جامع نازيكفيلسوف رابرت
(4) ماركس صندوقچهنامههاي
19_ زندگينامه:هابز توماس
فلسفي گفتوگوهاي
جامع نازيكفيلسوف رابرت
صبحگاهان بيستم ، قرن متفكران تاثيرگذارترين از يكي و دانشگاه استاد نازيك رابرت
.درگذشت معده سرطان بيماري اثر در و سالگي سن 63 در جاري سال ژانويه سوم و بيست
جهان در او اهميت و نقش پاس به كه ولف جاناتان از است نوشتهاي ميآيد پي در آنچه
.است شده نگاشته فلسفه
فني فزايندهاي بهطور اخير فكري آثار كه ميكند تاسف نازيكابراز
شدهاند پيچيده و
زارع محمد:ترجمه
پرينتون و كلمبيا دانشگاههاي در.آمد دنيا به بروكلين در سال 1938 در نازيك رابرت
كتاب نويسنده راولز ، جان همكار و كرده تدريس هاروارد در از 1969 وي.كرد تحصيل
كينگزلي آرتور كرسي استاد عنوان به سال 1985 در.است بوده "عدالت نظريه" معروف
.شد منصوب فلسفه در پورتر
"اجبار" و "انتخاب اصل دو و نيوكامب مسئله" مقاله دو انتشار با نخست نازيك اگرچه
از دفاع در (1974) "اتوپيا و دولت آنارشي ، " وي ، كتاب اولين شد ، مشهور در 1969 ،
وي از ديگري آثار آن ، از پس.است شده محسوب وي اثر مهمترين تاكنون اختيارگرايي ،
،(1989) "شده بررسي زندگي" ،(1981) "فلسفي تبيينهاي":از عبارتاند كه شده منتشر
سرشت" و نميداند ، اختيارگرا يك را خودش اصلا كه ميكند اظهار وي اثر در كه
.(1993) "عقلانيت
كه ميكند تاسف ابراز او.است همراه نوشتن در دلنشيني سبك با نازيك التقاطگرايي
كه ميكند كوشش بيشتر و شدهاند پيچيده و فني فزايندهاي بهطور اخير فكري آثار
صداقت.باشد فهم قابل عام خوانندگان براي فلسفي ، محتواي از عدول بدون تحقيقاتش ،
اشاره خويش ديدگاه مشكلات به نخست اغلب وي ;ميشود آشكار نيز ديگري شيوه به نازيك
جز به دارد ، وجود سخنان از پر اتاقي موضوعات ، درباره كه است معتقد او.ميكند
پاسخ كمتر نظرياتش به مربوط خلاهاي و انتقادها به وي اينحال ، با.آخرين سخنان
.ميگويد
:اتوپيا و دولت آنارشي ،
كارهايي و دارند ، حقوقي افراد":ميشود آغاز كلمات اين با اتوپيا و دولت آنارشي ،
آنان حقوق به كه اين مگر دهد ، انجام افراد براي نميتواند گروهي يا شخص هيچ كه هست
عدالت درباره نظريهاي ;حداقلي دولت از دفاع:دارد نتيجه سه جمله اين.كند تجاوز
.جامعه درباره اتوپيايي بينشي و ;اقتصادي
همان يا) حداقلي دولت وجود كه است اين آنارشيستها با مخالفت در نازيك دعاوي
و زندگي درخصوص فرد (منفي) طبيعي حقوق با (كلاسيك ليبراليسم در "شب نگهبان" دولت
"نامريي دست" يك استدلال از مدعا اين از دفاع در وي.است سازگار مالكيت و آزادي
.دهد نشان را دولت ظهور نحوهي تا ميكند استفاده
متجاوزان و كنند دفاع خود از كه دارند را طبيعي حق اين افراد لاك ، طبيعي وضع در
در معقولي نحو به مردمي چنين كه ميكند استدلال نازيك.كنند مجازات را حقوقشان به
.سازند متحقق عدالت مورد در را مطالباتشان تا آمد خواهند هم گرد گروههايي
چنين كه ميگويد نازيك و آمد ، خواهند آن دنبال به هم تجاري حفاظتي آژانسهاي
يك تا داد خواهند تشكيل را فدراسيونهايي يا شد خواهند ادغام درهم آژانسهايي
افراد همه نيست لازم كه برميآيد سخن اين از.آيد وجود به "مسلط حفاظتي آژانس"
اعتقاد به اينهمه ، با.باشند شريك مينامد ، "حداقلي _ فرا دولت يك" نازيك آنچه در
طبيعي حق اعمال در افراد مانع كه دارد را حق اين مسلط حفاظتي آژانس نازيك ،
در بنابراين ، .كند جبران را آن حفاظتي ارائهخدمات با كه اين شرط به گردد ، مجازات
تدارك ميداند ، كافي دولت يك قوام براي نازيك كه را شرطي دو حفاظتي آژانس نهايت ،
خود آن از منحصرا خويش قلمرو درون در را مشروع اجبار تقريبا يعني ;ديد خواهد
حداقلي دولت يك ترتيب ، بدين.ميكند تمهيد همه براي تقريبا را حفاظت و ميكند ،
مبرهن او نازيك ، عقيده به.آيد وجود به افراد ، حقوق كردن ضايع بدون ميتواند ،
.است موجه حداقلي دولت يك دستكم كه كرده
استدلال نازيك.است وي توزيعي عدالت نظريهي نازيك ، اختيارگرايي بيت شاه اما
خواهد نقض را مردم حقوق رفاه ، دولت مانند "حداقلي" دولت از بيش دولت يك كه ميكند
كسب در عدالت اصول:دارد جزء سه ،"استحقاق نظريه" يا نازيك عدالت نظريه.كرد
و تخطيها كه آن ، اصلاح در عدالت اصول و آن انتقال در عدالت اصول ;مالكيت اوليه
بيان كامل بهطور كسب در عدالت اصل.كند اصلاح را اول اصل دو به مربوط تجاوزهاي
كه باشد داشته را لاكي عنصر اين بايد آن كه ميكند اظهار نازيك اگرچه است ، نشده
به را خود توجه بيشترين نازيك آن ، جاي به.كند بدتر را سوم جزء شرط نبايد فرد تملك
فردي از] مايملك انتقال كه است معتقد و كرده متمركز مالكيت انتقال در عدالت اصل
اين عقيدهوي.باشد اختياري و داوطلبانه اگر صرفا و اگر است ، صحيح [ديگر فرد به
بقيه كه ميكند ادعا او.است داشته نگه را آزادي حرمت او نظريهي فقط كه است
اين در نازيكخوردهاند شكست ،"بيحال پيشكار" او ، معروف مثال طريق از نظريهها
ناچار به باشد ، افراد نيازهاي با مطابق كه دارايي از الگويي هر ميكند ادعا مثال
راه تنها پس.رفت خواهد بين از افراد بخششآميز رفتار و اختياري و آزاد دادوستد با
يك كردن عملي راه تنها يعني ;است افراد زندگي در "مدام مداخله" الگو ، يك اجراي
نظام حتي نازيك.است مالكيت مداخلهآميز توزيع يا انتقالها برخي از جلوگيري الگو ،
بدون را ، مردم از برخي نظام آن كه چرا ميكند ، رد را رفاهي پرداختهاي و مالياتي
ماليات ترتيب ، بدينميكند كار به مجبور ديگران ، منفعت خاطر به و مزد ، و انتخاب
فرد حقوق حداقلي دولت از گستردهتر دولت هر بنابراينميشود اجباري كار با برابر
ميان در را كاپيتاليستي اعمال سوسياليست جامعه:كرد خواهد نقض را آزادي به نسبت
.كرد خواهد ممنوع بالغ و عاقل افراد
در اواست نيز حقوق الهامبخش حداقلي دولت كه است اين اثبات نازيك طرح سوم بخش
بنيادين وظايف و حقوق سلسله يك تمهيد اختيارگرايي ، از منظور كه ميسازد روشن اينجا
بنابراين ، .بشوند اختياري ترتيبات نوع هر وارد ميتوانند مردم اما است ، جامعه براي
به كند ، داير و تاسيس را جماعتي نوع هر ميتواند گروهي هر كه ميكند استدلال نازيك
به شدن ملحق به مجبور را ديگران و باشند داشته امكانات و منابع آنان كه اين شرط
در "اتوپيا براي چارچوبي" منزله به اختيارگرايي وصف ، اين با.نكنند خويش جماعت
ديگر مشاركت با را خويش اتوپياي مدل ميتوانند افراد آن در كه شده گرفته نظر
.كنند بازي خود هممشربان
كه باورند براين منتقدان.است كرده ايجاد را عظيمي انتقادي ادبيات نازيك ، آراي
ولي دارد ، قرار فردي مالكيت حقوق اوليه كسب توجيه روي بر وي نظريه وزن تمام
درباره و ميكند دفاع كسب در عدالت اصل از ندرت به و است ضعيف نقطه اين در نازيك
كه فرد آزادي درباره محكم بسيار فرضيات به توجه با همچنين.ميكند اظهارنظر آن
دولت توجيه عهده از حتي وي كه دارند ترديد منتقدان ميكند ، آغاز آنها با نازيك
.است نكرده منتشر انتقادها اين به پاسخي هيچ نازيك.باشد برآمده هم حداقلي
:فلسفي تبيينهاي
مباحثي درباره مرزي و بيحد بهطور كه است "فلسفي تبيينهاي" نازيك ، كتاب دومين
اينجا در وي كه درحالي.است شده تاليف ارزش فلسفه و معرفتشناسي مابعدالطبيعه ، در
وي مواجهه نحوهي داده ، اختصاص اخلاق مباني و شخصي هويت موضوع به را مهمش مطالب
.است كرده جلب خود به را توجه بيشترين شكاكيت و دانش با
دانش ، از سنتي تحليل در دارد؟ زدن حدس با مثلا تفاوتي چه درستي ، به چيزي ، دانستن
با ديدگاه آن ميرسد نظر به كه حالي دراست موجه و درست عقيده از عبارت دانش
موجهاند ، كه آن با عقايد برخي كه ميفهميم ما گاهي:ميشود رد "گيتير مثالهاي"
از است ممكن موجه عقيده يك كه است واقعيت اين درك در كوتاهي گام اين و ;غلطاند
.باشد درست شانس يا تصادف حسن روي
اين.ميكند عرضه را "حقيقت رديابي" نظريه نازيك مشكلاتي ، چنين از اجتناب براي
آن ، در كه است معتبرگرايي نوعي نازيك خود رويكرد و است ، برونگرايانه نظريه يك
اعتمادي قابل و معتبر مكانيسم و شيوه به را درستش عقايد اگر فرد يك كلي ، بهطور
پس ،"..P كه ميداند S اگر" كه است معتقد نازيك.است دانش داراي باشد ، كرده خلق
:كافياند مشتركا و ضروري فردا ذيل شرط چهار
.است درست P(1)
.P كه است معتقد S (2)
.نميشد معتقد آن به S نبود ، درست P اگر (3)
.ميشد معتقد آن به S بود ، درست P اگر (4)
اينها.ميگيرند را سنتي تحليل در توجيه به توسل جاي (4) و (3) شرطي گزارههاي
با.مادي مستلزمات تا ميشوند تفسير واقعيت خلاف شرطي گزارههاي عنوان به بيشتر
سوم شرط واقعيت ، خلاف شرطي گزارههاي مورد در معناشناسي ممكن جهانهاي از استفاده
معتقد P به S نيست ، درست P كه محدودي ممكن جهانهاي در:خواند چنين ميتوان را
هنوز شما محدودي ممكن جهان يك در است ، درست اتفاقا شما عقيده اگر.نميگردد
شكست سوم شرط با مواجهه در عقيده لذا.باشد غلط آن اگر حتي داشت ، خواهيد اعتقاد
.نميشود شمرده دانش و ميخورد
دانش:مينامد "حقيقت رديابي" را نظريهخود نازيك چرا كه دريافت ميتوان اينك
شما عقيده كه است اين مستلزم بلكه گرديد ، معتقد حقيقت به شما كه نيست اين مستلزم
اين مستلزم چهارم و سوم شرطهاي.كند رديابي محدود ممكن جهانهاي ميان در را حقيقت
غلط آن كه مشابهي موقعيتهاي در بلكه گرديد ، معتقد حقيقت به نهتنها شما كه هستند
.شويد معتقد بدان است ، درست آن كه مشابهي موقعيتهاي در و نشويد ، معتقد بدان است ،
ما اگر.ميگذارد وي اختيار در دانش ، درباره شكاك ديدگاه پاسخيبه نازيك تحليل
قنطورس آلفاي روي خمره يك در مغزي اكنون كه بدانيد نميتوانيد شما كه بپذيريم
مثلا بدانيد ، را ديگري چيز نميتوانيد شما كه برميآيد آن از ظاهرا پس نيستيد ،
نازيك شكاك ، استدلال اين به پاسخ در.ميخوانيد زمين روي بر اكنون شما كه را اين
منطقي لوازم در محصور و محدود دانش كه ميگيرد پيشفرض را اين وي استدلال ميگويد
.است غلط پيشفرض اين كه ميدهد نشان دانش از وي خود تحليل كه درحالي و است ، دانستن
P كه اين و ،...P كه بدانيد شما اگر.است سادهاي نسبتا ايده محدوديت ، اصل
شما كه ميشود گرفته نتيجه محدوديت اصل مطابق پس ،...qدربردارنده منطقا
كه كند استدلال تا ميكند استفاده اصل اين از برعكس ، شكاك ، ،...q كه ميدانيد
ميشود گرفته نتيجه منطقا پس ميخوانم ، زمين روي بر من اگر.نداريم دانشي هيچ ما
قنطورس آلفاي روي خمره يك در مغزي من كه (ميشود گرفته نتيجه كه ميدانم من و)
.نيستم
پس زمينام ، روي بر خواندن حال در كه ميدانم من اگر اصل ، اين مطابق بنابراين
در كه نميدانم من كه ميكند ادعا شكاك اما.نيستم خمره يك در مغزي من كه ميدانم
تناقض و مغايرت درباره چيزي نميتوانم من درواقع ، .هستم زمين روي بر خواندن حال
.بدانم قنطورس ، آلفاي روي بر خمره يك در مغز يك عنوان به من بودن
و غلط اصل نازيك ، تحليل براساس اما است ، مركزي اصل يك شكاك ادعاي در اصل اين
به نه ، يا ميداند را مطلبي فرد يك كه اين ميكند ، خاطرنشان نازيك.است نادرستي
اما.دارد بستگي محدود ممكن جهانهاي از مجموعهاي در وي عقايد تغيير نحوه
ميتوانم من رو اين از.ميشوند تلقي متفاوت نظر مورد مطلب با مطابق ممكن جهانهاي
و ،..q كه بدانم كه اين بدون ،...q شامل P كه بدانم و ،...P كه بدانم
.ميشود نقض شكاك استدلال ترتيب بدين
و رد بايد دانش از نازيك تحليل كه ميكنند استدلال منتقدان ;صريح پاسخ يك اما و
بدانم را "q و p" ربط ميتوانم من كه دارد ، ويژهاي نتيجه وي تحليل چون.شود طرد
در كه ممكني جهانهاي مجموعه كه چرا بدانم ، را q ربط طرفهاي از يكي كه اين بدون
درست "q" آنها در كه است ممكني جهانهاي مجموعه از غير است ، درست "q و p" آنها
خلف برهان آن ، بسياري نظر از است ، كرده اشاره نتيجه اين به نازيك خود اگرچهاست
.است وي رويكرد
:عقلانيت سرشت و شده بررسي زندگي
در آنچه و كردن زندگي درباره است كتابي نازيك ، كتاب سومين ،"شده بررسي زندگي"
.است شده نوشته فلسفي جهان با مواجهه و برخورد در بيشتر اثر اين.است مهم زندگي
نظريه همچون موضوعاتي به بازگشت (1993) عقلانيت سرشت نازيك ، كتاب چهارمين اما
.است تحليلي سنت در جاري مباحثات درباره مطالبي همچنين و عقلانيت ، و تصميم
يك اثرش و كرده عرضه فلسفي جهان به را نيوكامب مسئله كه بوده كسي نخستين كه نازيك
و مستدل تصميم نظريه ميان تمايز بر است ، مانده باقي تصميم نظريه در كلاسيك اثر
فايده" جديد ايده وي ،"عقلانيت سرشت" در.ميكند تاكيد علي تصميم نظريه و مستند
مثلا باشد ، نمادين تصميمي يا عمل است ممكن:ميكند معرفي را "سمبليك) نمادين
در كه است ممكن نماد ، يك منزلت داشتن وجود با اما باشد ، نگرشي يا احساس مبين
متذكر مطلب ايضاح منظور به نازيك.باشد نداشته زيادي چندان ارزش نتايج و آثار
شيوهنمادين منزله به درآمد رساندن حداقل به قانون مردم از برخي براي كه ميشود
عنوان به آن اگرچه باشد ، ارزش داراي احتمالا مستمندان ، و فقرا به كمك ايده كردن
مفاد و مضمون كردن عمل خردمندانه نازيك ، نظر از.باشد نداشته ثمري و حاصل سياست
مستدل و علي فايده وزين جمع حاصل كه امري است ، "ارزش و تصميم رساندن حداكثر به"
.است نمادين و
(4) ماركس صندوقچهنامههاي
شيريان مريمسادات
معادلات حل به اوقات گاهي بنويسد شب هر و روز هر نميتواند كس هيچ كه آنجا از
ديفرانسيليميپردازم
مه 1865 انگلسلندن ، 20 به ماركس نامه
هنوز بزرگ دملهاي.ميكنم استفاده نوشتن براي فرصتي هر از و ميكنم كار اسب مثل
.نميآورند فشار مغزم تمام به و است موضعي آزارشان گرچه نشدهاند ، خوب
معادلات حل به اوقات گاهي بنويسد ، شب هر و روز هر نميتواند كس هيچ كه آنجا از
خواندن.ندارم را ديگري چيز هيچ خواندن تحمل و صبرميپردازم (dx/dy) ديفرانسيلي
.ميكشاند تحريرم ميز سوي به مرا دوباره ديگري ، مطلب هر
يك نجار ، "وستون" داشتم حضور اينترناسيونال ويژه جلسات از يكي در بعدازظهر امروز
"بيهيو" در كه كرد مطرح را پيشنهادي دو دارد ، هم خوبي گذشته كه قديمي ، اوونيست
:ميكند دفاع آنها از پيوسته
.ندارد برايشان نفعي كارگران حقوق متعارف افزايش (1
.دارد مخربي اثرات حال ، هر در اصناف ، اتحاديه (2
مورد است ، پذيرفته را آنها او تنها ما جامعه در كه پيشنهاد ، دو اين اگر البته
و دارند وجود اينجا در كه اصنافي اتحاديههاي خاطر به ما وقت آن بودند ، همگان قبول
عام و خاص مسخره است ، فراگرفته را قاره تمام كه اعتصابهايي واگيردار مرض خاطر به
.ميشديم
فردي _ كنند شركت جلسات در ميتوانند هم غيرعضو افراد كه _ موقعيتي چنين در تازه
دستمزدها افزايش اثرات باب در رسالهاي هم او.ميكند حمايت وستون از تبار انگليسي
تا بايد را جوابيه اين.كرد خواهم صادر تكذيبيهاي احتمالا من البته.است نگاشته
دفترچه در نوشتن از مهمتر موضوع اين ميكنم فكر كنم ، آماده امروز بعدازظهر
.واميدارد بديههگويي به مرا كه است همين و باشد شخصيام يادداشت
قيمت كارگران دستمزد (1):كنم اشاره بايد مهم نكته دو به كه ميدانم حالا همين از
به شيلينگ ، چهار جاي به امروز سرمايهداران ، اگر (2).ميكند مشخص را اجناس
بهاي به شيلينگ چهار جاي به را خود اجناس فردا بدهند ، حقوق شيلينگ پنج كارگرانشان
تقاضا چون دهند انجام را كار اين ميتوانند آنها و) فروخت خواهند شيلينگ پنج
(.است يافته افزايش
معهذا.كنند متصل بروني جلوههاي به را خود دارند قصد و چرندند كاملا نظريات اين
به نادان ، مردمي براي هم آن دارند ، تعارض يكديگر با كه اقتصادي پرسشهاي تمام شرح
ساعت يك در فشرده صورت به را سياسي اقتصاد دوره يك نميتواننيست ساده وجه هيچ
.داد انجام را كار بهترين بايد گرچه كرد ، تدريس
در 24.كرد مناظره وستون با ماه همان سوم و بيست در دوباره و مه بيست شب در ماركس
وستون سوال درباره مقالهاي مركزي شوراي در":نوشت انگلس به نامهاي طي ژوئن 1865
بخش و وستون اراجيف به بود پاسخي آن اول بخشكردم ارائه قيمتها افزايش به راجع
آن ميخواهند مردم.بود موقعيت اين مناسب كه ميشد شامل را نظري مثال يك آن دوم
...ببينند را نوشته
عاميانه نسبتا شكلي به اما فشرده بسيار كه بود قسمتي شامل مقاله اين دوم بخش
بودم ناچار گرچه بودم ، گرفته وام [سرمايه] كتابم از را بخش اين.بود شده نوشته
بها ارزش ، " كرده ، اشاره آن به ماركس كه مقالهاي ".بگيرم ناديده را مطالب بسياري
در را مقاله نميخواست ماركس.است شده ارائه ژوئن بيستم در كه دارد نام "سود و
جهانيان به هنوز بود ، آمده سرمايه كتاب در آن كاملتر شرح كه چرا كند ، چاپ 1865
بود رفته يادها از سال 1895 در انگلس مرگ زمان تا مقاله اين وجود.بود نشده عرضه
در و كرد ويرايش را آن سال 1898 در ماركس ، دختر اولينك ، ماركس النور اينكه تا
.رساند چاپ به انگليسي نسخهاي
19_ زندگينامه:هابز توماس
مارتينيك.پي.اي:نوشته
معظمي علي:ترجمه
آكسفورد
از او كه گزارشي رفت ، ماگدالنهال به سالگي چهارده در هابز كه آنجا از
رفتار از او آغازين تجربههاي بازتاب بيشتر است ممكن ميدهد آكسفورد بيبندوباري
علايق بين.است ميگذشته واقعا آنچه از گزارشي تا باشد بزرگسالترش همشاگرديهاي
.دارد وجود بسياري تفاوتهاي ساله شانزده يك با ساله چهارده نوجوان يك احساسهاي و
هنگامي.است بوده تماس در دانشجوياني چه با ماگدالنهال در هابز كه نميدانيم ما
و ميكنند درست نزديكي روابط هم با يا باشند ، خوابگاه يك در هم با دانشجو پنج كه
با هابز دهد نشان كه نداريم دست در شاهدي هيچ ما ميخزند خود تنهايي درون به يا
چونان او.باشد كرده برقرار نزديكي دوستي آكسفوردياش همشاگرديهاي از هيچيك
كه باشد گذرانده دانشجوياني ميان در را دردناكي تجربه بايد ساله چهارده دانشجويي
او است ممكن اين و بود بيمارگون فردي همچنين هابز.داشتهاند سال بيست تا شانزده
ميتواند حدي تا فرضها اين.باشد كرده جسمي آزارهاي و بذلهگوييها براي هدفي را
نقشهها تماشاي و پرندگان شكار چون تنهايي كارهاي به چرا او كه دهد توضيح
ميآوردند ، در پرواز به را خيال هابز ، گفته به كه ، نقشههايي ;است ميپرداخته
.ميكند جدا ديگران از پيش از بيش را فرد كه پروازي
.باشد شده آشنا بودهاند او سال هم بيش و كم كه ديگر دانشجوي چند با هابز شايد
از سال دو كه السولز ، كالج از مانوارينگ ، راجر با ورودش از بعد سال دو او گويا
افراطياش سلطنتطلبانه عقايد دليل به بعدها مانوارينگ.شد دوست بود جوانتر هابز
.ميكرد تبليغ اول چارلز مطلقه قدرت نفع به اوشد مشكل دچار پارلمان با
بودهاند آكسفورد در دانشجو پانصد و هزار دو تنها هفدهم قرن آغاز در كه آنجا از
.است قابلقبول فرضي ميشناخته هم را خود كالج از خارج دانشجوياني هابز كه فرض اين
جيمز ديدار آكسفورد ، در هابز اقامت هنگام رويدادهاي برجستهترين از يكي قاعدتا
اول جيمز به آثارش در هابز كه ارجاعهايي همه.است بوده سال 1605 آگوست در اول
متحد در جيمز خواست اگر كه ميگويد هابز.دارد او به هابز علاقه از نشان دارد ،
هيچگاه داخلي جنگ ميشد ، محقق بزرگ بريتانياي" چارچوب در انگليس و اسكاتلند كردن
آنچه از است فلسفي روايتي چونان هابز بزرگسالي نوشتههاي از بسياري ".نميآمد پيش
هنري شاهزاده پسرش براي جيمز كه كتابي.ميگفت خود درباره حكومتش دوران در جيمز كه
آن از قطعهاي.شد چاپ تجديد اليزابت مرگ از كوتاهي فاصله با پادشاهي ، درخت نوشت ،
:است چنين ميكند خلاصه را كتاب كل كه
نميبخشد خداوندگاري بيهوده پادشاهي هيچ به خداوند
ميجنبند چوگانش ضرب به همه او پادشاهي در كه است رو همين به
كنند بندگي را ايشان بايد نيز پادشاهان اين رعاياي كه است رو همين به و
:كنند خدمتش و باشند داشته بيم خداي از برابر در بايد نيز شاهان پس
بچشي را پادشاهي شادي ميخواهي اگر نيز تو پس
بنگر آسمانيات پادشاه جايگاه به
برآور او قوانين از را خود قوانين همه و
باشي او مقام قائم چونان بايد اينجا در تو بنابراين
باش بيپرده و كردار راست باش ، قدم ثابت ده ، پاداش را عدالت
نهي گردن درستي به كه بكوش و كن ، سركوب را سركشي
اويي چشمان پيش هميشه كه گويي ميرو ، همينگونه همچنان
ميكند مبتلا را كافران و ميدارد ، نگاه را مومنان كه كسي همان
بدرخشي پادشاهي فضيلتهاي در بايد تو پس
باشي آسمانيات قدرتمند پادشاه نشانگر بايد و
خور در تنها حاكميتكرد تاكيد شعر اين مايههاي درون از بسياري بر بعدها هابز
همسان را خود قانونهاي بايد پادشاهنميگيرد تعلق او بندگان به و است ، خداوند
.بگذارد هستند ، الهي قانونهاي همان كه طبيعت ، قانونهاي
و آدم تبار از كه آدميان همه زيرا آلودهاند ، سركشي گناه به همگي پادشاه رعاياي
ميخواند "لوياتان" را حاكم خود بزرگ كتاب در هابز ،"سركشياند فرزندان" هستند حوا
.است شده ناميده "سركشي فرزندان پادشاه" ايوب كتاب در _ لوياتان _ هيولا اين كه چرا
خداي از پس ما ، كه است فاني خدايي" حاكم يا لوياتان اين كه ميگويد همچنين هابز
".مديونيم او به را خود صلح و امنيت باقي ،
فلسفي گفتوگوهاي
آموزشي نظام و رسانهها سياست ،
دريدا ژاك با گفتوگو در
رجبي روزبه:ترجمه
در جامعهشناس ، و فيلسوف دريدا ، ژاك با گفتوگو از بخشي ميآيد پي در آنچه
و يكديگرند از مستقل گو ، و گفت اين بخشهاي از هركدام.است استنفورد دانشگاه
.شد خواهند ارائه صفحه همين در بهتدريج
& & &
شما ;نكردهايد اتخاذ پرسروصدايي مواضع هيچگاه سياسي حوزه در شما دريدا ، آقاي &
.ميناميد كنارهگيري نوعي خودتان كه گرفتهايد پيش در را روشي آن حتي
فكرنميكنم ، ديگري چيز به درواقع كه دهم پاسخ اينطور ميتوانم من !"سياسي حوزه"
.نرسد نظر به اينگونه شايد هرچند
مبالغه مسائل در بياييد اما آشكار ، كنارهگيري نوعي و دركارند ، سكوتهايي البته
و گزينشها كه اين دانستن باشد ، داشته موضوع اين به علاقهاي كسي اگر.نكنيم
.است آسان بسيار ابهامي ، كمترين بدون است ، چيزهايي چه متوجه و كجاها من حمايتهاي
مقياس اينجا اما است ، بديهي اين ;نميكنم آشكار را موضعم كافي قدر به من بيگمان
دارد؟ وجود مقياس يك تنها آيا و كجاست يا چيست
اين در و دارم ، گفتن براي همگاني و معمولي چيزهايي فقط من كه ميرسد نظرم به اغلب
هم آن ميزنم ، پيوند ديگران نظر و راي به را نظرم يا راي [سياسي موضعگيري] مورد
يك نامعلوم طرزي به كه كسي به مختص امتياز يا اعتبار ، صاحبنظري ، ادعاي بدون
.ميشود خوانده "فيلسوف" يا "روشنفكر"
نقش كه ي(استاد نويسنده ، فيلسوف ، ) روشنفكر سيماي در خودم بازشناختن با همواره من
بايد آن ميراث و آشناييد آن با شما كه ميكند بازي سناريويي براساس را سياسياش
خودش ذات در را امر اين من كه نيست اينگونه.داشتهام مشكل شود ، كشيده پرسش به
مسئوليت و وظيفه خاصي ، وضعيتهاي در كه ، ميكنم فكر بلكه ;بكشم نقد به و كنم تحقير
يا مطلوب و خوب حس جلب براي اگر حتي رفت ، طفره آن از نبايد كه دارد وجود كلاسيكي
پيش از بيش سويي ، از اما.ميخوانم پايهاي سياسي تكليف را آن من كه باشد چيزي آن
و ميسازد ، بيروح و ملالآور نوعي به را چشمانداز اين امروز كه آگاهم تحولي از
تازهاي مسئوليتهاي با ارعاب و تهديد روشهاي شديدترين از برخي تقاطع از هم گاهي
.دارم خبر ميكنند ، ايجاب رسانهها گسترش كه
و همگاني رسانههاي كنوني شكلهاي برابر در مسئوليت مسائل ، جديترين از يكي امروز
آن.است بديهيشان اصول و آنها چارچوببندي آنها ، انحصارطلبي برابر در ويژه به
اعتراضي معناي به من ذهن در هيچروي به ميزنيد ، حرف آن از شما كه كنارهگيرياي
و هستم ، آنها گسترش موافق قاطعيت با من برعكس ، بلكه ;نيست كلي بهطور رسانهها به
و هستم ، آنها بهنجارسازي مخالف قاطعانه سان همين به اما آنها ، تنوع موافق ويژه به
يافته تقليل درواقع كه ميكنند ، اعمال تشكيلات اين كه گوناگوني كنترلهاي مخالف
بسيار نيز و محدود بسيار رمزگان و چارچوبها با كه چيزي هر كردن ساكت به است
"پذيرفتني" چيزهاي تخيلي يا ذهني صورتهاي و مجازها با همچنين يا آنها ، نيرومند
پديد نيست ، انتقالپذير كه چه آن از "رسانهها" معضل نخستين اما.ندارد مطابقت
كه چيزهايي آن ;ميشود منتشر مسلط سياسي زبانهاي به كه چه آن حتي يا ميآيد ،
.ميكنند ديكته يكسان راست ، و چپ بر را ، بودن پذيرفتني قوانين
يعني است ، جدي و صريح چيز هر از بيش پژوهش امر در آنچه كه است دليل همين به
مسكوت سياسي لحاظ به شايد ميكشانند ، خود سوي به مرا كه وظايفي يا پرسشها ،
_ پاد يك به حتي يا فرهنگ ، يك به سياسي ، تفكر يك به باشد مربوط اين شايد.بمانند
چه كسيهستند نارسا بيش و كم داشتهام ، توجه آنها به من كه رمزگاني در كه فرهنگ
سخن ريسكهايي يا شانسها از ميتوان تنها اينجا كه خاطر اين به هم شايد ميداند ،
.اقليت در و پراكندگي در همواره و بياميد ، يا اميد با كارند ، در كه گفت
در پژوهش گروه ،GREPH گروه با شما سياسي فعاليت سابقه ياد به را ما موارد اين&
.مياندازند فلسفه ، آموزش باب
و دبيرستان دانشجويان و دانشآموزان ;ميكرد جمع هم گرد را آموزگاران GREPH
را ، فلسفي نهاد ويژه به و را ، آموزشي نظام ميخواستند صراحت به كه ، را دانشگاه
تحليل تحصيلي ، پايههاي و مراحل همه به فلسفه آموزش تعميم راه از همه از بيش
اين در دقيقي التزامهاي و تعهدات زمان آن در ميتران فرانسوادهند تغيير و كنند
تا ميكرديم بود ممكن كه كاري هر و شديم خوشحال قضيه اين از هم ماكرد ايجاد جهت
و التزامها اين ترتيب ، هر به.نميگذارند مسكوت و معلق را كار اين آنها كه ببينيم
و جدي زمينه اين در كه آنها همچنين و نشدند گذاشته كنار كلي به هيچگاه اقدامها
.نرفتهاند كنار مواضعشان از بودند ، آگاه
سطح در آموزشي ، نهادهاي و دولت ميان روابط در اساسي دگرگوني مستلزم همه اينها
كه الگوهايي.است فرهنگي و فني علمي ، ديگر نهادهاي و ديگر مكانهاي و دانشگاه
جامعه پيدايش آغاز در كه هستند همانها تقريب به فروپاشياند ، حال در اكنون
از كه تاريخياي مسير ،(هايدگر تا كانت از) آلمان "بزرگ فيلسوفان" سوي از صنعتي ،
(برلين دانشگاه تاسيس از پس و پيش) ميگذرد نيچه و ماخر شلاير هومبولت ، شلينگ ، هگل ،
اين ضمن حتي ، نيز و آنها با نكنيم ، بازخواني را آنها ما چرا.بودهاند بحث مورد ،
اجتنابناپذير امر اين نينديشيم؟ آنان مخالف قائليم ، اعتبار و اهميت فلسفه براي كه
و دانش ساختارهاي و دولت بهسازي و عقلانيگري ميان ديگري روابط بخواهيم اگر است ،
روابط آن راستاي در نويني قراردادي شكلهاي بخواهيم اگر و كنيم ، خلق تفكر و تكنيك ،
و قدرتها وظايف ، ريشهاي گونهاي به كه باشيم اين خواهان اگر حتي يا كنيم ، ترسيم
بيرون مكانهايي كردن برپا اكنون كنيم ، شايد متمايز يكديگر از را آنها مسئوليتهاي
.باشد ضروري پژوهش و آموزش براي دانشگاهي نهادهاي از
|