سه شنبه ۱ مهر ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۷۵ - Sep.23, 2003
گفت وگو با دكتر ابوالقاسم گرجي به مناسبت بعثت پيامبر اكرم (ص)
پيام بعثت
مهمترين پيامي كه بعثت و پيامبر عزيز اسلام مي توانند براي مردم امروز جهان داشته باشند،  اين است كه اي مردم به عقل، درايت و وجدان اصيل تان رجوع كنيد
015588.jpg

اشاره: در آستانه بعثت پيامبر اكرم(ص) قرار داريم. پيامبري كه به قول قرآن كريم رحمتي براي جهانيان است. نظر به آنكه بشر امروزه بيش از هر زمان ديگري نياز به آرامش، صلح، آشتي و همزيستي مسالمت آميز با ديگران دارد، الگو و رفتار پيامبر(ص) كه در فلسفه بعثت نهفته، مي تواند هم اكنون سرمشقي براي همه قرار گيرد. به همين منظور خدمت دكتر ابوالقاسم گرجي؛ مجتهد، حقوق دان و استاد دانشگاه رسيديم و با وي درباره پيام بعثت به گفت وگو نشستيم. استاد گرجي با وجود كهولت سن و بيماري به پرسشهاي ما پاسخ گفتند. با هم مي خوانيم.
* استاد گرجي! فردا بعثت پيامبر بزرگ اسلام؛ حضرت محمد(ص) است. از آنجايي كه دين اسلام را آيين رحمت و ملاطفت دانسته اند، به نظر شما اين ويژگي ها (رحمت و ملاطفت) تا چه اندازه در رفتار پيامبر(ص) با ديگران نمود داشت؟
- رفتار پيامبر اكرم(ص) فوق العاده با ملاطفت و مهرباني توأم بود. چنانكه خداوند در قرآن كريم در حق حضرتش مي فرمايد: «انك لعلي خلق عظيم»: تو داراي اخلاق عظيمي هستي. بي شك اگر غير از اين بود هيچ گاه اين توفيق را نمي يافتند تا در روزگار پر از جهل، ناداني و تاريكي عربستان دعوتشان را گسترش دهند. از اين رو اخلاق بزرگوارانه ايشان سبب جذب بسياري از افراد شد. در محيط غيراخلاقي عربستان آن روزگار چنين توفيقي بي نظير بود. در اينجا بد نيست گريزي بزنم به اخلاق ناشايسته برخي از مردم زمانه ما كه بي شك ارثي باقيمانده از روزگار جهل و ناداني است.
* شيوه پيامبر(ص) در انجام امر به معروف و نهي از منكر چه بود؟
- خداوند به ايشان مي فرمايند كه با نرمي و مدارا با مردم رفتار كن. از اين رو بهترين معلم پيامبر(ص) خداوند بوده است، بدين معنا كه خداوند ايشان را به اخلاق نيك امر مي كرد تا درنهايت صدق و اخلاص با ديگران رفتار كند. همين مسئله مهمترين عامل در پياده كردن اسلام و اجراي قوانين آن در آن روزگار بوده است. به طوركلي اگر به سنت پيامبر(ص) مراجعه شود، موارد بسياري را مي بينيم كه ايشان با گذشت و خردمندي برخورد كرده اند.
* آيا از مجموع سنت پيامبر(ص) الگوي خاص حكومتي استنباط مي شود؟
- اسلام سياسي ترين دين است. هم به دنيا توجه دارد و هم به آخرت. تا همين اواخر هم عده اي اصلاً به اين توجه نداشتند كه اسلام هم مدعي حكومت است، ولي اينكه بشود از مجموعه سنت پيامبر(ص) اعم از قول و فعل ايشان الگوي خاص حكومتي براي حكومتهاي آينده يافت، فكر نمي كنم ممكن باشد. البته كليات در اين زمينه بيان شده است ولي جزئيات آن را به عقل خود مردم واگذار كرده است.
در آيات زيادي از قرآن بر حكومت كردن تأكيد شده است ،و يك نكته را مي توان با قاطعيت گفت و اينكه حكومتي كه در اسلام مجاز شمرده مي شود، برمبناي عدل است؛ يعني عدم تضييع حقوق ديگران.
فكر مي كنم حكومتي كه اسلام به دنبال آن است آرمان بشر امروزي باشد.
* آيا مقصودتان اين است كه حكومت مدنظر پيامبر(ص) از دموكراسيهاي امروزي دور نيست؟
- بله! البته شايد در برخي از جنبه ها منطبق نباشد ولي اگر روح دموكراسي احترام به حقوق ديگران و گسترش عدالت براي همه شهروندان باشد، خوب! اسلام هم پيش از اين در پي آن بوده است. شما ببينيد كه پيامبر گرامي اسلام (ص) چه اندازه زجر متحمل شدند تا بتواند حكومت اسلامي را در مكه و مدينه برقرار سازند. خوب! اگر پيامبر با خشونت با مردم رفتار مي كردند كه لازم نبود اين همه سختي و مرارت را متحمل شود. معروف است كه شيوه مدارا آميز ايشان حتي در رابطه با دشمنان قدرش نيز اعمال مي شد. مثلاً كسي مانند ابوسفيان را نمي توان يافت كه در دشمني با رسول خدا يد طولايي داشته باشد. با وجود اين، پس از فتح مكه با مدارا و رفتار نرم خويانه پيامبر(ص) روبه رو شد. حتي بالاترين امتيازها را هم به وي دادند. اينكه پيامبر(ص) توانست مردم لجوج آن زمان را به اسلام دعوت كند، خود دليلي بر همين شيوه وي است.
* رفتار پيامبر اكرم(ص) با پيروان اديان ديگر و احياناً كافران و مشركان ساكن مدينه النبي چگونه بود؟
- برخورد بسيار ملاطفت آميزي با آنها داشتند. مگر اينكه از سر لجاج و عناد برمي آمدند، كه تازه پيامبر(ص) مي كوشيدند تا با مدارا چيزهايي را به آنها بقبولانند. شيوه پيامبر(ص) در برخورد با مخالفان اين بود كه در آغاز مسئله اي را با مهرباني توضيح مي دادند و از آنها مي خواستند تا بر عقل و فطرت يا وجدان پاكشان رجوع كنند.
* بنابر اين دعوت پيامبر از مردم بر مبناي عقل،ملاطفت و فطرت قرار داشت؟
- كاملاً. آيات بسياري در قرآن هست كه در آنها مردم را به تفكر و به كار بستن عقل فراخوانده است: چرا عقل خودتان را به كار نمي اندازيد؟ چرا در اين امر قد برنمي كنيد؟ پيامبر مي خواست كه مردم به فطرت خودشان برگردند و برطبق آن عمل كنند. حتي پيامبر با مردم در همه امور مربوط به زندگاني اجتماعي مشورت مي كرد. آيه «انا بشر مثلكم، يوحي الي»: بگو همانا من بشري مانند شما هستم، به جز اينكه به من وحي مي شود، ناظر بر همين مسئله است. پيامبر اكرم(ص) بارها مي فرمودند كه من فقط سعي مي كنم تا خوبيها را به سمت خودم جلب كنم و بديها را از خودم دور سازم.
* نكته اي كه امروزه به ويژه پس از وقوع حادثه يازدهم سپتامبر وجود دارد، اين است كه برخي با نگاه به ايدئولوژي عاملان اين حادثه (بن لادن و پيروانش)، وقوع آن را برمبناي وجود اصل جهاد توجيه مي كنند. آنان معتقدند كه اصل جهاد اين مجوز را در اختيار هر مسلماني قرار مي دهد تا به غير همكيشان و يا كافران اعلام جنگ دهد. اگرچه اين تنها يك قرائت از اين اصل است و ربطي به فلسفه وجودي جهاد ندارد ولي مي خواستيم نظر شما را در رابطه با ديدگاه پيامبر(ص) درباره جهاد بدانيم؟
- قبلاً گفتم كه اگر كسي نظري مخالف با پيامبر(ص) داشت، ايشان هيچ گاه متعرض وي نمي شد. البته پيامبر(ص) آنچه را كه مصلحت مي دانستند، بيان مي كردند و حق داشتند كه از آن دفاع هم بكنند. حتي در برخي موارد در مقابل افراد لجوجي كه هيچ منطق و عقل سليمي را نمي پذيرفتند، قيام مي كردند. البته اين موارد خيلي نادر است و در اكثر مواقع حمله و جنگ از جانب آنها بوده و پيامبر(ص) فقط در مقام دفاع بوده است. اين طور نبوده كه بي جهت اعلام جهاد بدهد. بيشتر جنگهاي پيامبر(ص) براي دفاع بوده است.
* آيا فكر مي كنيد افراد القاعده كه به برجهاي دوقلوي تجارت جهاني در آمريكا حمله ور شدند، و به قول خودشان به سران ديار كفر اعلام جهاد مي دادند، از ديدگاه پيامبر در خصوص جهاد و جنگ آگاه نبوده اند؟
015590.jpg

- من البته با ريز نظرات اين افراد (القاعده) آشنايي ندارم. اگر اين گونه باشد كه گفتيد، بي شك اسلام و سنت پيامبر(ص) را نشناخته اند. حتي در جايي كه مبارزه با ظلم تجويز مي شود،  اين طور نيست كه انسان هر چيز و هر كس را مصداق ظلم بداند.
* پس ملاك اسلام براي مبارزه با ظلم چيست؟
- آنچه در اين باره از اخبار و روايات مستفاد مي شود، اين است كه انسان با عقل خودش بايد مصداق ظلم را پيدا كند. البته تحمل ظلم در اسلام خود عين ظلم است و چنين چيزي تجويز نمي شود. بايد با ظلم مبارزه كرد. حالا ممكن بوده كه طالبان معتقد بوده باشند كه به آنها ظلمي هم شده ولي بايد ديد كه چرا به اين نظر معتقدند؟ برخي مواقع هم افرادي مي خواهند چيزهايي را به ديگران تلقين كنند و آن را به جاي اسلام قالب كنند، در حالي كه اصلاً در چارچوب اصول اسلامي نمي گنجد.
* اكنون كه هزاره سوم با خشونت و جنگ آغاز شده و متأسفانه هر روز به ابعاد آن افزوده مي شود و اخيراً هم شنيديم كه پيروان برخي از اديان جهان در بن گرد هم آمدند و براي صلح و آرامش دعا كردند، به نظر شما مهمترين پيام بعثت چه مي تواند باشد؟
- به خدا مهمترين پيامي كه بعثت و پيامبر عزيز اسلام مي توانند براي مردم امروز جهان داشته باشند،  اين است كه اي مردم به عقل، درايت و وجدان اصيل تان رجوع كنيد،  پيروي كوركورانه را كنار بگذاريد و همواره با يكديگر رفتاري توأم با نرمش و مدارا داشته باشيد. اين مهمترين پيامي است كه در رفتار، گفتار و منش پيامبر بزرگ اسلام متجلي بود.

كلمات نقابدار ـ واپسين بخش
نوشته هاي مردم پسند
015592.jpg
نويسنده: والترترنس استيس
ترجمه: عبدالحسين آذرنگ
گمان مي كنم كه اين اصول بايد نه فقط به نوشته هاي مردم پسند در معناي معمول، بلكه به همه نوشته هاي فلسفي از هر نوع تعميم داده شود، حتي به مطالبي كه متخصصان براي متخصصان مي نويسند؛ زيرا به كار گرفتن سبك نگارش خوب و زبان ساده متناسب، همواره ابلاغ معنا را خطاب به هركس كه نوشته شده باشد، تسهيل مي كند و اگر كسي نمونه سبك خوب فلسفي را از من سراغ بگيرد، به نمونه اي كه در نظر دارم اشاره مي كنم، به نوشته هاي برتراند راسل به عنوان بهترين سبك نگارش فلسفي دوره هاي اخير. البته راسل اصطلاح هاي فني كم به كار نمي برد، اما گمان نمي كنم اجتناب كردن از آنها منطقاً ميسر باشد.
از اين رو اصطلاح فني در هر حال و به هر صورت، عبارتي است نامتداول، نامطلوب، آزار دهنده و چيز ناپسندي كه بايد از آن پرهيز داشت. بنابر اين، بزرگ نام شيدايان نه فقط مظنون به تهي مايگي اند، بلكه به بي ذوقي نيز متهم اند. وقتي كسي مي تواند واژه هاي ساده را به كار برد، تركيبات زشت اصطلاح هاي فني را به كار گيرد، خودش را در سلك كساني قرار مي دهد كه حس تشخيص زيبايي و ارزشيابي زبان را ندارند. از همه اينها گذشته، قضيه ساده است. آيا مي خواهيد انديشه مبادله شود؟ يا اينكه انگيزه هاي ديگري داريد، مثل باهوش جلوه كردن، بسيار دان نمودن، مردم ساده را تحت تأثير برتري خود قرار دادن و نظاير آن؟ اگر مقاله يا كتاب مي نويسيد، تنها انگيزه شما بايد اين باشد كه آن چيزي را به حداكثر مردم برسانيد كه حقيقت مي پنداريد. اگر نويسنده اي اين انگيزه را داشته باشد، لاجرم مقصودش را با ساده ترين زباني كه مي تواند بيابد بيان مي كند و اگر سواي اين صداقت، تا اندازه اي از حس تشخيص زيبايي زبان برخوردار باشد، واژه هاي كوتاه، روشن و گويا را برمي گزيند و آنها را به لغات طويل، بدهنجار و بدتركيب ترجيح مي دهد. براي مثال، اگر مقصودش [«سير» يا «جريان» است، «فراپويش» مي نويسد و اگر كلمه ساده «متعالي» منظور را مي رساند «هستنده فراباشنده»](۱) به كار نمي برد.
البته مبادله انديشه، متأسفانه به هيچ وجه معمول ترين انگيزه نوشتن كتاب نيست و اگر كسي به دليل اين كه خودش را موجودي برتر مي داند بنويسد و بخواهد اين توهم را بر ساير مردم تحميل كند، سبك نگارشش را تا جايي كه ممكن است مبهم و دشوار مي سازد. اميد مي بندد كه ابهام حمله به عمق شود. اگر بتواند، به جاي زبان ساده با زبان فاضلانه مي نويسد. لغات طويل را به كلمات كوچك و واژه هاي فني نامأنوس را به زبان ساده ترجيح مي دهد. اين سنت آمريكايي كه استادان دانشگاه را مجبور به «توليد» (نوشتن كتاب) مي كند و ارتقاي رتبه آنها را عملاً به اين كار موكول مي دارد، مسئوليتي كمتر از عوامل ديگر اين قضيه ندارد. اين سنت به انتشار سيلي از كتاب هاي نازل مي انجامد- كاش دنيا روي آنها را نبيند- و كساني را وادار به نوشتن مي كند كه ذوق و استعداد اين كار را ندارند و وقت آنان را به نوشتن كتاب هاي بد تلف مي كند، حال آن كه اگر به حال خودشان رهايشان كنند ممكن است معلمان قابل تحسين و حتي بزرگي از كار در آينده اين سنت حتي سبك نگارش را هم فاسد مي كند و بر عده بزرگ نام شيدايان مي افزايد. زيرا كسي را كه مطلب با ارزشي براي انتشار ندارد تشويق و غالباً مجبور مي كند كه نقصش را در پس پرده دودآلود جزئيات فني و مبهم گويي و لفاظي پنهان كند. مجبور است فرادستان دانشگاهي اش را وادارد كه به روشنفكري او اذعان بياورند. اما چون نمي تواند با ارزش باطني انديشه اش از پس كار برآيد، مجبور است با سرهم كردن كلمات ناسره پرطنطنه فضل نما دست به اين كار بزند.
چگونه در اين كار به آساني موفق مي شود، چگونه جهان، از جمله جهان علمي، فريب كلمات طويل را مي خورد، اين ماجرا مي تواند مقصودم را روشن كند. سال ها پيش در يكي از دانشگاه ها «انجمن فلسفي» اي به وجود آمد كه خواندن گزارش در آن انجمن با زبان مبهم و نامفهوم باب شد. يك ايرلندي زيرك كه مي خواست يك حباب را بتركاند، در برابر انجمن گزارشي تحت عنوان «روح عصر» قرائت كرد. در اين گزارش يك بند و حتي يك جمله نبود كه كوچكترين معنايي داشته باشد يا اين كه نويسنده آن بخواهد معنايي را برساند. گزارش پر بود از كلمات طويل و جمله هاي دهان پركن اعصار متورم. گزارشي با اهميت به نظر مي رسيد، ولي معنايي نداشت. انجمن با اشتياق به گزارش گوش داد. هيچ يك از اعضا متوجه نشدند كه انجمن به ريشخند گرفته شده است. بحث مفصل و عالمانه اي به دنبال آن در گرفت و در اين بحث هيچ يك از اعضا نگفتند كه گزارش را نفهميده اند. ممكن است كسي درباره چيزي كتاب هايي بنويسد كه يا يكسره بي معني باشد يا احتمالاً غلط و تنها به اين دليل كه از كلمات به اندازه كافي طويل استفاده مي كند، شهرت بسياري به دست آورد. براي مثال، چيزي كه متناقض با خودش باشد فاقد معناست، اما اگر كسي همين مطلب بي معنا را در الفاظ عجيب و غريب عالمانه نما مثلاً در باره كام هاي بازتابي و بازتاب هاي شرطي بپيچد، اگر به قدر كافي درباره رشته هاي عصبي و فرآيندهاي عصبي صحبت كند و اگر كل مطلب را با اصطلاح هاي فني فيزيولوژي درآميزد، شايد پايه گذار مكتبي در روان شناسي شود و فرصت خوبي براي گرفتن پاداشي كلان به دست آورد.
اما برگرديم به نوشته مردم پسند و جايگاه آن در عالم علم. فقط به دو نكته بسنده مي كنم. نخست اين كه آثاري وجود دارد صرفاً مردم پسند، آثار كساني كه از خودشان چيزي براي گفتن ندارند، اما انديشه هاي ديگران را ترويج مي كنند و اين كار منتهاي اهميت را دارد. براي اين كه مبادا كار اين نويسندگان خوار شمرده شود، بايد در نظر داشت كه اين ها در پيشرفت فكري بشر نقشي كاملاً اساسي بازي مي كنند. اينها از هر جهت از اين امكان برخوردارند كه مردم پسند باشند، بدون آن كه سطحي يا بازاري شوند. دوم آن كه بايد بر اين مطلب پافشاري كنم كه همه نوشته ها به يك اعتبار، حتي اصيل ترين، عالمانه ترين و پيچيده ترين نوع آنها بايد هدفشان اين باشد كه تا حد امكان براي مردم مفهوم باشد. نوشته اي كه همواره بتواند از هر جهت مناسب عموم خوانندگان باشد، عمرش يك لحظه نيست. اما دست كم نويسنده مي تواند تا جايي كه ممكن است در استفاده از اصطلاح هاي فني صرفه جويي كند، از واژگان نالازم خودداري ورزد، تا حدي كه مي تواند مقصودش را ساده و روشن بيان كند و حتي اگر طبيعت مطلبش اجازه مي دهد، مقصودش را به طرزي زيبا بيان كند. مطمئناً مي تواند از القاي اين احساس به خواننده بپرهيزد كه به لغات زشت و سخنان بي معنا علاقه مند است و از نامفهوم گويي لذت مي برد و بيشتر خوانندگان اگر احساس كنند كه نويسنده دست كم سعي دارد معنايي را براي آنها روشن كند و اصلاً قصد ندارد آنها را گيج و مرعوب كند و با هوشياري اش آنها را بپيچاند، سپاسگزار او خواهند بود. فقط در اين معنا- كه بهترين معناست- مي توان توقع داشت نوشته اش مردم پسند باشد.
تقريباً همه فيلسوفان بزرگ سنت  انگليسي به اين اعتبار نويسندگاني مردم پسند بوده اند، گرچه بيم از آن دارم كه نتوان اين سخن را درحق فيلسوفان آلماني گفت. سبك نگارش جان لاك گرچه لطفي ندارد، روشن است. سبك جورج بار كلي و ديويد هيوم به غايت زيباست؛ سبك جان استوارت ميل روشن و ساده است، هرچند كه امتيازي ندارد و بعضي عاريه ها آن را عيبناك كرده است؛ سبك اسپنسر با وجود آهنگ يكنواختش كاملاً روشن است. ويليام جيمز بزرگترين فيلسوف آمريكايي در تصويرگري، روايت و عبارت هاي درخشان انگليسي نبوغ كامل داشت و از نويسندگان معاصر، همان طور كه قبلاً گفته ام، سبك برتراند راسل بهترين است و گواه اين واقعيت است كه فلسفه و نيز فلسفه اصيل را مي توان با زبان ساده و با حداقل ممكن اصطلاح هاي فني نوشت.

۱- اصطلاح هاي داخل قلاب از زبان فارسي است، نه ترجمه اصطلاح هايي كه نويسنده از زبان انگليسي شاهد مي آورد.-م

انديشه
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
آموزشي
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
معلولين
موسيقي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
انفورماتيك
همشهري ضميمه
بازارچه همشهري
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |  
|  شهري   |   علمي فرهنگي   |   محيط زيست   |   معلولين   |   موسيقي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |