مربيان ايراني در شرايط تازه
به من يك قلب بدهيد
|
|
مربيان فوتبال بايد دو قلب داشته باشند. قلبي براي بردن و قلبي براي باختن. قلبي براي پذيرفتن و قلبي براي بخشيدن. قلبي براي عشق و قلبي براي مرگ. با يك قلب نمي توان روي نيمكت نشست. هر آن ممكن است تمام روياها و انديشه ها به ضرب يك ضربه سر يا يك شوت سركش يا بغل پاي آرام يا يك اشتباه ناشيانه دود شود و به هوا برود. آن جاست كه مرد اول نيمكت تيمي كه دروازه اش سوت و كور شده دچار وضعيتي مي شود كه توصيفش غيرممكن است.
همه تصاويري كه در ذهن خود از به ثمر نشستن گل داريم معطوف به نيمكت تيم خوشحال است. تيمي كه برده است و همه آن جماعت خوشحال مشغول پريدن به سر و كول هم. كمي آن طرف تر مربيان تيم مغلوب در دو حالت بيشتر نيستند؛ يا ساكت و مغموم به گوشه اي خيره شده اند و دارند صداي قلبشان را مي شنوند يا آن كه به زمين و زمان و هر چيزي كه دم دستشان است بد و بيراه مي گويند. آنها مغلوب قلب خود شده اند. چرا كه قلبشان براي اين ساعت چاره اي جز تپيدن ندارد و آنها مثل آدم ديگر قلب ديگري ندارند.
فوتبال در ايران چون ديگر كشورهاي جهان در كنار هم ره آوردهاي خوب و بدش شغلي به وجود آورده كه به آن مي گويند: مربي فوتبال. اين شغل در فوتبال ايران حاصل جمع اضداد است. چرا كه وقتي هر چيز دوران گذار خود را طي مي كند نمي توان از متصديان و مسئولان و سرمايه گذاران تيم ما خواست به خاطر قلب مربيان جور ديگري به آنها نگاه كنند. آنها مجبورند زير فشار
كمر شكن هواداران، مديران رده بالاتر و ديگر عوامل محسوس و نامحسوس براي تيمي كه نتيجه نمي گيرد راهي پيدا كنند و اولين راه تعويض مربي است. حتي اگر آن مربي، تيم را در فصل پيش قهرمان كرده باشد. حتي اگر او پديده فصل پيش باشد. حتي اگر سنت شكن و نوآور باشد و حتي اگر مجيد جلالي باشد.
پاس پس از هشت بازي فقط دو بار برده و اين براي تيمي كه قرار است نماينده اول فوتبال ايران در آسيا باشد يعني فاجعه. جلالي مي گويد كه همه كار كرده، تيم را خوب بسته و حتي مثل هميشه با دليل و برهان و آمار ثابت مي كند كه تيم خوب بازي مي كند. ولي آيا كسي به خاطر خوب بازي كردن مي تواند نتايج اسف بار را فراموش كند. باخت هاي پاس به اين دليل مورد توجه قرار گرفته كه جلالي سال گذشته با درايت و دانش توانست همه مربيان سنت گراي فوتبال ايران را متوجه اهميت غيرقابل انكار دانش روز در فوتبال كند. او حرفش را نه پاي صفحه كليد كامپيوتر دفتر كارش كه در زمين چمن شهيد دستگردي اثبات كرد. حمايت همه جانبه كارشناسان فوتبال و خبرنگاران جوان كه به فوتبال مدرن تر نگاه مي كردند مجيد جلالي را به نماد تجدد در فوتبال
غير علمي ايران تبديل كرد به طوري كه در فصل سوم ليگ حرفه اي به جاي بازيكنان گل زن او شد ستاره اول مسابقات. اما ماجراي اين فصل، داستان ديگري است. در حالي كه مرتضي محصص به عنوان يك تئوريسين از نيمكت پاس بلند شد تا استعفا بدهد مجيد جلالي اميدوار است كه شرايط پاس بهتر شود، آنها محتاج پيروزي هستند حتي اگر يك بر هيچ باشند تا از گرداب ته جدول رها شوند.
پيكان اما در انتهاي جدول داستان ديگري داشت. همايون شاهرخي مربي فهيم و محترم و
با سابقه اين تيم كه مديرفني تيم هاي ملي نيز هست زير فشار مطبوعات و منتقدان از تيم پيكان كناره گيري كرد تا محمد مايلي كهن كه خود او نيز نشانه تمام عياري از سرنوشت بد مربيان در ايران است جانشين او شود. مشكل پيكان گل نزدن بود و تيمي كه گل نزند بالاخره گل مي خورد. خارج شدن شاهرخي از تيم پيكان اولين ناقوس بي رحمي در ليگ چهارم بود. به طوري كه چند هفته بعد ناصر ابراهيمي مربي معروف سال هاي قبل پرسپوليس از تيم شموشك نوشهر جدا شد تا در هر چهار هفته ليگ يك مربي از كار بركنار شود و حالا پس از هشت هفته خشونت، فوتبال حرفه اي چهره بي رحم خود را به نيمكت ها بهتر نشان مي دهد.
اين وضعيت آنچنان عادي شد كه به محض باخت هر تيم خبرنگاران و گزارشگران فوتبال مي دوند پشت در اتاق مديران تا بدانند آيا هفته بعد باز مربي بدشانس روي نيمكت تيم خواهد نشست يا نه؟
تيم هاي بزرگ به خاطر هواداران بيشتر قبل از هر چيز بايد گوش به زنگ سكوها باشند. جايي كه هواداران متعصب به يكباره فرياد مي زنند «تيمتو بردار و برو» آنها در يك عصبيت آني فراموش مي كنند آن چهره مچاله شده و آن اندام تحريك شده از آن مردي است كه مانند همه انسان ها يك قلب بيشتر ندارد. او ممكن است فقط كمي بدشانس باشد. در بازي عشق و مرگ شانس نقش مهمي بازي مي كند به اندازه نقش اول.
عكس ها :محمد رضا شاهرخي نژاد
|