يكشنبه ۸ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۹۱- June, 29, 2003
تحليل ديرپايي تزلزل نظام هاي سياسي خاورميانه عربي
دغدغه فرونپاشيدن
حضور ايالات متحده در قلب خاورميانه حكومت هاي ضعيف را در كشورهايي مثل عربستان سعودي مجبور به برخورد با جريان هاي راديكال مي كند و حكومت هاي كشورهاي جوان و مردد را به راه مي آورد
ترجمه: بهمن دارالشفايي
017310.jpg

حكومت هاي خاورميانه عربي در موقعيت نامناسبي قرار دارند: نگراني اصلي آنها، دوام آوردن است و همه انرژي شان را بر روي ماندن در قدرت متمركز كرده اند. آنها همه نيروهاي امنيتي خود (هم نيروهاي نظامي و هم پليس) را به وسايلي مجهز كرده اند تا از هرگونه مخالفت محلي جلوگيري كنند. آنها در برابر آزادسازي اقتصادي مقاومت مي كنند چون محدود كردن قدرت بخش دولتي ـ كه در بيشتر اقتصادهاي منطقه حرف اول را مي زند ـ را مترادف با از دست رفتن نفوذ حاكميت مي پندارند. نتيجه نهايي ركود اقتصادي و مقاومت خشن در برابر هرگونه تغيير است. از آنجايي كه حكومت هاي عربي خاورميانه بيشتر منابع خود را بر روي مقاصد داخلي متمركز كرده اند، اهرم ها فشار كمي براي شكل دهي به اتفاقات خارجي دارند. آنها به طور سنتي به موقعيت استراتژيك منطقه تكيه دارند و به آن به عنوان وسيله اي كليدي براي مديريت روابطشان نگاه مي كنند. اما اين روزها شرايط جهاني تغيير كرده و ايالات متحده به تنها ابرقدرت جهان تبديل شده است. تاثير اين واقعيت بر خاورميانه، فاجعه بار است: حكومت ها، ابزارشان براي مديريت دخالت هاي خارجي را از دست داده اند. در همين زمان، مشروعيت داخلي آنها به دليل ركود اقتصادي و حس روزافزون بي تعلقي در بين توده ها تضعيف شده است.
تنوع نفاق انگيز
خاورميانه مجموعه اي است از ملت هايي با نژاد، زبان، مذهب، اقتصاد و جغرافياي ناهمگون كه در نزديكي پايين ترين سطوح سلسله مراتب سياست جهاني سكونت دارند.
با وجود درخواست هاي زيادي كه براي جنبش هاي پان عربيسم و پان اسلاميسم وجود دارد، حتي در داخل جامعه عرب هاي مسلمان نيز اتحادي به چشم نمي خورد. برعكس، اعراب مشتاقند كه به الگوهاي ملي گرايي و قوم گرايي بازگردند. اگر چه آنها در سخنانشان، بسيار با هيجان و عصباني صحبت مي كنند (به ويژه در رابطه با مسئله اسرائيل ـ فلسطين) اما اقدامات عملي بسيار كميابند و تنها در سطوح ملي و قبيله اي به وقوع مي پيوندند. براي مثال، مصر به خاطر صلح با اسرائيل در سال ،۱۹۶۹ برخوردهاي سياسي بسيار سختي را از جانب دنياي اسلام متحمل شد و سرمايه گذاري هايش در منطقه نفت خيز خاورميانه را از دست داد. اين صلح نيز از جانب موقعيت سياسي داخلي و نيز ارتباطش با دنياي خارج به اين كشور تحميل شده بود تا روابطش با ديگر ملت هاي عرب. اين شكاف ها فرصت سوءاستفاده را به قدرت هاي خارجي مي دهد. اين اختلافات گسترده در منطقه، انعكاس تاريخ طولاني و شرم آور نفوذ، دخالت و استثمار از سوي قدرت هاي خارجي است. براي مثال، فرانسه براي مدت ها روابطش را با ماروني هاي لبنان به عنوان وسيله اي براي كاهش نفوذ انگليس در منطقه ترتيب مي داد و قصد داشت از اين راه لبنان را آن طور كه دوست دارد، شكل دهد. تفاوت الان با آن روزها اين است كه كليت جامعه خاورميانه از اختلافاتي كه بين اين منطقه و بقيه دنيا وجود دارد، آگاهند و نيز مي دانند كه حكومت هاي بيشتر اين كشورها از تغيير اين شرايط و دوباره قدرتمند كردن منطقه ناتوانند.
عرصه جهاني: ناتواني سياسي
خاورميانه به دليل موقعيتش، براي مدت ها نقشي مركزي در سياست بين المللي بازي كرده است. اين منطقه به دليل واقع شدن بين خاور دور و اروپا پرترافيك ترين چهارراه دنياست. كشف نفت، آب حيات دنياي صنعتي، بر اهميت منطقه افزود و درآمد سرشاري را نصيب كشورهاي منطقه كرد ـ چه به صورت مستقيم مانند كشورهاي حاشيه خليج فارس و چه غيرمستقيم از طريق پول هاي ارسالي كارگران مهاجر مانند لبنان و كشورهاي شمال آفريقا. جغرافيا و ثروت نفتي براي تقويت حكومت هاي منطقه كافي نبود كه بتوانند تغييراتي را كه در اثر فروپاشي اتحاد جماهير شوروي به وجود مي آمد، اداره كنند. پايان جنگ سرد، روابط حكومت هاي خاورميانه با قدرت هاي خارجي را شديداً تحت تاثير قرار داد. خيلي از دولت ها پشتيبانشان را در مسكو از دست دادند و اين به معني از دست دادن كمك هاي مالي و نظامي و مهم تر از آن از بين رفتن روش يگانه آنها براي متعادل كردن فشارها و دخالت هاي خارجي است. سوريه در طول جنگ سرد مي توانست به ارتباطش با اتحاد جماهير شوروي براي متعادل كردن فشار ايالات متحده تكيه كند. بدون اين منبع دمشق نمي تواند در برابر فشارهاي سياسي براي تحويل مقامات حزب بعث كه در طول جنگ آمريكا و عراق از مرز اين كشور گذشته اند، مقاومت كند. به نحو مشابه، مصر نيز يك بار متحدش را از مسكو به واشنگتن تغيير داد چون مي دانست به دليل موقعيت استراتژيك اش، در هر صورت سيل كمك ها به سوي قاهره روانه خواهد شد، مستقل از اينكه پرداخت كننده چه كسي باشد. امروز اين انتخاب از بين رفته است. ايالات متحده تنها بازيگر صحنه است و كشورهاي خاورميانه يا بايد با قواعد او بازي كنند و يا اصلاً بازي نكنند.
ليبي (در اندازه كمتري) سعي كرده خارج از فضاي نفوذ ايالات متحده رفتار كند. بين جنگ اول خليج فارس در سال ۱۹۹۱ و ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱ ايالات متحده مايل بود اجازه مقداري مانور دادن را به ايران بدهد تا بتواند به جامعه بين المللي وارد شود و در حالي كه تلويحاً از يك جنبش اصلاح طلبانه به اين شرط كه با ايالات متحده همكاري كند حمايت مي كرد، با وضع تحريم هاي اقتصادي شديد سعي مي كرد مواظب ايران باشد. اما بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، فضاي كلي تغيير كرد. واشنگتن، ايران، عراق و كره شمالي را به عنوان اعضاي «محور شرارت» معرفي كرد كه قصد دارند براي تهديد امنيت ملي آمريكا و هژموني سياسي و اقتصادي اين كشور در جهان ائتلافي با القاعده تشكيل دهند (اگر تا به حال تشكيل نداده باشند. ) سياست تحديد نفوذ تبديل به سياست رويارويي شده است. واشنگتن از سه كشور «محور» مي ترسد و اين ترس در مورد دو كشور مسلمان در خاورميانه شديدتر است چون به دليل موضع گيري هاي خصمانه شان در برابر واشنگتن، احتمال همكاري آنها با القاعده بيشتر است.
پولدار و فقير نفتي
مشكلات منطقه با اشتباهات پنهان اقتصاد اين كشورها بيشتر مي شود. از نظر اقتصادي، خاورميانه يك بازيگر جهاني حاشيه اي است: با وجود داشتن ۵ درصد جمعيت جهان، تنها ۲/۲ درصد اقتصاد جهاني (با احتساب نفت) در اختيار اين كشورهاست. اين مسئله، خاورميانه را تنها يك پله بالاتر از كشورهاي شديداً فقير و مقروض آفريقا قرار مي دهد. حتي اسرائيل كه با فاصله بزرگ ترين و پيشرفته ترين اقتصاد غيرنفتي منطقه است، دو سال اخير در ركود اقتصادي بوده و شديداً به كمك هاي ايالات متحده وابسته است. ميانگين بيكاري منطقه ۲۰ درصد است. بيش از نيمي از جمعيت منطقه زير خط فقر زندگي مي كنند و بخش دولتي ناكارا و كند، كنترل بخش اعظم اقتصاد را در تقريباً همه كشورهاي منطقه در دست دارد. كشورهاي منطقه توانايي رقابت با مناسبات اقتصادي و هزينه هاي انجام عمليات تجاري در كشورهاي غربي، آسيايي و در برخي موارد آفريقايي را ندارد و به همين دليل غير از بخش انرژي، سرمايه گذاري مستقيم خارجي كمي را جذب مي كند.
در همين زمان، همه كشورهاي خاورميانه براي يافتن شريك تجاري چشم به بيرون از منطقه دارند و در بيشتر موارد، شريك اصلي تجاري آنها يا ايالات متحده است و يا يك كشور اروپايي. ثروت نفت قدرت بيشتري را براي رابطه با قدرت هاي خارجي در اختيار بعضي كشورها از جمله عربستان سعودي و ايران قرار داده است ولي حتي اين اهرم ها هم چندان كارساز نيستند چون اين كشورها وابستگي شديدي به استخراج نفت دارند و نمي توانند يا نمي خواهند هيچ گونه محدوديت در توليد را در مدتي طولاني بپذيرند. علاوه بر اين طبيعت ثروت نفتي اين است كه توسعه بخش غيرنفتي را محدود مي كند. چون نفت بيشترين درآمد را دارد، سرمايه و نيروي انساني ماهر بر روي صنايع انرژي متمركز مي شوند و سرمايه گذاران تمايلي به سرمايه گذاري در ديگر بخش ها را نخواهند داشت. در عربستان سعودي دولت در تلاش براي ساختن اقتصادي مناسب، تبديل به بزرگ ترين مصرف كننده و توليدكننده كشور شده است. دولت بعد از اينكه بازار قابل دوامي را به وجود آورد، سرمايه گذاران را به بخش هاي ديگر از جمله پروژه هاي عمراني و مسائل مالي مي كشاند. علاوه بر اين، جغرافياي منطقه فرصت تنوع اقتصادي را از كشورها مي گيرد. به عنوان مثال، كمبود قابل توجه زمين هاي حاصلخيز و كمبود آب در بعضي كشورها توليد كشاورزي را شديداً محدود مي كند.
دخالت خارجي
017325.jpg

