ليلا صابري نژاد
ديدي كه باز اومدم ديدنت، به خدا نتونستم توي اون اتاق هي مثل جن زده ها دور خودم بچرخم و اون قدر ناخن هامو بجوم و گريه كنم كه بابا نگاهم كنه و بگه: باز چه مرگته؟
اما اون مي دونه كه همه ش به خاطر...
ديشب پسر عمو عزيز دوباره كلي هديه كادوپيچ كرده بود و اومد روبه روم نشست ، ولي من ناخن هامو جويدم و بلند شدم و هي طول و عرض اتاق رو قدم زدم و اون لبخند زد و گفت: چرا اين قدر بي تابي مي كني، مگه لولو ديدي؟
نتونستم نگاهش كنم. وقتي نگاهش مي كنم انگار كه خودش نيست...
ننه گفت: چت شده؟
گفتم يا عزيز شده گراز يا گراز شده عزيز، باور كن دروغ نمي گم.
ننه نگاهم كرد و دستشو جلو دهنش گرفت، خواست كه صداي خنده ش بلند نشه. گفت: دختر اگه بابات بفهمه قشقرق به پا مي كنه، درسته از اون بدت مي آد، ولي ...ولي راست مي گفتي. راست مي گفتي و من باورم نشد.
ديشبم مثل شب هاي پيش بابا و پسر عمو عزيز گوشت ها رو قطعه قطعه كردن و ريختن تو چرخ گوشت.
من فقط توي اتاق ناخن هامو جويدم و گريه كردم . مثل اين كه بوي خون توي خونه راه افتاده بود . ناودون ها انگار از فشار بارون به خرخر افتاده بودن و سكوت اتاق رو مي رمبيد، نگاه مضطربم سر خورده بود روي خطوط خطاطي شده كتاب حقوق مردم كه بهم دادي . يادت هست كه گفتم: چرا رشته حقوق رو انتخاب كردي.
به نقطه اي خيره شدي و چيزي نگفتي شايدم مي خواستي بگي دلم مي خواد حقوق خيلي ها رو كه ازشون گرفتن بهشون پس بدم و مي دوني ديشب و شب هاي پيش به چي فكر مي كردم! مي دونم كه تو هميشه به اون فكر كردي، ولي مادر مي گه تو چت شده، چرا هي به اين بادبادك خيره مي شي و مثل دختر بچه ها غمبرك مي زني و گريه مي كني . ندونستم، عشق قسمت همه مي شه بهم دادي و من اون را آويزان كردم به ديوار زير زمين، و وقتي بزرگ شديم قول داديم شب عروسي مون هواش كنيم ولي اي كاش به مادر مي گفتم كه اين بادبادك مال تو بود كه سال ها پيش برام درست كردي و هيچ وقت نتونستيم هواش كنيم.چه قدر دلم بهانه گير شده!
انگار چيزي توي گلويم گير كرده و جلو نفس كشيد نمو مي گيره.
بابا رحيم ديروز چرخ فلك شو آورده بود تو محله. دلم مي خواست دوباره كوچيك مي شدم، مثل اون وقت ها كه توي چرخ و فلك مي نشستيم و چرخ و فلك كه چرخ مي خورد من با بقيه جيغ مي كشيدم و تو از پايين هي نگاهمون مي كردي . يادت هست كه گفتم: چرا تو هم سوار نمي شي؟!
گفتي: مثل اينكه كه هنوز حلوا قوطي هامو نفروختم، چه طوري مي تونم سوار اون بشم!
من پول هامو دادم به تو و گفتم: همه حلوا قوطي ها تو مي خرم عوضش مي توني سوار بشي، تو خنديدي و گفتي : باشه و...
مي دونم كه به اين كبودي خيره شدي . اما كبودي پاي چشمم مال كتك بابا نيست . باور كن بعد از اين كه تو رفتي، ديگه دست شو روم بلند نكرد، ديروز كه هي ناخن هامو جويدم و هي گريه كردم خوردم زمين...
بابا ديشب دوباره وحشت زده از خواب پريد.
مادر گفت: مرد چت شده، چرا اين قدر توي خواب اسم غريب رو مي آري و بابا مثل اين كه ترسيده باشه عرق پيشوني شو پاك كرد و گفت: اين گور به گور شده مثل بختك بهم چسبيده. ولي من از لابه لاي كابوس هاش همه چيز رو فهميدم! همه چيز رو وقتي گفتند جنازه سر بريده تو رو توي گوني ته آب پيدا كردن و مادرت تورو از روي خال روي بازوي چپت شناخته و مثل ديوونه ها شده، مثل ديوونه ها!
يادت هست كه گفتم : بابا اصلاً راضي نمي شه و مي ترسم برات اتفاقي بيفته .
نگاه كردي و گفتي : زندگي يعني اين، يعني اتفاق هاي پيش بيني نشده و مثل اينكه مي دونستي اون و پسر عمو عزيز چه نقشه اي برات كشيدن ، اونا مي دونستن اگه تو پاتو توي زندگي ما بذاري ديگه نمي تونن شب ها يواشكي سر قاطر و گراز و گاو و گوسفند هاي مريض رو ببرن و هر صبح پول ها رو بريزن تو حساب بانكي هاشون.
شب اولي كه ديدمشون حالم يه طوري شد، مثل اين كه كسي محكم زده بود توي سرم.
پسر عمو عزيز رو كرد به بابا و گفت: چه قدر سپيده سر و صدا راه انداخته ، با اين كارش فردا ديدي سر از هلفدوني درآورديم .
بابا، موهام رو دور دستش پيچيد و گفت: اگه اين كارو نكنيم كه جنابعالي بايد مثل گربه از گشنگي نگاه دست اين و اون و موس موس كني و توي خوابتم نبيني كه توي بهترين دانشگاه، اقتصاد ميخوني و اون برادر مفنگيت كه دماغ شو به زور مي كشه بالا توي خارج تا حالا بايد مثل سگ سقط مي شد.
هيچ وقت نتونستم بهت بگم، كه تو راست مي گفتي و من باور نكرده بودم . اما مي ترسيدم ازم متنفر بشي.
يادت هست كه گفتي: من مي دونم بابات داره چه مي كنه.
سرت داد كشيدم و گفتم: دروغ مي گي . فكر كردم از لج عزيز مي گي، ولي گفتم : بابا تو عوض شدي اين مردم چه گناهي كردن . پسر عمو كاردو به سوهان كشيد و گفت: اونا از كجا مي دونن ، اونا فقط مي خوان توي تورم شكم شونو سير كنن، تو كه اينو بايد خوب بلد شده باشي.
گفتم: ولي خدا رو خوش نمي آد.
از سوارخ در حياط كه به ديوار گاراژ وصل بود همه چيز رو ديده بودم ، خون هاي روي لاشه حيوون هاي مردار دور گردن شان ماسيده بود و معلوم نبود كي و كجا و به خاطر چه چيزي سقط شده بودند . اونا رو شب آورده بودن توي گاراژ، كارگرها با پمپ ها لاشه گاو و گوسفند هاي مريض رو باد مي كردند و پوست اونارو كنار هم مي چيدند و بابا و عزيز هي يواشكي با هم پچ پچ مي كردند.
بعد از اين كه بابا فهميد من اونا رو ديدم ديگه نگذاشت بيام دانشگاه و سيم تلفن رو كشيد و اونو توي گنجه قايم كرد و هر كاري كه به نظرش مي رسيد، كرد كه ما همديگرو نبينيم ولي من هر شب توي خواب هام تورو مي ديدم و باهات حرف مي زدم.
مادر دستپاچه شده بود . نمي دونست چه جوري به بابا بگه كه قراره تو و خانوادت بياين خونه ما .
گفتم: نه ، نه چه جوري بهش بگيم.
مثل آدم هايي كه از ترس هول كرده باشن، گفت: چه مي دونم، اگه بابات بفهمه و دست شو گاز گرفت و نگاهم كرد.
وقتي موضوع شما رو گفت بابا از عصبانيت هي سرخ و سياه شد و هي كارد به سوهان كشيد و لاشه گوسفندهاي ذبح شده رو كوبيد زمين و از جاش بلند شد و مثل اين كه تمام عصبانيت شو توي چين ابروش جمع كرده باشه دستشو بلند كرد و محكم به صورتم زد و گفت : مادر مرده، آدم قحطه كه ابرام سپور بياد خواستگاريت، فردا توي محله چو بيفته ، خاك به سرمون بشه، اون مخبر كه مي خواست انگ سياسي بچسبونه به برادرت ، مجبور شدم بفرستمش اون ور دنيا و هزار بار قسم خورده بود كه مي دونم چه كارش كنم .
اما من هزار بار جات قسم خوردم و گفتم: غريب اين كاره نيست.
مادر هيچي نگفته بود، ولي تمام اون شب رو تا صبح توي حياط به آسمون نگاه كرده بود و به حال من كه تا صبح توي اتاق گوشه اي كز كرده و گريه كردم،گريه كرده بود ولي اي كاش همون بچه باقي مي مونديم غريب!
آدم ها وقتي بچه ان مثل اين كه آرزويي جز اين كه زودتر بزرگ بشن ندارن، ولي وقتي بزرگ مي شن تازه مي فهمن كه دنياي آدم بزرگ ها چقدر حقيره. اون وقته كه د لشون براي كوچيك شدن تنگ مي شه.
مي دونستم كه همش به خاطر عزيز بود كه هي توي گوش بابا كركري مي خوند و مي ترسيد تو بياي و صاحب همه چيز بشي.
ولي مي دونم مي خواي بگي اين حرف ها ديگه به درد من نمي خوره و ديگه دير شده ، فقط اومدم بهت بگم ديگه نمي تونم طاقت بيارم.
تموم ديشب و شب هاي پيش رو به حرفات فكر كردم كه گفتي : گاهي توي زندگي دو دوتا چهار تا نمي شه ولي باوركن از اين جا كه برم تلفن رو بر مي دارم و همه چيز رو مي گم. از مرگ تو گرفته تا لاشه حيوون هايي كه هر شب ذبح مي شن . شبي كه قرص ماه كامل شد مي رم رو پشت بوم و بادبادك مونو هوا مي كنم و...