دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۶۱ - Dec 18, 2006
نگاهي به عملكرد تلويزيون در وقايع بازي هاي دوحه
گيرنده هايتان را خاموش كنيد، فرستنده هايتان تعطيلند!
006585.jpg
ابوالفضل ابوالحسني چيمه
هنگامي كه قرار بود حسين  رضازاده براي اعلام قهرماني اش در رقابت هاي وزنه برداري بازي هاي آسيايي دوحه 2006 بر روي سكوي شماره يك فراخوانده شود، كاروان ورزشي و تماشاچي كشورمان چنان غرق در شور و شعف و وجد و سرور بود كه صداي گوينده زن سالن كه قهرمان ما را از كشور خلق الساعه الجمهوريه العربيه الايرانيه معرفي كرد، نشنيده گرفت. مسئولين برگزاري و سالن و نهايتاً آن گوينده نيز چون اين اغماض و تغافل را مشاهده كردند، وقيحانه از زير پوزش و تصحيح آن اشتباه شيطنت آميز شانه خالي كردند، تا اگر بتوان آن خطا را لغزش زبان و سهو لسان تلقي كرد، عدم عذرخواهي را كاملاً عامدانه فرض نمود.
آيا تاثير اين اتفاق با آن همه تماشاگر حي و حاضر داخل سالن از مليت هاي مختلف و پوشش وسيع رسانه اي زنده براي بينندگان كشورهاي گوناگون كمتر از تعويض نام خليج فارس با خليج در نشريه نشنال ژئوگرافي است؟ چگونه است كه براي آن اتفاق در يك نشريه، تمامي ايرانيان و به ويژه هموطنان مقيم خارج به گونه اي درخور و شايسته بسيج مي شوند تا عامل آن خطا، حساب كار دستش بيايد و ديگر از اين شيرين كاري ها مرتكب نشود، ولي براي اين واقعه در يك رويداد مهم اجتماعي و بين المللي هيچ كس لب از لب باز نكرد و آب از آب تكان نخورد؟ آن هم رويدادي كه در آن سمبل جهاني ورزش ايران، پرچم كشورمان را بالا مي برد. به راستي كه عجب دسته گلي هديه مان كردند. بگذريم از اين كه در جريان مراسم افتتاحيه بازي ها، كه در حضور سران كشورهاي متعدد برگزار شد ابوريحان بيروني را البيروني خطاب و ابن سينا را عرب معرفي  كردند.
البته در اين مقال و مجال قصد انتقاد به دستگاه ديپلماسي خارجي كشورمان نداريم. ما را نرسد كه به ساحت سفير فخيم مملكتمان در دوحه، ايرادي وارد نماييم كه چرا يادداشت اعتراض دولت متبوعش را تسليم وزارت خارجه قطر نكرده است. شايد هم همان طور كه در ديدار با خبرنگاران اعزامي به دوحه گفته بود روابط ما با قطر به خصوص پس از قضيه گاز خيلي خوب است . شايد هم قطري ها به همين دليل تخت گاز رفتند. اما خاطر مباركش را به يك خاطره ورزشي توجه مي دهيم. در مسابقات جام جهاني 98 فرانسه و در جريان بازي تيم ملي فرانسه با يك تيم ديگر، جواد خياباني كه زحمت گزارش بازي را تقبل كرده بود نام امانوئل پتي بازيكن تيم ملي فرانسه را اشتباه تلفظ كرد در شروع نيمه دوم، يعني پس از گذشت حدود يك ساعت از ابتداي بازي توضيح داد كه بين دو نيمه بازي از سفارت فرانسه در تهران با روابط عمومي سازمان صدا و سيما تماس گرفته شده و تلفظ صحيح نام كاپيتان تيمشان را متذكر شده اند.- جسارتاً- پيدا كردن رابطه تعويض يك كسره و ضمه در اداي نام يك ورزشكار فرانسوي با منافع ملي آن كشور و همچنين مقايسه ميزان حساسيت دو سفارت فرانسه در تهران و ايران در دوحه را به جناب سفير محترممان وامي گذاريم و البته استفاده بهينه از پخش مستقيم يك مسابقه ورزشي را به همه رسانه اي ها. اما آنچه جاي بحث و تامل است و كمي تا قسمتي به ما مربوط مي شود، نحوه برخورد و پوشش خبري اين جريان توسط اصحاب رسانه هايمان است. در نظر بگيريد اين همه مجري، گزارشگر و تصويربردار از نوع پشت صحنه و حاشيه پرداز و چه و چه از شبكه هاي مختلف سازمان صدا و سيما و گروه بيشماري خبرنگار و عكاس از روزنامه هاي ورزشي و غيرورزشي در صحنه اهداي مدال حسين رضازاده حضور داشتند و متوجه اين شيطنت موذيانه نشدند. آيا برق مدال قهرمان ماتشان كرده بود؟ آيا مراسم دست افشاني تماشاچيان مبهوتشان ساخته بود؟ آيا ما تعداد كثيري از اين عوامل رسانه اي را به مسابقات گسيل مي كنيم كه تنها ساعت به ساعت اخبار يكديگر را تكرار كنند؟ آيا وقايعي كه در اين گونه رويدادها ظهور مي كند فقط ورزشي است كه رسانه هاي ما به اخبار ثبت ركوردها و نتايج مسابقات بسنده مي كنند؟ ساده انگاري است بپنداريم كه كشورها و به ويژه ميزبان اين گونه پديده هاي بزرگ ورزشي از جنبه هاي ديگر آن و مخصوصاً بعد سياسي بهره اي نمي برند. يك رسانه بينا، آگاه و چشم و گوش باز آن است كه زواياي پيدا و پنهان اين گونه بهره برداري ها را براي مخاطبانش آشكار و تحليل نمايد وگرنه هر فرد ديگري نيز از عهده كار غيرخارق العاده ارسال اخبار نتايج بازي ها برمي آيد.
