دكترجوديس سيلز
ترجمه: فريده خرمي
كيمياگري جادويي است كه مي تواند هر فلزي را به طلا تبديل كند و ازدواج جادويي است كه مي تواند يك عاشق را به پدر سخت گير شما و شما را به مادر ناراضي او تبديل كند. بي شك، كيمياگري، قدرت جادويي كمتري دارد.
تاثيراتي كه خانواده اصلي ما روي خانواده اي كه خودمان تشكيل مي دهيم، مي گذارد بسيار متفاوت و گيج كننده است. وقتي والدين هريك از ما در تربيت فرزندانمان دخالت مي كنند يا زماني كه همسرمان از تميز كردن توالت به اين دليل كه «مادرم هيچوقت چنين كاري از من نمي خواست!» خودداري مي كند، همه ما از تاثير والدين خود و همسرمان آگاهيم. اما وقتي كه همسري انتخاب مي كنيم، مطمئنيم كه او با احساس تر از پدرمان خواهد بود، اما بعد خودمان را درست به اندازه مادر فراموش شده احساس مي كنيم. ما ممكن است كاملاً از ارتباط خانوادگي بي خبر باشيم.
خانواده شما تاثير عميقي روي ازدواج شما دارد. زيرا بر توقعات، نوع ابراز عشق و توجه تان و مهمتر از همه اينكه چه كسي را به عنوان همسر انتخاب مي كنيد، اثر مي گذارد. اين نيروهاي قوي مي توانند ازدواج شما را خراب كنند يا به حمايت از آن بپردازند؛ بسته به اينكه چقدر اين حقيقت ساده را به طور كامل در نظر بگيريد: «گرچه ممكن است شما و همسرتان شبيه يكديگر به نظر برسيد، در خانواده هاي متفاوتي بزرگ شده ايد.»
برنامه اي براي ازدواج
در خانواده «تاشا» پدر خرج خانه را كنترل مي كرد. گرچه همسر تاشا، جيم، ترجيح مي دهد كه يك شريك اقتصادي داشته باشد، تاشا مدام قرض بالا مي آورد. جيم از اينكه نقش پليس اقتصادي را بازي كند، نفرت دارد، اما تاشا از شوهري كه محدوديتي در اين مورد قايل نمي شود، خوشش نمي آيد. در خانواده جيم زن ها قدرت داشتند اما در خانواده تاشا زن ها مورد حمايت بودند.
شايد همه ما گاهي در مورد نظر همسرمان كه مخالف توقعات ماست، شك كرده ايم و اين شامل طيف وسيعي از موضوعات مي شود؛ موضوعات كوچكي مانند اينكه چه كسي رانندگي كند، تا موضوعات بزرگي مانند تربيت فرزندان.
بعضي از نظرات ما با فرضيات همسرمان هماهنگ است، (البته، او اول مرا پياده مي كند، بعد ماشين را پارك مي كند. اين كاري است كه همه شوهرها انجام مي دهند). اما در واقع اين نظرات مخالف و ناهماهنگ هستند كه منشا استحكام به حساب مي آيند. بيشتر ما با اين اميد ازدواج مي كنيم كه اين زندگي جديد از زندگي خانوادگي كودكي مان بهتر باشد اما تصور روشني از اينكه چطور بايد اين خواسته صورت گيرد، نداريم. اين همان جايي است كه رسم هاي خانوادگي متفاوت يك همسر مي تواند واقعاً يك موهبت به حساب آيد. مثلاً، فرض كنيد كه پدر همسرتان نقش فعالي در تربيت فرزندانش داشته است، در حاليكه پدر شما اين كار را به عهده مادر خانواده گذاشته بود. شما احتمالاً از اين كمك خرسند خواهيد بود، اگر بتوانيد اين احساس را كه او در محدوده اي كه متعلق به شماست دخالت مي كند، كنار بگذاريد.
وقتي دچار اختلاف مي شويد، از همسرتان بپرسيد كه اين مورد در خانواده آنها چگونه حل مي شد. در مورد اينكه «حق» با چه كسي است بحث نكنيد. «حق» با هيچ كدامتان نيست. شما در خانواده هاي متفاوتي تربيت شده ايد. به جاي اينكه سعي كنيد ديگري را متقاعد كنيد، قبول كنيد كه هر دو راه حل ارزش هايي دارند. سپس هر دوي آنها را امتحان كنيد.
بعضي تفاوت هاي خانوادگي هميشه آزاردهنده خواهند بود ـ او ممكن است هرگز باور نكند كه تمسخرهاي خانواده او كه با خوش قلبي اظهار مي شوند، احساسات شما را جريحه دار مي كنند ـ و بعضي از اين تفاوت ها مانند «همبرگر و گوشت بره براي شام در تعطيلات» نياز به مصالحه و گذشت دارند.
دخالت والدين
البته درك روش هاي خانواده شوهرتان آسان تر مي بود اگر برادر خسارت ديده او مرتب تلفن نمي كرد و پول قرض نمي خواست و شوهر شما مي توانست بيشتر به درس هايي كه شما از مادرتان ياد گرفته ايد احترام بگذارد، اگر او مدام بدون دعوت براي شام پيش تان نمي ماند. خانواده هاي ما روي ازدواج مان تاثير مي گذارند، نه تنها به اين دليل كه آنها شيوه انجام كارها را به ما آموخته اند، بلكه همچنين به اين خاطر كه هنوز انجام كارهايي را از ما طلب مي كنند.
خانمي مي گويد: «وقتي مادرش در اتاق است، كاملاً نسبت به من بي توجه است. مادرش تمام توجه او را به خود جلب مي كند. اگر بگويد تشنه است، او از جا مي پرد تا برايش يك ليوان آب بياورد. انگار خودش نمي تواند راه برود. من خشمگين و ناراحت مي شوم و ما هميشه بعد از رفتن او دعوا مي كنيم.»
بعد روزي دوستم از من پرسيد كه چرا وقتي مادر او ـ چهار يا پنج مرتبه در سال ـ به ما سر مي زند، احتياج به توجه همسرم دارم. من تصديق كردم كه شوهرم در مواقع ديگر توجه بسيار زيادي به من مي كند و من مي دانم كه او دوستم دارد. من از خودم پرسيدم: «آيا من احتياج دارم كه به مادر او ثابت كنم كه من زن شماره يك در زندگي او هستم؟ چرا؟»
اين زماني بود كه من از شخصي كردن مسئله دست برداشتم و فكر كردن نيازهايم را متوقف ساختم و شروع به تفكر در مورد نيازهاي همسرم كردم. مادرش هميشه نسبت به او احساس مالكيت مي كند و وقتي توجه او جاي ديگري است، عصباني مي شود. وقتي كه او بچه بود ياد گرفته بود كه براي جلوگيري از عصبانيت مادرش مرتب دوروبر او باشد، شايد روزي او تصميم بگيرد كه به اين وضع خاتمه دهد، اما من درك مي كنم كه لازم نيست من در اين مورد اصراري داشته باشم. من آنقدر احساس اعتمادبه نفس دارم كه توجه او را با ديگري تقسيم كنم.
ما ازدواج مي كنيم و عموماً مهمترين شخص در زندگي يكديگر مي شويم. اما اقوام درجه يك قبلي ما ـ پدر، مادر، خواهرها و برادرها ـ ناپديد نمي شوند. هريك از آنها نيازهاي خاصي را برآورده مي كنند. خواهر بزرگ تر شما از زمان خردسالي در موقع سختي ها به كمك تان آمده است و شما هنوز دوست داريد كه هر شب به او تلفن كنيد. شوهر شما از اين كه تنها مرد خانه مادرش بعد از طلاق اوست، به خود مي بالد و مي خواهد به اين نقش خود ادامه دهد. هيچ يك از اينها تنها به خاطر ازدواج ناپديد نمي شوند. با اين وجود، گفت وگوي تلفني طولاني با خواهرتان، براي همسري كه به ندرت به او توجه مي كنيد، آزاردهنده است و كارهاي سختي كه او با خوشرويي براي مادرش انجام مي دهد، وقتي كارهاي زياد انجام نشده اي در منزل براي او داريد، شما را خشمگين مي كند. از آنجا كه منابع زمان، پول، توجه و حمايت محدود هستند، هركسي كه رقيب شما در اين موارد محسوب مي شود، ممكن است اثر منفي روي ازدواج شما داشته باشد.
وقتي ناچار به رقابت با يكي از اعضاي خانواده همسرمان هستيم، سعي مي كنيم هم آشكارا و هم در خفا، در رابطه او با آن شخص دخالت كنيم. گاهي اين جنگ هاي خانوادگي، دهه ها ادامه مي يابد، در حاليكه شخص بخت برگشته اي كه بين همسر و خانواده اش دو پاره شده است، تقلا مي كند كه هواي هر دو طرف را داشته باشد و معمولاً موفق نمي شود.
راه حل مسئله
اگر به نظر مي رسد كه خانواده شوهرتان، تقاضاهايي بيش از سهم واقعي شان در مورد تصميم گيري، توجه يا پول دارند، يا احترامي را كه حق شماست به شما نمي گذارند و با اين كار دارند ازدواج شما را خراب مي كنند، موثرترين استراتژي اين است كه از ميدان مبارزه عقب نشيني كنيد.
احترام به والدين همسرتان در جشن هاي تولد و تعطيلات، امري ضروري است اما شما ناچار نيستيد كه آنها را دوست داشته باشيد و يا تحسينشان كنيد يا با آنها رقابت كنيد. اگر دوست داريد وقت بيشتري را با همسرتان بگذرانيد، اين موضوع را به او بگوييد اما حرفي راجع به زماني كه او آزادانه با برادرش مي گذراند، نزنيد. اگر از دست پدرشوهر عيب جوي خود عصبي هستيد، از او فاصله بگيريد اما اصرار نداشته باشيد كه شوهرتان طرف شما را بگيرد. اگر برادرشوهرتان بي خبر به خانه شما مي آيد، به او بگوييد لازم است قبل از آمدن تلفن بزند اما از شوهرتان نخواهيد كه عذري از جانب شما بياورد.
آيا به خانواده همسرتان برمي خورد اگر از همراهي با برنامه ريزي هاي آنها خودداري كنيد؟ شايد، اما اين شما هستيد كه بايد بين رنجاندن آنها يا احساس اينكه نظرشان را به شما تحميل كرده اند، يكي را انتخاب كنيد. حتي اگر همسرتان از نوع برخورد شما با خانواده اش حمايت نمي كند، او نمي تواند اين روابط را براي شما به شكلي حسنه درآورد، او بايد مراقب بهبود بخشيدن به روابط خودش با خانواده شما باشد.
اين به نفع شماست كه بگذاريد همسرتان خودش مسايلش را با خانواده اش حل كند، زيرا مشكلات حل نشده خانوادگي مي توانند به سرعت به ازدواج شما راه يابند و هر زمان كه به نظر مي رسد خانواده هاي شما بر سر راه روابط شما قرار گرفته اند؛ اين نكته را به خاطر بسپاريد: جدا از هر كاري كه آنها انجام مي دهند كه مشكلي در ازدواج شما ايجاد مي كند، هديه اي هم به شما مي دهند كه ازدواج تان را ممكن مي سازد. آنها به شما ياد داده اند كه چگونه عشق بورزيد.
ازدواج با كسي درست مانند پدر
شايد عميق ترين تاثير خانواده ما بر روي ازدواجمان، در مورد انتخاب همسرمان باشد. فرويد و ديگران در مورد نقش ناخودآگاه بر عشق و ازدواج بسيار نوشته اند، اما شايد امروزه مفيدترين بحث در اين مورد را دكتر هارويل هندريكس مطرح كرده باشد. برطبق تئوري تصوير او، هريك از ما تصوري نيمه هوشيار از يك همسر ايده آل در ذهن داريم كه طرح آن از خصوصيات منفي و مثبت والدين ما نشات گرفته است.
اين مطلب توضيحي است براي اينكه چرا همان خلق و خوي انفجاري كه در پدرتان وجود داشت و شما از آن فراري بوديد و مي ترسيديد، در شوهرتان هم وجود دارد، يا اينكه چرا ترفيع شما احساس تنها ماندن را در شوهرتان بيدار مي كند، درست همان احساسي را كه زماني كه مادرش سركار برگشت و او را به يك پرستار سپرد، داشت. مواردي اين چنيني از كودكي ما مي تواند عامل جدال زناشويي امروز ما باشد، اگرچه معمولاً ما آن را درك نمي كنيم.
سعي كنيد در مورد رفتارهايي كه در والدين تان مورد تحسين يا نفرت شما بود، فكر كنيد. اگر هر دوي شما از صدمات روحي دوران كودكي خود آگاه شويد و در مورد آنها با هم صحبت كنيد، بهتر مي توانيد همسر خود را درك كنيد و قدر او را بفهميد.