فرصتها و حقوق برابري مشكل و زنان
داري خانه حقوق
فرصتها و حقوق برابري مشكل و زنان
رسالت عصر بدانيم ، "برابريها" استقرار و "برتريها" سرنگوني عصر را امروز عصر اگر
هرگونه اثرهاي و پايهها كه آنست عدالتخواه ، بشريت با همگامي و همآوايي به تاريخي
براندازيم است ، بوده جانگداز و رنجآور ما جامعه در ديرباز از كه را بيعدالتي و تبعيض
تاريخي افتخارات و كهن تمدن ساقه بر را نوين محتواي و مفهوم با اجتماعي عدالت جوانه و
.زنيم پيوند خود
پس و است بوده مرد و زن حقوق و شئون در عميق اختلاف بيعدالتي ، زشت نمونههاي از يكي
هم هنوز آزادانديش ، و روشنفكر مردان و زنان آگاهانه و اوجگرا پيكار قرن يك بر افزون از
براي تلاش در را آنها توان و تاب و ميكند سنگيني انساني جوامع از بسياري پيكر بر
.ميفرسايد پيشرفت و بهزيستي
رسيدهاند ، انتخاباتي و سياسي حقوق به حدي تا زنان اخير سالهاي در نيز ما كشور در
براي كار حقوق و استخدامي قوانين از بهرهمندي و اداري منصبهاي مقامهاو تصدي راه
آن امثال و هنري ادبي ، علمي ، اجتماعي ، محافل و مجامع در شده ، هموار اندازهاي تا آنها
برازنده نقش ايفاي و شخصيت احراز در اما پرداختهاند ، خويش ارزشهاي ارائه و تكاپو به
بردن بين از براي اينهمه با.نيافتهاند چندان توفيقي مدني حقوق و خانواده حقوق در خود
.كوشيد بايد مرد و زن عادلانه برابري استقرار و مردان غيرعادلانه "برتري" بازماندههاي
ميكنند تصور كسانيكه هستند هنوز ميشود ، صحبت مرد و زن بين حقوق تساوي از وقتي
روابط در موجود ظاهري آرامش ريختن بههم در قصدي يا و است نهفته كار اين در غرضي
.دارد وجود آنها خانوادگي
در توازن و تعادل ايجاد حقوق ، تساوي از مراد زيرا است ، غيرمنطقي بسيار فكر طرز اين
و مرد نيمي طبيعت حكم به انسانهاييكه.انسانهاست بين اجتماعي شئون و خانوادگي حقوق
جنگل ، منسوخه قوانين از توارث به و گذشته غلط نظامات برخي تحت و شدهاند آفريده زن نيمي
امتيازات اين متاسفانه و شده داده غالب جنس بهعنوان مرد به ويژهاي مزاياي و حقوق
حقوق در تساوي از صحبت وقتي شرايطي چنين در.است گرديده كسر زن حصه و سهم از عينا
محروم آن از مدتها مختلف علل به كه حق صاحبان به است حقوقي بازگرداندن مراد ميشود
خاطري تشويش نبايد ميشود ناميده تساوي عنوانا كه حق بازگرداندن اين و بودند مانده
.كند فراهم
مرد آفرينش نظر از بهعنواناينكه بخصوص گروه يك به امتياز اعطاي سالم جامعه يك در
ميباشند ، زن آفرينش نظر از اينكه صرف امتيازات برخي از ديگر گروه كردن محروم و هستند
.است زندگاني عاليه نظام و هستي طبيعي فلسفه خلاف
نميتواند ويژهاي امتيازات و حقوق هيچكس معناست ، به متكي آن فرهنگ كه اجتماعي در
هدف اين به نيل براي حقوق برابري بهخاطر تلاش.خود فضيلت و دانش بهعلت مگر باشد داشته
انساني واجتماع كنند زندگي برابر حقوق با جامعهاي در آينده مادران زنان ، تا است اساسي
براثر مقررات و جامعه كه بازگرداند را حقوقي آنها به زنان جامعه از نابرابري ستم رفع با
بهرهوري و عدالت بسط در حقوقي برابري اين كه باشد ، .بود كرده سلب آنها از مردان غلبه
.باشد موثر كمكي زمين كره ساكنان از نيمي فعاليت نيروي از
پيكر از نيمي نفي و ميشناسد ستمگري را او به تبعيض و زن حقوق انكار انديشمند ، جهان
شايد بينديشد خويش مادي نيمه به تنها اگر بشريت.نميداند عاقلانه و عادلانه را خويش
توجيه قابل را آن نهان و پنهان اشكال كليه و مليت رنگ ، نژاد ، تبعيضاز انواع بتواند
.بداند
و غرورها و خودخواهيها ارضاكننده و استعماري نيات نشانگر بشري برتريجوييهاي
مادر ، استثمار توجيه اما شدهاند ، توجيه حقير زواياي اين از مادي ، منافع تامينكننده
.است باورنكردني انساني پيكر از نيمه اين تحقير و تصور غيرقابل دختر ، و خواهر
را خود سرپرستيو نيازمند و مجبور را خود بردگان چگونه بنگريد را استعمارگران
نيمجاني آنان وجود از خويش مادي مطامع بهخاطر ميكردند ، قلمداد قيمومت سزاوار
و اين ذاتي را زبوني و ضعف كه كيستميپرداختند آنان استثمار و تحقير به و ميساختند
.شناسد آن سزاوار را برتري قدرت
هر.گرفتهاند خو حقارت به شده استثمار و بزرگبيني به معتاد استعمارگر فرض ، در
.ميكند جلوه غيرممكن و بيهوده ديگري سوي از و ناروا و تجاوز يكي طرف از مبارزهاي
است مرد به محدود و منحصر زور كاربردن به كه است اين است ، مهم و پرمعني بسيار آنچه
كه آنجا دارد ، را جسماني خشونت ارتكاب آمادگي فني و رواني لحاظ از تنهايي به كه
تربيت بهوسيله زن افتادهاند ، اهميت از سلاحها استعمال براثر جسماني قدرت تفاوتهاي
به حال همه و جا همه در تقريبا زن تجاوز ، و هجوم برابر در.ميگردد بيآزار اجتماعياش
بسيار اثرات امر اين كه نيست گفتن به نيازي.است بيدفاع عاطفياش و جسماني تربيت سبب
.دارد جنس دو هر منطقي -رواني و اجتماعي رفتار روي بر دامنهداري
دارد جنسي خصلت بهويژه كه است خشونت و قهر از شكلي بر متكي همچنين پدرسالارانه زور
معرف فقط شده گزارش ناموسهاي هتك.مييابد تحقق ناموس هتك عمل در گونه كاملترين به و
كه است كافي حادثه "شرمزدايي" همان زيرا ميدهند ، روي كه ناموسهايياست هتك از بخشي
.سازد بيمناك محاكمه علني شرايطي سبب به قانوني تعقيب انديشه از را زنان
"خود ناموس" بهعنوان "خود زن" از كه ميداند اين در را شرافت و غيرت هنوز ايراني مرد
.كند ياد
كه تحليلي و تجزيه و آمده بهعمل لغت كتب كليه در "ناموس" از كه تعاريفي طبق تاكنون
.است شده برده نام "عصمت و عفت" بهعنوان آن از يكي است گرفته صورت
زن مورد در هم و مرد مورد در هم ميتواند و دارد عام جنبه كاملا "ناموس" كلمه لذا
.باشد داشته مصداق
زن بر كه ميباشد "ناموس" آن فاقد مرد زيرا) ندارد را مرد "ناموس" از بهرهاي زن اما
شده ، قتل مرتكب ;خود ناموس و شرف از دفاع خاطر به كه زني اخيرا ميبينيم حتي (دارد تعلق
انجام او شوهر دست به كار اين اگر درحاليكه.است شده ومحكوم گرفته قرار محاكمه مورد
تنها زن ناموس از دفاع كه است آن جالب نكته پس !ميگشت تلقي شوهر قانوني حق بود ، گرفته
"ناموس" مفهوم ما فرهنگ در مسائل اين به توجه با (شوهر و پدر ، برادر)است مرد حق فقط و
.است نشده درك
زنان وجود از تمامتر هرچه سرعت با دنيا كشورهاي اكثر كه درحالي است تاسف بسي جاي
انديشه و عقل اعجابانگيزشان و شگرف ترقيات و ميگيرند كمك توسعه و كمال به رسيدن براي
قتلهاي.ميشود محسوب مرد يك ناموس هنوز زن ديگر گوشهاي در ميسازد ، مبهوت را
زير و درميآيد لرزه به پشتش آنها شنيدن از انساني هر كه روزانه وحشتآور و نفرتانگيز
كه است قاطعي مدارك بهترين از ميگيرد صورت "...شرافت حفظ و ناموسپرستي و غيرت" عناوين
.ميكند تاييد و تبيين بهخوبي را امر اين
آنكه نه باشد مرد و زن از اعم افراد كليه و اجتماعي منافع حامي بايد قانون درحاليكه
بايد و نمايد تضمين و تامين ديگر برخي نابودي ازاي در را عدهاي نادرست خواستههاي
مقام و شان و حريم به تجاوزي و غيرعادلانه امري جنسيت از ناشي نابرابريهاي كه دانست
.است انساني
و نيست ديگر نژاد با نژادي و ديگر ملت با ملتي جنگ همانند مرد ، برتريجويي با مبارزه
و اساسي مقاومتهاي با تا است نشده عجين شده حساب مادي مطامع استعمار اين قالب در
نسبتهاي استقرار و ميگردند خويش عادات پايبند جوامع كه است درست.كند برخورد بنياني
حياتي منافع و خانواده و خانه بهخاطر مبارزه اين چون ولي كند جلوه آسان نميتواند جديد
مساوات ، روح شود ، اقدام صميمانه و آگاهانه اگر مطمئنا ميگيرد صورت نيز آن افراد همه
شكوهمند سنتهاي و آداب بر انسانها روابط و ميشود نفاق و شكاف جانشين عدالت و برابري
.مييابد استقرار
مقام و رتبه تنزيل در و نداشته آنان شئون در تاثيري كار و وظيفه هر به زنان پرداختن
از مواظبت و نگاهداري آن امور تنظيم و خانه براي زن اگراست بوده همداستاني آنان
است ، ازمرد ناتوانتر كه او به نسبت قضاوت در شده ، فرض ديگر اجتماعي امور انواع و فرزندان
و اونداشته فعاليت ميزان و نوع به ارتباطي زن ناتواني فرض.است نميشده حاصل تغييري
.نميگردد حاصل تغييري پيشداوري اين در
همطبقه گياه دو هرگاه و دارند يكسان رشد مساعد ، و مساوي شرايط در طبقه يك از گياهان
گياهاني چون زنان آيا.داشت نخواهند مساوي رشد نگاهداريم ، نامتعادل شرايط با را
بهمانند اينان آيا كردهاند؟ تلاش محيطي نامتعادل و غيرمساعد شرايط در كه نبودهاند
بودهاند؟ برخوردار برابري و حقوق مساعد زمينه و انصاف و عدالت اشعهانوار از مردان
و آقايي موهوم خيال به كه نبودهاند مردان امروزي جوامع در زنان نسبي ضعف مسئول آيا
ساختهاند؟ خود منطق توجيه را ساختگي ناتواني اين و كشيده استثمار به را آنان سروري
مزاحم اجتماعي امور در او شركت و زن سياسي و حقوقي رشد كه گردند معتقد بايد مردان
.باشد ميتواند نيز او اجتماعي و خانوادگي امور از بسياري مشكلگشاي بلكه نيست ، او وضع
و توانايي اعاده با ميشود وارد مردان بر اجتماع از نيمهاي فلج و ناتواني از كه فشاري
و زن ضعف كه شود حاصل يقين بايد.مييابد تسكين و تخفيف زن در كامل شخصيت ايجاد
زندگي ، سكون و آرامش بلكه نيست ، خانواده خوشبختي عوامل از او ظاهري و مطلق فرمانبرداري
.است شدن يكديگر تواناي مشاور و يار بودن ، هم كنار در
به اعتقاد و تعصب و گذشتههاست معلول زنان نسبي ناتواني كه بدانند بايد مردان همچنين
بيابد فعاليت اجازه مرد مانند به نيز زن اگر و ندارد علمي پايه مردان فكري قدرت برتري
.نميگردد مشاهده تساوي عدم و نارسايي هيچگونه
محور نابرابري اين هيچگاه ولي است نابرابر انديشهها و تفكر قدرت نيز مردان ميان در
.است نگرديده آنان بين تبعيض اساس ايجاد قبول
بايد.گردد تقويت زنان در بهنفس اعتماد روح بايد مردان در اعتقاد ايجاد موازات به
.گردند سياسي و اجتماعي امور انواع قبول آماده تعليمي و آموزشي برنامههاي با اينان
سياسي حقوق احقاق و سازند دور خود از اجتماعي مهم اين در را بيتفاوتي روحيه بايد زنان
.بشناسند خويش وظيفه بلكه حق ، از بالاتر را اجتماعي و
زندگي من ثانوي عادت كه جهاني در و است خويش بد و خوب سنتهاي"درگير" جامعه هر زندگي
مسئول سازمانهاي و دولتها.نيست سادهاي كار سنتها اين شكستن است زن بر برتري و تفوق با
يكباره اينها كه بدانند و روند عادت جنگ به بايد موانع برداشتن و مقررات وضع با
كمتر را بند اين از رهايي زحمت و است عادت بنده انساننميريزند فرو
اجتماعي نابرابريهاي در.پابرجاست و معتقد وميكند كرده چه هر به ميدهدو خود به
و فكري اعتقاد موجود وضع به "جنس" دو هر و گرفته خو تمكين به زنان و برتري به مردان
.كردهاند پيدا ذهني
مانند شرايطي در حتي را ، او گونه كودك وضع كه ميكند سير جهت اين در زن بودن نظر تحت
از را پيشرفت و بقا كه است مجبور همواره زن.سازد جاوداني عالي پرورش و آموزش شرايط
كار اين او.كند جستجو دارند ، دست در را قدرت زمام كه كساني بهعنوان مردان تصويب طريق
.داد انجامتواند منزلت و حمايت با خود جنسيت مبادله راه از يا تمكين راه از يا را
شده ارائه زن از حال و گذشته در آن ، فرهنگي رسانههاي سطوح تمامي در كه تصويرهايي
كرده عادت زن رو اين ازميگذارد دارد ، خودش از زن كه تصويري روي بر مخرب اثري است ،
.بداند بردگي و نفس عزت منابع كممايهترين از برخوردار فقط و فقط را خويشتن كه است
روزگاري نيز بردگي و است عام پديدهاي بشري جامعه در نيز متافيزيكي اعتقادات
"غريزه" يا تقدير كه بودند آن شيفته آنها از يك هر هواداران.بود چنين تقريبا
.قراردهند خود استدلال و بحث شالوده را بيولوژيك منشاهاي حتي و بشر تغييرناپذيري
درباره كه است آن نيازمند بهندرت ميبرد بسر كامل تسلط در قدرت ، از كهنظامي هنگامي
قرار ترديد مورد و ميشوند فاش كارش نتايج و شيوهها كه هنگامي.دهد سخن داد خودش
.ميشود واقع تغيير معرض در حتي بلكه گفتوگو ، و بحث معرض در نهتنها نظام ميگيرند ،
.ميبيند زن از شايستهتر را خود واقعا و نيست زن با ظاهري مقابلهجويي مقام در مرد
حقوق كسب مبارزه در.گردد خنثي ميتواند زن لياقت ابراز و كار ارائه با ذهني اعتقاد اين
ناباوراني مقابل در بلكه ندارند قرار حقوق اين دشمنان مقابل در زنان اجتماعي و سياسي
.است گرفته شكل غلط به آنها مغز و فكر كه هستند
كمك و ميدهد اصالت زن اجتماعي پيشرفت به كه اساسي و ضروري بسيار عوامل از يكي
جامعه امروزي تحولات با و نموده حاصل تغيير گذشته به نسبت او سيماي نهتنها تا ميكند
زن تصور چگونگي گيرد ، قرار او اختيار در نيز تحولات سير آن ، بر علاوه بلكه گردد ، هماهنگ
بهطور و سنتها رسوم ، قراردادها ، كليه با خود به نسبت تصور چگونگي است ، خود به نسبت
امريست آن دادن تغيير جهت همين به و دارد ارتباط انسانها رفتار بر حاكم قوانين كلي
.مييابد تحقق زمان بعد در لزوما كه وسيع فضاي در آموزشي
كلي فلسفه و هدفها مساله باشد ، مطرح جنسي تفاوتهاي مساله اينكه از قبل و شك بدون
دادن پرورش و ساختن هدف كه جامعهاي در كه پذيرفت را اصل اين بايد.است مطرح انسان
ارزش تساوي به اعتقاد با يعني ديگران و خود وجودي ارزش به اعتقاد با است انسانهايي
دقيقا نقشهاي طريق از و متحجر بعدي ، يك انسانها توصيف جامعهايكه در انسانها ،
تعصبهاي تحتتاثير او با رفتار چگونگي و ديگري مورد در قضاوت نيست ، قبلي تعيينشده
ميتوانند مرد و زن و نميگيرد جنسيقرار دليل همان به و مذهبي نژادي ،
تشريك همكار و همفكر انسان دو موجود ، دو بهعنوان ارزشي خاص قضاوتهاي هرگونه از عاري
هرچيز از قبل بايد باشد لازم آموزش اصول در تجديدنظري اگر بنابراين.باشند داشته مساعي
به.باشد داشته انسان وجودي فلسفه كردن روشن در سعي عمومي و كلي مساله يك عنوان به و
توجه دنيا كدام و زمان كدام براي خصوصيات كدام با انسان كدام به شود روشن بهتر عبارت
طريق از دقيق چنين تفكيكي با و شديد چنين كه مردي يا زن انسان كه است طبيعي.دارد
.باشد داشته هماهنگي خارجي متنوع حقايق با بتواند كه است مشكل ميشود ، توصيف خاص نقشهاي
كه سازيم روشن اجتماع و خانوادهها و افراد بر بايد نهادهايم قدم كه پرثمري راه در
اجتماع از خوشتركيبتر زنان ، و مردان از جامعه استتركيب اجتماعي مزيت "توانايي"
امور به قادر توانا و دانا پسر و دختر از را خود فرزندان اگر است ناتوانان و نادانان
و دانايي لحظهاي حتي است ممكن آيا كردهايم؟ خطا گردانيم ، سياسي امور به واقف و عمومي
اولي طريق به و فردي ناتواني و ضعف ميتوانيم چگونه پس باشد؟ زبوني و جهل مغلوب توانايي
باشيم؟ معتقد آن به و تحمل را جامعه از نيمهاي
هر كه هستند موثري مهرههاي مانند و سهيم امور اداره در افراد همه توانا جامعه يك در
.سازد مرتفع را اجتماعي خلاهاي و پر را ديگري جاي ميتواند آساني به يك
كه را زن ميخواهيماست زن به بخشيدن توانايي اجتماعي ، و سياسي حقوق اعطاي از منظور
از يكديگر كنار در تا گردانيم توانا و برابر نيز عملا است مرد برابر موجودي بالقوه
امور به توانا و حقوق به آشنا زن كه شود اعلام ميخواهيمبرآيند اجتماع امور عهده
.است تسليم و ناتوان زن از مفيدتر بهمراتب اجتماعي و سياسي
زنان خانواده و زندگي شركت در كه شود واقف حقيقت اين بر جامعه ميخواهيم بالاخره و
چون و بود خواهند مايوس و زبون و نادان زنان از بهتري همسر و شريك مطمئن و توانا و آگاه
امور عهدهدار عملا بايد زن است ، آن تجلي و بروز مجال و امكان لياقت و توانايي لازمه
كارهاي پذيرش آماده نيز او مغزي سلولهاي و تجربهاندوزد مرد مانند و گردد مملكتي مختلف
.گردد متغير و متنوع
اطمينان و اعتماد با و بينديشيم عالي هدف و فكر اصل به بايد زن برابري ايجاد در
ديگر نيمه به را لياقتها و استعدادها تجلي امكان و مملكتي شئون تمام در دخالت اجازه
را خود زنان ، تجربهاندوزي و مسئوليت احساس با بدانيم يقين و بدهيم نيز اجتماع
.آورد خواهد بار به باشكوهي آثار ما اجتماعي خطير كار و يافت بازخواهند
و خصوصيات بر علاوه كه است اين زن خلقت شگرفيهاي بزرگترين كه نكنيم فراموش
اوست به منحصر طبيعتا كه كودكپروري مادري ، بارداري ، عشقآفريني ، چون استعدادهايي
زندگي شئون از يك هر در نهاده اجتماعي مسئوليتهاي قبول و فعاليتها عرصه به پا كه آنگاه
در خود فرد منحصربه خصوصيات حفظ با و گرديده كوشش و كار وارد مرد پاي به پا اجتماعي ،
.است برداشته گام او همدوش لااقل نيفتاده جلوتر مرد از اگر نيز مراحل اين همه
به منحصر طبيعي خصوصيات تمام حفظ با زن كه است مرد و زن بين تمايز وجه بزرگترين اين
يا و لايق مدير مخترع ، توانا ، نويسنده دانشمند ، محقق ، ميتواند حال عين در خود
.باشد برازنده و برجسته سياستمدار
:ميگويد اروپايي كهن بسيار ضربالمثل يك
.است برابري ضرورت گوياي اين و "ميتابد مردم همه براي خورشيد"
:افزودند ضربالمثل اين به طنز به اروپائيان ديرباز از
زيباست چه.نابرابريهاست از كنايه اين كه "!ميگيرند قرار سايه در بسياري كسان اما"
مردم همه براي خورشيد كه":كنيم ثابت انقلاب پرتو در و خود جامعه در اكنون ما كه
".نميگيرد قرار سايه در هيچكس و ميتابد
نادري افشاري افسر
داري خانه حقوق
;اشاره
اعضاي و خانواده چارچوبحقوق در بويژه آن حدود و ماهيت و زنان دربارهحقوق بحث
محافلو و اجراييكشور و علمي نهادهاي كار دستور در همچنان -مرد و زن -آن دهنده تشكيل
با اي مساله صورت كه چرا.دارد زنانقرار مسائل حوزه در فعال مراكز
و تبييننشده درستي به حتي هنوز مردان و زنان ميانحقوق تبعيض نابرابرييا عنوان
.ندارد وجود كامل توافق آن مصاديق درباره
برخي به نيز ايران كه - المللي بين نهاد بدانيم كه شود مي آشكار زماني موضوع اهميت
و زنان حقوق وضعيت به نسبت شدت به -دارد تعامل ارتباطو آنها با پيوستهيا آنها از
بهبود و اصلاح هدف كشورمانبا در مطرح مباحث گير پي و بوده حساس آن به تحولاتمربوط
بينيشده پيش ايران مدني قانون در همسر عنوان شوهربه و زن تكاليف.هستند كنوني شرايط
اين كه آنجايي از.است شده داده اسلاميشرح فقه و اساتيدحقوق و نظران صاحب توسط و
به -دوره آن در مردم روابط بر حاكم رسوم و فرهنگ به توجه با - پيش سال هفتاد حدود قانون
زندگي در كاملامتفاوتي شرايط حاضر حال ودر رسيده شورايملي مجلس تصويبنمايندگان
اين در شده بيني پيش مقررات برخي شايد است ، آمده وجود به زمان آن به نسبت مردم اجتماعي
حقوق موضوعبرابري همينهدف با روزنامه خوانندگان.باشد بازنگريداشته به نياز قانون
وظايف اين برخياز قبال در ازايمالي به ما تعيين لزوم و همسر قبال زندر وظايف و زن
لزومامورد ايشان هاي ديدگاه كه است بديهي.خوانيد مي اندكه داده قرار توجه مورد را
.باشد نمي روزنامه قبول
***
از -مردها بعضي البته -مردها براي همسر يك عنوان به زن وشخصيت مقام جايگاه ، كاش اي
براي فضايي ديگر بروبرگردكه بدون و عميق پررنگ ، سنگين ، جاافتادني.بيفتد جا حقوقي نظر
.نباشد مردها آن از بعضي ناداني و خودخواهي سركشييا
وعاطفه اخلاقيات مابا جامعه فرهنگ در حقوقي نظر از همسر يك عنوان به زن حقوق زيرا
- فداكار موجود يك تدريجابه شوهر خانه در زن دليل همين به.است شده حل و مخلوط
ديگر گذاشتنيكه مايه.گذارد مي مايه خود عاطفي انرژي از كه شود مي تبديل -ناخواسته
به البته و زندگي يك باخت تلخي به عدالتي و حق هم آنعدالتندارد و حق تحمل براي جايي
كه آنجا.طلاق نام به عدالتي حقو يعني (آيندگان براي اي تجربه)تجربه يك شيريني
طلاق.باطنندارد و ظاهر خانواده كانونگرم و كند مي پايمال را حق زندگي ، ادامه ديگر
از ها خانواده بعضي.خانواده مقدس كانون در هم آن است خويشتنخويش اصلاح عدم محصول
به احترام و شناخت رشد ، تحول ، يك نه اند شناخته صفت يك عنوان به را آن لغت فقط ازدواج ،
هم غيب علم و يكديگرنيستيم اعمال مسئول كه ها آدم ما بنابراين.خانواده واقعي مفهوم
آسايش تامين خاطر به پس باشيم داشته همسرمان از كافي و كامل بتوانيمشناخت تا نداريم
سلامت نتيجه در و فرزندان رواني آرامش همچنين و شوهر خانه در زن معنوي و مادي نسبي
تا كند اتخاذ ترتيبي و كند عمل هنرمندانه و بيايد جلو قانون كه است لازم جامعه ، فرهنگي
و ادراك بدون هم آن بزند ها خودگذشتگي از و ها فداكاري انواع به دست نشود مجبور زن
الزحمه هرگونهحق بدون بدتر همه از و شوهر طرف فروتنياز و قدرداني
شود ، نمي معمولارعايت ما جامعه فرهنگ در كه حقوقي مسائل آن از يكي مثال عنوان به اي
.است شوهر طرف از زن به (دستمزد) حقوق پرداخت همسرو يك مقام در زن اصلي وظايف شناخت
مهريه ، و نفقه كنار در دارد وظيفه شوهر و است شوهرداري همسر ، خانه در زن اصلي وظيفه
چنين در محبتمادري البته و كند استخدام پرستار و خدمتكار داري بچه و داري خانه براي
اما.گيرد مي صورت فرزند كردن تربيت و كردن نوازش گرفتن ، آغوش در شكل به درستي ، حالت
فراموش تلخي به طنزي ;است كرده پيدا طنز ماجنبه روزگار در حقوقي ، موضوعات اين بيان
دخترانمان كردن تبديل و تربيت بارتر ، تاسف همه از و وظايفمرد شناخت عدم و زن حقوق شدن
بارزترينعواملي از يكي هم ، دليل همين به.شوهر خانه در پرستار و خدمتكار به فقط و فقط
دومش مادر همسرش ، كه دارد انتظار و نرود همسر يك مقام در كاملا مرد.شود مي باعث كه
شوهر خانه در دخترها كردن تربيت يعني.است همين -اش قبلي پرستار همان واقع در كه -باشد
.شوهرداري نه داري بچه و داري خانه براي
است؟ انسان آوردن دنيا به همان مادري مفهوم آيا كه شود مي مطرح سوالي اينجا
بچه و داري خانه از اعم شوهر خانه در زن كه كارهايي تمامخير كه گفت بايد جواب در
.ميشود زن تكامل باعث خود و است محبت محور همه دهد ، مي انجام داري
تقسيم ايناست شده اشاره بدان كه است بهداشتي و پرورشي عاطفي ، جهت از بچه شيردادن
پيغمبر زمان باشد ، از خانه از بيرون در مرد برسدو بچه و خانه امور به زن كه كار
است شده فرموده (ع)علي حضرت و(س)زهرا فاطمه حضرت به خطاب ايشان مبارك زبان از و اسلام
و خانه بيرون در مرد كار اما.است مانع بلا قانوني نظر از زن براي آن انجام عدم وگرنه
مقابل در همسر ، يك مقام در بنابراينمرد.است مرد قانوني وظيفه زن ، آسايش و مادي تامين
حال.شود متعهدمي و موظف حقوقي نظر از زن ، اخلاقي و عاطفي كارهاي اين
حقوقي مهريه ، نفقهو از غير كند مكلف را مرد كه است اين دهد ، انجام بايد قانون كه كاري
معنوي جنبه مادي ، ظاهر به عمل اين.كند پرداخت و تعيين درآمدش ، نسبت به همسرش براي را
.رسيم مي حق وموضوعاحقاق وظايفمرد شناخت به آن از مجموع در كه دارد عظيم
حرف و بيايد عشق اگر حال.است قانون گرايي ، فرهنگ اساسي ابزارهاي از كه نتيجتااين
به را زندگي و است محبت صداقتو و تفاهم و همدلي آن محصول كه عشقي -بزند را اول
زندگي يك ايجاد در بخواهد كه آنچه.شود مي حل مسائل تمامي ديگر -برد مي معنويت نامحدوده
تشريفات مهريه ، ميزان خانه ، لوازم اتومبيل ، مسكن ، درآمد ، مثل كند ، ايجاد مانع مشترك
حل عشق معجون در همه و همه غيره ، و فرزند تربيت خانه ، از بيرون در زن كردن عروسي ، كار
پيدا رونق و چگونهبيايد عشق كه شود مطرحمي سوالي هم باز اما.شود مي
ادامه در رسدو مي فكري تكامل و رشد به انسان قانون ، رعايت با كه است اين پاسخ كند؟
اما.كند مي زندگيشروع مراحل تمام در را خواهي عشق و شناسي عشق رفتارمحترمانه ، اين
كه قانون اجراي با جهت همين بهقطعاخير هستيم؟ موفق ورزيدن عشق راه در ما همه آيا
.شود مي قوي حق ، عوض در اما ضعيفشود عشق شايد مظلوميناست ، حامي
نادري ناهيد
|