شكوفه آذر
يكي از نويسندگان پركار دهه ۶۰ رضا براهني است. او در سال ۱۳۶۱ رمان ۱۰۴ صفحه اي «بعد از عروسي چه گذشت» را توسط نشر نو منتشر كرد و در سال ۶۲ دو رمان «چاه به چاه» و «آواز كشتگان» را و سپس «رازهاي سرزمين من» در هشت مجلد و ۱۲۶۰ صفحه منتشر شد، در حالي كه پيش از اين بسياري رضا براهني را با كتاب ها و مقالات نقد صريح و موشكافانه اش مي شناختند.
•••
رمان خواندني «بعد از عروسي چه گذشت» رماني سياسي - اجتماعي است با نثري روان و ساده و شخصيت پردازي هاي قابل توجه. راوي سوم شخص معطوف به ذهن شخصيت اصلي داستان است. در «بعد از عروسي چه گذشت» رحمت، معلمي كه بدون قصد قبلي جلوي شاگردهاي مدرسه و معلمان به شاه ناسزا مي گويد، توسط همكار ساواكي اش لو مي رود و به زندان برده مي شود. محكوميتش هنوز معلوم نيست. دو، سه يا چهار سال. از طرفي در زندان به او پيشنهاد همكاري با ساواك داده مي شود تا بلافاصله آزاد شود اما او كه سعي مي كرده و مي كند كه از سياست فاصله بگيرد، به دلايل صرفاً اخلاقي خود را قادر به اين كار نمي بيند. اما او فقط يك چيز را مي داند، اينكه نمي تواند بپذيرد كه تاوان يك فحش جاسوس شدن است. حالا كه به خصوص به طور اشتباهي - او را در زندان با يك چريك سابقه دار به دليل تشابه اسمي اشتباه گرفته بودند - شكنجه مفصلي هم شده بود.
|
|
ماجراي اصلي رمان از اينجا شروع مي شود كه به رحمت در زندان اعلام مي شود كه خودش را براي ملاقات آماده كند. سربازي كه دفعه پيش او را براي ملاقات برده اين بار هم مي آيد، چشمش را مي بندد و دستبندي به دست خودش و رحمت مي زند. در حالي كه از محوطه رد مي شدند، رحمت صداي فلزي مي شنود. به سرباز مي گويد كليد افتاد. اما سرباز مصرانه انكار مي كند. دست آن دو به هنگام ملاقات رحمت و زن زيبايش همچنان به همديگر بسته است. در تمام لحظات تا پايان داستان اين دستبند مشترك، فضاي ذهني خاصي را براي رحمت ايجاد مي كند. او با چشم بند هم اتفاقات اطرافش را حدس مي زند، بو مي كشد و مي شنود. انگار كه بيناتر از قبل شده است: «حالا جغرافياي چهره ها در ذهن رحمت به صورت ديگري مرتب شده بود و افق دروني، افق ديگري بود. » (ص ۶۰) در حالي كه تمام فضاي داستان در يك روز شكل مي گيرد، ذهن شخصيت اصلي داستان - رحمت - بين گذشته، حال و آينده در سيلان است. او با مرور خاطراتش عشق را دوباره مزمزه مي كند. احساس حسادت نسبت به زنش و تصور خيالي خيانت او، برنامه ريزي براي طلاق زنش، تحمل چهار ساله زندان به جاي قبول جاسوسي براي ساواك يا قبولي جاسوسي براي ساواك به جاي تحمل چهار ساله زندان، مرور خواب هاي آشفته اش و گهگاه تحليل هاي اجتماعي اش از وقايع اطراف چيزهايي هستند كه روز او را از كسالت گوشه زندان درمي آورند. نويسنده آگاهانه تلاش مي كند كه تحليل هاي معلم از اتفاقات اجتماعي و سياسي اطرافش را در سطح درك يك معلم متوسط نشان دهند. در نتيجه خوشبختانه از ادعاها و لفاظي هاي روشنفكرانه مي پرهيزد و همه چيز را در سطح درك و خواست او تحليل مي كند. داستان با مرور خاطرات و جريان سيال ذهن رحمت بسط پيدا مي كند تا ملاقات او و همسرش تمام مي شود؛ در حالي كه دستش همچنان به دست سرباز بسته است.
هيچ كس هيچ راه حل مناسبي پيدا نمي كند. با سنگ، زنجير كه حالا نماد كاملي از پيوند قشر روشنفكر با عوام است، باز نمي شود؛ با تير قفل باز نمي شود، روساي خواب آلود چيزي به ذهنشان نمي رسد تا اينكه بالاخره، مجبور مي شوند هر دو در كنار همديگر روي كف سلول بخوابند. در حالي كه سرباز به نظر بسيار شاكي است و معلم مشكوك به سرباز. او داستان هاي غيراخلاقي زيادي درباره رابطه زندان بانان با زندانيان شنيده بود. خوابش نمي برد. دستش درد گرفته بود و اضطراب او را به فكرهاي جورواجور سوق مي داد تا اينكه بالاخره با باز كردن سر صحبت با سرباز و تحريك و يك دستي زدن به او گره ذهني اش باز مي شود. سرباز بالاخره اعتراف مي كند. او يك دارالتاديبي بيش نبوده است و همان جا به او پيشنهاد كار در زندان و همكاري با ساواك مي شود. مي گويد كه عمداً كليد را گم كرده است تا به او بگويد كه چقدر از روشنفكرها و كتابخوان ها متنفر است. همين.
رحمت ساكت مي ماند و از اين همه هراس و نفرتي كه قشر بيرجنديه نسبت به قشر تحصيل كرده و كتاب خوان دارند، مبهوت مي شود. خوابش نمي برد و وقتي كه بالاخره خوابش مي برد، كابوس مي بيند. مي بيند كه او را در وسط يك كوير جلوي چشم هزاران نفر با ميخ به زمين كوبيده اند. . .
•••
پايان تكان دهنده و ياس انگيز داستان همان چيزي است كه نويسنده هاي دهه ۶۰ را به يكديگر پيوند مي دهد. گريز به خيال هاي افسون زده، تسليم در برابر اندوه مسلط بر شرايط پس از انقلاب، درون گرايي و نااميدي از رسيدن به آرمان هاي اجتماعي و سياسي، جملگي نشانه هاي مشترك نويسندگان اين سال ها است، سال هاي نخست جنگ.