آن روزها كه تب تئاتر داغ بود و شايد سالن هاي پر از تماشاگر مي توانستند به راحتي سالن هاي سينماي بي مخاطب را تحقير كنند كاري روي صحنه سالن اصلي تئاتر شهر رفت و با عنوان چيزي شبيه زندگي، كاري كه شبيه هيچ كدام از ديگر اجراهاي اين سالن نبود. چيزي شبيه زندگي، را يك بار بيشتر نديدم و همه آنچه در حافظه ام باقي مانده محمدرضا شريفي نيايي است كه با لباسي چرمي و چكمه اي به پا متفاوت از هميشه و با طنزي تلخ سخن مي گفت و يك حسين پناهي كه لحظه لحظه حضورش روي صحنه تفاوت ها را محسوس تر مي كرد. پناهي كار را همانند هميشه هم خودش نوشته بود و هم كارگرداني كرده بود. بازيگري كه هم جزو ذاتش بود. آن روزها درباره چيزي شبيه زندگي متناقض نوشته شد. برخي كار را دوست داشتند و برخي آن را با روح نمايش ناسازگار مي دانستند. روي آفيش هاي تبليغاتي كار هم كه توسط شريفي نيا طراحي شده بود دو چهره بزرگتر از ديگران دست زير سر با شمايلي جالب به تماشاگر چشم دوخته بودند. باز هم شريفي نيا و پناهي.
چيزي شبيه زندگي چيزي شبيه همه سال هاي زندگي پناهي بود. ادبياتش، شيوه نگارش و اجرايش، بازي اش و خيلي چيزهاي ديگر، همه در اين نمايش كاملاً محسوس بود. شايد همين هم سبب شد آن نمايش پرمخاطب ترين كار همه اين سال هاي پناهي باشد. كاري در مرز مرگ و زندگي و در بستر گذر ميان اين و آن.
|
|
«حسين شاعر» در سايه خيال يك روي سكه زندگي خود پناهي است. مجنون عاشقي كه زندگي را بازي مي كند. شباهت عجيب او با نقش سبب شد خيلي ها آن روزها پناهي را خود نقش بدانند و فراموش كنند كه حتي براي بازي در جايگاه خود بايد مرارت ها كشيد. سايه خيال درخشان ترين تصوير حسين پناهي در سينما بود. جز اين او مرد ناتمام را هم با خصوصياتي مشابه در كارنامه دارد. اما شايد باز ملموس ترين تصوير پناهي در ميان آثاري كه عامه مي شناسند تصويرش در نقش رشيد احمد فيلم «اوينار» بود. كارمند اداره ثبت كه به استعاره نام همه اهالي شهر ويران را از بر است و همه بايد از او براي نامگذاري اجازه بگيرند. در اين تصوير پناهي همان عارفي است كه هميشه بود. كلمات در چينش او رنگ ديگري مي گرفت و شكل ديگري مي شد. ماندگارترين سكانس حضور او در سينما، هم شايد در همين فيلم رقم خورده؛ جايي كه از عكاس كور با بازي شريفي نيا مي خواهد از او عكسي رسمي بگيرد. نوع حركات، تكيه بر جزييات و حتي بيان آن صحنه جملگي از حسين پناهي مي آيد و بس.
***
هيچ وقت به اندازه زمان بازي در سريال «دزدان مادربزرگ» مهدي صبا غ زاده بين مردم چهره نشد. جوان كم عقلي كه مادربزرگ را دوست دارد و شاهد همه چيز است اما كسي حرف هايش را باور ندارد. در آن مقطع زماني بودند كساني كه تكيه كلام هاي آن كاراكتر را از بر كرده بودند و چون او حرف مي زدند. پناهي در آن مجموعه در كنار بازيگراني چون نيكوخردمند، حبيب اسماعيلي، فرهاد جم، لادن طباطبايي و خيلي هاي ديگر ستاره مجموعه شده بود. اتفاقي كه بعدتر در همان حال و هوا در مجموعه آژانس دوستي هم افتاد. كاراكتر آشنا ميان بينندگان تلويزيوني در اين جا مردي از فرنگ برگشته بود كه لابه لاي حرف هايش انگليسي هم مي پراند اما وجه غالب همچنان بر خاص گويي او استوار بود. در اين بين او امين ترين فرد گروه هم بود و نقطه اي كه فيلمنامه نويس مجموعه مي توانست اتكايش را براي حل و فصل ماجراها روي او بگذارد. نقش هاي ماندگار تلويزيوني پناهي البته كم هم نبودند. چه كسي مي تواند درخشش او را در روزي روزگاري كتمان كند يا آن نقش غريب مجموعه امام علي (ع) از ياد چه كسي خواهد رفت. افسوس كه آخرين كارش نه در حد و اندازه نام او و نه در حد و اندازه ساير هم بازي هايش نبود تا از آن هم در اين فرصت ياد كنيم و مثال بياوريم.
***
در اين ميان اما حسين پناهي يك فصل سينماي ماندگار دارد كه هر چند براساس كاراكتر اوست اما كاملاً بازي شده است. فصل درخشان رسيدن عبدا... به كوه سنگي فيلم روز واقعه؛ او در آن جا در كنار آن كوه سنگي مردي بود كه سبد سنگ ها پيش رهگذران مي برد و گناه پدران خود را باز مي خريد. هيچ تصويري با آن ردا و شمايل ماندگارتر از آن نيست كه تصوير پناهي را با آن به ياد آوريم.
كارنامه پناهي اما برگ هاي ديگري هم دارد. نخستين حضور سينمايي اش در «گال» ساخته ابوالفضل جليلي بود. پس از آن در مسير تندباد، هي جو، ارثيه، نار و ني، راز كوكب، چاوش، سايه خيال، اوينار، مرد ناتمام، مهاجران، هنرپيشه، آرزوي بزرگ، روز واقعه و كشتي يوناني ديگر فعاليت هاي سينمايي اين كارنامه هستند. گوش بزرگ ديوار، ايوان مداين، مثل يك لبخند، آينه خيال، محله بهداشت، دو مرغابي در مه، آسانسور، گرگ ها، هشت بهشت، رعنا، آلبوم خانوادگي، روزي روزگاري، آشپزباشي، شاخه طوبي، دزدان مادربزرگ، امام علي (ع)، بي بي يون، يحيي و گلابتون، آژانس دوستي، فرمان و آواز مه مجموعه كارهاي تلويزيوني او هستند و چند كتاب شعر و داستان مثل گوش بزرگ ديوار، يك گل يك بهار، گلدان ها و آفتاب، ماجراي رونالد و مادرش، پيامبران بي كتاب، آسانسور به سبك آمريكايي، چيزي شبيه زندگي، خروس و ساعت ها، من و نازي و كابوس هاي روسي از او به يادگار مانده اند.
***
حسين پناهي در ۴۸ سالگي درگذشت. در زماني كه اطرافيانش گمان مي كردند او سر صحنه كاري تازه است، به يكباره خبر درگذشتش خيلي ها را شوكه كرد. پيكر او سه روز در خانه اي باقي ماند كه در آن تنها مي زيست و سه روز بعد از او باخبر شدند. اطرافيانش روز دوشنبه پيكرش را تشييع كردند. پيكر هنرمندي را كه هم شاعر بود، هم نويسنده، هم كارگردان و هم بازيگر و البته ظاهري ترين وجه هنرش ميان عامه مردم شناخته شده بود. قرار است پيكر او در زادگاهش دژكوه استان كهكيلويه و بويراحمد به خاك سپرده شود.
اگر پناهي روزگاري چيزي شبيه زندگي را درباره مرگ نوشت، حالا تقدير چيزي شبيه مرگ را براي او نوشته است.