آسيب شناسي اجتماعي يا فرهنگي؟
ابراهيم اصلاني
طرح: علي مريخي
|
|
«نشرياتي كه به موضوع آسيب هاي اجتماعي به ويژه اعتياد بپردازند از حمايت هاي ويژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي برخوردار مي شوند» . اين خبري بود كه از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در همه رسانه ها اعلام شد. در متن خبر توضيح داده شده بود كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي درصدد است با مشاركت و همراهي نشريات در جهت پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي و آگاهي بخشي به جامعه به طور گسترده اقدام كند. نماينده وزير ارشاد در ستاد مبارزه با مواد مخدر از انديشمندان و اساتيد دانشگاه خواست تا با ارايه مقالات، زمينه مشاركت نهادهاي مردمي، هيأت هاي مذهبي و NGO ها را در اين عرصه تقويت كرده و مشوق آنها باشند.
اگرچه هر قدمي براي حل مشكلات پسنديده است اما آيا اين كافي است؟ آيا به فرض استقبال از چنين فراخواني، معضلي از معضلات، به صورت اساسي حل خواهد شد؟ آيا معضلي مانند اعتياد و يا هر مشكل ديگر، مسأله اي مجزا و منفرد است كه با تمركز برآن قابل ريشه كني باشد؟
نويسنده مقاله حاضر، نگاهي ديگر به معضلات اجتماعي دارد .به اعتقاد وي، بسياري از آسيب هاي اجتماعي، پيامدهاي طبيعي ناديده گرفتن آسيب هاي فرهنگي هستند.
***
درباره چگونگي شكل گيري رفتارهاي انسان تحليل ها و نظريه هاي متعدد و متنوعي وجود دارد. يكي از مباحث جالب در اين باره، نحوه و ميزان تأثير اجتماع بر روي رفتارهاي فردي است. در مقابل بسياري از مردم شناسان، جامعه شناسان و روان شناسان كه دانش تخصصي خود را به كار برده اند تا ثابت كنند كه انسان آزاد، هدفدار و مسئول است، به رويكردهايي مانند رفتارگرايي به شدت اعتقاد دارند كه انسان محصول اجتماع است (اسكيتر، ترجمه سيف، ۱۳۷۰). فارغ از اين نگرش هاي حداقلي و حداكثري، به طور عام به روي اين نكته كه رفتار انسان بايد در ميدان اجتماعي مورد تحليل قرار بگيرد اتفاق نظر وجود دارد. با هر ديدگاهي كه به شخصيت انسان بنگريم نمي توانيم تأثير محيط را بر شكل گيري رفتار او ناديده بگيريم. به همين دليل در مباحث مربوط به شخصيت انسان، رشد اجتماعي موضوعي مهم به حساب مي آيد.
زندگي اجتماعي همان گونه كه آثار مثبتي بر رشد شخصيت او دارد، تبعات منفي هم برجاي مي گذارد. به اين ترتيب، متخصصان حوزه هاي مرتبط با مطالعات اجتماعي، علاوه بر تحليل و تبيين روند بهنجار رشد اجتماعي، به اختلالات و آسيب ها نيز توجه مي كنند. اما هميشه تحليل هاي اجتماعي، براي توضيح پديده هاي اجتماعي كافي نيست و اين پديده ها بايد از افقي وسيع تر، نگريسته شوند. آن افق وسيع، «فرهنگ» است. هر چند نمي توان بين نهادهاي اجتماعي و نهادهاي فرهنگي تفاوت اساسي قائل شد ولي تمايزهايي بين فرهنگ و جامعه وجود دارد از جمله: ۱- هر فرهنگي در جامعه به وجود مي آيد و شكل مي گيرد ولي هر جامعه اي (مانند جامعه حيوانات) الزاماً داراي فرهنگ نمي باشد. ۲- تجربه حيوانات با افراد آن جامعه مي ميرد و به نسل بعد منتقل نمي شود در صورتي كه تجارب انسان به انسان هاي بعد رسيده و مي رسد. ۳- بعضي از خصوصيات اجتماعي مانند همكاري، نظم و حفظ سلسله مراتب كه در بعضي حيوانات ديده مي شود غريزي است. به طور خلاصه، فرهنگ خاص انسان است و در جوامع حيوانات يافت نمي شود (روح الاميني، ۱۳۸۲).
هر نظام اجتماعي، آسيب هاي خاص خود را دارد. چه بسا رفتاري كه در يك جامعه بهنجار است در جامعه ديگر آسيب تلقي مي شود. در يك جامعه، در زمان هاي متفاوت نيز آسيب ها تغيير مي كنند. البته مواردي هستند كه در همه جوامع انساني و در همه زمان ها آسيب محسوب مي شوند.
ما و آسيب هاي مان
تنوع و فراواني مشكلات و معضلاتي كه در جامعه ما وجود دارد حساسيت و توجه گروه هاي مختلف مانند سياستمداران، متوليان امور فرهنگي، مسئولين امور امنيتي و انتظامي، خانواده ها، اساتيد و پژوهشگران دانشگاهي و ساير صاحب نظران را جلب كرده است. در ساليان اخير، بارها و بارها از اين معضلات سخن گفته شده و انواع طرح هاي گوناگون به مرحله اجرا درآمده اند. اما واقعيت اين است كه هيچ كدام از اقدامات تأثيرگذاري لازم را نداشته اند. متأسفانه اين رسم ديرين جامعه ماست، تا زماني كه مشكلي به صورت حاد درنيامده به آن توجهي جدي نمي كنيم. ما تا زماني كه به صورتي جدي تهديد نشويم به خطر و عواقب آن توجه نمي كنيم و به همين دليل هميشه در مقابل عمل انجام گرفته قرار مي گيريم. معضلاتي مانند اعتياد، ايدز، انحرافات جنسي، قتل و تجاوز، در لايه هاي پنهان جامعه ما شروع مي شوند و پيش مي روند تا جايي كه متوجه مي شويم شرايط در وضعيت حادي قرار دارد و بايد چاره انديشي كرد.
به نظر مي آيد دليل عمده عقيم ماندن مباحث نظري و ناكارآمدي طرح هاي عملي در تحليل، شناسايي و درمان آسيب ها، با افق ديد ما ارتباط دارد. ما معضلات فعلي را از زاويه آسيب شناسي اجتماعي مي نگريم اما آنچه در كشور و جامعه ما به وجود آمده عمدتاً معلول تعلل ها و سهل انگاري هاي فرهنگي است. ما بيش از آن كه با آسيب هاي اجتماعي مواجه باشيم، در واقع درگير آسيب هاي فرهنگي هستيم. آسيب هاي اجتماعي ما، پيامدهاي طبيعي ناديده گرفتن آسيب هاي فرهنگي هستند. سياست هاي فرهنگي ما بر مبناي انكار، پنهان كاري، عدم شفاف سازي، بي برنامگي و گاه كج انديشي شكل گرفته اند و بنابر اين تهديد جدي جامعه ما، تهديد هويتي و فرهنگي است. نمي شود به سادگي تحليل كرد كه اعتياد محصول فقر، شرايط نابسان خانوادگي، دوستان ناباب و ضعف هاي شخصيتي است. اگرچه اين عوامل در اعتياد مؤثرند ولي در جامعه اي مانند ما، به تحليل هايي فراتر از اين بسترهاي اجتماعي نياز داريم. روي آوردن جوانان به اعتيادهاي مدل جديد مانند اكستازي، بي ارتباط با بحران هويتي و به تعبيري آشفتگي هويتي نيست.
بنابر اين اگر نظام اجتماعي ما قصدي جدي براي پرداختن به آسيب ها را دارد بايد افق نگرش خود را تغيير دهد. نظام اجتماعي ايران امروز بيش از هر زمان ديگري، نياز به شناخت، بازيابي و بازآفريني فرهنگي، و قبل از هر چيز، نياز به آسيب شناسي فرهنگي دارد.
كدام يك
به اين ترتيب، سؤال اصلي اين است كه كدام يك مهم تر است: آسيب شناسي اجتماعي يا آسيب شناسي فرهنگي؟ بياييد با ديدي مقايسه اي به اين سؤال جواب دهيم:
۱- آسيب شناسي اجتماعي بر روي موضوع ها و افراد و گروه هاي محدودي متمركز مي شود در حالي كه آسيب شناسي فرهنگي با اكثريت قريب به اتفاق جامعه سروكار دارد. يك نكته بسيار مهم آن است كه وقتي يك آسيب اجتماعي به حدي گسترش يافت كه طيف هاي زيادي را درگير ساخت در واقع از آن به بعد وارد حيطه آسيب شناسي فرهنگي شده ايم. دليل اصلي تعميم و شيوع يك آسيب اجتماعي، ضعف در عملكردهاي فرهنگي است. نمونه اين مورد را در تخلفات راهنمايي و رانندگي مي توان مشاهده كرد. مردم فقط به زور جريمه و پليس مقررات را رعايت مي كنند و در شرايط ديگر، به صورت عام، از قانوني كه با آن آشنايند مي گريزند. بنابر اين، مسأله فقط تخلف از قوانين و مقررات نيست بلكه معضل اصلي «پديده قانون گريزي» است. قانون گريزي فقط به راهنمايي و رانندگي محدود نمي شود و در موقعيت هاي فراوان ديگر نيز تكرار مي شود. اگر به موضوع تخلفات راهنمايي و رانندگي از زاويه آسيب شناسي اجتماعي بنگريم به دنبال آن خواهيم بود كه چگونه مي توان با افزايش جريمه ها، وضع قوانين سخت گيرانه، كنترل شديدتر و غيره، از اين تخلفات جلوگيري كرد. اما اگر به همين موضوع از زاويه آسيب شناسي فرهنگي نگاه كنيم، آن گاه بايد بپرسيم: چرا مردم از قانون مي گريزند؟ زمينه هاي قانون گريزي چيست و با چه مسائل ديگري ارتباط دارد؟ با طرح چنين سؤال هايي، عاقلانه نخواهد بود كه نيروي انتظامي فقط به دنبال حل مشكل خود باشد، نظام اداري بخواهد با طرح هايي مانع رشوه خواري و پارتي شود، و يا نظام قضايي براي حفظ عدالت و سلامت قضايي، بخواهد فقط به اصلاحاتي دروني اكتفا كند.
اگر «قانون گريزي» را به عنوان يك آسيب فرهنگي بپذيريم در اين صورت نه فقط گروه هاي معدودي از جامعه، بلكه عموم مردم مخاطب نظام فرهنگي كشور خواهند بود. نگاه ريشه اي به مشكلات، يعني همين؛ يعني به جاي آن كه هركس به حوزه خود بنگرد، نظام فرهنگي كشور خود را موظف بداند تعاملي بين همه حوزه ها در مشكل يابي، تحليل و درمان آن ايجاد كند.
آسيب شناسي اجتماعي ضرورتي خاص و شامل گروه هاي محدود است اما آسيب شناسي فرهنگي ضرورتي عام و شامل همه يا اكثريت جامعه است.
۲- يك مشكل اساسي نظام هاي اجتماعي به شرايطي مربوط مي شود كه يك يا چند رفتار ناسالم به هنجار تبديل شود. در اين وضعيت نيز، بايد از آسيب شناسي فرهنگي براي تحليل شرايط استفاده كرد. تبديل شدن رفتارهاي ناسالم به هنجار، باعث تضاد فرهنگي مي شود، يعني اكثريت جامعه در مواردي، به گونه اي رفتار مي كنند كه مطابق هنجارهاي رسمي نيست. به عنوان مثالي ساده و براي اجتناب از مصاديق دردسرساز، مي توان به رفتار «جدي نبودن» اشاره كرد. جدي نبودن و جدي نگرفتن مسائل كوچك و بزرگ، وقتي به صورت هنجار در مي آيد، طبيعي است كه بسياري از طرح ها، برنامه ها و فعاليت ها به نتايج پيش بيني شده نمي رسند. در باره رفتارهاي ناسالم آشكارتر كه به صورت هنجار درآمده اند و بيشتر مورد توجه متوليان فرهنگي، امنيتي و انتظامي قرار مي گيرند از چنين تحليلي مي توان استفاده كرد.
۳- وقتي از آسيب شناسي اجتماعي سخن مي گوييم رفتارهاي خاص كه ويژه گروه هاي شخصي است مدنظر مي باشد. اما در آسيب شناسي فرهنگي مجموعه عملكرد نظام اجتماعي مطرح است. بنابر اين از ديد آسيب شناسي فرهنگي، در معضلي مانند اعتياد، اين ديگر معتاد و خانواده اش نيست كه مورد توجه قرار مي گيرد، بلكه نقش همه نهادهاي فرهنگي اعم از رسمي و غيررسمي تحليل مي شود. طبق رويه اي غيرعلمي در ايران، با تأكيد صرف بر آسيب شناسي اجتماعي، بسياري از نهادهاي فرهنگي، مسئوليت هاي ناشي از آسيب شناسي فرهنگي را از خود سلب مي كنند. علاوه بر اين، عادت هميشگي مجزا كار كردن باعث مي شود كه متوليان و تصميم گيرندگان سطوح مختلف، توجهي به آسيب شناسي فرهنگي نشان ندهند.
۴- اگر چه در آسيب شناسي اجتماعي هم نگرش تعاملي وجود دارد اما دامنه تحليل هاي تعاملي در آسيب شناسي فرهنگي بيشتر است. در پديده هايي مانند دختران خياباني، انحرافات جنسي و كجروي اخلاقي، به طور معمول، اگر نگرشي تعاملي هم وجود داشته باشد چند نهاد مسئول شمرده مي شوند و البته، هيچ نهادي هم به طور مشخص مسئوليت كامل را متوجه خود نمي داند. به اين ترتيب، وقتي طرح هاي اصلاحي نتيجه نمي دهند، هر بخشي به نوعي سعي مي كند مسئوليت خود را انكار نموده و يا كم رنگ نشان دهد و كاستي ها را متوجه ديگران سازد. اما با نگرش آسيب شناسي فرهنگي، نه مي توان مردم را متهم نشان داد و نه مي توان خود را كنار كشيد؛ بلكه كل نظام اجتماعي و جزء جزء نهادها مسئولند.
***
در آسيب شناسي اجتماعي از نوع ايراني آن، هم دامنه تحليل هاي تعاملي كوتاه است و هم تعامل ها شكننده است. در مورد يك معضل اجتماعي، ده ها و شايد صدها بار بحث مي شود، چندين و چند نوع طرح ارايه مي شود، اما هميشه به سر جاي اول باز مي گرديم. عجيب آن كه، هيچ گاه نظام اجتماعي از خود نمي پرسد، دليل اين آشفتگي و نابساماني چيست؟ چرا براي يك سوژه، نه يك بار، بلكه چند بار، كلي وقت و نيرو و هزينه صرف مي كنيم اما نه مشكل حل مي شود و نه كسي مسئوليتي را برعهده مي گيرد.
در معضلات اجتماعي ما آن قدر به آسيب و ابعاد آن مي پردازيم كه از اهميت برنامه ها و فعاليت هاي پيش بيني شده و ضرورت نگرش تعاملي غافل مي مانيم. چرا نظام اجتماعي ما به جاي نقد رفتارهايي كه نابهنجار تلقي مي شوند به نقد رفتارهاي فرهنگي خود نمي پردازد؟ معضلات و آسيب هاي اجتماعي خود به خود به وجود نمي آيند و يا به طور تمام عيار محصول تهاجم فرهنگي و عوامل بيروني نيستند. نگاهي به انواع سوژه هاي اجتماعي و نحوه مواجهه با اين سوژه ها، نشان دهنده چرخه اي تكراري و عقيم است؛ بنابر اين بايد بپذيريم كه نگرش و رفتارهاي فرهنگي ما دچار آسيب است و آسيب شناسي فرهنگي، ضرورتي بنيادي براي تحول و پيشرفت در همه ابعاد زندگي محسوب مي شود.
|