جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۰۷۵
نگاهي به كتاب محمد(ص) در اروپا
حيات پيامبر
اخبار و اطلاعات در مورد محمد(ص) از سه منبع عمده به دست مي آمد نخستين آنها بيزانس بود سپس اندلس و سومين منبع اطلاعات شواليه ها بود
محمد(ص) در اروپا
مينو صميمي
ترجمه: عباس مهرپويا
ناشر: اطلاعات، ۱۳۸۲
«داستان هزار سال افسانه سازي و دروغ پردازي در غرب» اين زيرعنواني است كه مينو صميمي براي كتاب خود برگزيده است و در همين جا مي توان به رهيافت او در تحليل زندگي نامه هاي اروپايي نويس پيامبر اسلام (ص) پي برد. صميمي آن گونه كه خود مي گويد در جريان مطالعه براي يكي ديگر از نوشته هايش با زندگي نامه هايي برخورده است كه روايتي تحريف شده از حيات پيامبر اسلام داشته اند و تصاويري از ايشان به دست مي داده اند كه هيچ شباهتي به تصور و آگاهي مسلمانان از سيرت پيامبر ندارد: «اين چنين بود كه من تصميم گرفتم اين سنت تحريف آميز پايا و پيوسته را دنبال كنم و اسباب و انگيزه هاي وراي آن را جويا شوم.»
005115.jpg

صميمي معتقد است كه آغاز چنين روايت هايي از سوي مسيحيان اهل جدل در قرون وسطاي مسيحي بوده است. آنها نخواسته اند با الهيات اسلامي رودررويي فكري داشته باشند و نيز نمي توانسته اند «در خصوص آداب و رسوم پارسامنشانه و دين داري عامه مسلمانان ترديد و شبهه اي به خود راه دهند. در عوض، با تقليد پيشگامانه از سبك و منش مطبوعات جنجالي امروز اروپا، به موضوع جنبه فردي داده و شخص پيامبر اسلام را آماج حمله و انتقاد خود قرار داده اند، و بدينوسيله جز توسل به ناچيزترين بهره از علم به حقايق و نشر اكاذيب و دروغ پراكني، از هر چيز ديگري صرفنظر كرده اند.»
به نظر صميمي ارائه چنين تصويرهايي كه در دوران قرون وسطي و آغاز رويارويي هاي سياسي و نظامي مسلمانان با غرب مسيحي شروع شده بود، كليشه وار در اذهان اروپاييان باقي مانده است و از اين ميان تنها معدودي از محققان يكي دو قرن اخير مستثني بوده اند. پس از پيش گفتارها، كتاب از يك ديباچه و يازده فصل تشكيل شده است: محمد(ص) پيام آور مكه؛ حكومت محمد(ص) در مدينه؛ محمد(ص) در جست وجوي معنويت؛ اروپاي قرون وسطي و ترس از اسلام؛ تهديد تركان؛ سرانجام محمد(ص) و اسلام در دوران جنبش دين پيرايي مسيحيت؛ اومانيست يا متحجر؟؛ محمد(ص) در عصر قهرمان پرستي؛ محمد(ص) و تصوير اروپايي سده نوزدهم؛ اسلام در پايان امپراتوري عثماني؛ و از تكريم تا تحريف آشكار: محمد(ص) در قرن بيستم.
چنان كه پيدا است مولف در سه فصل نخست به ترسيم چهره اي از پيامبر اسلام پرداخته است تا پس از آن به مقايسه اين تصوير، كه بنابر روايت هاي نخستين اسلامي تهيه شده، با تصويرهاي اروپاييان بپردازد. سواي سعي در اتكا به متون اصلي چشمداشت ديگر نويسنده اين بوده است كه در تصوير خود روايت اصلي عناصري را بياورد كه به زعم او دستاويز تصويرپردازي واژگون غربي ها قرار گرفته است.
بنا به رسم، روايت زندگي پيامبر اسلام پس از بعثت ايشان به دو بخش تقسيم شده است؛ پيش و پس از هجرت به مدينه. تاريخ نويسان غربي بر اين دو بخش به نحوي متمركز شده اند تا آنچه را كه به زعم ايشان تفاوت رويه پيامبر اسلام(ص) در اين دو دوره تاريخي است نشان دهند. كوشش صميمي در اين كتاب بر اين بوده است كه خصوصاً با آوردن همان فرازهاي مورد توجه غربيان استقامت و يكپارچگي دعوت پيامبر اسلام را در سراسر دوره نبوت ايشان نشان دهد. صميمي در فرازهاي منتخب خود تنها به نقل از منابع اكتفا نكرده است؛ بنابر هدفي كه او برگزيده مي بايست بتواند تفسيري ديگرگون از «سوءتعبير»هاي غربيان از واقعيت ها هم ارائه دهد.با توجه به مسائلي كه به دنبال چاپ و انتشار كتاب سلمان رشدي به وجود آمد نمي توان از نقل داستان مزبور كه توسط ابن سعد و طبري نيز روايت شده چشم پوشيد. سنديت اين داستان قوياً از سوي تعداد زيادي از مسلمانان انكار شده است. در حقيقت محمد [ص] از رويداد مورد بحث در نهايت با افتخار و سربلندي بيرون مي آيد و به واقع اين دشمنان اسلام هستند كه بايد از سنديت اين داستان نگران باشند و مسلمانان نبايد در اين مورد كوچك ترين نگراني به خود راه دهند...» و پس از اين او به نقل روايت ابن سعد و طبري و تحليل آن مي پردازد.
005120.jpg

در دوران زندگاني پيامبر در مدينه نيز چيزي كه بسيار مورد توجه غربيان بوده است، منش ايشان در برابر مسيحيان و يهوديان مدينه است: «محمد(ص) انتظار داشت كه يهودي ها با آغوش باز از او پذيرا شوند... چنين به نظر مي رسيد كه پيام محمد(ص) براي اعراب با آن چه موسي(ع) و ديگر پيامبران به يهوديان ابلاغ كرده بودند، كاملاً مشابه بود. از همان ابتدا، محمد(ص) بر اين نكته اصرار مي ورزيد كه او دين جديد و بي سابقه اي را ابلاغ نمي كند؛ چرا كه اعتقاد داشت او از جانب خدا منصوب شده تا همان دين راستيني را كه به آدم ابوالبشر اعطا شده بود احيا كند.» صميمي اشاره هاي مختصري به چگونگي شكل گيري روابط مسلمانان و يهوديان در مدينه دارد: از مشابهت هاي مناسك كه در رو كردن به قبله بيت المقدس و روزه گرفتن عاشورا «كه با يوم كيپور مطابقت دارد» تا جدايي قبله و زمان روزه و در آخر جنگ ها. اشاره هاي صميمي مختصر است و به علت ها و سير جريان ها نمي پردازد؛ حتي تمام وقايع مشهور را هم نقل نمي كند.
مسئله ديگري كه مورد توجه بوده است مسئله غزوات پيامبر است. صميمي اشاره هايي به غزوات و جنگ هاي مشهور پيامبر و وقايع حول آنها دارد و وجه مميزه اي به شمار مي رود پرداخته است: «محمد(ص) در شيوه جنگاوري و در اداره جنگ محدوديت هاي مختلفي براي مردان جنگي اش قايل مي شد. آنان اجازه كشتن زنان يا بچه ها يا غيرنظاميان را نداشتند. بايد با اسراي جنگي به خوبي رفتار مي كردند و تا زماني كه اسرا مورد معاوضه قرار بگيرند يا در ازاي پرداخت پول آزاد گردند بايد غذا، آب و پوشاك در اختيارشان قرار مي دادند، تنها استثناي موجود در مورد قانون مزبور مردان بني قريظه بودند. احزاب شكست خورده كه اسلام آورده بودند، مجاز بودند تا از امتياز آزادي و مالكيت بر دارايي خود برخوردار شوند. مثله كردن اجساد مردگان و غارتگري ممنوع بود. تمامي موارد فوق از دگرگوني و تحولي چشمگير در سنت ديرينه اعراب حكايت مي كرد.» (ص ۱۰۴)
عنوان هاي ديگري كه صميمي در فصل حكومت محمد(ص) در مدينه به آن پرداخته است به بازگشت ايشان به مكه، روابطشان با مسيحيان سرزمين عربستان، كه صميمي آن را به طور كلي خوب ارزيابي مي كند، تكميل دين اسلام و ايات پاياني قرآن و شكل گيري مناسك در آخر زمان خود پيامبر و نيز زندگي خصوصي پيامبر و ازدواج هاي ايشان پرداخته است. در فصل بعدي صميمي بر آن است كه محتواي معنوي تعاليم پيامبر اسلام را با تكيه بر قرآن بازنمايد. فصل چهارم به تصوير پيامبر اسلام و اسلام در قرون وسطي مي پردازد. در اين دوران «اخبار و اطلاعات در مورد محمد(ص) از سه منبع عمده به دست مي آمد. نخستين آنها بي شك بيزانس بود، سپس اندلس به عنوان مركزي براي انتقال اطلاعات در خصوص زندگي شخصي و شرح حال محمد(ص) مطرح بود و سومين منبع اطلاعات شواليه هايي بودند كه از لشكركشي هاي خود در جريان جنگ هاي صليبي در سرزمين مقدس بازگشته بودند.» (ص ۱۸۲) نويسنده به مخدوش بودن اين اطلاعات و نيز به انگيزه هايي چون ترس از هجوم مسلمانان اشاره مي كند كه برخوردها در لبه هاي متغير و تمدن هم به آن اضافه مي شد. صميمي به نويسندگاني از اوايل سده هشتم مانند جان (يوحنا) دمشقي اشاره مي كند كه در نوشته هاي خود با پرداختن به زندگي خصوصي پيامبر مي كوشيدند انزجار مسيحيان را نسبت به برخي وجوه زندگي ايشان برانگيزند. آنها همچنين اعراب مسلمان را به بي تمدني و جنگ طلبي نسبت مي دادند. صميمي در مقابل به شيوه زندگي اي اشاره مي كند كه مسلمانان براي مسيحيان اندلس فراهم كرده بودند. يكي ديگر از مضامين تكرار شده تبليغاتي اين عصر برگزيدن واژه هايي زشت براي ناميدن رسول مكرم اسلام بوده است. صميمي همچنين به افسانه هاي بي اساسي مي پردازد كه در اين دوران براي اهانت به پيامبر اسلام و مسلمانان درباره زندگي ايشان رواج مي داده اند. اين گونه تخيل ها درباره زندگي دنيا و آخرت پيامبر اسلام و مسلمانان در سراسر اين قرون در آثار اشخاصي چون ويليام طرابلسي، پيرزپلومن، ويليام دنبار و اليگري دانته تكرار شده است.
دوران پس از رنسانس زماني است كه از يك طرف حاكميت مسلمانان بر اندلس پايان مي يابد و از طرف ديگر فوج هاي قشون عثماني بر پاره هاي شرقي اروپا سلطه يافته اند. به اين ترتيب انگيزه دشمن خويي هنوز برجا است. با وجود هراسي از گسترش اسلام از سوي ديگر علوم اسلامي خصوصاً طب سينوي هم به اروپا راه يافت. در اين دوران با ظهور اومانيست هايي چون اراسموس كه به انحصار حقيقت مسيحيت معتقد نبودند و تلاش سايرين براي دست يافتن به صلح كارهايي انجام شد كه البته تقريباً هيچ يك به نتيجه نرسيد. مانند طرح جان سگويايي براي صلح با مسلمانان كه بي انجام ماند. در اين دوران همچنين به دليل اختلافاتي كه در بين خود مسيحيان تشديد شد انگيزه هاي عجيب و جديدي براي حمله به اسلام به وجود آمد. جدا از آن مسيحيان با اعتقادات مسلمانان آشناتر شده بودند و با ارجاع به عقايدي چون قول به محرف بودن انجيل خود را در افسانه پردازي هايشان محق مي ديدند. در عصر روشنگري پاره اي از متفكران در تصويرهاي مرسوم ترديد كردند به علاوه با وجود ادامه انتشار امثال مطالب غرض ورزانه پيشين، سياحان بسياري از اصناف گوناگون به كشورهاي اسلامي سفر كرده بودند كه نقل بسيار متفاوتي با افسانه هاي رايج درباره زندگي مسلمانان داشتند. همچنين گروهي از مردان روشنگري و نيز سياستمداران بودند كه ترديدافكني شان در باورهاي موجود به تصاوير مرسوم از اسلام نيز تسري يافت. با اين حال و با تأسف باز هم حتي بسياري از انديشمندان نسبتاً آزاد فكر اروپايي از دامن زدن به اتهامات پيشين بركنار نماندند.
كتاب خانم صميمي از نظر نقل بسياري از نگرش ها نسبت به پيامبر اسلام و مسلمانان روشن گر است و مي توان از آن تصويري كمابيش منسجم يافت. اما همين تعدد نقل ها كه اغلب با اظهارنظرهاي نويسنده همراه شده اند و گفته و گوينده ارزش گذاري شده اند باعث شده كه مجال نقد براي نويسنده زياد نباشد و از طرفي تاريخي بودن موضوع كه خود موضوع نقد منابع را هم به ميان مي آورد، بر مشكلات كار افزوده است. اضافه كنيد بر اين ها بازه زماني بسيار گسترده موردنظر نويسنده. از اين گذشته به هر دليل نويسنده حتي در بخش آخر كه به قرن بيستم مربوط مي شود نيز به جريان هاي اصلي شرق شناسي كه آغاز فعاليت علمي غربيان در شناخت اسلام بوده است چنان كه بايد و شايد نپرداخته است؛ شايد به اين دليل كه صميمي بيشتر بر آن چيزهايي نظر داشته كه شكل دهنده ذهن عامه غربيان بوده اند.

مابعدالطبيعه بوئتيوس
در آخرين مراسم كتاب سال از كتاب مابعدالطبيعه بوئتيوس نوشته دكتر محمد ايلخاني تقدير شد. ايلخاني استاد فلسفه در دانشگاه شهيدبهشتي است و در حوزه فلسفه قرون وسطي تخصص دارد. آنچه مي خوانيد گزارشي از كتاب اوست.
•••
انيكيوس مانليوس سورينوس بوئتيوس (Anicius Manlius Severinus Boethius) (۴۸۰ ـ ۵۲۴) را آخرين فيلسوف رومي و نخستين فيلسوف مدرسي ناميده اند. او از پايه گذران تفكر فلسفي ـ كلامي قرون وسطي و به طور وسيع تر غرب به معناي امروزين، است. او بسياري از مفاهيم فلسفي را از زبان يوناني به غرب لاتيني زبان انتقال داد و از ارتباط دهندگان اصلي اين دو تمدن بود. در كنار انتقال مفاهيم فلسفي يونانيان، اعتقادات مسيحي را نيز با بياني فلسفي تبيين نمود و در كنار اوگوستينوس (۳۵۴ ـ ۴۳۰) ساختار تفكر در باب خداوند و هستي عالم را براي غربيان قرون وسطي شكل داد و آنان را با مسائل هستي شناسي آشنا نمود. البته، برخلاف انسان اوگوستينوسي كه گناهكار روي گردان از انديشه درباره عالم و منتظر نجات اخروي بود، انسان بوئتيوس انساني متفكر است كه دست به تفسير عالم زد و در پي آن بود كه عالم هستي را بشناسد و بشناساند. او ايجادكننده اصلي زبان فلسفي در غرب غيريوناني زبان بود. در اين راه از بزرگاني همچون سيسرون و سنكا بهره فراوان برد و بسياري از واژه هاي هستي شناختي و مابعدالطبيعي را ابداع كرد و يا معناي تازه اي براي آنان در نظر گرفت. آثار منطقي اش نيز تا ترجمه ارغنون ارسطو مهم ترين منبع منطق بود. مترجمين لاتيني زبان ارغنون نيز معادل هاي بوئتيوس را براي ترجمه ارغنون به كار بردند.
در اين كتاب نويسنده با مطالعه آثار اصلي بوئتيوس به زبان لاتيني و متخصصين انديشه او به زبان هاي اروپايي سعي كرده است تا مفاهيم اصلي انديشه اين فيلسوف را براي فارسي زبانان بيان كند. اروپاييان به جنبه هاي نوافلاطوني تفكر بوئتيوس توجه بسيار كرده اند، ولي نويسنده اين كتاب علاوه بر تأكيد بر اين جنبه ها بر ساختار تفكر افلاطوني ميانه بوئتيوس نيز نظر كرده و در بحث هاي هستي شناسي و جهان شناسي او اين وجوه را نشان داده است. فلسفه افلاطوني ميانه بر خلاف فلسفه نوافلاطوني به جهان شناسي توجه بسيار كرده و از بحث هاي هستي شناختي مشائي و رواقي نيز بهره بسيار برده است. با مطالعه اين كتاب خواننده ضمن آشنايي با اين متفكر و انديشه هايش، با ساختار تفكر مسيحي غرب نيز آشنا مي شود و مي تواند از آن در مطالعات بعدي خود درباره انديشه غربي بهره برد. امري كه در سرزمين ما در مطالعه تفكر غرب مغفول واقع شده است.
005125.jpg

در تربيت انديشه بوئتيوس همانند ديگر متفكران غربي، دو جريان تفكر يوناني و اعتقادات يهودي ـ مسيحي دخيل بودند. بدين ترتيب فصل نخست كتاب كه نسبتاً طولاني است (۱۱۳ صفحه)، سيري در تفكر يوناني و اعتقادات يهودي ـ مسيحي تا عصر بوئتيوس براي فهم بهتر آراي اين متفكر است.
فصل دوم اختصاص دارد به معرفي بوئتيوس و آثارش. در اين فصل حضور و تأثير او در تفكر قرون وسطي و رنسانس نيز مورد توجه قرار گرفته است. فصل سوم به بررسي وجودشناسي بوئتيوس پرداخته است. در اين باب بوئتيوس صاحب رأي است و براي نخستين بار نزد لاتينيان ميان موجود (id quod est)، وجود (esse) و وجود فردي موجود (forma essendi) تمايز قائل شد. بدين ترتيب بحث در باب موجود از آن جهت كه موجود است در غرب لاتيني با او آغاز شد. او قرن ها يكه تاز اين وادي در غرب بود؛ تا اينكه با ترجمه كتاب شفا ابن سينا، مابعدالطبيعه ارسطو و آثار ابن رشد به خصوص تفسير بر مابعدالطبيعه ارسطو، نقش بوئتيوس كمرنگ شد. ولي اين امر باعث نشد كه متفكراني همچون توماس آكوئيني به تفسير آثارش نپردازند و آراي او را در كنار آراي بزرگان ذكر شده مورد بررسي قرار ندهند و تحت تأثير قرار نگيرند. در وجودشناسي بارها نام او در كنار نام ابن سينا و ارسطو ذكر شده است. نويسنده با تحليل نظر بوئتيوس در حوزه وجود يا موجودشناسي و تبيين تأثير برخي از متقدمين يوناني و لاتيني بر او به بررسي انتقادي آراي مورخين معاصر غربي پرداخته است. خداشناسي بوئتيوس موضوع فصل چهارم كتاب است. با اينكه برخي از مورخين غربي بر اين رأي بوده و هستند كه خداي بوئتيوس خداي نوافلاطوني است، نويسنده با ذكر شواهدي از آثار اين متفكر بر اين نظر است كه او در خداشناسي و جهان شناسي بسيار تحت تأثير افلاطونيان ميانه است. به خصوص در اين نظر كه خداي او همانند خداي افلاطونيان ميانه خدايي جهان شناختي است. البته او به عنوان يك مسيحي از خداي شخصي، به عنوان وجود مطلق كه هستي دهنده به موجودات است، ياد مي كند. بوئتيوس برخلاف نوافلاطونيان خدا را يك جوهر در نظر گرفت و آن را جوهر مطلق در مقابل جوهر محدود موجودات قرار داد. نزد بوئتيوس مي توان دو رتبه وجودي را در دو جوهر خالق و مخلوق يافت و هر يك به طور جداگانه موضوع تأملات فلسفي قرار مي گيرد. او اصولاً در هستي شناسي يك جوهرگرا (substantialist) است. در حالي كه نوافلاطونيان مسيحي به خصوص اوگوستينوس ذات گرا (essentialist) بودند. خداي بوئتيوس خير است و به سبب نيكويي اش عالم را خلق كرد. او سرمدي است و از ازل به موجودات علم داشت. در تثليث بوئتيوس تحت تأثير اوگوستينوس است و تمايز بين اشخاص تثليث (پدر، پسر و روح القدس) را بر اساس مقوله اضافه از مقولات ده گانه ارسطو، تبيين كرد. نويسنده در فصل پنجم با ذكر تاريخچه اي مختصر از روند شكل گيري تثليث تا زمان بوئتيوس به بررسي رأي او در اين باب پرداخته است. مسيحيان آفرينش را از عدم (ex nihilo) مي دانستند و آن را در مقابل رأي يونانيان مبني بر تكوين عالم از ماده (ex materia) قرار مي دادند. نويسنده رأي تني چند از غربيان را كه معتقدند در اين باب بوئتيوس از اعتقادات مسيحيت دور شده است نپذيرفته و با رجوع به آثار بوئتيوس نشان داده است كه بوئتيوس به خلقت از عدم پايبند بوده است. البته بوئتيوس در باب ارتباط خداوند با عالم مخلوق و براي بيان ساختار قانونمند عالم تحت تاثير فلاسفه يوناني مآب مفاهيم مشيت (providentia) و تقدير (fatum) را مطرح كرد كه مورد مخالفت بسياري از متفكران بعد از خود قرار گرفت. متفكراني كه به هيچ وجه واسطه اي بين خدا و عالم را نمي پذيرفتند. اين بحث در فصل ششم كتاب آمده است.
در فصل هفتم انسان شناسي بوئتيوس مورد بررسي قرار گرفته است. بوئتيوس در آثار كلامي خود از انسان گناهكار در بند تاريخ سخن مي گويد و تحت تاثير اوگوستينوس است. اما در كتاب در تسلاي فلسفه انسان بوئتيوسي از بند تاريخ رهايي يافته و مانند حكيمي يوناني مي انديشد و در باب عالم و انسان به تفكر مي پردازد. اين دو گروه از آثار بوئتيوس در قرون وسطي خوانندگان خاص خود را داشت. انسان نخستين را راهبان و متكلمان مي پسنديدند و انسان دوم را اديبان و اومانيست ها.
موضوع فصل هشتم مسيح شناسي است. پس از اينكه شوراهاي كليسايي در قرن چهارم ميلادي اصول تثليث را اعلام كردند، براي مسيحيان مشكل اساسي توضيح چگونگي تجسد الوهيت در شخص مسيح بود. آراي متفاوتي در اين باب ارائه شد. نسطوريوس بر اين عقيده بود كه مسيح به عنوان يك انسان زاده شد و در غسل تعميدش الوهيت را دريافت كرد. به نظر او دو جوهر الهي و انساني مسيح به عنوان دو شخص مي بايست تفسير شود. يعني دو شخص در دو جوهر در مسيح جمع شده است. مونوفيزت ها (تك جوهري ها) بر اين راي بودند كه مسيح فقط يك جوهر دارد و آن جوهر الهي است. بوئتيوس در رساله اي در رد اوتيكس و نسطوريوس به رد كلامي اين دو نظريه و اثبات نظريه كاتوليكي كه در آن مسيح داراي دو جوهر الهي و انساني در يك شخص واحد است پرداخت. نظر بوئتيوس در اين موضوع تا امروز محل رجوع متكلمان بنام مسيحي بوده است.
آخرين فصل كتاب در باب ارتباط عقل و ايمان نزد اين متفكر است. نويسنده كتاب نظر بوئتيوس را در اين باره به دو بخش تقسيم كرده است. آراي او در رساله هاي كلامي اش و در رساله در تسلاي فلسفه. بوئتيوس در رساله هاي كلامي فلسفه را به طريق مشايي مي فهميد و آن را از ايمان جدا كرده و تابع آن قرار داد. به عبارت ديگر فلسفه به عنوان نظام معرفتي متمايز از دين در خدمت دين در آمد و در فهم و تبيين و دفاع از آن به ياري مومنين پرداخت. از اين جهت مي توان گفت كه روش بوئتيوس همان روش توماس آكوئيني است كه به كلام طبيعي معروف است. ولي او در رساله در تسلاي فلسفه تغيير بينش داد و همانند بسياري از متفكران يوناني مآب فلسفه را به عنوان دين در نظر گرفت. فلسفه نيز همانند دين دغدغه نجات انسان را دارد. فلسفه ديگر نظامي جهان شناختي نيست كه با استدلال هايي به طريق مشايي به دست آيد، بلكه الهام و يا به عبارت بهتر اشراقي الهي براي اعطاي سعادت جاويدان به انسان است. در اين رساله فلسفه به عنوان بانويي الهي معرفي شده است كه بوئتيوس را در زندان تئودوريك، پادشاه ژرمني، از حال پريشاني خارج كرده و با آرامش تمام سقراطوار آماده مرگ مي كند، تا به سعادت اخروي دست پيدا كند. كتاب با كتابنامه اي از آثار اصلي بوئتيوس و كتب و مقالاتي كه درباره او به زبان هاي اروپايي نوشته شده اند، پايان مي پذيرد.

تور صنعت نشر فرانسه ـ ۷
چگونه كتاب ايراني بفروشيم
رضا هاشمي نژاد
آلمان ها هم امسال قانوني را براي تقويت سيستم كتاب و قيمت واحد كتاب وضع كردند. موضوع مهمي كه به آن فكر مي كنند، رعايت حقوق مولف در تمام شكل هاي توزيع و توليد كتاب است. مثلاً حقي براي مولف در امانت دادن كتاب در كتابخانه قائلند كه يارانه هاي دولت براساس متوسط ميزان امانت كتاب در هر كتابخانه به حساب مولفان و ناشران واريز شود. يعني اينكه حتي اگر كتابي را كتابخانه اي مي خرد و اين كتابخانه آمار امانت بالايي دارد، قيمت بيشتري از قيمت پشت جلد كتاب توسط دولت به ناشر و مولف اثر برگردانده مي شود. يعني به عنوان حمايت به آنها گفته مي شود كه كتاب تو خريده نشده كه در خانه خوانده شود بلكه در جاي عمومي خوانده مي شود. سنا اين قانون را تصويب كرده و تا دو ماه ديگر در پارلمان نيز مطرح مي شود. يك مشكل آنها اين است كه هر قانوني در حوزه هاي مالي و رقابتي تصويب مي كنند، پارلمان اروپا نيز بايد تاييد كند تا در آن كشور يا كل اروپا اجرا شود.
در جواب سوال ما كه آيا بهتر است براي عرضه كارهاي ايراني با ناشران بزرگ ارتباط برقرار كنيم يا ديگر ناشران؟ گفتند كه آنها بيشتر دنبال كتاب هاي پرفروش و جايزه بگير هستند و به خاطر همين در زمينه ادبيات ساير كشورها و كارهاي ترجمه، بيشتر موسسات كوچك تر فعاليت مي كنند. زيرا آنها براي تبادلات فرهنگي از كمك هاي مركز ملي كتاب چه حمايت از مترجم و چه ناشر استفاده مي كنند. در پاسخ پرسش ما درباره امكان ورود كتاب هاي داستان و ادبيات ايراني به بازار نشر فرانسه پاسخ دادند: با توجه به آشنايي فرانسوي ها با سينماي ايران زمان چنين كاري رسيده. به خصوص اينكه در سال گذشته نيز چند رمان فارسي توسط مترجمان افغان به فرانسوي چاپ شده. (در هر حال بايد قدر سينماي ايران را بدانيم كه در اكثر بحث ها زحمت راه گشايي را بر دوش كشيده. )
رمضان پور سوال كرد كه توصيه شما براي ناشران ايراني براي معرفي آثارشان در فرانسه چيست؟ و پاسخ دادند ناشراني وجود دارند كه به كارهاي ناشران و مولفان خارجي علاقه دارند. در چند مورد اين ناشران فرانسوي بودند كه كارهاي چند نويسنده خارجي كه جايزه نوبل را برده اند به همگان معرفي كردند. مثلاً همين نويسنده مجار ايمره كرتيش كه امسال جايزه نوبل را برد. يا برنده نوبل قبل كه حدود ده سال پيش براي سفر به فرانسه حمايت شده بود.
بخش توسعه نشر بين الملل آنها ۹۵ درصد از فعاليت هاي ناشران فرانسوي خارج از كشور را به آنها گزارش مي دهد. همه ساله يك نمايشگاه اختصاصي از كتاب هاي كودكان در پاريس برگزار مي شود كه به علت حمايت هاي دولت جنبه فرهنگي آن بسيار مهم تر از جنبه تجاري آن است و از اين نظر با نمايشگاه بولونياي ايتاليا كه كاملاً اهداف تجاري و فروش كپي رايت اصل است متفاوت است.
در بين جلسه در مركز ملي كتاب خانم ژانين دسپنيت وارد جلسه شد. ما پيرو تماس خانم حائري منتظر ديدار با او بوديم. او سال ها است در فرانسه سابقه فعاليت در ارتباط با ادبيات كودك و مسئوليت مركز ادبيات براي كودكان و نوجوانان را بر عهده دارد (اين مركز جايزه اي به نام Octogone را نيز مديريت مي كند. ) به مناسبت اولين نمايشگاه بين المللي تصويرگري كتاب نيز به تهران آمد و سخنراني هايي داشت. با ايشان در نمايشگاه بولونيا هم ديدار داشتم و از راهنمايي دريغ نداشتند.
كلاً علاوه بر شخصيت مهربان و فرهنگ دوستي به ايران نيز علاقه مند است. با او و همراه گروه به سوي برنامه بعدي كه صرف ناهار در يكي از رستوران هاي طراز اول پاريس و به دعوت گروه دوستي مجلس فرانسه بود عازم شديم. تلاقي برنامه ها در مواردي ما را به اضطرار مي انداخت. در هر حال برنامه ناهار با سخنراني زاويه دورو رئيس كميسيون فرهنگي مجلس فرانسه و گروه دوستي ايران و فرانسه آغاز شد. حضور صادق خرازي (سفير ايران در فرانسه) و برخوردهاي او فضاي گرم و صميمي اي ايجاد كرده بود. من، خانم حائري و خانم دسپنيت هم در فرصت هاي ايجاد شده گپي مي زديم.
پس از ناهار و تشريفات آن (ساعت ۱۵) تعدادي از دوستان عازم نمايشگاه و موزه سه انقلاب كتاب در هنرستان ملي فني حرفه اي شدند و من هم به دليل خستگي برنامه هاي پياپي و قرار بعدازظهرم با تلانديه به هتل رفتم (با توجه به ترافيك پاريس مطمئن بودم كه به موقع برنمي گرديم) سر ساعت ۵/۶ تلانديه در لابي هتل بود. رمضان پور و باباوند هم رسيدند و گفت وگو شروع شد. رمضان پور نوعي بحث ادبي، اجتماعي را به هدف شناخت فرهنگي آغاز كرد كه به نظرم براي هر دو طرف مفيد بود.
بحث حول و حوش علت عقب افتادن ادبيات فرانسه از آن جايگاه و مقامي كه داشت بود و پيرامون جنبش هاي ادبي، نزديكي فلسفه و ادبيات فرانسه در زمان سارتر، كامو و... و افول حس ابرقدرتي و سرآمدي فرانسويان به تدريج پس از پايان جنگ جهاني دوم بالاخص پس از بحران نفت در دهه ۶۰ ميلادي نيز بحث شد. همچنين شناخت وضعيت ادبيات فرانسه امروز و نوع نگاه كنجكاوانه آنها به ايران و ادبيات آن (كه بيشتر حالت بي اطلاعي است) به خصوص پس از درخشش سينماي ايران كه در فرانسه شناخته شده است (نمي دانم آيا مسئولان ما قدر پيش قراولي سينما را مي دانند كه سريع ترين ابزار معرفي فرهنگي ايران به اروپا و جهان بوده يا نه!)

كتاب
ادبيات
اقتصاد
ايران
تكنيك
جامعه
رسانه
زمين
شهر
علم
ورزش
هنر
صفحه آخر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |
|  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |