يادكرد نسيان هاي تاريخي ما
مسعود ميري
* آنچه ماندگاري جنگ ها و رشادت هاي ملت ها را در فرهنگ ايراني تضمين مي كند ساحت دفاع از حريم انساني و وضوح پرتوهاي ظلم ستيزي و آزادي بخش آن است
* وقتي جنگ با روح پهلواني و خصيصه قربان و فدا شدن در راه درست و معبود هم جهت مي شود، جنگ نوعي جدال آدمي با آدمي محسوب نمي شود بلكه مبدل به عرصه مبارزه افسران خير و نيكي با لشكران شر و زشتي مي شود
|
|
سنت پهلواني و رزم آوري در ميان ايرانيان كهن و ديرمان است. فرهنگ پايوري همچون گوهري سخته و دروني در ساحت رفتار مردمان ميهن ما در صعب ترين روزگار گشاينده گره هاي اين سرزمين شده است و وهن فرومايه گي را از سيماي ايرانيان زدوده است. با اين همه آن چه همواره موجب تلخكامي مردمان ما گرديده روايتي است كه از پايمردي هاي رزم آوران قلمي شده است. به زبان ديگر ايرانيان در كشاكش جنگ و رزم همچون گردان دلير تيغ آخته بر تن خصم فرود آورده اند و دشمنان اهريمن خود را از خشم اهورايي خود بي بهره نگذارده اند ليك در روايت اين رزم آوري ها و پهلواني ها خامه به كاهلي پرداخته اند. تاريخ سرگذشت ايرانيان لبالب از حكايت هايي است كه در رسم نگارش تاريخ پهلواني مردمان كاهل و ناكارآمد به نظر مي آيد. اين حكايت راز و رمزي را در خود نهفته دارد. آيا نگارندگان رويدادهاي تاريخي جنگ ها را به تمام و كمال به رشته تحرير درنياورده اند؟ آيا اين رخدادها از اهميت والا و بالايي بهره مند نبوده است؟ آيا واقعه جنگ در چشم و نظر مردم كژ بوده و راستين به شمار نمي آمده است؟ همه اين پرسش ها مي تواند درست بنمايد در حالي كه تكيه بر هر يك از اين پرسش ها به تنهايي به شب اندر شدن و فيل را شناختن است كه به جز جزيي نگري حاصلي نخواهد داشت. ارمغان كلي نگري و التفات جامع الاطراف به موضوع مي تواند بهره اي مبارك هديه كند.
بر اين كه ايرانيان هماره صلح جو و آرامش طلب بوده اند ترديدي نيست. در عين حال كه هر ملتي براي ماندگاري خود گريزي ندارد تا از ممالك خود حراست كند. در گذشته نه چندان دور، همين قرون نزديك، ملت ها براي به دست آوردن سرزمين، آب، چراگاه و وسعت كشور به همسايگان حمله ور مي شده اند. به تاراج ثروت و دارايي آنان دست مي زدند و املاك و چراگاه هاي قبايل و ممالك ديگر را متصرف مي شده اند. حقانيت چنين تجاوزهاي بي رحمانه تنها به ادامه حيات و بقاي قوم و قبيله محدود مي شد. در گذشته دور نيز خشن ترين و زورآورترين اقوام تنها بقاي خويش را در ورود و مداخله در حريم سرزمين ديگران مي ديده اند. خاطره «قومي كه با شمشير زيستند و مردند» چنان كه دان ناردو در كتاب خود ذيل عنوان «امپراتوري آشور» يكي از ستمكارترين اقوام را به وصف مي نشيند. امپراتوري آشور كه بر آمدن و بر افتادن ملت و فرمانروايان آن از ۵۵۰ قبل از ميلاد مسيح تا ۶۱۰ بعد از ميلاد دامنه تاريخي يافته است، جاه طلباني خون ريز و وحشت آفرين بوده اند. جنگ در نگاه آنان فرهنگ و در رفتار آنان كرده معروف به حساب مي آمده و نام آشور به گفته دان ناردو «زماني كه در دل ميليون ها نفر وحشت» مي افكنده است.
ناحوم، پيامبر عبراني درباره نينوا مي نويسد: «واي بر اين شهر خونبار، كه انباشته از فريب است و يغما و اشياي نبي نيز بازگو مي كند: هان شنيده اي كه پادشاهان آشور بر سر تمام سرزمين ها چه آورده اند و آنها را به كلي ويران ساخته اند... خداي من! به راستي كه پادشاه آشور تمام اقوام و سرزمين شان را از ميان برده اند و خدايان شان را به آتش افكنده اند.» (۱)
و مغولان نيز نامي است ديگر كه رعشه بر پيكر آدمي مي اندازد و از ۱۱۶۷ ميلادي تا ۱۳۶۸ ميلادي تاريخ خونبار و تلخ آيين را وضوح مي بخشد. قومي كه از هويت جمعي تهي و از خصايص انساني فارغ بودند. عطا ملك جويني در تاريخ جهانگشاه صحنه ويراني و هدم پايتخت دانش و فرهنگ يعني شهر بخارا را اين گونه مويه مي كند: «خانان و قواد و اعيان كه اعيان زمان و افراد سلطان بودند و از عزت پاي بر سر فلك مي نهادند، دستگير مذلت گشتند و در درياي فنا غرق شدند... از قنقليان [توده مردم] از مردينه به بالاي تازيانه زنده نگذاشتند و زيادت از سي هزار آدمي در شمار آمد كه كشته بودند و صغار اولاد و اولاد كبار و زنان چون سرو آزاد آن قوم برده كردند... يكي از بخارا پس از واقعه گريخته بود و به خراسان آمده. حال بخارا از او پرسيدند گفت: آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند. جماعت زيركان كه اين تقرير شنيدند اتفاق كردند كه در پارسي از اين موجزتر سخن نتواند بود.» (۲)
از اين حكايت ها، شرق و غرب عالم خاكي بسيار به چشم سرديده است و از آن عبور كرده است. اگر به گمان ابن خلدون تاريخ عبرت است، عبرت مبناي بصيرت است و در ژرف ساختن چشم دل سهمي بسزا دارد. همه اين فيروزبختي هاي كوتاه دامن و نسل كشي ها و خاك به توبره كشيدن ها اما هرگز به عنوان خاطره بزرگ انساني كه در آن بتوان عظمتي يافت تا هراسي همسنگ ترس هاي دوست داشتني براي ملت ها و جوامع انساني پديد آورد، ياد نشد و اكنون تاريخ مهرنسيان بر اوراق اين رخدادها مي نشاند و روح جمعي سعي بر فراموش كردن آن دارد. در برابر چنين وقايعي فرهنگ هاي آييني و ملي برخي از خاطرات خود را چنان برجسته مي كند كه هرگز تاريخ تاب از ياد بردن را نمي آورد. از اين وقايع بزرگ جنگ هاي پيامبران با پادشاهان و دليران مردم دوست با دشمنان ملت ها شنيدني و خواندني است. ملت ما جدال هاي يك پهلوان ايراني به نام رستم را چنان برجسته مي سازد كه از لابه لاي روايت هاي بي شماري كه در ذهن و زبان مردم ايران پنهان بوده، فردوسي طوسي روايت هاي منظوم نغزي را باز مي خواند و حكايت دشوار پهلواني و رادمردي را با اساطير باز نمايان مي گرداند و از اين برتر جدال هفتاد و دو انسان تنها در برابر سپاهي مسلح مبدل به تابلوي جاودانه مظلوميت بشر موحد در برابر شرك ستم كش مي شود. شهادت آقا امام حسين(ع)، و فرزندان و خويشان و يارانش، به يغما رفتن كاروان و به اسارت رفتن كاروانيان اكنون سرچشمه بسياري از حكايت ها و قرائت هاي نماديني است كه در هر صورت تقريري خود وجهي از جنگاوري و رشادت انساني را بازتاب مي دهد. مي خواهم بگويم آن چه ماندگاري جنگ ها و رشادت هاي ملت ها را در فرهنگ ايراني تضمين مي كند ساحت دفاع از حريم انساني و وضوح پرتوهاي ظلم ستيزي و آزادي بخشي آن است. اما ايرانيان براي حفظ ميراث ها و ثمره هاي جهاد و جدال با دشمنان خود هرگز تعجيل نكرده اند. فرهنگ ايراني براي دوام صحنه هاي بديع مبارزه هرگز به روايت عيني و ساده رخدادها اكتفا نكرده است. به ديگر سخن او روايت ساده رخدادها را يكي از مهم ترين دلايل فراموشي رشادت ها ديده و از اين رو به قرائت هاي تاريخي اعتماد نورزيده است. روح جمعي ايرانيان مسلمان با بازخواني نمادين خود از رخدادها به جرح و تعديل صحنه ها پرداخته و از وقوع «خاطره محوري» احتراز جسته است. در فرآيند نمادين سازي رخدادها وقايع وجه معنايي خود را جست وجو مي كنند. ايمان مذهبي موجب آن مي گردد كه پيروزي و شكست در گستره تحليل و توصيف به عوامل نامشهود خود مستند گردند. «نماد» خصلت ويژه اي دارد. صورت واقعه را از متن واقعيت برمي كند و فرا پيش مي برد تا به عرصه اي موجز و يا حشو مليح اوج گيرد.
نماد واقعه را براي تجميع صورت هاي هم سنخ در دايره وسيع اسطوره آماده مي سازد. نمادها از جنس واقعه نيستند اما از بطن واقعه سر مي كشند و اوج مي گيرند. واقعه هنگامي با مضامين معنايي و استعلايي هم پيوندي پيدا مي كند قابليت ويژه خود را براي نماد شدن عريان مي نمايد. وقتي جنگ با روح پهلواني و خصيصه قربان و فدا شدن در راه دوست و معبود هم جهت مي شود، جنگ نوعي جدال آدمي با آدمي محسوب نمي گردد بلكه مبدل عرصه مبارزه افسران خير و نيكي و اعتلاء با لشكريان شر و زشتي و قهقرا مي شود. از اين رو هر اردوگاهي صورت هاي باطني و سيرت هاي اخلاقي ويژه خود را پديدار مي كند. هر سويه اين اردوگاه فضاهاي اثيري فراتاريخي روح بشر را به تصوير مي كشد. روح ايراني معنويت گرا و مذهبي از تقليل رخدادها به خاطره ها به سختي رويگردان است. روايت تاريخي را نمي پسندد و از تاريخ قرائتي اساطيري و نمادين را طلب مي كند. به بيان ديگر اردوگاه هاي خير و شر در هر جنگ و جدال و واقعه تاريخي، نخست خصيصه هاي نمادين دو اردوگاه را محك مي زند و رخدادهايي را كه با اين خصيصه ها هم ساخت و هم بافت هستند برجسته مي كند. اسطوره چنان كه به گمان برخي بعيد از واقعيت باشد نيست. اسطوره جهان نگري مجموعه اي از وقايع تاريخي است كه در يك فصل مشترك گردهم مي آيند. از اين رو به گمان من نسيان هاي تاريخي ما بسيار هوشمندانه و دقيق بوده است. ملت ما بيهوده بر تاراج مغولان مهر خموشي نزده است بلكه با اين رويكرد خود اردوگاه شر را به محاق فراموشي سوق داده است. همه اين گفته ها در برابر پرسشي نوشته شده است كه مي پرسد چرا قرائت هاي تاريخي و روايي رويداد جنگ ايران و عراق چندان جذاب و دلپذير به نظر نمي آيد تا مخاطبان انبوه را به سوي خود دعوت نمايد. به نظر من آن چه كه آرام و بطئي در حال رخ دادن است شكل گيري نمادين دفاع مردم ما از آن رخداد تاريخي است. روح ايراني روح پهلواني و آييني است.
كوشايي اين روح بلند در جست وجوي نمادهايي است تا اسطوره دفاع را در هويت فراتاريخي آن اوج بخشد. به گمان راقم اين سطور رويكرد اديبانه و پديد آيي ادبيت در بيان اين رخداد، پاره هاي اين پازل را در جلوه هاي مبدعانه نمادها و اسطوره گرداني صحنه هدايت خواهد كرد. از روح جمعي ايرانيان توقع اعتنا كردن و اكتفا كردن به خاطره ها و روايت هاي صرفاً واقعي را نبايد داشت. اين روح عجيب اعتقاد دارد كه حقيقت همواره برتر از واقعيت است و واقعيت سايه حقيقت به شمار مي رود. در اين عرصه پژوهشي كامل و ميداني را پيشنهاد مي كنم.
پي نوشت ها:
۱- ر ج ك به: امپراتوري آشور، دان ناردو، ترجمه مهدي حقيقت خواه، تهران ققنوس، ۱۳۸۱ مقدمه
۲- ر ج ك به: امپراتوري مغول، مري هال، ترجمه نادر ميرسعيدي، تهران ققنوس ،۱۳۸۰ صفحه ۷۲
|