جمعه 31 مرداد ۱۳۸۲
سال يازدهم - شماره ۳۱۴۴
ادبيات
Friday.htm

نگاهي به انديشه هاي كريستيان بوبن در كتاب «فراتر از بودن»  ترجمه نگار صدقي
طعم تازه عشق
شهلا زرلكي
002090.jpg

كريستيان بوبن مي گويد: «ما مي توانيم به آساني نويسندگاني را كه به خانه مان مي آيند، بشماريم. اكثراً از دالان خانه جلوتر نمي آيند. اغلب اوقات نويسنده اي از فرط خستگي قدرت بالا آمدن از پله هايمان را ندارد...» و اما بوبن، خود، نويسنده اي است كه بي تعارف از در خانه تان عبور مي كند، به آرامي از پله ها بالا مي آيد، در اتاقتان را مي گشايد و يكراست مي رود روبه روي كتابخانه نامرتب و بي نظم شما مي ايستد تا ببيند چه مي خوانيد. روبه رو شدن با اين نويسنده هم سخت است و هم آسان. لبخند عارفانه اش به زندگي، دوست داشتني است. اما هنگامي كه با خشونت پدري خيرخواه شما را از خواندن شاهكارهاي ادبيات منع مي كند، ناگزيريد با او وارد بحث شويد. مباحثه اي طولاني كه سرنوشت رابطه ذهني شما را با اين نويسنده فرانسوي رقم خواهد زد.
كريستيان بوبن متولد سال ۱۹۵۱ است. او زادگاه خود يعني شهر كوچك كروزو را بر ديگر شهرهاي بزرگ و پرهياهوي فرانسه ترجيح داده است. انزواي خودخواسته او، بهانه اي بوده است براي درآميختن با جلوه هاي رنگارنگ طبيعت. بوبن عاشقانه از درخت، آب و علف سخن مي گويد. نگاه او به زندگي، نگاه كودكي باهوش و بانشاط است. جان مايه آثار او را كودكي، عشق و تنهايي برشمرده اند. اما من چهره تاريك ـ روشن مرگ را در همه كتاب هاي او ديده ام. پس ناگزيرم «مرگ» را با همه زندگي ستيزي اش، يكي از درونمايه هاي حياتي نوشته هاي بوبن بدانم!
«فراتر از بودن» نام كتابي است كه بوبن پس از مرگ «ژيسلن» نوشته است. ژيسلن، زن چهل و چهار ساله اي است كه نويسنده را با تجربه هاي ناب و ناياب عشق و رهايي آشنا كرده است. آشنايي با ژيسلن در زندگي اين نويسنده تنها، در حكم «تولدي ديگر» بوده است. در نگاه بوبن، ژيسلن زني است كه چندان با معيارهاي متعارف و متعادل هماهنگ نيست. او يك نابغه نيست؛ اگر تعريف ما از نابغه، با واژه هايي نظير هوش و خلاقيت هنري و آفرينش شاهكار شكل بگيرد، اما بوبن مصرانه ژيسلن را يك نابغه هنرمند مي نامد:  «تو نمي نوشتي، تو نقاشي نمي كردي، تو آن كسي نبودي كه او را هنرمند با  دانشمند يا چيز ديگري مي نامند. تو به تمام معنا نابغه بودي. نابغه از عشق، كودكي و باز هم عشق ساخته مي شود. دلم مي خواهد همه تو را اين گونه ببينند. اعجوبه كودكي و عشق خالص».
بوبن با توصيف ويژگي هاي شخصيتي و رفتاري اين زن،  ابعاد جهان بيني خود را آشكار مي كند. با باريك شدن در زندگي ژيسلن و عادت ها و رفتارهاي زندگي روزمره اش تعريف هاي گوناگون خود را نيز از مفاهيم مختلف هستي ارائه مي دهد.
«فراتر از بودن»  را مي توان نامه اي انگاشت كه بوبن براي معشوق از دست رفته خود نوشته است؛ معشوقي كه نويسنده را با طعم تازه و ماندگار عشقي بزرگتر و برتر آشنا كرده است. ژيسلن «مخاطب» همه نوشته هاي اين كتاب است. اما اين «تك مخاطبي» سبب نشده است كتاب بوبن در سطح «مجموعه نامه هايي» كه از نويسندگان مشهور منتشر مي شود،  متوقف شود.
ژيسلن، مخاطب ناپيدايي است كه نويسنده براي «نوشتن» برگزيده است و از آنجا كه اين مخاطب ديگر حضور زميني ندارد،  مفاهيم و پيام هاي عاشقانه و فيلسوفانه نويسنده، دامنه و بازتابي گسترده تر از مرزهاي زميني يافته است. «فراتر از بودن»  سوگ واره عاشقانه اي است كه حضور عارفانه نويسنده در آن بيش از هر كتاب ديگري به چشم مي آيد. مرگ در اين كتاب زندگي مي كند اما نه با چهره خشمگين هميشگي، بلكه با لبخندي مهرآميز و فريبنده. مرگ، ژيسلن را از زندگي ربوده است اما اين آدم ربايي نابهنگام، ناجوانمردانه، نويسنده را با مرگ دشمن نكرده است. جهان بيني عشق محور بوبن نمي گذارد او مرگ را كه يكي از جلوه هاي حقيقي هستي است، انكار كند. مرگ، لباس ديگري است براي زندگي. لباسي گشاد و بلند و راحت. لباسي كه زندگي را آزاد مي گذارد كه تا بي نهايت سفر كند: «درباره مرگ بايد مانند عشق سخن گفت، با صدايي آرام.»
اعتقادات و باورهاي مسيحي بوبن، در باور او نسبت به جاودانگي روح نقش انكارناپذيري دارد. انديشه هاي بوبن با تعاليم عارفانه مسيحيت درهم آميخته است. بوبن در بسياري از آثار خود يك عارف مسيحي است و همين باورهاي عارفانه است كه سبب مي شود نويسنده در ميانه كتاب زمان ماضي افعال خود را به زمان حال تبديل كند. به گونه اي كه انگار ژيسلن هنوز نمرده است. هنوز زنده است و با صداي بلند مي خندد: «زندگي ادامه مي يابد، زندگي مانند خنده تو هيچ گاه پايان نمي يابد ،مانند صداي تو در زمان حياتت كه حتي در سكوت هم براي من محسوس است.» لحن آشتي جويانه بوبن هنگامي كه از مرگ حرف مي زند، بوي انكار مي دهد. در حقيقت مي توان با صراحت اعلام كرد كه اين نويسنده براي رسيدن به خوش بيني و زيبابيني رمانتيك خود و براي بهتر ديدن زيبايي هاي طبيعت پيرامون خويش، مرگ را به عنوان يك پايان نامطلوب، انكار كرده است. از دريچه نگاه بوبن، مرگ يكي از هزاران چهره زندگي است. برخاسته از چنين باوري است كه در كتاب «فراتر از بودن» مرگ ژيسلن را ذره ذره باور مي كند اما همچنان ناباور و حيرت زده است. عشقي كه با جان و جسم بوبن آميخته است، جايي براي باور نيستي و نابودي باقي نگذاشته است: «و بدين گونه من هر روز خبر مرگ تو را باز مي آموزم. ما زنده ها در برابر مبحث مرگ، شاگردهاي خيلي بدي هستيم. روزها،  هفته ها و ماه ها مي گذرد و هنوز همان درس بر تخته سياه باقي است.»
002100.jpg

زندگي،  مفهوم ديگري است كه در اين كتاب به طور مكرر تعريف شده است. محوريت مرگ در كتاب «فراتر از بودن»  زندگي را در ابعاد مختلف بزرگ نمايي كرده است. اين كتاب فرصتي بوده است براي بوبن تا ديدگاه خود را پيرامون مرگ و زندگي روشن تر سازد. حضور مرگ سبب شده است زندگي نيز پررنگ تر جلوه كند. هنگامي كه عقاب مرگ بالاي سر زندگي سايه گسترده باشد، همه تعريف هايي كه براي زندگي نوشته اند و خوانده ايم، دگرگون مي شود. در «فراتر از بودن» زندگي تعاريف مختلفي به خود مي گيرد. تعاريفي كه گاه متضاد به نظر مي رسند:  «زندگي معقول نيست. زندگي پيش بيني پذير و مسالمت آميز نيست. زندگي در وجود ما ذوب مي شود. زندگي داستان اشتياق است و اين اشتياق ،ما را به اندوه و دوگانگي محكوم مي كند.»
فصل مشترك همه آثار كريستيان بوبن، زبان لطيف و شاعرانه اي است كه اين نويسنده را در توصيف حس دروني خود ياري مي دهد. او شاعرانه مي نويسد و شاعرانه به كندوكاو در پديده هاي هستي مي پردازد. بوبن روانكاو و روانشناس خوبي هم هست. نثر شاعرانه او عرصه اي است فراخ.براي تعريف دوباره زن،  كودك، عشق،  ازدواج و...بوبن پروايي از قانون صادر كردن ندارد. ديدگاه شخصي خود را پيرامون آدم ها، اشيا، درختان، كتاب ها و ترانه ها با صراحت بيان مي كند. از اين منظر،  مي توان او را منتقدي دانست كه به طبيعت نگاهي خطاپوش دارد اما به گروهي از آثار ادبي با بدبيني يك منتقد مطلق گرا نگاه مي كند. تفاوت اين دو نگاه ريشه در جهان بيني عارفانه بوبن دارد. آن دسته از آثار هنري و ادبي كه مقبول طبع او نمي افتد، در واقع با زيباجويي فطري او در تضاد است. بوبن محصولات ادبيات سياه را دوست ندارد و مخاطب را نيز از خريدن اين محصولات مسموم كننده برحذر مي دارد. استدلال او براي رد اين گونه آثار اين است كه عاقلانه نيست آتش دوزخ دنيا را با نوشته هايي تلخ و تاريك، شعله ورتر سازيم. بوبن تشنه زيبايي است و اين زيبايي را در جهان كودكان، در زيبايي عاشقانه ها و در نوك طلايي پرندگان كوچكي مي بيند كه بر لبه پنجره اتاق نشسته اند. بنابراين تهوع  سارتر، زماني كه پروست بر اثر بيماري كاهلي و تنبلي از دست رفته است، براي او تهوع آور است. بوبن نمي خواهد اندك زمان باقي مانده را با خواندن «در جست وجوي زمان از دست رفته» هدر بدهد. با اين توصيف،  فاصله گرفتن بوبن از شهرهاي بزرگ و شلوغ توجيه مي شود. براي تماشاچي خوب و سربه زير هستي بودن بايد «دور از اجتماع خشمگين» زندگي كرد. به همين دليل،  بوبن از جهان و جلوه هاي آن انتقاد نمي كند اما از هنرمندان و نويسندگاني كه بخواهند اين جهان زيبا را در نظر او زشت و ترسناك و تاريك جلوه دهند، با بي رحمي تمام انتقاد مي كند. البته اين مطلق گرايي و تقسيم آثار ادبي به خير و شر،  با نگاه عارفانه بوبن تناسب ندارد. اين نويسنده خوش بين و شاعرمسلك فرانسوي گاهي اوقات فراموش مي كند كه براي رسيدن به زيبايي و درك عميق زيبايي بايد از دل زشتي ها گذشت. تطهير يافتن در آتش دوزخ است كه روح را براي لذت بردن از سايه سار خنك درختان بهشتي آماده مي كند. چه بسا اگر پروست «لجن اين زندگي را به هم نمي زد» رايحه دلپذيري كه از آن سوي اين لجنزار به مشام مي رسد، به جان بوبن نمي نشست.
سخن گفتن از بوبن و نسبي گرايي و مطلق گرايي توامان نگاه و نگرش او، در اين مجال اندك نمي گنجد. در فرصت و مجالي گسترده تر از نيم صفحه روزنامه، به تفصيل، بوبن و انديشه هايش را بررسي خواهم كرد. چراكه هر كتاب او،  به تنهايي دنيايي است گسترده و رنگارنگ و هر رنگ آن رنگين كماني است هزار رنگ. پيچيده ترين و ساده ترين پديده هاي خلقت در دست نوشته هاي او جايگاهي يكسان دارد. بوبن نويسنده اي است كه مخاطب خود را بمباران مفاهيم و تعاريف تازه مي كند. هنوز اندرخم جمله نخست مانده اي كه معنايي ديگر در جمله بعدي به ذهن تو هجوم مي آورد. كتاب هاي كوچك بوبن براي انديشه هاي نامتناهي او، ظرف بزرگ و جاداري نيست. او ناگزير است عصاره حرف هاي ناگفته خود را در اين ظرف هاي كوچك بريزد و با لبخندي كودكانه به خوانندگان خود تقديم كند. اما آيا ذهن خسته خواننده آمادگي پذيرش اين جام هاي لبريز شده را دارد؟ و آيا اصلاً حيف نيست اين همه انديشه ناب و ناياب را يكجا و ناگهان در جام كاغذي كتاب ها ريخت؟! ... بوبن خواننده خود را مدهوش «آن جام كاغذي» مي خواهد.

به مناسبت سالروز درگذشت فدريكو گارسيا لوركا
نيرنگ پروانه
002110.jpg
لوركا، مفهوم كامل يك هنرمند انقلابي است و آنچه او نوشته از درون جامعه برخاسته و آنچه او گفته، الهامي از حالات و مبارزاتي است كه خود او در خلق آن شركت داشته است.
۱۹ اوت (۱۹۳۶)  مصادف با ۲۸ مرداد سالروز درگذشت فدريكو گارسيا لوركا، شاعر و نمايشنامه نويس آزاديخواه اسپانيايي بود.
لوركا در پنجم ژوئن ۱۸۹۸ در دهكده فوئينه واكورس در نزديكي غرناطه متولد شد. نخستين درس هاي مدرسه را از مادرش كه زني تحصيلكرده و روشنفكر بود، آموخت و بعد از آن به غرناطه رفت تحصيلات ابتدايي را نزد مادون آنتونيو دريگزاسپنوزا كه يك آموزگار جمهوري خواه و از دوستان آنها بود، فراگرفت.
در سال ۱۹۰۸ وارد دبيرستان آلمريا شد و چندسال بعد با استاد گيتار «ساكورا»  آشنا و شروع به فراگرفتن گيتار و پيانو كرد. همزمان با آشنايي با مانوئل دفايا ،او به جمع آوري ترانه هاي عاميانه مشغول بود.
نخستين اشعارش نيز در همان سال در كتابي به نام شعرها منتشر شد.
لوركا، علي رغم علاقه زيادي كه به موسيقي داشت، به تحصيل ادبيات و حقوق پرداخت و مدتي به دانشگاه غرناطه و بعد هم به مادريد رفت ولي تحصيل را نيمه كاره رها كرد.
او به سرپرستي استاد هنر دانشگاه به مناطق مختلف اسپانيا سفر كرد و طي اين سفرها به كاوش و تحقيق در كشف فرهنگ و سنت هاي قديم آندلس پرداخت.
سپس براي ادامه تحصيل به مركز آزاد هنر و سنن در مادريد رفت و در آنجا، نمايشنامه هايي را به روي صحنه برد. آهنگ ساخت، طراحي و نقاشي كرد و از ترانه هاي عاميانه بهره گرفت.
در سال ۱۹۱۷ با مرگ استاد ساكورا، دست از گيتار زدن برداشت و تمام وقت خود را صرف نوشتن كرد. در ۱۹۲۰ او نخستين اثر نمايشي خود را با نام نيرنگ پروانه به روي صحنه برد كه چندان هم موفق نبود.
در سال ۱۹۲۱ به عضويت دايره ادبي مادريد درآمد و آنگاه شروع به نوشتن چند نمايشنامه عروسكي كرد.
در سال ۱۹۲۷ نمايشنامه ماريا پيندا را به روي صحنه برد و طراحي صحنه اين نمايش را سالوادور دالي به عهده داشت. در سال ۱۹۲۸ رومانس هاي زينان را انتشار داد و سپس شروع به نوشتن نمايشنامه دن پرلين بلن كرد كه همان سال توسط دولت سانسور شد.
لوركا سپس به نيويورك رفت و در همان سال تغييراتي در نمايش سانسور شده داد و بعد شروع به نوشتن كفاشه پرجنب وجوش كرد.
او در آمريكا بيشترين اوقات خود را صرف ديدن موزه ها، تئاتر و سينما كرد. در همان جا طرح هاي اوليه عروسي خون و يرما را ارائه داد.
در سال ۱۹۳۰ به كوبا رفت و بعد از بازگشت، نمايشنامه  كفاشه پرجنب وجوش را در دفاع از حقوق كارگران  به روي صحنه برد.
در ۱۹۳۲ او اجازه تاسيس انجمن تئاتري لاباركاه را گرفت و با گردآوردن گروهي از علاقه مندان تئاتر و دانشجويان موفق به تشكيل يك گروه تئاتري شد كه به زودي در سراسر اروپا به شهرت رسيدند. سال ۱۹۳۳ درخشان ترين و پركارترين سال كاري براي لوركا و گروهش بود.
سال ۱۹۳۴ و بعد از بازگشت از آمريكاي جنوبي،  شروع به نوشتن «پرما» و «دونا روزيتاي پير دختر» كرد. يكسال بعد هم كتاب گفت وگو درباره تئاتر را به چاپ رساند. در همين سال نمايشنامه خانه برنارد آلبا كه به عقيده برخي شاهكار لوركا بود،  تمام كرد.
در همين سال فكر نوشتن نمايشنامه اي به نام لابولن نگلا او را مشغول به خود كرده بود ولي ديري نپاييد كه در ۱۹ اوت ۱۹۳۶ توسط عمال رژيم فرانكو تيرباران شد.

شهر كتاب
كتاب در هفته اي كه گذشت
طي هفته گذشته ۶۷۴ عنوان كتاب منتشر شد.اين كتاب ها در شمارگان ۳ ميليون و ۲۵۷ هزار منتشر شد و شمارگان متوسط هر عنوان ۴ هزار و ۸۳۳ جلد بود.
به گزارش روابط عمومي خانه كتاب، ۶۷۴ عنوان كتاب در ۶۵۸ ميليون و ۱۰ صفحه انتشار يافت و هر كتاب به طور متوسط داراي ۲۰۲ صفحه است.
در هفته اي كه گذشت، ۳۳۰ عنوان چاپ نخست و ۳۴۴ عنوان چاپ مجدد، ۵۱۱ عنوان تاليف و ۱۶۳ عنوان به ترجمه اختصاص داشت در اين هفته بيشترين كتاب ها از نظر موضوعي با ۱۴۸ عنوان در موضوع ادبيات منتشر شد و پس از آن به ترتيب موضوع هاي دين با ۱۲۲ عنوان، علوم طبيعي و رياضيات با ۹۷ عنوان، علوم عملي با ۸۲ عنوان،  علوم اجتماعي ۷۶ عنوان، زبان با ۵۷ عنوان، هنر با ۳۵ عنوان، تاريخ و جغرافيا با ۲۲ عنوان، فلسفه با ۲۱ عنوان قرار گرفته اند. ۱۰۹ عنوان نيز (براي كودكان و نوجوانان و ۱۴۵ عنوان كمك درسي و آموزشي بوده است.
بيشترين چاپ كتاب در تهران از انتشارات «كانون فرهنگي آموزش» با ۵۳ عنوان و در شهرستان ها «انتشارات فرهنگي دارالحديث» از قم با انتشار ۱۰ عنوان بود.
در اين هفته، بيشترين تاليف از «شهرام روزبهاني» با ۳ عنوان و بيشترين ترجمه از «فرزانه كريمي» با ۶ عنوان در موضوع علوم عملي بود، همچنين كتاب «تفسير سوره لقمان» از انتشارات «مركز فرهنگي درس هايي از قرآن» در ۵۰ هزار نسخه منتشر شد كه بيشترين شمارگان را داشت.

نظر خواهي از شخصيت هاي سينمايي
002095.jpg

سي و هفتمين شماره مجله انگليسي زبان «فيلم اينترنشنال» منتشر شد.بخش عمده آن را فرهنگ سينما گران ايران تشكيل مي دهد كه شركت ها و نهاد هاي توليد كننده و پخش فيلم در ايران نيز به طور جداگانه معرفي شده اند. بخشي از مجله نيز به نظر خواهي از ۵۱ شخصيت مطرح و معتبر سينماي امروز با مليت هاي مختلف، درباره برخي مسائل اساسي سينماي ايران اختصاص دارد كه هر يك به پنج پرسش مهم درباره جنبه هاي مختلف سينماي امروز ايران پاسخ گفته اند. در ميان اين شخصيت ها، نام هاي معروفي همچون رابين وود، آلبرتو باربرا، ديويد بوردول، گادفري چشاير،  پيتر كاوي، ژان ميشل فرودون، ريچارد پنيا، جاناتان روز نبام، تادائو ساتو، جاناتان رامني، دان گئورگاكاس، كنت جونز، رز عيسي، مارك نش، حميد نفيسي، جودي استون، آليساسايمن، جف اندرو، كريس بري، كلاوس ادر، دبورايانگ، كريشتف زانوسي و... ديده مي شود.
002105.jpg

گفت و گوهاي پس از يك خاكسپاري
«يانميارضا» نمايشنامه نويس و رمان نويس ايراني تبار، موفق ترين و محبوب ترين چهره در عرصه ادبيات نمايشي در دو دهه اخير است.گفت و گو هاي پس از يك خاكسپاري نخستين اثر اوست كه نام يانميارضا را بر سر زبان انداخت و او را به چهره اي مطرح در ميان غول هاي دنياي تئاتر بدل ساخت. اين اشتها ر و موفقيت با آثار بعدي او «هنر»،  «پرد نامنتظر» زندگي ضرب در ۳ و... ثبت شد.در گفت و گوهاي پس از يك خاكسپاري مرز بين واقعيت و خيال روزمرگي و جاودانگي، عشق و نفرت جديت و طنز به هم ريخته است. بازماندگان مردي كه به تازگي در گذشته و به خواست دونه «گورستان و كنار همسرش بلكه» ملك شخصي دور افتاده اش به خاك سپرده شد در يك روز به خصوص گردهم آمده اند، غيبت مي كند، نفرت مي ورزند، عشق مي بازند، خيال مي بافند، مي خندند، مي گويند، مي هراسند، اميد مي بندند، حسرت مي خورند و...
نمايشنامه گفت و گوهايي پس از يك خاكسپاري كه در سال ۱۹۷۸ منتشر شد و جايزه مولي يرا براي يانميارضا به عنوان بهترين نويسنده به ارمغان آورد با ترجمه «فتاح محمدي» از سوي نشر خواده سوم منتشر شده است.

اردوي كتابخواني در روستاهاي سيستان
مدير كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان سيستان و بلوچستان گفت: ۸۰ كودك و نوجوان روستاها سيستان به مدت دو روز در اردوي كتابخواني شركت كردند.
«اسفنديار زيدآبادي» در گفت وگو با ايرنا ايجاد تنوع و تفريح در برنامه ها و رشد و پرورش خلاقيت اعضا را از اهداف اين اردو عنوان كرد.وي اظهار داشت: شركت كنندگان در اين اردو به فعاليت در كارگاه هاي هنري، كتابخواني و همچنين بازديد از مراكز تفريحي و ديدني سطح شهر پرداختند.او با بيان اينكه در زمان حاضر ۳۸ پايگاه سيار روستايي در حال ارايه خدمات به اعضاي روستايي هستند، افزود: همچنين به كودكان و نوجوانان ۲۸ روستا در منطقه سيستان خدمات كتابخانه اي پستي ارايه مي شود.وي گفت: متاسفانه در روستاهاي ديگر شهر ستان ها استان به علت فقدان پايگاه كتابخانه سيار و پستي،  امكان ارايه خدمات كتابخانه اي به كودكان و نوجوانان نيست.به گفته وي هم اكنون يك هزار و ۲۰۰ كودك و نوجوان روستايي عضو كتابخانه هاي پستي و سيار روستايي هستند.
مدير كانون پرورش فكري كودكان و نوجوان استان با بيان اينكه فعاليت هاي اين پايگاه ها مانند مراكز كانون است، افزود: از ابتدا سال جاري تا كنون اعضاي كتابخوان روستايي بالغ بر هشت هزار كتاب به امانت برده اند.

نقطه ديد
اخلاق عملي
بابك فرخ پي
خواهرزاده اي دارم كه... هيچ وقت براي او اسباب بازي هاي جنگي نخريده اند و به او ياد نداده اند كه دعوا كند. سال گذشته اين پسر دوران سختي را در كودكستان گذراند. او در خانه رفتاري از خودش نشان مي داد كه به هيچ وجه سابقه نداشت. با اين كه هيچ وقت از ما كتك نخورده بود، ما را مي زد و سرمان داد مي كشيد و بيشتر از قبل گريه و زاري مي كرد. از اوضاع و احوال اين طور برمي آمد كه او در كودكستان حال و روز خوشي ندارد. وقتي خواهرم به يكي از مربيان [كودكستان]  زنگ زد، آن خانم گفت: »چه خوب شد زنگ زديد!  همين چند لحظه پيش مي خواستيم با شما تماس بگيريم و درباره پسرتان حرف بزنيم. شما بايد به او ياد مي داديد كه چطور دعوا كند؛ همه پسرهاي ديگر دلشان مي خواهد به جان او بيفتند و آن وقت، پسر شما مي زند زير گريه و بچه هاي ديگر به او مي گويند »نازك نارنجي« و بيش از قبل با او دعوا مي كنند. شما بايد به او ياد بدهيد كه چطور دعوا كند وگرنه، وقتي پسرتان به مدرسه برود وضع از اين هم بدتر مي شود.«(۱)
راوي ماجرايي كه خوانديد زني است اهل جمهوري خلق چين، ولي مسأله اي كه خواهر او با آن دست به گريبان شده است، مسأله اي است جهان گستر كه ممكن است براي من و شما هم پيش بيايد. مسأله مادر اين كودك آن است كه »ميان اعتقاداتش درباره آنچه بايد به كودكان درباره خشونت آموخت و نگرش هايي كه در مدرسه (و چه بسا در گوشه و كنار جامعه) بازتاب پيدا مي كند گرفتار شده است.«(۲) اين مسأله از جنس مسائل اخلاقي است كه به چگونه زيستن و سلوك ما با ديگران مربوط مي شود.
كتاب مباني فلسفه اخلاق، كه ماجراي مذكور را از آن نقل كرديم، با اين قبيل مسائل سرو كار دارد. اين اثر، همانطور كه از نامش برمي آيد، در زمره كتابهاي پايه جاي مي گيرد،كتابهايي كه در هر رشته اي نوآموزان را با گستره و ميدان عمل آن رشته آشنا مي كنند و سررشته هايي به دست آنها مي دهند تا در گام هاي بعدي علائق خود را دنبال كنند. غرض و غايتي كه در پس اين كتاب ها نهفته است در وهله اول نه بررسي موشكافانه و مبسوط مسائل، بلكه عرضه داشتن مهمترين مباحث مطرح در هر رشته و موضوعي است، به طوري كه نوآموز بتواند از چند و چون موضوعات، روش و غايت آن رشته سر دربياورد.
مباني فلسفه اخلاق به اين طلب خواننده پاسخ مثبت مي دهد. شايد بتوان گفت جامعيت كتاب از جمله ويژگي هايي است كه آن را از ساير آثار مشابه در زبان فارسي متمايز مي كند. در اين كتاب مهمترين نظريه ها و رويكردهاي اخلاقي در فلسفه غرب از روزگار يونان باستان تا امروز توصيف و بررسي شده است. نويسنده،نظريه هاي جديد و  آراي متفكران معاصري نظير جان رالز و... را هم از نظر دور نداشته است. نگاهي به عناوين بخش ها و فصل هاي كتاب گوياي اين جامعيت است: بخش اول: موضوعات فلسفه اخلاق (۱. ماهيت اخلاق ۲. نظريه هاي حسن و قبح)؛ بخش دوم: اخلاق مبتني بر فضيلت (۳. فضيلت در فلسفه باستان ۴. فضيلت و سعادت)؛ بخش سوم: اخلاق مبتني بر كردار (۵. خود محوري اخلاقي و روان شناختي ۶. نظريه فرمان الهي ۷. اخلاق مبتني بر قانون طبيعي ۸. مكتب كانت ۹. نتيجه گرايي ۱۰. عدالت)؛ بخش چهارم: دو منظر فرا اخلاقي پايه (۱۱. نسبي نگري اخلاقي ۱۲. آيا مي توان اصول اخلاقي را توجيه كرد؟) بخش پنجم: جريان هاي نوظهور در عرصه اخلاق (۱۳. تصميم شخصي در اخلاق مبتني بر وضعيت، اگزيستانسياليسم و اخلاق مبتني بر مراقبت [تيمار] ۱۴. زمينه گرايي: اخلاقي عمل نگر).
يكي از ويژگي هاي كتاب اين است كه نويسنده صرفاً به شرح و توصيف نظريه ها اكتفا نكرده، بلكه نظرگاه انتقادي را نيز وجهه نظر خويش قرار داده است: همانطور كه خود او مي گويد، »يكي از مشكلاتي كه در بسياري از كلاس هاي اخلاق وجود دارد اين است كه دانشجويان مي بينند هر نظريه اي كه مطالعه مي كنند يكي پس از ديگري آنها را مجاب مي  كند، يا دست كم احساس مي كنند همه نظريه ها به يك اندازه بديع و ابطال ناشدني است. به اين ترتيب آنها اغلب در فرجام كار به اين جا مي رسند كه نمي دانند به چه چيز اعتقاد ورزند، يا متقاعد مي شوند كه هر نظريه اي به اندازه نظريه هاي ديگر خوب است. من در اين كتاب علاوه بر توضيح و تحليل گفته هاي فيلسوفان، قدم هايي هم در طريق فلسفه ورزي برمي دارم. چنين كاري را از سر اين اعتقاد انجام مي دهم كه شركت جستن در اين عمل جسورانه نسبت به ملاحظه بررسي هاي دورادور و بي طرفانه نظريه ها يكي پس از ديگري، در پرداختن به موضوعات فلسفي طريقه اي  سازنده تر است.«(۳)
با توجه به آنچه گفتيم، در مقام جمع بندي مباني فلسفه اخلاق را مي توان اثري راهگشا و بينش بخش براي دانشجويان فلسفه و ساير خوانندگاني دانست كه در جست وجوي متني جامع و پايه در اين خصوص هستند.
يادداشت ها:
۱. رابرت ال. هولمز،مباني فلسفه اخلاق، ترجمه مسعود عليا، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۲، صص ۳۳-۳۴.
۲. همان، ص ۳۴.
۳. همان، ص ۱۶.

|  ادبيات  |   ايران  |   جامعه  |   رسانه  |   زمين  |   شهر  |
|  عكس  |   كتاب  |   ورزش  |   هنر  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |