منحط نابعه يك سرگذشت
افسرده نسل يك حكايت
ادبيات حاشيه
كاغذي نابغه ابوت ، جودي
منحط نابعه يك سرگذشت
"فاستوس دكتر" نمايشنامه در رمان نشانههاي
رمان يك و دارد آلمانريشه باستاني پيشينه اعماق در استكه وسوسهاي شيطان با عهد
شده نوشته گذشته آلمان بر آنچه اخيرو سال چند آلام و رنجها تاثير تحت كه آلماني
باشد داشته خود در اصلي مضمون بهعنوان را هولناك پيمان اين بايد حتما
اشتال_ البريش گندولا
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
نقطه "مان" كه هنگامي حتي شده ، ريخته هنري رمان يك عنوان به اصل در "فاستوس دكتر" طرح
ادراك امكان هنوز اين ، وجود با.ميدهد سوق آلماني درونمايههاي سوي به را رمان ثقل
.دارد وجود هنري رمان يك عنوان به رمان اين
علت.ميكند صدق فاوست رمان نيز و اجتماعي رمان از جنبهاي مورد در امكان اين همچنين
پرداخته آنها به رمان اين در ادبي لحاظ به "مان توماس" كه است اطلاعاتي انبوه حجم اصلي
پيچيدگي مجموع در و روايت زمان در شكافهايي ايجاد و مختلف حكايات و تدوين فن.است
كه است گوناگوني درونمايههاي كار اين حاصل.است زمينه اين اصلي مسبب داستان ساختاري
.ميآيند دست به اجتماعي رمان محتواي نيز و هنري رمان محتواي در همزمان بهطور
هنري رمان
درون هنرمند موقعيت از پذيرفته تاثير درونمايه لحاظ به "مان توماس" نظر از هنري رمان
جانب از همواره كه ميكند توصيف متعالي و پيشرو جاني همچون را هنرمند اواست اجتماع
برابر در سنت و عرف.ميگيرد قرار بازداشتن و تعرض مورد پسرفتگرا و منحط جامعهاي
در كه است هنرمند بر رو اين از ميشوند ، او مانع و ميكنند علم قد جديد و نو ارزشهاي
شخصيت "فاستوس دكتر" در.برآيد محدوديتها حصار شكستن براي راههايي جستوجوي
حصار در زود خيلي كه است شده داده نشان نابغهاي آهنگساز قالب در "لووركون"
قراردادهاي و عرف كه مجازي محدودههاي ديگر ، بيان به يا خود ، عصر امكانات محدوديتهاي
موسيقي وسايل و آلات با او.ميشود گرفتار كردهاند معين موسيقي تصنيف براي اجتماعي
همه چون نميدهند ، او به را امكان اين آنها نيست ، تازه و نو چيزي آفرينش به قادر مرسوم
تنها است ، شده تصنيف و ساخته شيوه اين به كه چيزي هر.است آمده وجود به پيش از چيز
از هجوآميز تقليدي عمد روي از آنكه مگر باشد ، بيمايه و ضعيف تقليدي و مبتذل ميتواند
قرار استفاده مورد گونهاي به مرسوم وسايل و ابزار صورت ، اين درباشد آن قديمي شكل
يا خود عليه هجونامهاي به ترتيب اين به و كند تاكيد ابتذال بر همه از بيش كه ميگيرند
را خود راه اين از تا ميكند تلاش ابتدا در "لووركون".گردند بدل خود از هجوآميز تقليدي
درخشش" نام به سمفونيك قطعهاي جواني سالهاي در او.سازد دور رسومات و قراردادها از
"دبوسي" چون امپرسيونيستي آهنگسازان شيوه به عامدا را آن كه درميآورد تصنيف به "دريا
معهود و شده شناخته وسايل و ابزار خاطر به قطعه اين.است كرده تنظيم و پرداخت "راول" يا
با "لووركون" همه اين با.ميآورد دست به مخاطبان جمع ميان در را عظيمي موفقيت موسيقايي
مرسوم هنري ابزار همان از معمول طبق او است ، نكرده خلق را جديدي چيز هيچ قطعه اين ساختن
كهنه و قديمي را آنها است مدتها كه موسيقايي سنتهاي در همچنان و كرده استفاده قديمي
او كه زماني تا.ميزند درجا نميشود محسوب او براي پيشرفتي عنوان هيچ به و ميكند تلقي
استفاده به قادر ميدهد ، قرار ميآيد خوش را تماشاچيان آنچه انقياد تحت دانسته را خود
است دايمي هراس اين با زيستن از ناگزير و نيست ممكن نحو بهترين به خويش قابليتهاي از
.ايستد باز جريان از آفرينشش قدرت سيال چشمه روزي كه
با هم آن ميشود ، اجتماعي قراردادهاي و عرف از رهايي به موفق "لووركون" همه اين با
از برهههايي وي براي بيماري.ميبندد پيمان شيطان با وسيله اين به و سيفليس به ابتلا
و آزاد "لووركون" سرمستي ، و خلسه برهههاي اين در.ميآورد فراهم را بيخودي و سرخوشي
او به اينها نهايت در و است تعقل مرگبار انقياد و زمينگير سنجشهاي انتقاد ، از رها
تاكنون كه است چيزي از متفاوت كاملا كه ميدهد را "صوتي دوازده" فناوري اختراع امكان
چرا.است تازه و نو كاملا شنونده روي نيز موسيقايي تركيبات چنين تاثير.است بوده معمول
.دارند ناهنجار و ناموزون طنيني شنيدن ، و شنوايي كهنه قراردادهاي اساس بر آنها كه
اجتماعي قراردادهاي بر بيخودي در خلسه به گريز طريق از ميشود موفق "لووركون" بنابراين
كارگيري به امكان او به سرانجام كه است جذبه اين تنها.برود فراتر آنها از و بيايد فايق
هنر ، رمان جنبه اين براي چيز هر از بيش "مان توماس".ميدهد را تواناييهايش شايسته
اختيار در موسيقي فلسفه و موسيقي تئوريهاي زمينه در بهويژه را بسياري فني معلومات
"آدورنو.و.تئودور" با او مناقشات و تنگاتنگ ارتباط مديون عمدتا نيز مسئله اين.دارد
خواندن براي را رمانش از بخشهايي همواره و بود او نظرات و پند جوياي هميشه مان كه است
_ او واقعي نام "آدورنو" از قدرداني نشانه به رو اين از مان.ميداد او به بازبيني و
.ميآورد فاستوس دكتر در را _ "گروند ويزن"
اجتماعي رمان
و فرهنگي اقشار درون گوناگون اجتماعي گروههاي توصيف به "مان توماس" رمان اين در
و شاعران استادان ، دانشجويي ، ارتباطات بهويژه ميپردازد ، شهرنشين جامعه تحصيلكرده
به بهويژه تدوينگري فنون كه است اينجا مونيخ هنري حلقههاي به متعلق نويسندگان
روي از را رمان شخصيتهاي از بسياري توماسمان:ميشوند ظاهر موثر و نافذ گونهاي
آورده افراد برخي نام جاها پارهاي در.ميكند تقليد و نسخهبرداري واقعي شخصيتهاي
منتقدين ديگر ،"برونووالتر" و "كلمپرر" نامهاي به اركستر رهبران مثال براي ميشود ،
اينجا در نيز واقعي وقايع همچنين."آدورنو.و.تئودور" همچنين و كنسرتها و موسيقي
چشم به جشنوارهها يا اپرا اجراهاي معين ، كنسرتهايي آنها ميان در كه شدهاند گنجانده
.مييابند افزايش حاضر زمان رويدادهاي تعداد رمان اواخر در تقريبا ولي ميخورند ،
شده نسخهبرداري واقعي شخصيتهاي روي از عينا شخصيتها رفتار و منش و چهرهها غالب
:ميكنيم اكتفا آنها نام ذكر به تنها ذيل ترتيب به كه است
و مان توماس مادر جوليا روي از "كلاريسا" و "اينس" دختراش و "روده" سناتور خانم شخصيت*
.شدهاند گرفته "كارلا" و "جوليا" نامهاي به مان خواهران
نويسنده "كولب آنت" شخصيت نمونه و الگو "شويرل ژانت" نام به فرانسوي _ آلماني نويسنده*
.است
محسوب "لووركون" دوست بهترين درازي مدتهاي كه كسي و ويولن نوازنده "شورتفگر رودي" *
گرفته ويولن ، نوازنده و نقاش مان ، توماس مونيخي دوست "ازنبرنگ پل" شخصيت روي از _ ميشد
.است شده
شاعر "رايزيگر هانس" شخصيت نسخه _ "لووركون" دوست نيز و مترجم "كناپ شيلد روديگر" *
.است مان توماس دوست و مترجم و غزلسرا
و ساخته "نيچه فريدريش" بهويژه و "هوگوولف" زندگي روي از او شخصيت _ "لووركون" *
و شخصيت از نحلههايي "بلوم تسايت" هم و "لووركون" هم نهايت در و است شده پرداخته
است ، شده كشيده تصوير به اينجا در كه اجتماعي در.هستند دارا را مان توماس شخص بيوگرافي
اين مان توماس.نيست تشخيص قابل منحصربهفردي و شاخص رفتاري شيوههاي و طريقه هيچگونه
كاريكاتور شكل به تقريبا كه ميكند مجسم يكنواخت و محدود افرادي شكل به را جامعه
هنرمندان حلقه از خود توصيفات در را مسئله اين بهويژه مان توماسدرآمدهاند شخصيتها
اينجا در شاعر "تسوهوهه دانيل" شخصيت نمونه بهعنوان.درميآورد تجسم به شدت به مونيخي
زيبايي است ، زيبا" نظير دارد كليشهوار و يكنواخت تذكراتي همواره او:است شده آورده
"!گفت اينطور ميتوان است اينطور كه البته !است درست كاملا !است درست كاملا دارد ،
خواندن با خواننده اما بپردازد ، تخصصي و نقادانه اظهارنظرهاي به ميخواهد كار اين با او
علاوه.است اطمينان عدم و ناداني از حاكي اظهارات اين كه ميكند حس بلافاصله او توصيفات
موقعيت تناسب گرفتن نظر در بدون و موقعيتي هر در را عبارات اين او كه آنجا از اين ، بر
پايان در بهويژه موقعيت اين.ميرسند نظر به نامناسب و نابجا غالبا ميبرد ، كار به
خود به گروتسكوار حالتي ميكند ايراد را خود خداحافظي نطق "لووركون" كه هنگامي رمان
در مان ، توماس شد ، گفته هنرمند مشكلات و مسائل با ارتباط در كه همانگونه.ميگيرد
جامعه اين او براي.ميكند توصيف را محدود و ركود دچار واپسگرا ، جامعهاي اينجا
.آلمان در آن گسترش و فاشيسم پديده ظهور علت و است فاشيسم تاريخي سابقه تصويرگر
آلماني رمان و فاوست
درباره مان توماس ذهنيت تشريح به فاوست ، درونمايههاي از توصيفي كمك به بايد ابتدا در
حقيقي شخصيتي به فاوست حكايات و سنتپرداخت "تمامعيار آلماني" و آلماني رسم و راه
چون دانشگاهي شهرهاي در تا 1540 سال 1480 از كه برميگردد "فاوست گئورك" پروفسور يعني
مرسوم علوم در خود تحصيلات اتمام از پس اواست ميكرده زندگي "ارفورت" و "ويتنبرگ"
و شيادبازي درگير را خود شدت به كيميا علم و ستارهشناسي پزشكي ، چون خويش زمان
طول در و شده نقل معاصر تاريخي گزارشات از بسياري در او زندگي داستان.كرد شارلاتانيسم
و ارواح احضار از صحبت:است گشته برخوردار باورنكردني و افسانهاي صبغهاي از زمان
.ميشود ربوده است ، شده ظاهر سگ يك پيكر در كه شيطان ، توسط او انتها در و است پيشگويي
تحت سال 1587 در بار اولين كه ميآورد وجود به را فاوست حكايات نشانهها و علائم اين
.رسيد چاپ به "فاوستن يوهان دكتر سرگذشت تاريخچه" عنوان
خود پشتكار دكتري امتحانات از پس و بوده الهيات علم دانشمند "فاوست" روايت ، اين برطبق
جايي به فراگيري و دانش به شديد اشتياق و ميل سبب به و ميكند جادو و سحر به معطوف را
و دانش و قدرت او براي كه فاوست آرزوي هر سال مدت 24 ميبندد ، پيمان شيطان با كه ميرسد
شيطان به او روح آن از پس و ميشود برآورده ميآورد ، ارمغان به را امور كل بر احاطه
به همچنان ولي ميگيرد پيش را لذتي از لبريز سراسر زندگي پس آن از فاوست.ميگيرد تعلق
ازدواج ، براي او آرزويميدهد ادامه خويش جادويي حقههاي و شعبدهبازي و علمي مطالعات
.است پشيمان و نادم است بسته شيطان با كه عهدي از "فاوست" و داشته مغايرت شيطان نقشه با
.ميكند سركوب شيطاني موسيقي با را پشيماني حس اين ادامه پس آن از شيطان اين ، وجود با
خود عقد به را او و ميكند احضار را (هلن) "هلنا" هيات به شبحي "ويتنبرگ" در فاوست
طولاني زماني مدت گذشت از پس"يوستوس" نام به ميشود پسري صاحب او از و درميآورد
با ميكند ، ايراد "ويتنبرگ" دانشجويان برابر در را خود خداحافظي نطق آنكه از پس فاوست ،
ناپديد دوباره نيز پسرش و "هلنا" او مرگ با همراه.ميميرد وحشتناك رنجي و درد و تحمل
تاثير مردمي افسانههاي الگوي از شدت به "فاستوس دكتر" نگارش در "مان توماس".ميشوند
رمان موازي نمونههاي مقايسه با مسئله اين كه است داده قرار خود سرمشق را آن و پذيرفته
:ميشود آشكار "فاستوس دكتر" افسانه با
اين اعطاي قبال در آفرينش و دانش تمناي و اشتياق خاطر به "فاوست" همچنين و "لووركون" *
خود ازدواج ممنوعيت برابر در بايد آنها دوي هر و ميكنند دريافت ساله مهلتي 24 موهبتها
ازدواج نيست ، حقيقي شخصي عنوان هيچ به كه كسي روح ، يك با فاوست) آورند فرود تسليم سر
.(ميكند
قهرمان خداحافظي مراسم در مردمي افسانه همچون نيز "رمان" اوج نقطه اين ، بر علاوه
همواره كه انساني براي الگويي بهعنوان هميشه فاوست درونمايه ادبيات ، در.است داستان
جامعهاي نمايانگر حال عين در كه ميرود ، كار به است شدن عميق و پيشرفت براي تلاش در
.ميكند سلب او از را تواناييهايش درخور و شايسته كارگيري به امكان كه است واپسگرا
كرد ، غلبه آنها بر بايد كه قراردادها ، چون مفاهيمي شد ، گفته بارها قبلا كه همانگونه
چشم روح ، فروختن معناي به شيطان با بستن پيمان.دارند قرار مسئله اين با ارتباط در
توام زميني مترقي زندگاني خاطر به اجتماع ميان در فرد كردن انگشتنما و عشق از پوشيدن
و شيطاني نيروي ميان تقابل فاوست درونمايه ديگر نشانه يك.است محدود پيشرفت و دانش با
از نظم و سو يك از مرج و هرج پايان (است رسيده روشنگري و روشنبيني به كه كسي) روشنگري
ميتوان نهايت در.است سرمستي و شور ميان ميگويد ، "ماير هانس" چنانكه يا ديگر سوي
فرد درون موجود قطب دو اين ميان تنش مضمون به همواره فاوست حكايات كه گرفت نتيجه چنين
از و ميداند باستان آلمان به متعلق حكايتي بهعنوان را فاوست مان ، توماس.ميپردازد
به سال 1945 در او.ميداند آلماني باستاني ويژگيهاي را آن نقيض و ضد ويژگيهاي رو اين
پيشينه اعماق در كه است وسوسهاي شيطان با عهد":مينويسد چنين "مولو فون والتر"
و اخير ، سال چند آلام و رنجها تاثير تحت كه آلماني رمان يك و دارد ريشه آلمان باستاني
در اصلي مضمون بهعنوان را هولناك پيمان اين بايد حتما شده نوشته گذشته آلمان بر آنچه
اين "مردمش و آلمان" نام با خود سخنراني در سال 1945 در نيز و ".باشد داشته خود
.ميآورد دليل خود گفتار بر مدعايي و شاهد بهعنوان را آلماني متناقض و دوگانه خصوصيات
نمونه بهعنوان را "لوتر مارتين" چون شخصيتي خصوصيات ، اين بيان براي كس ، هر از پيش او ،
تجسم و آلماني يك كامل نمونه را او كه چرا برميگزيند ، آلماني سنت و شيوه براي الگويي و
"محافظهكار انقلابي" يك ميدهد ، ارائه لوتر از مان كه تصويري.ميداند آلماني غولآساي
و رنج جهت خلاف در شهزادگان به ارادت خود ، متناقض سياسي رفتار و شيوه جهت به كه است
ادامه در و واپسگراست بودن ، رهاييبخش عين در يعني دارد ، دوگانه تاثيري درونياش حرمان
آلماني دوگانهانگاري آورنده پديد و پايهگذار دوگانگي اين كه ميشود مدعي مان توماس
باطن ژرفاي درونگرايي مقابل در رعيتي ارباب سياست و آلماني والاانگاري:است بوده
بيان آلماني "موسيقي ذوق" طريق از آشكارا مان توماس براي آلماني درونگرايي.آلماني
قلمروي":مينامد چنين را او و دارد را دوگانگي و تضاد همان او براي موسيقي.ميشود
هنرها شوريدهترين حال عين در و دارد قرار واقعيت از نقطه بعيدترين در كه چيزي."شيطاني
و شيوه آشكار و قاطع خصوصيات مان توماس نظر از كه آنجا از.اسطورهاي و انتزاعي است ،
او آلماني رمان "فاوست" كه ميگيرد نتيجه چنين است ، تضاد و دوگانگي اساسا آلماني سنت
بايد پس باشد ، آلماني روح نمايانگر فاوست كه است قرار اگر":باشد موسيقيدان يك بايد
است ، گوشنواز و موسيقايي است ، اسطورهاي و انتزاعي آنچه كه چرا ;باشد موسيقايي روح اين
"...است جهان برابر در آلماني رفتار و شيوه اين
اين از همواره زندگي پديدههاي جالبترين":ميگويد "فاستوس دكتر" رمان در "لووركون" و
را پسرفت و پيشرفت همواره آنها كه راستي به و بودهاند برخوردار آينده و گذشته چهرگي دو
".ميدهند نشان شما به را زندگي دوگانه معناي خود آنها.دادهاند جاي خود در يكجا
افسرده نسل يك حكايت
مردهها و برهنهها رمان درباره نقدي
دمپسي ديويد
ابطحي سالومه:ترجمه
از بهتر مراتب به نويسندگاني شايد.ميكند رسوخ ذهنها در نوشتههايش با "ميلر نورمن"
كه "مردهها و برهنهها" كتاب.نشدهاند كار اين به موفق كه باشند داشته وجود "ميلر"
قساوت درباره او تار و تيره عقايد بيانگر است ، آرام اقيانوس كنار در خيالي جنگي داستان
در درگيري و جنگ درباره كه است داستاني مهمترين شك بدون و است مدرن جنگ خشونت و
ميتوان.ميپردازد واقعيات بيان به بيرحمانه صداقتي با كه است شده نوشته اخير سالهاي
.كرد مقايسه شدند نوشته اول جهاني جنگ پي در كه داستانهايي بهترين با را رمان اين
چشم به حد از بيش تحليل و تجزيه و لفاظي آن در و است تكرار از پر داستان اين درونمايه
.ميخورد
را خواننده نوميدي و نايل گرداب آن در كه طولاني بسيار است كتابي "مردهها و برهنهها"
براي مجالي هيچ ديگر كه نحوي به ميآورد ، بيرون رويا عالم از را او و ميبرد فرو خود در
هر مورد در و است اشباع تكرار از كتاب اين.نميماند باقي وي براي خيال و روياپردازي
.است شده سخنپردازي بار سه حداقل مسئلهاي
او نوشتاري سبك و ميپردازد آمريكايي سربازان جنسي رفتار بررسي به كتاب ، اين در ميلر
نگرفته صورت بزرگنمايي و غلو وجه هيچ به آن در امااست نظامي فضاي يك بيانگر كاملا
"بشريت آلام و دردها" محلي زبان به كه هستند واقعي آدمهايي "ميلر" آقاي سربازان:است
درگيري دادن نشان از و ميماند باقي وفادار جنگ محدوده به داستان مضمون.ميكنند تكلم
تهور و شجاعت وقتها بيشتر كه هرچند نميدهد ، راه دل به هراسي خون و كشتار و كشت و
اين كتاب ، احساس از پر فضاي و محسنات تمامي وجود با اما.نميكشد تصوير به را سربازان
كشيده تصوير به ماهرانه بسيار كه نيست هيجانانگيز درگيريهاي سري يك جز به چيزي داستان
هم ما همين براي و دريابد درستي به را داستان اصلي هدف نميتواند هرگز خواننده.است شده
جنگ "ميلر" آقاي كه گفت بتوان شايد چيست؟ واقعا داستان اصلي هدف كه نميدانيم درستي به
داستان يك اصلي هدف نميتواند اين اما ندارد ، دوست ميكنند شركت جنگ در كه را كساني و
دليل به جنگ بودن نامطبوع دهد نشان تا ميبندد كار به را خود تلاش تمام "ميلر" باشد
توسط خود جاي در نيز افراد اين طبيعت و ميكنند شركت آن در كه است كساني وجود و طبيعت
.است گرفته قرار تاثير تحت و شده احاطه ارتش فضاي و جنگ اجتنابناپذير شرايط
كردن حاكم و دنيا نجات براي آمدند وجود به (دوم جهاني جنگ) جنگ آخرين زمان در كه نسلي
هنوز.است كرده تباه را نسل اين نااميدي و افسردگي چون ;نيستند مناسب آن بر دموكراسي
است ، آمريكايي ديگري و مكزيكي يكي كه يهودي شخصيت دو كتاب اين در) نسل اين اقليتهاي
حتي.دهند وفق شدن منسجم و شدن ملي روياي با را خود نتوانستهاند كاملا (دارند وجود
آقاي.ميكنند رقابت هم با منطقهاي و اقتصادي منافع سر بر هم ديگر غيراقليت آدمهاي
كوچكترين جنگ در اما است ، تنظيم قابل تفاوتها اين صلح زمان در كه دارد اعتقاد "ميلر"
پيشبيني قدرتهاي مختلف افراد به حاكم سيستم چون ;مييابند شدت تفاوتها و اختلافات
حفظ به مجبور كه است زمانهايي در سرباز يك رفتار بررسي كتاب اصلي موضوع.ميدهند نشده
.نباشد شخصيتياش خصيصههاي بهترين بروز و ظاهر
جنگ كه ميشود روايت ژنرال و سرگرد يك و سرباز دسته يك ديد زاويه از جنگ داستان اين در
بررسي دقت با سربازان تكتك كتاب اين در.ميكشند تصوير به وجهي تكاندهندهترين به را
فضاي چه محصول هركدام كه است داده نشان آنها گذشته به رجوع با نويسنده و شدهاند
نويسندهاي ميلر آقاي كه باشد داشته وجود شكي كوچكترين اگر و هستند فرهنگي و اجتماعي
داستان اصلي جريان اما.ميكنند برطرف را ما شك كاملا توصيفها اين است ماهر و تيزهوش
و ميشود خواننده بيحوصلگي و خستگي باعث جنگ مورد در زياد سخنپردازي.است كند بسيار
كم بسيار جنگ در آنها حضور علت و جنگ از پيش شخصيتها ميان رابطه به قسمتها بعضي
بهطور است ، او روي داستان تمركز از زيادي قسمت كه ژنرال علاوه به.است شده پرداخته
شبيه فاشيستها به كاملا نه اعتقاداتش كه كسي.است روشنفكر حد از زياده فاشيست يك مشخص
اما بودند ، داستان ايرادهاي شد ذكر كه مواردي.است قبول قابل و قانعكننده نه و است
همسر از نامههايي "گالاگر" كه صحنهاي نميكاهد ، داستان كلي قدرت از چيزي نقضها اين
را آنها بسپارد جان زايمان هنگام آنكه از پيش كه نامههايي ميكند ، دريافت مردهاش
افرادش از كه نظامي واحد گروهبان بيهوده و آزادگرانه تلاش "ويلسون" مرگ است ، نوشته
جنگ عميقا خواننده ميشوند باعث كه هستند لحظاتي اينها.بگيرند اندازه را كوه ميخواست
.كند لمس را
قدرت باعث كه عشقي و شور از آن در اما است ، رئاليسم پيروزي بيانگر لحظات اين تمامي
كتاب "مردهها و برهنهها" كتاب.نيست خبري ميشود او هدايت و بشر به بخشيدن
نويسندگان ميان در چشمگير استعداد يك وجود بر است شاهدي مسلما اما نيست ، فوقالعادهاي
.آمريكايي
1948 تايمز نيويورك
ادبيات حاشيه
مالوف امين _ بالتازار اوديسه*
، 1666 ،"ديو سال" رستاخيزگونه پايان از پيش ماهها.ممكن شكل بهترين در تخيلي نوشته يك
عنوان اسم قرآن 99 در) بيابد را خداوند اسماء از اسم صدمين تا ميشود سفر راهي تاجري
.اصيل و مهيج.ميشوند كشف بعدها كه ميبرد سرزمينهايي به را او سفر اين.(شده
گرفت مرگ نشانه به را م "نات"*
جنايينويس اين.مرد سالگي سن 86 در "بگير مرگ نشانه به را م" نويسنده نات ، فردريك
هيچكاك آلفرد كه فيلمي اما است سرشناس كاملا نمايشنامهنويسي عالم در كه آن با موفق
.كرد برجسته جهان نويسندگان ميان در را او نام ساخت "بگير مرگ نشانه به را م" روي از
هوا شدن تاريك تا" و "بنويس برايم مرگ از" نامهاي به دارد هم ديگري نمايشنامههاي نات
.است رفته صحنه روي برادوي در بار آخري 374 اين كه "بمان منتظر
درياها تمام براي مردي*
ابرايان پاتريك اما.نداريم بنويسد دريايي ژانر در كه نويسندهاي مشخصا ايران در
رمانهايش شخصيتهاي كه است سالها و مينويسد ژانر اين در فقط كه است نويسندهاي
ناخداي آبري جك.ميگذرانند سر از را درشت و ريز ماجراهاي كه هستند ثابتي آدمهاي
.هستند ماجراها اين اصلي شخصيتهاي ماچورين ، دكتر عبوساش ، ايرلندي دوست و انگليسي
شود فيلم دلاري ميليون بودجه 135 با است قرار كه است او آثار از يكي "فرمانده و ناخدا"
.كند نقش دنياي فيلم اين در كرو راسل است قرار و
شاعر يك رفته باد بر آرزوهاي *
سالگي سن 80 در (دسامبر 21_ آذر 30) گذشته شنبه اسپانيا بلندآوازه شاعر اييرو ، خوسه
و يافت انتقال "سانتاندر برجسته مردان" عمارت به مراسمي طي وي جسد خاكستر و درگذشت
در نامههايش و اسناد آثار ، دستنوشتههاي تمامي شاعر از جامانده به وصيتنامه براساس
اداره _ مارگريتا _ شاعر دختر نظر زير كه مادريد ، در "اييرو خوسه شعر مركز" اختيار
.گرفت خواهد قرار ميشود ،
مدت مرگش ، از پيش هفته دو از كمتر اييرو خوسه (شاعر داماد) رومرو مانوئل اظهار بنابه
گوش ضمن و گذراند كوردوبا در واقع "گالا آنتونيو بنياد" اعضاي كنار در را روز چهار
با جلسات اين پاياني روز در و بود مشغول آنان راهنمايي به اعضا ، شعري آثار به سپردن
.."هستند من خداحافظي غزل واقع در" ميخوانم شما براي امروز كه اشعاري:اينكه بر تاكيد
.پرداخت خود آثار از گلچيني قرائت به.
دوران ساختن سپري از پس و بود شده قلبي حمله دچار بار اولين براي سال 2000 در كه او
به نوبت چند خود ، عمر پاياني سال دو طول در بود ، بازيافته را خود سلامت حدودي تا درمان
در گذشته جمعه كه هنگامي سرانجام بود ، شده بستري بيمارستان در قلبي عارضه تشديد علت
در بعد روز و شد تنفسي حاد عارضه دچار بود ، "پاچا" و "پائولا":خود دختري نوههاي كنار
.گفت حيات بدرود مادريد در سوم ، كارلوس بيمارستان
در را فراواني افتخارات اسپانيا ، ادب و شعر شاخص چهرههاي از يكي بهعنوان اييرو خوسه
1995 ،_ "سوفيا ملكه":چون ارزشمندي جوايز جمله از است ، رسانده ثبت به خود هنري كارنامه
جايزه" و 1999 ، سالهاي 1953 در _ "اسپانيا شعر ملي جايزه" 1998 ،_ "سروانتس د ميگل"
شاهزاده جايزه" نيز و و 1965 سالهاي 1958 در _ "منتقدين" 1990 ،_ "اسپانيا ادبيات ملي
.1981_ "ادبيات در آستورياس
او كه ميپرسد او از كه گزارشگري پرسش به پاسخ در خود ، مصاحبههاي آخرين از يكي در او
و !سرخوردهام چپيها از من !آن نه و اين نه":ميگويد كمونيست ، يك يا است سوسياليست
كني پيدا اروپا در ميتواني امروز را كسي چه بگو ، خودت.نميكنم مبارزه چيزي هيچ براي
سرد و هستم متولد 1922 من !جان آقا...ندارم اعتقادي آن به كه من !باشد؟ ماركسيست كه
شكست از بعد ولي بودم ، دلخوش سخت مردم حق احقاق به جواني دوران در !چشيده روزگار گرم و
رفته باد بر را آرزوهايم تمام فرانكو ديكتاتوري شدن حاكم و جمهوريخواهان و جمهوري سنگين
"...و ديدم
دفتر" او اثر آخرين نيز و "بيما زمين ، " كتابهاي به ميتوان شاعر اين آثار ميان از
استقبال با خوانندگان و منتقدين سوي از و گرديد منتشر سال 1998 در كه "نيويورك شعر
.كرد اشاره شد ، روبهرو فراوان
كاغذي نابغه ابوت ، جودي
نصيريها سميه
پرفراز دوران در شايد.نوجواني دوران از دقيقا ميشناسم ، كه است سالها را ابوت جودي
ميخواندم را ماجراهايش كه لحظاتي از خيلي.باشم او جاي ميخواست دلم نوجواني نشيب و
و ميكند درست دردسر اصولا كه است دختري جودي.باشد من مال او دردسرهاي داشتم دوست
.باشيم باانصاف قدري است خوب.مياندازد دردسر به هم را اطرافيان دردسرهايش اتفاقا
ياورش و يار زندگي لحظات تمام در خداوند كه باشم جودي جاي ميخواست دلم جهت اين از شايد
سروسامان اوضاعاش و ميآمد يارياش به خداوند زندگي بغرنج و سياه لحظات تمام در.بود
.بود او حال شامل هميشه خداوند لطف.ميكرد پيدا
بدتركيب كثيف ، سياه ، نوانخانه يك در تو كه همينقدر نبود ، خوششانس آنقدر جودي كاش اما
دخترك مثل و باشد چسبيده پشتت به شكمت گرسنگي از و بگذراني را سياهي و تلخ روزگار
بابالنگدراز اسم به سايهاي وقت آن ببيني ، آرزو حد در را خواستههايت همه كبريتفروش
ميتواند بفرستد ، شبانهروزي به و دهد نجات اسفناك نوانخانه آن از را تو و شود پيدا
را قصهاش ادامه ميتوانست تواناييهايش تمام با ابوت جوديباشد موجود يك شانس نهايت
.نباشد شانس و امداد به متكي آنقدر لااقل ببرد پيش خودش
تلاشش بسكتبال ، بازي در قصهنويسي ، در جسارت.جسارتش خاطر به دارم دوست را جودي اما
.شدن عاشق در و بابالنگدراز كمكي پولهاي دادن پس براي
از بزرگتر سال چندين كه ميشود پندلتون جرويس عاشق.دارد جسارت شدن عاشق در حتي جودي
.ميفروشد و ميخرد را جودي آينده و حال و گذشته ثروتش و است او
دارد جسارت آنقدر هم باز و ميشود جرويس عاشق جودي.برنميتابد قانون و قاعده عشق اما
پيامدهاي حتيدارد او از را زندگياش همه كه كسي.بگويد بابالنگدراز به را موضوع تا
.همين است ، عاشق جودي.ندارد اهميتي برايش حرفش
