به انگيزه جشنواره تنبور و دو تارنوازان در فرهنگسراي نياوران (۲۴ تا ۲۶ ارديبهشت)
زخمه ها پنهان، نغمه ها پيدا
|
|
اشاره: نوشته زير كه با ظرافت نويسنده آن از گوشه هاي مختلف موسيقي براي بيان ديدگاههايش، استفاده كرده است، ضمن دستمايه قرار دادن جشنواره دو تار و تنبورنوازان كه اواخر ارديبهشت در فرهنگسراي نياوران برگزار شد. در پي طرح اين مسئله است كه چرا سازهاي چهره هاي نامي چون حاج قربان سليماني، درويش امير حياتي، سهراب محمدي، عبدالله سرور احمدي و... كه همگي در ساز و صداي خود نغمه هاي اصيل نواحي ايران را با اعتقادات مذهبي خود درمي آميزند و آن را با نواي سحر انگيز ساز و صدايشان بيان مي كنند، نبايد به همراه تصوير نوازندگي آنها از سيما پخش شود. اگرچه هنوز صحبت قطعي از سوي ممانعان پخش تصوير ساز از سيما ارائه نشده است، اما به نظر مي رسد كه زمان طرح جدي اين مسئله فرارسيده باشد. چندي پيش هم يكي از علماي حوزه علميه قم (آيت الله مكارم شيرازي) در گفت وگويي عنوان كرد كه هر موسيقي كه در پخش از صدا و سيما مجاز تشخيص داده شد، ارائه تصوير ساز آن نيز بلااشكال است. نوشته زير را بخوانيد.
پيش درآمد: جشنواره تنبور و دو تار نوازان، يادواره استاد سيد عباس معارف طي روزهاي ۲۴، ۲۵ و ۲۶ ارديبهشت در فرهنگسراي نياوران با حضور اساتيد بنام تنبور و دوتارنوازي برگزار گرديد. در اين جشنواره چهره هايي چون حاج قربان سليماني و سهراب محمدي از شمال خراسان، عبدالله سروراحمدي از شرق خراسان، دكتر مجيد تكه از تركمن صحرا و درويش اميرحياتي از كرمانشاه به هنرنمايي پرداختند. نظر به كهولت سن برخي از استادان، اين برنامه فرصت مغتنمي بود تا جوانان جستجوگر با آخرين راويان فرهنگ شفاهي نواحي مذكور ارتباطي نزديك برقرار كنند.
درآمد: تنبور قديمي ترين ساز مضرابي و مقيد ايراني است كه با توجه به نقوش سنگي بجا مانده، قدمت آن حدوداً به چهار هزار سال پيش مي رسد. نخستين مكتوب و مستند مربوط به آن، كتاب موسيقي الكبير ابونصر فارابي است. فيلسوف و دانشمند موسيقيدان عصر سامانيان با دقتي تحسين برانگيز تمام زير و زبر اين ساز را كاويده و در بخش سازشناسي كتابش برايمان به يادگار نهاده است. او به ضرورت زمان خويش كتاب را به زبان عربي نوشت و فرزندان خلفش سرانجام پس از هزار سال به فارسي برگرداندند! فارابي در موسيقي الكبير از دو نمونه تنبور مهم و رايج زمانه خويش نام مي برد. نخست تنبور بغدادي با كاسه اي كوچك و ديگر از تنبور خراسان با كاسه اي بزرگتر. امروز تنبور خراسان با همان ويژگي هاي مكتوب فارابي يافت مي شود، چه از حيث اندازه ها و چه از نظر پرده بندي اما تكليف تنبور بغداد به درستي برايمان روشن نيست. شايد تنبور فعلي كرمانشاه بازمانده همان تنبور رايج در بغداد قديم باشد.
تنبور خراساني امروزه ديگر بدين نام خوانده نمي شود و بنابر ظاهرساده و بي تكلفش دو تار مي نامند زيرا تنها از دو عدد تار (سيم) بهره مي برد، اما تنبور كرمانشاه را دو تار نمي خوانند. شايد به دليل تضاد اين عنوان با وضع موجود آن باشد. تنبور امروز كرمانشاه سه سيم است. دو تار خراسان هم با دو گونه متفاوت هم اينك به حيات چند هزارساله اش ادامه مي دهد. يكي مربوط به شرق خراسان و به ويژه تربت جام است كه ساده تر از دو تار ايراني است. پرده هاي روي دسته ساز هشت عدد مي باشد. دو تار ديگر اين خطه متعلق به شمال خراسان به مركزيت قوچان است كه داراي يازده پرده مي باشد.
داد: امروزه با گسترش رسانه ها و به ويژه تلويزيون، كمتر رويدادي از احوالات بشري پنهان و مهجور مي ماند و اگر نيك بنگريم دوربين هاي تلويزيوني تقريباً به همه مكانهاي عمومي سرك مي كشند مگر اينكه محدوديت هاي سياسي، امنيتي و اخلاقي آنها را از اين كار بازدارند. پخش صحنه هايي نظير جشن كتاب، جشن عاطفه ها، نمايشگاه بازرگاني، نمايشگاه كتاب، جشنواره هاي فيلم و تئاتر، ديدار سران همايشهاي تخصصي در زمينه هاي علمي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، مذهبي، سينمايي، ورزشي، ادبي، عكاسي و غيره و همچنين تجمعات سياسي، مسابقات ورزشي، مسابقات قرآن، مراسم عزاداري، نماز جمعه، حوادث غيرمترقبه، ازدواج هاي گروهي به اضافه رويدادهاي فانتزي و خنده آور جزو برنامه هاي عادي و روزمره تلويزيون ماست. بسياري از اين بازتاب هاي صوتي و تصويري حتي به صورت زنده پخش مي شوند و اگر به هر دليل چنين نشود در ساعات ديگر به سمع و نظر بينندگان محترم خواهند رسيد جشنواره هاي موسيقايي هم يكي از وجوه زندگي بشر امروزي است كه با همه ندانم ها و نداريم ها در همين مملكت خودمان سالي چهار پنج تا برگزار مي شود. آيا تا به حال شهروندان ايراني از صحنه تلويزيون شاهد يك جشنواره موسيقايي (زنده يا مرده اش فرقي نمي كند) بوده اند؟
حزين: بيش از دو دهه مي گذرد كه گوشهاي ايراني مي شنوند و چشم هايشان نمي بينند. گويا «شنيدن كي بود مانند ديدن» قديمي شده است. تمام شبكه هاي تصويري از صبح تا شب و از شب تا صبح انواع و اقسام نغمه جات ايراني و فرنگي پخش مي كنند و بينندگان محترم نيز آن صداها را در پس پرده اي از گل و بوته و مگس مي شنوند!؟ ديگر معلوم نيست مولد اين صداهاي جورواجور آدميزاد است يا آدم آهني- بخوانيد سينتي سايزر و خانواده محترم-.
مويه: نشان ندادن سازهاي موسيقي از صفحه تلويزيون اگر چه به نظر مسئله كوچكي در مقايسه با ساير امورات كشور مي نمايد، اما با همين به ظاهر كم اهميتي لطمه سنگيني به فرهنگ عمومي و به ويژه خودباوري جوانان وارد ساخته است. بافت اجتماعي و شرايط اقتصادي مجالي براي استفاده حضوري از كنسرت هاي موسيقي را به عموم افراد نمي دهد. فقط معدود افرادي كه دستي در دانش موسيقي دارند يا دستي بر جيب توانند برند، گهگاه آن هم شهرهاي بزرگ و بيشتر تهران قادرند لحظاتي را هم ببينند و هم بشنوند. در اين ميان سر ميليونها زن و مرد و پير و جوان مشتاق بي كلاه مي ماند. نه فقط به دليل نداشتن امكانات كه تلويزيون هم اين فيض را از آنها دريغ مي دارد و اي كاش و هزار اي كاش به اين محروميت تن مي دادند. تشنه را از آب منع كردن به واقع آب در هاون كوبيدن است و چون آب زلال نمي يابند با دستيازي به چشمه هاي ماهواره، سي دي، اينترنت، ويديو و كاست آنوري چه آبهاي گل آلودي كه نمي نوشند. در نتيجه جوان ما شخصي به نام جليل شهناز را نمي شناسد. نام حاج قربان سليماني را هم تاكنون نشنيده است اما شناخت زيادي نسبت به اريك كلاپتون، گيتاريست و خواننده پاپ آمريكايي دارد. تمام سي دي و شوهايش را تهيه كرده است، خيلي راحت و ارزان و بي دردسر. فرق تار و سه تار و دو تار را نمي داند و تصور مي كند همه اش يك چيز است. درعوض گيتار سبك كلاسيك را از فلامينگو تميز مي دهد و اينكه هر دو شش سيم دارند و يكي را با مضراب نوازند و ديگري را با ناخن پنج انگشت بگذريم مگر داشتن اطلاعات عمومي ضرري دارد؟!
حصار: همه سيماها و تلويزيونهاي جهان كه امروزه از بركت فنون عددشان بالاي هزار است در پخش تصاوير محدوديتهايي دارند و به طور طبيعي موافق با پخش برخي تصاوير و مخالف برخي ديگر، اما اين حصار خيلي هم محكم نيست و گاهي تصاوير ممنوعه درز مي كنند. براي مثال شبكه هاي اروپايي و آمريكايي كه به طور طبيعي تمايل براي ترويج فرهنگ هاي شرقي ندارند، گاهي پيش مي آيد تصاوير چهره هاي اسلامي، عرفاني و هنري جهان شرق را به نمايش بگذارند. قرآن خواني عبدالباسط مصري، قوالي نصرت فتحعلي خان پاكستاني و شهناي نوازي بسم الله خان هندي از اين نمونه اند.
متحير: سيماي وطني ما نيز از پخش تصاوير مخالف (از ديدگاه خودش) معذور است منتها بر طبق همان قاعده جهاني استثناء گاهي پيش مي آيد تصوير مخالف از حصار عبور كرده و خود را سوار بر آنتن نمايد. اينجا هم سر موسيقيدان و ساز ايراني بي كلاه مي ماند و در يك مسابقه نابرابر رقاصه برليني گوي سبقت را از درويش اميرحياتي و تنبورش مي ربايد. درويش امير كه نخستين بار در سال ۱۳۳۹ با اجراي تنبور و آواز «علي گويم علي جويم» دلها را به تسخير درآورد اين بار نيز آمده بود تا بنوازد و بخواند «علي گويم علي جويم» اما براي سيصد نفر نه هفتاد ميليون نفر و متحير از احوال زمانه كه چه شده است؟ تنبور كه همان تنبور است و آواز همان آواز، چرا نبايد اين گفت وگوي عاشقانه را ديد و شنيد؟
مخالف: مخالفت با موسيقي و پخش تصاوير مربوطه اش به حدود سال ۱۳۶۰ برمي گردد. يعني حتي سه چهار سال پس از پيروزي انقلاب!؟ روشن است وقتي اصل موضوعي انكار شود فرع آن قابل دفاع نيست و بنابراين در اين احوال كسي به پخش يا عدم پخش تصاوير ساز و آواز فكر نمي كرد . ممنوعيت نمايش سازهاي موسيقي از سيماي جمهوري اسلامي رفته رفته سرنوشتي مثل رابطه با آمريكا پيدا كرد به طوري طرح آن مساوي با پشت كردن به خيلي چيزها تلقي گرديد.
فرود: كار مصلحت آن است كه ناشدني ها را ممكن مي سازد. هر اوجي فرودي را در پي دارد و ترديدي نيست سازهاي موسيقي ايراني كه چه بپذيريم و چه نپذيريم بخشي از هويت ملي و حتي مذهبي ماست، بالاخره بر صفحه سيما ظاهر مي شوند. تنها پرسش اين است: مصلحت كي به سراغشان مي آيد؟
گشايش: موسيقيدانان ايران باتمام گرايش هاي مختلف از نوع سنتي، كلاسيك و نواحي گرفته تا گونه هاي پاپ و مدرن اگرچه به لحاظ سبك هنري تفاوتهاي قابل ملاحظه اي دارند، اما در يك موضوع، اتفاق نظر كامل داشته و به عبارتي غم مشترك دارند. همه آنها منتظرند روزي از دريچه تلويزيون با مخاطبان ميليوني خود حرف بزنند، بخوانند و بنوازند و مخاطبان نيز به گوش بشنوند و به چشم ببينند. اگرچه روند گذشته بسياري از آنها را نااميد كرده و ديگر بدين موضوع نمي انديشند ولي انسان به اميد زنده است چنانكه شيخ شيراز مي فرمايد: در نوميدي بسي اميد است. بنابراين حاج قربان سليماني مي تواند اميدوار باشد روزي بر صفحه سيماي جمهوري اسلامي ظاهر شود و در مدح پيامبر اكرم (ص) «بحر طويل» بخواند. او منهاي دانش نظري، خود فارابي است هم لباسش و هم دوتارش گويي فارابي نمرده و هزار سال پس از نگارش موسيقي الكبير همچنان مي نوازد و مي خواند.
سهراب محمدي هم بايد اميدوار باشد تا روزي بر صفحه تلويزيون ايران در غم از دست دادن فيروزه «هرايي»۱ سر دهد و سرانجام بايد اميدوار بود تا روز سيزده رجب و عيد غدير را با تنبور و آواز درويش امير هشتاد دو دو ساله جشن گرفت.
هوشنگ ساماني
۱- هرايي در فرهنگ كردهاي شمال خراسان به معني فرياد است يكي از نمونه هاي آن آوازي است كه بخشي ها در غم از دست دادن منطقه خوش آب و هواي فيروزه مي خوانند. فيروزه كه امروز بخشي از خاك تركمنستان است توسط ارتش روسيه تزاري به اشغال درآمد و تلاشهاي پهلوي اول براي اعاده آن ثمري نداد. سرانجام در زمان پهلوي دوم اين منطقه در ازاي مقاديري طلا براي هميشه واگذار گرديد!
|