اصولاً نمودار سينوسي عملكرد رسانه هاي ما در اين گونه موارد (مانند بسياري ديگر از نهادهاي كشورمان) اعجاب انگيز است. چند شب پس از فينال كذايي بي باك و رقيب قطري اش، گزارش  حاشيه اي كوتاهي از سيماي جمهوري اسلامي پخش شد كه طي آن صحنه هاي نجواهاي ظاهراً اغواكننده يك مقام ورزشي قطر با هيات داوري، قبل از برگزاري فينال، و همين طور معانقه و ديده بوسي آنها بعد از مسابقه توسط يك تصويربردار ايراني شكار شده بود. يا همين چند روز پيش، جريان مراسم سخنراني  آقاي احمدي نژاد در دانشگاه اميركبير و اتفاقات آن چناني اش چه بازتاب وسيعي در رسانه ها، اعم از روزنامه ها، سايت هاي خبري، صدا و سيما و... داشت. با آب و تاب فراوان و جنجال بسيار و حاشيه هاي مهم تر از متن، به مصداق كل حزب بما لديهم فرحون و هركسي از ظن خود شد يار من بر آن پاورقي ها و تحليل هاي گوناگون زدند و خوراك خبري جور كردند، اما وقتي نوبت به خبر واقعه اي مي رسد كه مستقيماً با منافع ملي ما در تعارض است، همه خاموش و مهر بر لب مي شوند چرا؟ چون بي خبرند. چرا بي خبرند؟
مگر رسانه ملي نبايد خبر دهد؟

چشم انداز
فرصت سوزي نكنيم
محدثه واعظي پور
در سال هاي اخير بعضي از كارگردان هاي شاخص و صاحب نام سينماي ايران ترجيح داده اند، فيلم هايشان را پيش از برگزاري جشنواره فيلم فجر اكران كنند. اين گرايش مي تواند به دلايل مختلفي به وجود آمده باشد. پيش از آن كه به سراغ دلايل بروم، بايد بگويم دليل بي علاقگي كارگردان هاي مطرح براي حضور در جشنواره فجر، هرچه باشد به نفع مهم ترين جشنواره سينمايي كشورمان نيست و باعث مي شود جذابيت اين رقابت كمتر و تعداد مخاطبانش محدودتر شود.
به نظر مي رسد يكي از مسايلي كه باعث شده كارگردان ها علاقه اي به اكران فيلمشان در جشنواره نداشته باشند، مسأله داوري است. اگرچه بايد بپذيريم كه هر داوري و هرگزينشي منتقداني دارد و اين كاملاً طبيعي است اما از قديمي ترين و معتبرترين جشنواره سينمايي پس از انقلاب انتظار داريم راي هايش حرفه اي و تخصصي باشد. گاهي به نظر مي رسد حضور بعضي كارگردان ها رقابت را به نفع آن ها به پايان مي رساند و حاصل كارشان هرچه باشد، در اختتاميه بارها روي سن مي آيند و در رشته هاي مختلف سيمرغ مي گيرند. اين نوع اتفاق ها كه در دوره هاي مختلف تكرار شده و انكار نشدني است انگيزه بعضي از سينماگران را براي شركت در جشنواره فيلم فجر، كمرنگ كرده است.
جشنواره فيلم فجر متعلق به هيچ تهيه كننده، كارگردان، بازيگر يا نهادي نيست. اين جشنواره بايد محلي براي همدلي اهالي سينما باشد. زماني جشنواره فيلم فجر به معناي واقعي تبديل به آئين و مراسمي فرهنگي- هنري و متعلق به كل سينماي ايران مي شود كه به حضور فيلمسازان صاحب نام و شاخص بها داده شود و در كنار آن به تجربه هاي تازه و خلاقانه توجه شود.
طبيعي است كه سازندگان فيلم هاي عامه پسند تمايلي به نمايش آثارشان در جشنواره نداشته باشند، تجربه ثابت كرده اكران اين فيلم در جشنواره فقط به فروش شان لطمه مي زند و هيچ نتيجه اي ندارد. به همين دليل غيبت اين دسته از فيلمسازان خللي در برگزاري جشنواره فجر ايجاد نمي كند. اما فيلمسازان شناخته شده و با سابقه با حضورشان گرماي رقابت را بيشتر مي كنند. اگر آن ها هم در جشنواره غايب باشند، روزهاي كسل كننده اي را تجربه مي كنيم و جشنواره تبديل به محلي براي نمايش آثاري مي شود كه مي توان درباره تعداد سيمرغ هايي كه در اختتاميه شكار مي كنند از همان روز اول به راحتي صحبت كرد. در كنار اين آثار، فيلم هاي به اصطلاح جشنواره اي كه معمولاً در جذب مخاطب ناكام هستند هم روي پرده مي روند. تصور جشنواره اي با چنين اوضاع و احوالي ناراحت كننده است! برگزار كنندگان جشنواره بيست و پنجم بايد از همين حالا به دنبال فراهم كردن شرايطي باشند كه جشنواره بين المللي فجر محلي براي عرضه بهترين و جذاب ترين توليدات سينماي ايران باشد؛ جشنواره اي كه از تجربه هاي تازه و بديع استقبال مي كند و به سوابق پيشكسوتان احترام مي گذارد.

نگاه
نگاهي به فيلم بي وفا
زماني براي احياء كليشه ها
گروه ادب و هنر- فيلم بي وفا ساخته اصغر نعيمي كه اين روزها بر پرده سينما هاست واكنش هاي متفاوتي برانگيخته است. از سويي برخي منتقدان آن را به مثابه خوشامدي بر ورود يك مطبوعاتي به سينماي حرفه اي قلمداد كرده و آن را يك فيلم تجارتي آبرومند و خوش ساخت خوانده اند و از سوي ديگر، عده اي آن را فيلمي كليشه اي ناميده اند. مهر در تحليلي كه پيش رو داريد به بررسي  اين فيلم  پرداخته است.
بي وفا نخستين فيلم بلند سينمايي اصغر نعيمي پس از فيلم كوتاه ديروقت است. اين دستيار كارگردان سابق پس از كسب تجربه از كارگردانان طيف هاي مختلف، قصد دارد هويت مستقل هنري براي خود قائل شود، آن هم با روي آوردن به عرصه فيلمسازي بلند.
فيلم كوتاه دير وقت با حضور بازيگران حرفه اي چون پارسا پيروزفر و هانيه توسلي و موضوع جسارت آميزي كه به آن پرداخت، به نوعي نشان دهنده نگاه حرفه اي فيلمساز به سينما بود. البته تعلق به سينماي بدنه و به نوعي فيلمسازي با نگاه ويژه به مخاطب شايد تعبيري دقيقتر از مفهوم نگاه حرفه اي فيلمساز است.
نگاهي گذرا به فيلم بي وفا مويد همين شاخصه ها و نگاه كارگردان است. اگر فيلمنامه را ابتدايي ترين مرحله آغاز شكل گيري يك فيلم در نظر بگيريم، استفاده از يك فيلمنامه نويس حرفه اي و صاحب تجربه كه سابقه كارهاي متفاوتي در عرصه سينما و تلويزيون دارد، در همان اولين گام نشان دهنده همين رويكرد است. وقتي حضور بازيگران چهره را در كنار اين نوع نگاه قرار مي دهيم به ريشه دار بودن اين تفكر و نوع نگاه فيلمساز بيشتر پي مي بريم.اين بازتاب حتي در قصه، نوع پرداخت و كار با كليشه ها هم نمودي پررنگ دارد و با پرداختن به بطن قصه به آن مي رسيم. فيلمنامه با محوريت يك كليشه قديمي كه همان عشق پسر ثروتمند به دختر فقير است، بدون آنكه كاركرد جديدي از اين كليشه بگيرد يا چيزي بر آن بيفزايد فقط از همان عوامل جذابيت زاي آشنا استفاده كرده و تلاشي براي احيا كليشه ها نمي كند.واقعيت اين است كه نه بستر قصه و نه اتفاقات و خطوط طراحي شده براي بخش مياني از اين بذل توجه به كاركردهاي جديد و ممكن برخوردار نشده اند و همه چيز بر مسيري آشنا و قابل پيش بيني حركت مي كند. نكته ديگر اينكه از جذابيت هاي موجود در هر كدام از اين الگوها هم در حد و اندازه هاي آشنا و معمول استفاه شده بدون آنكه تلاش خاصي جهت حركتي فراتر از چارچوب هاي موجود انجام شده باشد.
حتي مثلث عشقي كه قابليت هاي خوبي براي احيا و گرفتن كاركردهاي جديد دارد هم بر مسير عشق و كينه و انتقام پيش مي رود و همان تصوير هميشگي را از ضلع سوم اين مثلث ارائه مي دهد. تلاشي كه در چهارشنبه سوري به سرانجام رسيد و به نوعي اين كليشه را احيا كرد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
سلامت
شهري
دانش
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   دانش   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |