يكشنبه ۸ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۹۱- June, 29, 2003
تصوير يك آينه تمام نما
رضا جلالي
017480.jpg

اوايل خرداد ماه نمايشگاه جالب توجهي از آثار تصويري به همت سيف الله صمديان مدير مسئول نشريه تصوير برگزار شد. اين نمايشگاه در چند بخش اصلي شامل آثار گرافيك، نقاشي و عكاسي هنرمندان معاصر ايراني است. جالب آنكه اين نمايشگاه كه آثار آن هم زمان به شكلي كامل تر و جامع تر در مجله تصوير به چاپ رسيده اكثراً به انتخاب خود هنرمندان است و همين امر موجب مي شود كه نوشتن يك يادداشت بر اين نمايشگاه كمي مشكل به نظر آيد. عمده ترين مسئله اي كه در اين نمايشگاه بدان پرداخته شده موضوع بحران اخير منطقه خاورميانه يعني جنگ آمريكا و عراق است. چه در بخش آثار انتخابي خود هنرمندان و چه آنجايي كه به جنگ اخير آمريكا و عراق پرداخته شده، كاريكاتورها حتي با آثار پيشين هنرمندان شان بسيار فاصله دارند و از لحاظ كيفي در سطح نازل تري قرار دارند. هر چند نمي شود جامعيت حضور كاريكاتوريست ها در اين نمايشگاه را با حضور بالقوه آنان در دوسالانه كاريكاتور مقايسه كرد اما به هر حال با ارتقاي سطح كيفي خواسته هاي مخاطبين نمي توان انتظار داشت كه چنين آثاري مورد توجه قرار گيرد.
بخش بعدي آثار ارائه شده در اين نمايشگاه شامل پوسترهايي است كه گرافيست ها به انتخاب خود ارسال داشته اند. اين بخش به دليل تنوع آثار موجود جذابيت هاي خاص خود را داراست. استفاده از خطوط يا نقوش ايراني و همچنين به كارگيري عناصري همچون نگاتيو، نردبان يا چاقو دسته زنجان بيانگر رويكرد مثبت گرافيست ها به عناصر شناخته شده است كه در اين ميان پوستر همايش آسيب شناسي سينماي امروز ايران از طراحي فوق العاده هوشمندانه اي برخوردار است.
اما پوسترهاي بخش تئاتر چندان آثار برجسته اي به نظر نمي آيند به غير از يك يا دو اثر باقي پوسترها آثار بسيار ابتدايي و ساده انگارانه هستند كه به هيچ وجه در خلق آنها به رشد بصري مخاطب و برقراري ارتباط آن هم در شكل صحيح لحاظ نشده است. اما يكي از بخش هاي اصلي و بسيار مهم اين نمايشگاه عكس و آثار اخير عكاسان ايراني است.
قبل از هر چيز بايد خاطرنشان كرد كه متاسفانه به دلايل عدم هماهنگي هاي لازم مابين برگزاركنندگان و خانه هنرمندان ايران آثار عكس موجود در اين نمايشگاه روز افتتاحيه آماده نشد و تنها دو روز پس از افتتاحيه بود كه آثار به شيوه اي جديد در معرض ديد علاقه مندان قرار گرفت كه همين امر باعث شد تا بعضي از حاضران به خصوص عكاسان حاضر در روز افتتاحيه كمي دلگير شوند. همچنين شيوه ارائه عكس ها بر روي زمين هنوز هم براي بعضي از مخاطبين حرفه اي قابل هضم نبوده و در گوشه و كنار نسبت به چنين ارائه اي معترض هستند. اما نكته حائز اهميت آنكه در دنياي هنر مدرن ديگر ارائه آثار به شكل كلاسيك موجب تعجب و دلسردي متخصصين است و چنين شيوه اي نيز چندان غيرمعمول نبوده است. عكس هاي موجود در اين نمايشگاه را مي شود تقريباً به چهار بخش تقسيم كرد، عكس هاي مربوط به جنگ آمريكا و عراق، عكس هاي انتخابي عكاسان با سوژه هاي اجتماعي يا انتزاعي، عكس هاي ورزشي و عكس هاي يادبود كاوه گلستان و سعيد جان بزرگي. البته براي چنين تقسيم ناهمگوني دلايل خاصي وجود دارد كه در ادامه به آنها اشاره خواهيم كرد.
در بخش عكس «جنگ خليج فارس۲»، آثار عكاسان ايراني در كنار همتايان خارجي خود ارائه شده است. جالب آنكه در اين مجموعه با آثار قابل توجهي از عكاسان ايراني برخورد مي كنيم كه علي رغم كمبودها و امكانات محدود موفق شده اند لحظات به يادماندني از اين جنگ را ثبت كنند. عكس هاي مجيد سعيدي، حسن سربخشيان و رضا معطريان جزو مجموعه هاي قابل توجهي هستند كه در اين نمايشگاه وجود دارد. عكس هايي كه زواياي پنهان زندگي و جنگ را با ديدي هنرمندانه به تصوير كشيده اند. به طور مثال عكسي كه سربازان آمريكايي را مقابل كاخ صدام در حال بازي نشان مي دهد، يا كشتار طرفداران صدام توسط مردم (مجيد سعيدي) عكس ناواضحي كه يكي از سربازان آمريكايي را به همراه ادوات نظامي اش نشان مي دهد (رضا معطريان) و همچنين عكس پل برمر حاكم دست نشانده آمريكايي در عراق يا عكسي كه پوشانده شدن تصوير صدام را توسط نيم تنه يكي از رهبران جديد عراق نشان مي دهد (حسن سربخشيان) از نمونه هاي برتر عكس هاي جنگ هستند كه توسط عكاسان ايراني ثبت شده اند هر چند در اين ميان هستند آثاري كه چندان كيفيت مطلوبي را در مقام يك عكس خبري دنبال نمي كنند.
نكته اصلي حائز اهميت در اين بخش همان گونه كه اشاره شد كمبود امكانات است و از همه مهم تر نكته اي كه جاي تشويق دارد آنكه اين عكاسان همگي جوان هستند و تجربه عكاسي از وقايعي شبيه به جنگ را نداشته اند. به هر حال فعاليت هاي تصويري ديگر جايگاه ارائه خاص خود و مخاطب عام تري را در برمي گيرند. با ديدن نمايشگاه فوق و به خصوص ارائه عكس ها بر روي زمين ناخودآگاه كلمه ورلد پرس فتو در ذهن مخاطب شكل مي گيرد. پنداري اين نمايشگاه راهي است براي رسيدن به نوعي بيان تصويري قوي در سطح جهان و راهي براي شناخته شدن اتفاق هاي تصويري در آن سو به اميد روزي كه اين نمايشگاه در بخش عكس بين المللي برگزار شود و توان رقابت عكاسان ايراني با همتايان خارجي را افزايش دهد. به اميد روزي كه افتخار عكاسان ايراني حضور اثرشان در اين نمايشگاه و يا چنين نمايشگاه هاي داخلي باشد و نه حضور در ورلد پرس فتو، اميدي كه ادعاي آن امر سختي نيست.
بخش ديگري از عكس هاي اين نمايشگاه اختصاص به آثار برگزيده خود عكاسان دارد. در اين بخش نيز با آثار قابل توجهي روبه رو هستيم، عكس هايي كه به دليل گزينش صحيح عكاسان ارتباط دقيقي با مخاطب برقرار مي كنند هر چند در اين ميان هستند آثاري كه تكراري هستند. آثار كساني همچون اميد صالحي، كوروش اديم، بهمن جلالي، مجيد كورنگ بهشتي از اين قاعده مستثني هستند و هر چند به شكل تك عكس ارائه شده اند اما از كيفيت تكنيكي، فني و هنري قابل توجهي برخوردارند. شايد يكي از ضعيف ترين بخش هاي موجود در اين نمايشگاه (البته به غير از كاريكاتورها) عكس هاي ورزشي باشند. نمونه هاي شديداً تكراري كه بارها نمونه هايي از آنها اينجا و آنجا ديده شده، متاسفانه ضعفي كه امروزه تا حد زيادي گريبانگير عكاسي خبري در ايران شده و متاسفانه باعث حذف هويت هاي شخصي عكاسان مختلف است و همه را به يك سمت سوق مي دهد، در اين بخش نيز مشاهده مي شود.
اگر در عكاسي خبري اين روزهاي ما (به خصوص در مطبوعات كه بيشترين استفاده را از اين محصول دارند) آثار عكاس توسط اديتورهايي انتخاب مي شود كه متاسفانه ديد صحيحي از تصوير ندارند و از سويي ديگر همراه با مشهور شدن چند عكاس محدود، سليقه ها در انتخاب عكس ها به سمت آثار شبيه به اين عكاسان كشيده شده است، در بخش عكاسي ورزشي نيز گرفتن عكس هاي در حركت و ناواضح از شور و هيجان تماشاگران نهايت خلاقيت هنري اين بخش از فعاليت هاي حرفه اي عكاسي در ايران است. اگر از همين آثار محدود هم گذر كنيم باقي آثار در حد يك عكس يادگاري صرف و يا ثبت ساده اتفاق ها است.
017490.jpg

در نهايت اين نمايشگاه شامل عكس هايي است كه اختصاص به بزرگداشت كاوه گلستان و سعيد جان بزرگي دارد. كه در اين بخش شايد تنها بتوان درباره عكس هايي كه بعد از رفتن اين دوستان ديگر عكاسان ثبت كرده اند صحبت كرد و متاسفانه نكته واضح آن است كه برخلاف عادت غالب ايراني ها كه هنگام مرگ مديحه سرايان كلامي بسيار تردستي هستند متاسفانه عكاسان در نگاه تصويري به اين قضايا به خصوص عكس هايي كه به ثبت تشييع جنازه كاوه گلستان اشاره دارد، شديداً دچار ضعف بينايي هستند.
متاسفانه اين اتفاق در تشييع جنازه سعيد جان بزرگي نيز تكرار شده، نمي دانم آيا مي شود با عكاسي كه هنگام تبادل شهداي تفحص با عراقي ها آن عكس به يادماندني تك تابوتي را گرفته كه در ابتداي صفي از تابوت هاي پوشيده با پرچم عراقي ها قرار دارد، با چنين تصاويري وداع كرد؟ آيا مي شود عكاسي را كه به گفته كاوه گلستان (زندگي بازي پنهاني دارد، اينجا كاوه گلستان يادي كرده از سعيد جان بزرگي... !) آثارش از حلبچه در مدارس آموزش دفاع در برابر جنگ هاي شيميايي به عنوان اسناد تصويري مورد استفاده قرار مي گيرد، اين چنين از ياد برد. آيا كاوه گلستان و سعيد جان بزرگي به نفرين چندين ساله عكس و عكاساني كه در ايران گريبان شان را مي گيرد گرفتار شده اند؟ عكاسان مي آيند و مي روند اما در ايران آب از آب تكان نمي خورد. هر چند آنها پنجره اي هستند رو به آنچه ما از دنياي اطرافمان مي بينيم اما يك شاعر هر چند هم كم اهميت آثارش ورد جادويي بر سر زبان ها جاري مي شود و سال ها در ياد و خاطره كوچك و بزرگ مي ماند.
نمي دانم شايد اين هم از بداقبالي ماست كه «تصوير» هنوز هم پس از سال ها حضور مستمر در ميان جامعه ايراني آن چنان كه بايد جدي گرفته نمي شود، غافل از آن كه جدي ترين هويت ما بر روي شناسنامه مان را عكس ثبت كرده.
امروز يا فردايش ديگر اهميتي ندارد چون نه كاوه اي هست و نه سعيد. اما يادمان نرود كه انقلاب و جنگ با «تصوير» آنها روايت شده اند. به هر حال نمايشگاه حاضر تصوير حاصل تلاش بي وقفه و قابل احترام و تشكري است كه ضعف هايي را نيز با خود داشته و شايد بيراه نباشد كه اين روند را از ديد شركت كنندگان و برگزاركننده اين نمايشگاه به قضاوت بنشينيم. سيف الله صمديان در رابطه با نحوه برگزاري اين چنين نمايشگاه كه موجب گله مندي بعضي از بازديدكنندگان و شركت كنندگان شده بود، مي گويد: به دليل كمبود فضاي مناسب در گالري هاي خانه هنرمندان در ابتدا قرار بر اين بود كه هفته اي يك بار جاي نمايشگاه هاي گرافيك، كاريكاتور و نقاشي با آثار عكس عوض شود. اما بعداً به دليل مشكلات موجود از اجراي چنين طرحي منصرف شديم و به همين لحاظ در روز اول افتتاحيه ما موفق به ارائه آثار عكس نشديم. صمديان درباره پيدايش طرح برگزاري چنين نمايشگاهي گفت: جرقه ابتدايي در واقع مربوط به نام خود مجله تصوير است، چرا كه ديگر نشريات تخصصي صرفاً به شاخه خاصي از هنرهاي بصري مي پردازند اما مجله تصوير از همان ابتدا سعي داشت كه مجموعه هنرهاي تصويري را تحت پوشش خود قرار دهد و انجام چنين طرحي از خيلي پيش از اينها در ذهن من بود. در ابتدا اين طرح به شكل ارائه يك ويژه نامه در سال بود تا وقايع تصويري يك سال گذشته را مورد بررسي و معرفي قرار دهد، اما بعد تصميم گرفتيم كه اين روند به شكل يك نمايشگاه هم برگزار شود و يكي از شاخصه هاي اصلي اين نمايشگاه انتخاب توسط خود هنرمندان بود تا بتوانند بدون دغدغه اي خاص آثار خود را به نمايش بگذارند.
مدير مسئول مجله تصوير همچنين ديدگاه خود درباره ارائه آثار عكاسي بر روي زمين را اين چنين تشريح كرد: اگر ديده باشيد در مسابقه هاي عكاسي عموماً در خارج كشور آثار ارسالي بر روي زمين قرار مي گيرند و داورها آنها را قضاوت مي كنند، ما قصد داشتيم بازديدكنندگان كه مردم عادي هستند نيز وقايع يكسال گذشته و حوادث جهان را از طريق تصاوير ارائه شده قضاوت كنند. به همين جهت تك عكس هاي ارائه شده كه در بخش هاي غير خبري بودند بر روي ديوار و مجموعه عكس هاي خبري بر روي زمين چسبانده شدند. صمديان همچنين اشاره اي نيز به برنامه هاي آينده داشت و ادامه داد: مطمئناً در سال آينده سعي خواهيم كرد با اطلاع رساني قبلي به هنرمندان تعداد بيشتري از آنها را براي حضور در اين نمايشگاه دعوت كنيم.
صمديان درباره مسائل گريبانگير شده عكاسان داخلي در مقام يك صاحبنظر معتقد است: تا زماني كه يك انجمن صنفي ملي و معتبر در ايران وجود نداشته باشد، هيچ حركت مثبتي براي عكاسان شكل نخواهد گرفت. و اين عدم وجود يك انجمن صنفي معتبر براي عكاسان تنها دو دليل دارد، اول آنكه ما هيچ متولي دولتي مخصوص و مختص عكاسي نداريم، اين به معني آن نيست كه يك متولي دولتي به عنوان حمايت كننده تمام و كمال در اختيار ما باشد چرا كه اين امر خود از فعاليت هاي آزادانه ما جلوگيري خواهد كرد.
زماني موزه محل برگزاري دوسالانه ها يا مسابقات عكاسي بود اما چندين سال است كه هيچ حركت جدي اي در اين زمينه شكل نگرفته. ظاهراً مديريت موزه به اهميت عكاسي پي برده اند و قصد انجام كارهايي در اين زمينه را دارند. متأسفانه تاكنون اين مكان زيرنفوذ نقاشان ريز و درشتي بوده كه حقشان در اين حد نيست، چرا كه حد و اندازه نقاشي حال حاضر ايران آن هم به شيوه ۴۰ يا ۵۰ سال پيش اروپا بسيار پايين تر از عكاسي يا هنرهاي جديدي همچون ويدئوآرت است، شايد اگر اين دوستان كمي مجال نفس كشيدن بدهند جايي نيز براي حضور عكاسي ايراني كه بسيار شناخته شده تر و پيشرفته از نقاشي ايران است، پيدا شود. و دوم آنكه دنياي عكاسان ايراني بسيار كوچك و محدود است و آزادگي دروني آنها در حدي نيست كه بتوانند لياقت خودشان و عكاسي را در جامعه ثابت كنند و به همين دليل نمي توانند در قالب يك تشكل فعاليت كنند.
در حال حاضر عكاسي در ايران داراي چند انجمن به شكل زيرشاخه است، اما متأسفانه يك انجمن ملي كه پيگير كار عكاسان باشد وجود ندارد و به همين خاطر عكاسي در ايران بي پدر است. وي در خاتمه گفت: اما طبيعتاً آدم هاي مثبت هم در عكاسي ايران حضور دارند هرچند اين روزها عرصه جولان آدم هاي كوچكي است كه سلامت نفس و آزادگي دروني ندارند. به هرحال اميدوارم در دوسالانه عكسي كه قرار است پس از سال ها وقفه امسال برگزار شود حركت مثبتي شكل گيرد و ما بتوانيم در نهايت يك انجمن ملي عكاسي تشكيل دهيم.
از سويي ديگر سميع آذر مديريت موزه هنرهاي معاصر درباره برگزاري نمايشگاه تصوير معتقد است: به نظرم اين نمايشگاه اتفاق بسيار خوبي بود چرا كه به نحو شاخص تري به معرفي هنرمندان گرافيست، كاريكاتوريست و عكاس پرداخته بود. وي در ادامه افزود: با همه ضعف ها و قوت هاي موجود بايد پذيرفت كه سال ،۸۱ سالي پر تكاپو در زمينه آفرينش هاي هنري بود و نفس اين روند كه در نمايشگاهي عملكرد يكساله هنرمندان بدون هيچ قضاوت ارائه شود، عمل بسيار ارزشمندي است و اميدوارم با برنامه ريزي هاي دقيق و جامعيت بيشتري در سال آينده صورت گيرد و من شخصاً از صمديان تقاضا كردم تا اين فعاليت را ادامه دهند.
سميع آذر با اشاره به برگزاري دوسالانه عكاسي در سال جاري گفت: خط مشي جديد اين بود كه از جامعه هنرمندان دعوت كنيم تا بيايند در كنار مركز هنرهاي تجسمي و در قالب يك انجمن فعاليت كنند و يا جمعي را بتوانيم در يك قالب و به شكل متفق القول بيابيم. اما متأسفانه در رشته عكاسي كمتر به نتيجه مثبتي دست پيدا كرديم. به هرحال قصد هم نداشتيم كه كسي را به عنوان دبير يا برگزاركننده انتخاب كنيم. بدون توجه به شرايط جنبي برگزاري دوسالانه به هر قيمتي هم منظور ما نبود. چرا كه معتقديم كه اين دوسالانه بايد برآيند برجسته اي از فعاليت عكاسان ايراني باشد تا امكان مراوده خارجي براي آنها حاصل شود. اما ظاهراً اين بار پس از يك وقفه طولاني چهارساله (توضيح: آخرين بار دوسالانه عكاسي در سال ۶۶ برگزار شده كه تا زمان نوشتن اين مقاله مي شود ۶ سال!) نتايجي حاصل شده و هنرمندان عكاس قرار است بيايند و با همه مشكلات موجود دوسالانه را برگزار كنند. اما هنوز تاريخ دقيقي ندارد، احتمالاً دي يا بهمن.
ابراهيم حقيقي گرافيست و فيلمساز نيز مي گويد: نمايشگاه حاضر بسيار ديدني و جذاب بود و پوسترهاي متنوعي ارائه شده بود چرا كه به انتخاب خود هنرمندان ارائه شده بود اما در بخش كاريكاتور نظر شخصي ام اين است كه آثار حتي در حدي نبودند كه من را متوقف كنند. شايد چون هر روزه با هجمه اي از آثار اين چنيني در مطبوعات روبه رو هستيم قطعاً بررسي هايي در اين شكل حركت مثبت و خوبي است اما اين نهايت موفقيتي كه مي شد حاصل شود نبود. به نظر مي آيد اين حركت با تعجيل انجام شده و جاي بسياري خالي بوده است كه قطعاً معذوريت هاي خاص ديگري هم بوده اما به طور كلي اين روند به ۵۰ درصد موفقيتي رسيده كه من انتظار داشتم و عنوان نمايشگاه بسيار بيشتر از اتفاق آن بود.
مجيد سعيدي عكاس برجسته مطبوعات كه عكس هاي ارائه شده توسط وي از جنگ عراق و آمريكا مجموعه قابل قبول و مطلوبي بود نيز درباره اين نمايشگاه معتقد است: همين كه فعلاً هيچ ارگان يا موسسه اي نداريم كه آثار اين همه عكاس را يكجا به نمايش بگذارد و اين امكان را به آنها بدهد كه خود را محك بزنند، هرچند ضعف هايي هم وجود داشته. به طور مثال چيدمان عكس ها روي زمين حركت خوبي است اما نه ارائه آنها در بخش اداري، كاش اين آثار در گالري ها به همين شكل ارائه مي شد. چرا كه من در همين برگزاري نمايشگاه براي انجام كاري به خانه هنرمندان رفته بودم و با كارمندان يا عابراني روبه رو شدم كه بي توجه از روي عكس ها عبور مي كردند. اما عكس ها به خودي خود خوب بودند هرچند هنوز در نحوه گزينش آنها جاي تأمل است چرا كه آثار حرفه اي ما در كنار آماتورها بدون هيچ توجهي ارائه شده است.
از سويي ديگر آثار بعضي از عكاسان در اين نمايشگاه حضور ندارد. سعيدي درباره مجموعه عكس هاي جنگ خود مي گويد: بايد اعتراف كنم كه به دليل مشكلات مالي نتوانستم آنچنان كه بايد در عراق عكاسي كنم. عكاساني در عراق بودند كه هفته اي ۵۰۰۰ دلار خرجشان بود در حالي كه من با ۶۰۰ دلار پول براي عكاسي به عراق رفتم. اگر من هم چنين پولي داشتم مي توانستم با ۲۵۰ دلار راننده اي كه من را به عراق نبرد تطميع مي كردم تا بتوانم از سقوط بغداد عكاسي كنم.
سعيدي با ابراز نارضايتي از فعاليت هاي رسمي عكاسان خاطرنشان كرد: متأسفانه جامعه عكاسي ما مشكل دارد كه آن هم عدم اتحاد و يكدستي آن است. ما هنوز نمي توانيم هيچ حركت صنفي انجام دهيم و مراكز دولتي هم هيچ حركت مثبتي در اين زمينه انجام نمي دهند و كل فعاليت هاي ما در اين زمينه محدود به يكسري فعاليت هاي سرسري شده است.
حسن كريم زاده يكي از كاريكاتوريست هاي حاضر در اين نمايشگاه نيز گفت: برگزاري نمايشگاه «تصوير سال» جدا از ارائه عصاره فعاليت يكساله هنرمندان تجسمي ايران در قالب يك نمايشگاه ـ كه در نوع خود اتفاق پيش پا افتاده اي نيست ـ امكان گرد هم آمدن فعالان عرصه هاي مختلف هنري را فراهم مي سازد. اين ايده، در سال هشتاد ـ دست كم براي نخستين بار بعد از انقلاب ـ توسط آقاي صمديان در نشريه تصوير اتود شد و نهايتاً امسال تحقق عيني يافت.
به نظرم ويژگي اين نمايشگاه در درجه اول اهميت؛ انتخاب كارها توسط خالقان آثار، و در درجه دوم: انتخاب تنها يك اثر از بين كارهاي سال گذشته بود. يعني به راحتي مي توان با مرور آثار ارائه شده، دست كم به هفتاد درصد توان هربخش پي برد. در هر حال، از يك طرف فكر مي كنم جاي برخي مراكز فرهنگي و هنري داعيه دار حمايت و پشتيباني اين گونه نمايشگاه ها، بسيار خالي بود و از طرف ديگر گمان مي كنم عدم حضور اين مراكز به خاطر دخالت ها و اعمال نظرهاي غيرتخصصي شايد لطف بزرگي به هنرمندان شركت كننده بود ـ كه آثار خود را با خلوص ذهني و آزادانه تر انتخاب كرده بودند، شايد همين نكته سبب شد تا اين نمايشگاه به مذاق بسياري چون من خوش بيايد.
•••
با همه اين اوصاف نمايشگاه حاضر فعاليت بسيار مثبتي است كه اميدواري هاي زيادي را براي هنرمندان عرصه هاي تصويري ايجاد كرده كه تداوم آن مي تواند همچون شاهدي هميشگي و زنده يك آينه تمام نما براي فعاليت هنري يكساله شان باشد و به اميد آنكه روزگاري حضور عكاسان ايراني در اين نمايشگاه افتخاري در كارنامه هنري شان باشد.

گفت وگو با فريدون جيراني
عوض شده ام
من مسير فيلمسازي ام را عوض كردم فيلم صورتي چه بفروشد و چه نفروشد من در فيلم بعدي هم وارد داستان پرسوز و گداز و پرفراز و نشيب نمي شوم همين مسير را تا جايي كه امكانات و قدرت از نظر توليدفيلم امكان مي دهد انجام بدهم
017455.jpg

خيابان جامي، طبقه دوم. دفتر سابق منتقد فقيد طغرل افشار. فريدون جيراني در دفتر نشسته و خبرنگاران ضبط در دست يكي يكي به دفترش مي روند تا از آن اتاق با يك نوار پر شده به عنوان گفت وگو خارج شوند. من هم يكي از آنها هستم. قبل از من يك پسر جوان رفته است داخل. پس از من هم دو جوان ديگر وارد اتاق شدند. لوكيشن اين صحنه طنزآميز؛ ساختمان صد ساله هفته نامه سينما است. آقاي سردبير يا همان كارگردان با چند نفر در آن پنج شنبه داغ وقت گفت وگو دارد. اگر كسي بتواند آن گفت وگوها را داخل يك مخلوط كن بريزد چيزي كه به دست مي آيد: مايع شفاف و كارآمدي است كه يادآور آن جمله طلايي هاوارد هاكس به ويليام فردكين است، «اگر نتوانستي فيلمي بسازي كه نظر عامه بيننده را جلب كند ديگر كسي به تو فيلمي نمي دهد كه بسازي. » جيراني در دوران جواني روزنامه نگار بوده است. در دوران ميانسالي فيلمنامه نويس و حالا فكر مي كنم به اين نتيجه رسيده باشد كه براي ساختن هر سال يك فيلم تنها راه پيش رو جلب نظر عامه تماشاگران است. او همه شگردهاي آزموده شده را مي آزمايد تا بتواند در اين دوره ركود، رونق داشته باشد و رونق در اينجا بعيدترين آرزوي جهان است. صورتي در كارنامه جيراني عبور از مرحله اي است كه در آن موقعيت هاي عاشقانه نتايج اسف بار مي آفريند. حالا او مي خواهد به نتايج مفرحي برسد. مي خواهد ذهن تماشاگر گريزپاي را كه در حافظه اش روزانه هزاران تن تصوير تلويزيون تخليه مي شود به دست آورد. بي هيچ شبهه اي كار او سخت است. حالا نوبت من است كه وارد آن اتاق بشوم. ساختمان صد ساله و مردي كه موهاي اندكش جوگندمي است. ياد جمله اي مي افتم كه مورچه خوار در يكي از قسمت هاي معروفش روبه دوربين گفت: «من نمي دانم چرا اصلاً توي اين سريال بازي مي كنم.»
و گفت وگو شروع مي شود و او چقدر حوصله دارد.
مينا اكبري
• آقاي جيراني سينماي شما در استقبال مخاطب و تماشاگر معنا پيدا مي كند. به عبارت ديگر فيلم هايي از شما موفق اند كه تماشاگر بيشتري دارند. براين اساس شما بايد به فرايندي براي شناخت مخاطب دست پيدا كنيد تا با توجه به نتايج اين فرايند در هر زماني به سمت ساخت فيلم جديد حركت كنيد. حال سوال اين است كه با چه فرايند و با كدام نتايج در شناخت مخاطبان تصميم به ساخت صورتي گرفتيد؟
براي فيلم «صورتي» من از ابتدا هم مي دانستم كه داستان پرسوز و گداز و پر فراز و نشيبي ندارم و از آن جايي كه مي دانم تماشاگر و مخاطب عام در سينماي ايران، عاشق داستان است حتي مي توانم با صراحت بگويم برخي منتقدين هم گاهي داستان را با ساخت اشتباه مي گيرند - مي دانستم كه ريسك مي كنم و وارد يك جريان ديگري مي شوم كه شايد با «شام آخر» و «قرمز» متفاوت باشد. اما عملاً مي خواستم وارد يك جرياني بشوم و ببينم آيا مي شود از يك موضوع ساده، بدون پيچ و تاب با لحن كمدي رمانتيك آمريكايي، يك فيلم ساخت كه تماشاگر را در سالن سينما نگه دارد. يك فيلم ساده بدون ادعا؛ در عين حال كه مي خواهد، شوخي كرده و كمي بخنداند، موقعيت هاي آن جدي باشد. به همين دليل برآورد من از تماشاگر، (لحظه اي هم كه با موسوي صحبت مي كرديم و لحظه اي كه مي خواستيم شروع كنيم) برآورد خيلي بالايي، مثل فيلم هاي قبلي نبود. احساس مي كردم شايد، ۵۰ درصد اتفاقي بيفتد و اين جنس فيلم هم بتواند رابطه برقرار كند، تا حالا كه من با شما صحبت مي كنم بد نبوده.
• اين نكته كه مي گوييد با آگاهي داستان را ساده كرده ايد و تاكيد فراوان روي اين كه قصد داشته ايد با استقلال سكانس ها و نمايش جزييات فيلم را جلو ببريد. با توجه به تجربه هاي دو دهه شما در فيلمنامه نويسي در سينماي ايران سوال من اين است كه چگونه به اين مدل رسيديد؟ آيا فكر مي كنيد كه پتانسيل جذب مخاطب امروز نه در داستان پر كشش بلكه در نمايش شفاف جزييات جذاب و واقعي است؟
به نظر من تماشاگر دنبال داستان است تا جزييات، اما براي من اين جزييات يعني محك و تجربه تا شرايطي ايجاد شود و كارگردان خودش را در مراتب و درجات بالاتر قرار بدهد. زماني كه تو داستان مفصل داشته باشي، مجبور هستي كه قصه را كوتاه كني و بيشتر به قصه بپردازي. چيزي كه در نقدها از آن به عنوان «فتورمان» ياد مي شود. اما زماني كه داستان كمتري داشته باشي و مي خواهي وارد جزييات شوي شخصيت پردازي نمود بيشتري دارد. تو به عنوان كارگردان وقت و فرصت بيشتري داري تا در زوايا و روابط تامل و دقت كني.
• اين رويكرد شما را بايد تغييري در روش كارگرداني دانست يا تلاش براي ساخت يك فيلم محاسبه كرد؟
به هر حال من مسير فيلمسازي ام را عوض كردم. فيلم صورتي چه بفروشد و چه نفروشد، من در فيلم بعدي هم وارد داستان پرسوز و گداز و پرفراز و نشيب نمي شوم. سعي خواهم كرد همين مسير را تا جايي كه امكانات و قدرت از نظر توليد فيلم، امكان مي دهد انجام بدهم. فيلمسازاني كه در سينماي ميانه كار مي كنند و من اسمش را گذاشته ام سينماي بدنه يا ميانه، كار بسيار سخت تري از فيلمسازان ديگر مي كنند. اين فيلمسازان هم بايد مخاطب خاص را راضي كنند، يعني به شعورشان بي احترامي نكنند و هم مخاطب عام را به سالن سينما بكشانند. اين فيلمسازها اگر فيلمشان دچار شكست شود، در زمينه فيلمسازي لطمات خاصي مي بينند. مثلاً فيلمساز بسيار خوبي مثل «هنرمند» پيرامونش يك جور حالت خاص به وجود آمده، براي اينكه هنرمند فيلمساز سينماي ميانه است و براي سينماي ميانه فيلم مي سازد. اين فيلمسازها كه خود من هم جزوشان هستم در واقع كوشش اين است كه سينماي ميانه را وزن و وقار دهند تا از ساده انگاري در سينما پرهيز شود.
• آقاي جيراني هميشه فيلم هاي شما با يك تنش آغاز مي شود. در قرمز با بازگشت ليلا از شمال و تقاضاي طلاق. در آب و آتش مشاجره نويسنده با همسرش. در شام آخر ماجراي قتل و در صورتي مشاجره ميترا حجار و رامبد جوان. اين شگرد براي ميخكوب كردن تماشاگر در پرده اول فكر خوبي است و تا حدودي جواب مي دهد اما در صورتي مسئله اين است كه اين خانواده جوان پرتناقض چگونه شكل گرفته اند. آنها مي خواهند از هم جدا باشند ولي طلاق نگيرند اين تناقض بزرگ بايد يك جوري در فيلم معنا شود واضح تر اينكه مشكل اصلي اين زن و شوهر چيست؟
خيلي خوب توضيح داديد در فيلم قرمز، آب و آتش و شام آخر در ۵ دقيقه اول فيلم متوجه مي شويد كه داستان فيلم درباره چه چيزي است. كاري كه من معتقدم در فيلمنامه نويسي خيلي مهم است و در ۵ دقيقه اول تماشاگر بايد به گره اصلي قصه وصل شود. بعضي فيلم ها بيست دقيقه، نيم ساعت، سه ربع مي گذرد و تماشاگر به گره اصلي قصه وصل نمي شود. در قرمز مي دانيد كه شخصي به نام هستي مشرقي داريد كه گرفتار يك مرد رواني است، در آب و آتش مي فهميد كه يك نويسنده دچار معضل هاي پيچيده زندگي است. در شام آخر هم متوجه مي شويد يك جنايتي اتفاق افتاده؛ اما در صورتي فرق مي كند. درست است كه با يك تنش شروع مي شود اما، تماشاگر مرتب از خودش سوال مي كند كه اين ها براي چي از هم جدا شدند، اختلافشان چه چيزي بوده؟ چه مشكلي داشتند؟ فيلم قرار است كه از شما سوال بكند. من از اول كه فيلمنامه را مي نوشتم، اين اتفاق مد نظرم بود. بعد به هيچ چيز «هيچي» برسيم. چون پشت دعواها و اختلافات زندگي اكثر طبقات متوسط نيمه فرهيخته يا فرهيخته جامعه يك پوچي و بيهودگي به چشم مي خورد. من نمي خواستم وارد يك اختلاف عميق، كه حالا مثلاً فرض كنيد يك زني وجود دارد كه شوهرش گرفتاري اقتصادي دارد، مجبور هستند از هم جدا بشوند، بشوم. به عنوان مثال فيلمي مثل French Kiss يا «نامه داري» تام هنكس يا حتي در نمونه خيلي بارزترش خانم «دابلت فايلر» متوجه مي شويد كه آدم هاي تمام اين قصه ها خيلي معضل پيچيده ندارند. مشكلاتشان خيلي ساده است. مشكلاتشان ضعف رفتارها، منش ها و اخلاقياتشان است و قصه فيلم قرار نيست خيلي پرفراز و نشيب در كمدي رمانتيك باشد. موضوع ها، موضوع مهمي هستند. اما با شوخي از كنارش مي گذريم، بنابراين من فكر مي كردم كه در يك جنسي كه اين طوري هست؛ شايد شخصيتي مثل «شهرام شباويز» كه يك هنرپيشه تئاتر نيز است و با همسرش با عشق و علاقه ازدواج كرده و به صورت خيلي ساده اي مي خواهند از هم جدا شوند، در حالي كه همديگر را دوست دارند، در سينماي ايران شايد تازه باشد. در نهايت شايد در انتها همه تماشاگران بپرسند «خب كه چي»؟ يعني پشت تمام زندگي هاي بخش طبقه متوسط يك «كه چي؟» و يك «هيچ انگاري» وجود دارد. من مي خواهم بگويم اين ها هيچ اختلافي با هم نداشتند. هر دو شخصيت هاي يك دنده، لجوج، خودخواه و غيرقابل تحملي هستند.
017470.jpg

• شما روي اين تيپ از خانواده ها و اين تيپ از طبقات اجتماعي كه حالا هر دويشان هنرمند هستند شناختي از قبل داشتيد؟
من خيلي توي اين ها زندگي كردم. نمونه هاي روشن تري هم داشتم كه نمي خواستم اين نمونه هاي روشن به نمونه هاي مشخص برسد. البته من يك مقدار، اغراق هم كردم. يعني جنس كار اين طور ايجاب مي كرد. اما زمينه اين روابط و دستمايه اين روابط واقعي بود. اين ها چيزهايي بود كه ديده بودم.
وقتي در يك فيلم داستان را ساده مي كنيم به ناچار براي پر كردن تنه فيلم بايد شخصيت ها را بيشتر پرورش دهيم. آنها را از درون و بيرون معرفي و در كنش و واكنش هاي مختلف قرار دهيم. با توجه به اين نكته به نظر من شخصيت هاي صورتي ويژگي فردي ندارند. آنها تيپ هايي هستند قالبمند از طبقه متوسط مرفه. مثلاً شخصيت شهرام چه ويژگي فردي دارد كه او را در اين درام مجزا كند. حتي بچه هم داراي صفات متمايزي از ديگر كودكان سينماي ايران ندارد. از سويي آدم ها در بستر اين داستان ساده روي يك خط حركت مي كنند و در پايان عملاً برخلاف حركت قبلي خود تصميم مي گيرند.
• مي خواهم درباره شخصيت ها صحبت كنيد. براي آنكه آنها را داراي فرديت خاص كنيد چه ايده اي داشته ايد؟
اين شخصيت پردازي در كمدي رمانتيك، با شخصيت پردازي در يك فيلم ملودرام اجتماعي، با شخصيت پردازي در فيلم هايي كه قرار است ساختار واقع گرايانه اي داشته باشند خيلي متفاوت است. من قبل از اينكه فيلم صورتي را بسازم، بسياري از اين كمدي رمانتيك ها را ديدم. كمدي رمانتيك ها به خلق موقعيت كمدي در يك موضوع جدي فكر مي كنند. يعني من به سكانسي كه زن وارد خانه مي شود و فرض كنيد آن زن در آشپزخانه است و يك زن بيرون است تقريباً دو پرده فيلم را اختصاص دادم، به تمام كمدي رمانتيك ها كه نگاه كنيد چنين فصل هاي طولاني وجود دارد، كه شخصيت ها درگير مي شوند و به يك شوخي ختم مي شود. بنابراين آن مسير پرفراز و نشيب در شخصيت پردازي درام هاي داستاني رمانتيك وجود ندارد. براي خلق موقعيت هاي كميك و پريدن از موضوعات جدي و آن موقعيت هاي انتخاب شده يك بعد يا دو بعد شخصيت انتخاب مي شود. در صورتي يك آدم داريم كه مثلاً خيلي دست و پا چلفتي است. اما من همه شخصيت او را در طول قصه كمدي رمانتيك استفاده نكردم شما مثلاً خانم حجار را داريد، آدم بسيار خودخواه، يكدنده، لجبازي است كه در هيچ شرايطي حاضر به كوتاه آمدن نيست. حتي زماني كه در خانه با زني جديد روبه رو مي شود. اين شخصيت بايد در تمام مدت حفظ بشود، اما ما مي بينيم همه شخصيت ها يك جا مي شكنند كمدي رمانتيك در هيچ جاي دنيا فيلم هاي مطرح بزرگ و عمده سينما نيستند. شما يك كمدي رمانتيك پيدا نمي كنيد كه در تاريخ سينما منتقدي شيفته اش شده باشد يا جايزه اي به آن تعلق گرفته باشد. حتي در اسكار هم شما يك كمدي رمانتيك نمي بينيد. چون اين فيلم ها ساده است، تماشاگر به همان سادگي بايد به آن نگاه كند. يعني وقتي شما از ديدن فيلم صورتي بيرون مي آييد با خودتان بگوييد كه حالا من يك فيلم مفرح و شاد ديدم كه مي گويد پشت اين زندگي هيچي نيست پشت اين زندگي خودخواهي است. فراز و نشيبي كه شما دنبالش هستيد، در كمدي رمانتيك دنبال نمي شود. در قصه هاي ديگر و جنس قصه هاي ديگر است.
• شخصيت ليلا مشرقي به عنوان يك موتيف تكرار شونده در آثار شما، در فيلم صورتي حضوري كمرنگ دارد. كمرنگي اين شخصيت از آن جهت است كه حضور آن در داستان فيلم بي منطق به نظر مي آيد و از طرف ديگر تداوم حضورش به گونه اي نيست كه بي منطقي حضورش را فراموش كنيم. ليلا مشرقي را كمي توضيح دهيد. چرا اين قدر گنگ و كم حس و حال است.
او تاثيرگذارترين شخصيت داستان است. به نظر من داستان را ليلا مشرقي جلو مي برد.
• به عنوان يك وسيله اي كه سبب مي شود اين ها مجدداً با هم زندگي كنند.
اصلاً تنها عاملي است كه داستان را شكل مي دهد و داستان را عوض مي كند. با آمدن ليلا مشرقي به زندگي شهرام شباويز كه با بچه اش تنها زندگي مي كرده و عاشق شدن شهرام شباويز زندگي اش هم عوض مي شود. بعد ليلا هست كه وارد زندگي خصوصي شهرام شباويز مي شود. يعني همه كارها را ليلا مي كند، شخصيتي كه به تمام داستان جهت مي دهد، داستان را عوض مي كند و براي داستان منحني مي سازد. او است كه وارد زندگي خصوصي ميترا حجار يا همان سحر ماهان مي شود و وقتي نامه ها را مي خواند احساس مي كند كه در واقع گير شرايطي افتاده كه بايد از آن در برود. آن قدر هم هوشيار و آگاه هست كه به موقع تصميم مي گيرد و فداي يك شرايط نمي شود. بنابراين شرايط بسيار تاثيرگذار و اصلاً قصه ساز است. اما كم است. اينكه حالا چطور از داستان بيرون مي رود، يعني خارج مي شود كه شايد ايراد اصلي خيلي ها باشد كه پذيرفته نيست. آن را من به طور عمد گذاشتم يعني من مي دانستم كه اين عشق خيلي خوبي است، مي تواند جابه جا هم بشود. يعني اين طوري بشود كه مادر بيرون برود و بچه را به نامادري بسپارد و نامادري را بپذيرد و براي اولين بار يك مادري احساس بكند كه بچه اش در كنار نامادري نه تنها بدبخت نمي شود بلكه امكان دارد خوشبخت هم بشود. احساس كردم اين از آن پايان ها است كه براي جامعه ايران زود است و حريم خانواده امكان دارد لطمه پذير شود بنابراين به رغم اينكه مي دانستم امكان دارد در يك جايي غيرمنطقي به نظر برسد اما به طور عمد پايان فيلم را يك پايان مطلوب خانواده ها در نظر گرفتم.
• اين طور به نظر مي آيد كه در طول نوشتن فيلمنامه خيلي به تماشاگر فكر كرديد و به عكس العمل و بازتابش نسبت به فيلم؟
چرا؟
•خودتان مي گوييد كه من مي خواستم آخرش را مطابق ميل خانواده ها بنويسم.
فيلمي كه قرار است براي بچه ها باشد، تصميم گيري درباره اش خيلي سخت تر از فيلمي است كه حالا تو از اولش مي داني كه فيلم خانواده ها نيست. يا فيلم نسل جوان است.
• در روايت اثر اميرحسين كودك خانواده در ماجرا كمك چنداني به فيلم نمي كند. به عبارت ديگر او بعد تازه اي به ماجرا نمي دهد. حضورش در فيلم و روايت كمرنگ است. مثلاً در صحنه اتومبيلراني دو زن فيلم؛ او حتي يك كلمه هم حرف نمي زند. حدس من اين است كه صداي نريشن روي فيلم پس از آب و آتش به عنوان يك مولفه فيلم هاي شما درآمده است. در اين باره بگوييد.
اينكه يكي از مولفه هاي سينماي من مي شود درست است. چون من به طور كلي سناريوي بعدي ام هم ساختارش روايتي است و مايلم آن را حفظ كنم. اما بين تمام روايت هايي كه تا حالا ساختم؛ يعني از آب و آتش تا شام آخر؛ روايت صورتي درست ترين روايت است. مهم نيست بچه در اين داستان حضور دارد يا نه؛ مهم اين است كه نبودش هم تاثيرگذار است. يعني بچه در مورد متلاشي شدن زندگي صحبت مي كند كه به آن مربوط است و اين خيلي نكته مهمي است و مهم نيست كه راوي حضور داشته باشد. من بارها توضيح دادم كه راوي وقتي روايت مي كند دليل بر حضورش نيست. وقتي در فيلم «دكتر ژيواگو»، برادر ژيواگو را روايت مي كند، «برادر ژيواگو» گنيتس در تمام ماجرا حضور ندارد در يك لحظاتي امكان دارد وجود داشته باشد. روايت صورتي حتي به نظر من بهتر از شام آخر در آمده، من البته خودم روايت شام آخر را دوست دارم اما جاهايي مي توانستم آن روايت را كامل تر كنم. اما روايت صورتي دقيق تر و درست تر است.
• در فيلمبرداري صورتي ديگر از حركات پي در پي دوربين خبري نيست؟ عمده پلان هاي فيلم در مديوم شات است دليل اين رويكرد شما چيست؟
به نظر من فيلمبردار فيلم صورتي محمد آلادپوش براي من خيلي كار كرده؛ اما ديده نمي شود علت آن هم اين است كه همه چيز اين فيلم مي خواهد عادي باشد. شما با سايه روشن هاي غليظ يا تاريكي يا حركات پر پيچ و خم دوربين روبه رو نمي شويد براي اينكه من از روز اول با او صحبت كردم و گفتم جنس فيلم من جوري نيست كه دكوپاژ آن ديده شود چون اگر اين اتفاق بيافتد زندگي واقعي كه من مي خواستم نشان بدهم به هم مي خورد در شام آخر اين اتفاق بايد مي افتاد يعني در واقع وقتي دوربين تراولينگ مي كند شما آن را احساس مي كنيد اما شما كات هاي من را در صورتي نمي بينيد. فيلمبرداري مرا نمي بينيد. در حالي كه مونتاژ و فيلمبرداري صورتي به مراتب سخت تر از شام آخر است .
• و شما مي خواهيد اين مسير را ادامه دهيد؟
سعي مي كنم اگر نوسانات بخش خصوصي روي كارم تأثير نگذارد اين مسير را با جزئيات بيشتر ادامه دهم.
• در سال ۷۸ در مطلبي كه براي انتخاب بهترين فيلم هاي عمرتان نوشتيد ذكر كرده بوديد كه بيتا را ۲۹ بار و پنجره را ۲۰ بار ديده ايد در هر دوي اين فيلم ها يك زن تباه شده نقش اصلي را به عهده دارد آيا اين نگرش درست است كه سينماي جيراني يك سينماي زن گراي دلسوزانه است كه مي خواهد مردان را با واقعيت زنان آشنا كند؟
البته بيتا جزء فيلم هاي شاخص من نيست و در ضمن من يك فمينيست نيستم زن ها در داستان من نقش دارند. مهم هستند، اما معمولاً چون فمينيسم يك جريان فكري است تعمداً مي گويم كه من فمينيسم نيستم. اما به هر حال در شرايط فعلي، زن در جامعه ايران مشكلاتش به مراتب از مردان پيچيده تر و بيشتر است و كلاً جريان سينماي ايران در چند سال اخير به سمت اين موضوع كشيده شد. من هم يكي از آنها بودم كه سعي كردم اين معضلات را بگويم حتي در صورتي به  رغم اينكه نقش اصلي مرد كمي محوري تر است اين تلاش را كردم.
• در مورد انتخاب بازيگرانتان بگوييد.
در فيلمنامه هاي قبلي ام مي دانستم كه قرار است چه كسي نقش ها را بازي كند اما در صورتي هيچ كس در ذهنم متصور نبود به جز ليلا حاتمي كه او هم اصرار بسياري داشت كه نقش سحر ماهان را بازي كند اما من قبول نكردم چون معتقد بودم در شخصيت ليلا حاتمي نه خودخواهي وجود دارد نه لجبازي. دوست داشتم او نقش ليلا مشرقي را بازي كند كه متأسفانه قبول نكرد. در مورد انتخاب ميترا حجار هم بگويم كه اصلاً او در ذهنم نبود ولي بعداً كه عكس هاي مختلفي از هنرپيشه ها گرفتيم صورت ميترا حجار در نظرم خيلي متفرعن رسيد و خيلي هم به در آمدن اين نقش كمك كرد.

نگاه منتقد
عكس را مي توان خريد
محمدرضا شاهرخي نژاد
017485.jpg

شماره ۴۰-۳۶ نشريه «تصوير» منتشر شد. اين مجموعه شامل بهترين اثر هنرمندان ايراني در سال ،۸۱ البته به انتخاب عكاسان، طراحان گرافيك و كاريكاتوريست ها است. نگاهي هم به جشنواره فيلم «كن» ۲۰۰۲ دارد، همچنين جشنواره بين المللي فيلم و تئاتر فجر هم مورد بررسي قرار گرفته است. يك دهه عكاسي تئاتر در ايران عنوان بخش مسابقه اي بود كه همزمان با بيست و يكمين جشنواره بين المللي تئاتر فجر سال ۸۱ برگزار شد كه مجموعه اي از برگزيده هاي آن در نشريه چاپ شده است.
با نگاهي گذرا به آثار چاپ شده، مي توان به اين نتيجه رسيد كه اگر بخش اختصاص يافته به سينما را از مجموعه جدا كنيم، بيشترين امتياز به مجموعه عكس هاي چاپ شده داده مي شود. گرافيك و كاريكاتور همپاي يكديگر و در رتبه دوم قرار مي گيرند و در نهايت و با ارفاق نسبتاً زيادي، جايگاه سوم متعلق به نمونه آثار نقاشان است.
اگر قبول كنيم كه اين مجموعه به عنوان بهترين مجموعه گردآوري شده در زمينه هنرهاي بصري است و تلاش عكاسان، گرافيست ها، كاريكاتوريست ها و نقاشان را در يك سال گذشته به نمايش مي گذارد، پس بايد بپذيريم كه نقاشي رشد قابل توجهي نكرده است.
017505.jpg

گرچه در اين مجموعه جاي اندكي هم به مجسمه سازي داده شده است و بهانه اين كار هم سومين بي ينال مجسمه سازي تهران بود ولي پرداختن به آثار «قدرت الله عاقلي» جاي تعمق بيشتري دارد. چرا كه هستند كساني كه به مراتب با نگاهي نو به اين مقوله نگاه مي كنند. شايد نتوان جايگاهي به مجسمه سازي در ميان ديگر هنرها اختصاص داد ولي اين عدم توجه فقط و فقط به دليل ضعف مجسمه سازان نيست ـ اگر چه ضعف شان به عينه ديده مي شود ـ بلكه ناتواني و عدم برنامه ريزي افرادي كه متولي امر هستند هم در اين ميان نقش به سزايي دارد. به هر حال شاخصه اين مجموعه، عكس هايي است كه در آن به چاپ رسيده است، سعي شده است نمونه اي از آثار عكاساني كه در اين مدت به فعاليت پرداخته اند در اين مجموعه گنجانده شود ولي اين كار باعث شده است تا مجموعه از افت و خيز زيادي برخوردار شود.
در هر صورت اين مجموعه به خوبي نشان مي دهد كه هنرهايي كه در زندگي روزمره كاربرد دارند، سير صعودي سريعي دارند و بالعكس. متاسفانه نقاشي از جمله شاخه هاي هنري است كه به دليل عدم تطابق خويش با جامعه از گردونه رقابت در حال خارج شدن است. اما نكته جالب و تا حدودي خنده دار در اين ميان وجود دارد و آن هم عدم فروش عكس در جامعه ما است. با اينكه هنر عكاسي در اين چند ساله با رشد كمي و كيفي چشمگيري مواجه بوده است، ولي كمتر نمايشگاه عكسي يافت مي شود كه در آن آثار به فروش رفته باشد. انگار توده مردم هنوز قبول ندارند يا نمي خواهند قبول كنند كه مي توان عكس را خريد و حاضرند براي هر اثر نقاشي چند صد هزار تومان بدهند، گرچه خودشان هم ندانند يا درك نكنند اين اثر چه مي خواهد بگويد. شايد به همين دليل است كه نقاشان سعي مي كنند در آثارشان تا مي توانند به مبهم گويي و معماسازي روي بياورند و هنگامي هم كه از ايشان علت اش را جويا مي شويم پاسخ مي دهند كه ما فرمايشي كار نمي كنيم يا مانيفست نمي دهيم. اگر كمي به آثار عكاسان دقت كنيم، متوجه مي شويم كه هيچ كدام اينچنين نيستند. يعني تعاملي تنگاتنگ با جامعه شان دارند ولي هرگز هم بيانيه صادر نمي كنند و اگر هم چنين مي بود به مرور حذف مي شدند. عكاسي در حال حاضر در دوران طلايي اش به سر مي برد ولي اين دوران طلايي مي تواند خود به مانعي تبديل شود. مانع از اين نظر كه به دليل توجه زياد مخاطبان، عكاس بخواهد در هر فرم و مضموني به كار بپردازد و اين معني توليد انبوه و سطحي است.
از نكات ديگري كه بايد ذكر شود عدم استفاده صحيح از عكس در مطبوعات است. با نگاهي گذرا به اين مجموعه در مي يابيم كه در زمينه توليد عكس و به ويژه عكاسي مطبوعاتي دچار كمبود نيستيم ولي كدام يك از جرايد كثيرالانتشار كشور توانستند از عكس هاي عكاسان ايراني كه در جنگ اخير عراق حضور داشتند استفاده كنند؟ شايد به جز معدودي از آنها هيچ كدام اين كار را نكردند و اين جاي تاسف دارد.

نقاب
قرمز كمرنگ
بابك كمانگري
017465.jpg

نكته اي كه مدت ها است در مورد فيلم جيراني، در ذهن خود، مرور مي كنم اين است كه او براي فيلم هايش، اسم هاي خوبي برمي گزيند. شايد به اين موضوع تاكنون دقت زيادي نشده بود ولي در اين وانفساي سينما، بايد براي هر كسي كه يكي از قسمت هاي كار خود را به بهترين وجه انجام مي دهد هورا كشيد. در حالي كه انتخاب اسم براي هر فرآيندي، يا هر محصولي در عين آسان بودن دشوار است اين عمل، براي يك فيلم، شايد دشوارتر باشد، با توجه به اينكه نام فيلم يكي از حياتي ترين قسمت هاي آن است و تاثير مستقيمي بر جذب مخاطب دارد. از اولين فيلم اش كه بگذريم «قرمز» يك نام ايده ال براي فيلم دوم جيراني محسوب مي شود اين نام در حالي كه يك رنگ گرم و هيجاني و پرالتهاب را تداعي مي كند خودبه خود و خواه ناخواه پتانسيل عظيمي را در جذب هواداران بي شمار يك تيم فوتبال در خود نهفته دارد. گر چه كارگردان اصلاً قصد نداشت فيلمي با اين نيت بسازد، همچنين از اين بابت كه مشابه نام يكي از فيلم هاي سه گانه كيشلوفسكي است نيز ايرادي بر آن وارد نمي كند، چه، تقليد از چيزهاي خوب هميشه و در همه حال جايز است. براي مثال «شام آخر» فارغ از اينكه فيلم خوب يا بدي است ولي يك اسم عالي براي آن داستان محسوب مي شد، با اين حال اگر نام فيلم همان نام اولي يعني «يك داستان زنانه» باقي مي ماند، يك كج سليقگي محض محسوب مي شد همين نكته اين را به ذهن متبادر مي كند كه انتخاب نام فيلم چه عمل سخت و حياتي است و به راه رفتن روي لبه تيغ مي ماند.
اما «صورتي» پنجمين ساخته فريدون جيراني كارگردان پنجاه و يك ساله سينماي ايران، قدم رو به جلويي نسبت به فيلم هاي قبلي وي، محسوب نمي شود. در حالي كه سومين فيلم بلند او «آب و آتش» در نمايش عمومي با شكست مواجه شده بود و «شام آخر» نيز، موفقيت هاي قرمز را تكرار نكرد، صورتي همچنان يك فيلم سر حال است. فيلم كه در يك بايكوت خبري ساخته شد و در آن زمان اطلاعات چنداني به مطبوعات داده نمي شد - اين هم يكي از حربه هاي تبليغاتي است كه در بعضي از مواقع جواب مي دهد - پس از حضور در جشنواره فجر، بالاخره اكران شده تا جيراني ميزان استقبال تماشاگران از فيلم خود را ارزيابي كند. چيزي كه مطمئناً در مورد اين فيلم مي توان گفت اين است كه از حيث موضوع، لوكيشن و تركيب بازيگران، اثر غيرمنتظره اي در كارنامه جيراني محسوب مي شود. او بعد از پرداختن به موضوع آدم هاي سرگشته و بي ثبات، روابط غيرمعمول و متضاد با عرف اجتماع و همچنين قتل و جنايت، اين بار نگاهي ـ كه نمي توان گفت نقادانه است - به شرايط خاص زندگي طبقه متوسط جامعه در زمان جدايي زن و مرد دارد. او براي روايت اين فيلم، از شيوه اي استفاده مي كند كه به دليل عدم منطق روايي به كار لطمه مي زند. داستان از زبان اميرحسين كودك ۸ ساله با بازگشت به گذشته شروع مي شود، جايي كه او تنها چهار سال داشته و دعواي زن (ميترا حجار) و مرد (رامبد جوان) را شاهد بوده است. رامبد جوان اساساً يك بازيگر برونگرا و اكتيواست كه خطر اوراكت overact هميشه او را تهديد كرده و در بعضي از بازي هايش او را به دام انداخته است. استفاده او براي ايفاي نقش يك كارگردان تئاتر حساس و پرسروصدا كه از همسر خود جدا شده و دل به زن ديگري مي بندد، در ديدگاه اول شايد خيلي اشتباه نباشد. اما حضور او با موهاي بلند كه كمك اش مي كند هنگام كلافه شدن و احساساتي بودن، آنها را به هم بريزد يا دستش را لاي موهايش بكشد وقتي در مقابل يك ميترا حجار بي انگيزه و بي تلاش قرار مي گيرد، خواه ناخواه به كليت مقوله بازيگري اين فيلم، لطمه مي زند. همين امر باعث مي شود كه بازيگرهاي دوم فيلم علي رغم اينكه بازي هاي خيلي خوبي ارائه نمي دهند حضور حجار و جوان را تحت الشعاع خود قرار مي دهند. شفيعي جم با فيزيك بامزه اي كه دارد هرگاه درست مورد استفاده قرار گيرد خوب جواب مي دهد و همچنين فقيهه سلطاني، كه اساساً يك بازيگر تئاتر است شايد بهترين بازي اين فيلم را ارائه مي دهد.
او وقتي نقش سياه را بازي مي كند بيشتر، نظرها را به سوي خود جلب مي كند كه البته نيمي از اين جلب توجه به اين دليل است كه هيچ زني تا به حال در هيچ فيلمي نقش يك سياه را بازي نكرده است، گر چه نمي توان منكر توانايي هاي او براي ايفاي اين نقش خاص شد. سلطاني كه در آستانه ۳۰ سالگي است فارغ التحصيل كارشناسي ادبيات نمايشي از دانشگاه آزاد اسلامي است. او از سال ۱۳۶۲ يك دوره بازيگري را زير نظر گلاب آدينه گذراند و سپس به عنوان كار عملي پايان نامه اش، در نمايش «سلطان مار» بازي كرد. او در فيلم هاي اندك خود، متفاوت بوده، از دختر ديوانه «معجزه خنده» تا عروس فراري «عينك دودي»، ايفاگر موفقي بوده است، گرچه بازي هاي تئاتر او بسيار بهتر از فيلم هاي سينمايي اش به نظر مي رسد.
اما رامبد جوان بيشتر يك بازيگر تلويزيوني است، او از بيان خوبي برخوردار است اما نمي تواند تمام تمركز خود را براي ايفاي بهترين كار خود در هر سكانس فيلم ارائه دهد و اين به خاصيت تلويزيوني بودن او برمي گردد. حضور ممتد و طولاني او در سريال ها و مجموعه هاي تلويزيوني او را جوري بارآورده كه انرژي خود را در طول كار بايد تقسيم كند، در حالي كه اين عمل براي بازي در يك فيلم، به آفت بازيگر بدل مي شود، فيلم جايي نيست كه انرژي تقسيم شود، در فيلم بايد تمام انرژي براي هر سكانس مصرف شود تا بهترين بازي اجرا گردد.
اما ميترا حجار، به هر حال يك بازيگر معمولي است، او به راحتي در مقابل فقيهه سلطاني كم مي آورد و نمي تواند آن ستاره اي كه قرار بود ساخته شود باشد. او با اينكه استعداد خوبي دارد و حتي با گريم مي تواند فيزيك اش را متفاوت كند ولي علاقه شديدي دارد كه يك بازيگر متوسط باقي بماند و تمام آرزوهاي سيستم ستاره سازي سينماي ايران را براي ساختن ستاره اي كه كارگردان ها بتوانند با نماي كلوز Close روي نگاه هاي او و تغيير حالت هاي او، حساب باز كنند را بر باد مي دهد.

حاشيه هنر
• مستند هم مخاطب دارد
به تازگي فعاليت هايي از سوي انجمن مستندسازان و انجمن تهيه كنندگان فيلم مستند براي ايجاد مركزي براي نمايش عمومي فيلم هاي مستند آغاز شده است. اين فعاليت ها در ابتدا موجب بازگشايي سالن نمايش موزه فرش براي نمايش فيلم هاي مستند ايراني شد. اما فعاليت هاي ديگر كه از سوي مركز گسترش سينماي مستند و تجربي نيز حمايت مي شود، زمينه سازي براي توجيه اقتصادي توليد و نمايش فيلم مستند است. برگزاري برنامه چشم انداز سينماي مستند فرانسه در مجموعه سينما فلسطين تهران كه با استقبال قابل توجهي روبه رو شد مستندسازان را به نمايش فيلم هاي خود راغب تر كرده است. خبرگزاري تازه تاسيس مهر در گزارشي با عنوان «سينماي مستند، ظرفيت ساز اما ناشناخته» به اين موضوع پرداخت. در اين گزارش محمد آفريده مديرعامل مركز گسترش سينماي مستند و تجربي از راه اندازي فيلم خانه، ايجاد كتابخانه تخصصي، ساماندهي به وضعيت حوزه توليد و نمايش فيلم مستند و رايزني براي اختصاص سالن نمايش آثار مستند خبر داد.
017460.jpg

•نحوست سيزدهمين سلحشور
آغاز نمايش فيلم هاي خارجي با فيلم آمريكايي سيزدهمين سلحشور (جان مك تيرنان) بابازي آنتونيو باندراس در سينماهاي تهران چندان خوش يمن نبوده است. سينما سپيده تهران اعلام كرد كه به علت خرابي كپي اين فيلم آن را از جدول پخش خود حذف كرده است. همچنين سينما پايتخت كه با اين فيلم افتتاح شد از چهارشنبه گذشته به جاي اين فيلم اكشن فيلم عروس خوشقدم (كاظم راست گفتار) را نمايش مي دهد. اكران سيزدهمين سلحشور هفته آينده به پايان مي رسد و هنوز معلوم نيست جانشين خارجي بعدي كدام فيلم خواهد بود. البته برخي شنيده ها حاكي از اكران پينوكيو (روبرتو بنيني) است.
017475.jpg

•۱۲ فيلم بهاري
طي سه ماهه نخست سال جاري ۱۲ پروژه سينمايي ۳۵ ميليمتري با مضامين مختلف از سوي شوراي صدور پروانه فيلمسازي، مجوز ساخت دريافت كرده اند. بر اساس اعلام اداره كل نظارت و ارزشيابي اين معاونت، طي سه ماهه اول سال ۸۲ تعداد ۱۲ پروژه سينمايي با هفت موضوع گوناگون پروانه ساخت دريافت كرده اند. اين گزارش حاكي است: فيلم هاي زير مجموعاً ۱۲ پروژه اي هستند كه در اولين فصل از سال ۱۳۸۲ پروانه ساخت دريافت كرده اند:
- هم نفس (مهدي فخيم زاده - مرتضي شايسته)
- عروس افغان (ابوالقاسم طالبي - سعيد سعدي)
- مرد سنگي (محسن اميريوسفي - روح الله براري)
- جايي براي زندگي (محمد بزرگ نيا - حسن بشكوفه)
- تارا (سعيد سهيلي)
- كودكانه (مسعود كرامتي - امين تارخ)
- مجيد دلبندم (بيژن بيرنگ - ايرج تقي پور)
- انيميشن جمشيد و خورشيد (بهروز و نادر يغماييان)
- معادله (ابراهيم وحيدزاده)
- باج خور (فرزاد موتمن - حسن توكل نيا)
- براي ديگري (محمد مهدي عسگرپور - تخت كشيان)
- صداي باد (وحيد موساييان - غلامرضا موسوي)

•۴۰ روز تهران در پاريس
يك مركز فرهنگي به نام Forum DesImages درصدد تدارك و رايزني با دولت ايران براي برگزاري برنامه اي با نام سيماي شهر تهران در پاريس است.
اين برنامه به همت شهرداري پاريس و همكاري نهادها و وزارتخانه هاي دولت فرانسه و ايران با هدف معرفي كشور ايران از تاريخ ۲۰ شهريور به مدت ۴۰ روز در شهر پاريس برگزار مي شود.جلسات بحث و نقد فيلم، عكس، كنسرت هاي موسيقي و نمايش عروسكي از جمله برنامه هايي هستند كه در معرفي شهر تهران كمك مي كنند. با توجه به حجم و كيفيت برنامه هاي سيماي شهر تهران و اهميت شهر پاريس به عنوان پايتخت فرهنگي اروپا و تعداد زياد روزهاي نمايش اين برنامه ها از دست اندركاران و فيلمسازان و هنرمندان بسياري از جمله داريوش مهرجويي، كامران شيردل، مسعود كيميايي و فيلمسازان نسل جديد سينماي ايران كه آثاري درباره تهران دارند قرار است دعوت به عمل آيد.

•برنامه بعدي كيارستمي در ايتاليا
جوانان ايتاليايي علاقه مند به سينماي ايران و آموختن حرفه كارگرداني در يك دوره آموزشي ۲۳ روزه با آثار عباس كيارستمي كارگردان كشورمان آشنا مي شوند. در دوره آموزشي در راه كيارستمي كه ۲۶ شهريور ماه در شهر شمالي تورينو آغاز مي شود، آثار سينمايي و ويديويي و عكس كارگردان ايراني مورد بررسي فني و هنري قرار خواهد گرفت. اين دوره آموزشي با همت استانداري پيه مونته، آموزشگاه هنري هولدن، موزه ملي سينماي ايتاليا و با همكاري آلبرتو باربرا و خانم اليزا رزگوني دو چهره فعال در صنعت سينماي اين كشور برگزار مي شود.

•اين هفته در فيلم خانه ملي ايران
اين هفته سه شنبه ۱۰ تيرماه ساعت ۳۰/۱۸ در سينما صحراي تهران دومين برنامه نمايش فيلم خانه ملي ايران برگزار مي شود. در اين برنامه قسمت اول فيلم كفش و گل رز ساخته برايان فوربز با بازي ريچارد چمبرلين، جما كراون، كنت مور با زبان اصلي به نمايش درمي آيد.

• ريتم آهنگ ها
احمد علي راغب در واكنش به برخي گفته ها مبني بر قهر مردم با موسيقي تلويزيوني گفت: اتفاقاً قضيه برعكس است يعني موسيقي رسانه به مراتب بيشتر ازنوار كاست كه مجوز آن از سوي وزارت ارشاد صادر مي شود مورد توجه است. مدير توليد موسيقي مراكز استان هاي صدا و سيما در گفت وگو با خبرنگار ايسنا افزود: وزارت ارشاد براي صدور مجوز آثار موسيقايي سياست هاي خود را دارد، براي ما نيز سياست هاي آنتن مهم است لذا ممكن است از كاستي كه بيست قطعه موسيقي دارد ما با توجه به فضاي آنتن و سياست هاي فرهنگي نظام تنها ده قطعه را پخش كنيم. وي در پاسخ به اين سوال كه چطور امكان دارد آثاري كه از سوي وزارت ارشاد مجوز مي گيرند با وضعيت فرهنگي ما تناسب نداشته باشند گفت: متاسفانه اين امر وجود دارد و خيلي از آثار كه مجوز پخش گرفته اند كارهاي ضعيفي هستند، صدا و سيما نيز تابع سياست هاي خود است. لذا ممكن است ارشاد به برخي آثار مجوز دهد اما ما اجازه پخش آن را نداشته باشيم. راغب در عين حال اظهار داشت: بهتر بود كه بين صدا و سيما و وزارت ارشاد نوعي هماهنگي به وجود مي آمد تا هر دو نهاد در زمينه موسيقي به يك سياست واحد فكر كنند. او دليل اين عدم هماهنگي را نبود دقت كافي در زمان نگارش سياست هاي وزارت ارشاد ذكر كرد و افزود: ارشاد بايد خود را با صدا و سيما تطبيق مي داد كه نداد حالا هم هر دو نهاد راه خود را مجزا ادامه مي دهند، ما هم تابع صدا و سيما هستيم و كاري به كار ارشاد نداريم البته ارشاد هم به آثار مستهجن مجوز نمي دهد اما امكان دارد آثاري از سوي وزارت ارشاد مجوز نشر گيرند كه در برنامه هاي صدا و سيما كاربرد نداشته باشند. مدير توليد موسيقي مراكز استان ها در خصوص ضوابط و ملاك هاي توليد موسيقي در مراكز استاني صدا و سيما تصريح كرد: ملاك هاي توليد ما در عرصه آثار موسيقايي مناسبت هاي مذهبي، فرهنگي، كودك و نوجوان و وفاق ملي در كلام و ريتم است. وي افزود: از اين گذشته اين آثار نبايد ريتم زياد شادي داشته باشند يا اين كه نبايد داراي فضاي آلوده باشند حتي نبايد برداشتي از موسيقي مستهجن غرب باشند اينها ملاك توليد آثار موسيقي است كه ما در توليدات خود لحاظ مي كنيم. راغب به ايسنا گفت: در زمينه موسيقي هاي پاپ و جوانان نيز چنانچه در آثار از تم هاي محل و كلام محلي با سازبندي مدرن استفاده شود اشكالي ندارد. او در ادامه به تعيين سقف توليد براي توليدات مراكز استاني به عنوان استان هاي برتر در توليد موسيقي استاني نام برد. راغب در ادامه تاكيد كرد كه آنها تلاش زيادي دارند تا موسيقي فولكلوريك در مراكز استاني جمع آوري و در صورت نياز چنانچه داراي اشعار ضعيف هستند با كلام امروز بازخواني شوند. مدير توليد موسيقي مراكز استان ها گفت: چنانچه برخي آثار از كيفيت ساختاري و فني برخوردار باشند، از شبكه هاي سراسري پخش مي شوند.

• شهرداد روحاني رهبري مي كند
شهرداد روحاني، آهنگساز و رهبر اركستر در تالار وحدت تهران به روي سن مي رود. وي كه قرار است در روزهاي دوازدهم تا پانزدهم تيرماه هشتاد و دو اركستر سمفونيك تهران را رهبري كند، قصد برگزاري يك مصاحبه مطبوعاتي را نيز دارد. از رپرتوار اجرايي اين كنسرت اطلاعاتي در دست نداريم.
017495.jpg

•نقاش افغان در پاريس
در ساختمان يونسكو در پاريس، بيش از هشتاد تابلوي نقاشي اثر طاهره صالح، نقاش افغان، به نمايش گذاشته شده است. اين نمايشگاه روز چهارم ژوئن گشايش يافت و تا چهاردهم همين ماه ادامه داشت.به گزارش خبرنگار بي بي سي آثار عرضه شده در اين نمايشگاه در ميان سال هاي ۱۹۹۶ تا همين امسال تهيه شده و كم و بيش نشان دهنده احساس نقاش نسبت به زادگاهش افغانستان است. در مجموعه كارهاي طاهره تابلوهايي با رنگ سرخ، رنگ خون كه بيانگر احساس نقاش از سال هاي ناگوار جنگ و كشتار در افغانستان است ديده مي شود، همين طور مناظري از طبيعت افغانستان، تنگه ها و كوه هاي پربرف، و باميان يا بوداهاي عظيمش. زندگي مردم افغانستان هم در آثار او متجلي است؛ زنان كه به كار منزل اشتغال دارند و به نگهداري فرزندانشان، و مردان كه در مزارع به كشاورزي مشغولند و يا سوار اسب در مسابقه «بزكشي» هستند. طاهره بيست سال است كه به زادگاهش نرفته است و اينها همه الهام گرفته از خاطرات گذشته اوست.

• انتشار آثاري از سمفوني تاجيكي
017500.jpg

مراسم رونمايي سي دي تازه زيادالله شهيدي، آهنگساز فقيد تاجيك، در شهر پاريس برگزار شد. به گزارش خبرنگار بي بي سي مدير بنياد زيادالله شهيدي در دوشنبه در بازگشت از سفر به فرانسه گفت معرفي آثار اين آهنگساز سرشناس تاجيك در چارچوب برنامه ويژه سفارت فرانسه در تاجيكستان صورت گرفت. سي دي جديد زيادالله شهيدي با نام «تجديدنظر به مقام ها» در كانادا انتشار يافته است. اين سي دي شامل «سمفوني مقام ها» و بخش هايي از اپراي «كامده و مدن» است. زيادالله شهيدي آهنگساز فقيد تاجيك در تاجيكستان به عنوان يكي از چهره هاي سرشناس هنر موسيقي معاصر تاجيك شناخته شده است. اين آهنگساز معروف از نخستين آهنگسازان موسيقي سمفونيك در تاجيكستان محسوب مي شود. زيادالله شهيدي توانسته است براي اولين بار در تاريخ، موسيقي ملي تاجيكي را با موسيقي سمفونيك اروپا نزديك سازد.

هنر
ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
پايان
جهان
زندگي
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  پايان  |  جهان  |  زندگي  |  علم  |
|  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |