نگاهي به انديشه هاي كي ير كه گارد، نيچه و ياسپرس واپسين بخش
آگاهي ، انتخاب و مسئوليت
نتيجه گيري:
همانگونه كه از سير آراء و انديشه هاي اساسي سه نماينده برجسته انديشه اگزيستانسياليسم (كي يركه گارد ،نيچه و ياسپرس، بر مي آيد اگر چه توجه و تمركز آنها بر روي مسأله «وجود» است اما نحوه پرداخت آنها نسبت به اين مسأله متفاوت است.
علت انتخاب اين سه متفكر آن بود كه كي يركه گارد در يك سرطيف و نيچه در سر ديگر طيف و ياسپرس در حالتي بينابين قرار دارد. كي يركه گارد آدمي را دعوت به يك ايمان مي كند. ايماني كه با ترس و لرز و به مثابه يك خطر كردن است. نيچه در مقابل تعلق خاطر به امر ماوراء طبيعي را ناشي از جهل و انديشه و رويارو نشدن با هستي اصيل مي داند و در اين ميان ياسپرس به امر متعالي اشاره دارد. به باور او معناي هستي
به گونه اي با معناي Trancendense بستگي مي يابد. آن سو روندگي يا ترانسندنس در سخنان ياسپرس اشاره به خداست، اشاره به حالت از خود فراتر رفتن آدمي نيز هست. ياسپرس مايه هايي از شكست را در مقابل طرح مسائل: حقيقت خدا و حقيقت مرگ مي بيند اما اين شكست را نه انجام كار بلكه آغاز كار خود قرار مي دهد. ياسپرس كه با توجه به اين نكات بنيادي به «تربيت» مي نگرد عقيده دارد كه جهان دوره مدرن و به تبع آن تعليم و تربيت دوره مدرن انسان را نه چون انسان بلكه چون نيروي توليدكننده انرژي مي بيند و او را تا حد دستگاهي با كنش ها و واكنش هاي رواني- تني كه مي تواند به كمك روانشناسي شناخته شود پايين مي آورد. به عنوان نمونه نهضت هاي سنجش و اندازه گيري رواني كه مدت طولاني به عنوان هدف في نفسه در نظام هاي تعليم و تربيت رواج داشت شاهدي بر مدعاي ياسپرس است. به عقيده وي در چنين زمينه و بستري در جامعه هايي كه با سلطه نامحدود اداره مي شوند، انسانهاي اين نظام شخصيت و فرد بودن خود را از دست مي دهند و مانند ماده خامي شمرده مي شوند، براي بنيان نهادن آينده اي عظيم كه نويد آن داده شده است، يعني تسلط بر طبيعت و در اختيار گرفتن آن. ولي آيا همه چيز را مي توان در تسلط داشت و در قالب خاصي ريخت و جواب حتمي و ضروري و كلي براي آن داشت. بر همين اساس است كه در مورد برنامه ريزي براي تعليم و تربيت مي نويسد: «برنامه ريزي نه تنها به خودي خود بد نيست بلكه لازم و سودمند است ولي به شرط آن كه همواره به حدود آن واقف باشيم و هيچگاه بر آن نباشيم كه همه چيز را برنامه ريزي كنيم و همه جزييات آن را طراحي كنيم.» همه چيز را در كنترل و اختيار داشتن خيال باطل و خامي است، پس ما نه از برنامه ريزي بلكه از خطر و روح غلطي كه ممكن است در آن رسوخ كند بايد پيوسته آگاه باشيم. همانگونه كه در سير انديشه كي يركه گارد آمد وي به فلسفه هگل مي تازد چرا كه هگل مي كوشيد همه ممكن ها را درچارچوب نظام فكري خود و در پروسه تاريخي «از خود بيگانگي به آگاهي» جاي دهد و آنچه را كه در اين نظام گنجانده است تماماً تفسيري اومانيستي بر آن مترتب است و چنانچه مي بينيم خدايي كه هگل طرح و ترسيم مي كند، خدايي است كه در پروسه اين نظام فكري عقلاني - تاريخي جاي دارد.
كي يركه گارد به اين شيوه انديشيدن كه تلاش دارد همه موضوعات را در يك دستگاه جاي دهد روي خوش نشان نمي دهد و آن را تلاشي عبث مي داند. گاه ميان نمايندگان انديشه اگزيستانسياليسم عبارات ناهمخوان مي بينيم. از يك سو كي يركه گارد تلاش براي تبيين مسأله «وجود» را از سقراط آغاز مي كند و از ديگر سو نيچه وي را (سقراط) دروغگويي بزرگ مي داند. اما رشته اي كه فيلسوفان وجودي را به هم ارتباط مي دهد مفاهيمي است كه در اين نوع فلسفه ورزي مطرح مي شود. از جمله اين مفاهيم كليدي عبارتند از: هستي، آزادي، دلهره (به قول كي يركه گارد)، تهوع (به قول سارتر)، انتخاب، مسئوليت در برابر انتخاب خود. به عقيده سارتر وجود آدمي مقدم بر ماهيت اوست و ماهيت آن چيزي است كه خود فرد مي سازد. در اين پروسه آگاهي به آزادي فرد در مي يابد كه ناچار بايد انتخاب كند چون عاقبت فعل و انتخاب به عهده خود فرد است دچار دلهره يا تهوع مي شود.
آنچه از بستر انديشه هاي وجودي براي تعليم و تربيت با توجه به مفاهيم مشترك طرح شده آنها و نه با توجه به هر فيلسوف خاص به دست مي آيد اين است كه «دروس نظام آموزشي بايد به صورت ابزارهايي براي تحقق شخص در آينده بدون اينكه وجهه شخصي، تفاوتهاي فردي و وجود در حال تحول و تكوين وي ناديده گرفته شود.» به قول ج. اف. نلر بايد به شاگرد گفت كه بسياري از مردم اين چيزها را درست شمرده اند، حال تو خود ببين آيا درست هستند يا نه ؟ هرگاه آنها را درست ندانستي به ما بگو و بيا درباره آنها بحث كنيم».
* منابع در روزنامه موجود است.
|