نويسندگان و ناشراني كه به معرفي كتاب خود در ستون خواندني ها تمايل دارند مي توانند يك نسخه از اثر خود را به نشاني خيابان آفريقا، بلوار گلشهر، مركز خريد آي تك، طبقه چهارم،بخش داستان ارسال كنند.
داستان نويسي روز جهان
روزي روزگاري ديروز
برگزيده داستان هاي مجله نيويوركر
جان آپرايك، شرمن آلكسي، جورج ساندرز، حنيف قريشي و...
ترجمه: ليلا نصيري ها
ناشر: مرواريد
مجله نيويوركر يكي از نشريات تاثيرگذار جهان به شمار مي رود كه بسياري از داستان نويسان بزرگ قرن بيستم بخشي از آثارشان را در اين مجله به چاپ رسانده اند. ليلا نصيري ها مترجم كتاب روزي، روزگاري ديروز تلاش كرده تا با گردآوري و ترجمه تعدادي از داستان هاي مهم و مطرح سال هاي اخير اين مجله، جريان داستان نويسي روز جهان را به خوانندگان فارسي زبان معرفي كند.
مترجم در مقدمه كتاب پيرامون قصه هاي اين مجموعه مي نويسد:
«انجمن سردبيران مجلات آمريكا، از سال ۱۹۶۶ با همكاري دانشكده روزنامه نگاري دانشگاه كلمبيا هر سال به بهترين آثار چاپ شده در مجلات آمريكايي و در حوزه هاي مختلف جوايزي اهدا مي كند و سال ها است كه مجله نيويوركر در حوزه هاي مختلف داستان، نقد ادبي، نقد سينمايي، گزارش هاي تحليلي و... در اين جوايز حضور پررنگي دارد. در سال ۲۰۰۰ نيز مجله نيويوركر از طرف اين انجمن به عنوان برنده بخش داستان انتخاب شد. اين جايزه به پاس انتشار داستان هاي استثنايي به اين مجله اهدا شد. شش داستان سومين و آخرين قاره نوشته جومپا لاهيري، ناكامي هاي يك آرايشگر نوشته جورج ساندرز، سلطه نوشته رابرت استون، بازيگر آماده مي شود نوشته دانلد آنتريم، قلچماق ترين سرخ پوست دنيا نوشته شرمن آلكسي و خرسي كه از پشت كوه آمد نوشته آليس مونرو به مرحله نهايي اين مسابقات راه يافتند كه از ميان آنها سه قصه اول جايزه نهايي اين انجمن را به خود اختصاص دادند.»
جنبه ديگري از نابغه
بيست و سه قصه
نوشته لئون تولستوي
ترجمه: همايون صنعتي زاده
ناشر: قطره
تولستوي، داستان نويس بزرگ قرن نوزدهم، گذشته از آن كه خالق رمان هاي ارزشمندي همچون جنگ و صلح و آناكارنينا است؛ داستان هاي كوتاهي هم در كارنامه خود دارد كه بخش ديگري از وسعت انديشه و نبوغ اين نويسنده را به خوانندگان جهاني آثارش نشان مي دهد. كتاب بيست وسه قصه هم بر همين اساس به فارسي ترجمه شده كه از قرار معلوم در ادوار گذشته اين داستان ها توجه متفكران بزرگي همچون ويتگنشتاين را برانگيخته است.
در بخشي از داستان زنداني قفقاز مي خوانيم:
«حال زندگي برايشان واقعاً دشوار شده بود. كندو زنجير آنان را هيچگاه باز نمي كردند و اجازه هواخوري نداشتند. مثل سگ جلويشان خمير مي انداختند. آب خوردن را در قوطي برايشان پايين مي فرستادند.
گودال تنگ و مرطوب بود. بوي گند وحشتناكي داشت. كوستلين سخت بيمار شد. بدنش ورم كرد. همه جايش درد مي كرد. يا ناله مي كرد يا خواب بود. ژيلين نيز روحيه اش را باخته بود. روزنه اميدي نمي ديد و راهي براي فرار به ذهنش نمي رسيد. سعي كرد نقبي بكند. اما خاك نقب را نمي دانست كجا بريزد. صاحب دير، به مرگ تهديدش كرد. يك روز كف گودال نااميد نشسته بود ناگهان كلوچه اي افتاد روي زانويش. بعد يكي ديگر و آنگاه باراني از آلبالو. بالا را نگاه كرد. دنيا بود. دنيا نگاهش كرد. خنديد و دويد رفت. ژيلين انديشيد شايد دنيا كمكم كند.»
فرزانه رمان نويس
چركنويس
نوشته: بهمن فرزانه
ناشر: ققنوس
نام بهمن فرزانه را با ترجمه هايي مي شناسيم كه از نويسندگان بزرگ آمريكاي لاتين و اروپا انجام داده است. درواقع نمي شود از بهمن فرزانه نام برد و به ترجمه اش از رمان صدسال تنهايي اشاره اي كرد. اما او اين بار در كتاب چركنويس دست به نگارش يك رمان زده است. رماني كه گويا وقايعش از تهران قديم آغاز مي شود و به روزگار ما مي رسد.