اپرا وسط هفتتيردر شليك
ريرا ديرآمدي
بود ادبيات آغاز در و
شده انجام عمل درمقابل
اپرا وسط هفتتيردر شليك
ادبيات
سليماني بلقيس
است جداگانه چيزي خود كه است آن موازات به واقعيتي بلكه نيست ، واقعيت از سايهاي ادبيات
مناطق به رفتن براي مراد تصميم با و ميشود شروع سليم و هستي جدايي با سرگردان ساربان رمان
با رمان اگر ميرسد نظر به.برنميتابد را سيري چنين اثر منسجم ساختار.مييابد پايان جنگي
دوازدهم فصلميشد نزديك منسجم و بنياد خود اثر يك به مييافت ، پايان هستي و مراد ازدواج
فصل تنها نه ميپردازد ، جنگ توصيف به گزارش و نامه قالب در نويسنده كه فصلي يعني اثر اين
واقعه اين از نويسنده تجربه.هست نيز رمان بخش ضعيفترين كه است سرگردان ساربان رمان زايد
نشان داستاني روايتي در را جنگ پديده تنها نه نويسنده.است ناشده دروني و خام تجربهاي عظيم ،
شگفت.ميكند ارائه رويداد اين از داستاني كيفيت فاقد و سطحي گزارشي اصولا بلكه نميدهد ،
در كه ميآورد خود اثر در بندرسري علي نامه از نقل به آهنگران از اشعاري بخش همين در اينكه
خاص فضاي وجه هيچ به و شدهاند سروده اخير سالهاي در جنگ ، رفته ، دست از ارزشهاي حسرت
.نميكنند بيان را جنگ آغازين روزهاي
اثر در شخصيتها برخي جايگاه است ، اهميت حايز سرگردان ساربان رمان تحليل در كه ديگري مطلب
يك سرگرداني جزيره رمان در دانشور سيمين.است دانشور سيمين شخص شخصيتها ، اين از يكي.است
در يكديگر با آن اجزاء از جزء هر كه است خودبنياد جهاني رمان جهان زيرا ;است داستاني شخصيت
و تاريخي از اعم) سخني و متني به اگر جهان اين فهم براي ما و هستند تناسب و هماهنگي
به قائم و خودبنياد نظر مورد اثر صورت اين در ;باشيم داشته نياز جهان اين از خارج (غيرتاريخي
شخصيت آيا ببينيم بايد كنيم ، فرض خودبنياد متن يك را سرگردان ساربان متن اگر.نيست ذات
پرسش اين به گفتن پاسخ از قبل.خير يا دارد جايگاهي شده خلق جهان در دانشور سيمين داستاني
اما است ، هستي استاد دانشور سيميناست ضروري و لازم داستاني جهان در شخصيت اين موقعيت درك
و استاد دانشور ، سيمين بگوييم ، بايد پس.نيست داستان در او حضور براي كافي بهانه نكته اين
ضروري و لازم را او وجود كه سرميزند او از كنشهايي چه ببينيم بايد حالا.است هستي دوست
زنداني زمان اگر يعني است ، غايب رمان پاياني فصلهاي تا سيمين سرگردان ، ساربان در.ميكند
سال سه اين در دانشور سيمين سال 1357 ، اواخر در را او زايمان و بدانيم سال 1354 را هستي شدن
فصل از و است غايب داستان از است ، هستي بارداري و ازدواج آزادي ، شدن ، زنداني سالهاي كه
;دارد مراد و هستي براي بهاري دكتر از نامهاي او.ميشود پيدا اثر در او كله و سر دوازدهم
.ميدهد مراد و هستي به جبهه و لندن در اسلامي هنر كنگره از گزارشي و ميآيد آنها خانه به پس
سر كنشي او از داستان جريان در زيرا است ، زايد شخصيتي جلد هر 2 در دانشور سيمين شخصيت
.خاطرهگويي و سياسي تحليل تئوريپردازي ، حرافي ، جز نميزند
بهتر اولي طريق به ماني استاد را او هدايتگري كنش كنيم ، حذف را غيرداستاني كنشهاي اين اگر
سيمين كه حالي در دارد ، قرار هستي و مراد سليم ، مثلث مركز در او زيرا ;بدهد انجام ميتواند
.ندارد سليم با ارتباطي هيچ
را خود نويسنده ، هيبت همان با هم بار يك خواسته كه است گفته گفتوگويي در دانشور خانم البته
ايرادي و عيب هيچ برتابد ، را دادن نشان و حضور اين داستان ساختار اگر.بدهند نشان اثر در
رمان ساختار آيا اما ;است افتاده اتفاق رخدادي چنين پستمدرن داستانهاي در كه چرا ندارد ،
(جلد دو هر) سرگرداني جزيره رمان گفت ميتوان جرات به است؟ پستمدرن ساختار يك سرگرداني جزيره
.نميشويم نيز نويسنده نوآوريهاي از برخي منكر البته نيست ، پستمدرنيستي اثري
سيمين با شباهتهايي است ممكن كه است كلمات از ساختماني سرگردان ساربان در سيمين حال هر به
داستاني شخصيتي او رمان ، جهان در.نيست او يقين به اما ;باشد داشته كتاب ، نويسنده دانشور ،
.كرد نقد را او سخن و فعل ميتوان نيز دليل همين به است ،
نيز ملكي خليل و آلاحمد جلال همچون شخصيتهايي حضور دانشور ، سيمين شخصيتهاي بر علاوه
كرده استوار اصل اين بر را بنا نويسنده.هستند سرگرداني جزيره رمان نشده پرداخت شخصيتهاي
شده شناخته نسلها همه براي و عصرها همه در ايران ، معاصر تاريخ روشنفكري شخصيتهاي كه است
پرداخت اگر شخصيتي هر عبارتي به.است كرده وارد فراوان آسيب اثر بنياد به مسئله همين.هستند
بهعنوان نوريان هستي جايگاه تعيين اما و است گنگ و غيرشفاف زايد ، شخصيتي نشود ، داستاني
از برخي و نويسندهاست برخوردار شخصيتها ديگر از بيشتر مراتب به اهميتي از اثر محوري شخصيت
آنتولوژيك ، مقام در و عصر روشنفكران او ، نسل سرگرداني از كنايهاي را هستي سرگرداني منتقدان ،
.ميدانند هستي ، كل سرگرداني
در نويسنده ميكند ، فكر خوانندهاي هر "سرگردان ساربان" يعني رمان بهعنوان توجه با اولا
عبارتي به.دهد نشان را روشنفكري قافله ساربانهاي سرگرداني تا ميكند تلاش اثر اين
شگفت اما ;شود بيان تاريخي برهه يك در روشنفكران رهبران سرگرداني دارند انتظار خوانندگان
آرامش به سرگردان ساربان رمان شخصيتهاي سال 1357 در انقلاب عظيم حركت آستانه در درست اينكه
.ندارند اطرافشان رويدادهاي به توجهي اصولا روزها اين در آنهارسيدهاند روزمرگي
ديدهها زندان تيمسار ، گماشته بندرسري علي كه است اندازه آن تا روزمرگي و انفعال و ياس اين
.ميكند دعوت انقلاب به را كشيده زجر روشنفكران و
در شخصيتها اين كه بود اين براي اثر اول جلد در پيچش و چرخش همه آن آيا است اين سوال حال
تغيير و چرخش اين علل و دلايل نويسنده اينكه شگفت برسند؟ خود فردي ثبات جزيره به دوم جلد
جنبشهاي با كه مراد و سليم و هستي چرا نميدانيم ما.نميدهد نشان خواننده به را ديدگاه
ميكنند فراموش و ميچسبند خانواده گرم كانون به يكباره دارند سروكار دورانشان سياسي فعال
گفتمان غلبه آيا برخاستهاند؟ ستيزه به استبدادي نظام عليه خيابانها در ميليوني تودههاي كه
كه سليم دستكم چرا است چنين اگر است؟ واداشته عقبنشيني به را آنها گفتمانها ديگر بر ديني
آرامش به هستي اين آيا ميكند؟ ترك را صحنه سرعت اين به دارد ، را ديني انقلابيگري داعيه خود
از مراد و هستي نجات آيا و است؟ سالها آن ايران پرآشوب و سرگردان هستي همان حقيقتا رسيده
نماينده) سرادوارد برنامهريزي و (نوپا خردهبورژوازي) گنجور احمد پول با سرگردان جزيره
"هستي" اين كه نيست نكته اين بيان ،(جهانطلب آمريكاي) كراسلي رضايت و (پير استعمارگر
.ميشود هدايت خاصي جهت به يا ميماند كه است ديگران تصميم با سرگردان ، ايران اين سرگردان ،
پايان به پرسش چند طرح با را كوتاه گفتار اين مااست بسيار سخن سرگردان ساربان رمان درباره
:ميرسانيم
براي نميكند ، تحميل (دهه 50 مثل) خاصي تاريخي دوره بر را امروز رايج مفاهيم نويسنده آيا _
نيست؟ گذشته به آن تحميل و امروز بردن ميگويد ، سخن آگاهي ترس و آگاهي مرگ از كه آنجا مثال
بگويد ، قصه اينكه جاي به نويسنده آيا عبارتي به است ، نظريه داستان سرگردان ساربان رمان آيا _
است؟ نكرده ارائه نظريه
برداشتهاي اساس بر دهه آن رويدادهاي روايت و دهه 50 در گرفتن قرار جاي به نويسنده آيا _
اگر مثال براي نيست؟ اثر براي نقصي اين آيا و نميكند بازسازي را دهه آن دهه 70 ، از خود
پرآشوب 50 دهه بر را روح همين نويسنده ميدهد ، شكل را دهه اين روح دهه 70 در "آرامش به نياز"
است؟ نكرده تحميل تاريخي 57 برهه بر مخصوصا و
بگوييم ميتوانيم آيا.شناخت هنر نه و است ارتباط هنر رمان هنر:است گفته لسور آندره پل _
است؟ شناخت هنر سرگردان ساربان رمان
پدرش مرگ خصوص در يقين ، به هستي شدن نايل آيا است ، ترديد و سرگرداني اثر درونمايه اگر _
نيست؟ درونمايه اين بر نقيضهاي
نيستند؟ آلاحمد جلال وجود تاريخي ابعاد سليم و مراد آيا _
است؟ نكرده وارد آسيب رمان ساختار به خاطرات ثبت دغدغه آيا _
...آيا و _
ريرا ديرآمدي
حيدري يعقوب
است پر سفر از من آغوش
شيري فرياد
نيمنگاهچاپ 81 انتشارات
راه مجموعه سري از نيمنگاه انتشارات توسط كه است كتابهايي از يكي "است پر سفر از من آغوش"
مجموعه ، اين شاعر شيري ، فرياد.است آمده كتاب بازار به ايران امروز داستان و شعر ويژه ابريشم ،
كرده انتخاب دفتر آن اشعار با متناسب اسمي قسمت هر براي و نموده تقسيم دفتر چهار به را كتاب
و اول - ديگر دفتر دو از بيشتر دفتر آن اشعار محتواي با سوم و دوم دفتر نام تجانس البته كه
است اين ميكنيم برخورد آن با ديگري كتاب هر از بيشتر كتاب اين در كه ويژگي اولين.است _ دوم
اين از بيش كه نشد اول ، دفتر از مثلا.است شده تقديم شخصي به اشعار از يك هر معمولا كه
فروغ زندهياد و - معاصر تواناي داستانسراي _ هدايت صادق به ترتيب به شعر دو بمانم ، زنده
.است داشته نگه زنده را آنان ياد _ شاعر قول به - كوچك دريچهاي از و شده هديه تلويحا فرخزاد
و ميآزارد را خواننده ابتدا در خصوصيت اين و بلندند تقريبا مجموعه ، اين ابتدايي اشعار
به _ شعر موضوع گاهي البته.ميدهد نشان خستگيآور گونهاي به كلام ، وسعت و گفتار در اطناب
گونهاي به شعر اين كه چرا !بسرايد بيشتر كه ميدهد شاعر به را بهانه اين _ تناسخ 1 خصوص
توجه قابل موضوع شايد لذا.است بلند گفتاري نيازمند كار اين و است او بوفكور و صادق معرفي
كه دوم دفتر در.نكند رها ناتمام را شعر و بكاهد برخواننده خستگي تحميل از اندكي شعر اين
باز شده ، تقديم ابراهيمنژاد عزت و پوينده جعفر ،"مختاري محمد" به آن و دارد نام "تهران 78"
در كه ديگري ويژگي.اول دفتر اندازه به نه البته است ، شاعر گريبانگير گفتار در بلندي همان هم
آن مصرع سه "شيري فرياد" مصرع چهار از.است افعال زياد كاربرد نمينشيند دل به دفتر اين
هر و نيست پسنديده امري نيمايي يا نو سپيد ، شعر سرايش شيوه در ويژگي اين و ميباشد فعل داراي
آن معناي به اين البتهاست برخوردار بيشتري هنري ارزش از كند استفاده افعال از كمتر شاعر چه
كه است صحيح صورتي در فعل حذف بلكه.ببريم را جملات سر و كنيم حذف جا هر در را فعل كه نيست
از بعد" در.نگردد ايجاد مفهوم در نقصاني و كاستي هيچ كه كنند عمل قوي قدر آن واژهها ديگر
اكثر در و نبوده امان در افعال هجوم از هم باز شيري فرياد است ، مجموعه اين سوم دفتر كه "جنگ
گفتار صميميت و سادگي كه شده باعث استعمال ايناست نكرده كوتاهي فعل ، آوردن از مصرعها
زبان در بايد ، كه چه آن از بيشتر مجموعه اين در سادهگوييآيد در نثر حالت به شعر و بميرد
كه معنا اين به.است رسيده سادهنويسي به موارد بعضي در سادهگويي اين.است كرده نفوذ شاعر
براي "فرياد".بپردازد تازه تركيبي آوردن و استعاره خلق به تا نداده زحمت خود به ديگر شاعر
او.نيكوست كه كرده استفاده اطراف واژههاي همين از و نرفته دوري جاي بزند را حرفش كه اين
بايد كه طور آن ولي بزند حرف خوانندهاش با _ فولكلوريك و عاميانه نه - خودماني ميخواسته
.است نبوده موفق
.مياندازد او نامههاي و - خوزستاني صميمي شاعر _ صالحي علي سيد ياد به را ما مجموعه اين
صميمي و سيال جملات آن برابر در مجموعه اين كه است آن از بالاتر "نامهها" شاعر توانمندي اما
.از من آغوش" در ولي ميبخشند ارتفاع و ميكنند محو خود شعريت در را تو "نامهها".كند علم قد
از خيلي به نسبت مجموعه اين كه نماند ناگفته.ميخواني نامه انگار اشعار بعضي در "..
ممتازي و بيشتر دلنشيني و امتيازات داراي ميآورند بيرون چاپخانه از سر روزانه كه كتابهايي
اين سرايش براي است لازم كه دارد دغدغههايي مجموعه اين شاعر كه است پيدا خوبي بهاست
از بعضي به داشتني دوست تنوعي واژهها ، با بازي كه است ذكر قابل.كند عمل تواناتر دغدغهها
:مثال عنوان به ;داده اشعار
گرفتي كم مرا دست چقدر..
...گرفتي كم دست مرا چقدر
بود ادبيات آغاز در و
پاياني بخش _ پروست مارسل آثار به نگاهي
ادبيات
يزدانيخرم مهدي
مرز استعاري ديد زاويه يك با او ميآيند ، سراغش به آدمها كه ميگيرد قرار موقعيتي در پروست
ميكند گزارش نبودن و بودن ميان شك در را آنها و برميدارد را آنها بودن مرده و زنده ميان
يارياش به كه من ، كتاب..":مينويسد بازيافته زمان خود ، رمان آخر جلد در پروست مارسل
نخواهم ايشان از نتيجه دربخوانند را خودشان درون كه داد خواهم وسيلهاي خوانندگانم به
آيا ميگويم ، من كه است آيا كه بگويند من به اينكه فقط كنند ، تحقيرم يا ستايش كه خواست
را خود رمان پروست "نوشتهام من كه است همانهايي ميخوانند خود درون در كه واژههايي
باب در اديسهوار مكاشفه نوعي پي در واقع در او.است نوشته دروني خوانش موقعيت ايجاد براساس
داستاني اجراي اساس اين بر.است گرفته فرانسه اشرافيت از را خود بنمايههاي كه است هنر
.است "امپرسيونيستي" اثر يك شد ذكر قبلا كه گرايشهايي بر علاوه پروست
اول.است گرفته پيش را اصلي راهكار دو قصه از عظيم حجم اين ساختن براي پروست:داستاني اجراي
خوانشهايي دچار را...اشياو آدمها ، ميتواند ، آن تركيببندي و فضا كه ميداند او اينكه
يك ايجاد و فضاسازي به را خود روايي پتانسيل و خود توان اهم او دليل همين به كند ، گوناگون
شكوهي حاوي او ، ديد زاويه نوع و مينويسد اشرافيت از او.است داده اختصاص رنگ از پر هارموني
موضوع همگسيختگي از و فروريزي شكوه اين.ميشود حفظ رمان پايان تا كه است گونه "صلح و جنگ"
فضا از او.است چيز همه شامل پروست براي فضا.است كرده نمادين و پرآهنگ نيز را اشرافيت خود
و رويا از تركيبي پروست تعريف به فضا بلكه نميپذيرد ، را داستاني كنشهاي محل مرسوم تعريف
تعريف اين از.هستند مرتبط هم به پنجگانه حسهاي اصولا و بو رنگ ، براساس كه است واقعيت
نيز آدمها درون رنگ ، پرتاثير حضور بر علاوه آن در كه ميرسد امپرسيونيستي رويكردي به پروست
جهان تاريخادبيات طول در مدرن رماننويسان بزرگترين از يكي اينكه با پروست.ميشود نقاشي
ميكند ، پنهان رنگ و نور سايه زير را زندگي گزندگي و تلخي كه ميسازد روايت در اسلوبي اما است
كاركرد دو هم كنار در عكسهايي قطعه مانند بلكه نميكنند حركت كه ميسازد تصاويري پروست
با اينكه دوم و هستند خويش اصلي صورت نشاندهنده و بيانگر هريك اينكه نخست.دارند مختلف
رمان روايت ايستايي دلايل از يكي كنش اين.ميكنند پيدا مدلولي و دال رابطه رمان كل تصاوير
ذهني حالتي يا و شي تصوير ، يك تكثير و وصف است ، مطرح هميشه كه ديگري سوال.است..جستوجو
...و غروب آسمان ، به تداعي معشوقهاش لباس رنگ از راوي كه ، طوري به.است جستوجو رمان در
به پروست سلاحهاي مهمترين از يكي و تكنيك "تداعي" گفتم ، كه همانطور.ميكند بازآفريني را
راوي و پروست بيماري نوع.ميرسد كل به جزء از تداعيها گونه اين ساختن براي او.ميآيد شمار
جزءها و گرفته رنگ كليتها پروست متني فراموشي در كه همانطور واقع در ميآوريد؟ ياد به را
در كه ميسازد را فضاهايي پروست.دارد وجود واقعيت از فراموشي نوعي نيز اينجا در شدند ، ساخته
نقاشي انتزاعياش و رويايي نگاه با را واقعيت امپرسيونيستي صبغه آن علت به "بيمارش" راوي آن
رمان پايان.است كرده تصوير زمان مرگ براي وسيلهاي را هنر بازيافته زمان در پروست.ميكند
پروست.هستيم آن رساندن پايان به حال در و خواندهايم كه است رماني نوشتن براي راوي تصميم
از _ رنگباخته چه بيتفاوت ، چه _ خاطرهها و ميرود بيرون تن از زمان مرگ از پس":مينويسد
ميدهد زجرش هنور كه وجودي از بست برخواهند زودي به و برميبندد رخت نيست ديگر كه كسي وجود
".نكند نگهداري آنها از ديگر زنده تني تمناي كه زماني.مرد خواهند نيز او در سرانجام اما
زمان فناناپذيري تعريف در رسوخ براي راهي دنبال به پروست گفتم ، كه همانطور:روايت و پروست
يادگار به را خود آدمهاي و كرده حبس را زمان بتواند كه بود رماني ايجاد او دغدغه.بود
در بايد را نخست نكته.ميكند بنا بديع و نو سبكي به را خود روايت پروست اساس اين بر.بگذارد
دردل داستاني عناصر و داستان حركت متداول ، تعريف بنابر روايت.دانست "قصهگو" پروست شناخت
بر پروست (.كنيد اضافه اينها به هم را اتفاق).است داستاني فضاي عام بهطور و مكان زمان ،
و قصهگويي بين ترديد براي راهي درصدد جستوجو ، از قبل قصهگويي تيپ تعارض و مبنا اين
لحظات و يكطرف از فرانسوي رمانتيسم تصويري ، ساختارهاي به بردن پي با او.برآمد تصويرپردازي
ساختارهاي آن در كه كند طرح را كند و ساكن روايتي توانست ، ديگر طرف از نوزده قرن شعر شاعرانه
هستند ، سكه يك روي دو روايت و زمان ميدانيم كه همانطور.ميشوند چالش دچار متداول قصهگويي
كه باشد داشته داستاني زماني "رونده پيش" قصهاي داشتن با نميتوانست پروست جهت همين به
.نبود هم بيزمان داستان دنبال به او ديگر سوي از.بزند را اول حرف آن اضمحلال و ايستايي
ملزوم و لازم زمان و تاريخ.ساخت رهنمون تاريخ به را پروست خاطرهنويسي و حسبحالگويي تكنيك
بهعنوان زمان با مبارزه به واقعي آدمهايي تاريخ ارائه با كوشيد پروست بنابراين يكديگرند
تشكيل (مشاهده) امپرسيون را پروست روايت پايه كه باشد يادمانبرود تاريخ اين زوالدهنده
زنده و تند رنگهاي.دارد زيادي تشابه نوزده قرن اواخر نقاشي تيپ با امپرسيون اين.ميدهد
به وادار را پروست رنوار ، جزيينگري همراه به...و پيسارو كاميل ونگوگ ، سزان ، پل آثار
زيبا ، شايد و عادي بسيار تصاويري از او واقع در.نمود عكاسي و نقاشي مابين تصويري ساختن
براي داستانگويي زيرا.نميكند روايت را خاص داستاني كه ساخته درونمتني ذهنيتي و خاطره
را ريتم اين.ميدهد ريتم و نظم امپرسيون اين به او.بود اثر ساختاري مرگ با مساوي جستوجو
و شاعرانه شدت به اما ساكن زباني پروست زبان ميدانيم كه همانطور است ، ساخته آن لحن و زبان
.ميدهد خود راوي به را تكگويي و واگويي هرگونه اجازه شعري كنش اين با او.است تداعيكننده
جنسي خاطره ، جنس چون.نميشوند روايتمند قصههايي به تبديل هيچگاه انسان خاطرات واقع در
زيادي بسيار داستاني لحظههاي پروست.ميباشد استناد و گزارش قابل تنها و تنها كه است تاريخي
را آن و پوشانده را خلا اين خود "رنگين زبان" با او.نميشوند خاص قصه يك به تبديل كه دارد
خود به را روياپردازي هرگونه اجازه راوي كه است درهمپيچيده آنقدر پروست زبان.ميكند محو
و درون كه ، ميكند تبديل روياهايي به را آنها خاطرات بودن ذهني واسطه به او.ميدهد
شي.است اشيا از پروست بينهايت استفاده در بعدي نكته.ميشوند گزارش آدمهايش دغدغههاي
در پروست شخصيتهاي.است ذهني آدمهاي و واقعي آدمهاي ميان پلي پروست ، روايي ساختار در
ساخت و ايجاد براي پروست اما دارند ، شدهاي شناخته ويژگيهاي كه هستند اشرافي اول وهله
چاپ انتظار در مقاله يك ميشود ، تبديل شيء به دست ميكند ، استفاده اشيا از آدمها اين ذهنيت
كردن تصوير و ساختن قابليت كه شده تعريف مريي وجودي شي ، اينجا در...و دارد گونه شي كنشي
مثال بهطور.ميشود شناخته خودش به شيمختص با شخصيتي هردارد را شخصيتها صورت سوي آن
از.است شده تصوير او همراه حال عين در و او از جداي چون دارد گونه شي كنشي آلبرتين خوابيدن
انسانها درونيات كردن ، بارز براي بالايي پتانسيل و قابليت ذهني و صوري اشيا پروست ، ديد
.باشد سيگار يا و پيپ يك تند بوي ميتواند شيء اين حالاشيا و انسان بين وحدت نوعي.دارند
را نامحسوس زمان يعني خود حلقه ناگهان به و ميچرخد.ميشود دايرهوار روايت حالت اين در
دوري كه است نهيليستي رمان يك پروست اثر تعريف اين با:ميكند آغاز را جديدي دور و كرده پاره
كه حس اين از ميشدم بيم و خستگي دچار":ميگويد پروست.است گرفته فرا را آن ساكن و تكراري
همه اين و بودم زاييده انديشيده ، كرده ، زندگي وقفهاي بيهيچ تنها نه را دراز زمان اين همه
بر ميداشتم نگه متصل خودم به دقيقه به دقيقه را آن بايد بلكه بود ، من خود وجود و من زندگي
جابهجا هم را آن بايد حركتم هر با و بودم ، گرفته جا سرگيجهآورش بلنداي بر و بودم سوار آن
".ميكردم
را زمان و دارند رئاليستي جنس خاطرات.است پروست اثر در خاص بهطور رويا ساختار:آخر نكته
براي جديدي مفهوم زيبايي ، اصولا و خاطره تعريف بنفكني با پروست.ميكشند يدك واسطه همين به
ملموس را آنها و برده بين از را ما ذهن مرده آدمهاي بين زماني فاصله روياميكند بنا رويا
اين حذف به موفق روياگونه فرمي دل در خاطراتش روايت و ساختن با او.ميكند تصويرسازي قابل و
بويناك اجساد انبوه از مملو و مرده رماني جستوجو ، صورت اين غير در كه ميشود تاريخي فاصله
.ميكند ذهني واقعيت جايگزين دارد انتزاعي ساختاري اصولا كه را روياها پروست مارسل.ميگرديد
.است پروست بزرگ هنر اين
مدرنيسم دوم موج نويسندگان از حلقه اولين نوعي به پروست ، :!دارم دوست را پروست مارسل چرا
.است كشيده نقد و چالش به را آن مدرن انديشه عظمت ، و شكوه گرفتن وام با كه مدرنيسمي است ، ادبي
.است بوده "جريانساز" نويسندهاي كرد ، ارائه خود سترگ اثر در كه خاصي ويژگيهاي بر علاوه او
به جديد قهرماني انسان ، ذهن آن در كه ساختند را جديد نگاهي:جويس ايرلنديش ، خلف و پروست
دو اين از را خود اصلي بنمايههاي اروپايي آوانگارد ادبيات جنبش و نو رمان.ميآمد شمار
به و جديد روايتي با را "درد" كه است نويسندهاي پروست ديگر طرفي از.است كرده اخذ نويسنده
ذهني دستاويزهاي و روياها تمامي تباهكننده جستوجو رمان در جنگ.ميكند بيان تاثيرگذار شدت
عذابي آنچنان او.است پرسنگلاخي و مشكلنويس نويسنده پروست:مهم نكته اما.است شده تصوير بشر
طولاني مكاشفهاي مدرنيسم ، از او نقد.است فكري مدرنيسم ثمره كه ميكند وارد خود خواننده به
(ابزار نه) هدفي همچون را ادبيات او احوال اين تمام با.ميشود ريخته خواننده سر بر كه است
ادبيات پروست.دارند را خواندني حال عين در و شخصي جهانهايي ساختن قابليت كه ميآورد نظر در
.است موجود تاريخياش مصاديق چون نيست مديحهگويي و تعريف يك اين و ميكند خود وامدار را جهان
از.ميستايد را آن و دارد دوست را زندگي مهمتر همه از و را جهان چون دارم دوست را او
.است شده ترجمه سحابي مهدي توسط نيز روزها و خوشيها رمان مجموعه ، اين از غير به پروست
شده انجام عمل درمقابل
آزرم محمد
در آن "گرفتن شكل" و شعر هر شدن نوشته كه داديم توضيح شعر "آني شكلهاي" نظريه از بحث در
دستور از اگر حتي كه است زباني نظم و شكل يك داراي شعر هرنيستند هم از جدا مقوله دو زبان ،
آن ، از آمده پديد جهان و زبان خود از چون نكند ، تبعيت آن ، معناشناختي سازوكارهاي و زبان
كه است روشن.است برخوردار زبان ويژگيهاي و امكانات همه از ناخواه خواه شود ، خارج نميتواند
_ نيز خواننده.بيروني قانون يك پذيرش از نه ميشود حاصل دروني قرارداد يك از شعر متني شكل
ذهني ، شكلهاي به توجه با ميشود ، مواجه "متن شكل" با كه هنگامي _ احتمالي و متكثر خواننده
ميكند آن "خواندن" به مبادرت خود ، فرهنگي و روحي مكاني ، زماني ، شرايط و دانستهها آگاهيها ،
در شعر كه آنچه تحميل نه و است خواننده پيشفرضهاي و عقايد تحميل نه خواندن ، اين نتيجه و
"فرامتن" را آن كه خواننده ذهني شكلهاي و متن شكل از برآيندي بلكه ميكند ، ادعا خود گفتار
.است متغير امري و ميناميم "شعر آني شكل" را آن كه ميگيرد ، شكل خواندن هنگام ميناميم ،
اطلاق شعرها به معمول طور به كه صفتهايي ;ميكنيم مطرح را پرسشي نظريه ، اين به توجه با حال
متن درونمايه و شعر درون با حد چه تا است ، بيرون جهان با آنها ارتباط بيانگر بيشتر و ميشود
اجتماعي ، مثل صفتهايي تا ميپذيرد كه است شعر متن استراتژي و هدفمندي اين يا و است؟ مرتبط
شعر؟ خواندن استراتژي يا شود ، اطلاق شعر به اينها مانند و جنگي انقلابي ، سياسي ،
وارد آنها از يك هر با ميتواند شعر كه هستند ها"گفتمان" از مجموعهاي خود شده ، ياد صفتهاي
از يكي آنچه شنيدن.است چندجانبه ديگر ، سطوحي در و دوجانبه امري گفتوگو اما.شود گفتوگو
تنها بلكه.نميكند اجتماعي را شعر آن شعر ، يك زبان از دارد ، باور آن به اجتماعي گفتمانهاي
خود.ميكند تبديل است اجتماعي گفتمان آن از بخشي كه صرف رسانه و بيانگري وسيله يك به را شعر
در را خود احتمالي خواننده تعبيري به و ندارد دادن انجام براي عملي يا گفتن براي حرفي شعر آن
پشت ايستاده است ، افتاده تك صداي يك شعري چنينميدهد قرار شده انجام عمل يك مقابل
و رسيدن شعر كار اگر و باشد كار در رسيدني اگر.برسد ميخواهد آنچه به شايد تا ميكروفوني ،
.نيست كه باشد ، رساندن
غيرواضح بيان براي "نمادين زبان" كاربرد و استفاده آنها استراتژي كه شعرهايي ديگر سوي از
گيرند ، قرار شعر ، متن واسازي هدف و استراتژي با "خواندن" مورد كه هنگامي است ، بيروني وقايع
آشكار و متن ، درون به شده خنثي زبان اين ارجاع با هم ميشود ، خنثي شعر زبان نمادين بار هم
نمادين زبان شده تعيين پيش از قواعد طبق آنچه به شعر نه متن ، رفتار و گفتار تناقضهاي شدن
در.داشت خواهد را خواننده به خود ، ناتواني اعلام جز چيزي رساندن توان نه و ميرسد ميخواست ،
و كردهاند استفاده نمادين زبان از ميشود گفته كه را مشهوري شعرهاي ميتوان ، امكان صورت
آنها بيانگري حتي حالا و است گذشته زمان _ بودهاند خود از بيرون اجتماعي شرايط بيانگر
و داد قرار خواندن مورد شعر ، رفتار و گفتار تناقضهاي كردن آشكار استراتژي با _ شده ناكارآمد
نيست ، آن ادعاهاي به گفتن مثبت پاسخ شعر ، هر خواندن.كرد پديدار را آنها آني شكلهاي از يكي
از يك هر براي پاسخي خود متن استراتژي و خود در بايد شعر ;ادعاهاست اين كشيدن پرسش به بلكه
قدر هرباشد داشته ميدهد ، شكل خواندن استراتژي به آنها ، مجموع كه خواننده پرسشهاي
دروني استراتژي باشد ، بيشتر رفتارياش ، و گفتاري تناقضهاي از آگاهي بر مبتني شعر ، پاسخهاي
.بود خواهد نزديكتر خواندن هنگام شعر آني شكل به شعر
به مشخصي معناهاي از مجموعهاي يا مشخص امر يك رساننده تا ميكند بازي را وسيله نقش كه شعري
_ احتمالي و متكثر _ خواننده توسط هم آن گرفته ، عهده به كه نقشي انكار با باشد ، خواننده
.ميماند بيصدا و ميدهد دست از نيز را خود رسانايي
جهان با ارتباط و است خود درون رساننده فقط باشد ، رسانه است قرار اگر ميداند كه شعري اما
در ميرود ، شد ذكر كه صفاتي اجراي سمت به اگر كند ، برقرار بايد درون همين از هم را بيرون
دگرگوني مختلف ، متني سياستهاي و روشها گوناگون ، و متنوع صداهاي اجتماع نمايانگر خود رفتار
شروع بيرون جهان از شعرهايي چنين.بود خواهد زباني مناقشههاي و تعارضها حتي و مدام
متن استراتژي.ميسازد مرتبطشان خود از بيرون با آنها ، متني شكل و دروني رفتارهاي نميكنند ،
.شعر متن رفتارهاي طريق از گفتوگو.است بيرون جهان گفتمانهاي با گفتوگو آنها ،
نظر به شد ، ذكر آنچه به توجه با اكنون و كرديم طرح بحث اين ميانه در كه پرسشي به گرديم باز
به كه را صفتهايي از بسياري خواندن ، استراتژي در تغيير چرا ;دهيم تغيير را آن بايد ميرسد
است؟ كرده بياعتبار اكنون ميشد ، داده نسبت شعرها از برخي به "ارزش" منزله
!باشيد پرسش اين پاسخگوي ميتوانيد نيز شما
|