شصت و يكمين رويارويي قرمزها و آبي هاي پايتخت از منظر سلامت روان
فرار به سوي كدام پيروزي؟
دكتر محمد كياسالار
عكس: مجتبي جانبخش
|
|
|
|
عصر جمعه، بلافاصله بعد از اينكه سوت پايان بازي به صدا درآمد، دوربين هاي تلويزيوني شروع كردند به شكار صحنه ها و درست در همان دقايقي كه جايگاهِ قرمزها داشت زير پايكوبي تماشاگران مي لرزيد، روي سكوهاي آبي نشينِ استاديوم چهره هايي شكار شدند كه انگار غم دنيا توي دلشان خانه داشت؛ گريان، افسرده، مات و مبهوت. صبح همان روز نيز در يكي از برنامه هاي ورزشي تلويزيون، گفتگوي گزارشگر برنامه با نوجوانان و جواناني پخش شد كه از شهرستان هاي دور و نزديك به تهران آمده بودند تا بازي را توي استاديوم از نزديك ببينند؛ نوجوانان و جواناني كه خيلي هايشان مي گفتند براي تشويق تيم مورد علاقه شان دو سه روز پشت درهاي بسته استاديوم مانده اند. فكر مي كنيد آنها براي فراموشي برد و باخت تيم محبوب شان چقدر زمان مي خواهند؟
چندي پيش، يكي از مربيان مطرح و موفق مي گفت رمز موفقيتش اين است كه به بازيكنانش ياد داده شادي و اندوه ناشي از برد و باخت را حداكثر 24 ساعت با خود حمل كنند. تجربه اما نشان داده است كه جامعه ما، زماني به مراتب بيشتر از 24 ساعت نياز دارد تا از سرخوشي برد بيرون بيايد و سرخوردگي شكست را فراموش كند. اگر نقش رسانه ها را ناديده بگيريم، به نظر مي رسد هيجان فوتبال در ساده ترين شكل ممكن از كادر رهبري به بازيكنان تيم منتقل مي شود و از بازيكنان نيز به هواداران و تماشاگران.
شادي و غم، پاسخي است دروني كه بايد متناسب با محرك هاي بيروني ابراز شود و بخش عمده اي از اين فرآيند نيز قابل كنترل است. روانپزشكان و روانشناسان هميشه به هواداران تيم هاي ورزشي هشدار مي دهند كه هيجانات شان را كنترل كنند، وگرنه اين هيجانات افسارگسيخته مي تواند صدمات جسمي و روحي شديد و بعضا غيرقابل جبراني به بار آورد، كما اينكه داربي شصت ويكم نيز به گزارش اورژانس تهران 16 مصدوم داشت كه كار 5 نفرشان به بستري شدن كشيد.
براي مهار اين هيجانات، علاوه بر آموزش مكانيسم هاي فردي كنترل هيجاني، ساماندهي رفتار رسانه اي نيز ضروري است. اما عامل سومي هم هست كه معمولا كمتر مورد توجه قرار مي گيرد؛ كادر رهبري تيم هاي ورزشي. به نظر مي رسد اظهار نظرها و عكس العمل هاي كادر رهبري يك تيم نه تنها بايد كنترل شده و متناسب با بزرگي و كوچكي اتفاقات داخل زمين باشد، بلكه پيش تر و بيشتر از اين، مربيان وظيفه دارند مهارت هاي كنترل هيجاني را به اعضاي جوان تحت رهبري خود بياموزند.
اگر بپذيريم كه بازيكنان فوتبال را عمدتا طيف جوان تشكيل مي دهند، مي توانيم واكنش هاي هيجاني نامعقول آنها را تا اندازه اي موجه و قابل گذشت بدانيم اما از كادر رهبري تيم هاي ورزشي كه معمولا متشكل از آدم هاي جاافتاده و سرد و گرم چشيده است، انتظار مي رود هيجانات شان را به صورت كنترل شده و معقول بروز دهند. بخصوص كه چشم بازيكنان جوان داخل ميدان به عكس العمل هاي بزرگانشان در كنار زمين دوخته شده است و به شكل خودآگاه يا ناخودآگاه از رفتار آنان تاثير مي گيرد. سوال اصلي اين است كه اگر متوليان يك تيم به هر دليلي، قادر به كنترل معقول هيجاناتشان نيستند و طبيعتا از عهده آموزش كنترل هيجاني نيز برنمي آيند، آيا حضور يك روانشناس يا روانپزشك در كنار تيم هاي ورزشي يك بايد مهم و حرفه اي نيست؟
شليك به تماشاگران
۲۲ ژوئن 1996، جام ملت هاي اروپا؛ هلند دارد با فرانسه بازي مي كند. بازي به پنالتي مي كشد. فرانسوي ها مي برند. هلندي ها مي بازند و حذف مي شوند. بازي تمام مي شود اما بازي ديگري در حال شروع شدن است: سكته قلبي و سكته مغزي در هلند شايع مي شود! اين آمار را پزشكان هلندي به صراحت اعلام مي كنند و مي گويند درست در روز آن بازي لعنتي و حتي تا سه روز بعد از آن، تعداد سكته هاي قلبي و مغزي از تعداد اين سكته ها در روزهاي پيشين به مراتب بيشتر بوده است؛ و علت اين افزايش چه مي توانست باشد جز تماشاي پخش مستقيم يك مسابقه هيجان انگيز كه به حذف هلندي ها از جام ملت هاي اروپا ختم شد؟
محققان هلندي، ميزان مرگ و مير در روز آن بازي را با ميزان مرگ و مير روزانه طي پنج سال قبل و پنج سال بعد از آن بازي مقايسه كردند و به نتايج جالبي رسيدند. آنها دريافتند كه ميزان مرگ در اثر سكته هاي قلبي و مغزي در مردان، در همان روز، بسيار بيشتر از ميزان مرگ و مير به دليل سكته در روزهاي ديگر طي پنج سال قبل و پنج سال بعد از آن بازي بوده است. در واقع، به ميزان مرگ و مير روزانه مردان به دليل سكته هاي قلبي و مغزي، 14درصد اضافه شده بود؛ در حالي كه چنين افزايش قابل ملاحظه اي در جامعه زنان به چشم نمي خورد.
قصه اما، فقط قصه باختن و حذف شدن نيست. اصل قضيه، هيجان و استرس است؛ كما اينكه دو جوان 25 ساله و 27 ساله كره اي نيز كه در جام جهاني 2002 ، از پيروزي تيم ملي كشورشان بر تيم ملي ايتاليا شگفت زده شده بودند، به مرگ ناگهاني دچار شدند. دكتر جين لاندن، متخصص بيماري هاي قلبي عروقي كه در زمينه تاثير هيجانات ناشي از تماشاي مسابقات ورزشي بر بروز مشكلات قلبي تحقيقاتي داشته است، مي گويد: تحقيقات نشان مي دهد كه مسابقات سرنوشت ساز فوتبال به ويژه در مواردي كه يك تيم، متعاقب باختش از دور مسابقات حذف مي شود و خصوصا در مواردي كه كار به ضربات پنالتي مي كشد، با افزايش ميزان حملات قلبي و افزايش ميزان مرگ و مير همراه است. استرس ، سيگار، الكل، افراط در غذا خوردن و به ويژه افراط در خوردن غذاهاي چرب و شيرين، همگي از عوامل خطرساز بيماري هاي قلبي محسوب مي شوند و پزشكان بر اين نكته تاكيد مي كنند كه تماشاي زنده يك مسابقه فوتبال، چه در داخل استاديوم و چه در منزل و پاي گيرنده ها، معمولا چندين مورد از اين موارد خطرساز را با هم تركيب مي كند و چنين تركيب نامباركي چه بسا به يك حمله قلبي يا سكته مغزي ختم شود.
فوتبال، تمرين مرگ و زندگي
بيل شنكلي، مربي اسكاتلندي باشگاه ليورپول، مي گفت: براي بعضي ها فوتبال يعني مرگ و زندگي. در حالي كه فوتبال، چيزي فراتر از مرگ و زندگي است.! حتي اگر اين حرف شنكلي را اغراق آميز بدانيم، باز هم نمي توانيم انكار كنيم كه بازي فوتبال مجالي است براي تمرين مرگ و زندگي. براي اثبات اين مدعا كافي است اوضاع خيابان هاي شهر را در 8 آذر 76 (روز بازي ايران و استراليا و صعود ايران به جام جهاني 98) با يك روز ديگر، مثلا روز باخت ايران به بحرين و بازماندن از جام جهاني 2002 مقايسه كنيم. شكي نيست كه تماشاي مسابقات ورزشي (خاصه فوتبال) به تماشاگر و هوادار اين امكان را مي دهد تا از زندگي روزانه اش فاصله بگيرد، بگريزد و شكل ديگري از زندگي را تجربه كند. تماشاگر در طول يك مسابقه، بارها و بارها اين فرصت را به دست مي آورد تا هيجانات و احساساتش را- كه شايد غير عادي و سخيف به نظر برسد- به شكلي بي خطر و با صرف كمترين هزينه اي تخليه و پالايش كند. طبيعي است كه دامنه اين هيجانات با بزرگ تر شدن و حساس تر شدن بازي، شديدتر و وسيع تر هم مي شود و در بين تمامي ورزش ها، فوتبال با توجه به ويژگي هاي منحصر به فردش بيش از پيش به اين حساسيت ها دامن مي زند. البته هواداراني كه از يك وضعيت پايدار عاطفي برخوردارند، ظرفيت فردي لازم براي تجربه لذت هاي جمعي اينچنيني را دارند. هر چند كه برخورداري از ثبات عاطفي، پيش فرض لازم براي تفريح كردن نيست اما به گمان بسياري از روانشناسان، خيلي ها براي تفريح كردن به آن نياز دارند. وقتي تيمي مي بازد، طبيعتا بايد انتظار درجاتي از سرخوردگي و ناراحتي را در جمع طرفداران آن تيم داشته باشيم اما اگر اين ناراحتي باعث بروز احساساتي شود كه زندگي و كار روزانه مان تحت تاثير قرار بگيرد به اين معناست كه ما سرخوردگي هاي زندگي مان را نيز به واكنش هاي خودمان اضافه كرده ايم و اين همان عاملي است كه باعث بروز رفتارهاي عجيب و غريب بعضي از هواداران پس از باخت تيم مورد علاقه شان مي شود.
آن دسته از تماشاگراني كه خودشان اين فرصت را داشته اند تا فوتبال را به طور مستمر و تفريحي بازي كنند، در برابر نتايج تيم مورد نظرشان بسيار منطقي تر و مسلط تر واكنش نشان مي دهند. آنها اين هيجانات را در قالب بازيكن و در مقياسي كوچكتر بارها و بارها تجربه كرده اند. اما مسئله اين است كه اصلا امكانات ورزشي موجود در كشور تا چه اندازه به خيل مشتاقان فوتبال و به خصوص جوانان، امكان مي دهد تا چنين هيجاناتي را در مقام بازيكن تجربه كنند؟ رشد روزافزون جرايد ورزشي و اطلاع رساني اغراق آميز بسياري از آنها تا چه ميزاني زير ذره بين كارشناسي مسئولان امر قرار دارد؟ در تهيه انواع و اقسام جنگ هاي ورزشي راديو تلويزيوني، چه ميزان نظر روانشناسان ورزشي مورد توجه قرار گرفته است؟
جا دارد به موازات تمام تلاش هايي كه براي حرفه اي كردن فوتبال در كشورمان انجام گرفته، اقداماتي هم صورت گيرد تا به تماشاگر و هوادار كمك كند با ذهنيتي حرفه اي، مسابقه را پيگيري كند. به عبارت ساده تر، فوتبال حرفه اي به تماشاگر حرفه اي نياز دارد؛ تماشاگري كه ياد گرفته است فوتبال مرگ و زندگي نيست بلكه مجالي است براي تمرين مرگ و زندگي.
|