تلقي هاي اسلام گرا از دمكراسي ـ واپسين بخش
شهروندي و شورا
توجه بسياري نيز به اصل «شورا» مبذول شده است كه در صدر مراد از آن چيزي غير از مشورت در همه امور خصوصي و عمومي نبود. اين مفهوم اكنون معادل كارايي براي حكومت پارلماني غربي و اساس مردم سالاري اسلامي معرفي مي شود. اكنون پرسش هاي بسياري وجود دارد كه قابل بحث است آيا مشورت وظيفه فرمانرواست و آيا او موظف به اجراي تصميم هاي كساني است كه با آنان مشورت كرده است و آيا آنان مرداني (به طور كلي چندان ذكري از زنان نمي شود) به انتخاب او هستند يا نمايندگان منتخب امت، تنها افراد يا اعضاي نهادهاي رسمي مانند احزاب سياسي، تنها متخصصان ديني با ديگر كارشناسان و آيا آنان تصميم اكثريت را اجرا مي كنند و آيا همه اموري كه به عموم مردم مربوط مي شود بايد تابع مشورت باشد.
اكثر نويسندگان بدان تمايل دارند كه «شورا» را هم لازم و هم واجب بشمارند و اصل تصميم اكثريت را بپذيرند و آن را روندي رسمي و نهادي بشمرند يعني، «مجلس شورا» متشكل از اعضاي منتخبي باشد كه شامل متخصصان حقوق اسلامي و متخصصان رشته هاي ديگر نيز هست. بنابر اين، آنچه آنان در نظر دارند، شورايي از كارشناسان است كه براساس حق و باطل «عيني» (معتبر از ديدگاه اسلامي) تصميم مي گيرند و تنها بر اساس مصلحت عموم مردم حكم مي كنند و اين مجلس مجمعي سياسي به نمايندگي از عقايد و منافع متضاد نيست. اين آرمان مترادف با نظامي خبره سالار (expertocracy) است كه فرمانروايي عادل بر آن حكومت مي كند.
اين نكته نكته اي مهم است، زيرا بر مشكلاتي انگشت مي گذارد كه اكثر نويسندگان مسلمان معاصر در تجسم مشورت و مشاركت سياسي به منزله روندي اصالتا سياسي كه متضمن نمايندگي منافع و رقابت و مناقشه است در پيش رو دارند. اين نظر، به سخن دقيق، بيشتر منعكس كننده غلبه مستمر گفتار اخلاقي است تا سياسي. آرمان هاي «وحدت» و «توحيد» قرين است و هنوز در درجه اول اهميت است. در بحث بر سر كثرت گرايي، اين تصديق عمومي وجود دارد كه خداوند مردمان را متفاوت آفريده است و لذا تفاوت آراء (اختلاف) امري طبيعي و مشروع و حتي بسته به نوع بشر و امت است مشروط بر آنكه اين اختلافات در حدود ايمان و عمومي باقي بماند. رواشمردن آزادي نامحدود بيان و سازماندهي عقايد مختلف با اكراه بسيار مواجه است.
غالب نويسندگان مسلمان، در برابر اين ادعا كه در اسلام آزادي بيان وجود ندارد، اعتراض خواهند كرد و مدعي خواهند شد كه اسلام از حقوق بشر حمايت مي كند و آزادي فكر و وجدان را كاملا تضمين مي كند (لااكراه في الدين) البته در چارچوب اسلام. آنان عموما موافق اند كه برپايي عقيدتي و مشورتي و نظارتي مشروع و حتي لازم است تا آنان بتوانند بر اساس يك قوه مجريه نيرومند كار كنند و بنابر اين دلايلي براي مشروعيت بخشيدن به انجمن ها و احزاب سياسي وجود دارد، مشروط برآنكه آنها از هوا و هوس شخصي و منافع خود پيروي نكنند. البته آنها باز تنها در چارچوب اسلام حق فعاليت دارند .
پيشرفت ها و ترديدها
مواضع نظريه پردازان اسلام گرا مبهم است و كمتر از آن واضح است كه بتوان اميدي به روشن شدن آنها داشت، اما اين مواضع مخالف با ارزش هاي برابري و كثرت و مردم سالاري نيست، به صورتي كه از گفته هاي برخي از نيرومندترين مدافعان اسلام سياسي ريشه اي، مانند سيد قطب مصري يا علي بالحاج الجزايري، برمي آيد. موضع عمده با توجه به شيوه هاي سازماندهي سياسي به طور چشمگيري انعطاف پذير است، چرا كه در تدارك نظارتهاي نهادي بر كار فرمانروا يا ولي امر به صورت طرح تفكيك قوا، حكومت مجلس و در برخي موارد حتي نظامهاي چند حزبي است. آنچه وضع آن بيشتر رو به بهبود است و اغلب برآن صحه گذاشته مي شود رعايت حقوق بشر است كه رعايت آن عموما با تكيه بر تكاليف در قبال خدا توجيه مي شود، ولي با اين وصف بخشي از ميراث مشترك نوع بشر نيز ملاحظه مي شود. در واقع، وعده رعايت حقوق فردي و آزادي هاي مدني در برابر مداخله و دست اندازي حكومت و سركوب و شكنجه در دستور كار اسلامگرايان بسيار برجسته است.
بحث هاي اخير بر سر منزلت اجتماعي غيرمسلمانان، تأكيد بر حقوق و تكاليف مشترك همه ساكنان كشور، همه حاكي از آن است كه مفهوم شهروندي رفته رفته در جوامع اسلامي در حال ظهور است. در روابط ميان جنس هاي مخالف تغيير احتمالا كمتر محسوس است. مواضع نويسندگان اسلام گرا در باره زنان همچنان سخت محافظه كارانه است و در حالي كه آنان نسبت به برابري مردان و زنان موافقت نشان مي دهند، هنوز زنان را در عين حال در معرض تهديد و آسيب پذير ملاحظه مي كنند و نيازمند حمايتي خاص و به واسطه قواي ذهني و وضع بدني در مرتبه اي فروتر از مردان. در حالي كه بحث از بردگي ديگر جايي ندارد، چند همسري و طلاق با همان روال قديمي همچنان سخت مورد بحث است.
كساني مانند بلحاج و سيد قطب مي خواهند تنور اين بحث را همچنان داغ نگه دارند و بحث هاي رايج در وسايط ارتباط جمعي جهان غرب و نيز سياست سركوب، كه حكومت هاي تونس و الجزاير دنبال مي كنند، به گرمي آن مي افزايد. اما اين تمام داستان نيست، به ويژه در شرق جهان عرب (مصر، اردن، لبنان، يمن). گوش فرا دادن به صداهاي غيرخشن اسلام سياسي و نيز ريشه اي ها مهم است. اخوان المسلمين و جنبش هاي مشابه، نماينده ارزش ها و منافع و آمال طبقه متوسط شهري است و اينها دست كم از حيث اجتماعي و سياسي به اندازه الجهاد مهم هستند و رويكرد آميخته اي كه آنان ارايه مي دهند احتمالا عموميت بيشتري خواهد يافت.
سخن را كوتاه كنيم، عمده جنبش هاي اسلامي به پذيرش عناصر اساسي مردم سالاري سياسي رسيده اند: كثرت گرايي (در چارچوب اسلام)، مشاركت سياسي، پاسخگويي حكومت، حكومت قانون و رعايت حقوق بشر. اما اين جنبش ها ليبراليسم را اقتباس نكرده اند، چرا كه ليبراليسم بي اعتنايي به دين را نيز شامل مي شود. البته تغيير و تحول در حوزه سازماندهي سياسي محسوس تر است تا ارزش هاي اجتماعي و ديني. گفته شده كه اين وضع تا اندازه بسياري در پاسخ به اوضاع اجتماعي و خط مشي هاي حكومت است، اما براين سخن نبايد آن قدر نيرومند تأكيد شود كه گمان رود آنچه در حال مشاهده آن هستيم گمان مي شود كه در حال پيشرفت است.
نويسنده :گوردن كرمر
ترجمه از:محمد سعيد حنايي كاشاني
|