جمعه ۱۹ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۷۷
يادداشت
ايمان به جادوي عشق
In America در آمريكا
000471.jpg
كارگردان: جيم شريدان
فيلمنامه: جيم شريدان، نائومي شريدان، كريستن شريدان
فيلمبردار: دكلان كوئين
تدوين: نائومي گراگتي
هنرپيشگان: سامانتا مورتون، پدي كونسيدين، جيمون هونسو، سارا بوگلر، اما بولدر

جيم شريدان، فيلمساز ايرلندي، يكي از نادر كارگردانان كنوني جهان است كه مي تواند كشش و جذابيت روايي و تصويري را با نگرشي عميق به شخصيت هايش پيوند بزند. فيلم هاي قبلي شريدان، «به نام پدر» (In the Name of the Father) و «بوكسور» (The Boxer) از آنچنان طرح و توطئه هاي پرتلاطمي برخوردار بودند كه به راحتي مي توانستند به دامان نوعي درام «اكشن» احساساتي درغلتند، اما شريدان، همچون نقاشي كه با ضربه هاي آرام و مكرر بوم به پديده اي در فراگشت هنري جان مي دهد، با ريتمي ملايم اما توقف ناپذير كاراكترهايي را پديدار مي سازد كه در خلال لايه هاي تودرتويي از اشاره و مفهوم، بسيار پيچيده و چند بعدي مي شوند.
جاني (پدي كنسيدين) و سارا (سامانتا مورتون) به همراه دو دختر دوست داشتني خود، كريستي (سارا بولگر) و آريل (اما بولدر)، يك خانواده مهاجر ايرلندي هستند كه در جست وجوي زندگي بهتر به نيويورك مي آيند، اما تابلوهاي نئون پر زرق و برقي كه در ابتداي ورود در تايم اسكوئر مي بينند در تضاد كامل با فقر و فلاكتي است كه اندكي بعد آنها را احاطه مي كند. اينجا اثري از «روياي آمريكايي» در هيچ جا ديده نمي شود، بلكه در همسايگي آپارتماني كه جاني و خانواده اش اجاره مي كنند تنها معتادان، بيكاران، دزدها، مهاجران ديگر و حاشيه نشيناني كه اعضاي فرودست ترين طبقات اجتماعي هستند يافت مي شوند. در حقيقت، اين محله درهم كوبيده نيويورك با آپارتمان هاي زهواردررفته اش مي توانست درست از «اوليور تويست» يا «روزگار سخت» ديكنز بيرون آمده باشد. اين همان «آمريكاي ديگر» است كه فيلم هاي هاليوود با تصاوير مملو از تجمل و وراواقعي (hyperreal) خود،آن را در قعر فراموشي سركوب و پنهان كرده اند.
رويكرد واقع گرايانه شريدان گاهي به «در آمريكا» ظاهر يك مستند اجتماعي را مي دهد، اما او اين گرايش را به يك رگه احساسي عميق پيوند مي زند.در حالي كه جاني، سارا، كريستي و آريل به آپارتمان فكسني خود حال و هواي يك قصر افسانه اي را مي دهند كه در آن كبوترها در فضايي سوررئال از سويي به سوي ديگر پرواز مي كنند، در آپارتمان مجاور آنها هنرمند نقاش سياهپوست گوشه گيري به نام ماتئو(جيمون هونسو) زندگي مي كند كه در زير ظاهر خوفناكش، انسانيت و نيك سرشتي يك شاهزاده طلسم شده وجود دارد. ماتئو به دليل آلودگي خوني كه به او تزريق شده ظاهراً مبتلا به ويروس ايدز است و به زودي خواهد مرد، اما كريستي و آريل با ماتئو طرح دوستي مي ريزند و به درون آتليه سياهچال وار او مي روند تا شاهزاده مسخ شده را از اسارات رها كنند. آنچه كه تا اينجا جاني و خانواده اش را در رو در رويي با سختي ها سرپا نگه داشته است عشق بي شائبه آنها به يكديگر است و حالا ماتئو نيز در اين عشق بي پايان شريك مي شود.
شفقت بي بديل شريدان و اهميتي كه او براي كاراكترهايش قايل است به آنها ابعادي بس ملموس مي دهد. اين كاراكترها به شكل ظريفي تراژدي و طنز را درهم مي آميزند و تصويري همه جانبه از ناتواني و خوشبختي مي آفرينند و در حالي كه مرگ در هر گوشه كناري به كمين نشسته، زندگي نيز به شكل تپنده اي در شرف تكوين است.
«در آمريكا» از ما مي خواهد به جادوي عشق ايمان بياوريم. خوش بيني سرشار از حسن نيت شريدان در هنگامه تلخ انديشي و دژانگاري يك عصر پسامدرن، هر چند تا حدي احساساتي به نظر مي رسد، پر از طراوت و تازگي است. شريدان احساسات را قرباني نمي كند، اما در عين حال با رمانتيسم سطحي هاليوود مرزبندي مي كند. اين موضع گيري در پاسخ شريدان به «اي تي»(T.E)، فيلم مشهور استيون اسپيلبرگ، متبلور مي شود كه آريل را سراپا مجذوب خود ساخته است. ماتئو پيش از مرگ خود به شوخي به آريل مي گويد كه او نيز چون اي.تي از سياره اي ديگر آمده و پيش از بازگشت به خانه با او وداع خواهد كرد، اما ماتئو پيش از آن كه شانس خداحافظي را پيدا كند جان مي بازد. اين به موتيفي بدل مي شود كه نهايتاً آخرين صحنه فيلم را به انتقاد صريحي از ماشين روياسازي هاليوود تبديل مي كند.
000468.jpg
فرهاد مهراد دهه ۱۳۵۰

درباره برف
سه نسل پي در پي از اواخر دهه چهل تاكنون دوستدار فرهاد و صداي گرفته اش بودند و هستند.
پيش از فرهاد، خواندن ترانه هاي معترضانه در ايران بسيار نادر بود و جز تصنيف هايي كه شيدا و عارف در دوران مشروطيت ساخته بودند، فقط چند ترانه وجود داشت، مانند : «زمستان» با صداي پروين و شعر مهدي اخوان ثالث كه پخش آن مدت ها ممنوع بود و يا «مرا ببوس» ساخته مجيد وفادار و با صداي حسن گلنراقي كه گفته مي شد شعري است كه يك افسر توده اي شب قبل از اعدام براي دخترش خوانده و پخش قسمت دوم اين ترانه محبوب نيز ممنوع بود.
شكل ديگر ترانه هاي معترضانه بازسرايي شعري بر وزن يك آهنگ محبوب بود، مانند: «زنداني» بر وزن ترانه «امشب در سر شوري دارم» با صداي پروين يا شعري كه بر وزن «بهار آرزو»ي بنان ساخته شده بود. البته اين ترانه ها بيشتر توسط زندانيان سياسي در زندان ها سروده و خوانده مي شد.
اما فرهاد نخستين كسي بود كه بي پروا چنين ترانه هايي را خواند. صداي او نخستين بار در فصل پاياني فيلم رضا موتوري با آهنگ «يه مرد بود، يه مرد» شنيده شد و به سرعت در ميان جوانان اواخر دهه چهل محبوبيت يافت.
انتخاب «شبانه هاي» احمد شاملو و اشعار تلخ شهيار قنبري به همراه موسيقي دلنشين «اسفنديار منفرد زاده» فرهاد را به اوج رساند و از او نماد نسلي معترض را ساخت.
000465.jpg

پس از انقلاب فرهاد و ترانه هايش چندي به فراموشي سپرده شد و در اوايل دهه هفتاد با نوار خواب در بيداري فرهاد باز درخشيد.
مهران زينت بخش متولد ۱۳۴۷ و از نسل دوم مشتاقان صداي فرهاد است. او فارغ التحصيل مركز آموزش فيلمسازي باغ فردوس وابسته به وزارت ارشاد است.
زينت بخش پيش از اين چهار مستند ساخته كه دو فيلم آن در مورد زنده يادان حسين سرشار و فريدون فروغي است، يك فيلم براي بزرگداشت صدسالگي سينما و فيلم ديگري با نام مهر فاطمه درباره مراسم سمنوپزان.
زينت بخش مي گويد عشق به صداي فرهاد او را به ساختن اين فيلم ۶۱ دقيقه اي واداشته است. اما اين عشق در فيلم نمود نمي يابد. اشكال اين است كه زينت بخش نمي تواند بر وسوسه حضور خودش در فيلم غلبه كند و همايون ارشادي را به عنوان راوي (خودش) به كار مي گيرد كه انتخاب بسيار نابجايي است.
ظاهراً زينت بخش مي خواسته در نيمه نخست، عشق خود را به فرهاد و صدايش نشان بدهد، اما نه در كلام و نه در تصوير چنين توفيقي نمي يابد.
در نيمه دوم علي دهباشي، تورج شعبانخاني و جواد طوسي درباره فرهاد صحبت مي كنند و گفته ها و تحليل هاي دهباشي و طوسي اين نيمه را رنگ مي بخشد.
زينت بخش از حضور خواهر و برادر فرهاد به اندازه كافي سود نمي برد و خود را محدود به استفاده از اطلاعات سايت فرهاد مهراد مي كند.
حتي درباره دوره دوم فعاليت فرهاد كه از سال ۱۳۷۲ آغاز مي شود و دلايل و انگيزه هاي رويكرد جوانان اين دوره به صدا و ترانه هاي معترضانه فرهاد سخني نمي گويد.
بيننده در اين فيلم نمي داند كه آيا به تماشاي فيلمي مستند نشسته يا بايد حواسش جمع باشد تا نمادها و اشاره هاي يك فيلم نمادين را دريابد.
اما آيا تمامي آنچه كه در مورد فرهاد مي توان گفت همين قدر است؟
مهران زينت بخش از نسلي است كه خاطره بي واسطه از فرهاد ندارد و آن سال ها را با صداي او زندگي نكرده است.
شايد اگر زينت بخش پيش از ساخت فيلم برف درباره شرايطي كه منجر به بروز «هنر اعتراض» مي شود، تحقيق مي كرد، مي توانست فيلم بهتري بسازد.
به هر روي اگر كارگردان كمي از فضاي فيلمش فاصله بگيرد و آن را با حذف يك چهارم نخست فيلم تدوين مجدد كند، ممكن است فيلم بهتري شود.

وقتي كه عاشق نيستي
امين تاجيك
000459.jpg
داستان هاي بسياري با مضمون داستان زير نقل و روايت شده اند: مردي عاشق زن خواستني اش مي شود. زن به او مي گويد: اگر عاشق من هستي، بايد [مثلاً] صد شب در انتظارم بماني؛ آن گاه من در اختيار تو خواهم بود و مرد هميشه نود و نه شب اول را بي هيچ رنج و ملالي تاب مي آورد، اما شب آخر كه مي رسد، او سازش را بر مي دارد، شعرش را تمام مي كند، و يا چهارپايه اش را بر مي دارد و براي هميشه مي رود.
داستايوفسكي در «شب هاي روشن» قرائت شخصي و اخلاق گرايانه خودش را از حكايت بالا ارايه مي دهد: زن كه اين جا نقش منتظر را بازي مي كند، در آخرين روز پاداش انتظارش را مي گيرد و به خواسته اش مي رسد؛ اما اين كاميابي براساس پي ريختي ملودراماتيك مفروض شده است و نه براي اثبات قانون پاداش و جزا.
در اين گيرودار، در اين صد شبي كه زن زير پنجره مرد ساز مي زند، مردي ديگر را عاشق نواي موسيقي اش مي كند؛ مردي كه براي زن نيز به مراتب موجودي سزاوارتر براي عشق ورزي است. اما زن درگير اخلاق گرايي خودش است. براي او تعهد به قولش، مهم تر از كامجويي و موفقيت است، بنابراين در حالي كه واقف به شكست خودش است، به ترديدي ابدي درباره دوست  داشتن يا دوست نداشتن معشوق ثابت خودش، تن در مي دهد و اختلاف آن كه رفت و اين كه ماند نيز از همين جا بر مي خيزد:
۱- زن در طول اين چهار روز از درون ويران مي شود: او در مي يابد نه تنها كسي را كه به خاطرش يك سال در انتظار بوده است مرد روياهايش نيست، بلكه دست كم يكي را پيدا كرده كه برايش از آن شخص قبلي جذاب تر است، با او دركي متقابل دارد، به او كاملاً اعتماد مي كند و در كنار او آرامش مي يابد.
اما مرد نامرئي، او كه در سكوت و نبودش، ذره ذره فقط به ابعاد غربت و ناشناختگي اش مي افزايد، چيزي نيست، جز تصويري هزارپاره و هزار باره، كه ناشي از تخيل هر لحظه زن است. چهره اي كه به واقع نيست و فقط مجازي است غير قابل درك از چيزي فراموش شده. آن چه كه در ذهن زن است، نه خود مرد، كه توهم مكثر اوست. هر لحظه صورتي نو پيدا مي كند و مي تواند دفعه بعد، به كلي دگرگون شود. پس درست از همين رو، مي تواند دست كم يك بار هم كه شده، چهره اي زشت، نامطبوع و نفرت انگيز (حتي اگر عكس واقعي اش هم باشد) پيدا كند؛ و اين همان چهره اي است كه قهرمان حكايت اول، هرگز انكارش نمي كند.
۲- كسي كه معشوق خود را به انتظار مي گذارد، فقط يك تصوير از خود در ذهن او به جا مي گذارد: كسي كه عاشقي را به انتظار گذاشته است اصلاً هم اهميتي ندارد كه دليل معقول و مقبولي براي كار خودش دارد يا نه. چون در سكوت ناشي از نبودن او، ديگر زباني براي توضيح آن دلايل احتمالي وجود ندارد، و در تمام طول مدت اين انتظار، فقط شك و بدگماني، و بعداً اضطراب و ناراحتي است كه دامن زده مي شود.
عصبانيتي كه در اين مدت عملكرد مخربش را به جا مي گذارد و راهي براي جبران نمي يابد. از اين جهت، شخص غايب هويتي شيطاني مي يابد كه مي تواند با هرچه پوشيده نگه داشتن خود، تصوير خبيث تري از خود به جاي بگذارد و حالا چهره چنين شيطاني كه قبلاً فرشته اي بوده در ذهن زن اخلاق گرا و متعهد داستان ما، به چهره اي مهيب، خطاكار و رانده شده بدل مي شود.
اما افسوس كه اين زن حتي پايبند به اخلاقيات خودش هم نمي تواند بماند، چون در نهايت پا در ركاب كسي مي گذارد كه پيشتر او را رانده شده فرض كرده است. اين خود براي او گناهي بزرگ خواهد بود.
۳- اين بند، بخشي از خطابه ها و مكنونات دروني شخصيت زن اين داستان است كه هرگز در هيچ نسخه اي از آن به نگارش درنيامده است: روز اول فقط انتظار مي كشي و متعجبي از نيامدن او؛ حاضر نيستي به هيچ وجه تاخير يا غيبتش را قبول كني. اين اتفاق از نظر تو فقط يك پيشامد ساده است كه به راحتي مي تواني براي خودت توجيهش كني. هنوز هيچ چيزي جز آمدن او در ذهنت شكل نمي گيرد و حاضري برايش جان بدهي.
در روز دوم نگران مي شوي. از صبح تا شب را انتظار كشيده اي، ولي او نيامده. مطمئني كه او چنين آدمي نيست؛ پس مي ماني تا بيايد. اما عينيت تو چيز ديگري نشانت داده... پس كجاست؟ دنبال شماره تلفن و آدرسش مي گردي، به هر دري كه مي زني پيدايش نمي كني. با خودت مي گويي: نكند اتفاق بدي برايش افتاده باشد؟ .... نيم ساعت از زمان ياد شده بيشتر مي ماني. بي فايده است. اما تو هنوز نا اميد نشده اي. سعي مي كني حواست را به چيز ديگري بدهي تا افكار منفي به ذهنت راه نيابند. تو هنوز به جز آمدن او به چيز ديگري نمي انديشي. بيشتر از هر چيز و هركسي خودت را سرزنش مي كني. در روز سوم بالاخره متوجه مي شوي كه او نيامده است: يعني نيامدنش را مي بيني؛ و اين شروع واقع بيني توست.
كم كم مي فهمي دوروبرت چه خبر است. متوجه آدم هاي ديگر مي شوي و دلت مي خواهد به كسي دل ببندي، چه خوب اگر كه شخصي دوست داشتني هم در كنارت باشد. انگيزه خيانت در تو تقويت شده و كم كم بارزتر مي شود. گاهي به اين فكر مي افتي كه موجود بي ارزشي هستي وگرنه چنين رفتاري با تو نمي شد. پس مي خواهي كه او را هم در ذهن خودت بي ارزش كني. به تسكين احتياج داري،  از هر نوعي كه باشد. بايد چيزي را در خودت پركني. تو حالا مي تواني ديگري را هم دوست داشته باشي، اما چيزي ديگر هم در اعماق قلب تو وجود دارد.
يك تصوير كهنه، چيزي كه به آن عادت كرده اي و بنا به عادت هم كه شده،  دوست داري همان را حفظ كني. پاك كردنش اذيتت مي كند. نمي خواهي دورش بيندازي، چون اگر آن تصوير زنده شود، دست كم زخمي بر دلت به جاي نمي گذارد. اما حضور هر چهره مصور تازه اي مستلزم اين خواهد بود كه چيزي كهنه و جا خوش كرده را از درونت به دور بريزي و عادتهايت را تغيير دهي.
پس هنوز- ذره اي هم كه شده- دوست داري در انتظار چهارمين روز بماني و اين كار را هم مي كني. حالا دست كم يك چيزي داري كه بخواهي به خودت ثابت كني: محقق شدن يك وعده قديمي هرچند كه اين وعده ديگر برايت كاملاً بي اهميت شده باشد. پس دست به دامن اخلاقيات مي شوي و به بهانه قولي كه دست كم به خودت داده اي، سعي مي كني در انتظار بماني. اگر او نيايد، پيش خودت سرفراز خواهي شد كه به تنها ارزش باقي مانده از ارتباطت با آن شخص پايبند بوده اي و آن وقت نيامدنش را، سعي مي كني كه به هيچ بينگاري. (هرچند كه احتمالاً آن تصوير كهنه مرده و فراموش نشدني را در ته قلب حفظ مي كني) و اگر هم بيايد، مي تواني از آمدنش دو سوي پلي را به هم وصل كني كه از وعده مكتوم در قلبتان باقي نگه داشته بوديد. آن وقت شايد هم بتواني زندگي جديدي را بر فراز اين پل لغزنده بر لجن كينه جويي هاي فرو خورده ات بنا كني: ميعاد در لجن.
۴- به انتظار نشستن، عملي است در ستايش ديوانگي: هر انتظاري حاكي از نيازي است عميق به حضور يك سوم شخص و آن چه كه اين عمل را ممكن مي سازد، انگيزه اي است قوي براي فرو نشاندن اين نياز دروني. اين نياز كه تو براي پركردن خلاءهاي دروني و نقايصت، بپذيري كه احتياج به كسي يا چيزي داري كه صاحب بالفعل آني است كه تو احساس فقدانش را پيدا كرده اي و اين درست همان بيماري علاج ناپذير، كشنده و
پيش رونده عشق است. تو هرگز به درمان بيماري ات نايل نمي شوي، چرا كه پذيرفته اي (به اين باور رسيده اي) كه داراي خلايي دروني هستي، و نيازي قوي براي پر كردن اين خلاء را درون خودت احساس مي كني. حال هرچه اين حفره عمومي تر باشد، تعداد كساني كه مي توانند آن را برايت پر كنند، بيشتر مي شود،  و هرچه اين حفره اختصاصي تر باشد، زحمت و رنج بيشتري هم براي يافتن صاحب مكمل آن خواهي كشيد.
000462.jpg

حالت اول همراه است با احساس سكرآور، سرد و زودگذر عامي بودن. كيفيتي كه به همان سرعت كه برآورده مي شود، به همان سرعت هم از دست مي رود و در تكرر وقوع خود، مي تواند ميان انسان هاي مختلف يا چيزهاي مختلف جابه جا شود. اما حالت دوم، توام خواهد بود با شوري آتشين، رنجي عميق و تلاشي كشنده. وضعيتي كه از همان ابتداي خود ناكامي را در پس زمينه اش يدك مي كشد. همان قدر كه نقص تو نادرتر و ناآشناتر باشد، قطعاً برآورنده آن هم ناپيداتر و دست نيافتني تر خواهد بود.
گاهي هم تو در وجودت حفره اي را مي يابي كه فقط زاييده ذهن خودت است. مرد «شب هاي روشن» به اين بخت برگشتگي رسيده است. او در زندگي منظم و بي نقص خود،  به واسطه حضور زني به خلايي در وجود خودش پي مي برد. خلايي كه جز خود او، گويي ديگر هيچ كس قادر به كشف يا درك آن نيست. مرد زندگي اش را به هم مي ريزد تا چيزي غريب را به دست آورد. او، درون حساس خود را به دست محيط سرسخت پيرامونش مي دهد و در اين همكاري و تقابل، روحش ساييده مي شود و زخم مي آورد تا آن حفره نامريي شكل بگيرد. بعد هم، آن چرا كه از خود تراشيده، به زن مقابلش مي بخشد، تا او را مكمل وجود خود سازد و از آنجا كه اين ذرات، به دست اين زن سپرده شده، هيچ موجود ديگري هم قادر به پركردن حفره فوق نخواهد بود.
پس مرد مجبور است در تلاشي ابدي براي پركردن حفره كاذب و جعلي خود،  به دنبال چيزي بگردد كه در واقع از آن خود اوست و هرگز هم به او باز نخواهد گشت، چون زن نيازي به بازگرداندن آن ذرات را در خود نمي بيند.
اما حقيقت ديوانه كننده اي كه در تمام اين حالات مشترك است، حقيقت نرسيدن است. در همه اين حالات، شخص عاشق يا منتظر به دنبال برآوردن نيازي در خود است كه به دليل كيفيت نامشخص و تعريف نشده اش، هرگز برآورده نمي شود. هيچ عمل خاصي وجود ندارد و همه چيز تخيلات ناشي از رسيدن به حالتي نامعلوم است. حالتي كه هر بار تغيير مي كند و رنگ مي بازد و چهره عوض مي كند. چرا كه حتي حفره پذيرفته شده هم شكل خاصي ندارد. ظرف تغييرپذيري است كه به شكل مظروف خود در مي آيد. شايد بگويي كه ظرف تو به دنبال مظروفي اصيل و تغيير ناپذير با تعريفي خاص مي گردد، كه در اين صورت فقط مي توان گفت كه تو با حماقتي اصيل تر به دنبال آن نايافتني ات مي گردي، به دنبال آن مظروفي كه بنا بر عدم شناخت كافي و كامل تو از ظرف نامريي ات، هرگز پيدايش نخواهي كرد.
ديوانگي از آن جايي رخ مي نمايد كه تو در مي يابي پس از همه تلاش هايت، هرگز به پايان انتظار نمي رسي. كسي نخواهد بود كه نياز كاذب، ناشناخته و تعريف نشده تو را پاسخ گويد. حتي اگر هم فرض بگيري كه خود آن شخص نيازهاي تو را مي شناسد و به او نيروهاي خارق العاده عطا كني، بايد بپذيري كه تو وابسته به حضوري هستي كه به خاطر توانايي هايش،  مجبور است خود را بين توده عظيمي كه مثل تو ناكام مانده اند، تقسيم كند و باز تو را در انتظاري دوباره نگاه دارد.
آن گاه شايد به جايي برسي كه از نياز خود به تنگ آيي، از شور و شوق بيفتي و حتي ناكام شوي. در انتظار معشوق ماندن مستلزم پذيرفتن ضعفي دروني و اعطاي قدرتي عظيم به شخصي بيروني است. قدرت و ضعفي كه شايد هرگز واقعي هم نباشد. (حقيقت دردناك اين جاست كه مرد تا پيش از آشنايي اش با زن، از كفايت دروني خود مطمئن است و اين آشنايي است،  تجربه است و غرابت بيرون است كه او را به چنين توهم گريزناپذير و دردناكي نايل مي كند. غرابتي كه با شكوه و قدرتمند است، چيزي كه به جعل «واقعيت» نام نهاده مي شود.) ديوانگي از همين بيهوده نشستن در انتظار قدرتي جعلي بر مي آيد.
۵- «شب هاي روشن» تجربه عظيم يك شكست است: شكست درون در برابر برون و شكست عقل در برابر تجربه محيط. مردي با زني آشنا مي شود و به واسطه او از محيط بسته ذهني اش خارج مي شود. در اين مواجهه خود را با دنيايي ديگر در مي آويزد كه تعاريف آن قابل انطباق با تجربه هاي بسيط او در گذشته نيست. آنچه كه مرد نسبت به بيرون در ذهنش تعريف كرده بود، توهمي بود مبتني بر درونيات خودش و بيرون از نظر او، صرفاً چيزي بود برخاسته از درون، دروني كه به جز قواعد خودش راهي براي شناخت واقعيت محيط نداشت. اما اين ذهن با دريچه اي، رو به سوي محيط، شكافته مي شود. واقعيت محيط، با شكل اصيل خودش- كه قطعاً در تقابل با شناخت ذهني مرد از آن است- راه به داخل مي يابد. مرد در مي يابد كه واقعيت چيزي وسيع تر از ذهن خود اوست و در شگفت  از اين تجربه اش، و در ذوق زدگي از اين شناخت جديد، خودش را قرباني بيرون مي كند، تا به «واقع گرايي» برسد، اما اين شروع تجربه «شكست» براي اوست.
واقعيت دنياي اين مرد خيالباف درونگرا، بيش از آن كه مبتني بر تجربه عظيم محيط باشد، وابسته به حضور باشكوه و دايم درون است؛ و اين همان چيزي است كه مرد ناديده اش مي گيرد. او كتاب هايش- كه نمادي از دنياي درونش هست- را، براي نوسازي ديدگاه و منظرش- تعمير ساختمان محل سكونتش و زيباسازي چشم اندازها- به حراج مي گذارد.
محيط بيرون كه به چشم او واقعيت مطلق است، درون ظريف و شكننده او را به يغما مي برد و تنهاي تنها، بي هيچ رويايي، بازش مي گذارد. و اين دردناك ترين تجربه تعقل است. عقل درون در مي يابد كه عالم بيرون به مراتب قطعي تر، واقعي تر و با شكوه تر است. اما اين قطعيت و شكوه در تقابل اين دو عالم تنها جنبه اي ويران كننده دارد. عقل را به شكست مي رساند، تجربه «ديگري» را مستحكم مي سازد، فرد را فرو مي نشاند و اين شكست، گريز ناپذير است: مرد نه مي تواند تا ابد واقعيت را با ذهن خودش تعريف كند و نه مي تواند در برابر وسوسه گريز ناپذير محيط- كه قطعاً منجر به شكست هم خواهد شد- مقاومت كند. از اين رو، اين وضع شايد همان نقطه نهايي عقل گرايي، همان نقطه اوجي كه پرتگاهي را پيش رو دارد و همان غروب آن باشد. نگاه درون به حدي دقيق و وسيع مي شود كه بيرون را به وضوح مي بيند، اما بيرون آن قدر مهيب، رعب آور و خيره كننده است كه كورش مي كند.
۶- عشق درست از لحظه اي شروع مي شود، كه گمان مي رود تمام شده است. آنچه كه پيش از اين به نام عشق خوانده مي شد، چيزي نبود جز همان تلاش بي فرجامي كه در جهت رفع نيازي غيرواقعي شكل مي گرفت. مرد به هوس تجربه اي جديد در زندگي اش، نيازهاي برآوردني اش را با چيزي ديگر، با يك «رويا» جابه جا مي كند رويايي كه شايد نيازي هم بدان نداشت. او زندگي اش را فرو مي ريزد، عادت هايش را عوض مي كند، و در نهايت به عنوان ضربه اي نهايي براي اين خودويرانگري، دست به يك هويت زدايي و پاكسازي بنيادي نسبت به خود مي زند. مرد كتاب هايش- يعني واقعي ترين دارايي اش- را از دست مي دهد تا حفره به جا مانده از آنها را با رويايي فرار پر كند. اما بنا بر اصل قطعي و گريز ناپذير «شكست»، روياي او- از آنجا كه از آن او نيست- مي رود. حالا يعني از لحظه پايان داستان و پايان ظاهري اين عشق، تا ابد- مردي مي ماند كه همه داشته هايش را به پاي رويايي دست نيافتني هدر داده- او خاطره هويتي از خود را در ذهن دارد، كه ديگر از آن او نيست، به پاي ديگري ريخته و او هم ارزش هاي آن را با خودش برده است.
ديگر قطعي ترين شكل آن «خود» سابق (كتاب ها)، در دست او نيست. حالا، مرد مي تواند هر روز بنشيند، جاي خالي كتاب هايش را نگاه كند، حفره واقعي جديدش را لمس كند و در انتظاري نافرجام و دردآور، به اين خلاء خود خيره شود.

دومين حركت سوني براي جذب جوانان ايراني
اين فقط يك جشنواره نيست
اگر مي خواهيد به طور كامل و دقيق جامعه امروز ايران را مورد بررسي قرار دهيد تنها با ديدن فيلم هاي كوتاه امكان پذير است اين توصيه اي است كه مجيدي به شما مي كند
000510.jpg
000507.jpg
اگر شما يكي از فيلمسازاني بوديد كه براي شركت در دومين جشنواره كارگردانان جوان سوني، مجبور شديد تا براي تحويل فيلم خود، به دفتر جشنواره مراجعه كنيد حتماً با صحنه جالبي روبه رو شده ايد. در طبقه پايين دفتر جشنواره، اطلاعيه اي نصب شده با اين مضمون كه اينجا دفتر جشنواره سوني نيست و دفتر جشنواره در طبقه بالا قرار دارد. همين جمله كافي است تا ميزان استقبال فيلمسازان از جشنواره سوني مشخص شود.جشنواره اي كه بيش از ۴۴ ميليون تومان جايزه نقدي دارد،  جشنواره اي كه بيشترين استقبال از سوي فيلمسازان داخلي را در سال هاي اخير شاهد بوده است. اما آيا تنها جوايز نقدي در ميزان استقبال فيلمسازان از اين جشنواره موثر بوده يا عوامل ديگري نيز در اين زمينه دخيل بوده است؟ جشنواره اي كه اين هفته در محل سينما فلسطين در حال برگزاري است.
بزرگان در جشنواره جوانان
خبرنگاراني كه سال گذشته به جلسه مطبوعاتي اولين دوره از جشنواره كارگردانان جوان سوني دعوت شده بودند، هيچگاه گمان نمي كردند كه كارگردانان صاحب نامي چون ناصر تقوايي،  مجيد مجيدي، رخشان بني اعتماد، خسرو سينايي و كيانوش عياري در تركيب هيات داوري اين جشنواره حضور داشته باشند. شايد تصور آنها از جشنواره فيلم كوتاهي كه با حمايت يك شركت خارجي برگزار مي شد، چيز ديگري بود. حضور كارگردانان صاحب نام سينماي ايران در هيات انتخاب و داوري اين جشنواره در سال بعد نيز تكرار شد. فيلمسازان ديگري چون بهمن فرمان آرا، بهرام بيضايي، رضا ميركريمي و ... به تركيب هيات داوري اضافه شده بود.
حالا ديگر جوايز نقدي تنها عامل تعيين كننده در استقبال فيلمسازان از جشنواره نبود. در تركيب هيات داوري جشنواره فيلمسازاني قرار دارند كه با هدف كشف و معرفي استعدادهاي جوان فيلمسازي، آثار فيلمسازان جوان ايراني را مورد بررسي قرار مي دهند پس اين شانس براي فيلمسازان جوان به وجود مي آيد كه آثار آنها توسط فيلمسازاني چون مجيدي، فرمان آرا و بيضايي ديده شود.
نگذاريد نوشابه باز كنند
اما يكي ديگر از اهداف اصلي برگزاري جشنواره كارگردانان جوان سوني، حمايت از فيلمسازان جوان براي جلوگيري از گرايش افراطي آنان به سمت جشنواره هاي خارجي است. مجيدي سال گذشته در اظهاراتي با انتقاد از فيلمسازاني كه با نگاه به جشنواره ها فيلم مي سازند اين نگاه را به نوعي از بيماري مسري تشبيه كرده و گفته بود: نگاه جشنواره اي فيلمسازان جوان ممكن است سينماي ملي را به خطر بيندازد و آن را بي هويت كند و حتي حضور موفق سينماي ايران را در خارج از كشور خدشه دار كند. مجيدي بعدها در مصاحبه اي مي گويد: نگذاريد خارجي ها براي فيلمسازان ما نوشابه باز كنند. گرايش به جشنواره هاي خارجي موضوعي بود كه عليرضا رييسيان كارگردان سينماي ايران نيز به آن اشاره مي كند. او مي گويد: توليد جنس تقلبي و فاقد كيفيت، در عرصه فيلم هاي كوتاه و بلند به شدت رواج يافته است و توجه به اين اجناس تقلبي در عرصه هاي بين المللي، لطمه هاي فراواني را به اعتبار سينماي ما وارد كرده است.
وي معتقد است:  در عرصه فيلم كوتاه هرج و مرج بيشتري نسبت به فيلم بلند وجود دارد و آثار غيراستاندارد بيشتري در سينماي كوتاه توليد مي شود تا در سينماي بلند و به لحاظ كثرت توليد آثار نامرغوب سينماي كوتاه در وضعيت مخاطره آميزتري قرار دارد.
نگاه نااميدكننده جوانان
اگر مي خواهيد به طور كامل و دقيق جامعه امروز ايران را مورد بررسي قرار دهيد تنها با ديدن فيلم هاي كوتاه امكان پذير است. اين توصيه اي است كه مجيدي به شما مي كند. او مي گويد: من اگر مي خواستم جامعه امروز ايران را بررسي كنم تنها با ديدن اين فيلم ها امكان پذير بود. مجيدي معتقد است:  فيلم هاي كوتاه بازتاب عيني شرايط امروز جامعه ما هستند.
مجيدي در ادامه صحبت هاي خود به سراغ مسئولان نيز مي رود. او خطاب به مسئولان مي گويد: مسئولان مملكت اگر مي خواهند به ارزيابي درستي از مسايل اجتماعي برسند به جاي تحقيق و تفحص و پژوهش هايي كه با بودجه هاي كلاني صورت مي گيرد، با ديدن اين فيلم ها به راحتي مي توانند به تصويري واقعي از جامعه ايران برسند.
كارگردان فيلم «رنگ خدا» كه از نگاه نااميدكننده جوانان فيلمساز نگران است، مي گويد:  در فيلم هاي كوتاه تنها از رنج ها، تلخ كامي ها و نااميدي ها صحبت شده است.
سعيد ابراهيمي فر فيلمساز نام آشنايي كه سال ها از ساخت اثر تحسين برانگيز او يعني «ناروني» مي گذرد، نيز با مجيدي هم عقيده است. او كه دو دوره عضو هيات انتخاب جشنواره كارگردانان جوان سوني بوده، مي گويد: بعد از ديدن اين همه فيلم براي من مسجل شده است كه سينماي كوتاه و تجربي آينه مناسب تري از جامعه ايراني است تا فيلم هاي حرفه اي سينما و اين فيلم ها تصوير واقعي تري از جامعه را به ما نشان مي دهند.
حسن يكتاپناه نيز چنين اعتقادي دارد، او نيز مي گويد:  سينماي كوتاه به دليل ويژگي هاي خاص خود، بازتاب واقعي تري از شرايط امروز جامعه نسبت به فيلم بلند نشان مي دهد و نگاه فيلمسازان جوان نسبت به مسايل جامعه نگاه صادقانه تري است.
000519.jpg
000516.jpg

سرمايه گذاري براي جوانان از ضروريات است
اما خسرو سينايي ديگر عضو هيات داوري جشنواره سوني نيز معتقد است: ما بايد بياموزيم كه چگونه از سرمايه در جهت فرهنگ و صنعت جامعه بهره ببريم و بايد بدانيم كه سرمايه را فقط نبايد صرف ساختن برج كرد، بلكه سرمايه گذاري براي نسل جوان نيز از ضروريات است.
او با اشاره به حمايت مالي شركت سوني گلف  از جشنواره كارگردانان جوان مي گويد: در ژاپن،  سرمايه در خدمت فرهنگ و صنعت جامعه است و به همين دليل اين كشور پيشرفت كرده است.
ژاپني ها رقيب جوانان ايراني
جوانان فيلمساز ايراني كه در اين گزارش به مقدار متنابهي از آن تعريف و تمجيد شد بايد حسابي حواس خود را جمع كنند. چون استاد تقوايي در اين زمينه هشدارهاي قابل توجهي مي دهد. تقوايي مي گويد: در آينده اين جوانان ژاپني هستند كه رقباي جوانان ما خواهند بود.
او كه چندي پيش به بهانه نمايش  فيلم هاي كوتاه ايراني به ژاپن سفر كرده است، اضافه مي كند: من در ژاپن گفتم سينماي جديد ايران از دل سينماي كوتاه و مستند درآمده است.
استاد تقوايي كه عضو هيات انتخاب جشنواره سوني است، همچنان به جوانان سينماي ايران علاقه مند است. اين جمله از او هنوز در ذهن خبرنگاران مانده است: «اگر سوني جايي غير از ايران را براي برگزاري جشنواره انتخاب مي كرد، بايد تعجب مي كرديم!!»

يك هفته بازار موسيقي
تحت تاثير زلزله
اين آلبوم هاي رنگارنگ كه عموماً يك بارمصرف نيز هستند بيشترين استفاده را از كيبورد كرده اند و حرف چنداني براي گفتن ندارند
000513.jpg
طي هفته اي كه گذشت بازار موسيقي ايران هم تحت تاثير زلزله قرار داشت و اتفاق چنداني رخ نداد. ميزان فروش نوار هم به شكل چشمگيري كاهش داشت. طي چند هفته اخير آلبوم هاي پاپ زيادي وارد بازار شده است كه اكثراً از فضاي شاد و آهنگ هاي ريتميك برخوردارند. اين آلبوم هاي رنگارنگ كه عموماً يك بار مصرف نيز هستند، بيشترين استفاده را از كيبورد كرده اند و حرف چنداني براي گفتن ندارند. اما طي يكي دو هفته گذشته چند آلبوم قابل توجه منتشر شده كه پرداختن به برخي از آنها خالي از لطف نيست.
اي عاشقان، پس از دو سال
عليرضا عصار بالاخره پس از دو سال آلبومي جديد از خود را با نام «اي عاشقان» روانه بازار كرد. آخرين اثر منتشر شده توسط عصار به سال ۸۰ و آلبوم «عشق الهي» باز مي گردد. عصار قرار بود سال گذشته آلبوم «مولاي عشق» را در رابطه با واقعه كربلا منتشر كند كه اين امر به دلايلي به محرم امسال موكول شد. او در اين آلبوم به غير از خواندن چند ترانه، قطعاتي را نيز به صورت دكلمه شعر اجرا كرده است.
اما آلبوم جديد عصار، «اي عاشقان»، پيش از اين قرار بود با نام «مي خور» منتشر شود. اما با تغيير نام ترانه معروف مي خور (كه چند سالي از اجراي آن مي گذرد) به «چنگ و عود» اين آلبوم نيز با نام اي عاشقان روي پيشخوان نوارفروشي ها قرار گرفت.
در آلبوم جديد عصار نه ترانه با نام هاي يكي از ما (شعر از شاهكار بينش پژوه)، من بي دل (شعر از بابك روزبه)، اي عاشقان (با همخواني حسام لرنژاد و شعري از شاهكار بينش پژوه)، اشتباه بود (شعر از افشين مقدم)، چنگ و عود (شعر از حافظ)، دام اجل (شعر از مولانا)، شكار، آبي نگاه و وطن (اشعار از شاهكار بينش پژوه) گنجانده شده است.
اما به واقع جاي يكي از ترانه هاي جديد عصار كه در كنسرت سال ۸۱ او در سالن ميلاد اجرا شد، در اين آلبوم خالي است. ترانه «محتسب و مست» نام اين قطعه است كه در آلبوم اي عاشقان جايي پيدا نكرده است.
شش ترانه از مجموع قطعات اين آلبوم را فواد حجازي، دو ترانه را عليرضا عصار و يك ترانه را شاهكار بينش پژوه آهنگسازي كرده اند. تنظيم كليه قطعات نيز بر عهده فواد حجازي بوده است.
در مورد آلبوم اي عاشقان بايد گفت كه اين اثر بر اي عليرضا عصار گامي به سوي جلو محسوب نمي شود و به لحاظ كيفي در مقايسه با آلبوم هاي گذشته او در مرتبه بالاتري قرار ندارد. «حال من بي تو» كماكان بهترين از عليرضا عصار محسوب مي شود.
سهراب با اشعاري از سهراب
هفته گذشته آلبوم «سهراب» حاوي دكلمه اشعار سهراب  سپهري توسط خسرو شكيبايي و با آهنگسازي و خوانندگي شهرام فرشيد و تنظيم حميد صوري به بازار آمد. در اين آلبوم ۱۶ قطعه شامل سه ترانه و ۱۳ دكلمه شعر گنجانده شده است.
ترانه رگ پنهان، منظومه مسافر، منظومه مسافر سهراب قشنگ، منظومه مسافر سهراب حماسه، منظومه مسافر سهراب هفت ساله، منظومه مسافر سهراب روشن، منظومه مسافر سهراب تغزل، منظومه مسافر سهراب مسافر، آب واحه ا ي در لحظه، غربت، جنبش واژه زيست، سايبان آرامش ما ما ماييم، ترانه سهراب، به باغ همسفران و ترانه صداكن مرا مجموع قطعات اين اثر را تشكيل مي دهند.
روي اشعار دكلمه شده اين آلبوم موسيقي هايي از اينو موريكونه، ونجليس، هنس زمير و... به صورت ميكس قرار داده شده است.
خسرو شكيبايي بيش از اين در چند آلبوم موسيقي به دكلمه اشعاري از سهراب سپهري، فروغ فرخزاد، سيد علي صالحي و... پرداخته بود.
خاطرات زندگي ايرج
ايرج نيز آلبوم جديدي را با نام «خاطرات زندگي» به بازار عرضه كرد. در اين  آلبوم قطعات سوزدل، تنهايي، زندگي، تقدير، سوزدل (بدون كلام)، عاشقا، ني هفت بند و مرغ دل با آهنگسازي احسان خواجه اميري و بهنام خدارحمي اجرا شده است.
در خاطرات زندگي از سازهايي نظير ويلن آلتو، ويلن سل، كنترباس، تار، ديوان، سنتور، عود، ني، پركاشن و سازهاي الكترونيك استفاده شده است.
شايد مهم ترين خاصيت اين آلبوم تجديد خاطراتي با گذشته براي جوانان قديم باشد و گرنه به نظر نمي رسد جوانان امروزي بتوانند ارتباط چنداني با اين اثر برقرار كنند.
خواب پرواز
بهرام سعيدي هم طي يكي دو هفته اخير دومين آلبوم خود با نام «خواب پرواز» را روانه بازار كرد. سعيدي چند سال پيش اولين آلبوم خود را با نام «زندگي» منتشر كرده بود.
بهرام سعيدي كه در كارنامه كاري خود آهنگسازي چند فيلم سينمايي از جمله ضيافت (مسعود كيميايي) را نيز به ثبت رسانده، در آلبوم جديد خود قطعاتي نظير اي  عشق، خواب پرواز، روزي بود روزگاري، زير بارون، نشان عاشقي، كلام سعدي، قطره آب، باز آي و بچه هاي دنيا را اجرا كرده است.
اشعار اين آلبوم سروده علي اصغر محتاج است و تنظيم، آهنگسازي و نوازندگي كل قطعات را خود بهرام سعيدي انجام داده است. در يكي دو قطعه نيز پاشا هنجني به نواختن ني پرداخته است. خواب پرواز حال و هوايي خاص و متفاوت از ديگر كارهاي موجود در بازار دارد. اگر بتوانيد با نوع صدا و لحن خواندن بهرام سعيدي كنار بيايد، از شنيدن اين  آلبوم لذت مي بريد.
...و چنگيز حبيبيان
اما چنگيز حبيبيان هم آلبوم خود با نام «قصه ديدار» را با  آهنگسازي و تنظيم محمدرضا چراغعلي، مهرداد پازوكي و سيد رضا رضوي منتشر كرد.
در اين آلبوم قطعات آخشاملار (تركي)، قصه ديدار، گل بي نشون، هستي، مجنون (بدون كلام)،يارب مددي، منتظر عاشق ترين، جاده عشق و مجنون (فولكلور) توسط حبيبيان اجرا شده است.
در «قصه ديدار» از اشعار اصغر فردي، افشين سرافراز، سيد عليرضا ناصري، مولانا، مشفق  كاشاني، فريبا وكيلي، محمدرضا مهدي زاد و باباطاهر استفاده شده است. تنها نكته گفتني در مورد اين آلبوم اين است كه از تعداد ترانه هاي تركي آن در مقايسه با آثار قبلي چنگيز حبيبيان كاسته شده است. همين.

يادداشت
بي تو به سر نمي شود
مهدي طاهباز
اين روزها يقيناً هنگام عبور و مرور در سطح شهر با بساط هاي سي دي فروشي روبه رو شده ايد. بساط هاي رنگ و وارنگي كه انواع و اقسام سي دي هاي ايراني و خارجي را بدون رعايت حقوق مولف با قيمتي نازل به فروش مي رسانند.
چند روز پيش كه از كنار يكي از ميادين اصلي شهر مي گذشتم، يكي از اين بساط هاي سي دي فروشي توجهم را جلب كرد. به سمت دكه اي كه سي دي ها را در آن قرار داده بود، رفتم. تصميم گرفتم براي امتحان هم كه شده، يك بار دست به خريد بزنم.
اولين چيزي كه توجهم را جلب كرد چند سي دي تصويري از اجراهاي زنده محمدرضا شجريان بود. ياد ايام، دل مجنون، زمستان است، اجرا با هابيل علي اف و ... هيچكدام از اين آثار در بازار رسمي موسيقي كشور و به صورت شركتي عرضه نشده است. با ذوق و شوق فراوان «زمستان است» و «اجرا با هابيل علي اف» را برداشتم و قيمت آن را از فروشنده پرسيدم. هر سي دي فقط۷۰۰ تومان. خدا خيرشان دهد. از فروشنده از كيفيت سي دي ها پرسيدم و جواب او هم با توجه به مثال معروف هيچ بقالي نمي گويد ماستم ترش است، اين بود كه: «داداش ببر، عين آينه ست.»
مدت زيادي بود كه اجرايي زنده از محمدرضا شجريان را نديده  بودم. به خصوص علاقه زيادي به ديدن اجراهاي جديد شجريان با گروه چهار نفره اش (همراه با همايون شجريان، حسين عليزاده و كيهان كلهر داشتم) كه طي چند وقت اخير سه آلبوم زمستان است، بي  تو به سر نمي شود و فرياد را منتشر كرده اند.
وقتي به خانه رسيدم با حرص و ولع خاصي كامپيوتر را روشن كردم و سي دي زمستان است (كه شجريان اشعار مهدي اخوان ثالث را در آن به همراه گروه خود اجرا كرده بود) را داخل درايور گذاشتم. چشمتان روز بد نبيند. به يكباره جا خوردم. اين كنسرت به ناجوانمردانه ترين شكل ممكن ضبط شده بود و از همه ناجوانمردانه تر اين كه تصوير مدام پرش داشت و ۴-۳ بار نيز اواسط آن قطع مي شد و نمي توانستي بدون فاصله تا آخر آنرا ببيني.
جالب تر اين كه اين كنسرت زمستان است نبود و مربوط به اجراي بداهه نوازي شجريان و گروهش در دستگاه نوا مي شود كه حاصل آن نوار بي تو به سر نمي شود است.
جناب تصويربردار هم كه با يك هندي كم در ميان جمعيت تشريف داشته اند، با دكوپاژ خاص خود (در مايه هاي بگير بره!) به ضبط اين كنسرت پرداخته اند. البته اي كاش جاي بهتري براي نشستن پيدا مي كردند و يا حداقل پشت سر يك آدم قدبلند قرار نمي گرفتند. چون در اكثر صحنه ها سر نفر جلويي در كادر است!
به هر حال با ديدن اين تصاوير به شدت ياد فيلم هاي روز سينماي جهان افتادم كه در سالن سينما با يك دوربين هندي كم و يا ديجيتال تصويربرداري مي شود و به صورت پرده اي وارد ايران مي شود.
فردا در اولين فرصت ممكن به سراغ جناب فروشنده خواهم رفت و سي دي آينه اش را پس خواهم داد.
با عصبانيت فراوان سي دي دوم و اجراي شجريان به همراه هابيل علي اف را در دستگاه گذاشتم. اين سي دي كه به شكل جوانمردانه اي ضبط ولي به طور ناجوانمردانه  تكثير شده، مربوط به كمانچه نوازي  هابيل علي اف همراه با تنبك همايون شجريان بود. تنها ربط آن به محمدرضا شجريان هم اين بود كه او در ميان جمعيت به تماشاي اجرا نشسته بود. از زمان و مكان اجرا هم چيزي دستگيرتان نمي شد اما از چهره افراد و حال و هواي مراسم مي شد فهميد كه حداقل مربوط به ده سال پيش است.
با اين كه هابيل علي اف، استاد مسلم كمانچه، بسيار زيبا و گوش نواز مشغول كمانچه نوازي بود اما من اين سي دي را به عشق محمدرضا شجريان خريده بودم و برايم تماشاي هنرنمايي هابيل  علي اف و همايون شجريان جذابيتي نداشت و توي ذوقم خورده بود.
سي دي را جلو زدم و اواخر برنامه را آوردم. با تعجب ديدم محمدرضا شجريان در حال خواندن است! به سرعت به عقب برگشتم و از ابتدا به تماشاي كنسرت نشستم. در ميانه هاي كار جمعيت حاضر در سالن از محمدرضا شجريان كه در رديف جلو نشسته، تقاضا مي كنند تا به روي سن برود و در كنار علي اف به اجراي برنامه بپردازد. با درخواست جمعيت، علي اف نيز از شجريان دعوت مي كند تا در كنار او بنشيند. شجريان به سوي او مي رود و اعلام مي كند چهار روز است كه آنفلوآنزا دارد و تنها نخواسته دعوت استاد (علي اف) را رد كند و گرنه نمي تواند مدت زيادي برنامه اجرا كند.
هابيل علي اف مي نوازد و شجريان مي خواند. شجريان مي خواند و علي اف مي نوازد. يك قطعه آوازي و سپس تصنيف «گفتا غم تو دارم» شجريان پس از خواندن اين دو قطعه برمي خيزد تا به جاي خود برگردد ولي به درخواست جمعيت يك قطعه آوازي ديگر و تصنيف مرغ سحر را اجرا مي كند ...
بار ديگر سي دي در زمستان است يا همان بي تو به سر نمي شود را مي گذارم. حداقل ۱۰ سال بين اين دو اجرا فاصله است. اما شجريان با همان صلابت و قدرت قبل مي خواند. همايون هم پابه پاي پدر خود در حال خواندن است و به نظر نمي رسد در آينده چيزي از پدر كم داشته باشد. حسين عليزاده گويي با تار عشق بازي مي كند. كمانچه در دستان كيهان كلهر همانند موم مي ماند، اصلاً  گويي جزيي از دستان اوست و او تنها دستان خود را تكان مي دهد. مجذوب تصاوير شده ام. حسرت مي خورم كه چرا اين كنسرت و كنسرت هايي از اين دست نبايد در ايران خودمان اجرا شوند.
چرا بايد مدام اين گونه جواب ها را بشنويم كه سالن مناسب نداريم، وضعيت موسيقي آشفته است، اوضاع چنين است، اوضاع چنان است و ... باشد. قبول است. پس چرا حداقل نسخه ويديويي و ضبط شده كنسرت ها به بازار داخل راهي پيدا نمي كند؟ چرا همه چيز خوبش براي ايراني خارجي است؟ چرا ايراني داخلي سهمي ندارد؟ مگر سالن خوب خارجي را ... بگذريم. زلزله اي رخ مي دهد. هزاران نفر زير خروارها خاك مدفون مي شوند، شجريان به همراه گروه خود كنسرت خواهد داد. طلسم شكسته مي شود. اما دل و دماغ رفتن به كنسرت نيست. زمستان است يا همان بي تو به سر نمي شود را درون دستگاه مي گذارم، سي دي ها را پس نخواهم داد.

اخبار هنر
ادبيات: جايزه بيژن جلالي امسال و در روز ۲۵ دي ماه به منتقدان، محققان و كوشندگان عرصه شعر اهدا خواهد شد.
اين جايزه در سال گذشته به پاس زحمات و كوشش هاي منتقدان و محققان شعر معاصر به سه تن از فعالان اين عرصه از سه نسل مختلف، محمد حقوقي، شمس لنگرودي و كاميار عابدي اهدا شد.
داوران اين دوره جايزه بيژن جلالي، منوچهر آتشي، صفدر تقي زاده، فرخ اميرفريار، سيمين بهبهاني، بهاءالدين خرمشاهي، دكتر احمد جليل، كاميار عابدي و كامران فاني هستند.
بيژن جلالي از شاعران شناخته شده معاصر است كه در اول آذرماه سال ۱۳۰۶ در تهران متولد شد و ۲۴ دي ماه سال ۷۸ در تهران درگذشت. از جمله اشعار او مي توان به «روزها»، «دل ما و جهان» و «رنگ آب ها» اشاره كرد.
موسيقي: محمدعلي سيطامي، مدير برنامه هاي زنده ياد ايرج بسطامي، در نامه اي به مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و خانه موسيقي اعلام كرد نشر هرگونه اثر جديد از اين هنرمند فقيد، منوط به اجازه كتبي از خانواده بسطامي است.
آخرين اثر منتشر شده از سوي ايرج بسطامي كاست ظهور با آهنگسازي اصغر محمدي است كه چندي پيش به بازار عرضه شد و ارايه ساير آثار او كه به صورت خصوصي يا اجراهاي عمومي تاكنون ضبط شده است، بدون هماهنگي و اجازه كتبي از مدير برنامه هاي ايشان منع قانوني خواهد داشت.
او دليل اين امر را جلوگيري از برخي فعاليت هاي غيرقانوني و فرصت طلبي ها و حفظ كيفيت و اصالت آثار اين هنرمند فقيد عنوان و اظهار اميدواري كرده است كه تمام آثار مورد تاييد آن مرحوم با روش هاي قانوني در اختيار مشتاقان و علاقه مندان قرار گيرد.
سينما: مدرسه كارگاهي فيلمنامه نويسي حوزه هنري اعلام كرده قصد دارد در آينده اي نزديك نسبت به فروش بخش قابل توجهي از (۲۵۰) فيلمنامه در تملك خود اقدام كند.
مدير مدرسه كارگاهي فيلمنامه نويسي اعلام كرده با توجه به آن كه بانك فيلمنامه اين مدرسه به شش هزار نسخه طرح و فيلمنامه كوتاه و بلند، مستند، داستاني، سينمايي و تلويزيوني در اختيار دارد و به همين لحاظ به عنوان يكي از غني ترين مراكز نگهداري و ذخيره اين كالاي فرهنگي در سطح كشور شمرده مي شود. اين مدرسه براي تسهيل در امر دادوستد فيلمنامه و ارتباط مراكز توليدي با فيلمنامه نويسان در نظر دارد برنامه راه اندازي بانك فيلمنامه اينترنتي را به طور جدي در دستور كار خود قرار دهد.
تلويزيون: همزمان با ساخت بخش هايي از دكور مجموعه تلويزيوني مختارنامه به كارگرداني داوود ميرباقري، انتخاب بازيگران اين مجموعه نيز ادامه دارد. دكور و صحنه هاي مختلف داخلي و بيروني اين مجموعه طبق برنامه ريزي انجام شده در احمدآباد مستوفي در حال ساخت و نصب است و تاكنون تمام وسايل جنگي مورد نياز كار شامل شمشير، نيزه و كلاه خود طراحي و ساخته شده است. همچنين لباس جنگي ۴۰ تن از بازيگران اصلي و تمامي هنروران كه بالغ بر دوهزار دست لباس براي هشت لشگر مختلف است، آماده شده است.
در مرحله ساخت دكور تاكنون بخش هاي عمده اي از بازآفريني شهر كوفه انجام شده و مسجد كوفه به طور كامل طراحي و ساخته شده است. هم اكنون هم گروه ساخت دكور كه بيش از ۶۰ نفر در آن فعاليت مي كنند، در حال ساخت كاخ دارالعماره كوفه هستند كه اين دكور هم طي دو ماه آينده آماده فيلمبرداري مي شود. از ميان بازيگران اين مجموعه تاكنون انوشيروان ارجمند، فريبا كوثري، سيامك اطلسي، عنايت ا... شفيعي و بهزاد فراهاني انتخاب شده اند ولي هنوز بازيگر نقش مختار انتخاب نشده و ميرباقري در حال ارزيابي و بررسي كانديداهاي موجود است.
موسيقي: كورت نيلسون، خواننده نروژي، جايزه جهاني اسطوره پاپ را به خود اختصاص داد. اين خواننده ۲۵ ساله عنوان اسطوره پاپ را در رقابتي كه بين خوانندگان يازده كشور دنيا برگزار شده بود، كسب كرد.
در اين رقابت، كلي كلاركون (آمريكا) مقام دوم، پيترا واراد (بلژيك) مقام سوم و ديلي يانگ (انگليس) مقام چهارم را كسب كردند.
از ديگر كشورهاي شركت كننده در اين رقابت جهاني مي توان به آفريقا، لهستان، هلند، آلمان، كانادا و استراليا اشاره كرد.
نيلسون با اجراي آهنگ «روز زيبا» اين جايزه را نصيب خود كرد. آلبوم جديد نيلسون در نروژ عنوان پرفروش ترين نوار موسيقي را به خود اختصاص داده است.
تئاتر: از هفته گذشته نمايش «زائر» كاري از حميد امجد در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر بر روي صحنه رفته است. اين نمايش كاري از گروه پرچين است و در آن مهرداد ضيايي، ناهيد مسلمي، علي سليماني و شبنم مقدمي بازي مي كنند.
داستان «زائر» از اين قرار است كه مرغ بخت بر شانه هر جواني كه مي نشيند او تا سحر فرصت دارد تا آرزوي خود را اعلام كند و به آرزويش برسد.
اين نمايش در دوازدهمين جشنواره آيين سنتي پنج جايزه دريافت كرد.
سينما: آثار كوتاه بهرام بيضايي، خسرو سينايي و ابراهيم فروزش در بخش جنبي دومين جشنواره كارگردانان جوان سوني، به نمايش درمي آيد.
در اين دوره از جشنواره سوني كه از ۱۸ تا ۲۰ دي ماه در سينما فلسطين برگزار مي شود، فيلم هاي «دو راه حل يك مشكل» انيميشين ساخته خسرو سينايي، «چشمان بيدار» مستندي از ابراهيم فروزش، «سفر» و «عمو سيبيله» ساخته بهرام بيضايي به نمايش درمي آيند. همچنين قرار است آثار برگزيده اولين جشنواره كارگردانان جوان كه سال گذشته برگزار شد، امسال در بخش جنبي جشنواره به نمايش گذاشته شوند.

هنر
ايران
تكنيك
جامعه
داستان
دهكده جهاني
شهر
عكس
علم
ورزش
يادداشت
|  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  داستان  |  دهكده جهاني  |  شهر  |  عكس  |  علم  |
|  ورزش  |  هنر  |  يادداشت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |