سوگ كنش و جامعه
روبهرو عمدهاي باموانع دلايلي به خويش حركت مسير در جامعهاي كه هنگامي:اشاره
به بود؟ خواهد چه جامعه افراد واكنش پذيرد ، صورت كندي به آن در تغييري گونه هر و شود
موجود وضعيت به تنها دفاعي سازوكارهاي اتخاذ با جامعه وضعيتي چنين در كه رسد مي نظر
.كرد خواهد تجربه زمينه اين در را جديدي مراحل جامعه بعدا اما دارد ، گنگي اعتراض
.اند داده ارائه متنوعي نظريات حوزه اين در روانشناساناجتماعي بويژه و روانشناسان
ويكتور چون روانكاواني و روانشناسان ديدگاههاي از بهرهگيري با ميآيد پي از كه مطلبي
و درمانده جامعه و زده سوگ فرد رفتار ميان مقايسه به...و پاركز بولباي ، جان فرانكل ،
.است پرداخته ناتوان
.ميخوانيم هم با
انديشه و فرهنگ گروه
شخصيت وحدت بر كه آلپورت گوردون.ميآيند شمار به اشخاص رواني وحدت مهم عنصر ارزشها
كه مييابد تحقق اشخاصي در وحدت اين كه ميدهد نشان ميكند ، بسزايي تاكيد افراد رواني
زندگي شيوه نوعي در آنها روان مرحله اين در.برسند رشد از معيني درجه به شوند موفق
وحدت به مسلط ارزشهاي از ملهم (حيات فلسفه)
نرسيده ميكند اشاره آلپورت كه وحدتي به رواني شخصيت وقتي اين ، از گذشتهمييابد دست
به را انگيزه وحدت نوعي و ميشوند جهان و فرد ادراك يگانگي و انسجام باعث ارزشها باشد ،
(1)!ميآورند وجود
انسجام در جامعه ، تعادل و رواني وحدت كه كرد نتيجهگيري چنين ميتوان جهت بدين
جامعه شخصيت وحدت رواني تعادل باعث ارزشها انسجام حال عين در و مييابد نمود آن ارزشي
در ويژهاي موقعيت و فراوان اهميت از اجتماعي ، آرمانهاي مقام در ارزشها.شد خواهد
را ديگري چيز وسيله به تاييد به نياز دائما رو همين از برخوردارند جامعه رواني حيات
.ميبخشد تداوم و قوت را آنها تحقق عيني طور به كه دارند
مدلها زيرا است آنها پايندگي تقويت و ارزشها كنندگي تاييد جامعه ، در مدلها نقش
رفتار بيروني همنوايي و تطابق":است نوشته گيروشه كه آنچنان.هستند ارزشها نهادي بيان
ارزشها با پيوستگي و ميدهد نشان را ارزشي نظم نوعي با فرد دروني پيوستگي مدلها ، با
و مدلها جهان نتيجه درميكند مشخص را معين جمع يا جامعه يك به تعلق خود نوبه به نيز
گروهها ، اجتماعي ، عملكنندگان كه است راز و پررمز و وسيع جهاني چون ما نظر در ارزشها
(2)".ميآيند در حركت به آن در تمدنها و جماعات
و نيرو اعتبار به كه هستند اجتماعي شعور عالي مرحله آرمانها يا اجتماعي ارزشهاي
اهميت همين دليل به.ميگذارند اثر جامعه رواني حيات سراسر بر آنها از ناشي صراحت
آغاز نقطه همين از نيز اضمحلال و سقوط سوي به جامعه قدمهاي اولين ارزشها ، انكار غيرقابل
مورد جامعه جمعي وجدان توسط اجتماعي آرمانهاي مقام در ارزشها كه زماني.ميشود
رواني تعادل فروپاشند ، هستند ارزشها اين نمودهاي كه مدلها و گيرند قرار بياعتنايي
از كه بحرانهايي.ميافكنند سايه جامعه سراسر بر روحي بحرانهاي و ميرود دست از جامعه
ارزش يك به گرايش كلي طور به":گيروشه اعتقاد به.برخوردارند منطقي عاطفيو وجه دو
خودي به خود شهود و استدلال از ملغمهاي بلكه نيست ، عقلاني و منطقي صرفا حركتي از ناشي
شوري بردارنده در پيوستگي اين.ميكنند ايفا را مهمي نقش آن در عواطف كه است واسطه بي و
و وجود شيوههاي در آرمان يك شناخت به وادار را آن و برميخيزد وجود تمامي از كه است
(3)"ميكند عمل
به زدن پا ناظرپشت و شاهد دهد ، دست از ارزشها رابه خود ايمان كه اي جامعه بنابراين
با ناگهان جامعهاي چنين.است ميكرده تلاش آنها طلب در سالها كه شود مي آرمانهايي
بدين و ميكند احساس را زندگياش ابعاد حياتيترين وفقدان ميشود روبهرو بزرگي خلاء
راه در را خود هستي و سرمايه كه الگوهايي و ارزشها سوگوار جامعه.ميشود سوگوار ترتيب
غيبت گاهميكند جستجو و آرزو مداوم طور به است ، داده آنها رساندن سرانجام به و رشد
.نيست آنها فقدان تاثير تحت هرگز كه دهد نشان تا ميكوشد گاه و ميكند نفي را آنها
توهم دچار ميشودكمابيش بحران دستخوش نيز منطقياش ساخت كه آنجا از اين ، بر افزون
چنين تدريج به.قهرماني شبحي ، يا سايه و ميكند جلوه نورافكني برايش كورسويي شده ،
همه بيهودگي ارزشها ، و آرمانها مرگ ادراك با و ميگشايد حقيقت بر چشم جامعهاي
خود لاك در سر بيتفاوت و ميگيرد كناره نااميد و درمانده ميكند ، باور را تلاشهايش
.ميبرد فرو
او هاي مرده دانست بايد (اجتماع)زنده موجود درك براي":اشپربر قول به مرحله اين در
ناپديد آرامي به آيا يافتهاند ، پايان چگونه آرزوهايش كه دانست بايد نيز كيستند ،
دروني زخم آثار بايد دقيقتر چهره خطوط از.شدهاند كشته يكباره كه اين يا گشتهاند
(4)"شناخت را غفلت
سوگ كنش
ذهني احساسهاي به نسبت سوگ و بزرگ فقدان يك بازماندگان روان واكنشهاي به داغديدگي
.است سوگ تحليل فرآيند سوگواري.ميشود گفته است آمده پديد عزيزان مرگ وسيله به كه
كه اعتراض كرختيو اول ، .است كرده بيان داغديدگي براي را مرحله چهار "باولباي جان"
و فقيد ياد ذهني اشتغال دوم.شود ظاهر ناراحتي و خشم و ترس حملات ، آن جريان در است ممكن
و پريشاني با كه واقعيت تدريجي شناخت سوم ، خشم ، وابراز گريه فيزيكي ، بيقراري
ميكند سعي بيهدفي ، و برقراري عين در داغديده سوم ، مرحله در.است همراه درماندگي
نميبرد جايي به ره او تلاش واقع در كند حفظ را فردي بين روابط و سازنده رفتار الگوهاي
به تا ميكند تلاش سوگوار چهارم ، مرحله در.نميگذارد جاي بر اثري ياس و ناكامي جز و
خاتمه سوگ خواستهاي و هدفها الگوها ، برقراري مرحله اين در.يابد دست مجدد سازمانيابي
.ميسپارد رفته دست از عزيز خاطرات به را خود جاي و است يافته
با همراه طبيعي رفتار به همه و شده زندگي در نويني مرحله داغديدگانوارد اين ، از پس
.ميآورند رو اجتماعي محركهاي به نسبت معمول واكنشهاي
اول (6)كند توصيف مرحله پنج در را سوگوارانه رفتار تا است كرده تلاش نيز "پاركز"
مرحلهاي يا كرختي دوم.ميكند تظاهر فيزيولوژيك تغييرات با استرسآميزكه حالتي هشدار
مقابل در را خود ميكوشد واقع در اما ;نميرسد نظر به فقدان تاثير تحت ظاهرا شخص كه
يا و جستجو در مدام داغديده ;جستجو سوم.نمايد محافظت فقدان از ناشي حاد ناراحتي احساس
چهارم.شود ظاهر مرحله اين در است ممكن توهمات و حسي اشتباهات.است رفته دست از فكر به
و بهبود پنجم ، و ميبرد پناه انزوا به شده نااميد آينده به نسبت سوگوار شخص كه افسردگي
يك مثابه به جامعه واكنش با او زندگي كه مييابد در ديده سوگ مرحله اين در.سازمانيابي
"پاركز" و"باولباي" آنچه با تفاوتي چندان داغديدگي سوگ مقابل در زنده ، مجموعه و اندام
ملت يك سرمايههاي عزيزترين و ارزشمندترين فقدان احساس كه زماني.ندارند دادهاند توضيح
.مييابد عام شموليت اجتماعي رفتار عموميترين صورت به سوگ واكنش كند ، رسوخ جامعه در
.است برخوردار خاصي رفتار شاخصهاي و ويژگيها از سوگ از مرحله هر در سوگوار جامعه
عدم يعني بيتفاوتي.است سوگ پاياني مراحل رفتاري ويژگيهاي شاخصترين از بيتفاوتي
واكنش كندي عمدتا جا اين در است بديهي.خارجي محركهاي به نسبت انتظار مورد واكنش بروز
.آن ديگر وجوه تا است نظر مورد
از چهارم و سوم مراحل در "پاركز" و سوم مرحله در "باولباي" آنچنانكه درمانده جامعه
نسبت بيتفاوت و مبهوت و مات حال عين در و بيهدف و بيقرار كردهاند ، توصيف سوگ مراحل
آينده منتظر افسرده و مايوس و ناكام و ميبرد فرو خويش درونگرايي لاك در سر محرك هر به
مراحل آخرين در سوگوار جامعه اساسي شاخصهاي از درماندگي.ميماند تار و تيره
است طلب در جامعه كه زمان آن است ، سوگ از پيش تجربه حاصل درماندگي اين.است سوگوارياش
مصون ديگران تهاجم از را انقلاب دستاوردهاي باقي تا
گرفتار جامعه ترتيب ، بدينميبرد نصيب كمتر ميكند تلاش بيشتر چه هر اما ;دارد نگه
(8).ميگردد شده آموخته درماندگي
ميشود متحقق رفتار در زماني است شرطيسازي نظريه بر مبتني كه شده آموخته درماندگي
وجود شود ، واقع موثر محيط در بتواند كه رفتاري الگوي هيچ كه شود متوجه ارگانيسم كه
(9).ندارد
محرك قبول براي كلاسيك طور به ميتوان را آزمايشگاهي حيوان فوق نظريه اساس بر
حيوان به بالاخره شدن ، كشيده بند به اين.كرد شرطي شده ، كشيده بند به كه حالي در دردناك
كه شهروندي بدينسان.ندارد وجود انزجارآور محرك از اجتناب براي راهي كه ميآموزد
بيهوده تغيير و اصلاح براي را كوششي هرگونه و ميكند ارزيابي بيثمر را گذشته تلاشهاي
وينيز در انگيزش وجوه همه زيرا ميگيرد ، كناره اجتماعي حضور گونه هر از ميپندارد ،
زندگي به و ميگردد تهي روح از جامعه كالبد انگيزش ، جنبههاي كاهش با.ميشود خاموش
زندگي به اميد افسردهاي جامعه چنين در.ميشود پژمرده و افسرده معنا ، هرگونه از فارغ
وضعيت اين در سوگوار ، جامعه در سوگ كنش كه است داده نشان فراوان تجاربميرود دست از
جستجو به و برآمده خود وانديشه روح بازسازي درصدد جامعه و ميشود نزديك پاياني مراحل به
ملت ، يك براي چيز هيچ" گوستاولوبون قول به شرايط ، اين در.برميآيد وسازمانيابي
عالي بسيار نظري لحاظ از دگرگوني اين ولو نيست ژرف دگرگوني به اشتياق از مخاطرهآميزتر
نيز ناگهاني تغييراتي كه افتاد خواهد سودمند زماني تنها دست اين از دگرگونيهاييباشد
"دارد را تغييراتي چنين ايجاد ياراي كه است زمان تنها و ;باشند آمده پديد ملتها روان در
(10)
سوگ بحران پاياني مراحل از ميتوان ميكند اشاره آن به گوستاولوبون كه را تغييري
و اهداف با سازمانيابي براي تلاش و ميشود باور عزيز مرگ كه مرحلهاي.پنداشت
را "وجودي ناكامي"اصطلاح سوگ بحران عميقتر توضيح براي اگر.ميشود آغاز نو آرمانهاي
چنين ناكامي صورت آن در گيريم ، عاريت روانشناسآلماني ، به ،(11)فرانكل ويكتور از
شمار به آن داغديدگي علت ميتوان زندگي واقعي معناي يافتن براي كوشش در را جامعهاي
است ، همراه بياعتنايي با و زدن جا در كرختي ، با كه بحران اين از خروج ترتيب بدين.آورد
ارزشهاي توليد باز يا و نوين ارزشهايي و آرمان و جديد معناي به دستيابي سايه در جز
ميتوان شيوه سه به را معنا اين فرانكل ديدگاه از.نميشود جديدميسر شكلي به گذشته
.رنج و درد تحمل با -والا3 "ارزش" كردن تجربه با -ارزشمند 2 كاري انجام با -كرد1 كشف
تعالي و پيشرفت از كه فرونميرود ماتمي و غم چنان در هيچگاه سوگزده جامعه رو اين از
جامعهاي چنين ديگر ، عبارت بهبازماند
و اجتماعي حيات بلندمرتبه اهداف و زندگي معناي داغديدگي و درماندگي اوج در تا كوشد مي
در ابد تا هيچگاه هستند ، داغدار عزيزشان سوگ در كه افرادي همچنانكهبازيابد را انساني
با و سرميگيرند از را زندگاني داغديدگي ، گاهي چند از پس آنهانميمانند وضعيت اين
.ميدهند ادامه خويش مسير به رفته دست از فرد ياد
اين غير در بيابد را حالت اين از شو برون راه بايد نيز داغديده جامعه اساس براين
را آرامش و شادي قدر نكشيم رنج كه هنگامي تا.افتد مي فرو سراشيبيسقوط به صورت
شرايط بازسازي و بازتواني فكر به بايد همواره سوگوار جامعه رو اين از.دانست نخواهيم
از را زندگاني رفتهشان ، دست از عزيز مرگ فرداي در داغديده افراد چنانكه آنباشد نوين
.ميگيرند سر
فرهادفتاحي
منابع
ص 7 خوشدل گيتي:ترجمه.كمال روانشناسي آن ، دو شولتس ، -1
ص 94 زنجانيزاده ، هما:ترجمه اجتماعي ، كنش روشه ، گي -2
ص 81 روشه گي -3
داريوش روشنك ترجمه.اقيانوس در اشكي قطره هانس ، اشپربر ، -4
پورافكاري نصرتالله:ترجمه.روانپزشكي خلاصه كاپلان ، -5
ص 186 كاپلان -6
اديان شناخت و تاريخ علي ، شريعتي ، -7
8- Lear ned helpless ness model
ص 222 كاپلان -9
ص 28 خواجوي كيومرث:ترجمه.توده روانشناسي گوستاو ، لوبون ، -10
-صالحيان نهضت:ترجمه.معنا جستجوي در ويكتور ، انسان فرانكل ، -11
ص147 ميلاني مهين
|