رنج و درد فرزند
ديگر نگاهي از تختي
سمبليك نامي غلامرضا
ورزش حاشيه

رنج و درد فرزند
تختي و لوگوتراپي
!رضا":ميگفت خود با و بود پذيرفته را آن مسئوليت و بود خوديافته را زندگي معناي تختي
"است برده رنج همه از بيشتر كه است كسي به متعلق توست مال آينده برو و بگير را خود توراه
گلعنبر جليل دكتر
"فرانكل ويكتور" نام به برميخوريم انساني شخصيتي به روانپزشكي و روانشناسي تاريخ در
سال در و رسانيد پايان به را پزشكي دانشكده در تحصيل سال 1930 در وي "Victor Francle"
در و افتاد نازيها اسارت به كه بود وين روشيلد بيمارستان اعصاب بخش رياست سمت در 1942
تا مرگ اردوگاه از.گرديد نائل "معنادرماني" "Logotherapy لوگوتراپي" كشف به اسارت اين
man in search معنا جستوجوي در انسان" جمله از وي بعدي نوشتههاي با اگزيستانسياليسم
گسترش آمريكا به انتقال با كه آمد پديد روانشناسي در عظيمي خودشكوفايي "for meaning
.يافت وسيعي
ويكتور.است انساني هر انگيزه و محركه نيروي اولين زندگي در معنا يافتن براي تلاش
آتش تنورهاي در همسرش و برادر پدر ، .داد دست از را خود كس همه نازيها اسارت در فرانكل
پس يكي ديگر زندانيان و اطرافيان.دادند جان بيماري از خانواده اعضاي همه.رفتند بين از
توانست و درنياورد پي از را فرانكل شكنجه و سرما گرسنگي ، چگونه امادادند جان ديگري از
.است اهميتي قابل موضوع خود كند ، نگهداري شايستگي به زندگي از
سلسله عيار آخرين ياد به كلاس در اينجانب ميگفت ، را ماندن زنده علت فرانكل كه زماني
زندگي در نمود ياري را فرانكل كه زندگي انگيزههاي همان.افتادم تختي غلامرضا عياران
روز سياسي اسلحه كه لحظهاي تا نمود كوشش دراز ساليان ماندن زنده براي و بود موجود تختي
.درآورد پاي از را وي
چرا كه ميكرد سوال ميبردند رنج متعدد ناراحتيهاي از كه بيماراني از فرانكل دكتر
به شيفتگي را يكي وان فرزند ، به عشق را ديگري وطن ، به عشق را يكي !نميكشند؟ را خودشان
خود را زندگياش معناي بايد فرد هرميدارد نگه زنده آينده به اميد و مادر پدر ، همسر ،
در تختي فشرده محيط و فرانكل براي نازيها اسارت در خود براي كه چيزي تنهاكند جستوجو
.بود آزادي ميماند ، باقي ايران
نبيند بندي و قيد هيچ و كند انتخاب حادثهاي هر برابر در را خود تفكر نوع اينكه آزادي
ماندلا و تختي فرانكل ، امثال ولي هستند معمولي افراد اكثرا زندانيان.مردم به خدمت جز
خويش سرنوشت بر باشد ، رنجهايش شايسته اينكه انتخاب با ميتواند انسان كه كردند ثابت
.آيد غالب
".گرفتم خو درد اين با و بودم رنج و درد فرزند من":ميگفت تختي
نحوي چه به و دريافته را انساني نيروي اين بتوانيم چگونه كه ميگيريم ياد لوگوتراپي در
ميرود ، زوال به رو ارزشها كه محيطي در.باشيم زندگي مسئول تا برانگيخته را حس اين
.دانست نگاهداري شايسته را زندگي ميتوان و بست زنجيري هيچ با را انديشه نميتوان
!رضا":ميگفت خود با و بود پذيرفته را آن مسئوليت و بود خوديافته را زندگي معناي تختي
برده رنج همه از بيشتر كه است كسي به متعلق توست ، مال آينده برو ، و بگير را خود توراه
".ميسازد چگونهاي هر با دارد چرايي خود زندگي براي كه كسي" نيچه قول به "است
دست مبارزه از و كشيد زحمت سالها داشت ، را ملي تيم عضويت دوره طولانيترين كه كسي آن
در فراواني معناي فردي ، كمكهاي تا گرفته بويينزهرا زلزله از مردم به كمك در برنداشت ،
.نمود مردمخواهي آرمانهاي فداي را ورزش در قهرماني امتيازات و داشت خود درون
پسري كه شد متوجه ميگذشت ، نادري خيابان از تختي روزي كه بود يوكوهاما مسابقات از پس
خطاب تختي.ميگويد بد ديگري كشتيگير از و ميكند صحبت او موفقيت درباره خود دوست با
جامعه اين چراغ و چشم و آرزو و اميد كه شما بياييد باشيم ، انسان بياييد":گفت پسربچه به
اين كه جايي تا چرا.نشويد آشنا ركيك كلمات و زشتيها با كه بگيريد ياد حالا از هستيد ،
"...!ميآوريد؟ زبان به را ناپسند و زشت كلمات چرا است ، دلنشين و خوب گفتههاي همه
ادب توفيق جوييم خدا از
رب لطف از ماند محروم بيادب
.دنياست نيرومند و قوي مرد نمونه و سمبل تختي بلور ، حبيبالله مرحوم گفته به
يك از ورزشي امكانات ابتداييترين با فردي چگونه كه بود اين بيگانگان توجه علل از يكي
زانو به داشتند ، بهتر محيطي و تغذيه و ورزشي پيشرفته روشهاي كه را آنان سوم جهان كشور
جسمي چه" نيرو ، همه اينبود پنير و نان تغذيهاش اوقات ، بيشتر در كه كسي.بود درآورده
و عميق ايمان از همه مسئوليت پذيرش و شايسته كارهاي انجام مثبت ، ديدگاه ،"روحي چه و
.ميگرفت سرچشمه او خالصانه
بانويي مادر.شد مواجه بسياري اقتصادي مشكلات با كار دادن دست از با پدرش تولد ، هنگام
خانواده مالي دشواريهاي با را كودكي.خانواده فرزند آخرين غلامرضا و بود باايمان
و جسمي تسلط و رهبري حس.گشت دريادل و دلباز و دست آزادهاي بزرگسالي در ولي گذراند
در مدرسهاش در تا مادرش و بود تحصيلش شروع كه سالي مهر اولبود قوي رفقايش بر او روحي
.بود خانه غمهاي از فرار و فكري تحول شروع نمود ، هدايت را او خانيآباد ، محله
همكلاسيهايي.داشت والايي ارزش برايش باستاني ورزش مشاهده ابتدايي دوران همان از
درون باستانيكاران پهلوانانه عمليات و مرشد شاعرانه بيانات غرق همه داشت ، خود مشابه
به بچهها از يكينميشد جذب ولي ميديد زيادي سالهاي و همسن تفريح ، زنگهاي گود ،
جلب خود به را تختي توجه بود ، گرفته "فرفره مهدي" لقب چرخيدن خوب علت به كه مهدي نام
وارد گود درون به بتوانند روزي كه ميكردند آرزو و ميرفتند زورخانه به دو اين كرده ،
به كه كساني مشاهده از غلامرضا.بخواند شعر برايشان مرشد و گيرند دست به ميل شوند ،
پيشنهاد دوستان به.ميبرد لذت درميآوردند صدا به را زنگ گود به ورود بدو در احترامشان
را گود دوستان.داشت سال پانزده زمان آن در.كنند حفر گودي منزل نزديك خرابه در كه نمود
.ميشود گود آن قدرتمند و ميرسد خود هدف به او نموده ، حفر
علم تحصيل به او كه بودند مايل غلامرضا به شديد علاقه علت به وي برادران و خواهران اما
ديگر و نموده ازدواج آنان چون ولي نديده صلاح او براي را منزل از رفتن بيرون و بپردازد
شود زورخانه وارد اينكه تصور نيز طرفي از و نبود ، خانه از وي شدن خارج براي چنداني مانع
بود ، برايش قوي انگيزهاي خود بگيرد ، مدال و كند فني ضربه را حريف و درآيد صدا به زنگ و
.ميداد كار اين به تن
آثار و عمل يك بهعنوان متاسفانه كه) خانيآباد در پولاد ورزشي باشگاه ديدن با تختي
.شد باشگاه آن جذب سعديان و بلور چون پايتخت مشهور كشتيگيران مشاهده و ،(نشد حفظ تاريخي
پسري غلامرضا.كرد ثبتنام را تختي غلامرضا داشت برعهده را باشگاه رياست كه رضيزاده
افراد كه ميكرد تمرين بعدازظهرها خاصه خلوت مواقع در.خجالتي بسيار و بود لاغراندام
.ببينند را او كمتري
به سال همان در.كرد شركت "فرانسه كاپ" مسابقه در سالگي نوزده در سال 1328 در
داشت درآمدي و ميكرد كار هم اينكه از.نمود كار به شروع نفت شركت در و رفت مسجدسليمان
كرده ارزشيابي فرانسه كاپ در را خود.بود خوشحال بسيار ميپرداخت ، كشتي تمرين به هم و
سال يك.نگشت واقع قبول مورد ولي.نمود مرخصي تقاضاي نفت شركت از مادرش ديدار براي.بود
.است خواندني تختي استعفاي متن.داد استعفا كه بود نگذشته استخدام از
يك مرخصي با مسجدسليمان نفت شركت اداره كارگزيني رياست مقام اينكه از متاسفم بسيار"
هستم قائل فراواني ارزش خودم مادر براي من آنكه نظر از.نفرمودهاند موافقت اينجانب ماه
مرخصي با و نميبينم او امر اطاعت جز چارهاي بروم ، ديدارش به كه است خواسته من از او و
.بپذيريد را اينجانب استعفاي است خواهشمند.است نشده موافقت نيز من
".تختي غلامرضا:احترام نهايت با
در اول مقام كسب با سربازي ضمن.رفت سربازي به و آمد تهران به استعفا برگ ارائه از پس
خدمت پايان از پس.كرد كسب كشتي تمرين براي بيشتري ساعات كشوري مسابقات در ششم وزن
زندگاني و ورزشي اصلي تحول مبدا.نمود شركت فنلاند جهاني انتخابي مسابقات در سربازي
پس و ورشو در موفقيت.بود هلسينكي المپيك آن متعاقب.ميشود شروع اينجا از تختي غلامرضا
.ميشد آماده ملبورن المپيك براي شوروي در آلبول كردن فني ضربه با آن از
دعا طلب و خداحافظي مادرش با هميشگي روال طبق تا رفت منزل به ايران ملي تيم حركت شب
ادب و عشق آري.بود متداول نيز مادر توسط كردن رد قرآن زير از و اسفند كردن دود.كند
.ميدانست او مديون را موفقيتش بلكه و نشد كمرنگ شهرتش با مادر به تختي
تقابل ، و كينه جاي به مسابقه و بازي در حتي.داشت فرق پهلوانان همه رفتار قديم در
كشتي دقيقه ده ضمن مثلا.ميشد داده حريف به بيشتري فرصت.ميشد مراعات انساني موارد
يكي با و كردن خاك و بارانداز يك به امروزه كه حالي در ميشد بدل و رد فن دهها گرفتن
جاي مردم و داوران براي پيشكسوتان كه همانگونه.ميشود تمام وقت اضافي گرفتن امتياز دو
و بوده قوي نيز ارزشها رعايت و انساني روابط در نميگذاشتند ، باقي شدن برنده در شكي
.بودند خويش مربي مطلق تابع
.رفت هم كشتي او رفتن با و نمود تبديل ملي ورزش به را كشتي تختي
مسابقات پايان تا و داد شكست فني ضربه با را تن چهار خود حريف شش از ملبورن المپيك در
منفي امتياز هشت آمريكايي استيكل و شش روسي كولايف كه حالي در داشت منفي امتياز يك فقط
به يوكوهاما جهاني مسابقات در پيروزي از پس.بود مثبت هم شكست زمان در تختي.داشتند
دوم مقام مسابقه اين از قبل خود كه زيرا نهراسيد شكست از هرگز كه نمود توصيه وطن جوانان
شوند نااميد كوچكي مسئله هر از جوانان اگر من نظر به":بود معتقد تختيبود كرده كسب را
".رفتهاند ناصوابي راه
دهد سر ورزش هنگام در كه نبود شعاري تنها اين و.است ويراني در عمارت بود معتقد او
نيز او انساني سجاياي از.داشت امر اين به اعتقاد اخلاقي و زندگي مراحل همه در بلكه
گرو در وي جسمي نيروي.برشمرد را او حد از بيش تواضع و آرام شخصيت طبع ، مناعت ميتوان
هراس وي از رژيم.بود بري جامعه متداول درگيريهاي و روز غوغاي از.بود او فكري ظرافت
چرا.نميداد او به را سالن درون در كشتي ديدن اجازه حتي و كرد دور كشتي از را او داشت
و حقوق اندك.داشت بزرگ روحي.داشت بيم او والاي انسانيت از حكومت و بود انسان او كه
به ماديات از ورزشي كارشناس و مفسر عطابهمنش قول به.ميداد محتاجان به را خود مزاياي
معتقد چون نداشت بدانها توجهي و نميكرد نگهداري خاصي قفسه در را مدالهايش.بود دور
به عشق كشتي فدراسيون در حتي نبود طالب را پستي و مقاماست مردم قلب در مدالها بود
اصالت خارجي زياد سفرهاي عليرغم.ايراني اصيل آهنگهاي خاصه بود قوي وي در موسيقي
.ميداد ترجيح را هنري كارهاي و داشت علاقه ادبيات و شعر به.مينمود حفظ را خود ايراني
انگيزههاي همان با عمر پايان تا نميكشتند را وي سياسي كوتاهفكران و تنگنظران اگر
در چهره محبوبترين مصدق مرحوم از بعد ميتوان را تختي حال هر به.ميزيست انساني قوي
ايران دولت كه گفت بايد خاتمه در.است دشوار بس كردن ادا او حق ولي دانست مردم اذهان
.گردد پاك او وجود از كشتي عالم تا نموده محاصره را تختي جهات جميع از صادره امريه طبق
.آمد عمل به مهرآباد فرودگاه در ملي موفق تيم از كمنظير استقبال يوكوهاما ، از بازگشت در
از.است ملي جبهه مركزي شوراي عضو دارد افتخار كه كرد اعلام مطبوعاتي مصاحبه در تختي
او كه ماه 1346 دي تا 17 شد آغاز تختي با طرفدارانش و شاه مبارزه يعني 1340 تاريخ اين
.رساندند قتل به آتلانتيك هتل در را
:پينوشت
.است قهرمان اشك كتاب از همه شده نوشته پرانتز داخل مقاله متن در كه تختي گفتار *
ديگر نگاهي از تختي
بمان اسطوره همان
رهبر محمد
شخصيت ميريزد ، هم به را چيز همه شود ، باز اسطورهاي عالم به پايش وقتي تاريخ
يك و جراحي تيغ زير ميكشاندش ميكند ، مثله ميشكافد ، ميكند ، آناليز را ما دوستداشتني
و ميمانيم ما بعد و نيست هميشگي دلدار آن كه است رويمان جلوي ديگري كس كه ميبينيم بار
است ، بدي چيز حقيقت كه گفت ميتوان اينباره در حداقل مجهول ، گذشتهاي و مخدوش خاطره يك
چه ;باشد نداشته همراه به آسايشي هيچ و كشاند آشوب به را ما آرامش همه است قرار وقتي
.است كارسازتر شيرين دروغ آن وقتي تلخ حقيقت اين به است نيازي
است ممكن تاريخي تختي كرد ، زندان به عقل خرد ، فتواي به بايد نيز اسطورهاي تختي درباره
و مجلات حافظه در كنكاش با بتوان شايد و باشد نداشته تلاقي اسطورهاي تختي با
اين در است حاصلي چه اما رسيد ديگر نتيجهاي و تحليل به تختي روزگاران روزنامههاي
از دست نيست كشتيگير اصلا اسطورهاي تختي كه بداند اگر ما پژوهشگر ;اسطورهسوزي
ياد به روزها آن از هيچ كه جوانان از ما مردم كه پهلواني آن ميدارد ، بر تاريخي سرتختي
.نيست تختي ميورزند ، عشق آن به ندارند حافظهاي ديگر كه پيرمردان تا ندارند
نيك خصايل آن همه و است آمده عسرت زمانه اين در كه ساختهاند ذهن در را پهلواني آنها
بسازند ، حماسهوار را رفتنش چطور تا خواستهاند و است رفته كار آخر و داشته را متروك
جنس از بايد مرگش پس بميرد ، عادي مردمان راحتي به نميتوانسته قامت بدين پهلواني
را رستم فردوسيوار ما مردم است ، رستم قصه مانند تختي حكايت نباشد ، كوچك مرگهاي
.آورد ياد به را سيستاني يل آن كه نميدهد جرات خود به كس هيچ ديگر و ساختهاند
بزرگ وهم
ناصري اميرحسين
پس.آمدم دنيا به او مرگ از پس سالها.ميترسم باشد ، بزرگ وهم يك هم او ميترسم
"تختي" كلمه خواندن براي رفتم مدرسه كه وقتي.نداشت تلاقي هم با ما زندگي خط هيچگاه
ميتوانستم ديگر رسيد "ي" حرف به درس وقتي.الفبا حروف پايان تا ميداشتم حوصله بايد
من ، دورتر سالهاي ورزشي كيهانچه يعني بفهمم نميتوانستم هنوز ولي بخوانم را تختي
بزرگ كه ميخواندم.ماه دي اواسط يعني.بود وقتها همين آن و مينوشت او از بار يك سالي
و بود وقت حكومت دشمن ميگذاشت ، احترام همنوعان به ميكرد ، كمك فقرا به بود ، مرد بود ،
آنقدر.بزرگتر و بزرگتر.شدند بزرگتر هم جملات همين شدم كه بزرگتر.كشتناش سر آخر
شده بزرگ ذهنم در آنقدر حالا او.ماست تاريخ اسطورههاي از يكي او لابد گفتم ، كه بزرگ
بااحترام را او و خريدم زيبا صندوقچهاي ناچار.كنم حفظاش مغزم در نميتوانستم كه بود
خاك سانتي چند صندوقچه روي.ميگذرد صندوقچه در او حضور از مدتها حالا.گذاشتم درونش
.بدهم جايش ذهنم در جايي تا ميماند كوچك كاش اي.بود نشده بزرگ او كاش اي.است نشسته
.ميپرداختند عمقاش به كمي كردند ، بزرگ برايم را او كه آنهايي كاش اي
خودكشي بشنوم ميترسم كه بزرگي آدم يك شد اوهم.عمق بدون بزرگ كردند بزرگ را او كارهاي
ذهنم در كه اسطورههايي همه مثل هم او ميترسم.بدانم را اشتباهاتش ميترسم.كرد
.عميق نه اما بزرگ وهمي.باشد وهم يك ساختهاند
ندارم حسي
نمازيخواه سحر
مورد در حسي هيچ" كه بود اين رسيد زبانم به كه جمله نخستين بنويس ، تختي از گفتند وقتي
داشته پيشكسوتي چنين به خاصي عرق كه بنويسد او مورد در بخواهي كسي از است بهتر ندارم او
تختي به نسبت حسي كه فردي ميگشت من مثل فردي دنبال ورزش گروه دبير گويا اما "باشد
.ندارد
و فوتباليستها به نسبت هم بچگي از تو:دادم پاسخ چنينم؟ چرا پرسيدم خود از بعد
.داشتي نگه بيگانه آنها عوالم و اخبار به نسبت را خود هميشه و نداشتي حسي كشتيگيرها
مورد در حسي چه تو پرسيدم هنر و ادب گروه در همكارم از.اينچنينم من فقط شايد گفتم
شما پرسيدم دانشگاه صفحه در همكارم دو از.ميشناسم را عروسش پسرو بيشتر گفت تختيداري؟
صفحهبندي به را مطلبشان تا مينوشتند تند تند كه طور همين داريد؟ تختي مورد در حسي چه
."حسي هيچ":گفتند و انداختند بالا شانهاي بيميلي با برسانند ،
ياد.افتادم (ع)رضا امام حرم در مدالهايش ياد شدم كه عميقتر "تختي غلامرضا" واژه روي
بهارستانمان محله بقال ممدآقا ، كه افتادم دوستياش مردم و مردمداري از حاكي عكسهاي
بستني آمدن بيرون منتظر كه طور همين بود سردم روزها هميشه كه من و بود زده دخلش بالاي
را بزرگش مدال !گرفته عكس لخت و نيست سردش چطور تختي ميكردم فكر بودم ، يخچال از قيفي
و ميزند حرف او از خيلي پدرم كه است پهلواني همان ميفهميدم مدال آن از و ميكردم نگاه
و دارند دوستش همه انگار ميشود او از حرف وقتي كه است مردي همان اين.دارد ارادت او به
تنها شدم متوجه سال بيست از پس و امروز كه مني.من جز بزنند حرف او از ميخواهند همه
يا است بد "بيحسي" اين نميدانم هنوز و منند همچو سالهايم و همسن از بسياري و نيستم
به نسبت كه باشم داشته را حق اين ميتوانم كه ميدانم اما شرمآور؟ يا است طبيعي خوب؟
هستند عاشقش همه كه كسي آن عاشق ميتوانم باشم ، نداشته حسي رشتهها تمامي پهلوانان
كه بدانم بايد فهميدم امروز اما.باشم بيحس قهرمانان معروفترين به ميتوانم نباشم ،
بد واقعا بيحسي اين آيا كنم انديشه و كنم برملا را بيحسي اين ميشوم مجبور هم روزي
!است؟
سمبليك نامي غلامرضا
غلامي احمد
بودم ، خوانده گردون در را داستانهايش كه بود ، نويسنده يك اسم فقط من براي "تختي" بابك
دنبال - ورزشكاران بهخصوص - بعضيها.فهميدم بعد را اين.است تختي پسر نميدانستم اصلا
هم و بودم هم تختي نشان دنبال من اما.نمييافتند انگار و ميگشتند او در پدر از نشاني
.نميكنم فكر ديگري چيز به كه است بزرگ آنقدر برايم قلم شان و بود نويسنده بابك آخر.نه
:تهران شهر جنوب بچههاي قول به يافتم ، صميمي و ساده را او ديدم را تختي بابك كه بعد
با بابك.است نرفته پدرش كه رفته را راهيدارد را پدر نشان اما تختي بابك !خاكي
.است تختي پسر داد نشان ميكند ، منتسب پدرش شهرت به را او آنچه از فاصلهگيري
به كه كرد كار مجلاتي در و نوشت داستانهايي كه زماني خصوص به.نخورد را پدرش شهرت نان
پدرش هواداران دل نميخواست دلش تنها نه او اما.ميزد آسيب پدرش شهرت به بعضيها زعم
پدر زيرسايه از كرد تلاشبود خودش هويت اثبات دنبال بلكه كند ، راضي دليلي هر به را
در ".غلامرضا":دارد سمبليك نامي پسرش اكنون.كرد ثابت را خودش و آمد و بيايد بيرون
تختي غلامرضا.ميترساند را آدم سمبليك و ملي پيشينه با نامي داشتن سمبلها سرزمين
كوچك نوه اين "غلامرضا".آشنا فرهنگ با و بيگانهاند ورزش با كه دارد فرهنگي خانوادهاي
كشيد؟ خواهد بيرون نام اين سنگيني زير از را خود چگونه سوم هزاره در تختي
تختي هنر
غني مهدي
مبارز و سياستمدار نه داشتهايم كم ورزشي ستاره و ورزشكار نه ما داريم ياد به وقتي از
داشته دستي هم ورزشي عالم در كه مبارزي و سياستمدار نداشتهايم شايد اما انقلابي ، و
در چنان همواره سياسيون و مبارزين.يابد دست جهان قهرماني مقام به كه ويژه به و باشد
ساير به پرداختن فرصت كه ميشدهاند غرق بينالمللي و داخلي درگيريهاي و سياسي مسايل
ورزش گذشته رژيم در.نمييافتند را...و هنر و ورزش جمله از اجتماعي و شخصي نيازهاي
حوزه اين به منفي نگاهي مبارزين عموما اساس همين بر و بود حاكميت كنترل و انحصار در
شور ميداد ترجيح بود نگران سخت مبارزات گسترش از كه نيز حاكميت.داشتند اجتماعي فعاليت
سياسي عرصه در آن تراكم با تا گيرد كار به ورزش چون حوزههايي در را جوانان هيجان و
تحليل اين به سياسي عرصه پيشتازي به اعتقاد با نيز انقلابيون و مبارزين.نشود روبهرو
از و كرده سرگرم را اجتماعي اقشار و نيروها ورزشي ، بخش تقويت با حاكميت كه ميرسيدند
دوره جز به شد باعث كه بود سويه يك نگاه همين شايد.ميدارد باز اصلي دردهاي به توجه
شد منحصر روشنفكران و نخبگان محدوده به سياسي مبارزات سالها نفت ، كردن ملي نهضت كوتاه
ديگر الگويي تختي اما.ماند ناكام عرصه اين به مردمي و اجتماعي اقشار ساير كشاندن در و
جهاني مقام به درخشيد ، ورزش عالم در او.داد آشتي ورزش با را سياسي مبارزه آفريد ، را
كه ورزشي بود ، كشتي رشته قهرمان.نبود او هنر تنها اين اما شد ، ملي قهرمان و يافت دست
جمعي ورزشهاي برخلاف ميشد غرور و فرديت ساز زمينه طبعا و داشت تكيه فردي توانمندي بر
جوانمردي ، در ورزشكاران همه سرآمد اين عليرغم تختي اما.ميطلبد را تعاون و جمعي روح كه
بود ، ملي جبهه ورزشي كميته عضو.نشد خلاصه اين در تختي هنر هم باز اما شد تواضع و گذشت
او كه درسي اما بودند او پيشكسوت مصدق دكتر ياران چون بسياري نخبگان سياست عالم در گرچه
حفظ با داد نشان او.است نشده آموخته خوبي به هم هنوز آموخت مبارزين و سياستمداران به
همپاي و شد وارد علم و اقتصاد هنر ، ورزش ، چون اجتماعي عرصههاي به ميتوان سياسي هويت
از كثيري بوئينزهرا زلزله سال 1341.بود تاثيرگذار آن از بيش شايد و سياست حوزه
با ملي ، جبهه عضو مبارزي هم و است ملي قهرمان هم اينك تختيكرد بيخانمان را هموطنان
و افتاد راه به پياده (امروز عصر ولي) پهلوي خيابان در جبهه ورزشي كميته اعضاي همراهي
پول قهرمانشان پاي در آنقدر مردم.پرداخت زلزلهزدگان براي مردمي كمكهاي جمعآوري به
كمك ديگر كردند اعلام و شد مشكل همراه هيات براي آن جمعآوري كه ريختند جنس و
تا نشست منتظر نبايد كه داد نشان كشورش آينده و روز آن سياستمداران به او.نميپذيريم
غيرمردمي حاكميت كه ماند انتظار در حتي يا كشند مردم سر به دستي لطف سر از حاكمان
را تختي هنر اين.زد بالا را آستينها ميتوان.آيد كار سر بر مردمي رژيمي و شده سرنگون
.بردهايم ياد از است سالها
ورزش حاشيه
مينويسد تنيس تاريخ ناوراتيلوا *
اسطوره.شود بازنشسته ندارد خيال زوديها اين به دنيا تنيس پيرزن ناوراتيلوا ، مارتينا
بهعنوان استراليا در "كاست گولد" جام نفره دو قسمت در قهرماني با دنيا تنيس ساله 46
"زوررا" كنار در نيز گذشته سال كه ناوراتيلوا.ميشود محسوب تنيس در قهرمان پيرترين
سال كه 29 "كوسنتسوا سوتلانا" كنار در استراليا در شد ، مادريد جام نفره دو قسمت قهرمان
هفته مجموع 331 در تا 1987 سال 1978 از كه ناوراتيلوا.شد قهرمان است ، جوانتر او از
فقط سنديوانهام من":گفت موفقيت اين از بعد شد ، اول جام در 167 و بود جهان اول نفر
ولي.دهد انجام ميدهم ، انجام سالگي در 46 من كه را كاري آن نبايد كس هيچاست عدد يك
".ميدهد انجام ميكند فكر كه آنچه از بيش كسي هر كه دارم اطمينان
نوامبر و 15 پذيرفت را آمريكايي مليت سال 1981 شده ، متولد پراگ شهر در كه ناوراتيلوا
هر در ناوراتيلوا كه است ذكر شايان.كشيد كنار زنان تنيس انفرادي مسابقات از سال 1994
مجموع 56 در مختلط نفره دو در همچنين و زنان نفره دو و انفرادي در يعني قسمت سه
سال گرنداسلم اولين در دارد قصد خود ساله يار 17 همراه به او.است برده را گرنداسلم
.كند شركت نيز ميشود آغاز استراليا ملبورن در آينده هفته دوشنبه از كه 2003
اونيل شكيل از محبوبتر نويتسكي *
در فوريه كه 9 NBA در ALL-star مسابقه تيم دو بازيكنان انتخاب به مربوط رايگيري در
موريكس دالاس تيم آلماني ستاره نويتسكي درك فوروارد پست در ميشود ، انجام آتلانتا شهر
جالب.دارد قرار سوم رده در (سوتا مينه) گارنت كوين و (آنتونيو سان) دانكن تيم از بعد
اونيل.است نهم NBA ستاره فوق اونيل شكيل از بالاتر نويتسكي نيز كل ردهبندي در اينكه
مينگ.است گرفته قرار هوستون تيم چيني متري غول 26/2 يائومينگ ، از پس سنترها ، قسمت در
و 7/7 امتياز با 2/13 ميانگين بهطور هوستون تيم در مينگ.است چهارم كل ردهبندي در
اين در بازيكن محبوبترين.ميرود شمار به NBA سنترهاي بهترين از يكي بازي هر در ريباند
.است ليكرز تيم ستاره فوق برايانت كوب رايگيري
است منتفي *
اين شد خواهند تلفيق هم با آقايان و بانوان ورزشي فدراسيونهاي كه شد اعلام پيش چندي
از پس كه سپنچي.نشد عملي پايان در ولي رفت پيش كارشناسي بررسيهاي حد تا موضوع
مورد اين در كرد صرفنظر فدراسيون رياست كانديداهاي كل جمع در حضور از كفاشيان صحبتهاي
كلي طور به ايشان معاون و سازمان رئيس سوي از موضوع اين گذشته روزهاي طي":ميگويد
".شد اعلام منتفي
ميدهد قرار فشار راتحت كوچك شوماخر ويليامز ، *
سال در تصادف خاطر به كه يك فرمول اسطوره و ويليامز -و.امب تيم رئيس ويليامز فرانك
بزرگترش برادر و خود تيم راننده شوماخر رالف مقايسه در مينشيند چرخدار صندلي روي 1986
رالف اماميكند هم تمرين ماشين يك مثل بلكه است ، سريعتر تنها نه ميشائل":گفت ميشائل
تا.است بوده خود اسطوره برادر سايه زير همواره ساله رالف 27 "ميكند پيشرفت روز به روز
خدمت به را ميشائل تا بود مايل سال 95 كه است كرده اقرار هم ويليامز فرانك كه جايي
.نشد كار اين به موفق بودجه كمبود دليل به اما بگيرد ،
ديگر موفقيتي *
شرايط زيرا شوند ، تلفيق هم در فدراسيونها كه است نشده ديده صلاح فعلي شرايط در گويا
.است ايران ورزشي فدراسيون موفقترين واليبال فدراسيون پذيرفت بايد.ندارد وجود آن پذيرش
اين از ديگري نشان مختلف ميزبانيهاي كسب اخير ، سال چند در رشته اين پيشرفت از جدا
يك (1382) آينده سال ماه شهريور ميتوانند دارند دوست را واليبال كه آنهايياست مدعي
مسابقات واليبال فدراسيون رئيس اعلام به بنا.كنند تماشا ايران در را جذاب مسابقات دوره
.شد خواهد برگزار ايران در سال 2003 ، جهان جوانان واليبال قهرماني
شهر شوراي در يك - يك *
سياسي و اجتماعي صفحات در شهر انتخابات براي داوطلبان نامنويسي خبر روزها اين
فتحاللهزاده علي و خادم رسول آمادگي اعلام خبر اما.ميشود چاپ وفور به روزنامهها
شخصي دلايل حتما المپيك قهرمان خادم رسول.داشت ديگري حكايت شهر شوراي انتخابات براي
شهر شوراي در حضور براي رسول انگيزههاي از صرفنظر.دارد انتخابات در حضور براي موجهي
توجه با.كرد پيشبيني را جالبي اتفاقات ميتوان شورا به وي راهيابي صورت در گفت بايد
زيبا ، فنون ارائه با ميتواند خادم رسول شوراها اول دور در جاروجنجال و دعوا سابقه به
داستان هم فتحاللهزاده اما.باشد ديگر گروه بر گروه برتري براي تعيينكنندهاي عامل
جا شهر شوراي در رقيبشان از سال چهار مدت به اينكه از استقلاليها قاعدتادارد جالبي
در پيروزي صورت در) فتحاللهزاده ورود با بنابراينخوردند دل خون خيلي ماندند
عابديني امير اگر البته.شوند هم 11 اينجا قرمز و آبي كه كرد تصور ميتوان (انتخابات
خواهد خود روبهروي را ديرينهاش رقيب نيز صفآراييها در قطعا بماند شورا در هم باز
.ديد
|