ترجمه: رضا كاشاني
منبع:بي بي سي
روز نهم آگوست سال ۱۹۷۴ ريچارد نيكسون، كاري كرد كه هيچ يك از روساي جمهور آمريكا پيش از او نكرده بودند؛ او ازمقام رياست جمهوري استعفا داد. نيكسون در اقدامي بي سابقه كاخ سفيد را پيش از اتمام دوران رياست جمهوري اش در پي يك رسوايي سياسي ترك كرد. ورود غير قانوني به دفتر مركزي كميته ملي حزب دموكرات واقع در هتل واترگيت را مي توان اصل و هسته اين رسوايي عنوان كرد. چند نفر به صورت غير قانوني وارد دفتر رقبا و مخالفان سياسي نيكسون شدند و اسناد و اوراق محرمانه اي را ربودند. اين افراد دستگير شدند و پس از تحقيق و تفحص مفصل و پيگيرانه دو روزنامه نگار به نام هاي «باب وودوارد» و «كارل برنستاين» از روزنامه واشنگتن پست،پاي رئيس جمهور نيكسون نيز وسط كشيده شد.
به نظر مي آيد مهم ترين پيامد تاريخي رسوايي واترگيت اين بود كه فرهنگ سياسي آمريكا را براي هميشه تغيير داد. رئيس اجرايي كشور را از مامن امن خود بيرون راند و رسانه ها و روزنامه نگاران را جسارت بخشيد. اما «استيون هس» كارشناس مربوط به مسايل رياست جمهوري در موسسه بروكينگ واشنگتن به صورت كامل موافق اين امر نيست.
او مي گويد: «براي يك مدت نسبتاً كوتاهي پس از نيكسون اين مسئله صادق بود.» او اضافه مي كند: تحقير نيكسون تا مدتي باعث شد كه كنگره آمريكا و مطبوعات و رسانه هاي اين كشور از قدرت تحقيق و بازرسي خود ـ حتي تا سطح بالا ترين مقام اجرايي كشور ـ احساس رضايت و خشنودي كنند. اما با گذشت زمان اين موازنه تغيير كرد. او اعتقاد دارد كه «جرالد فورد»، جانشين نيكسون با نزاكت و شايستگي خود توانست احترام و شان از دست رفته رياست جمهوري را تا حدي باز يابد. هس مي گويد معذرت خواهي فورد از نيكسون پس از به قدرت رسيدن كاري به جا بود كه باعث شد آمريكايي ها مسئله واترگيت را تا ميزان زيادي فراموش كنند.در حالي كه رسوايي واترگيت سابقه اي براي به دادگاه خواندن و بازجويي از كلينتون را تا يك نسل بعد فراهم كرد، دادگاه كلينتون كار را براي فرا خواندن روساي جمهور آتي به پاي ميز محاكمه دشوارتر كرد. هس مي گويد: «اين چرخه همين طور ادامه خواهد يافت.»
نزول بلند مدت
«جان سمپلز» از موسسه تحقيقاتي كاتو اعتقاد دارد رسوايي واترگيت در واقع اعتماد مردم آمريكا را نسبت به دولتشان متزلزل كرد، اما اين خود بخشي از جرياني بسيار بزرگتر بود. او مي گويد: «واترگيت دوره اي نبود كه اعتماد مردم به دولت در پايين ترين حد خود باشد و آن سال، سالي نبود كه بيشترين تعداد مردم اعتقاد داشته باشند كه مقامات كشورشان اشتباه عمل كرده اند.» درست است كه تنها ۳۵ درصد از آمريكايي ها در سال ۱۹۷۴ گفتند كه به نظرشان دولت «در بيشتر اوقات يا تقريباً هميشه» مي تواند قابل اعتماد باشد، اما شكستن اعتماد نسبت به دولت از ۱۰ سال پيشتر آغاز شده بود.
سمپلز مي گويد: «اعتماد مردم از سال ۱۹۶۴ شروع به كاهش كرد و تا سال ۱۹۸۰ ادامه پيدا كرد. رسوايي
واتر گيت تاثير بسزايي داشت، اما خود بخشي از داستاني بود كه شروع آن به يك دهه قبل مي رسيد.» او اضافه مي كند سال ۱۹۹۴ ، ۲۰ سال پس از واترگيت بود كه ميزان اعتماد آمريكايي ها به سياستمدارانشان به پايين ترين حد خود يعني حدود ۲۰ درصد رسيد و پس از آن دوباره اين درصد افزايش يافت. او در عين حال اذعان مي كند كه شاخصه هاي ديگري نيز هست كه نشان مي دهد مردم آمريكا تقريباً در زمان رسوايي واترگيت سياست را تا حد زيادي كنار گذاشتند.
در صد واجدين شرايطي كه در انتخابات شركت كردند از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۳ شاهد افت چشمگيري بود. سمپلز مي گويد مسئله اي كه واترگيت باعث به وجود آمدن آن شد اين بود: تغيير موضع فرهنگي نخبگان دخيل در سياست. او مي افزايد: «پيش از قضيه واترگيت رئيس جمهور اعتباري ويژه و تقريباً بي چون و چرا داشت. به عنوان مثال در سال ۱۹۶۵ كسي در محافل عمومي ميزان صداقت رئيس جمهور را مورد سؤال قرار نمي داد.»سمپلز مي گويد: «واترگيت اين اعتبار را در هم شكست.» و خاطرنشان مي كند كه جنگ ويتنام نيز در اين مسئله بي تاثير نبود.
ضربه بزرگ
«جوزف كاليفانو»، وكيل و يكي از اعضاي با نفوذ و قديمي حزب دموكرات كه در زمان رسوايي واترگيت وكالت روزنامه واشنگتن پست را به عهده داشت نيز با اين موضوع كه اين مسئله باعث تغيير درك عموم از سياست شد، موافق است. او مي گويد: «واترگيت تاثير شگرفي در نحوه برخورد و رويارويي رسانه ها با اظهارات و تصميمات مقامات دولتي داشت.»
او به عنوان نمونه به واكنش رسانه هاي عمومي نسبت به هشدارهاي امنيتي اخير «جورج بوش»، رئيس جمهور آمريكا، درباره احتمال وقوع عمليات تروريستي اشاره مي كند. تحقيقات رسانه ها به روشن شدن اين موضوع كمك كرد كه اين هشدار ها بر پايه اطلاعاتي كه چند سال از عمرشان مي گذرد، داده شده است. او مي گويد: «اين نوع شك و بدبيني در آمريكا نسبت به
رئيس جمهور تا قبل از رسوايي واترگيت غير قابل تصور بود.»