خوبي براي مطلق اينكهمعياري و ندارند را جامعه
دادنش پايان براي كاري ولي مخالفند بردهداري جنگو با نفر هزاران.ميآورد بالا
جيب در دست ميدانند ، واشنگتن و فرانكلين راستين فرزندان را خود كه كسانينميكنند
را آزادي مسئله حتي آناننميكنند اقدامي هيچ كردو بايد چه نميدانند كه ميگويند
و بورس روز نرخ به شام از بعد سكوت در او.ميكنند تجارت آزادي مسئله حل از پس به موكول
بايد اينان از.ميبرد خوابشان خواندن حين در هم شايد مياندازدو نگاهي مكزيك اخبار
تاسف ابراز ميكنند ، مكث جواب در چيست؟ ميهنپرست و شرافتمند انسان روز نرخ پرسيد
.نميدهند انجام ثمربخش و پشتكار با وليكاري.ميكنند امضا هم طوماري گهگاه ميكنند ،
متاثر و متاسف نباشد لازم ديگر تا بيابد را اهريمن بر غلبه راه ديگر كسي تا منتظرند
كه راستي و حق به هم ارادتي ابراز و هستند راي چند دادن دست از به حاضر حداكثر.باشند
شرافت متولي شريف 199 انسان هر براي.نميرود يادشان از ميگذرد ، كنارشان از باد چون
!آن موقتي متولي با تا آمده كنار چيزي دارنده با كه است راحتتر بسيار اما.دارد وجود
با بازي شده ، اضافه اين به هم اخلاقي رنگ و آب كمي و است بازي يك مانند انتخاباتي هر
.ميدهم را خود راي من.است بازي اين جزو هم شرطبندي.اخلاقي پرسشهاي و "ناحق" و "حق"
اين كه اين به چنداني توجه "نوعي من" اما.ميدانمش "حق" احتمالا كه چيزي آن به شايد
.بسپارم "اكثريت" دست به را سرنوشتش حاضرم و ندارم شود پيروز و بياورد دوام بايد "حق"
ميشود؟ چه باشد داشته خود با بايد راي اين كه وظيفهاي
است كردن اعلام نحيف صدايي با بلكه نيست دادن انجام "حق" براي كاري "حق" به دادن راي
يا نميسپرد شانس دست به را "حق" خردمند انسان.كند غلبه بايد "حق" كه ميكنيد فكر كه
پيدا كمتر تودهاي حركت در ارزش.نشاند كرسي به را "حق" اكثريت كه كند آرزو اينكه
يا كه بود خواهد اين براي دهد راي بردهداري پايان به جامعه اكثريت كه وقتي.ميشود
است رسيده پايان به خودبهخود بردهداري كه اين يا شدهاند بيتفاوت بردهداري به نسبت
.ميورزد تاكيد خويش راي با خود آزادي بر كه ميكند كمك بردهداري پايان به كسي راي تنها
.برگزيند را خود جمهوري رياست كانديد ميخواهد كه شدهام خبردار كنوانسيوني از من
يافته تشكيل حرفهاي سياستمداران و روزنامهها سردبيران از عمدتا موردنظر كنوانسيون
ما شخصيت با و بين روشن مستقل ، انسان به ربطي چه اينان كار نتيجه ميپرسم خود از.است
حساب او مستقل راي روي نميتوانيم كنيم؟ استفاده او راستي و او از نميتوانيم دارد؟
نميكنند؟ شركت كنوانسيونها گونه اين در كه نيستند كساني عمدتا كشور اين مردم آيا كنيم؟
كشورش وضع از او است داده تغيير را موضعش بلافاصله ما متشخص و مستقل انسان نه ، اما
انتخاب كانديداهاي از يكي او - باشد متاسف او وضع از بايد كشورش كه حالي در.است متاسف
اختيار در را خود خدمات گونه اين و برميگزيند ممكن انتخاب تنها عنوان به را شده
رايهاي از بيش ارزشي ما شخصيت با و مستقل انسان راي.ميگذارد تودهپسند سياستمداري
ميان از صرف را خود هم كه نيست انساني هر وظيفه كه گفت را اين بايد.ندارد شده خريده
هم اين در و برگزيند را ديگري مشغلههاي ميتواند او.كند ناعدالتي و ستم برداشتن
مسائل گونه اين از را دستش و نيانديشد ستم و ظلم درباره ميخواهد اگر اما.نيست ايرادي
ديگري سرگرميهاي كه ميخواهم من اگر.كند پشتيباني آن از نبايد عمل در حداقل بشويد
.بروم است علاقهام مورد كه آنچه دنبال به نبايد ديگري گرده بر سوار دستكم باشم داشته
.برود خودش كار پي بتواند هم او تا بيايم پايين او گرده از اول
:ميگويند ميهمانانم هم برخي كه شنيدهام من كرد؟ تحمل بايد را تناقضهايي چه ميبينيد
به بردهها نافرماني سركوب يا مكزيك در جنگ براي كه بدهند دستور كه ميخواهد دلم خيلي
.كنم كمك دولت
از مستقيم وفاداري با افراد همين تكتك حال عين در و كرد نخواهم كمك داد خواهم نشانشان
جاي به كه ميدهند امكان حكومت به (ماليات يعني) پولشان با غيرمستقيم طور به يا حكومت
مشوقين همين ولي ميكنند تشويق نميرود جبهه به كه را سربازي.كند استخدام جانشيني آنها
كه ميشود تشويق كساني سوي از سربازي.ميدهند ياري جنگ پيشبرد در را حكومت خود پول با
.است آنها خود رفتار مقابل جهت در امتناعش
حالي در.بكشد رخش به را گناهانش كه كرده استخدام را كسي حكومت كه ميماند اين مانند
خود پستي به همه مدني حكومت و نظم رعايت زيرلواي گونه اين و ميدهد ادامه گناه به كه
بعد ميشويم ، سرخ گناه شرم از اول.ميرسانيم ياري تداومش به و ميفرستيم درود
از يكي آخر در و ميگردد بدل "اخلاقي چندان نه" به "غيراخلاقي" سپس.مييابد بيتفاوتي
دوامش براي معمولا اشتباهات شايعترين.ساختهايم خود براي كه زندگي اجباري جنبههاي
اين.ندارد وجود برايشان اشتباه تداوم در هم سودي اتفاقا كه دارند نياز كساني صداقت به
گرفته ميهنپرستي چون خصايلي و وارسته انسانهاي به كه كوچك ، چند هر است ، انتقادي
ناخشنود حكومت اعمال و ماهيت از كه حالي در پاك و وارسته انسانهاي از بسياري.ميشود
وجدان با هواداران و ميكنند پشتيباني حكومت از ميپذيرند ، را آن به وفاداري اما هستند
به فردي كه ميشود چگونه.هستند اصلاحات سر بر سد مهمترين حال عين در اينان حكومتند
بود؟ راضي ناخشنودي از ميتوان آيا باشد؟ راضي - حكومت از ناخشنودي - عقيدهاي داشتن صرف
رفته ، كلاه سرتان كه اين دانستن صرف بگذارد ، كلاه سرتان بر دلار براي 1 همسايهتان اگر
.نه كافيست؟ برايتان همسايه به اعتراضي نامه نوشتن يا نكته اين بيان يا
پيش دوباره اتفاق اين كه ميكنيد تلاش و ميكنيد اقدام پول گرفتن بازپس براي بلافاصله
.ميكند دگرگون را روابط همه و چيز همه "حق" اجراي و درك "پرنسيب" براساس عمل.نيايد
نه عملي چنين.نميشود است بوده تاكنون كه آنچه شامل تنها و است انقلابي اساسا اين
از را است مثبت كه آنچه و ميكند شقه دو به را فرد حتي خانواده بلكه دين ، و دولت تنها
وجود ناعادلانه قوانينميدهد قرار هم روبهروي و ميكند جدا فرد در است منفي آنچه
شوند؟ درست قوانين كه كرد تلاش اينكه يا كرد پيروي آنان از و بود قانع بايد آيادارند
ادامه را ناعادلانه قوانين از پيروي بايد همچنان ميكوشيم قوانين تغيير در كه حالي در و
است اين غالب ديدگاه شكست؟ و نهاد پا زير را قوانين كه ميبايد بلافاصله كه اين يا داد؟
.شوند تغيير به راضي مردم اكثريت تا بود صبور بايد كنوني حكومت چون حكومتهايي تحت كه
.باشد بدتر درد از ميتواند درمان اكثريت ، حمايت از پيش كه است گمان اين بر ديدگاه اين
آماده رفرم براي را شرايط حكومتميشود بدتر درد از درمان كه است حكومت گناه اين ولي
تغيير خود مقاومت با حكومت چرا نمينهد؟ ارج را خود خردمند مخالف حكومت چرا.نميسازد
چرا نميكند؟ تشويق را مردم توسط خود كمبود بازتاب حكومت چرا ميسازد؟ دردناك و سخت را
و كپرنيك ميكشد ، صليب به را مسيح هميشه چرا باشد؟ هست كه آني از بهتر كه نميكند تلاش
آگاهانه و عملي رد گويي ميخواند؟ شورشي را فرانكلين و واشنگتن و ميكند تكفير را لوتر
چرا وگرنه است نكرده تصور را آن هم خود مخيله در حكومت كه است خطايي تنها حكومت اتوريته
به را مالياتش نشود حاضر درآمد بدون فردي اگر ندارد؟ را خود متناسب مجازات "جرم" اين
همين اگر اما.مياندازند زندان به دلبخواهي و نامحدود مدتي براي را او بپردازد دولت
جزيي بيعدالتي اگر !!يافت خواهد را زندان از آزادي اجازه زود ، خيلي بدزدد ، دولت از فرد
فرسوده را ماشين يا شود كم اصطكاك زمان در شايد.نيست حرفي است ، حكومتي ماشين اصطكاك از
بايد وقت آن دارد ، را خود مستقل دستگاه و دم بيعدالتي اگر اما.نيست مهم كند ، خراب و
كه است چنان بيعدالتي طبيعت اگر است؟ بدتر درد از درمان راستي به آيا كه گرفت نظر در
تو زندگي بگذاربشكن را قانون ميگويم من شوي ، ديگري بر ستم عامل ميشوي مجبور تو
آنچه دست آلت تو كه است اين مهم.مياندازد حركت از را ماشين كه باشد متقابل اصطكاك
.نشوي ميكني محكومش و ميداني نادرست
را اينها من.است آورده فراهم دردها درمان براي حكومت كه راهكارهايي زمينه در اما
.نيست كافي برايشان انسان عمر و ميبرند زيادي وقت باشند ، داشته وجود هم اگر.نديدهام
آمدهام جهان اين به بلكه.بپردازم آنان به بايد عمر اين در كه دارم هم ديگر كارهاي من
چيزها برخي اما دهد ، انجام نميتواند را چيز همه انسان بد ، يا خوب كنم ، زندگي آن در تا
عريضه قانونگذار يا فرماندار براي كه نيست لازم پس كرد ، نميتوان كار همه چون و.چرا را
حكومت كرد؟ بايد كار چه پس.بفرستند عريضه من براي آنان نيست لازم كه طور همان فرستاد ،
ديدگاه اين شايد.اهريمني و است بد تماما اساسياش قانون نگذاشته ، پيش در چارهاي راه
منقلب را ساختار بهبود براي دگرگوني هر است لازم اما آيد ، نظر به سازشناپذير و لجوجانه
.كند
در.ميبينم (ماليات مامور) نمايندهاش قالب در را حكومت (بيشتر نه) بار يك سالي من
سادهترين ، كنوني ، شرايط دربشناسم رسميت به را او كه ميخواهد حكومت تماس اين
همسايه.اوست شناختن رسميت به نارضايتي ابراز براي شيوه اجتنابناپذيرترين موثرترين ،
گاه هيچ او.باشد حكومت عامل كه شده حاضر خود خواست به ماليات ، مامور همان كه من محترم
آيا:شود گزينش به مجبور كه اين تا مامور يا انسان يك آيا كه دريابد كه شد نخواهد قادر
را اين من آرامش و صلح مخل يك عنوان به يا كرد خواهد رفتار خود خوب همسايه همانند من با
اين در انسان يك تنها اگر ، نفر ، ده اگر نفر ، صد اگر نفر ، هزار اگر كه ميدانم خوب
اين به و بكشد بيرون را خودش بردهداري اتحاديه اين از بگذارد ، كنار را بردهداري ايالت
نيست مهم كه چرابود خواهد آمريكا در بردهداري پايان آغاز اين بيفتد ، زندان به خاطر
و هستيم زدن حرف عاشق ما ولياست هميشه براي درست كار.بيايد نظر به كوچك چقدر آغاز
.ندارد خود با را آدمي ولي دارد اختيار در زيادي روزنامههاي اصلاحات اهدافمان بيان
ادبيات حاشيه
دوشنبه در ايران هفته *
"يار ياد" عنوان با كه بود تاجيكستان در ايران فرهنگ هفته روز آخرين جاري هفته شنبه
نمايشگاه.بود ايران سينمايي و چاپي هنري ، آثار از نمايشگاهي شامل مراسم اين.شد برگزار
برنامههاي آن كنار در و ميداد تشكيل را يار ياد مراسم عمده بخشهاي از يكي كتاب
.درآمد نمايش به نيز مجيدي مجيد از فيلم چند همچنين.شد اجرا نيز ايراني گروههاي موسيقي
دوشنبه شهر "اصناف اتحاديه كاخ" در كه مراسم اين برگزاري از تاجيك اديبان و روشنفكران
ديدن آن از نمايشگاه اول روز در كه را اوا صفي گلرخسار.كردند استقبال بود برقرار
"ياديار" نمايشگاه اين ولي ببينند را ايران بروند نميتوانند همه اگرچه" گفت ميكرد
".است آمده يار ديدن به كه است ايران از پارچهاي يك همان
امكان فرهنگي تدبير اين گفت يار ياد درباره ارتباطات و فرهنگ سازمان رييس عراقي محمد
عرصه مختلف هاي بخش دستاوردهاي با را كشور اين جوانان خصوص به تاجيك مردم آشنايي بيشتر
و ايران كشور دو روابط در طولاني وقفه زيرا.سازد مي فراهم ايران معاصر هنر و فرهنگ
درباره دقيق اطلاع دريافت از را كشور دو اين همزبان مردم شوروي دوران در تاجيكستان
.بود كرده محروم همديگر فرهنگي و اجتماعي ، زندگيسياسي
بخشهاي ديگر همكاري با ايران اسلامي جمهوري ارتباطات و فرهنگ سازمان را "ياديار"
در دارد قصد سازمان اين قرار از و كرد برگزار تاجيك فرهنگي سازمانهاي و ايران فرهنگي
.كند برگزار ايران در نيز مشابهي مراسم تاجيك مقامات همكاري با ميلادي آينده سال
فلسفي پرسش يك و صد
نوين1 ديكتاتياي چهلم مسئله
كوهن مارتين:نويسنده
صالحي آرش:تدوين و ترجمه
به چنين.بود نگران خود مردم سلامتي براي ديكتاتيا لعاب و خوشرنگ و دموكراتيك دولت
هر".است شده مسئلهساز ديكتاتيا مردم درصد بيست براي تقريبا پرخوري ، كه ميرسيد نظر
مرض مرگوميرها اين علت ميشوند ، گرفتار زودرس مرگ به ما مردم از نفر هزار صد ساله ،
سرزمين درمان و بهداشت وزير را سخنان اين ،"است پرخوري خاطر به اكثرا كه است ، قلبي
.ميكرد ايراد دامپسپونگ مادام ديكتاتيا ،
است رسيده آن زمان" كه داد هشدار ديكتاتيا وقت كابينه در همكارانش به دامپسپونگ خانم
قبيل اين صاحبان و مديران با و بگذاريم كنار را شيريني و شكلات و بياييم خودمان به كه
همينها از را ضربه بيشترين ما شريف مردم شكمهاي كه چرا كنيم ، برخورد غذايي صنايع
".شدهاند متحمل
"!احسنت":گفت و ايستاد و زد ميز به ضربهاي دور ، سالهاي بوكس قهرمان همان و ورزش وزير
:بخش سه از متشكل برنامهاي.كرد كابينه تقديم را خود برنامه وزير خانم آنگاه
".است كشنده پرخوري" شود فهمانده مردم به كه هدف اين با تبليغاتي ، وسيع مبارزه _1
ولع با آنها در مردم كه داد نشان را ميهمانيهايي و پارتيها تصاوير تلويزيون در بايد
بيمارستانها تخت در كه افرادي ، از تكاندهنده صحنههاي آن پي در و ميخورند ، غذا تمام
.آمدهاند در احتضار حالت به
خوردن طور چه دهد نشان مرزوبوم اين جوانان به كه مدارس براي آموزشي كتاب و مطالب _2
تجربه پي در.ميشود منتهي چاقي و قند افزايش به سرعت به جواني ، در شكلات و شيريني
خوانندههاي و هنرپيشهها از بايد نيز بار اين موادمخدر ، ضد بر مبارزه موفقيتآميز
و مادربزرگها وقتي كه بياموزيم كودكانمان به بايد.كنيم استفاده مردم محبوب
.كنند پرهيز آن گرفتن از دادند ، شكلات و شيريني آنها به پدربزرگها
شكلات ، شيريني ، بر خصوص به "غذايي محصولات قبيل اين" بر سنگين مالياتهاي و عوارض _3
.مصرف ميزان كردن محدود هدف با...و آماده غذاهاي
قلبي مرض":گفت او.داشت مخالفت برنامه اين با (معمول طبق) قومي اقليتهاي وزير اما
".است مهمي و جدي بسيار موضوع البته
با ديگري چيز هر يا و شكلات و شيريني خوردن ميان روشني رابطه كه نميرسد نظر به اما
مسئله اين قطع طور به برسد ، اثبات به رابطه اين اگر حتي.باشد داشته وجود شدن مريض
.دارد بستگي جامعه افراد فردي انتخاب به كه است موضوعي
اما.دارد را بررسي و بحث ساعتها ارزش و است مهمي بسيار مسئله اين پيداست كه چنان
بگيرند؟ را يك كدام جانب بايد كابينه وزراي
فردي؟ آزادي يا افراد سلامتي
مدرن1 سياست و آرنت هانا
آرنت ذهن و زندگي
جهانبگلو رامين
در كه است امروز فلسفي انديشه سمينار در جهانبگلو رامين سخنراني متن ميخوانيد آنچه
.ميخوانيد شماره چند در را سخنراني اين.است شده ايراد ماه دي چهارم
***
"هستم گاهي ميانديشم ، گاهي"
(والري پل)
قرن متفكران ميان در.است بيستم قرن سياسي متفكر بحثانگيزترين و جالبترين آرنت هانا
قرار نقد و بررسي و تحقيق مورد را سياسي فلسفه سنتي مفاهيم آرنت چون متفكري كمتر بيستم
يا و دانست خاصي فكري مكتب از عضوي ميتوان سختي به را آرنت وجود اين با ولي.است داده
جهت اين از.زد او به آنارشيست يا و محافظهكار ماركسيست ، ليبرال ، چون سياسي برچسب حتي
جالب.نميشود او مورد در خاص سياسي خط تعيين به قادر آرنت آثار خواندن با خواننده
برخي در و ميكند دفاع شورايي دموكراسي از خود نوشتههاي از برخي در آرنت كه اينجاست
به گاه منوال همين به.ميدهد ارجاع برك ادموند چون محافظهكاري انديشمندان به ديگر
متفكران كنار در مدرنيته منتقدان از يكي عنوان به گاه و ميكند توجه مدرنيته دستاوردهاي
نوشتهها ، تمامي در كه است متفكري آرنت عنوان هر به ولي.ميگيرد قرار پسامدرن
زندگي لحظه به لحظه و دارد توجه فلسفه و سياست مفهوم دو به گفتوگوهايش و سخنرانيها
عنوان تحت خود كتاب در آرنت هانا.ميدهد قرار قلمرو دو اين درك و فهم جهت در را خود
:مينويسد و ميكند اشاره فلسفه و سياست ميان رابطه به (The Jew as a Pariah) پنهان سنت
در 27 پيش سالها من...است سياسي نظريه من حرفه...ندارم تعلق فيلسوفان محفل به من"
...رفتم سياست مورد در تحقيق سمت به و كردم كنارهگيري فلسفه از كلي بهطور فوريه 1933
تعلق سياسي امر به كه آنچه هر و شد بيدار من در مسئوليت حس كه بود بعد به لحظه اين از
گرفت نتيجه ميتوان آرنت گفته اين به توجه با "شد من براي شخصي سرنوشتي به تبديل داشت
سياست دنياي طرف به فلسفه جهان از را او استالينيسم و نازيسم چون تاريخي وقايع كه
سقوط اصلي علل و دلايل از يكي را فلسفه آثارش اكثر در آرنت حقيقت در.است كشانده
كه نيست تعجبآور ولي ميكند بررسي بيستم قرن توتاليتر ايدئولوژيهاي دام در مدرنيته
دليل همين به شايد.ميبيند فلسفي انديشه در را خطر اين با مبارزه چاره راه تنها همزمان
چاپ به جلد دو در و دارد نام (The Life of the Mind) ذهن زندگي كه آرنت آخر كتاب نيز
كلي ارتباط و داوري و اراده انديشه ، مهم مقوله سه طرح براي است كوششي درواقع است ، رسيده
.دارند همگاني گستره يعني انسانها زندگي اساس و پايه با سه اين كه
بماند ، ناتمام كتاب اين سوم جلد كه شد موجب دسامبر 1975 در 4 آرنت هانا مرگ متاسفانه
اختيار در كتابي صورت به بعدها كه) كانت سياسي فلسفه زمينه در خود درسهاي در او ولي
ديگر ، عبارت به.ميپردازد آن اهميت و داوري مسئله به دفعات به (گرفت قرار خوانندگان
جديدي سياسي فلسفه خود كانت سياسي فلسفه از گرفتن كمك با تا ميكوشد عمر پايان در آرنت
اوتوپيايي جامعه درباره تفكر فلسفهاي ، چنين به بخشيدن نظم از او هدف لذا.كند ابداع را
ماهيت مورد در پرسشهايي طرح غايت آرنت آثار و انديشه در معمول به بنا بلكه نيست ، جديدي
.انسانهاست سياسي زندگي چگونگي و سياست
از آرنت هدف كه رسيد نتيجه اين به ميتوان آرنت آثار از عميق و دقيق خوانشي با
بازسازي" عمومي فضاي و فرديت ميان رابطه به پرداختن و سياسي مفهوم درباره انديشيدن
مارتين فلسفه تاثير ميتوان خوبي به اينجا در.است "سياسي زندگي ماهيت پديدارشناختي
از هاناآرنت انديشه.ديد آرنت سياسي انديشه بر را زمان و هستي كتاب ويژه به و هايدگر
و دانشگاهي روابط دليل به تنها اين و است نزديك هايدگر فلسفه اول دوره به جهات بسياري
انديشه به كه است روششناختي چارچوب دليل به بيشتر بلكه نيست ، متفكر دو اين ميان شخصي
نگرش از او نقد هايدگر فلسفه با آرنت تفكر نزديكي وجوه از يكي.ميبخشد انسجام آرنت
و ميبيند سنت با آن گسست در را مدرنيته ويژگي آرنت.است جهان بر آن تسلط و مدرن ابزاري
آگاهي با آرنت منظور همين به.است داده تغيير را گذشته با ما رابطه او گفته به گسست اين
به.است گذشته با مدرن انسانهاي رابطه رهايي و نجات دنبال به گسست اين چگونگي از كامل
ايجاد حال و گذشته ميان پيوستگي تا ميكوشد گذشته آوردن خاطر به طريق از او سخن ، ديگر
از منظور به حال و گذشته ميان ارتباطي پل ايجاد و گذشته بازخواني در آرنت كوشش اين.كند
و كنوني جنبهاي مدرنها حال زمان براي كه است بشري گذشته از عناصري دادن نجات فراموشي
فعاليت به بنيامين والتر از گرفتن الهام با را كوشش اين خود آرنت.دارند امروزي
آن كف از تا ميرود فرو دريا قعر به كه ميكند تشبيه مرواريدي جستوجوگر ماجراجويانه
مورد در هاناآرنت فلسفي تامل.بياورد خشكي به خود با را شيء شگفتآورترين و زيباترين
اين در خود او.كرد بررسي رابطه اين در ميتوان را باستان روم و يونان دوره در سياست
حس هجدهم قرن انقلابيون همچون را باستان دوره به بازگشت به احتياج من":مينويسد باره
كه آنچه و است سياست مورد در انديشيدن نحوه ميآموزد آرنت به آتن تجربه كه آنچه "كردم
از.است سنت و اوتوريته مفهوم دو به نگرش شيوه ميآورد دست به روميها تجربه از او
همين به.ميپنداشتند مقدس امري را سياست بنياد آتنيها برخلاف روميها آرنت ديدگاه
سنت و اوتوريته مفهوم دو طريق از سياست بنياد بقاي و حفظ روميها جهانبيني در دليل
و مقام فهماندن آموزش ، هدف (Polubios) پولوبيوس چون مورخي براي مثال براي.ميگرفت صورت
.بود كودكان به پيشين نسلهاي ارزش
|