هر و روز هر.كنم ستايشش تا ميكند وادار مرا كه است صفاتي از ديگر يكي جودي پشتكار
آن پشتكار اما.ندارد پاسخي هيچ كه مينويسد نامههايي بابالنگدراز براي روز هر و روز
.بنويسد بابا براي و بچرخاند كاغذ روي را قلم هم باز تا ميدهد قلقلك را او كه است چيزي
.ميسازد نويسنده يك او از بابا براي نامه نوشتن در پشتكار همين شايد
.ميبرد بهره سياحت مهمتر همه از و تفريح و گردش براي كوتاه هرچند فرصتي هر جودياز
جرويس كودكيهاي باغ به.ميكند معاشرت پندلتون جوليا با.ميزند سر سالي خانواده به
كه تصاويري ميخندد ، و است شاد او لحظات اين تمام در.ديگر عجيب كار هزاران و ميرود
ثبت ذهن در را آنها همه كه است جذاب برايش آنقدر نديده ، زندگياش از اين از پيش تا هرگز
.ميكند ضبط و
;نميسوزد برايش دلت سيندرلا مثل هرگز اما است ، يتيم دختر يك كوزت يا سيندرلا مثل جودي
و نميشنود كسي از زور حرف هرگز.دارد خودساختهاي شخصيت و است مستقلي كاملا دختر چون
ميخواهد دلش كه آنطور اوضاع فقط است ، مطلق خوشبخت او بلكه.نميكند بدبختي احساس هرگز
از را مشكلات و قضايا او.ميبينيم ما كه نيست آنطوري هرگز قضايا از او تعبير.نيست
.ميكند فصل و حل خودش شخص چشم دريچه
تا شبها شبانهروزي مدرسه در كه باشد دختري تنها شايد.نيست معمولي دختر يك هرگز او
غرق خود توهمات در او.بيپاسخ نامههاي هم آن مينويسد ، نامه و ميماند بيدار ديروقت
يك روي كاغذي است تصويري برايش داد ، نجات منجلاب از را او كه كسي بابالنگدراز.است
شعر ميرود ، راه ميكند ، دل درد.ميزند حرف او با خودش ذهني توهم در او اما ديوار ،
.ميگيرد راهنمايي او از و ميخواند
ميكند ، زندگي خودش سني محدوده در كه بااستعدادي دختر.است بااستعدادي دختر ابوت جودي
آنقدر جودي.نميكند زندگي سنش از جلوتر لحظهاي حتي هرگز و مينويسد و ميخواند درس
همان كنارش پندلتون جرويس است ممكن نميكند تصور هم درصدي حتي كه است بيپيرايه و ساده
پيشبيني به عادت جودي ، .مشترك فاكتورهاي تمام وجود با.باشد نامرئي بابالنگدراز
اول جايزه نميكرد فكر هرگز نوشت را قصهاش اولين كه روزي چون ;ندارد اتفاقات
.كند خود آن از را داستاننويسي
را اتفاقهايش و حوادث همه پندلتون جرويس نام به نويسندهاي كه است قصهاي قهرمان جودي
تمام پايان حتي اوبردارد گام مسيرها اين در و بيايد قهرمان تا است منتظر فقط و نوشته
.ميداند را راهها
همان بابالنگدراز.نميآورد شانس آنقدر كاش اما كاغذي ، نابغه يك است ، نابغه جودي
.ميگرفت تصميم تنهايي در و ميماند تنها واقعا لحظاتي جودي كاش.نبود پندلتون جرويس
جاي من اگر اما باشم او جاي ميخواست دلم و دارم دوست را او.نميشد قهاري نويسنده كاش
آرزو خودش سيندرلا.ميكردم تعيين تكليف زندگيام براي بيشتر قدري داشتم دوست بودم ، او
اما.بيايد او دنبال به قصه تا گذاشت جا را كفشش رفت وقتي.برود مهماني آن به تا كرد
اسم ابوت جودي.شده نوشته او آمدن وجود به از پيش كه است قصهاي قهرمان جودي
و بنشيند ديگري اسم هر جودي جاي قصه اين اصلي الگوي در ميتوانست.نيست منحصربهفردي
.شود موفق
آنقدر سرنوشتش ميزد ، سر بيراههها به گاهي و نميرفت درست را راهها تمام جودي اگر
تجربه بيشتر ميتوانست پينوكيو مثل كند ، خطر بيشتر ميتوانست او.نبود مقطوع و محتوم
مثل باشد ، قلبها شاهزاده باشد كاغذي نابغه يا قهرمان يك اينكه جاي به ميتوانست و كند
نابغه را ابوت جودي.دارد جاي جهان همه قلب در دروغهايش و خطاهايش همه با كه پينوكيو
.ميناميم1 كاغذي
:پينوشت
دانا ميمنت ترجمه وبستر ، جين نوشته لنگدراز ، بابا.1
|