موقعيت اقتصادي، دو پديده مجزا ولي مربوط را به وجود مي آورد: وابستگي اقتصادي، دولت هاي خاورميانه را در برابر فشارهاي خارجي آسيب پذير مي كند و قدرت هاي جهاني مانند ايالات متحده، كشورهاي اروپايي، روسيه، چين، ژاپن و حتي بعضي كشورهاي آمريكاي لاتين تلاش كرده اند كه از اين آسيب پذيري براي شكل دهي به وقايع منطقه سوءاستفاده كنند. جنگ آمريكا با عراق (كه با هدف قطع ارتباط بغداد و القاعده و زير كنترل گرفتن بخش عظيمي از منابع نفتي جهان به راه افتاد) نشان دهنده نفوذ زياد واشنگتن در اين منطقه و نيز اين واقعيت بود كه حكومت هاي محلي توان مهار اين نفوذ را ندارند. واشنگتن توانست اردن و عربستان سعودي را (كه بزرگ ترين شريك تجاري شان ايالات متحده است) به دليل در اختيار داشتن اهرم هاي اقتصادي در اين كشورها به پشتيباني نسبي از عملياتش در عراق مجبوركند.
دخالت خارجي براي اسرائيل بعضي اوقات خوب است و بعضي اوقات بد. دولت يهودي به علت روابط نزديك سياسي و اقتصادي با واشنگتن و نيويورك، در مقايسه با همسايه فقيرش اردن، توانايي بيشتري براي اداره كردن فشارهاي خارجي دارد. بنابراين بايد در مورد دخالت خارجي بحث شود و اين ممكن است در بعضي موارد به معني اتخاذ سياست هاي متضاد باشد. به عنوان مثال، اسرائيل تمايل دارد در مقابل تلاش هاي خارجي براي تاثيرگذاري در روابطش با كشورهاي عربي مقاومت كند. ولي آنجا كه پاي توسعه اقتصادي يا انتقال تكنولوژي هاي نظامي در ميان باشد، رهبري اسرائيل تلاش مي كند تا خواسته هاي داخلي را با نيازهاي خارجي متعادل كند. اسرائيل هنوز تحت تاثير تعداد زيادي از نيروهايي است كه وقايع خاورميانه را شكل مي دهند.
مقاومت محلي
از نظر دولت هاي مسلمان منطقه، تحقيري كه در اثر به وجود آمدن دولت اسرائيل و چهار جنگ بين اعراب و اسرائيل بر آنها وارد شده، به وسيله ضعف اقتصادي تشديد مي شود. نفوذ شديد قدرت هاي خارجي در كنار چشم انداز نامناسب اقتصادي و ناتواني يا عدم تمايل حكومت هاي كشورهاي اسلامي براي تغيير وضعيت موجود، موجب تحقير و عصبانيت بيشتر مردم مسلمان منطقه شده است. آنها مي بينند كه از لحاظ سياسي در منطقه و جهان ضعيف هستند.
علاوه بر اين، يك نوع حس پايمال شدن حق در ميان اين مردم وجود دارد. آنها فكر مي كنند موقعيت كنوني خاورميانه و جهان عرب در نظام جهاني كمتر از آن چيزي است كه بايد باشد. شكاف بين آرزوهاي سياسي و واقعيت هاي موجود، موجب ايجاد احساس ياس، تنفر، حسادت و ترس مي شود. احساساتي كه با توجه به ساختار مستبدانه حكومت اكثر اين كشورها اجازه بروز پيدا نمي كنند. مردم منطقه عليرغم تنفر از فرهنگ امپرياليستي و ثروت غرب، آرزوي داشتن كالاهاي غربي و قدرت سياسي آن را دارند. اين احساس متناقض عشق و نفرت موجب به وجود آمدن ديدي دوگانه و بيمارگونه نسبت به دنيا مي شود. اين ديد باعث مي شود كه درصد زيادي از مردم درباره اينكه «كه» هستند دچار سردرگمي و ترديد شوند و از اينكه گذشته فرهنگي و مذهبي شان در خطر نابودي است، در هراس باشند. اين ترس موجب تقويت جنبش هاي اسلامي مي شود. جنبش سلفي در الجزاير، عربستان سعودي و يمن و گروه هاي ديگر از جمله اخوان المسلمين در اردن و مصر كه بسيار موفق بوده اند چون تنها از ترس ها و نااميدي ها صحبت نمي كنند بلكه درباره تحقير رواني كه جمعيت مسلمان خاورميانه متحمل مي شوند نيز سخن مي گويند. اما واقعيت اين است كه هيچ يك از اين جنبش ها به هدفشان دست نيافته اند: سرنگوني رژيم هاي سياسي. گرچه جنگ داخلي خونين در مصر بين جنبش هاي اسلامي راديكال و حكومت، براي مدتي ثبات حكومت حسني مبارك را تهديد كرد ولي نه جماعت اسلامي و نه جهاد اسلامي مصر، كه هر دو از شاخه هاي اخوان المسلمين بودند، نتوانستند دولت او را سرنگون كنند. در حقيقت بعد از يك سلسله حملات و قتل عام خارجي ها كه اقتصاد جهانگردي كشور را از كار انداخت، اين گروه هاي نظامي پشتيباني محلي خود را از دست دادند و سرانجام با تحمل تلفات سنگين، مجبور به فرار از مصر شدند. برخي از اين گروه هاي نظامي، برخلاف حكومت هايي كه با آنها مخالفند، در حال رشد و تكامل هستند. بسياري از گروه هاي نظامي كه از مصر فرار كردند، اهدافشان را با استفاده از اتحاد با القاعده پيگيري مي كنند و وسعت ديدشان چنان زياد شده كه يك كشور عرب را در بر نمي گيرد بلكه شامل تمام جهان اسلام مي شود.
القاعده از تجربيات جهاد اسلامي مصر و جماعت اسلامي درس هاي زيادي آموخته است. بسياري از رهبران ارشد هر دو گروه به ستاد فرماندهي سازمان القاعده پيوسته و اين گروه به جاي حمله به حكومت هاي خاورميانه از قبيل مصر و عربستان سعودي، عملياتش را متوجه حامي آنها كرده است: ايالات متحده. هدف اين است كه قاهره و رياض با قطع شريان حياتي كمك هاي نظامي و مالي از واشنگتن، تضعيف شوند.
آمريكا و القاعده
القاعده و نقش روزافزون و متغير آمريكا در خاورميانه هر دو از نتايج ركود اقتصادي و سياسي منطقه هستند نه از دلايل آن. به عنوان مثال، القاعده به عنوان يكي از ابزارهاي دولت سعودي به وجود آمد: اين شبكه در جريان اشغال افغانستان به دست شوروي با استفاده از پول هاي سعودي، تامين مالي مجاهدين براي جنگ عليه شوروي را بر عهده داشت. بعد از سال ۱۹۹۱ كه مشخص شد رياض ارتش آمريكا را به گروهي مجاهد براي حفظ امنيت اش ترجيح مي دهد، اين سازمان تبديل به يك سازمان نظامي جهاني شد. ضعف رياض كه در وابستگي اش به نيروهاي آمريكايي متجلي مي شد، اسامه بن لادن و طرفدارانش را خشمگين و تحقير مي كرد و اين مسئله منجر به ايجاد شكاف هاي اوليه در روابط بين رياض و القاعده شد. در حقيقت اولين خط مشي اي كه توسط سعودي تبعيدي اتخاذ شد، ضدحكومت سعودي بود: بن لادن اعلام كرد كه حكومت رياض مشروعيت خود و در نتيجه حق فرمانروايي اش را از دست داده زيرا امنيت دولت سعودي را در دستان كفار قرار داده است. اگر چه بن لادن با استفاده از عبارات ديني، عصبانيت اش را مخفي كرده اما هدف اصلي سازمان او، سرنگوني حكومت سعودي و ديگر رژيم هاي عربي است كه به نظر او نامشروع هستند. قدرتي كه رياض به سوي او چرخيده، از ماهيت تفرقه آميز خاورميانه يعني فقر و ضعف نظامي اش، سوءاستفاده كرده و در منطقه خليج فارس مستقر شده است. اشغال عراق به وسيله آمريكا و تلاش براي تغيير رفتار رژيم هاي كشورهاي اطراف (از جمله ايران، عربستان سعودي و سوريه) همه منطقه را به لرزه درآورده است.
اينكه آيا قدرت آمريكا براي برآوردن اهداف مورد نظرش كافي است يا نه، چيزي است كه بايد منتظر بود و ديد.
استعمار مصر به وسيله انگليس در اواخر دهه ۱۸۸۰ به معني بر سر كار ماندن رژيم خديوها و تعادل دوباره قدرت فرانسه و انگليس در كانال سوئز بود. چيزي كه از اين استعمار حاصل شد، از بين رفتن مشروعيت خديوها در قاهره بود. بعد از نيم قرن آشوب و شورش، يك گروه از افسران نظامي ثبات را به مصر باز گرداندند. حضور ايالات متحده در قلب خاورميانه نيز حكومت هاي ضعيف را در كشورهايي مثل عربستان سعودي مجبور به برخورد با جريان هاي راديكال مي كند. حكومت هاي كشورهاي جوان و مردد را به راه مي آورد و تفرقه هاي داخلي در كشورهايي مثل ايران را تشديد مي كند.
نياز و انتظار ايالات متحده، تغييرات است. تغييراتي كه شكل و دامنه آن به نحوي باشد كه امكان به وجود آمدن دوباره گروه هايي نظير القاعده، كه امنيت آمريكا را خدشه دار مي كنند، كاملاً از بين برود. تغييرات دقيقاً چيزي است كه بيشتر حكومت هاي منطقه تمايلي به انجام آن ندارند و مطمئن نيستند كه از آن جان سالم به در ببرند.
تجربه تاريخي نشان مي دهد در بيشتر اين كشورها تنها نهادي كه اين توانايي را دارد كه در مواقع بحران كليت جامعه را حفظ كند، ارتش است. ضعف اقتصادي و سياسي كشورهاي خاورميانه، بيشتر ارتش هاي اين منطقه را از رمق انداخته است. گرچه تعداد كمي از كشورها (مثلاً ايران و اسرائيل و تركيه) از ارتش هاي مجهز و مجربي برخوردارند. البته حتي اين كشورها نيز براي نقل و انتقالات نظامي، تكنولوژيكي و تجاري و نيز نقش آفريني در عرصه جهاني به حمايت خارجي و عمدتاً غربي وابسته اند. در كشورهاي عربي خاورميانه، نيروهاي نظامي يا كسري بودجه دارند و آماده نيستند (مصر و سوريه) يا بودجه كافي دارند اما ناآزموده و غيرقابل اعتمادند مثل الجزاير و عربستان سعودي يا آن قدر كوچكند كه به حساب نمي آيند مثل كويت و قطر. تذكر اين نكته مهم است كه كاربرد اين ارتش ها، شركت در جنگ نيست. در واقع، كمتر دولتي در خاورميانه غير از اسرائيل توانسته است در جهان معاصر جنگي را با پيروزي پشت سر بگذارد. ارتش هاي عربي در سال هاي ،۱۹۴۸ ،۱۹۵۶ ،۱۹۶۶ ،۱۹۶۳ ،۱۹۹۱ ۲۰۰۳ ثابت كردند كه توانايي شكست دادن دشمنان غربي را ندارند. ايران و عراق گرچه ۸ سال جنگي تلخ را پشت سر گذاشتند، در نهايت هيچ يك از طرفين نتوانست اعلام پيروزي قطعي كند. در عوض، سرنگوني حكومت ها و به دست گرفتن قدرت، تخصص ويژه نظاميان عرب است.
نتيجه گيري
وقايع كنوني خاورميانه تحت تاثير ضعف بنيادي منطقه و تلاش هاي قدرت هاي خارجي و گروه هاي مخالف داخلي براي بهره برداري از اين ضعف است. در مركز اين جريانات، دولت هاي منطقه هستند. اين حكومت ها به دليل شكست هاي متوالي و سختگيري هاي زياد در مورد جنبش هاي اسلامي در ساليان اخير، تلاش و ناكامي در مهار دخالت هاي خارجي و ناتواني در بهبود وضع نابسامان اقتصادي، مشروعيت خود را از دست داده اند و به تدريج اعتمادشان را حتي به نيروهاي پليس مخفي و نيز ارتشي هايي كه آنها را در قدرت نگه داشته اند از دست مي دهند. صحنه براي خيزش سياسي و تغيير آماده است. هم از نظر فعاليت هاي داخلي و هم از نظر تشويق هاي خارجي.
Strategic for casting

خلاصه اي از كتاب جنجالي هيلاري كلينتون
داستان رسوايي
در حال حاضر هيلاري پرطرفدارترين سياستمدار در حزب دموكرات است در يك نظرسنجي ۴۲ درصد مردم درخواست كردند كه او در انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۰۴ كانديدا شود
ترجمه: عباس فتاح زاده
017335.jpg

«صبح روز بيست و يكم ژانويه ،۱۹۹۸ يك روز چهارشنبه بود. بيل خيلي زود من را بيدار كرد. او روي لبه تخت نشست و گفت: چيزي در روزنامه ها نوشته شده كه تو بايد بداني. در روزنامه ها نوشته بودند كه بيل با يك كارآموز سابق كاخ سفيد ارتباط نامشروع داشته و بعد از وي خواسته است هر كس از او در اين مورد سوال كرد دروغ جواب بدهد.» آنچه كه در بالا آمد بخشي از كتاب جديد هيلاري كلينتون، همسر رئيس جمهور سابق آمريكا و سناتور فعلي نيويورك است، كه اخيراً توانست ركورد سرعت فروش كتاب در آمريكا را بشكند. اتوبيوگرافي هيلاري كلينتون كه تحت عنوان «تاريخ زنده» منتشر شد تنها ظرف ۲۴ ساعت اول فروش خويش بيش از ۲۰۰ هزار نسخه فروش رفت.
•••
هيلاري از بيل نفرت پيدا كرد. در آن لحظات خبرنگاران هر اشاره اي را دنبال مي كردند. آنها از كوچكترين خبري هم براي مشخص كردن وضعيت زناشويي كلينتون و همسرش چشم نمي پوشيدند. آيا آنها از هم فاصله مي گرفتند؟ آيا هيلاري آثار گريه هاي خويش در سرتاسر شب را پشت عينك آفتابي پنهان مي كرد؟ كل دنيا از جزييات قضيه خبر داشتند اما هيلاري رودام كلينتون سكوت سنگين خود را حفظ كرد.
او در اتوبيوگرافي خويش نه تنها پيرامون احساسات جريحه دار شده اش و بي وفايي كلينتون نوشته بلكه به شكلي صريح و بي پرده وقايع سال ۱۹۹۸ و رسوايي هاي آن زمان را به رشته تحرير درآورده است. اين كار قطعاً نمي توانست براي وي ساده يا شيرين باشد ولو آنكه بابت آن هشت ميليون دلار دستمزد مي گرفت. البته او براي اين كار به اندازه كافي دليل داشت: «به خودم مي گفتم تو بايد اين كار را انجام دهي چون نمي تواني قضايا را در درون خودت نگه داري.» او كتابش را «تاريخ زنده» نام نهاد. بعضي مي گويند كه هيلاري با انتشار اين كتاب درواقع مبارزات انتخاباتي خويش را آغاز كرده است. پيام تبليغاتي وي در كتاب مذكور چنين است: ما اشتباه كرديم، اما از اشتباه خود درس گرفته ايم.
هيلاري كلينتون كه ۵۵ سال سن دارد اواخر ماه مه در مقابل «كميسيون يازده سپتامبر» طي سخناني خواستار بودجه بيشتر براي امنيت داخلي شد. او لاغرتر از گذشته شده و بيش از گذشته هم لبخند بر لب دارد. در گذشته به ندرت مي شد لبخندهاي امروزي را كه عمدتاً حالتي مسخره آميز دارند، بر چهره وي ديد. ظاهراً او سعي دارد با اين رفتار بگويد كه حال من خوب است و من مي توانم كارم را به خوبي انجام دهم. او اولين همسر رئيس جمهور در طول تاريخ آمريكاست كه توانسته سناتور شود. با آنكه پس از كنار رفتن كلينتون از رياست جمهوري خيلي از مردم آمريكا معتقد بودند كه آمريكا ديگر از خانواده كلينتون سير است، اما هيلاري توانست در انتخابات نوامبر ۲۰۰۰ با اكثريت قاطعي برگزيده شود.
او ابتدا مثل يك آماتور خوددار و محتاط بود. اما حالا يكي از مهمترين آرا در ميان دموكرات ها محسوب مي شود. در حال حاضر هيلاري پرطرفدارترين سياستمدار در حزب دموكرات است. در يك نظرسنجي ۴۲ درصد مردم درخواست كردند كه او در انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۰۴ كانديد شود. دومين سياستمدار پرطرفدار در حزب دموكرات يعني ليبرمن تنها ۱۵ درصد آرا در نظرسنجي فوق را به دست آورد. هيلاري تاكنون با درخواست فوق مخالفت كرده است. با اين حال جمهوريخواهان تبليغات عليه وي را آغاز كرده اند. مجله نيوزويك از «هيستري هيلاري» سخن رانده و حتي نسبت به ايجاد «موج نوستالژيك كلينتون» هم هشدار داده شده است. معماگونه بودن وضعيت هيلاري خود به تنهايي موجب شده تا جلب توجه كند. خيلي از مردم دوست دارند بدانند كه او در سال ۱۹۹۸ پيرامون شوهرش و رسوايي هاي وي چه چيزهايي مي دانسته. بعضي هم مي پرسند چطور شد كه هيلاري تصميم گرفت همچنان كنار شوهرش باقي بماند.
هيلاري رودام اهل «پارك ريدج» در شيكاگوست. او فرزند خانواده اي از طبقه متوسط بود. محيط دوران كودكي وي محيط حومه شهر در دهه پنجاه بود. پدرش تفكرات جمهوريخواهانه داشت و مادرش كه خانه دار بود به دموكرات ها ابراز علاقه مي كرد. دوروثي رودام، مادر خانواده، روياهاي بزرگي در سر داشت. وي آرزو مي كرد كه دخترش اولين زن در ديوان عالي كشور شود. اصلاً مي كوشيد تا دخترش خشن تربيت شود. او حتي به هيلاري چهار ساله توصيه مي كرد تا به جاي فرار كردن از دست پسربچه هاي همسايه با آنها به كتك كاري بپردازد. البته پدر هيچ وقت از چنين تربيتي ابراز رضايت نمي كرد. هيلاري از پدرش آموخت كه دموكرات ها دروغگو و كمونيست اند. اما بعدها اين افكار از ذهن دختر نوجوان رخت بربست و به بحث و مخالفت با پدرش پرداخت. هيلاري در دانشگاه ولسلي سياست را كشف كرد. او كه عينك بزرگش جلب توجه مي كرد به شدت به بحث هايي نظير جدايي نژادها و جنگ ويتنام مي پرداخت. با اين بحث ها بالاخره در سال ۱۹۶۸ دريافت كه ديگر يك جمهوريخواه نيست، بلكه بيشتر به چپ ها منعطف است.
حركتش از ميان موسسات مختلف از دانشگاه ييل (Yale) شروع شد. او كه حقوق مي خواند در يك باشگاه دانشجويي براي اولين بار صداي جواني را كه به ايالت هاي جنوبي تعلق داشت شنيد، جواني كه در حال صحبت كردن درباره هندوانه بود. يكي از دوستانش به او مي گويد: «اين بيل كلينتون است. او اهل آركانزاس است و به جز هندوانه راجع به چيز ديگري بلد نيست حرف بزند.» بيل در آن زمان ريش داشت و به نظر هيلاري شيك پوش مي آمد. اين جوان شيك پوش به هيلاري علاقه مند شد و داستان اين دو نفر به حدي شهرت يافت كه مجله لايف عكس هاي فراواني از آنان منتشر كرد. هيلاري بيل را با خودش به شيكاگو برد. مادرش در مورد بيل به وي گفت: «بيل را به هيچ وجه از دست نده. من هيچگاه مردي را نديده بودم كه بتواند تو را اين قدر بخنداند.» بيل هيلاري را با خودش به ايالت آركانزاس برد، ايالتي با ۵/۲ ميليون نفر جمعيت در آخر دنيا. هيلاري كمك زيادي به بيل كرد تا بتواند فرماندار شود. او با وكالت پول درمي آورد و آن را صرف فعاليت هاي شوهرش مي كرد. بالاخره هم در سال ۱۹۹۳ همراه وي وارد كاخ سفيد شد. او در كتابش خاطره اي را پيرامون شب اول اقامتشان در كاخ سفيد ذكر مي كند: «صبح زود ساعت پنج و نيم مطابق عادتي كه بوش پدر در كاخ سفيد رسم كرده بود، مستخدم سيني چاي به دست در اتاق خواب را زد. رئيس جمهوري جديد چنان ازجا پريد كه من هيچگاه نديده بودم كسي با آن سرعت از يك اتاق خارج شود.»
در مقابل در اتاق خواب يك مامور سرويس مخفي نگهباني مي داد. وقتي چلسي، دخترشان، و والدينش در يك پارك ملي چادر مي زدند، ماموران با دستگاه هاي جست وجوي خويش اطراف آنها راه مي افتادند. در ديدارهاي رسمي هم چندين نفر جلوتر از آنها به راه مي افتادند تا چيزهايي را كه كلينتون دوست ندارد از سر راهشان بردارند. از جمله چيزهايي كه كلينتون از آن بدش مي آمد حيوان كانگورو بود. در كانبرا فرماندار كل استراليا و همسرش حتي يك بار به خاطر حضور كانگوروها در باغ كاخ دولت از كلينتون معذرت خواهي كردند. زن فرماندار به كلينتون گفت: «به خاطر وجود كانگوروها خيلي متاسفم. اميدوارم روزي بتوانيم همه آنها را در قفس زنداني كنيم.» حتي گروه محافظ كلينتون به ميزبانان خويش در استراليا گفته بودند كه رئيس جمهور نسبت به كانگورو آلرژي دارد. در بخش هايي از اين كتاب هيلاري كلينتون كه در مجله اشپيگل منتشر شده آمده است:
•••
بيل براي من شرح داد كه دو سال پيش با يك كارآموز به نام مونيكا لوينسكي دوست شده است. او چند بار با وي گفت وگو كرده بود و مونيكا از بيل خواسته بود كه در كار پيدا كردن به وي كمك كند. من اين نوع روابط را ده ها بار شاهد بودم و چيزي طبيعي بود. چنان به رفتار بيل اعتماد داشتم كه برايم دشوار نبود، اتهاماتي را كه مطرح مي شد فراموش كنم. خودم هم مجبور بودم شش سال اتهامات بي اساسي را كه عليه من مطرح مي شد تحمل كنم.
بارها از بيل سوال كردم كه داستان واقعاً به چه ترتيبي بوده است. او هر گونه رفتار نامناسب خويش را رد كرد اما اعتراف كرد كه زن جوان ممكن است از توجه كردن بيل به او برداشت اشتباهي به عمل آورده باشد. واقعاً هيچگاه نخواهم فهميد كه در آن روز در ذهن شوهرم چه مي گذشت. فقط خودش مي تواند توضيح بدهد كه چرا فكر مي كرد بايد به من و ساير اطرافيانش دروغ بگويد.
من سعي مي كردم قضيه لوينسكي را تنها يك رسوايي ساختگي ديگر تلقي كنم كه از سوي دشمنان بيل مطرح شده است. بيل از زماني كه اولين پست سياسي اش را به دست آورد با انبوه چنين اتهاماتي روبه رو بود. يك بار متهم به تجارت موادمخدر شد. بعد گفته شد كه او از يك زن فاحشه اهل ليتل روك يك فرزند دارد.
017350.jpg

حتي اگر من هم كاملاً به شوهرم اعتماد داشتم اما باز هم مجبور بوديم خودمان را براي يك تحقيق وحشتناك و دردآور آماده كنيم. مي دانستم كه موقعيت سياسي بيل در خطر است. كنت استار، قاضي ويژه تحقيق، از اوت ۱۹۹۴ چندين اتهام را مطرح مي كرد. خبر بدي كه روز ۲۱ ژانويه ۱۹۹۸ منتشر شد به سختي قابل هضم بود. اما در آن روز هم من و هم بيل وظايف روزانه خود را انجام داديم. همكاران بخش غربي كاخ سفيد هيجان زده شده و آرام پشت تلفن هاي همراه و يا در اتاق هاي دربسته زمزمه مي كردند. هر حركتي از سوي من زير نظر قرار داشت زيرا پرسنل كاخ سفيد دنبال مدارك و نشانه هايي بودند كه بفهمند موقعيت تا چه حد جدي است. ديدم هم براي خودم و هم براي اطرافيانم بهتر است كه كارم را بدون اشتباه ادامه دهم. در يك كنفرانس مطبوعاتي در روز ۲۶ ژانويه رئيس جمهور موضع روشني گرفت و داشتن هر گونه رابطه نامشروع با لوينسكي را رد كرد. من واكنش شديد او را در آن موقع و در آن شرايط مناسب دانستم. واشنگتن مملو از بحث پيرامون رسوايي جديد شده بود. صبح روز بيست و هفتم ژانويه يعني روزي كه بيل سخنراني ساليانه خويش را انجام مي داد من مهمان برنامه تلويزيوني «تودي» بودم. بعد از اخبار ساعت هفت صبح مصاحبه شروع شد: «خانم كلينتون مردم كشور طي روزهاي اخير بيش از هر چيز اين سوال را مطرح مي كنند: رابطه همسرتان و مونيكا لوينسكي از چه نوعي بوده است؟ آيا او نوع اين رابطه را براي شما شرح داده است؟» من جواب دادم: «خب ما به تفصيل در اين مورد با هم صحبت كرده ايم. فكر مي كنم وقتي قضيه كاملاً بررسي و گشوده شود همه اطلاعات بيشتري دريافت خواهند كرد. در حال حاضر به نظر مي رسد كل كشور در بطن يك مرحله هيستري قرار دارد و انواع شايعات مطرح مي شود. در طول تمام سال هايي كه در عرصه سياست حضور داشته ام ياد گرفتم كه بهترين كار در چنين مواقعي حفظ آرامش است. بايد صبر كنيم تا واقعيت روشن شود.» مجري يادآوري كرد كه در گذشته از وجود نوعي جنگ ميان رئيس جمهور و استار، قاضي ويژه، سخن به ميان آمده است. اواخر ژوئيه ۱۹۹۸ ديويد كندال، يكي از وكلايمان، به من اطلاع داد كه استار به مونيكا لوينسكي قول داده او از هر گونه مجازاتي در امان است. در روز ششم اوت لوينسكي مقابل هيات ژوري سخن گفت. استار مصمم بود بيل را احضار كند. من از رفتن بيل به دادگاه حمايت كردم. تاريخ حضور او در دادگاه روز ۱۶ اوت تعيين شد.
صبح روز ۱۵ اوت كه يك روز شنبه بود بيل خيلي زود من را از خواب بيدار كرد ـ درست همان كاري كه چند ماه پيش يعني در روز ۲۱ ژانويه انجام داده بود. اين بار ديگر به لبه تخت نگاه نمي كرد، بلكه در اتاق بالا و پايين مي رفت. در همان حال براي اولين بار برايم شرح داد كه وضعيت از آن چيزي كه تاكنون اعتراف كرده بود، بسيار جدي تر است. وي گفت كه برايش روشن است در دادگاه مجبور خواهد بود اعتراف كند كه ارتباط نامناسبي بين او و لوينسكي پديد آمده است. او افزود هفت ماه پيش نمي توانست اين موضوع را به من بگويد چون خجالت مي كشيد و واقعاً متاسف است چون مي داند چنين اعترافي چقدر به من ضربه مي زند.
نفسم بند آمد. شروع كردم به گريه و سرش داد زدم: «اين حرف يعني چه؟ چه مي گويي؟ چرا به من دروغ گفتي؟» هر لحظه عصباني تر مي شدم. بيل فقط ايستاده بود و پشت سر هم مي گفت: «متاسفم، خيلي متاسفم. فقط مي خواستم تو و چلسي را حفظ كنم.» نمي توانستم چيزهايي را كه مي شنيدم باور كنم. تا قبل از آن خود را متقاعد كرده بودم كه بيل قرباني حملات رقيبان شده و واقعاً مسخره است كه بپذيرم او به زن جوان نظر داشته. نمي توانستم تصور كنم كه او زندگي زناشويي و خانواده اش را به بازي گرفته. هم خشمگين بودم و هم مستاصل. نمي دانستم چه كار كنم، چون قبلاً به او اعتماد كرده بودم. كمي بعد به بيل گفتم كه بايد با چلسي، دخترمان، صحبت كند. وقتي اين حرف را زدم چشمانش پر از اشك شد. او از اعتماد من سوءاستفاده كرده بود. هر دويمان مي دانستيم ممكن است شكافي كه پديد آمده ديگر پرشدني نباشد. حالا بايد به چلسي خبر مي داديم كه پدرش به او هم دروغ گفته است. لحظات وحشتناكي را پشت سر گذاشتيم. نمي دانستم كه آيا زندگي زناشويي مان در مقابل اين دروغ دوام خواهد آورد يا خير. اين ويرانگرانه ترين، شوكه كننده ترين و دردناك ترين تجربه زندگي من بود. تنها چيزي كه توانست من را در مقابل اين تجربه حفظ كند سفر به خارج از واشنگتن بود. ديگر نمي توانستم آنجا بمانم. چلسي هم با اتومبيل به مارتاز وينيارد، جايي كه دوستان زيادي منتظرش بودند رفت. بدين ترتيب بعدازظهر روز بعد در مرخصي بوديم. بودي، سگمان، هم به همراه ما بود. اين سگ تنها عضوي از خانواده بود كه هنوز مي خواست كنار بيل باشد.
وقتي وارد خانه اي كه اجاره كرده بوديم شديم، اوج احساسات و عصبانيت سپري شده بود. اما غم عميق، احساس نااميدي تلخ و خشم غيرقابل غلبه همچنان باقي مانده بود. خيلي برايم سخت بود كه با بيل صحبت كنم، وقتي هم كه صحبت كردم حرف ها به مشاجره كشيده شد. بالاخره از حرف زدن منصرف شدم و براي قدم زدن به كنار ساحل رفتم. بيل پايين و در اتاق نشيمن خوابيد و من هم در اتاق خواب. روزها راحت تر از شب ها مي گذشت. از خودم مي پرسيدم حالا كه بهترين دوستم مرا شديداً به رنج انداخته ديگر مي توانم به سراغ چه كسي بروم. خودم را تنها احساس مي كردم. بيل هم همين احساس را داشت. او چند بار سعي كرد كل قضيه را برايم شرح دهد و تاكيد مي كرد كه شديداً متاسف است. اما اصلاً نمي توانستم با او يك جا و در يك اتاق باشم، چه برسد به آنكه بخواهم ببخشمش. مجبور بودم در خودم فرو بروم تا روابط خويش با بيل را مجدداً تعريف كنم و راهي براي درك رفتارش بيابم. نمي دانستم كه آيا از عهده چنين كاري برخواهم آمد يا خير.
اواخر اوت اندكي از تشنج ميان من و بيل كاسته شد، البته هنوز به هيچ وجه مصالحه و آشتي نكرده بوديم. با وجود خشم و نااميدي در طول ساعت هاي طولاني تنهايي ام مجبور شدم نزد خود اعترف كنم كه دوستش دارم. البته هنوز هم ترديد داشتم كه زندگي ما بتواند در مقابل اين اعتمادشكني دوام بياورد. در اين زمان برداشت هاي شخصي من در تقابل با اعتقادات سياسي ام قرار گرفته بود. بيش از ۲۰ سال تمام بيل شوهرم بود، بهترين دوستم و بهترين شريكم در تمام فراز و نشيب هاي زندگي. او به چلسي هم علاقه زيادي داشت. حالا او از اعتماد من سوءاستفاده كرده بود و عميقاً به من ضربه زده بود. بعد از آنكه مخالفانش سال ها انواع اتهامات را عليه وي مطرح مي كردند حالا خودش دست آويز بزرگي در اختيارشان گذاشته بود. كاملاً معتقدم كه رفتار شوهرم به لحاظ اخلاقي درست نبود و دروغ گفتن وي به من و ملت آمريكا خطايي بزرگ به شمار مي آمد. بارها از من پرسيده شد چرا بعد از آن كاري كه بيل انجام داد باز هم زندگي ام را با وي ادامه دادم. اگرچه از اين سوال خوشم نمي آيد، اما به علت زندگي مشترك با بيل مجبورم بارها آن را بشنوم. ما دو نفر با هم دخترمان را بزرگ كرديم، با هم والدينمان را دفن نموديم و با هم به خانواده بزرگمان توجه نشان داده ايم. كليد درك روابط ما بدون شك داستان مشترك زندگيمان است. در واقع ارتباط ما عميق تر از آن چيزي است كه بتوانم شرح بدهم. شايد بتوان ارتباطمان را چنين فرمول بندي كرد: در بهار سال ۱۹۶۱ من حرف زدن با بيل كلينتون را آغاز كردم و بيش از ۳۰ سال بعد نيز هنوز با هم حرف مي زنيم. در پاييز ۱۹۶۱ تحصيل در دانشگاه ييل (Yale) را آغاز كردم. سال ۱۹۶۸ هم براي زندگي شخصي و سياسي من يك نقطه عطف به شمار مي رود. وقايع مهم ملي و بين المللي پشت سر هم اتفاق مي افتاد. جنگ در ويتنام، كناره گيري ليندون جانسون از مبارزات انتخاباتي، قتل مارتين لوتركينگ، قتل رابرت كندي و...
در پاييز ۱۹۶۰ براي اولين بار با بيل كلينتون برخورد كردم. هيكل درشتي داشت و قيافه اش شبيه وايكينگ ها بود. بهار سال بعد در كتابخانه حقوق دانشگاه ييل با هم آشنا شديم. آشنايي ما هم به صورت زير صورت گرفت. در كتابخانه او چندين بار به من نگاه كرد. بعد از اندكي من از جايم بلند شدم، به سوي او رفتم و گفتم: «قبل از آنكه بيش از اين به من خيره شوي و من هم مجبور شوم همچنان متقابلاً به تو نگاه كنم، مي توانيم به همديگر معرفي شويم. اسم من هيلاري رودام است.» اين كل داستان بود. بيل آن قدر دستپاچه شده بود كه اسمش يادش نمي آمد.
چند روز بعد سرما خوردم و دانشگاه سرفه مي كردم. شب همان روز بيل تلفن زد: «صدايت وحشتناك شده بود.» نيم ساعت بعد زنگ اتاقم به صدا در آمد. بيل بود و با خودش سوپ مرغ و آب پرتقال آورده بود. آمد تو و بلافاصله شروع كرد به حرف زدن. بعد از آن ديگر ارتباطات ميان ما ادامه يافت. پس از آنكه در بهار سال ۱۹۶۳ تحصيلاتم در رشته حقوق را به پايان رساندم به همراه بيل به يك سفر اروپايي رفتم. من به بيل علاقه مند بودم اما وقتي او درخواست ازدواج با من را مطرح كرد، پاسخ دادم: «نه، حالا نه» در واقع مي خواستم بگويم: «كمي به من زمان بده» در دسامبر ۱۹۶۳ اعلام شد كه جان دوار از كميسيون حقوق مجلس نمايندگان مامور شده تا در مورد قضيه واترگيت عليه نيكسون، رئيس جمهور، تحقيق كند. دوار به من تلفن كرد و از من خواست تا در شوراي تحقيق عضويت داشته باشم. ۴۴ وكيل پيرامون پرونده تحقيق مي كردند و هفت روز هفته را به كار مشغول بودند. بالاخره در ۱۹ ژوئيه ۱۹۶۴ دوار نتايج تحقيق را ارائه داد. كميسيون حقوقي مجلس نمايندگان هم سه بند آن را تاييد كرد: سوءاستفاده از قدرت، جلوگيري از اجراي احكام قضايي و بي توجهي به كنگره. در روز نهم اوت نيكسون كنار رفت و اين براي سيستم حقوقي ما يك پيروزي بود. به يكباره بيكار شدم و تصميم گرفتم به آركانزاس بروم. در آنجا شاهد مبارزات انتخاباتي بيل براي ورود به كنگره بودم. اما در انتخابات نوامبر بيل ۶ هزار راي كم آورد.
نيمه شب وقتي داشتيم خانه كوچكي را كه به عنوان دفتر انتخاباتي بيل استفاده مي شد ترك مي كرديم تلفن زنگ زد. من گوشي را برداشتم. انتظار داشتم كه در پشت تلفن صداي يكي از دوستان را بشنوم كه اظهار تاسف مي كند. اما به جاي آن صداي يك فرياد را از پشت تلفن شنيدم: «خوشحالم كه اين بيل كلينتون همجنس باز و كمونيست شكست خورد.» بعد از آنكه بيل يك خانه خريد در روز يازده اكتبر ۱۹۶۵ ازدواج كرديم. يك سال بعد او وزير دادگستري ايالت آركانزاس شد. بعد از ورودمان به ليتل راك، مركز ايالت آركانزاس، من به فكر كار در يك شركت حقوقي در آنجا افتادم. دفتر وكالت رز يك دفتر حقوقي مشهور و معتبر در آركانزاس بود. در دفتر مذكور مشغول به كار شدم. اولين پرونده اي كه در آن نقش وكيل مدافع را ايفا كردم مربوط مي شد به يك شركت توليد مواد غذايي. يك مشتري از شركت مذكور شكايت كرده بود كه در قوطي كنسرو آن موش ديده است و از آن به بعد مرتباً حالش به هم مي خورد. شركت هم نمي خواست خسارت پرداخت كند.
سال هاي ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۰ جزو دشوارترين سال هاي زندگي من بودند. ۱۹۶۸ بيل به سمت فرماندار انتخاب شد. او سعي كرد در دوره دو ساله فرمانداري خويش با افزايش ماليات ها درآمدهاي دولتي را افزايش دهد. در سال ۱۹۸۰ در انتخابات شكست خورد. ولي توانست دو سال بعد مجدداً فرماندار شود. وقتي در سال ۱۹۹۲ نامزد رياست جمهوري شد در سن ۴۵ سالگي توانسته بود بيش از هر كس ديگري در آمريكا در مقام فرماندار باقي بماند.
تولد دخترمان جالب ترين تجربه زندگي ام است. چلسي ويكتوريا كلينتون در روز ۲۶ فوريه ۱۹۸۰ ساعت ۲۴/۲۳ دقيقه به دنيا آمد - سه هفته زودتر از موعد. اوايل دهه نود تقريباً تمام دموكرات ها به فكر افتادند كه بيل را رئيس جمهور كنند. در آن موقع بوش پدر به دليل وضعيت بد اقتصادي ضربه پذير شده بود. ابتدا رسانه ها هيچ توجهي به بيل نداشتند. اما بعد كه ديدند تاثيرگذار است زندگي او و من را زير ذره بين قرار دادند. بيل مجبور بود بيش از هر رئيس جمهور ديگري در طول تاريخ آمريكا به سوال هاي شخصي پاسخ بدهد. بالاخره هم مطبوعات پس از مدت ها جست وجو در زندگي بيل توانستند يك قضيه پولساز را كشف كنند.
روز ۲۳ ژانويه ۱۹۹۲ بود. من در يك برنامه تبليغاتي در آتلانتا حضور داشتم كه بيل تلفن زد تا من را براي شنيدن قضيه آماده كند. زني به نام جنيفر فلاورز در گفت وگو با نشريه اي ادعا كرده بود كه از دوازده سال پيش با بيل روابط مخفيانه اي داشته است. بيل به من گفت كه اين داستان غيرواقعي است و نبايد آن را باور كنم.
اين قضايا گذشت و بالاخره روز سوم نوامبر ۱۹۹۲ يعني روز انتخابات فرا رسيد. در آن روز ما به ليتل راك بازگشتيم. ساعت يازده شب بود كه هواپيما فرود آمد. چلسي در فرودگاه منتظرمان بود. از فرودگاه به ساختمان فرمانداري و بعد از آن به دفتر انتخاباتيمان رفتيم. ساعت ۴۶/۲۲ دقيقه بود كه بالاخره تلويزيون اعلام كرد بيل برنده شده است. ما تنها زوجي در كاخ سفيد نبوديم كه افكار سياسي مان همخواني داشت. دالي ماديسون، اديت ويلسون و الينور روزولت، همسر روساي جمهور گذشته نيز در سياست هاي شوهرانشان مشاركت داشتند. بس ترومن، برد جانسن و روزالين كارتر هم همين طور بودند.

يادداشت سياسي
شايد وقتي ديگر...
017615.jpg
فرزانه روستايي
انعكاس اخبار و تحليل هاي خارجي خاص، از آن دست موضوعاتي كه ذهنيت خواننده ايراني را تحريك و از ذهنيتي يك بعدي به دوبعدي و سپس چندقطبي هدايت كند مسئوليت من و همكارانم در بخش بين الملل ضميمه همشهري بود.
ما مدعي هستيم تلاش كرديم تحولات ظريفي را كه از نگاه ديگران بازماند انعكاس دهيم. در موارد چندي از جمله در بحران عراق به صورت ادواري تحولات را ارزيابي كرده و مورد نقد قرار داديم و تلقي و پيش بيني ضمني خود را به خوانندگان عرضه داشتيم. در مواردي مقالاتي را براي اولين بار در كشور در صفحات بين الملل مطرح كرديم (از جمله وصيت نامه بن لادن) و در چند مورد مفتخريم كه برخي از فضاهاي فكري سياسي را براي اولين بار گشوديم و انتقال مباحثي مرتبط با سياست خارجي را در مطبوعات كشور آغاز كرديم. يكي از اين مباحث تحليل بنيان هاي فكري عقيدتي و ريشه هاي تاريخي «نئوكون ها» يا محافظه كاران جديد آمريكا بود. موضوع تشكيل سازمان هاي اطلاعاتي موازي آمريكا نيز كه به بررسي مكانيسم هاي شكل گيري سياست خارجي آمريكا عليه ايران پرداخت از موضوعاتي بود كه براي اولين بار در ضميمه همشهري مطرح شد و پس از آن از سوي ديگر مطبوعات پيگيري شد و همچنان ادامه دارد. در اين رابطه يك جريان فكري و به زعم ما افراطي حاكم بر سياست خارجي آمريكا و ريشه هاي تاريخي آن به خواننده ايراني معرفي گرديد، يعني لابي كه حساسيت هاي خود را نسبت به ايران عملياتي كرد و باب جديدي را با عنوان محور شرارت گشود. در مواردي در پيش بيني تحولات به خطا يا افراط رفتيم از جمله در مورد پيش بيني احتمال گشايش يك استالينگراد عليه نيروهاي آمريكايي در بغداد و نيز، در يك مورد خاص تحليل و پيش بيني ما از تحولات با دقت تمام درست از آب درآمد. مقاله «مختصات عمليات بغداد» جزئيات يك راهكار عملياتي فرضي براي سقوط بغداد را مطرح كرد. پس از حدود يك هفته اين پيش بيني با كليه جزئيات درست از آب درآمد.
مفتخريم كه سرويس بين الملل ضميمه همشهري بيشترين تعداد از مقالات صفحه اول ضميمه را به خود اختصاص داده است. در اين ميان، يكي از اساسي ترين محورهايي كه بر آن تأكيد داشتيم رديابي و پيگيري تحولات مشابه تحولات ايران در كشورهاي همسايه و در ديگر حوزه هاي جغرافيايي بود كه به لحاظ موضوعيت بحران و بافت سياسي اجتماعي شباهت هايي با جامعه در حال گذار ايران داشتند. تلاش كرديم فرجام تحولات سياسي مشابه و نيز نحوه مديريت بحران هاي سياسي را به جامعه ايران معرفي نماييم. ثمرات عيني واقع گرايي بيشتر، اعتدال، دوري از افراط، علنيت، شفافيت و مردم گرايي را عرضه كرديم و براي نيل به اين منظور همواره به اصل منابع خبري، ريشه بحران ها، زمينه هاي شكل گيري تحولات مراجعه كرديم.
حساسيت فوق العاده بر موضوعات مرتبط با امنيت ملي و تماميت ارضي كشور در صدر اولويت هاي ما بود. هر تحولي در كشورهاي همسايه يا همسايگان آنان به هر نحوي مستقيم يا باواسطه به جمهوري اسلامي ايران مرتبط مي گرديد حتماً مورد توجه قرار مي گرفت. در اين ميان افغانستان، عراق و تركيه به لحاظ مشابهت اقليمي و قرار داشتن در معرض فشار خارجي و نيز مشابهت هاي فكري و فرهنگي همواره در مركز اين كنكاش قرار داشته است.
تحولات سياسي اجتماعي كشورهاي حاشيه خليج فارس و شيوخ هميشه مسئله دار آنها از مقولات مورد توجه ما بود.
براساس يك حساسيت حرفه اي همواره تلاش داشتيم براي ايجاد تنوع كليه مناطق جهان را تحت پوشش داشته باشيم و براساس يك تجربه حرفه اي سعي كرديم آماج بمباران خبري رسانه هاي آمريكايي قرار نگيريم. در اين راستا همكاران سرويس بين الملل تقريباً كليه سايت هاي خبري و مطبوعاتي معتبر جهان را روزانه وب گردي كرده و به شكار تحليل، گزارش، مقاله و خبرهاي برگزيده از ميان آنها مي پرداخته اند. در پايان به عنوان كسي كه در تجربه حدود ده ساله روزنامه نگاري خود همواره بخش بين الملل يك روزنامه را اداره مي كرده است لازم است يادآوري كنم آنچه در صفحات بين الملل ضميمه همشهري منتشر گرديده بنابر سنت مألوف فعاليت مطبوعاتي در ايران، همواره باقي مانده آن چيزي بوده كه از برخي تيغ هاي آخر شب جان سالم به در مي برده است.
بنيان اين مجموعه در كنار آرشيوي غني از عكس و نقشه و رفرانس هاي خبري در روزنامه هاي ديگري پي ريزي شد. بارها همكاراني توانمند با تجربه اي گرانبار از فعاليت در سرويس خارجي را گرد آورديم كه با تأسف به يغما برده شد. اميدوارم تجربه اندوخته ما در آميزش با دغدغه نان و مسكن بار ديگر دچار اضمحلال و فروپاشي نگردد. بر خود لازم مي دانم از همكاران سرويس بين الملل ضميمه همشهري قدرداني نموده و آرزو نمايم اين مجموعه بتواند در جايي ديگر به خبررساني، تحليل تحولات و ترجمه مقالات پيرامون موضوعات بين الملل بپردازد. با تشكر از آقايان: رضا سادات، عليرضا عبادتي، شهرام جماليان، محمدعلي عسگري، غلامرضا رضايي نصير، و خانم نفيسه كوهنورد و با قدرداني ويژه از اساتيد محترم همكار ضميمه همشهري آقايان دكتر حسين دهشيار و فريد مرجايي.

نگاه سياستمدار
عراق مرفه
017340.jpg
پل برمر*
از زمان جنگ تاكنون در مورد آزادسازي سياسي عراق مقالات بسياري نوشته شده است. واقعه اي كه به نوبه خود يكي از حوادث مهم در تاريخ آزادي بشريت محسوب مي شود. چون هرگز در گذشته سابقه نداشته كه جنگي با خساراتي اندك در مدتي كوتاه بتواند اين همه انسان را آزاد كند. سرنگوني صدام حسين عراقي ها را نسبت به آينده اقتصادي بهتري اميدوار ساخت. اينك براي شكوفايي عراق بايد اقتصاد آن را دگرگون كرد. عراق با مشكلات خاصي روبه روست. ولي ما شناخت و تجربه خوبي از كشورهاي كمونيستي سابق و نيز تحليل روشني از عوامل موفقيت كشورهاي سرمايه داري در اختيار داريم كه مي تواند نگرش ما را نسبت به اين موضوع پربار سازد. آنچه به عراقي ها مربوط مي شود اين است كه رويكرد نهايي نسبت به آينده اقتصادي عراق مشخص گردد. رشد اقتصادي هر كشور اساساً بر پايه تولد يك بخش خصوصي فعال و با نشاط استوار خواهد بود. اين مسئله ايجاب مي كند كه توزيع كلي درآمدها بازسازي و افراد از سيطره دولت بر نهادهاي بخش خصوصي دور نگه داشته شوند. تجارت خارجي تقويت و سرمايه هاي داخلي و خارجي جذب گردد.
در كوتاه مدت، هر گونه طرح اقتصادي براي عراق بايد آثار و پيامدهاي اين جدال هدفمند براي آزادسازي اقتصاد اين كشور را مد نظر قرار دهد. شرط نخست براي رشد، ايجاد قانون و نظم است. غارتگران و خرابكاران دفاتر و مغازه ها و كارخانه ها و موسسات حكومتي از بين رفتند. اكنون به طوري عامدانه به تاسيسات نفتي و خطوط برق حمله مي شود و اين به تلاش هاي ما آسيب مي رساند و به ملت عراق لطمه مي زند. از خوش اقبالي اينكه ما خيابان هاي بغداد را امن كرديم و نيروهاي ائتلاف مشغول ريشه كني بقيه آثار بر جاي مانده از رژيم سابق هستند.
شرط لازم در درجه دوم تشكيل يك رژيم سياسي است كه اهداف و آراي تمام عراقي ها را بازتاب دهد. در اين باره نيز نيروهاي ائتلاف پيشرفت هايي داشته اند. به خاطر همكاري خوب و تعيين كننده تعدادي از شهروندان عراقي كه چشم به آينده اين كشور دوخته اند ما اكنون مي بينيم كه در راه تحقق ديدگاه رئيس جمهور بوش براي عراق آزاد و به رهبري يك دولتي كه نماينده انتخابي و دموكراتيك مردم اين كشور باشد گام هايي برداشته مي شود. با اين پيش زمينه، هدف اصلي من همكاري با عراقي ها به نحوي است كه بتوانيم كشورشان را در يك روند اقتصادي صحيح قرار دهيم. وضعيت كنوني دلخوش كننده نيست ولي احتمال آن را داشت كه از اين هم بدتر شود. دوري از يك بحران بشري انجام شد و اقدامات زودهنگام نيروهاي ائتلاف براي حفظ زيرساخت هاي صنعت نفت نتيجه داد و توليد نفت عملاً آغاز گشت. عراق بايد در نيمه دوم سال فعلي [سال ميلادي] بيش از پنج ميليارد دلار نفت صادر كند. اما هنوز يك كار بزرگ در حال انجام است. براي برآوردن نيازهاي فوري ساكنان ما بيش از ۴۰۰ ميليون دلار را به صورت پرداخت هاي فوري مربوط به حقوق كاركنان بخش دولتي و بازنشستگان و ساير پرداخت ها در اختيار مردم عراق گذاشته ايم. خيابان هاي بغداد اكنون سرشار از زندگي و حيات است و مغازه داران و فروشندگان كالاهايي را در آن مي فروشند كه تا چند ماه پيش كمتر پيدا مي شد. نيروهاي ائتلاف براي تقويت رشد اقتصادي از راه سرمايه گذاري در زيرساخت ها و پروژه هاي گسترش اقتصاد كشور در نقاط مختلف، ميلياردها دلار را اختصاص داده است. البته به مجرد بازسازي ساختمان هاي دولتي يا اصلاح لوله هاي آسيب ديده يك رشد اقتصادي با دوام حاصل نخواهد شد. لازمه اين رشد دگرگون كردن آن مديريت بد و سهل انگار و آن بنيادهاي صنعتي استاليني است كه براي سه دهه دوام داشت. اكثر كالاهاي توليدي عراق نه از طريق شركت هاي بخش خصوصي كه پاسخگوي نيازهاي بازار باشند، بلكه در اختيار نهادهايي بوده كه مقامات دولتي و در راس آنها صدام بر آنها نظارت داشتند. سرمايه ملي كشور بر اصول بوروكراتيك و سياسي و نه در پاسخگويي به نيروهاي بازار توزيع مي شد. بيش از يك سوم درآمدهاي اقتصادي به جيب نهادهاي نظامي مي رفت كه با مقاصد شرورانه اش در تامين رفاه مصرف كنندگان هيچ اثري نداشت. سياست هاي اقتصادي خارجي رژيم سابق نيز پيامدهاي منفي كمتري نسبت به سياست هاي اقتصادي داخلي آن نداشت. تحريم هاي دهه نود كه به خاطر ماجراجويي هاي نظامي و تجاوزگرانه صدام و يكدندگي او در برخورد با جامعه جهاني بر اين كشور تحميل شده بود، باعث انزواي كشور در جهان شد. حتي پيش از اعمال اين تحريم ها براساس قوانين عراق سرمايه گذاري كشورهاي خارجي ـ به غير از عربي ـ ممنوع بود. يكي از بازرگانان عراقي در نشستي كه اخيراً در مورد سرمايه گذاري داشتيم گفت: «در رژيم سابق، گردن ما را مي زدند.»
براي از بين بردن آثار اين ميراث چه بايد كرد؟ اصلي ترين درس را كه مي توان از روند اقتصادي گذشته گرفت اين است كه بايد بخش خصوصي را تشويق كرد تا سرمايه هاي خود را براي توليد و كسب سود بيشتر به جريان اندازد. در اقتصادهاي ديگر شاهد تحولاتي بوده ايم. انتقال از موسسات عمومي كه ويران كننده ارزش هاي اقتصادي هستند به نهادهاي خصوصي كه ايجاد كننده ارزش ها هستند از طريق تشويق موسسات كوچك و متوسط اقتصادي انجام مي شود زيرا بهتر از ساير نهادها مي توانند فرصت هاي شغلي ايجاد كنند. اين تشويق كردن لازمه اش عدم حمايت و پشتيباني از نهادهاي وابسته به دولت و تدوين يك قانون اقتصادي روشن و شفاف (و يك دادگستري پاكيزه كه درصد اجراي آن باشد) است. فراتر از اين ها بايد يك سيستم معادل براي حفظ حقوق مالكيت به منظور تقويت اين رشد اقتصادي ايجاد كرد.
اعمال انضباط و تمركز بر بازار نيازمند تصميم هاي سخت و تحمل و فداكاري ها در كوتاه مدت است و براي موفقيت اين برنامه بايد ملت عراق از آن حمايت كند. در هر حال اين غيرممكن است كه بدون آزادي اقتصادي سطح معيشتي بالا و آزادي سياسي را انتظار داشت. از اين رو بنا كردن اقتصاد عراق براساس بازار آزاد در مركز تلاش هاي ما قرار خواهد داشت.
منبع: السفير
* پل برمر، فرماندار غيرنظامي آمريكا بر عراق است. اين مقاله پيش از اجلاس داووس در بحرالميت نوشته و ابتدا در روزنامه «وال استريت ژورنال» چاپ و سپس به عربي ترجمه شده است.

حاشيه جهان
• ابراز تاسف كمدين
017315.jpg

مردي را كه روز تولد ۲۱ سالگي پرنس ويليامز با گريمي شبيه بن لادن دقايقي مهماني را به هم ريخت، يادتان هست؟ بعد از آن جريان، او دستگير شد و بعد از تحقيقات مقدماتي پليس او را آزاد كرد تا بررسي كنند و در مورد تحويل دادن يا ندادن او به دادگاه تصميم بگيرند. اما او در گفت وگو با BBC گفته است كه از اين جريان عميقاً متاسف است. او كه يك كمدين است گفته كه تا به حال از اين كارها زياد انجام داده اما ديگر اين اعمال را تكرار نخواهد كرد. او گفت پليس طوري از او بازجويي كرده كه گويا افسر KGB است اما تاكيد كرد كه پليس در هنگام بازداشت او در كاخ سلطنتي صدمه خاصي به او نزده است. او گفت كه يك سلطنت طلب است و خاندان سلطنتي را دوست دارد. اما اين واقعه، بحث هايي هم درباره مسائل امنيتي كاخ برانگيخته است. بعضي ها به درستي بر اين نكته تاكيد مي كنند كه اگر او به جاي كمدين - تروريست (نامي كه او بر خودش گذاشته است) يك تروريست واقعي بود، همه خانواده سلطنتي كشته شده بودند. قرار است تحقيقي در زمينه كوتاهي پليس امنيتي در اين جريان انجام شده و در عرض ۴ هفته منتشر شود. اين اتفاق فرصت خوبي هم در اختيار مخالفان نخست وزير توني بلر قرار داده تا به سياست هاي او انتقاد كنند. سخنگوي حزب محافظه كار انگليس در كنفرانسي خبري گفت كه توني بلر مسئول امنيت داخلي است. او گفت كه اين اتفاق مي توانست بزرگ تر و خطرناك تر باشد.

• دزديدن دختربچه ها در اوگاندا
چند شب پيش شورشيان اوگاندا براي چندمين بار به مدرسه دخترانه اي حمله كردند و اعلام شد كه حدود ۱۰۰ دانش آموز را دزديده اند. چند روز بعد مشخص شد كه تعداد درست دزديده شده ها ۲۹ نفر بوده است و دو سه روز پس از آن هم ۱۳ نفر از آنها موفق شدند از دست شورشيان فرار كنند. بنا بر اعلام سازمان ملل تنها در سال گذشته ارتش مقاومت اوگاندا (LRA) حدود ۵ هزار كودك را دزديده است. گزارش اين سازمان همچنين اعلام مي كند كه از اين بچه هاي دزديده شده به عنوان سرباز، كارگر و نيز در امر فحشا استفاده مي شود. يك دانش آموز ۱۶ ساله كه در هنگام حمله توانسته از چنگ شورشيان فرار كند، اعلام كرد كه ۲۰ شورشي به رهبري يك زن به مدرسه حمله كرده اند و دانش آموزان را با طناب به هم بسته اند. به گفته او شورشيان انگشت هاي دست و پاي يكي از دختربچه ها را كه قصد فرار داشت، قطع كردند. سخنگوي ارتش اوگاندا اعلام كرد، امكان جلوگيري از اين جريانات وجود ندارد. او گفت: اگر شورشيان بخواهند به اين اعمال ادامه دهند، ما نمي توانيم جلوي آنها را بگيريم. براي اين كار ۲ ميليون سرباز اوگاندايي مورد نياز است. بايد براي همه مدرسه ها، همه روستا و همه خانه ها چندين نيروي محافظتي گذاشت.

•كلمبيا، ركورددار آدم ربايي
يك صنعتگر ۶۸ ساله معروف كلمبيايي و همسرش به دست چريك هاي فارك FARC كشته شدند. اين دو نفر حدود ۶ ماه پيش دزديده شده بودند و مذاكرات براي آزادي آنها نتيجه نداده بود. خانم گيل همسر اين صنعتگر معروف كه حدود ۶۵ سال داشت، در سال ۱۹۵۶ به عنوان دختر شايسته كلمبيا برگزيده شده بود. چريك هاي فارك پذيرفته بودند كه خانم گيل را در ازاي امتيازهايي آزاد كنند ولي خود او از پذيرش آزادي اش خودداري كرد و گفت كه ترجيح مي دهد در كنار همسرش بماند. چند روز پيش نيز سربازان كلمبيايي در همان محل پيدا شدن جسدها با چريك ها درگير شده بودند. آلوارواوريبه رئيس جمهور كلمبيا گفت كه خود او و ملت كلمبيا از اين مسئله شوكه شده اند. چريك هاي فارك ۳۹ سال است كه با دولت كلمبيا در حال جنگند. كلمبيا بالاترين نرخ آدم دزدي در جهان را داراست. ساليانه ۳ هزار نفر در اين كشور دزديده مي شوند.
017330.jpg

• حسن نيت كوبا
مادري آمريكايي از فيدل كاسترو تشكر كرد. كورنليا استريتر به خاطر بازگشت دو فرزندش از كوبا، از رهبر اين كشور تشكر كرد. ويسا همسر سابق اين خانم آمريكايي دو فرزند ۸ و ۱۰ ساله آنها را دزديده بود و به هاوانا فرار كرده بود. خانم استريتر از طريق يك دوست نامه اي به فيدل كاسترو فرستاد و او را از اين ماجرا آگاه كرد. فيدل بلافاصله دستور داد او را دستگير كنند تا فرصت پنهان كردن بچه ها از او گرفته شود. دولت كوبا اعلام كرد: «اجازه نمي دهيم كه از خاك كوبا به عنوان پناهگاهي براي بچه دزدها استفاده شود حتي اگر دزد، پدر بچه ها باشد.» اين زوج در سال ۲۰۰۱ از هم جدا شدند و دادگاه حضانت فرزندان را به مادر بچه ها سپرد. اما آقاي ويسا بچه ها را دزديد و به مصر فرار كرد و از آنجا براي برگرداندن بچه ها، يك ميليون دلار خواست. خانم استريتر به مصر رفت تا از راه هاي قانوني مسئله را پيگيري كند ولي ويسا به اسپانيا و از آنجا به كوبا گريخت. ماجراي اين خانواده بي شباهت به جريان اليان گونزالز نيست. در ژانويه ۲۰۰۰ مادري با پسر ۵ ساله اش از طريق دريا از كوبا فرار كردند اما مادر بچه در راه مرد. دولت آمريكا ۶ ماه از باز پس دادن اليان به كوبا خودداري كرد و اين جريان به موضوعي براي مناقشه بين دو كشور تبديل شد. دولت كوبا مي گويد اقدام سريع آنها در برگرداندن اين دو بچه به آمريكا، جوابي به حسن نيت مردم آمريكاي شمالي در ماجراي اليان گونزالز است. در آن زمان ۸۰ درصد مردم آمريكا از بازگشت اليان به كوبا حمايت كرده بودند.

• جاسوس هاي آمريكا در خاورميانه
آمريكايي ها به طور مخفيانه در حال ساخت دو مركز اطلاعاتي بزرگ در عراق هستند كه گفته مي شود تكميل اين دو مركز هزينه اي بالغ بر نيم ميليارد دلار خواهد داشت. براساس اطلاعات محرمانه اي كه يك نشريه اطلاعاتي اسرائيل از دستيابي به آ نها خبر داد واحدهاي مهندسي ارتش ايالات متحده در شمال شهر نفتي موصل در حال ساخت مجموعه اي بزرگ است كه از آن تحت عنوان شهر اطلاعاتي ياد مي شود. تاسيسات دوم در ساحل شرقي رود دجله در حال بنا شدن است.
گفته مي شود در اين مجموعه هاي عظيم علاوه بر ادوات جاسوسي امكانات پخش برنامه هاي ماهواره اي نيز فراهم آمده است و ساخت آن به منزله تصميم دولت آمريكا براي استقرار درازمدت نيرو در عراق تلقي شده است. گفته مي شود تاسيسات ايجاد شده در موصل با هدف تحت كنترل گرفتن ناحيه عمومي موصل، حفاظت از حوزه ها و لوله هاي نفتي اين منطقه و انجام عمليات جاسوسي در ايران و سوريه ايجاد شده است. ظاهراً قرار است تاسيسات موصل جايگزين واحدهاي اطلاعاتي منطقه اي ايالات متحده در تركيه شوند.
گفته مي شود كارهاي اجرايي اين مجموعه ها حداكثر تا پايان سال ۲۰۰۴ ميلادي به پايان خواهد رسيد و پس از تكميل مجموعه در حدود ۴ هزار پرسنل نظامي، امنيتي و مهندسي در اين دو مجموعه مشغول به كار خواهند شد. در گزارش مذكور ادعا شده ساخت اين دو مجموعه و خصوصاً مجموعه اطلاعاتي موصل كه با سرعت و جديت بيشتري در حال پيشروي است خشم مقامات ايران و سوريه را برانگيخته است.
017345.jpg

• غذا به جاي شعار
روز چهارشنبه هفته گذشته مصادف با پنجاه و سومين سالگرد درگرفتن جنگ دو كره و تقسيم شبه جزيره كره به دو بخش شمالي و جنوبي، يك ميليون نفر از اتباع كره شمالي به خيابان هاي پيونگ يانگ رفتند تا اعتراض خود را به سياست هاي ايالات متحده در قبال كشورشان نشان دهند.
خبرگزاري كره شمالي موسوم به KCNA در گزارشي كه از اين همايش بزرگ ملي ارسال كرد از عزم اين كشور براي توليد بمب هسته اي با هدف مقابله با فشارهاي كاخ سفيد خبر داد. اين خبر درحالي منتشر شد كه روموهيوي رئيس جمهور پاره جنوبي شبه جزيره كره از همتاي شمالي خود خواست براي پايان دادن به فقر و گرسنگي مردم كشورش به كنار گذاشتن برنامه هسته اي خود در ازاي برخورداري از كمك هاي اقتصادي بين المللي تن دهد.
به رغم آنكه حضور يك ميليون نفر در پيونگ يانگ براي نشان دادن مخالفت اتباع كره شمالي با فشارهايي كه از سوي آمريكا به اين كشور وارد مي آيد نكته اي حايز اهميت بود، اين موضوع تقريباً هيچ بازتابي در رسانه هاي غربي نداشت و برخي روزنامه ها صرفاً خبر كوتاهي در مورد اين تظاهرات منتشر كرده و آن را به باد تمسخر گرفتند. روزنامه آمريكايي بوستون گلوب ضمن درج اين خبر به زمامداران كره شمالي توصيه كرد به جاي ادعاهايي از اين قسم چاره اي براي پايان دادن به وضعيت وخيم اقتصادي كره و راهي براي رها كردن مردم كره شمالي از گرسنگي بيابند.

• كارشكني مصر و سعودي
اسرائيلي ها ادعا دارند كه عرفات و مقامات مصر و عربستان سعودي دست در دست هم گذاشته اند تا مانع از به نتيجه رسيدن طرح صلح خاورميانه اي بوش موسوم به نقشه راه شوند. به ادعاي روزنامه اسرائيلي هاآرتص در حالي كه مقامات آمريكايي تمامي توان خود را براي پيشبرد طرح صلح خاورميانه اي بوش به كار گرفته اند و مقرر شد ارتش اسرائيل در همين راستا از مناطق اشغالي عقب نشيني كند ناكامي محمد دهلان وزير امنيت داخلي حاكميت فلسطيني در برقراري آرامش و جلوگيري از تداوم حملات رزمندگان فلسطيني به مثابه توطئه چيني عرفات با حمايت مصري ها و سعودي ها براي بلااثر كردن طرح صلح توصيف شده است.
نكته جالب آنكه به رغم عنوان گزارش هاآرتص آنجا كه به همگرايي و همدست شدن عرفات، مبارك و ملك عبدالله اشاره شده از ابراز نگراني آنها از احتمال تسلط شيعيان افراطي بر مراكز و نهادهاي مذهبي در نقاط مختلف جهان اسلام خبر داده شده كه اساساً مشخص نيست اين دو موضوع چه ربطي با يكديگر دارند.

• دستور يك رئيس جمهور
دولت چين مانع از ادامه پخش يك سريال تلويزيوني شد كه حوادث آن حدود يك قرن قبل اتفاق افتاده است و گفته مي شود دليل اين اقدام مخالفت هوجيانتائو رئيس جمهور و حزب كمونيست با تداوم روند پخش اين سريال اعلام شده است.
به گزارش روزنامه واشنگتن پست هوكه در تلاش است از سايه سلف خود، جيانگ زمين خارج شده و خود را در عرصه سياسي چين مطرح كند از به تصوير كشيده شدن برخي روابط داخلي حاكميت گذشته چين در سريالي تحت عنوان «به سوي جمهوري» احساس نگراني مي كند چرا كه اين سريال عملكرد پشت پرده زمامداران سابق چين را در عرصه قدرت و سياست اين كشور به تصوير مي كشد.
اين سريال ۵۹ قسمتي كه قرار بود از شبكه دولتي CCTV و برخي شبكه هاي استاني چين پخش شود به دليل ترسيم چهره اي مثبت از يكي از اعضاي خاندان سلطنتي چين در عرصه سياست اين كشور و زدوبندهاي نامحسوس او هرگز براي مخاطبان چيني مخابره نشد.
واشنگتن پست به نقل از يكي از رهبران حزب كمونيست از ناخشنودي هو از اين سريال و تاثير آن بر موجه جلوه دادن زدوبندهاي سياسي پس پرده خبر داد. رئيس جمهور چين با نگارش دستورالعملي اين سريال را مغاير با واقعيات تاريخي دانسته و خواستار پخش نشدن آن شده بود.

جهان
ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
پايان
زندگي
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  پايان  |  جهان  |  زندگي  |  علم  |
|  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |