روزنامه آبولا معتبرترين روزنامه ورزشي پرتغال در سال ۱۹۹۶ اوليويرا را به اختلاس مالي متهم كرده بود و همين منجر به بركناري او شد سردبير آبولا او را بيش از هر چيز يك تاجر مي داند كه كارش را به فوتبال ترجيح مي دهد و نيازي به درآمد مربيگري ندارد
آران
وقتي نويسنده يكي از روزنامه هاي حامي بلاژوويچ چند هفته پس از سفر بي بازگشت پيرمرد حوصله اش سر رفت، پاي اينترنت نشست تا چند اسم خوش رنگ و لعاب ديگر براي جلد روزنامه اش پيدا كند. نام هاي فرنگي خوش طنيني كه چهره هاي آشنايي را براي فوتبال دوستان ايراني تداعي كنند. او وارد سايتي شد كه ليستي كامل از مربيان مطرح شاغل يا غيرشاغل دنيا را در بر داشت. آقاي نويسنده مخصوصاً روي غيرشاغل هاي اسمي دست گذاشت تا از شبهه بيكاري آنها يك احتمال هرچند كوچك بسازد: «كدام يك از آنها به ايران خواهند آمد؟»
او مسير درستي انتخاب كرده بود اما نمي دانست چه كار مهمي انجام مي دهد و در نهايت مثل هميشه يك نويسنده ورزشي از يك فكر بكر و اطلاعات خام ايده آل، محصولي به دردنخور ساخت. مقاله اي كه مي توانست با كار خبرنگاري و ارائه تحليلي راهبردي به ارگان مدعيان نوگرايي در فوتبال تبديل گردد، هجويه اي شد در مذمت جماعتي فرضي. كساني كه با اتكا به تيراژ زرد در جامه مدافعان فوتبال سنتي، سفيران فوتبال مدرن را به بهانه هاي واهي رد مي كردند.
اين مثال نمايانگر روندي است كه اگرچه خود را حامي نوگرايي و مربيان خارجي مي داند اما هرگز پاي در راه تعريفي جامع از «فوتبال مدرن» و بررسي شرايط اجتماعي لازم براي فعاليت مستشاران فرنگي در كشور ننهاده است.
آنچه در اين اثنا از دست مي رود فرصت بررسي پديده اي به نام «مربي خارجي» است. مرداني كه نه فقط به خاطر خارجي ستيزي طيف مرتجع ورزش بلكه همزمان به دليل ندانم كاري بعضي حاميانشان مظلوم واقع شده اند.
روند نوگرايي در فوتبال و به طور كلي ورزش به يك جريان بازگشت ناپذير تغيير شكل داده. حتي كساني كه استفاده از مربي خارجي را مذموم مي شمردند حالا مي دانند نمي توان از اين سلاح كارا چشم پوشي كرد. افكار عمومي و هواداران تمام سنگرهاي فوتبال سنتي را خالي گذاشته اند و به جمع كثير علاقه مندان به فوتبال خارجي پيوسته اند، به طوري كه علاقه مندي به فوتبال فارسي يا به حاشيه ها كشيده شده يا به سطح نازل حساسيت رسيده است.
مديران باشگاه ها و فدراسيون ها ليستي از مربيان خارجي رديف كرده اند كه گويا قرار است مثل لشكر فاتح وارد عرصه عقب مانده ورزش ما شوند. پروژه حذف شخصيت هاي سنتي فوتبال باسرعت در حال پيگيري است و ديگر به نظر نمي رسد از اين طبل هاي توخالي صدايي درآيد.
ما در آستانه يك ارتباط بزرگ ورزشي قرار داريم، يا لااقل يك احساس نياز گسترده ما را به اين سو سوق مي دهد.
اما اين ارتباط از كدام دروازه رسمي صورت خواهد پذيرفت. آيا كميته اي مسئول براي گزينش مربيان مناسب، با داشتن رابطه هاي قوي در آن سوي آب ها وجود دارد؟
مرتضي محصص مدير كميته آموزش فدراسيون فوتبال و مدرس فيفا چنين وظيفه اي را بر عهده كميته فني فدراسيون مي داند كه اين مسئله را پيچيده تر مي كند. كميته فني ماهيتي ناشناخته دارد. نه تنها اعضاي آن براي نزديك ترين افراد به فدراسيون فوتبال ناشناخته هستند بلكه وظايف و عملكرد اين كميته مبهم مانده است.
كميته فني هميشه مرجعي بوده كه تصميم گيري هاي مصلحتي مسئولان فدراسيون به آن ارجاع شده. اگر حقيقتاً شكار مستشاران خارجي بر عهده اين كميته فرضي باشد بايد گفت تصميم سازان آن بسيار ضعيف و منفعل هستند. شايعات مكرري طي دو سال اخير توسط نشريات ورزشي بر پا شده اند كه هر بار نام يكي از مربيان اسم و رسم دار دنيا را سر زبان ها انداخته اند. اين شايعات ريشه در نقل قول هاي مبهم و غير مسئولانه اي دارند كه افراد نزديك به فدراسيون با اهداف متفاوتي انجام مي دهند و معلوم نيست آنها چه رابطه اي با كميته مزبور دارند. گواه شايعه بودن چنين اخباري، عمر كوتاه آنها و تصويرسازي نامناسبي است كه با تكيه بر اطلاعات ضد و نقيض صورت مي پذيرد، به طوري كه هيچ يك از نشانه گيري هاي مطبوعات به هدف برخورد نمي كنند زيرا گراي درستي به آنها داده نمي شود. تمام خبرهايي كه در مورد آمدن مربيان سرشناس تيتر اول روزنامه ها را به خود اختصاص دادند، مكانيزم يك شايعه را داشتند حتي اگر مبناي آنها يك داده حقيقي بوده باشد. به عبارت ديگر قدرت تخيل روزنامه نگاران ورزشي جلوتر از حقيقت به حركت در مي آمد و آنها همان تجربه اي را كه در حوزه اخبار داخلي داشتند براي حوزه اي خارجي به كار مي بردند. به همين دليل از آنجا كه موج هاي به راه افتاده شده از منابع خبري مستقل خارج از كشور تاييد نمي شد به زودي فروكش مي كردند.
|
|
سوال بزرگ اين است كه آيا يك «كميته سري» وجود دارد تا شايعات را هدايت نمايد؟ و آيا اين همان «كميته فني» است كه همواره اظهارنظرهايش با صدايي ناشناس پخش مي شود؟
آيا مي توان تصور كرد كه «كميته فني» وظيفه سازماني خود را خوب انجام نمي دهد و در كنار آن به بازي با افكار عمومي مي پردازد؟ يكي از روزنامه نگاران برجسته و با سابقه كشورمان با تكذيب فرض اول، فرض دوم را محتمل مي داند. او مي گويد جريان انتخاب مربيان خارجي به طور كلي به دو گروه موازي با فدراسيون منحصر مي شود كه با داشتن ارتباطات بين المللي قوي هر يك سعي مي كنند گزينه خود را تحميل كنند. گروه اول موسوم به «كانال موراتي» گرد يكي از مسئولان سابق روابط بين الملل وزارت نفت تشكيل شده كه ارتباط تنگاتنگي با سلطان نفت توسكاني و رئيس باشگاه اينترميلان «ماسيو موراتي» دارد و تمامي عمليات خود را از طريق امكاناتي كه موراتي در اختيارش مي گذارد سازماندهي مي كند. گروه دوم كه منتسب به جمعي از كارمندان سابق وزارت امور خارجه است مستقل تر عمل مي كند و بيشتر از گروه اول قدرت مانور و انتخاب دارد.
تضاد منافع اين دو گروه گاهي دليل اصلي پخش شايعاتي است كه با هدف تخريب چهره گزينش شده توسط تيم مقابل ساخته مي شوند. به بيان بهتر هر يك از اين دو كانال اسرار مگويي دارند كه پاشنه آشيل انتخاب هايشان محسوب مي شوند. اين دو كانال حكم دروازه ورودي مربيان خارجي به كشور را دارند اما معرفي هاي اوليه توسط رابطهايي عمدتاً مستقل انجام مي گيرد. يكي از اين رابطها پژمان نوزاد روزنامه نگار ساكن آمريكا است كه سابقه همكاري با نشريات معتبر مثل كيكرز را هم دارد.
او معرف اصلي ميروسلاوبلاژويچ به صفايي فراهاني بوده است و حالا يك پروژه بزرگ ديگر زير سر دارد كه به گفته خودش مراحل پاياني را طي مي كند: «آنتوني اوليويرا»
اما بعيد به نظر مي رسد ساير رابطان فدراسيون به اندازه او موفق بوده باشند. در واقع تمامي شايعات مطرح شده در ايران از يك رايزني اوليه آغاز شده اند اما ذهنيت نادرست واسطه ها از اهداف مورد نظرشان و شناخت پايين آنها از مناسبات جهاني فوتبال باعث عقيم ماندن پروژه ها يكي پس از ديگري مي شوند. روي هاجسون انگليسي كه كمي پس از رفتن بلاژويچ به عنوان مربي آينده تيم ملي ايران مطرح شد در دبي مذاكراتي با فرستاده فدراسيون انجام داده بود اما برخلاف چيزي كه شايع شد هرگز پايش به خاك ايران و فرودگاه مهرآباد نرسيد. اما مطرح شدن نام مربي سابق تيم ملي سوئيس و مردي كه به تازگي از يك باشگاه سري آ بيرون آمده بود، به كمك جريان حامي مربيان خارجي و فدراسيون صفايي فراهاني آمد تا جو بدبينانه پس از شكست بلاژويچ شكسته شود.
لوكزامبورگو سرمربي سابق تيم ملي برزيل كه پس از جام كنفدراسيون هاي ۲۰۰۱ بركنار شده بود هدف بعدي بود اما هيچ كس از رقم بالاي او و نيز اتهامات سنگين مالي اش حرفي به ميان نياورد. به همين ترتيب مي توان براي تمام مذاكرات پنهان و آشكار فدراسيون پاشنه آشيل هايي برشمرد كه از تحقيقات ناقص فرستادگان سرچشمه مي گيرد.
كريستف دام مورد تعقيب پليس بين الملل بود، دكتر بيلاردوي پير يك دنيا پول مي خواست، برتي فوگتس به دنبال سالن پاتيناژ و فيليپ تروسيه به دنبال مسائلي ناگفتني بودند، ماتئوس مي خواست به اين بهانه اسمش را در اروپا سر زبان ها بيندازد و رهاگل معتقد به چنان ديسيپليني بود كه احتمالاً به محض رسيدن به فرودگاه مهرآباد منصرف مي شد.
رابطان فدراسيون تا آنجا پيش رفتند كه با پكرمن مربي جوانان آرژانتين و باشگاه آژاكس ـ براي تأسيس كمپ تيم هاي پايه ـ صحبت كردند غافل از اينكه اين طرف ها يهودي هستند.
نيت تصميم گيرندگان اصلي فوتبال ايران از مطرح كردن اين نام ها گرم نگاه داشتن بازار مربيان خارجي بود كه با پروژه «اوليويرا» سياست فدراسيون وارد مرحله تازه اي شد.
•••
تصوير «آنتوني اوليويرا» زماني در حافظه ما نقش بست كه مرد مغموم پرتغالي در جام جهاني خاور دور مثل يك رهبر اركستر عصاهاي زير بغلش را به آسمان برد. چهره شرقي او با آن سبيل پرپشت و عينك آموزگاري اش براي بسياري از ايراني ها خوشايند بود. او سرمربي تيمي بود كه تك تك ستاره هايش با سبك بازي برزيلي شان در دل ها جاي داشتند. كمتر از يك سال پس از حذف تراژيك پرتغال از جام جهاني ،۲۰۰۲ مقامات فدراسيون، چهره تأثيرگذار اوليويرا با همه مشخصه هايش را به ياد آوردند. سياست جديد فدراسيون مبني بر آوردن يك مربي اسمي و بزرگ كه هم نامش تضمين شده باشد و هم روسا را از تبعات شكست احتمالي در امان نگه دارد، ايجاب مي كرد توقع جامعه و مطبوعات بالا رود. گزينه «اوليويرا» علاوه بر اينكه اين هدف را تأمين مي كرد بلكه افكار عمومي را از دايره مربيان تكراري يوگسلاو، كروات و در كل شرق اروپا، متوجه طيف مربيان لاتيني مي نمود كه با وجود نزديكي شان به ما هرگز مورد توجه قرار نگرفته بودند. كانديد كردن يك مربي بزرگ پرتغالي آنقدر جذابيت داشت كه كسي ديگر به سراغ مربيان ارزان و درجه دوي اسلاو نرود.
«آنتوني اوليويرا»ي ۵۱ ساله يكي از چهار مربي بزرگ حال حاضر پرتغال و صاحب كارنامه اي موفق در فوتبال ملي و باشگاهي پرتغال است. از نظر پژمان نوزاد مسئول مذاكره با اوليويرا، او در كنار آرتور ژرژ، كوئليو و وينگادا قرار مي گيرد. او دوران بازيگري اش را در باشگاه هاي پورتو، اسپورتينگ ليسبون و رئال بتيس گذرانده و به عنوان يك هافبك مياني در ۲۴ بازي ملي پرتغال ۶ گل به ثمر رسانده است.
اوليويرا از سال ۱۹۸۰ وارد عرصه مربيگري شد. او تيم زادگاهش پنافيل را به عنوان مربي ـ بازيكن همراهي كرد و سپس راهي اسپورتينگ ليسبون شد.
حضور در اسپورتينگ ليسبون سرنوشت او را عوض كرد زيرا اين باشگاه مورد حمايت قشر نخبه پايتخت پرتغال و داراي پيوندهاي عميقي با حاكميت بود. او از اين سكوي پرتاب به مربيگري تيم زير ۲۱ سال پرتغال منصوب شد و تا ۰۱ سال در اين سمت باقي ماند. نسل طلايي پرتغال شامل فيگو، كوشتا و ژائوپينتو نيز اواخر دهه هشتاد توسط اوليويرا معرفي شدند. در سال ۱۹۹۴ او هدايت تيم ملي را عهده دار شد و پرتغال را پس از ۱۲ سال غيبت در رقابت هاي اروپايي به يورو ۹۶ برد گرچه در آنجا تيم قدرتمند او مغلوب گل زيركانه كارل پوبورسكي شد. در پايان اين رقابت ها اوليويرا كه به خاطر حضور طولاني مدتش در فوتبال ملي پرتغال تبديل به يك شخصيت بانفوذ شده بود، از سوي مطبوعات پرتغال از جمله آبولا به اختلاس متهم شد و اثبات اين ادعاها به بركناري اش از تيم ملي منجر گشت. او به پورتو رفت و دو سال پياپي آنها را قهرمان ليگ پرتغال ساخت.
اوليويرا در خلال اين سال ها با تأسيس كمپاني رسانه اي «اوليوه دي اسپورتوس» حق پخش مسابقات ليگ پريمراي پرتغال را به انحصار خود و برادرش درآورد.
اين كمپاني چندي بعد وارد شراكت با سيلويو برلوسكوني شد و گفته مي شود در حال حاضر ۳۵ درصد سهام باشگاه هاي بزرگ پرتغال را در دست دارد. اوليويرا پيش از بازگشت مجدد به نيمكت تيم ملي در سال ۲۰۰۰ شركت خود را به يكي از طرف هاي قرارداد اصلي فدراسيون پرتغال براي نوسازي و گسترش استاديوم هاي اين كشور به منظور ميزباني يورو ۲۰۰۴ تبديل كرد. انتصاب مجدد او به پست سرمربيگري تيم ملي با داشتن سابقه اختلاس آن هم در شرايطي كه اومبرتو كوئليو يك تيم قدرتمند را براي يورو ۲۰۰۰ ساخته بود، بسيار عجيب به نظر مي رسيد. اوليويرا پرتغال را در گروهي كه هلند و ايرلند هم حضور داشتند به مقام اول رساند و مستقيماً به جام جهاني شرق دور برد. اما پس از شكستن پايش بدبياري ها يكي يكي از راه رسيدند و بسياري از ستاره هاي او هم در جريان تمرينات آماده سازي مصدوم شدند. تيم بي رمق او با دو شكست از آمريكا و كره جنوبي حذف شد ولي رئيس فدراسيون فوتبال پرتغال اوليويرا را مقصر دانست و او را به كم كاري در حين آماده سازي تيم متهم كرد در حالي كه خود او اعتقاد داشت از شدت فشار كار چندين كيلو وزن كم كرده است. اوليويرا به كارهاي تجاري اش بازگشت و تيم ملي پرتغال به مردي هم نام و هم چهره او سپرده شد. بعدها نيز فليپه اسكولاري برزيلي در راس كار قرار گرفت. پژمان نوزاد رابط فدراسيون فوتبال ايران وقتي سه ماه پيش مامور شد تا چند نام سرشناس به روسايش معرفي كند در كنار فيليپ تروسيه، واندرلي لوكزامبورگو، هنري ميشل، آلفرد باسيله، برونو متسو، پكرمن و دكتر بيلاردو، اوليويرا را نيز در نظر گرفت.
«ما به شخصيتي احتياج داشتيم كه برنامه اي بلندمدت را به سرانجام برساند و فدراسيون در چهره اوليويرا مرد ايده آل خود را يافت. »
نوزاد و فدراسيون هرگز به اين توجه نكردند كه اوليويرا در تمام دوران حرفه اي اش به جز دو دوره بازيگري و مربيگري چند ماهه در باشگاه رئال بتيس واقع در شهر سوي ياي اسپانيا كه تنها چند كيلومتر با مرز پرتغالي فاصله دارد، هرگز كشورش را ترك نكرده است. علاوه بر اين سردبير آبولا او را بيش از هر چيز يك تاجر مي داند كه كارش را به فوتبال ترجيح مي دهد و نيازي به درآمد مربيگري ندارد، در عوض كارشناسان فوتبال نگاهي كاملاً مثبت به اوليويرا دارند و او را يك مربي «رمانتيك» در عالم فوتبال مي دانند كه فوتبال كاملاً تهاجمي را ارج مي نهد. او بزرگ ترين خلف «ژوزه ماريا پدروتو» مربي بزرگ اواخر دهه هفتاد پرتغال است و بسياري از مولفه هاي فوتبال پدروتو مثل استفاده از دو هافبك هجومي پشت سر مهاجم اصلي و گوش هاي كناري كه سانتر كردن يكي از وظايف اصلي شان است، در سبك بازي او به چشم مي خورد.
نوزاد معتقد است كه حضور اوليويرا در ايران با تجربه گرانبهايي كه در زمينه تجارت و اقتصاد فوتبال دارد انقلابي در فوتبال ايران به پا خواهد كرد. او كه از افشاي رقم پيشنهادي اوليويرا طفره مي رود گرايش مرد پرتغالي به ايران را فرهنگي توصيف مي كند نه مادي. چنان كه اوليويرا ظرف يك هفته كتاب مرجعي در مورد تاريخ و فرهنگ ايران را تمام كرده و هر روز صبح با يك استاد ايراني ادبيات فارسي در دانشگاه ليسبون صبحانه مي خورد تا از آداب و رسوم ايرانيان مطلع شود.
پژمان نوزاد در ادامه مي گويد مورد اوليويرا اجباري نيست و اگر مذاكرات با موفقيت پايان نپذيرد روي پروژه هاي ديگري متمركز خواهد شد، اما در آخرين تماس اعلام مي كند كه مستقيماً با وكيل اوليويرا صحبت كرده است.
زمزمه هايي به گوش مي رسند مبني بر اينكه اوليويرا حدود ۵/۱ ميليون دلار درخواست كرده و ميليونري حقيقي مثل او هر رقم پايين تري را اهانت به خود تلقي مي نمايد. بدين ترتيب مشكلي كه حل نشده باقي مانده فاصله يك ميليون دلاري ميان پيشنهاد او و برانكو ايوانكوويچ است. آيا اين بهايي است كه فوتبال ما بايد براي خيز برداشتن به سوي مربيان درجه اول لاتيني و اروپاي غربي بپردازد؟
در حال حاضر آنچه براي فدراسيون و مطبوعات ايران اهميت حياتي دارد سبيل مردي است كه مي تواند خيلي ها را پاي سفره فوتبال بكشاند.