سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۹۴ - Oct.14, 2003
پرسش و پاسخ درنخستين كارگاه موسيقي با حسين عليزاده
سنت، اصالت و خلاقيت در موسيقي ايران
ما جزيي از اين جامعه هستيم و به عنوان يك هنرجو، دانشجو و يا هنرمند در كيفيت موسيقي در ابراز عقايد و اين كه بايد مراكز موسيقي را ارتقاء دهيم نقش مستقيم داريم
016908.jpg

اصولاً تلمذ در خدمت استادان موسيقي آن هم در كلاس هاي فني موسيقي همواره به دقايق گره خورده است و هنرجو از هر دقيقه- كه برايش ارزش والايي دارد- تنها به فراگيري فنون نوازندگي مي پردازد و اين امكان كه در اين نوع جلسات فرصتي براي پرسش و پاسخ در خصوص مسايل موسيقي فراهم باشد هرگز مهيا نيست.
چندي پيش براي نخستين بار دانشكده هنر دانشگاه تهران با ابتكار عمل و دعوت از اساتيد موسيقي در دو بخش نوازندگي تار، سه تار و كمانچه و بخش پژوهش موسيقي اين فرصت را نه تنها به دانشجويان بلكه به هنرجويان آزاد موسيقي داد تا از نزديك به مباحث دقيق و كلي پيش روي عرصه موسيقي بپردازند و گفت و شنود صميمانه اي برقرار شود.
در اين جلسه كه با نام «نخستين دوره كارگاه سنت، اصالت و خلاقيت در موسيقي ايراني» برگزار شد، اساتيد حسين عليزاده نوازنده سه تار و تار و كيهان كلهر نوازنده كمانچه در بخش نوازندگي و در بخش پژوهشي ساسان فاطمي و هومان اسعدي حضور داشتند.
حسين عليزاده در اين نشست، در حضور دانشجويان و هنرجويان، سخنراني كرد و در يك جمع دوستانه به پرسش هاي مطرح دانشجويان و هنرجويان موسيقي حول محور سنت و اصالت و خلاقيت پاسخ گفت.
مشروح اين سخنان به دليل قابل تأمل و تفكر بودن تنظيم شده است كه بخش نخست آن از نظرتان مي گذرد:
علت ها را باز شناسيم
در بخش نخست اين جلسه حسين عليزاده چنين سخن مي گويد: بايد بررسي شود كه آيا مشكلاتي كه بر سر راه موسيقي است دلايلي دارد و آن علت ها چيست. ما هرچقدر علت ها را بهتر بشناسيم، از عهده حل آنها هم بهتر برمي آئيم و هرچه قدر جامعه را بهتر بشناسيم راه حل ها را بهتر مي يابيم.
بنده قصد ندارم كه تنها انتقادات تندي كنم. مي خواهم بگويم چه محيطي بهتر از اينجاست كه چاره كار كنيم و نقش خودمان را در جامعه بهتر بازشناسيم. آيا ما بايد رفاه داشته باشيم و همه چيز فراهم باشد تا شايد از سر لطف دست به خلاقيت بزنيم. به نظر من كمبودها و عدم رضايت - كه ما نيز در آن نقش داريم- يك فرصت پيش روست و مي توان از آن هم بهره برد. اگر جامعه امروز ما در برخورد با موسيقي و شناخت آن، درجات لازم را پيدا نكرده است، چه دليلي بهتر از اين كه هنوز آموزش و امكانات درستي براي آن فراهم نشده است. ما جزيي از اين جامعه هستيم و به عنوان يك هنرجو، دانشجو و يا هنرمند در كيفيت موسيقي در ابراز عقايد و اين كه بايد مراكز موسيقي را ارتقاء دهيم، نقش مستقيم داريم.
در سال هايي كه گذشت تصميم گيرندگان موسيقي كشور اشخاصي نبودند كه در زمينه موسيقي ذي صلاح باشند و جنبه تخصصي موسيقي اهميتي نداشته است.
جامعه ما استعداد تحول دارد و من قصد ندارم نگاه منفي ارائه دهم بايد اذعان دارم كه در جامعه ما همين ميزان موسيقي هم كه وجود دارد نسبت به دوران تاريخي خودش در نقطه مثبت و خوبي قرار دارد. اگر مشكلات و كمبودي هم هست شما و ما به عنوان متخصص بايد حركت كنيم و نگاه جامعه به سوي ماست.
همگي شما با ابراز وجود و كارتان و عقيده تان مي توانيد جامعه موسيقي را از امراض دور كنيد و آن را به نقطه قوت برسانيد.
چيزي كه امروز ما را از نظر موقعيت هنر و موسيقي رنج مي دهد، اين است كه ما هم مثل مردم عادي كه مصرف كننده صرف هستند ايفاي نقش كنيم . به چشم مي خورد كه دانشجويان رشته هاي مختلف، سليقه هايشان را در حد مصرف كننده پايين مي آورند، تا بتوانند كارشان را ارائه دهند!
بايد تأكيد كنم كه سليقه عام در حقيقت دست پرورده امكانات اجتماعي و دولتي است. يعني اگر راديو و تلويزيون از لحاظ فرهنگي، برنامه هاي خوب و در سطح بالاي موسيقي داشته باشند و مراكز مختلف ذي ربط و اصولاً برنامه هاي هنري دولت اين نگاه را داشته باشد و در مراكز تصميم گيرنده سطح تصميمات از خواست و سليقه عام بالاتر باشد اين موجب مي شود كه قطعاً جامعه هم ارتقاء يابد.
من به عنوان يك موسيقي دان كه حدود ۳۵ سال است فعال هستم و البته بايد بگويم احساس خوشبختي هم مي كنم كه جزو جامعه موسيقي ايران هستم، اگر اكنون مشكلاتي را مطرح مي كنيم براي يافتن راه حل هاي مناسب است كه اين هنر را همچنان سرافراز و پيش رو نگه داريم.
ضدهنر، هنرساز
در جامعه ما سه طبقه مرفه، متوسط و محروم وجود دارد. در ايران طبقه مرفه به دو دسته تقسيم مي شود. يكي سنتي و داراي بافت سنتي كه منافع و پايداري آنها به سنن آنان وابسته است و البته باصراحت بگويم كه اصولاً در جامعه ايران در هر نوع مراسمي، موسيقي نقش اول را دارد. مثلاً اگر يك معممي خوب نخواند ،دورش زياد جمع نمي شوند و يا وقتي صداي اذان را مي شنويد يك حس غريبي در شما برانگيخته مي شود كه بي ارتباط به صوت موسيقايي نيست. با همين ديدگاه است كه طبقه مرفه سنتي هم در ايام بخصوصي- مراسم سوگواري و اعياد- از اين موضوع بهره  مي برند. مثلاً در نزديكي محل سكونت ما تيمي از اين افراد هست كه اين نوع مراسم را برپا مي دارند و صداي نيايش و مراسم آنها با بلندگوي اكو كل محل را پر مي كند؛بطوري كه ناچار شبي به نيروي انتظامي تلفن زدم كه آقا اين صدا، صداي نيايش نيست، چون آرامش اهالي را سلب كرده است. به هر صورت نيروي انتظامي تذكر دادند و آن شب صدا كم شد. مي خواهم بگويم حتي اين اشخاص هم باز از نوعي صداي موسيقي استفاده مي كنند، اما وقتي حرف موسيقي را نزد اين طبقه بزنيد موضع ضد هنر مي گيرند.
گروه دوم از طبقه مرفه نيز كه تغيير يافته است و آنان كساني هستند كه بيشتر به فرهنگ غيرخودي گرايش دارند. اين گروه نيز اگرچه ضد هنر نيستند، اما هنري كه با خودش سوغات دارد هنر خودي نيست. اصولاً ما اهل هنر از طبقه مرفه هيچ خيري نديده ايم و در ايران خيلي جسته و گريخته در طول تاريخ حمايتي مي بينيم و شايد فقط در دوره قاجار از هنر و موسيقي حمايت شد.
اما طبقه متوسط ايران كه هميشه حال غيرثباتي داشته است. اين طبقه متوسط در بخش سنتي پايبند به سنت ها هستند و تحولي را قايل نيستند. اما تغيير يافته هاي اين گروه آمالشان اين است كه به طبقه مرفه برسند و شايد اين قشرند كه طرفدار تحول در هنر هستند.
در طبقه محروم جامعه هم يك بخش كساني هستند كه رابطه اي با هنر ندارند براي اينكه امكاناتش را ندارند و تمام تلاشش اين است كه خود را زنده نگه دارند چه برسد به اينكه به رفتن تئاتر و كنسرت و غيره بينديشند. در اين طبقه هرچه كه راديو و تلويزيون نمايش بدهد حداكثر هنر تلقي مي شود. اما در همين طبقه بخشي است كه در تمام دنيا نيز وجود داشته اند و آنها كساني هستند كه دنيا را متحول مي كنند.
فرهنگ غني، فقر فرهنگي
ما فرهنگ غني داريم اما از فقر فرهنگي هم مي رنجيم. شايد بسياري از ارزش هاي فرهنگي دنيا را خيلي بهتر از ارزش هاي فرهنگي خودمان بلد باشيم. بياييد صادقانه دنبال اين پاسخ بگرديم كه چرا فرهنگ خودمان جا نمي افتد و تا غافل مي شويم همه چيز به ابتذال مي رود.
بسياري از ما شنيده ايم كه مي گويند فلاني جوان است، اين موسيقي جوانان است و اين جملات يعني بحث اصالت تعطيل و انتظار از جوانان بي معني.
آخر اين يك توهين به جوانان است و اين كه آيا سطح فرهنگي جوانان ما اينقدر پايين است كه هر چي صادراتي است را بدون تعمق تقليد كنند. بحث من طرفداري از پاپ و يا غيره نيست قصدم ارزيابي مشكلات است.
ببينيد در روزنامه ها مي نويسند كه فلان موسيقي متحول شده و فلان كاست ركورد فروش را شكسته است و بعد نتيجه مي گيرند كه موسيقي در ايران متحول شده است! بحث از نوعي موسيقي است كه مربوط به ۳۰-۴۰ سال قبل بوده و به نوعي با موسيقي خاص ايرانيان مقيم غرب، قصد رقابت دارد! البته ممكن است كه موسيقي سنتي امروز به من هم جواب ندهد.
اينكه من تمام عمرم بنشينم و تار آقا حسين قلي را گوش كنم، خب خيلي لذت مي برم و اين جزء ريشه هاي هنري ايران است. ما بايد با اين ريشه ها بتوانيم هنر را متحول كنيم. هنر واقعي و جديد بايد از اين ريشه ها گرفته شده باشد.
جوانان، موسيقي
جوانان امروز جامعه ما از نوعي موسيقي لذت مي برند كه معلوم نيست موسيقي كجايي است. اگر اين موسيقي را حتي به غرب ببريد اصلاً از دستمان شكايت مي كنند براي اينكه آن را نمي شناسند!
من اصلاً مخالف موسيقي پاپ نيستم اما پاپ بايد تعريف خودش را داشته باشد. اين نوع موسيقي نيازمند ارتباط با ريشه هاي ملي خودمان است.
صريح بگويم اصولاً عوامل تصميم گيرنده با نگاه سياسي تصميم مي گيرند كه متأسفانه در عرصه هنر نيز اين اتفاق بسيار مي افتد. اين نگاه در هنر اصلاً جمع شدني نيست. هنر در ذات، ذهن و وجود انسان است و نمي توان آن را حذف كرد و يا از بين برد و با قطع آن از جاي ديگر جوانه مي زند. ما به جاي دلسردي بايد نيروي زيادي را جمع كنيم و اين مسايل را كارشناسي كنيم. اگر امكانات واقعي در اختيار هنر قرار بگيرد، تغيير همه چيز امكان پذير است و تغيير اول هم از وجود خودمان شروع مي شود. بايد عينك هاي بدبيني كه هيچ كاري از پيش نمي برند را كنار گذاشت و با شناسايي علل و با دل كار كنيم و به ريشه ها برسيم.
هنر وسيله وصل است اما متأسفانه مي بينيم كه امروز اين هنر عامل فصل شده است. موسيقي عصاره احساس درون ماست آيا بايد وسيله اي شود كه ما را از هم جدا كند؟ در يك جامعه همه نوع سليقه مي تواند وجود داشته باشد تا به هم نزديك تر شويم.
خلاقيت و جسارت
مي خواهم كمي از گذشته ام بگويم و اينكه طبقه زندگي من نزديك به طبقه محروم بود. يادم مي آيد كه روزي يك قطعه اي ساخته بودم و خيلي هم اين قطعه را دوست داشتم، قرار بود كه كنسرتي را در مدرسه اجرا كنم و من بايد توضيح مي دادم اين اثر كيست. هرچه كردم جرأت نكردم بگويم كه اين قطعه ساخته خودم است لذا گفتم اين اثر در دستگاه فلان و از اساتيد قديمي است. وقتي كه اجرا كردم چون خيلي ارتباط احساسي با آهنگ داشتم خيلي اثر گذاشت و در پايان مسئولان هنرستان گفتند كه خيلي خوب ساز زدي البته بايد بيشتر كار كني.
به هر حال، در آن روز مسئولان هنرستان مرا تشويق كردند و پرسيدند اين آهنگ كي بود كه اجرا كردي من جواب دادم كه آقا اجازه از قديمي ها بود گفتند، بارك الله، بارك الله.
ولي آن روز زنگي در گوش من به صدا درآمد كه حتماً نبايد قديمي باشد مي تواني تو هم بسازي اگر جرأت داشته باشي.
اينكه از جرأت و جسارت مي گويم منظورم اين است كه آدم خودش را كامل و پر كند، البته عذر مي خواهم مي گويم پر و كامل، منظورم اين نيست كه من كاملم شما سوالاتي مي كنيد و من فقط يك چيزهايي از تجربه هايم مي گويم، هيچ وقت آدم پر نمي شود و هميشه بايد دنبال اين بود كه قسمت خالي را پر كنيم و اين روند هميشه ادامه دارد.
مي توان جرأت و جسارت داشت و به اندوخته ها برگشت و با شناخت آنها جسارت پيدا كرد و اين خود موجب تنوع در هنر مي شود. ببينيد شاملو يكي بود و اخوان يكي ديگر و هركس خودش است و اين به جرأت اشخاص برمي گردد كه از ديگران متمايز مي شوند.
بعدها وقتي كه دانشجو شدم در دو محيط كاملاً متفاوت كار كردم. يكي در مركز حفظ و اشاعه موسيقي كه آن وقت ها وابسته به تلويزيون بود ولي در واقع كارمان توليد موسيقي نبود. ما دانشجوياني بوديم كه با اساتيد قديم كه اكنون در قيد حيات نيستند بر روي موسيقي قديمي ايران تحقيق مي كرديم. البته مركز حفظ و اشاعه امروز ربطي بر آن وقت ها ندارد. اين مركز امروز محل توليد و آموزش موسيقي است و خاص موسيقي ايراني هم نيست. در محيط ديگري هم كار مي كردم، در كانون پرورش فكري كودكان، كه در آن موسيقي كودكان كار مي شد. از مركز حفظ و اشاعه كه بر روي موسيقي قديم ايران كار مي كرديم مي رفتم و با بچه ها در نقش مربي موسيقي بچه ها كار مي كردم.
016906.jpg

بچه هاي محله هاي مختلف تهران در وحيديه، فخر آباد و كرج به من آقاي موسيقي مي گفتند. آن وقت ها دانشجوي ۱۹-۲۰ ساله اي بودم و آنها از سر و كول من بالا مي رفتند. و در من يك حسي بوجود مي آمد كه به اين بچه ها كار متفاوتي ارائه دهم.
نمي دانم چقدر محله هاي تهران را مي شناسيد. فرهنگ و وضعيت طبقاتي محله ها با هم خيلي فرق داشت. مثلاً ساكنين فخرآباد نسبت به وحيديه مرفه تر بودند و جالب اين بود وقتي كه در راه مي رفتم آهنگي كه براي بچه هاي محلات مختلف مي ساختم، با هم متفاوت بود.
اينها تجربه هايي بود كه خودبخودي كشف شد و فقط مرتب اين موضوع در ذهن من مي چرخيد كه چه كار بكنم. وقتي با خودت آزاد برخورد كني هوش و ذكاوت به سراغت مي آيد كه اين كاري كه انجام مي دهي بكر هست يا نه. خيلي هستند كاري را مي كنند كه فقط تكرار شنيده هاي آنهاست و متوجه هم نيستند.
به نظر من اگر آزادانديشي داشته باشيم و جرأت به خرج دهيم جامعه نيز قبول مي كند حتي اگر در ابتدا هم مقاومت نشان دهد در نهايت با حس ما ارتباط برقرار مي كند.
پرسش و پاسخ دانشجويان با عليزاده
در بخش دوم اين جلسه دانشجويان پرسشهايي را مطرح كردند كه اين پرسشها و پاسخ عليزاده را در زير مي خوانيد.
* در ميان اساتيد موسيقي سنتي تا آنجايي كه سراغ دارم شما تنها كسي هستيد كه قطعاتي براي كودكان ساخته ايد، مي خواستم بدانم چه چيزي شما را به اين نوع موسيقي جلب كرد و بعد آيا مي خواهيد اين كار را ادامه دهيد. ديدگاه كلي شما درباره استعدادهاي موسيقي كودكان در بخش سنتي چيست و فكر مي كنيد براي پرورش آن چه بايد كرد.
- يكي از دلايل گرايش من از دوران دانشجويي به موسيقي كودكان اين بود كه در آن دوران به سن و سال بچه ها نزديك تر بودم و شور و شوق را، با آنها بيشتر احساس مي كردم. من خيلي خوشحالم كه در آن دوره با بچه ها سروكار داشتم. يك ويژگي بچه ها اين است كه بدون اينكه اصلاً فكر كنند بايد چيزي را تغيير داد اين كار را مي كنند.
به لحاظ تجربي براي من اين موضوع خيلي خوب بود. بچه ها شيطنت هايي دارند كه متاسفانه در ما بزرگترها خيلي زود از بين مي رود نگاه طنز و وارونه در ما زود مي ميرد. اما بچه ها اولين كاري كه مي كنند نگاه وارونه است. بر روي صندلي قبل از اينكه بنشينند آن را وارونه مي كنند و يا اينكه چيزي را بگويم برعكس انجام مي دهند. اين خيلي جالب است و در حقيقت اولين قدم خلاقيت همين است. اين همان چيزي است كه در تئوري ملودي نويسي، به عنوان اولين حركت عمل مي شود. بايد بتوانيد ملودي را برعكس بنويسيد و اين روش جزو متدهايي است كه حتي در دانشگاهها نيز به كار گرفته مي شود. آدمهاي طنز آميز هم خيلي سريع در ذهن خود مي چرخند كه چگونه مسائل را وارونه كنند و يك معني جديد از آن بسازند.
در زمينه موسيقي كودكان ما مثل خيلي از زمينه هاي ديگر كار اساسي نكرده ايم و علت آن وضعيت تاريخ ماست. ارتباط موسيقي ما با بطن جامعه چندان عمر طولاني ندارد و شايد حدود ۶۰ سال از اولين كنسرت هاي جمعي زمان درويش خان مي گذرد و بيشتر موسيقي در خفا و دور از مردم اجرا شده است.
ما درصدد اين بوده ايم كه موسيقي خوب داشته باشيم و تلاش عمده ما صرف بودن شده است و كمتر فرصت يافته ايم كه به شاخه هاي آن توجه كنيم و آنها را پرورش دهيم.
در فرهنگ ما توجه به كودك چندان وجود نداشته است. هر چند در دوران امروز كه دوران كودك سالاري خوانده مي شود و طبق گفته متخصصان همه چيز حول محور سعادت كودكان دور مي زند و ما براي عقده اي نشدن فرزندمان مثلاً ۶ تا دوچرخه هم مي خريم كه جبران نداشته هاي خودمان را كنيم تا بچه اصطلاحاً عقده اي نشود كه اين خود موجب اشكالات جديدي است كه جاي صحبت ما نيست.
موسيقي كودكان متاسفانه با مشكلات زيادي رودررو است. در دنيا، كارهاي زياد در اين بخش شده كه از جمله «كارل اُف» و «كوداي» كه شناخته شده اند سازهايي كه حالت بدوي دارند را براي بچه ها ساخته اند تا بچه ها راحت تر با آن برخورد كنند. اين سازها به عنوان سازهاي ارف براي كودكان ساخته شده است و كارل اُف، تزش اين بود كه همه دنيا مي توانند از اين ادوات استفاده كنند منتها با فرهنگ ملي خودشان و فقط بايد ابزارها مشابه باشد.
در ايران در آن زماني كه اين متد وارد شد، من خودم در كانون پرورش فكري كودكان كار مي كردم. در راديو و تلويزيون هم مركزي بود به نام كارگاه موسيقي، آنجا هم سازهاي ارف با امكانات زياد موجود بود. اما اصولاً از آنجايي كه ما وقتي با يك مقوله جديد برخورد مي كنيم، هويت مان را فراموش مي كنيم و دستپاچه مي شويم. تا از كار براي كودكان مي شنويم، مي گوييم آقا دربست بياوريد و اينكه اصلاً آقا بچه ها آلماني بخوانند! چون آن كشورها براي بچه هايشان كار كردند. بسيار تاسف بار است، بله آنها دوران سخت را گذرانيده اند و امروز اين حاصل كار آنهاست. ما چه كرده ايم فقط تقليدي كه با فرهنگمان هم جور درنمي آيد و حتماً عايدي آن كامل نخواهد بود.
ما وقتي با بچه هايمان كار مي كنيم لالايي هاي خودمان را مي خوانيم آيا يك لرستاني لالايي آلماني براي بچه اش مي خواند! در اين مسئله، دقت لازم نشده است و اكنون تمام مهدكودكها و مراكزي كه آموزش موسيقي كودكان را دارند تقليدي كار مي كنند و نفي فرهنگ خودي در آن اتفاق مي افتد و اين كاري است كه متاسفانه در ايران صورت مي گيرد.
شما كه علاقه مند هستيد و دوست داريد به صورت تخصصي بر روي موسيقي كودك كار كنيد توجه به فرهنگ خودمان بسيار موثر است و ما آنقدر كارهاي زيادي داريم كه فقط لازم است شروع كنيم. مثلاً لالايي ها كه پژوهشي هم بر روي آن صورت گرفته است. بايد اين آواها پرورش داده شود. موسيقي كودك به هويت فرهنگي نيازمند است. از دل اشعار و كتابهاي قديمي مي توان ريتم ها و موسيقي بيرون كشيد. البته اين كار آساني نيست اما بايد به اين سو حركت كرد و با استفاده از تجربه ساير كشورها قدم بهتري برداشت.
من با اين منطق كه هركسي در بخشي كه استعداد دارد بايد كار كند متاسفانه بخش موسيقي كودك را از بخش فعاليتهايم حذف كردم. اما شماها كه جوانتر هستيد مي توانيد انتخاب كنيد و دقيق عمل كنيد. ادامه دارد
تنظيم: مريم رضايي

موسيقي
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
آموزشي
انديشه
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شوراها
شهر
شهري
علمي فرهنگي
معلولين
ورزش
ورزش جهان
يادداشت
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
انفورماتيك
همشهري ضميمه
بازارچه همشهري
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |  
|  شوراها   |   شهر   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   معلولين   |   موسيقي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |  
|  يادداشت   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |